تحریف تاریخ ـ بخش چهارم؛ نظرات متناقض و انحرافی خليل ملکی درباره دکترمصدق!!
منصور بیات زاده
منصور بیات زاده
دربخش سوم این نوشته (تحریف تاریخ...)، به نقد بخش دیگری از اظهارات خلیل ملکی درنامه ای که به دکتر امیر پیشداد درباره سیاست و عملکرد دکتر مصدق و کودتای ٢٨ مرداد نوشته بود، پرداختم. در آن بخش همچنین توضیح دادم که برخی از آن مطالب، ناوارد و حتی در مواردی ، تحریف تاریخ است.(١)
البته می توان از مصدق انتقاد کرد و به ایشان ایراد گرفت که چرا در انتخابات مجلس شورای ملی دوره هفدهم به نفع کاندیدهای طرفدار «جبهه ملی» و احزاب وابسته به آن جبهه، ازجمله، حزب زحمتکشان ملت ایران دخالت نکرده است. در حالیکه قوام السلطنه با دخالت خود در انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورایملی، سبب شد تا بسیاری از کاندیدهای«حزب دمکرات» اش، بعنوان نماینده روانه مجلس شورای ملی شوند!! همان انتخاباتی که دکتر مصدق در کتاب خاطرات وتألمات در آنباره نوشت:
«دخالت دولت قوام در انتخابات دوره پانزدهم که حتی مردم پایتخت نتوانستند نمایندگان خود را انتخاب کنند طوری یأس آور بود که من نمیخواستم در سیاست دخالت کنم. ولی یکی از روزها چند نفر از رجال نزد من آمدند و مرا برای ایراد نطقی بمسجد شاه دعوت کردند و با اینکه تصور نمیشد دولت بگذارد کسی برای استماع بیانات من حاضر شود عده زیادی آمدند وشرح اینکه چرا دولت ممانعت ننمود از حوصله ی این لایحه خارج است.
و باز فردای آن روز عده ای از رجال در حدود چهل نفر آمدند که برای عرض شکایت بدربار برویم. چون اعلیحضرت همایون شاهنشاهی آن روز بار ندادند روز بعد عده ای از رجال و سایر طبقات در حدود چهارصد نفر آمدند که همه با هم بدربار رفتیم و یک هفته هم در آنجا ماندیم. چون نتیجه نداد از دربار خارج شدیم.
در روزهای آخر همان دوره که قرارداد«گس ـ گلشائیان» در مجلس مطدح شده بود یکی از نمایندگان مخالف با قرارداد از من تقاضانمود نظریات خود را در آن باب بمجلس بنویسم. نامۀ من که در جلسۀ علنی خوانده شد یکی از عواملی بود که برای نگذشتن قرارداد تأثیر نمود. دورۀ پانزدهم تقنینیه بآخر رسید و قرارداد از مجلس نگذشت.
در انتخابات دورۀ شانزدهم تقنینیه که باز دولت درهمه جا دخالت مینمود شادروان دکتر حسین فاطمی با من مذاکره نمود که برای آزادی انتخابات فکری بکنم و بعد همان نمایندۀ مخالف با قرارداد آمد و گفت اگر شما در انتخابات دخالت نکنید از نمایندگان مجلس پانزدهم و مخالف با قرارداد حتی یک نفر هم درطهران انتخاب نخواهد شد که باز من روی این اصل که آزادی انتخابات برای مملکت امری است حیاتی وارد مبارزه شدم و چون احزاب و تشکیلات مؤثری نبود که از آنها استعانت کنم شادروان دکتر فاطمی با چند نفر از مدیران جرائد موافق با نظر ما مذاکره نمود همگی موافقت نمودند که جرائد خود را در اختیار مردم بگذارند. سپس دعوتی از عموم طبقات بعمل آمد که روز و ساعت معینی برای عرض شکایت مقابل کاخ سلطنتی حاضرشوند.
با اینکه رئیس شهربانی وقت بوسیلۀ انتشار اعلامیه ای در جرائد مردم را از اجتماع منع کرده و شدیدأ تهدید نموده بود جمعیت زیادی در محل موعود حاضر شدند و چون دربار نمیتوانست بیش از بیست نفر را بپذیرد برای ورود بدربار در همانجا بیست نفر تعیین شدند که وارد کاخ شدیم و بعد همان عده بجبهۀ ملی موسوم گردید و چون این مرتبه هم شکایت مردم مورد توجه قرار نگرفت از دربار بیرون آمدیم و درخارج مبارزه کردیم تا آنجا که دستگیر و تبعید و زندانی شدیم و توانستیم هفت نفر از اعضای جبهۀ ملی را بنمایندگی مردم طهران وارد مجلس کنیم...».(٢)
در کشورهائی که نظام دمکراتیک حاکم است، «رأی» شهروندان، بعنوان یک «اصل مهم» وخدشه ناپذیر از سوی تمام شهروندان جامعه و همچنین هیئت حاکمه برسمیت شناخته شده است. یعنی آن «اصل» در آن جوامع، نهادینه شده است. چنان وضعیتی سبب می شود تا «آرای» ریخته شده به صندوق های رأی، نتایج برد و باخت انتخابات را، برپایه انتخابی که رأی دهندگان انجام داده اند، تعیین نماید و نه احیانأ دستبرد و تقلب حاکمین وقت. روشن است که در آن نوع جوامع، نخست وزیر کشور و تمام وزرا، همچون دیگر فعالین سیاسی در مبارزات انتخاباتی به نفع اهداف و برنامه مورد نظر و نامزدهای طرفدارخود تبلیغ می کنند و حتی به رقابت و مبارزه با برنامه و نامزدهای احزاب «اپوزیسیون» و مخالفین می پردازند. اما، نباید فراموش کرد و ازخاطر بدور داشت که در میهن ما، محترم شمردن رأی شهروندان جامعه بهیچوجه نهادینه نشده بود. و دولتهای وقت، دربار و امرای ارتش و ژاندارمری و بزرگ مالکین... با تقلب در انتخابات، نمایندگان مورد نظر خود را ازصندوق های رأی بیرون می آوردند.
در آنزمان، یکی از خواستها و اهداف محوری دکترمصدق چگونگی برگزاری انتخاباتی سالم و آزاد بود که نهادهای دولتی و لشگری ...به نفع خود در انتخابات«دخالت» ننمایند و درنهایت رأی شهروندان جامعه تعیین کننده نتیجه انتخابات باشد. در واقع، نهادینه کردن آن اصل مهم و خدشه ناپذیر بودن آن، هدف دکترمصدق بود.
دکترمصدق در فصل چهارم کتاب «خاطرات و تألمات...»، تحت عنوان«راجع بانتخابات» دقیقأ به دلایلی که «آزاد»بودن انتخابات بنظر ایشان ضروری و لازم بود، اشاره کرده و در آن رابطه، «آزادی و استقلال» را لازم و ملزوم یکدیگردانسته است.ایشان می نویسند:
«ساعت اول ورودم از آمریکا [مسافرتی که در رابطه با شرکت در جلسه شورای امنیت در نیویورک در رابطه با شکایت دولت بریتانیا بخاطرمسئله نفت به آمریکا رفته بودند ــ توضیح از منصور بیات زاده] به پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی رسیدم و چون انتخابات دوره هفدهم تقنینیه میبایست شروع شود بعرض رسانیدم که از دورۀ چهارم تقنینیه که دولت وثوق رسمأ در انتخابات دخالت کرد و عده ای را برای تصویب قرارداد تحت الحمایگی ایران تعیین نمود نظر من همیشه این بوده تا انتخابات آزاد نشود و مردم وکلای خود را انتخاب نکنند وضعیت مملکت بهتر نخواهد بود و مردم هیچوقت روی آزادی و استقلال را نخواهند دید.
آن روز چون نخست وزیر بودم از نظر ادامه ی کار و خدمت بوطنم بیش از این نمیتوانستم چیزی عرض کنم ولی امروز که در زندان مجرد بسر میبرم و هیچ نمیخواهم جان بسلامت بدر ببرم چه مانعی هست که از اظهارنظر خودداری کنم.
آن روز برای ادامه ی کار آنطور اقتضا مینمود امروز صلاح مملکت ایجاب میکند آنچه میدانم صاف و بی پرده اظهار کنم و تا هزارمثل من در راه آزادی جان ندهند ملت ایران هیچوقت بآزادی و استقلال نخواهد رسید.
از تغییر رژیم مقصود این نبود که شاه هرکاردلش خواست بکند بلکه مقصود این بود که مردم در نیک و بد امور شرکت کنند و مقدرات مملکت را بدست گیرند. یک نفر هرقدر خوب چطور میتواند در مقابل بیگانگان مقاومت کند.آیا کسی تصور میکرد وقتی باعلیحضرت فقید[رضاشاه پهلوی ـ توضیح از منصور بیات زاده] بگویند از مملکت بروید با داشتن آرتشی در تحت امر راه جزیره «موریس» را که تا آنوقت اسمی از آن نشنیده بودند در پیش بگیرند.
این اطاعت صرف و تمکین محض برای این بود که در قلب مردم جائی ذخیره نکرده بود و بهمین جهت هم نفرمود من پادشاه ملتی هستم و تکلیف مرا باید ملت تعیین کند. من از خانه و وطن خود چرا دورشوم و کجابروم.
مرحوم احمدشاه که با قرارداد[ ١٩١٩( ١٢٩٨ شمسی) ـ توضیح از منصور بیات زاده] مخالفت نمود با اینکه نظامی نبود و آرتشی تحت امر نداشت نتوانستند بدون تمهید و مقدمه او را خلع کنند. مقدمات خلعش چندسال طول کشید که یکی از آن دخالت دولت در انتخابات دوره پنجم تقنینیه بود که وکلائی بمجلس بروند و بماده ی واحده ای که برخلاف قانون اساسی تنظیم شده بود رأی بدهند و در ازای این رأی همگی غیر از مرحوم سلیمان میرزا اسکندی وارد مجلس ششم بشوند.
مرحوم سلیمان میرزا در دوره ی پنجم تقنینیه که انتخابات طهران آزاد بود بنمایندگی دوره ی پنجم وارد مجلس شده بود و انتظار مردم این بود که نمایندۀ حقیقی ملت با نقض قانون اساسی موافقت نکند و بآن رأی ندهد و چون انجام وظیفه ننمود در دوره ی ششم از طرف مردم انتخاب نشد. ولی نمایندگان ولایات که رأی به ماده ی واحده داده بودند چون در ولایات انتخابات آزاد نبود بدستور دولت همه انتخاب شدند و اجر خود را گرفتند و همین جاست که میرساند اکثریت مردم کار غلط نمیکنند. ولی دولتها چون تحت تأثیر سیاست خارجی واقع میشوند کار غلط و برخلاف مصالح مملکت بسیار کرده و بازهم میکنند.
وقتی که بخواهند روی یک ملتی تحصیل اطلاعات کنند هیچوفت سئوال نمیکنند در آن مملکت چند مجسمه برپا کرده اند، بلکه این سئوال را میکنند که مردم در مقدرات خود شرکت میکنند یا نمیکنند. اگر جواب این سئوال مثبت باشد بآن مملکت بدیدۀ احترام مینگرند و آن را مورد تکریم قرار میدهند و هیچوقت فکر نمیکنند که از آن ملت بتوانند سوء استفاده کنند. ولی اگر گفتند هرآشی دولت پخت مردم آن را میخورند دیگر برای چنین ملتی ارزش قائل نمیشوند وسعی میکنند با یکجا طرف شوند و نظریات خود را انجام دهند.
فرمایشات ملوکانه و عرایض من که فقط مربوط بانتخابات دوره هفدهم بود در حدود شش ساعت در آن روز طول کشید. تا اینکه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی فرمودند اگر از افراد چپ وارد مجلس بشوند چه خواهیم کرد؟ عرض شد بعید بنظر میرسد با احساساتی که اکنون در مردم هست افراد چپ بتوانند موفقیت حاصل کنند. برفرض اینکه چند نفرهم وارد مجلس بشوند مجلسی که اکثریت قریب باتفاق نمایندگانش را مردم انتخاب کنند تأثیرندارد که سرانجام موافقت فرمودند انتخابات آزادشود...
...تا چند دوره انتخابات آزاد نشود و دولت یا هرمقامی از دخالت در انتخابات خودداری نکنند نه مردم میتوانند بهویت داوطلبان پی ببرند نه نمایندگان توجه خواهند نمود که غیر از ملت نباید پشتیبان دیگر داشته باشند.
بهمین لحاظ وقتی عازم دیوان لاهه شدم چون ممکن بود تصادم دستجات موافق و مخالف موجب ناامنی بشود و به پیشرفت دولت در دیوان بین المللی دادگستری سکته وارد کند دولت تصمیم گرفت انتخابات حوزه هائی که شروع نشده بود ببعد محول گردد و بدین طریق نقشۀ عمال خارجی برای بدست آوردن اکثریت درمجلس عقیم گردید.». ( ٣)
بعد از سرنگونی رژیم سلطنتی محمدرضاشاه پهلوی و پیروزی انقلاب بهمن ١٣۵٧ ، اگرچه آن «اصل مهم» ، تحت عنوان «میزان رأی ملت است» به یکی از شعارهای تبلیغاتی حاکمین جدید تبدیل شد، ولی برپایه آن شعار نه تنها عمل نشد، حتی با تصویب قانونی بنام«نظارت استصوابی» از سوی طرفداران نظام ولائی، نیرویی که مخالف «نظام جمهوری» و شرکت مردم دراداره امورمملکت هستند، «شورای نگهبان» می تواند تعیین کند که چه کسی اصولا اجازه دارد تا از حقوق قانونی خود استفاده کند و از حق کاندیدشدن برخوردار باشد؛ چونکه آن جماعت مردم را صغیر فرض می کنند که احتیاج به قيّم دارند ــ قانونی که حتی در مغایرت با روح قانون اساسی جمهوری اسلامی قرار دارد ــ . آن جماعت از آن طریق، برتأثیری که «رأی ملّت» باخود بهمراه دارد، خط بطلان می کشند. باوجود این، چون اکثریت مردم با عملکردآن جناح حکومتی مخالف شده اند، آن جماعت حاکم بخاطر حفظ سیادت خود، مجبور به تقلب در شمارش آراء شدند. (۴) در واقع برگزاری انتخابات آزاد، همچون دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، به یکی از خواست های محوری آزادیخواهان ایرانی در جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
مهندس عزت الله سحابی، در مقدمه ای که بر کتاب «همه مردان شاه»، استیون کینزر ــ خبرنگار آمریکائی ــ ، که لطفالله میثمی آنرا ترجمه کرده است، تحت عنوان «مصدق گمشده تاریخی وجدان جمعی ما » نوشت، اظهارکرده است:
«ما اگر نسبت به نهضت ملی، روش و منش دکتر مصدق آگاهی و اشراف داشتیم، بسیاری از اشتباهات یا انحرافات پس از انقلاب را مرتکب نمیشدیم یا دوباره تجربه نمیکردیم.» (۵)
بسیاری از فعالین سیاسی و حتی بعضی از تاریخنگاران، بهنگام قضاوت و اظهارنظردرباره انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی، باین موضوع توجه نکرده اند که در آنزمان، برگزاری انتخابات سالم برپایه محترم شمردن اصل خدشه ناپذیربودن رأی ملت کاملا مورد قبول واقع نشده بود.اگر دولت دکتر مصدق که بخشی از هیئت حاکمه بود، برگزاری انتخابات سالم را هدف داشت، اما، دربار، ارتش، ژاندارمری و برخی از بزرگ مالکین ...برپایه روال سنتی خود عمل می کردند و برای رأی ملت کوچکترین ارزشی قائل نمی شدند. بدون توجه به چنان وضعیتی که برجامعه حاکم بود، آنهم برپایه این استدلال که دکتر مصدق چون شخصأ در مبارزات انتخاباتی به نفع طرفدارانش شرکت نکرده بود، بغلط حکم صادرکرده اند که گویا ایشان با چگونگی شیوه مبارزات انتخاباتی جوامع دمکراتیک، آشنائی نداشته است! در واقع چنان منتقدینی، بدون توجه به چگونگی وضعیت حاکم برجامعه ومشکلات و کمبودهای موجود آنزمان، بیشتر به ظواهرقضیه توجه داشته اند!
با تمام اشکالات و کمبودها و تقلباتی که از سوی طرفداران دربار،امرای ارتش، برخی از بزرگ مالکان و طرفداران بیگانگان...که در بعضی از حوزه های انتخاباتی رخ داده بود، برای مثال دکترحسن امامی، امام جمعه شهر تهران ـ فردی شیعه مذهب ـ ،که با دخالت ارتش از صندوق های رأی شهر مهاباد بیرون آورده شد (شهری که اکثرساکنینش ازاهل مذهب تسنن بودند و در آن شهر، همچنین افراد سرشناس ازجمله صارم الدین صادق وزیری کاندیدای نمایندگی آن شهربودند، فردی که اکثریت رأی مردم را کسب کرده بود)؛(۶) انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی از زمان بقدرت رسیدن رضاخان سردار سپه بعنوان نخست وزیرتا سرنگونی رژیم محمدرضاشاه پهلوی ، سالمترین انتخابات انجام شده در ایران بوده است.
حال بر گردیم به توضیح و نقد قسمت دیگری از نامه مورد بحث.
ب ـ خلیل ملکی در بخش دیگری از آن نامه (نامه مورخ ١٨ ارديبهشت ١٣۴۶) نوشته است:
« ٢٨ مرداد اجتناب پذير بود. عدم آگاهی رهبری موجب شکست شد.اين موضوعی نيست که ما پس از گذشت زمان گفته باشيم. درآن زمان هم، شرايط و عوامل شکست را برشمردم و هم عوامل پيروزی را پيشنهاد کرديم. اسناد و مدارک و شواهد زياد هست که حزب زحمتکشان (نيروی سوّم) عوامل پيروزی را برشمرده و پيشنهاد کرده، هم در روزنامه [نيروی سوّم] و هم بيشتر بطور شفاهی به خود دکتر مصدّق اعلام کرديم. اما ضعف ايدئولوژيک او و عدم آشنائی او به سياست جهانی روز موجب شکست گرديد. پيشنهاد من [ به اختصار چنين بود]:ــ به وجود آوردن گارد نهضت ملّی، مستقل از ديگر نيروها.ــ به وجود آوردن کمیته های نهضت ملّی در وزارت خانه ها و بنگاه ها. ــ پيش گرفتن سياست واقع بينانه نسبت به مسئله نفت.ــ کوشش برای جدا نگاه داشتن آمريکا از انگلستان.».(تاکید درهمه جا از منصور بیات زاده)
نقل قول بالا بیانگر این امر است که خلیل ملکی با کمک گرفتن از واژه های «انقلابی»، به نقد سیاست و عملکرد دکتر مصدق پرداخته است. البته بدون اینکه به این موضوع اصولا توجه کرده باشد که اگر، با بکار بردن واژه های «انقلابی» در گفتار و نوشتار و همچنین تاکید بر «ايدئولوژی» ، (٧) این امکان بوجود می آمد که درهرزمان و در هر مکان بدون وجود پیش شرط های ضروری و لازم بتوان به مشکلات و معضلات حاکم برجوامع بشری پاسخ گفت، حتمأ مشکلات و معضلات حاکم بر جوامع بشری بمراتب کمتر از آنچه هست، می بود!!
برای جلوگیری از هرنوع بدفهمی از اظهارات من، ضروریست تاکید کرد که اظهارات من بهیچوجه بدین خاطر نیست که فعالین سیاسی و مصلحین جامعه نباید به تبلیغ نظرات، عقاید، خواستها و اهداف و ایدئولوژی های مورد نظرخود بپردازند؛ و یا درجهت نقد نظرات و عقاید دگراندیشان عمل نکنند و از آن طریق دست به روشنگری نزنند. انتقاد و اعتراض من به مطالب مندرج در نامه ی خلیل ملکی، بدین خاطر است که جملات مندرج درآن نامه به خواننده چنین تلقین می کند که اگر دکتر مصدق به پیشنهادهای او(خلیل ملکی) که «گویا» دوسه ماه قبل از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ، آن نظرات و پیشنهاد ها را در نشریات حزب زحمتکشان (نیروی سوم) منتشر کرده و شخصأ باطلاع دکترمصدق نیز رسانده، توجه کرده بود، کودتای ٢٨ مرداد اتفاق نمی افتاد!
صرفنظر از محتوی مطالبی که خلیل ملکی تحت عنوان رئوس پیشنهادهای خود و حزب زحمتکشان (نیروی سوم) در نامه مورد بحث مطرح کرده است، روشن نیست که چرا او اصولا اگر آن نامه را خود تحریر کرده باشد، در هنگام تحریر به این موضوع مهم نخواسته توجه نماید که در آن
مقطع تاریخی مورد بحث، در وطنمان ایران، انقلابی رخ نداده بود، تا دولت «انقلابی» برپایه خواستهای انقلابی و وعده هائی که رهبری انقلاب به مردم و طرفداران انقلاب داده بود، عمل کند. دولتی که در آنزمان بر رأس کار بود (دولت دکترمصدق)، خود را «دولت قانونی» می دانست و تمام کوشش اش بر این امر نهفته بود تا اصول قانون اساسی مشروطیت را در وطنمان ایران متحقق نماید و تغییرات ضروری را از طریق اصلاحات قانونی به مرحله اجرا درآورد. در بخش پیشین این نوشته نیز توضیح دادم که اشتباه می باشد ، با «معیار های انقلابی» به قضاوت درباره سیاست و عملکرد دکتر مصدق پرداخت. تنها معیار قضاوت در آنباره، اصول قانون اساسی مشروطیت و معیار های مربوط به «حاکمیت قانون» باید باشد و نه چیزی دیگر!
مقطع تاریخی مورد بحث، در وطنمان ایران، انقلابی رخ نداده بود، تا دولت «انقلابی» برپایه خواستهای انقلابی و وعده هائی که رهبری انقلاب به مردم و طرفداران انقلاب داده بود، عمل کند. دولتی که در آنزمان بر رأس کار بود (دولت دکترمصدق)، خود را «دولت قانونی» می دانست و تمام کوشش اش بر این امر نهفته بود تا اصول قانون اساسی مشروطیت را در وطنمان ایران متحقق نماید و تغییرات ضروری را از طریق اصلاحات قانونی به مرحله اجرا درآورد. در بخش پیشین این نوشته نیز توضیح دادم که اشتباه می باشد ، با «معیار های انقلابی» به قضاوت درباره سیاست و عملکرد دکتر مصدق پرداخت. تنها معیار قضاوت در آنباره، اصول قانون اساسی مشروطیت و معیار های مربوط به «حاکمیت قانون» باید باشد و نه چیزی دیگر!
و اما برگردیم به توضیح و نقد مطالب نقل شده از نامه ی منتسب به خلیل ملکی.
آیا، خواست ایجاد«گاردنهضت ملی» و «کمیته های نهضت ملی در وزارت خانه ها و بنگاه ها» ، با وجود ارتش، ژاندارمری و پلیس، در مغایرت با اصول قانون اساسی مشروطیت قرار نداشتند؟ ارگانهائی که اصلاح آن ها بعد از قیام سی تیر در دستور کار دولت دکتر مصدق قرار گرفت.
امّا، فرض کنیم اگردکتر مصدق تحت تأثیر اظهارات خلیل ملکی قرار می گرفت، و حاضر می شد تشکیل چنان نهادهای «انقلابی» را در دستور کار دولت قرار دهد. آیا ایشان با چنان تصمیماتی، به اعتقادات و ارزش های هویت سیاسی خود پشت پا نمی زد؟ همان سیاست و اعتقاداتی که به بزرگترین سرمایه سیاسی ایشان تبدیل شده بود، و درآن رابطه مورد اعتماد بخش بزرگی از مردم ایران قرار گرفت. پایداری و پایبندی دکتر مصدق بر آن ارزشها و باورها، همچنین سبب شد تا بعد از مرگ ایشان، آن سیاست و مواضع، بنام «راه مصدق»مورد نظر و توجه بسیاری از نیروهای استقلال طلب، آزادیخواه و طرفدار عدالت اجتماعی قرار گیرد. خلیل ملکی خود با به میان آوردن نام پسرخود، درنامه ایکه با عنوان«پدربزرگوار ملت ايران» ، در تاريخ، اسفندماه ١٣۴١ به دکترمصدق نوشت، اظهار کرده است که او نیز ادامه دهنده راه مصدق است!!!
آیا محمد رضاشاه پهلوی و نیروهای مخالف دولت دکترمصدق براحتی در مقابل چنان تصمیمات «انقلابی» ساکت می نشستند؟ و عاملین بیگانه و جاسوسان دولتهای استعمارگر و هژمونی طلب انگلیس و ایالات متحده آمریکا دست روی دست می گذاشتند و نظاره گر آن وقایع می شدند؟!
دکترمصدق طبق اصول قانون اساسی مشروطیت براین نظر بود که وزارت جنگ، همچون وزارت خانه های دیگرباید زیر نظر نخست وزیر باشد،صرفنظر از اینکه چه شخصی نخست وزیر باشد،حتی در زمان سلطنت احمدشاه، ایشان از چنان خواستی پشتیبانی کرده بود. اتفاقأ در آنزمان رضاخان سردار سپه، نخست وزیربود. خواستی که کاملا در چارچوب قانون اساسی مشروطیت بود؛ می بینیم که آن خواست براحتی از سوی محمدرضاشاه پهلوی پذیرفته نشد. وانگهی دکترمصدق بخاطر اصلاحاتیکه در رابطه با ارتش در دستور کار دولت بعد از سی تیر ١٣٣١ قرار داد و در آن رابطه عده ای از امرای ارتش را بازنشسته نمود، همان افرادی که عده ای از آنان در توطئه ٩ اسفند ١٣٣١ و حمله به خانه دکتر مصدق نقش محوری داشتند. اخیرأ خسروسیف مقاله ای تحت عنوان «ناگفته هایی از رویدادهای ۹اسفند ۱۳۳۱» نوشته است که بعنوان یک شاهدعینی آن ماجرا، به نام و هویت «سیاسی» بسیاری که در آن توطئه شرکت داشتند ، اشاره کرده است. (٨)
در واقع دکتر مصدق می بایستی باقبول پیشنهاد خلیل ملکی ــ اگر واقعأ چنان پیشنهادی اصولا مطرح شده بود ــ ، خود را برای جنگ داخلی آماده می کرد. باتوجه به این واقعیت تلخ که امرای ارتش از فرمانبرداران محمدرضاشاه پهلوی بودند.دکتر مصدق در جواب به اظهارات شاه که در «کتاب مأموریت برای وطنم» به سیاست و عملکرد دکترمصدق انتقاد کرده بود، در بخش سوم کتاب خاطرات و تألمات در قسمت «عرض جواب» شماره ٢٣ در صفحه ٣٧١ ، می نویسد:
«قبل از انتصابم بوزارت جنگ با هیچیک از افراد آرتشی سابقه نداشتم و بعد هم در آن دستگاه یار وفاداری نداشتم که تحت نفوذ من واقع شوند...».
جالب اینکه خلیل ملکی، درهمان نامه مورد بحث که به ایجاد «نهادهای انقلابی» همچون ایجاد«گارد نهضت ملی» و «کمیته های نهضت ملی در وزارت خانه ها و بنگاه ها»...اشاره نموده است، برایش کاملا روشن نبوده است که هدف از تشکیل آن «گارد» و «کمیته ها»، اصولا بچه خاطر می بایستی باشد. وجود چنان ارگانها و نهادهائی بخاطر دفاع از «صندلی نخست وزیری و صندلی وزرای کابینه دکترمصدق و یا بخاطر دفاع از «استقلال و حاکمیت ملی» ایران؟ اگر هدف او و حزب زحمتکشان(نیروی سوم) از تشکیل چنان نهادهائی بخاطر دفاع از استقلال و حاکمیت ملی ایران بوده است، یعنی تاکید بر همان نظراتی که خلیل ملکی، روزی تحت عنوان «نیروی سوم» نیز مطرح کرده بود، پس، روشن نیست که چرا درهمان نامه، همچنین صحبت از « پيش گرفتن سياست واقع بينانه نسبت به مسئله نفت » نموده است؟!
مگرسمت و سوی سیاست دکتر مصدق بر محور خواست دفاع از «استقلال و حاکمیت ملی» ایران دور نمی زده است؟ مگرچنان سیاستی ، در تضاد با «سياست واقع بينانه» قرار داشته است؟ و یا ملتی همچون ملت ایران می بایستی برای اینکه «واقع بین» باشد، صحبت از استقلال و حاکمیت ملی و حفظ آن ننماید؟!
آیا در آنزمانیکه خلیل ملکی به جمع طرفداران نهضت ملی پیوست (بهمن ماه ١٣٢٩) و نظریه «نیروی سوم» را با اقتباس از دکترین «سیاست موازنه منفی دکترمصدق» در سال ١٣٣٠ مطرح کرد، «واقع بین» نبوده است؟!
اسناد و مدارکی که تاکنون منتشر شده اند، بیانگر این واقعیت هستند که اگر دکتر مصدق حاضر می شد برموضوع «استقلال و حاکمیت ملی» تاکید ننماید ــ. اصولا علیه دولت ایشان از سوی سازمانهای جاسوسی کشورهای بریتانیا(انگلیس) و ایالات متحده آمریکا، کودتائی انجام نمی گرفت! کودتائی که سازمانهای جاسوسی «انتلیجنت سرویس» و «سیا» آنرا تدارک دیدند و با همکاری نیروهای ارتجاعی و وابسته ایرانی برهبری دربار، امرای بازنشسته ارتش و بعضی از رهبران مذهب شیعه ...به مرحله اجرا درآوردند، صرفأ بخاطر برکناری شخصی بنام دکتر محمدمصدق نبود تا بجای ایشان شخص دیگری بنام سرلشگرفضل الله زاهدی را بنشانند؛ آن کودتا و توطئه های قبل از آن، بخاطر مبارزه با سیاست های اتخاذ شده از سوی دکترمصدق بود که بخشی از آن سیاست بر محور دفاع از «استقلال و حاکمیت ملی»ایران و بخش دیگری از آن در جهت برقراری «حاکمیت قانون»، که در آن رابطه شعار «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت» تعیین شده بود، دور می زد!!
دکترمحمدعلی موحد نویسنده کتاب خواب آشفته نفت/ شاهنامه آزادی، همان تاریخنگاری که درباره دوران زمامداری دکتر مصدق در همان کتاب نوشته است:
«داستان مصدق در خاطرة نسل ما به شاهنامة آزادي تبديل شده است. اين ماجرا براي مردم ما نه صرفاً يك حديث تاريخي كه يك سرود آزادي است و سرود آزادي سر از قيد زمان برميكشد. چيزي را ميسرايد كه هنوز اتفاق نيفتاده، يا به تمام و كمال اتفاق نيفتاده است و آرزو ميشود كه در آينده اتفاق بيفتد... وجدان جامعه در گذشته چيزي را ميبيند و نشاني از گمشدة خود در آن ميجويد. قصة گذشتهاي به بنبست رسيده؛ كه اميد فرجي براي آينده رقم ميزند و بازگو كردن آن بهانهاي ميشود براي بيان اشتياقي شورانگيز كه تحقق چيزي بسيار عزيز را در امروز و فردا آرزومند است.»(٩)
همان تاریخنگار(دکتر محمدعلی موحد)، در گفتگو با مجله «مهرنامه» نه تنها جملات بالا را به نقل از کتاب «خواب آشفته نفت» مجددأ تکرار می کند،همچنین درباره «کودتا» علیه دولت ملی دکتر مصدق بیان می دارد:
«...كوشش براي براندازي مصدق از طريق پارلمان و آوردن دولتي ديگر به ظاهري مطابق با قانون يك بار در اواخر تير ١٣٣١ صورت گرفت، و بينتيجه ماند. صبح ٢۶ تيرماه استعفاي مصدق اعلام شده و مجلس به زمامداري قوام اظهار تمايل كرده بود. در جلسة سري مجلس چهل نفر از چهل و دو نفر عدة حاضر از قوام هواداري نموده بودند و پس از اين مقدمات بود كه فرمان نخستوزيري قوام از سوي شاه صادر شد. ماجرا ظاهراً در چهارچوب قواعد دموكراسي قرار داشت اما سكنجبين صفرا فزود و مصدق اين بار با نيرو و اعتبار بيشتري بر سرير حكومت نشست. وزير مختار بريتانيا در ٢٢ ژوئيه ١٩۵٢ يعني فرداي سي تير در گزارشي كه به لندن فرستاد مصدق را متهم به جنون خود بزرگبيني كرد و گفت: «اينك هيچ چيز كه بتواند از افتادن ايران در دست كمونيستها جلوگيري كند جز كودتا باقي نمانده است» (خواب آشفتة نفت، ص ٧٨٨). روزنامة منچسترگاردين در شمارة مورخ ٢٩ ژوئية ١٩۵٢ نوشت: حوادث هفتة گذشتة تهران ثابت كرد كه دكتر مصدق براي مدت مديدي با قدرت و اختيارات بيشتري و با پشتيباني مردم زمامدار خواهد بود. اما آن روزنامه مشكل كنار آمدن با مصدق را هم گوشزد كرد كه توافق با وي «به منزلة اين خواهد بود كه عراقيها و كويتيها و ديگر مردمان ساير كشورهاي خاورميانه را كه انگليس داراي منافع نفتي در آنجاها ميباشد دعوت به پاره كردن و دور انداختن امتيازنامههاي خود» كنند (اسنادي از قيام سي تير، مجموعة اسناد تاريخي شمارة ٢٢، ص ٣٢٧). دو روز بعد در گزارش ارزيابي مشترك هندرسن و ميدلتن مورخ ٣١ ژوئية ١٩۵٢ كه به واشنگتن مخابره شد علناً از «يك كودتاي نظامي» سخن ميرود (خواب آشفتة نفت، ص ۵٨۴). و دو هفته بعد لرد ونسيتارت كه سوابق ممتدي با مسائل ايران داشت در روزنامة ديلي تلگراف نوشت: «موقعي كه اختلاف نفت شروع شد من در ستونهاي روزنامه توصيه كردم كه ما بايستي ايرانيان را متذكر كنيم به اينكه ما نهتنها جان انگليسها بلكه منافع آنان را حفظ خواهيم كرد...ما نميتوانيم از يك الاغي كه دو دستة مختلف افراطي (مقصودش حزب توده و هواداران آيتالله كاشاني ميباشد) آن را ميرانند آدمي بسازيم، وظيفة ما اين است كه الاغ و ژندهپوشانش را به راه صحيح هدايت نماييم ولي اميدي نيست كه اين عمل به وسيلة هويج انجام شود. ما سعي نموديم و به طور تأسفآوري موفق نشديم. ايرانيان بدبخت عماً قريب ثمرة كِشت بد خود را خواهند چيد... ما اجازه نخواهيم داد كه جنوب ايران كمونيست شود و اگر به اين مرحله كشانده شويم ما براي برقراري نظم به قوه متوسل خواهيم شد» (اسنادي از قيام سي تير، ص ٣۴۴).
آن سيزده ماه آخر حكومت مصدق اينگونه شروع شد و بر همين روال، توأم با خوف و هراس براندازي، ادامه يافت. هر روز كه ميگذشت وقوع آن هايله نزديكتر مينمود. بارها نام امراي سرشناس ارتش مانند سرلشكر زاهدي، سرلشكر حجازي، سرلشكر اميني و ديگران در ميان آمد. قطع روابط با بريتانيا و بستن در سفارت انگليس، بازنشسته كردن عدهاي از امراي ارتش واكنشي بود كه از سوي مصدق در برابر تحركات حريف به ظهور رسيد. ملاقاتهاي پنهاني شاه و وزير دربارش با هندرسن از نظر مصدق مخفي نميماند و فشار او براي تغيير وزير دربار (حسين علا) و آوردن ابوالقاسم اميني به جاي او نيز از جملة آن واكنشها بود. ماجراي نهم اسفند، ربوده شدن رئيس كل شهرباني كشور[سرلشگرمحمود افشارطوس ـ توضیح از منصور بیات زاده] و كشته شدن او به چنان وضع فجيع، رفتوآمدهاي مشكوك رشيديانها، اشرف پهلوي، ژنرال شوراتسكف علامتهايي بود كه نشان ميداد طوفان دارد فراميرسد. حسيبي در يادداشت مورخ ٢١ تير ١٣٣٢ (يعني يك ماه پيش از وقوع كودتا) از قول مصدق مينويسد كه گفت: «مجلس طبق نقشة خارجيان، اگر حالا نباشد، يك ماه ديگر، با يك رأي غافلگيري وقتي مقدمات مهيا شد دولت را ساقط ميكند و با اين ترتيب ملت فداكار را من دستبسته و به يك صورت قانوني تسليم اجانب كردهام» (خواب آشفته نفت، ص ٨۵۵).
مصدق ميخواست به هر قيمتي كه شده مانع از آن گردد كه براندازي او را صورت قانوني بدهند يعني كودتا را در قيافة يك تصميم پارلمان گريم كنند. با منحل كردن مجلس، او اين راه را بست و كودتا ناچار لخت و عريان در زشتترين و منفورترين چهرهها به ميدان آمد.
سؤال كردهايد اين تحليل كه درست و دقيق است تا چه اندازه با تحليلهايي كه انفعال مصدق در برخورد با كودتا را عامدانه ميخواند نسبت دارد؟ در تحليل من سخن از انفعال مصدق نيست. همة اشارهها به واكنشهاي حسابگرانة مصدق و هوشياري اوست. به گمانم نظر شما به معاندان مصدق است كه برخي از آنها شركتهاي نفتي را عامل پيدايش جبهة ملي و دكتر مصدق را آلت دست استعمار آمريكا دانستهاند (مانند مهدي بهار) و برخي ديگر چون خود شاه او را سرسپردة انگليس و در عين حال همكار كمونيستها خواندهاند. نيازي به تأكيد نميبينم كه تحليل من هيچ نسبتي با اين قبيل ياوهگوييها ندارد.» (١٠)(تاکید درهمه جا از منصور بیات زاده)
آن سيزده ماه آخر حكومت مصدق اينگونه شروع شد و بر همين روال، توأم با خوف و هراس براندازي، ادامه يافت. هر روز كه ميگذشت وقوع آن هايله نزديكتر مينمود. بارها نام امراي سرشناس ارتش مانند سرلشكر زاهدي، سرلشكر حجازي، سرلشكر اميني و ديگران در ميان آمد. قطع روابط با بريتانيا و بستن در سفارت انگليس، بازنشسته كردن عدهاي از امراي ارتش واكنشي بود كه از سوي مصدق در برابر تحركات حريف به ظهور رسيد. ملاقاتهاي پنهاني شاه و وزير دربارش با هندرسن از نظر مصدق مخفي نميماند و فشار او براي تغيير وزير دربار (حسين علا) و آوردن ابوالقاسم اميني به جاي او نيز از جملة آن واكنشها بود. ماجراي نهم اسفند، ربوده شدن رئيس كل شهرباني كشور[سرلشگرمحمود افشارطوس ـ توضیح از منصور بیات زاده] و كشته شدن او به چنان وضع فجيع، رفتوآمدهاي مشكوك رشيديانها، اشرف پهلوي، ژنرال شوراتسكف علامتهايي بود كه نشان ميداد طوفان دارد فراميرسد. حسيبي در يادداشت مورخ ٢١ تير ١٣٣٢ (يعني يك ماه پيش از وقوع كودتا) از قول مصدق مينويسد كه گفت: «مجلس طبق نقشة خارجيان، اگر حالا نباشد، يك ماه ديگر، با يك رأي غافلگيري وقتي مقدمات مهيا شد دولت را ساقط ميكند و با اين ترتيب ملت فداكار را من دستبسته و به يك صورت قانوني تسليم اجانب كردهام» (خواب آشفته نفت، ص ٨۵۵).
مصدق ميخواست به هر قيمتي كه شده مانع از آن گردد كه براندازي او را صورت قانوني بدهند يعني كودتا را در قيافة يك تصميم پارلمان گريم كنند. با منحل كردن مجلس، او اين راه را بست و كودتا ناچار لخت و عريان در زشتترين و منفورترين چهرهها به ميدان آمد.
سؤال كردهايد اين تحليل كه درست و دقيق است تا چه اندازه با تحليلهايي كه انفعال مصدق در برخورد با كودتا را عامدانه ميخواند نسبت دارد؟ در تحليل من سخن از انفعال مصدق نيست. همة اشارهها به واكنشهاي حسابگرانة مصدق و هوشياري اوست. به گمانم نظر شما به معاندان مصدق است كه برخي از آنها شركتهاي نفتي را عامل پيدايش جبهة ملي و دكتر مصدق را آلت دست استعمار آمريكا دانستهاند (مانند مهدي بهار) و برخي ديگر چون خود شاه او را سرسپردة انگليس و در عين حال همكار كمونيستها خواندهاند. نيازي به تأكيد نميبينم كه تحليل من هيچ نسبتي با اين قبيل ياوهگوييها ندارد.» (١٠)(تاکید درهمه جا از منصور بیات زاده)
در بخش سوم این نوشته اشاره کردم که خلیل ملکی در ٢۶ اردیبهشت ١٣٣۵ در شماره ١٠ مجله «نبرد زندگی» ـ چاپ تهران ـ ، در نوشته ای تحت عنوان« تحلیلی از گذشته نهضت ملی برای ترسیم راه آینده»، شديدأ به سیاست و عملکرد دولت و رهبران نهضت ملی حمله کرده بود. در زمان تحریر آن نوشته دکتر مصدق در زندان بسر می برد و طرفداران دکتر مصدق و دیگر آزادیخواهان و مخالفین رژیم کودتا، از فعالیت سیاسی علنی کاملا محروم شده بودند. در آنزمان اگر در مطبوعات برپایه یکسری اطلاعات غلط به آنها اتهاماتی زده می شد ــ ازجمله اتهامات و خلاف گوئی های خلیل ملکی ــ ، بهیچوجه نمی توانستند درصدد پاسخ برآیند. در واقع،در اثر کودتای ٢٨ مرداد، وضع حاکم برجامعه، کاملایک قطبی شده بود.
محمدعلی سفری یکی از همکاران دکتر حسین فاطمی در روزنامه باخترامروز ــ خبرنگار پارلمانی آن روزنامه ــ (١١)، نویسنده کتابهای تاریخی بنام «قلم و سیاست»، در گفتگوئی که متن آن در شماره ٢٣ مجله فرهنگی و هنری«بخارا» در اردیبهشت ١٣٨١ درج شده است. درباره وضع سیاسی حاکم برمطبوعات در سالهای بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ، مطالبی را بیان کرده است که من بخشی از آن گفتگو که مربوط به ملاقات او (محمدعلی سفری) با تیمسار «تیمور بختیار» می شود نقل می کنم. چون آن اظهارات تا حدودی وضعیت سیاسی حاکم برمطبوعات را در آن مقطع تاریخی توضیح می دهد.
محمدعلی سفری در پاسخ به سئوال«لطفأ جریان ملاقات با تیمور بختیار را با ذکر جزئیات بگویید»، چنین اظهار نظرکرده است.:
«تیمور بختیار اتاق بزرگی داشت که حدود شصت صندلی دور تا دور آن چیده شده بود.میز بزرگش بالای اتاق بود و از انواع ادوات نظامی تا جایی که توانسته بودند، به عنوان دکور استفاده کرده بودند. اتاق بختیار دو در داشت. من خواستم از دری که نزدیک اتاق سرهنگ کیانی بود بروم. اما سرهنگ کیانی گفت:«از این درنرو بهتر است از آن در بروی». دری را به من نشان داد که دورتر از اتاق خودش بود. من رفتم در را بازکردم، سلام کردم و روی صندلی اول نشستم، تیمور بختیار سرش را بالا نکرد و گفت:«بیا اینجا». یه صندلی که پهلوی دستش بود. ماهم به ناچار باز پا شدیم و رفتیم سرهمان صندلی که او گفته بود و درکنارش نشستیم.و گفت که «خودت خوب می دونی که اگر سپهبد زاهدی نرفته بود و دولت علا نیامده بود تو جات اینجا نبود اینو خودت خوب می دونی!». من سرم را انداختم پایین و هیچی نگفتم. گفت:«حالا که خواستمت سه کار باید بکنی.اگر می خواهی توی مطبوعات باشی باید این سه کار را که می گم انجام بدهی. اول بگو ببینم کجا ها کار می کنی؟» من آن موقع توی پانزده نشریه کار می کردم و یکی یکی اسم های نشریات را گفتم پس از این که گفتن نام نشریه هایی که در آنها کار می کردم تمام شد. بختیار گفت :«دیگه»! گفتم:همین شمردم چیزی یادم نیامد. گفت:«نه دیگه»! گفتم: چیزی به خاطر ندارم. گفت:«تو در اتحاد ملل هم مطلب می نویسی». اتحاد ملل مال مرعشی بود و من هفته ای یک تفسیر به او می دادم با نام مستعارسفیر. گفتم: یادم نبود. گفت:«خُب سه کار باید انجام بدهی یکی این که مصدق را فراموش کن. دوم هرکجا دستت رسید به آنها فحش بده و سوم هرکجا خبری بود به ما خبر بده»! من سکوت کرده بودم. گفت:«کری یا لالی»؟! گفتم: تیمسار نه کرم و نه لالم. گفت:«پس جواب بده این سه کار را می کنی؟» گفتم: تیمسار قسمت اول که مصدق را فراموش کنم منتفی است. چون هیچ مطلبی بدون تأیید شما و فرمانداری نظامی چاپ نمی شود. نه من می توانم بنویسم و نه شما اجازه چاپ می دهید. مورد دوم هم دیگران هستند که فحش بدهند این قدر هست که ما توی آنها گم می شویم. اما مورد سوم را نفهمیدم که باید چه کنم. گفت:«شما از اوضاع اجتماع خبر دارید. همه جا می روید و توی همه جا هستید و مسائل را می دانید ما را هم با خبرکنید». این را که گفت، من ناراحت شدم! گفتم: یعنی می فرمایید بیام جاسوس شوم . جاسوسی کنم... خدا می داند با مشت زد روی میز به طوری که آنچه روی میز بود پرید هوا و نعره کشید. من از ترس این که با وسایل روی میزش مرا نزند پنج شش متر از او دور شدم.سرهنگ کیانی که اتاق بغل بود سراسیمه آمد توی اتاق، بعدها گفت که«فکر می کردم تیمسار تورا یا کُشته و یا دارد مفصل کتک می زند». به هرصورت سرهنگ کیانی آمد توی اتاق تیمسار و تیمسار به او گفت:«سرهنگ این جنازه را از این جا ببر بیرون و بهش بگو شانس آورده امروز آمده این جا و امروز به تور من خورده والا حسابش را می رسیدم، سرهنگ کیانی من را از اطاق تیمسار بیرون آورد و به اتاق خودش بُرد و گفت:«چی شد که تیمسار این قدر عصبانی شد». من عین ماجرا را گفتم و سرهنگ کیانی گفت:«اشتباه کردی؛ قبل از شما سیزده چهارده تن از رفقای شما آمدند صحبت کردند. چکهایشان را هم گرفتند و رفتند»و خلاصه من با ترس و لرز از آنجا آمدم و بعدها نیز تیمسار بختیار تا وقتی که سرکاربود ما را آزار می داد.»(١٢)(تاکید در همه جا از منصور بیات زاده).
دکتر مسعود حجازی در کتاب خاطراتش(رویدادها و داوری...) ، همچنین مطالبی در نقد نوشته ی خلیل ملکی بعنوان:«تحلیلی از گذشته نهضت ملی برای ترسیم راه آینده» ــ همان مطلبی که درمجله شماره ١٠ «نبردزندگی» چاپ شده بودــ نوشته است. وی در آن کتاب، اصولا منکر وجود نوشته هائی در نشریات حزبی، ازجمله روزنامۀ نیروی سوم که خلیل ملکی در آن به عوامل شکست و عوامل پیروزی اشاره کرده باشد؛ شده و اظهارات خلیل ملکی را در آن نوشته مندرج در مجله نبرد زندگی، «خلاف گوئی» نامیده است. او در آن رابطه می نویسد:
«خلیل ملکی در تحلیل مختصر از گذشته، علاوه بر وارد آوردن اتهامات زیاد به سران نهضت ملی به طور تام و تمام و انگشت گذاشتن روی نقاط ضعفی که به گمان او وجود داشت و یا اصلأ وجود نداشت و بزرگ کردن آنها به طور آشکار و با تهور بسیار، به خلاف گوییهای متعدد دربارۀ خود و اقداماتی که درجهت رفع نقایص و نقاط صعف نهضت ملی بعمل آورده، پرداخته است.
او در آخر صفحه ۴۴ و اول صفحه ۴۵ مجلۀ «نبرد زندگی»، در سال ١٣٣۵ چنین می نویسد:
" ما بار دیگر هرشخص علاقمند را متوجه این نکته می کنیم که بعضی ها در موقع استدلال مثلأ می گویند که این عامل نمی توانست پیروزی را تأمین کند و یا فلان عامل نیز موجب شکست نبوده است. در جواب باید توجه داشت که ممکن است یک عامل به تنهائی پیروزی را تأمین نمی کرد و یا اجتناب از فلان اشتباه به تنهایی موجب اجتناب از شکست نمی شد، اما مجموعه عواملی را که ما رسمأ و کتبأ برای عمل کردن پیشنهاد کرده بودیم و همچنین علاوه بر این اجتناب از مجموعه روشها و سیاستهایی که پیشنهاد کرده بودیم روی هم رفته از شکست جلوگیری و پیروزی را تأمین می کرد."
ولی خلیل ملکی معلوم نکرده مجموعۀ عواملی را رسمأ و کتبأ برای عمل کردن پیشنهاد کرده است کدام بوده است؟ در چه تاریخی پیشنهاد کرده؟ . به چه کسی پیشنهاد کرده است؟
اگر چنین مجموعه ای که روی هم رفته از شکست جلوگیری و پیروزی را تأمین می کرد، و چنانکه مدعی است آن را رسمأ و کتبأ برای عمل کردن پیشنهاد کرده بود، وجود می داشت آیا متن آن را در این «تحلیل مختصری از گذشته» جای نمی داد و به جای تجزیه و تحلیلهای تکراری و غیر واقع همین را که کافی برای صحت ادعاهای او بود منتشر نمی ساخت؟
تمام شماره های روزنامۀ نیروی سوم و سایر نشریات حزب زحمتکشان (نیروی سوم) در دوران زمامداری دکتر مصدق موجود است. درهیچ یک از این نشریات چنین متنی وجود ندارد و حتی به صورت مستقل نیز نشریه ای که حاوی چنین مجموعه ای باشد منتشر نشده است.
پس از گذشت چندین دهه از آن دوران یعنی ظرف ده سال اخیر بعضی از نویسندگان، که کوشش کرده اند با تحریف تاریخ و تغییر در نقل وقایع و رویدادها برهمۀ نقاط ضعف او سرپوش بگذارند و از خلیل ملکی شخصیتی غیر واقعی بسازند، در هیچ یک از نشریات و کتب خود نیز چنین متن و مجموعۀ «رسمی و کتبی» را منتشر نکرده و حتی به آن اشاره ای هم ننموده اند.
چنین به نظر می رسد که خلیل ملکی، که بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ در مقام تجزیه و تحلیل علل «٢٨ مرداد» و دلایل شکست دکترمصدق و نقاط ضعف نهضت ملی و سران نهضت برآمده است و بدین ترتیب اقدام به محکومیت آنها کرده است، هنگام«تحلیل مختصر» و سایر تجزیه و تحلیلهائی که بعمل آورده متوجه این سئوال مقدر از خود شده که اگر دیگران (سران نهضت) دارای آن همه نقاط ضعف و عملکرد ناصحیخ بوده اند تو خود چه کرده ای و عملکرد تو چه بوده است؟
خلیل ملکی برای پاسخگویی به چنین سئوال مقدر و سئوالات نظیر آن ناچار به گزافه گویی پرداخته و با ذکر این عبارات: «اما مجموعۀ عواملی را که ما رسمأ و کتبأ برای عملی کردن پیشنهاد کرده بودیم و همچنین علاوه براین اجتناب از مجموعه روشها و سیاستهایی که پیشنهاد کرده بودیم روی هم رفته از شکست جلوگیری و پیروزی را تأمین می کرد» جواب سئوال مقدر را داده و بدون هیچ توضیح دیگری به سرعت از آن گذشته است.».(١٣) (تاکید در همه جا از منصور بیات زاده)
در بخش سوم این نوشته دررابطه با ادعای خلیل ملکی که دکترمصدق«به حزب و حزب بزرگ عقيده نداشت.»، و آنرا یکی از دلایل پیروزی کودتای ٢٨ مراد تلقی کرده بود، توضیحاتی دادم، که دکترمصدق با وجود احزاب مخالف نبوده است و ادعای خلیل ملکی غلط و بی اساس است.
اتفاقأ ،دکترمسعود حجازی درکتاب خاطرات خود(رویدادها و داوری...)، مطالبی را در باره «حزب»، و «حزب بزرگ» و نظرات خلیل ملکی و حزب نیروی سوم، مطرح کرده است..به نقل مطالبی از آن کتاب می پردازم.تا روشن گردد که خلیل ملکی، همچون برخی از دوستدارانش (دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان و دکتر امیر پیشداد)، درباره بعضی از مسائل تاریخی واقعیت را بیان نکرده است.
در آن کتاب می خوانیم:
«علاوه براین، همین روش را خلیل ملکی در مورد یک مسئله دیگر یعنی سازماندهی نیروهای ملی به طور مشخص بکاربرده است.
به علت آنکه خلیل ملکی در موقعیت رهبری حزب نیروی سوم مهمترین سازمان تشکیلاتی نهضت ملی قرار داشت، مسئولیت مستقیم و عمده ای در پاسخگویی به سئوالات مربوط به ضعف و یا به عبارت صحیح تر و جود نداشتن تشکیلات مردمی برای تشکل میلیونها نفر مردم و هزاران هزار روشنفکر و کارشناس را برعهده داشته است. اووجود نداشتن یک سازمان ملی را که حامی نهضت باشد به عنوان سومین عامل از عوامل دیگری که در شکست نهضت مؤثر بوده اند، علاوه بر عامل اصلی یعنی خط مشی نهضت ملی نسبت به حزب توده، در صفحات ٣٨ و ٣٩ مقالۀ خود در مجلۀ «نبرد زندگی» به میان آورده و به طور زننده ای به خلاف گویی درباره نظریات و پیشنهاد خود دراین باره پرداخته است. ماقبل از این، عنوان این قسمت را درشرح نظریات خلیل ملکی ذکر کردیم و در این جا تمامی آنرا نقل می کنیم:
«٣ ـ یک سازمان ملی که حامی نهضت باشد و بتواند از نیروهای وفادار و فداکاری که در سرتاسر کشور بودند در موقع لازم استفاده کنند وجود نداشت تکیه رهبری نهضت به یک دستگاه دولتی فاسد و منحطی بود که یک آلت و افزار قابل اعتماد برای نهضت نبود، این دستگاه فاسد و منحط ملعبه ای در دست عناصر فاسد از طرفی و عناصر چپ نما از طرف دیگر بود. بارها یادآوری گردید که از این همه نیروی اجتماعی به شکل حزب بزرگ استفاده شود. متأسفانه زمانی متوجه این حقیقت شدند که کار از کار گذشته بود و هیچگونه اقدام جدی در این مورد نیز بعمل نیامد گرچه لزوم آن در هفته های آخر که منجر به شکست شد رسمأ اعتراف می گردید، میلیونها نفر توده مردم حاضر به کمک بودند و هزاران هزار روشنفکر و کارشناس میل داشتند مجانأ خود را در خدمت نهضت قرار دهند ولی مجرائی وجود نداشت که رهبری بتواند از انرژی و فکر این همه نیروهای اجتماعی استفاده کند و در موقع لازم این نیروهای پر ارزش به کلی عاطل و باطل می ماندند و در دستگاه اداری زیر دست عناصر فاسد و خیانتکار و بیگانه پرست مجبور بودند تماشاچی بدبختیهای یک ملت و نهضت باشند.»
آنچه که خلیل ملکی در این قسمت دربارۀ لزوم یک سازمان ملی که حامی نهضت ملی باشد و آمادگی میلیونها نفر توده مردم برای کمک و هزاران هزار روشنفکر برای خدمت به نهضت نگاشته صحیح ولی آنچه که در بارۀ نظر خود و اقدام راجع به ایجاد چنین سازمانی مدعی شده به کلی نادرست و بی اساس است.
خلیل ملکی برای این ادعای خود که «بارها یادآوری گردید که از این همه نیروی اجتماعی به شکل حزب بزرگ استفاده شود» هیچ اشاره و هیچ مستندی نیاورده است. او توضیح نداده که درچه تاریخی و به چه شخصی و چگونه دربارۀ استفاده از این همه نیروهای اجتماعی به شکل حزب بزرگ یاد آوری کرده است. او به جز یک بار که از دکتر کریم سنجابی برای سخنرانی در باشگاه حزب نیروی سوم دعوت بعمل آورد هیچگاه از رهبران و سران و شخصیتهای نهضت ملی و نمایندگان فراکسیون نهضت ملی برای سخنرانی دعوت نکرد و هیچ نوع ازتباط و مراوده و گفتگویی با این شخصیتها و احزاب ملی نداشت. تنها شخصیتی که در حزب نیروی سوم وجود داشت شخص او بود. او حتی در مراسم تشکیل کنگره حزب و جشنی که به این مناسبت در باشگاه حزب برگزار شد از هیچ یک از سران و شخصیتهای نهضت ملی دعوت بعمل نیاورد. او از هرگونه ارتباط و تماس با این شخصیتها و احزاب دیگر نگران بود و عملأ اجازه نمی داد که هیچگونه ارتباط و گفتگویی بین مسئولین و کادرهای حزب نیروی سوم با دیگران برقرارشود.
در روزنامۀ نیروی سوم و هیچ یک از نشریات این حزب در سالهای ١٣٣١ و ١٣٣٢ مطلب و یا پیشنهادی دربارۀ تشکیل یک سازمان ملی که حامی نهضت باشد و یا تشکیل حزب بزرگ به چشم نمی خورد. او در هیچ موقع و به هیچ ترتیبی خود را آشنا به این امر نمی کرد. علاوه بر همۀ این مطالب، مدرک بسیار مهمی در دست است که کذب نوشته های خلیل ملکی را در این باره به اثبات می رساند و این مدرک جزو اسناد تاریخی برای نشان دادن مسئولیت کسانی که برای آمادگی توده های مردم دربرابر توطۀ کودتای ٢٨ مرداد قصور ورزیده اند باقی خواهدماند.
دکترسید علی شایگان نمایندۀ مردم تهران در مجلس شورای ملی و عضو فراکسیون نهضت ملی که جزو مشاوران و همکاران نزدیک دکترمصدق قرار داشت و از سران سرشناس و محبوب نهضت ملی محسوب می شد در سی ام تیر ١٣٣٢ در اجتماع عظیم مردم در میدان بهارستان به مناسبت سالگرد سی تیر ١٣٣١ پیشنهاد کرد که احزاب بزرگ از طرف مردم تشکیل شود و جلوی توطئه ها گرفته شود ولی خلیل ملکی به جای استقبال از چنین پیشنهاد مهمی به مقابله با آن برخاست.
قسمتی از نطق مفصل دکترشایگان دراین اجتماع بزرگ که به مسئلۀ تشکیل احزاب بزرگ اختصاص یافته به شرح زیر است.
«برای رفع این مشکلات و برای اینکه انتخابات به صحت انجام شود و همچنین امکان نظارت دقیق در عمل نمایندگان مجلس، ملت ایران باید در اجتماعات سیاسی با تشکیلات مرتب و منظم وارد شوند و به عبارت دیگر احزاب بزرگ تشکیل دهند تا حسابی در کار باشد و این وضع ناهنجار خاتمه یابد.
با تشکیل حزب نمایندگان مجلس که از طرف احزاب نامزد و انتخاب می شوند تکلیف خود را می دانند و قدمی از برنامه ای که موکلین آنها داده اند نمی توانند فراتر گذارند.
با تشکیل حزب رژیم مشروطۀ ایران تکمیل می شود و از بسیاری از بدبختیها جلوگیری بعمل می آید و برنامۀ کارنمایندگان را صریح و روشن به دست آنها می دهند و نمایندگان متخلف، برفرض آنکه متخلفی پیدا شود، در انتخابات آتیه از نمایندگی محروم می شوند. با تشکیل حزب سرنوشت ملت ایران روشن می شود و این دغل بازیها و توطئه هایی که امروز برای جلوگیری از پیشرفت نهضت ملی بعمل می آید دیگر صورت پذیر نخواهد بود.»( نقل از صفحه ۵ روزنامۀ کیهان، شمارۀ ٣٠۴٧، مورخ ٣١/۴/١٣٣٢).(تاکید درهمه جا از منصور بیات زاده).
سحنرانان این اجتماع بزرگ علاوه بر دکتر شایگان، مهندس حسیبی از طرف فراکسیون نهضت ملی، آیة اله انگجی نماینده مردم تبریز، کریم پور شیرازی، حاج راسخ افشار از طرف جامعه بازرگانان و اصناف و عینک چی پدر اسمعیل عینک چی از قربانیان سی تیر و داریوش فروهر از طرف حزب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیسم بود.
قطعنامه تظاهرات به وسیلۀ ابراهیم کریم آبادی قرائت شد.
دراین اجتماع بزرگ خلیل ملکی حضور نداشت و از طرف حزب نیروی سوم به سخنرانی نپرداخت و به جای او هادی امری نمایندۀ کارگران حزب نیروی سوم سخنرانی مشروح و با احساسی ایراد کرد...
هیچ یک از قسمتهای سخنرانی دکتر شایگان در روزنامۀ نیروی سوم انتشار نیافت و به جای آن در یکی از شماره های هفتۀ اول مردادماه ١٣٣٢ این روزنامه با تیتر درشت دربالای صفحۀ اول اینچنین به دکتر شایگان پاسخ داده شد: «ملت ایران حزب بزرگ خود را تشکیل داده است». همچنین در شمارۀ ٢٣۵ مورخ ١٣ مرداد ١٣٣٢ روزنامۀ نیروی سوم در صفحۀ اول درعناوین برجسته مربوط به گزارش راه پیمائی حزب نیروی سوم در روز رأی گیری برای رفراندوم عبارت: ملت ایران حزب بزرگ خود را تشکیل داده است که هیچ ارتباطی به شرح رویدادهای آن روز نداشت درشت تر از سایر عناوین ذکرشده بود.».(١۴)
با توجه به مسائلی که به نقل از دکتر مسعود حجازی و روزنامه« نیروی سوم» اشاره رفت،«ملت ایران حزب بزرگ خود را تشکیل داده ...» بود، یعنی «حزب نیروی سوم» برهبری خلیل ملکی در آن مقطع تاریخی حزب بزرگ ملت ایران بوده است. آیا صحیحتر نبود بجای نقد دکتر مصدق که گویا با حزب بزرگ مخالف بود و اگر چنان حزبی وجود می داشت، می شد از کودتا جلوگیری کرد، به توضیح و روشنگری درباره سیاستهای استعماری دولتهای استعمارگر و هژمونی طلب بریتانیا (انگلیس) و ایالات متحده آمریکا اشاره می رفت؟!!
با توجه به توضیحاتی که اشاره رفت، ضروریست همچنین خاطر نشان کرد، خلیل ملکی، اگرچه پس از جدائی از حزب توده (١٣٢۶) از فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی بکلی فاصله گرفت. ولی، همانطور که در بخش اول و دوم این نوشته اشاره رفت،(١۵) از بهمن ماه ١٣٢٩ مجددأ فعالیت سیاسی خود را شروع می کند و در آن رابطه به حمایت از مبارزات نهضت ملی برهبری دکتر مصدق می پردازد ـ عملکردی بسیار مثبت و ارزنده ــ.(١۶)
اگرچه او(خلیل ملکی) باهمراهی دکترمظفربقائی کرمانی و علی زهری در اردیبهشت ماه ١٣٣٠ حزب زحمتکشان ملت ایران را تأسیس می کند... ولی، برای اولین بار بعد از توطئه ٩ اسفند ١٣٣١ با دکتر مصدق ملاقات کرده است. جلال آل احمد در آن رابطه نوشته است که اتوبوسی کرایه می کنند و باتفاق اعضاء کمیتۀ مرکزی حزب نیروی سوم به دیدار دکترمصدق می روند...(١٧) و دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان در صفحه ١٠١ کتاب خاطرات سیاسی خلیل ملکی می نویسد: «تا آن زمان، بین مصدق، ملکی و "حزب نیروی سوم" تماس زیادی وجود نداشت اولا مصدق و ملکی سابقۀ آشنائی شخصی نداشتند..."
صرفنظر از توضیحات دکتر مسعود حجازی مبنی بر این واقعیت که اصولا پیشنهادی از سوی خلیل ملکی مطرح نبوده، موضوعی که قبلا قسمتهائی از نظرات او را از کتاب «رویدادها و داوری ...» نقل کردم. ولی من فرض را براین می گذارم که گویا چنان پیشنهاد هائی از سوی خلیل ملکی مطرح شده است. حال این سئوال بدرستی مطرح است که اگر واقعأ خلیل ملکی و حزب نیروی سوم پیشنهاد هائی مطرح کرده اند، درچه زمانی پیشنهادهای خود را با دکترمصدق درمیان گداشته اند؟ در هرحال قبل از توطئه ٩ اسفند ١٣٣١ نمی توانسته باشد؟!!!
اما ادعای «عدم آشنائی دکتر مصدق به سياست جهانی روز» در آن نامه مورد بحث يکی از شاهکارهای نویسنده آن نامه است. خلیل ملکی با بکاربردن واژه های ، «عدم آشنائی» و «سياست جهانی روز»، به مقابله با نظرات و عقاید دکتر مصدق بپا خاسته است. درحقيقت او از بکاربردن آن واژه ها، نه تنها اغفال خوانندگان نامه اش را هدف داشته است ، بلکه وی با استفاده از آن واژه ها، به توجيه فاصله گرفتنش از نظريه «نيروی سوم» و در واقع پشت کردن به خواست استقلال و حاکميت ملی (اشتات سوورنتيت) ايران پرداخته است.
وانگهی خلیل ملکی بعنوان یک «تئوریسین» و مبارز سیاسی، آنهم یک «مارکسیست»، می بایستی برایش روشن باشد که فعالین سیاسی، اگرهدفشان از مبارزه و فعالیت سیاسی، رسیدن به اهداف شخصی نباشد، یعنی فرصت طلب (اپورتونیست) نباشند و در واقع هدفشان از مبارزه و فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی، تغییر وضع سیاسی ـ اجتماعی حاکم برجامعه باشد، نوع آن خواست ها، اهداف و تغییرات سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی هستند، که سمت و سوی مبارزه و در آن رابطه، ارزش های تشکیل دهنده هویت سیاسی را تعیین می کنند!!
همانطور که در بخش های قبلی این نوشته اشاره کردم، دکتر مصدق هدفش از فعالیت و مبارزه سیاسی، کسب «آزادی و استقلال» بوده است. در رابطه با آن خواست و هدف بوده که سمت وسوی مبارزاتش را علیه «استبداد و استعمار» جهت داده بود.
یکی از محسنات دکتر مصدق در این رابطه بوده که ایشان در طول مبارزاتش هیچگاه فرصت طلب (اپورتونیست) نبود، و همیشه برخواست هایش تاکید داشت و از موقعیتهای اجتماعی که دست می داد، برای رسیدن به آن اهداف استفاده می کرد، بدون اینکه از ارزش های هویتی اش فاصله بگیرد. مخالفینش چون استدلالی در مقابله با نظرات و عقاید ایشان نداشتند، در گفتار و نوشتار خود از ایشان بعنوان فردی «لج باز» نام می بردند. آنهم به این خاطر که نمی خواستند علنأ اظهار دارند که با «استقلال و حاکمیت ملی ایران» و یا برقراری «حاکمیت قانون» مخالف هستند. در واقع با کمک گرفتن از واژه «لج باز»، برماهیت ضد ملی وطرفداری از نظام استبدادی خود ، سرپوش می گذاشتند.
روشن نيست عنصر «رُک گو» ئی همچون خلیل ملکی، چرا و بچه دليل شهامت نداشته است تا بطور واضح و صريح و بدون اما و اگر، بيان دارد که او(خلیل ملکی) در روند مبارزات خود چون با «سياست جهانی روز آشنا» شد، به اين نتيجه رسيد که سياست «موازنه منفی» دکتر مصدق و نظريه «نيروی سوم» خليل ملکی که اقتباسی ازدکترین «سياست موازنه منفی» دکترمصدق بود ، نظرات و عقايدی اشتباه بوده اند، چونکه طرح چنان نظراتی که خواست دفاع ازاستقلال و حاکمیت ملی ایران را طلب می کرد، خوش آيند ساکنین کاخ سفید در واشنگتن و داونینگ استریت ١٠ درلندن و کاخ کرملین در مسکو نبوده است!
در همین رابطه بجاست به جملاتی از زنده یاد دکترحسین فاطمی اشاره نمود.:
«ما از واشنگتن و لندن و مسکو نمیخواهیم تصدیق وطنپرستی بگیریم. ما از روز اول میدانستیم که هروقت پای منفعت مملکت پیش بیاید که پای یک اجنبی نیز در میان باشد، آن بیگانه خواه شمالی یا جنوبی، یا یگنه دنیائی باشد، درصدد انتقام و مبارزه برمیآید.»(١٨)
اسناد و مدارک تاريخی بيانگر اين واقعيت هستند،اگرچه مابين دولتها ی بزرگ و ابرقدرتهای جهانی بخاطر گسترش منطقه نفوذ شان، رقابت وجود داشت و دارد؛ ولی آن رقابت بهيچوجه به اين معنا نبوده است تا باخواست «استقلال سياسی» کشوری از منطقه نفوذ خود براحتی موافقت کنند و بخاطر مقابله با آن خواست به توطئه، شانتاژ، تحريم و حتی بکارگرفتن قهر و کودتا متوسل نشوند.
یک فرد طرفدار استقلال و حاکمیت ملی، نمی تواند به دکتر مصدق ايراد بگیرد که چرا در گفتگو با دولت ايالات متحده آمريکا بر خواست استقلال و حاکميت ملی(اشتات سوورنيتت) ايران همچون دوران شکل گیری «نهضت ملی» پافشاری کرده و حاضر نشده، بجای نفوذ انگليسها، از طريق بانک جهانی(بانک بین المللی)، نفوذ دولت ايالات متحده آمريکا را بپذيرد، تا از طریق آن مصالحه، فاجعه ای بنام کودتای ٢٨ مرداد اتفاق نيفتد!!
خليل ملکی در هنگام نگارش نامه موردبحث، شايد بدين خاطر که دقيقأ با «سياست جهانی روز» آشنائی پيدا نکرده بود، نتوانسته به اين موضوع پی برد که يکی از عللی که باعث شده بود تا دکتر مصدق برخواست «استقلال و حاکميت ملی (اشتات سوورنيتت)» ايران تاکيد ورزد، درست بخاطر آشنائی ایشان باچگونگی عملکرد «سياست جهانی روز» دولتهای استعمارگرو هژمونی طلب بوده است؟ مگر دولتهای بزرگ جهانی ــ ابرقدرتها ــ ، جهان را به مناطق تحت نفوذ خود تقسيم نکرده بودند ــ منطقه نفوذ شرق و منطقه نفوذغرب ــ ،برپایه کدام منطق و يا «ایدئولوژی» می بایستی قبول کرد که خود را وطن دوست، استقلال طلب و آزادیخواه فرض کرد، ولی حاضر نبود علیه چنان سیاست هائی به مقاومت، روشنگری و مبارزه نپرداخت؟!
ادامه دارد
دکتر منصور بیات زاده
سه شنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۵ مه ۲۰۱۵
پانویس:
١ ـ تحریف تاریخ ـ بخش سوم ـ نظرات متناقض و انحرافی خليل ملکی درباره دکترمصدق!! (تحريف تاريخ از سوی دکتر اميرپيشداد و دکتر محمدعلی همايون کاتوزيان)ـ دکتر منصور بیات زاده
٢ ـ خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق ـ بقلم دکتر مصدق ، صفحه ٢۴۵ و ٢۴۶
٣ ـ همان کتاب، صفحه ٢۵۶ تا ٢۵٨.
۴ ـ مجموعه ای از نظرات و مواضع احزاب، سازمانها و فعالین سیاسی درباره انتخابات ریاست جمهوری سال ١٣٨٨.
۵ ـ مصدق گمشده تاریخی وجدان جمعی ما ـ مهندس عزت الله سحابی
۶ ـ عرفان قانعی فرد در نوشته ای تحت عنوان: «یادی از صارم الدین صادق وزیری از مشاهیر تاریخ معاصرــ دکتر مصدق: آقا! از طرف اهل سنت، قابل قبول نیست!» نوشته است:
...خاطرات و یادداشت های جناب صارم الدین صادق وزیری ؛ در اختیارم قرار گرفت و بنا به توصیه خود ایشان با افزودن ملحقات و یادداشت های ضروری (که شاید به روشن شدن موضوع مورد بحث کمک کند) این دست نوشته ها را برای عرضه به همزبانانم ؛ سامانی دوباره دادم تا با افزوده های جدیدش این متن منتشر گردد . زیرا از سال ۱٣۲۴ و تشکیل حکومت کردستان تا سال ۱٣٣۶ حساسیت ها درباره کردستان شدیدتر می شود ، در حالیکه چند دولت و نخست وزیر عوض می شود اما همچنان در دوران دکتر مصدق نیز این حساسیت ادامه دارد .( که در انتخابات دوره هفدهم مجلس : از مهاباد چند نفر کرد زبان شرکت کردند که سرانجام با وجود کسب اکثریت آراء به نام صارم صادق وزیری؛ رسانه های نزدیک به دربار که به جعل خواهان حمله به حکومت زنده یاد مصدق را داشتند القاء این شبهه که توده ای ها از مهاباد وارد مجلس می شوند؛ با فشار ارتش دکتر حسن امامی را به جای وی بر کرسی نمایندگی کردهای مهاباد نشاندند !) و در مراسم گشایش مجلس ۱۷ ؛در ۷/۲/۱٣٣۱ نماینده منتخب مردم حضور ندارد !
... دوره شانزدهم یا هفدهم بود نه هفدهم بود من [ دکترمصدق ـ توضیح از منصور بیات زاده] نخست وزیر بودم؛ شنیدم که از مهاباد این گرزن (سرلشگر) او را وکیل در آورده بود. تعجب کردم از محل سنی ها امام جمعه ی شیعه را وکیل بکنند ؟ یکبار هم به مجلس رفته بود. تلفن کردم؛ خواهش کردم بیاید؛ آمد احوالپرسی (بله این خانمم عمه ی امام جمعه می شود ).
گفتم : آقا شنیدم از مهاباد وکیل شده اید ؛ گفت "بله اصرار کردند خیلی " گفتم آقا این فرمایشات چیست ؟ از طرف اهل تسنن قابل قبول نیست شما نباید قبول بکنید" . [ به نقل از رنجهای سیاسی دکتر محمد مصدق – یادداشتهای جلیل بزرگمهر صفحات ۵٣ تا ۵۴ ]
گفتم : آقا شنیدم از مهاباد وکیل شده اید ؛ گفت "بله اصرار کردند خیلی " گفتم آقا این فرمایشات چیست ؟ از طرف اهل تسنن قابل قبول نیست شما نباید قبول بکنید" . [ به نقل از رنجهای سیاسی دکتر محمد مصدق – یادداشتهای جلیل بزرگمهر صفحات ۵٣ تا ۵۴ ]
٧ ـ خليل ملکی در نامه ی ١٨ ارديبهشت ١٣۴۶ دکتر مصدق را متهم به ضعف ايدئولوژيک ، نموده بود. بدون اينکه روشن کرده باشد که منظورش از بکار بردن واژه «ايدئولوژی» در آن نامه چيست و اصولا ايدئولوژی کدام طبقه و اقشار اجتماعی مدّ نظرش بوده است؟ « ايدئولوژی مارکسيستی»، « ايدئولوژی سوسياليستی»، «ايدئولوژی ليبرالی» ،«ايدئولوژی ناسيوناليستی»، «ايدئولوژی مذهبی»، «ايدئولوژی فاشيستی» و ...، کدام ايدئولوژی؟
٨ ـ «ناگفته هایی از رویدادهای ۹ اسفند ۱۳۳۱» ـ بقلم خسرو سیف، یکی از کوشندگان قدیمی راه مصدق. پس از قتل رهبر حزب ملت ایران داریوش فروهر و همسرش پروانه فروهر از سوی مأمورین امنیتی رژیم جمهوری اسلامی، خسرو سیف بعنوان دبیرکل آن حزب انتخاب شده است.
٩ ـ خواب آشفتهٔ نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران ـ تالیف دکتر محمدعلی موحد، تهران: نشر کارنامه، ۱۳۸۴
١٠ ـ پاسخهاي دكتر محمدعلي موحد به پرسشهاي مهرنامه ــ مصدق قرائت خود را از دموکراسی داشت ــ به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران ـ سوسياليست های طرفدار راه مصدق
http://www.ois-iran.com/2014/esfand-1392/ois-iran-6545-Mossadegh_gheraate_Khodra_az_demokracie_dasht.htm
http://www.ois-iran.com/2014/esfand-1392/ois-iran-6545-Mossadegh_gheraate_Khodra_az_demokracie_dasht.htm
و همچنین در نوشته زیر:
ــ دفاع از ارزشهای محوری «نهضت ملی ايران»، برای دکتر مصدق ارجحيت بيشتری داشت تا حفظ مقام نخست وزيری!* ــ بخش دوم نوشته ی: درباره اعتراض داريوش فروهر به دکترمحمدعلی همايون کاتوزيان ومطالبی چند در نقد نوشته:« ناظران میگویند ... روایت سنجابی، ملکی و صدیقی از مخالفت با رفراندوم دکتر مصدق»
١١ ـ اعضای تحریریه باختر امروز به نقل از صفحه ١۶۴مجلۀ فرهنگی و هنری بُخارا ـ شماره ٢٣ ـ فروردین ـ اردیبهشت ١٣٨١ ـ گفتگو با محمدعلی سفری عبارت بودند از:
«دکترحسین فاطمی مدیر بودو نصرالله شیفته سردبیر.من خبرنگارپارلمانی بودم و ناصرامینی خبرنگارسیاسی، ذبیح الله منصوری مفسر سیاسی و نویسنده، دکتررحمت مصطفوی نویسنده، شنوقی مترجم فرانسه، رائین مترجم انگلیسی، قهرمانی و اشراقی و ریاحی هم خبرنگار بودند. دکتر سیدعلی شایگان، جلالی نائینی و سید حسین مکی، سعید فاطمی و محمدرضاعسکری نیز اعضای تحریریه بودند و دیگران هم بودند که الاّن به خاطر ندارم.»
١٢ ــ به نقل از صفحات ١٨١ و ١٨٢ نوشته ای تحت عنوان:
تاریخ شفاهی مطبوعات ایران (۵) ــ گفت و گو با محمدعلی سفری ــ سیّد فرید قاسمی و علی دهباشی ـ با همکاری طوبی ساطعی، صفحات ١۵٧ تا ٢٠٠ مجله فرهنگی و هنری بُخارا ـ شماره ٢٣ ، فروردین ـ اردیبهشت ١٣٨١.
١٣ ـ خاطرات دکتر مسعود حجازی ــ رویدادها و داوری ١٣٣٩ ـ ١٣٢٩ ، صفحه ۵٨٨ و ۵٨٩
١۴ ـ همان منبع صفحات ۵٨٩ تا ۵٩٢ .
١۵ ــ تحریف تاریخ! ــ چرا دکتر امیرپیشداد و دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان طی «ويرایش» کتاب ــ «برخورد عقاید و آرا» خليل ملکی، دست به تحریف تاریخ زده اند؟!
و ــــ نظرات متناقض خلیل ملکی درباره دکترمصدق !! ـ تحریف تاریخ ـ بخش دوم (تحریف تاریخ از سوی دکترامیرپیشداد و دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان)
١۶ ــ اتخاذ مواضع سیاسی خليل ملکی از سال ١٣٢٩ به بعد، سبب می شود تا وی در افکار عمومی از زمره طرفداران نهضت ملی برهبری دکتر مصدق محسوب شود. موضوعی که همچنین ما «سوسياليستهای مصدقی» در اهداف، خواست ها و اصول سازمانی خود (سازمان سوسياليست های ايران) از آن روند و اتخاذ مواضع در دفاع از حاکميت ملی و همسو شدن خليل ملکی با دکترمصدق و نهضت ملی ايران در آن مقطع تاريخی، بطور مثبت و نيکی ياد کرده ايم و بر آن تصميمات ارج نهاده ايم.
در اصول و اهداف سازمان سوسياليستها در باره خلیل ملکی می خوانيم:
«ما سوسياليستهای ايران در تقسيم بندی نيروهای سياسی ايران به طيف های مختلف، خود را بخشی از طيف مليون مصدقی می دانيم. ما به خليل ملکی ارج می نهميم، چونکه وی برای اولين بار در ايران به طرح سوسياليسم و در اين رابطه انترناسيوناليسم از ديد سوسيال دمکراسی و دفاع از منافع ملی و تماميت ارضی ايران اقدام نمود، چيزی که به «نيروی سوم» معروف شد. خليل ملکی در آن مقطع تاريخی کوشش نمود تا جنبش سوسيال دمکراسی ايران را بخشی از نهضت ملی ايران به رهبری دکتر مصدق محسوب دارد.»
به نقل از«اهداف، خواست ها، اصول و مبانی فکری» سازمان سوسياليستهای ايران ـ بخش مقدمه، صفحه ٣ .
١٧ ـ جلال آل احمد ـ یک چاه و دوچاله و مثلا شرح احوالات ، صفحه ٣۴ و ٣۵
١٨ ـ مجموعه ای از مقالات در باره سالگرد اعدام دکتر حسین فاطمی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر