ضرورت ارزیابی معیارها، و شناخت محتوای تشکل ها و محافل، در مبارزات طبقاتی
فریده جعفری |
سرمایه داری به هار ترین ویژگی های خود در دوران نئولیبرالیسم گام نهاده است . در درون کشورهای خود هر چه بیشتر تلاش بر امنیتی کردن و گسترش سازمان های پلیسی از یکطرف و کاهش سطح دستمزدها و سطح زندگی کارگران و زحمتکشان از طرف دیگر اقدام می نماید. در خارج از محدوده جغرافیایی خود، خاورمیانه را با خاک یکسان می کند تا نفت و دیگر منابع را هر چه مجانی تر و با قیمت نازل به چنگ آورد.اگر در اثر این هرج و مرج و خانه خرابی، زندگی اجتماعی مردم مناطق مورد طمع سرمایه داری به یکهزاره قبل هم برگردد، تردیدی نمی کند .
در بررسی علل اینکه، چرا در چنین شرایطی بجای رشد و گسترش آلترناتیو پیشرو، انقلابی، سوسیالیستی و کمونیستی، از گور برخاستگان داعش سنی و شیعه سر بلند می کنند، می بایست در درون جنبش های سوسیالیستی و کمونیستی و نه خارج از آن جستجو کرد.طی 200 سال اخیر این جنبش پیشرو توانست جا پای خود را در تمامی مناطق در جهان باز کند.زیرا سوسیالسم و کمونیسم یک نقد پیشرو بر مدرنیته است، یعنی ضمن پذیرش دستاوردهای آن، نواقص جدی آن را هم طرح و افق و چشم اندازسوسیالیستی را بطور نظری و عملی در برابرآن قرار می داد . مارکس حتی در مانیفست دستاوردهای عظیم سرمایه داری را بطور گسترده و مکرر مطرح و آنرا پایه نظام نوین سوسیالیسم می دانست. وی گسترش راهها، شبکه های ارتباطی، دستاوردهای صنعتی و اختراعات، افزایش بهره وری از ماشین و کاهش ساعات کار نیروی انسانی و دهها دستاورد دیگر را صحه گذاری نمود. نگره و نظام سوسیالیستی از طرف جنبش های اجتماعی بخصوص طبقه کارگردر برنامه عملی قرار گرفت و صدها میلیون کارگر و زحمتکش و آزادیخواه و مبارز در سراسر جهان استقرار سوسیالیسم را پیگیری کردند. صدها اتحادیه و سندیکا، حزب و تشکل با رویکرد سوسیالیستی در سراسر جهان رشد یافت، و این تشکل ها توانستند سهمی از قدرت را در درون نظام های بورژوازی کسب کنند .یعنی این نظام را وادار به عقب نشینی کنند. نظام های سوسیال دموکراسی ماحصل رشد و قدرت تشکل های طبقه کارگر و سوسیالیست ها و کمونیست ها در درون مرزهای ملی و منطقه ای سرمایه داری بود. مارکس آزادی های اجتماعی، دموکراسی حاصل از انقلاب های بورژوازی را نیز مد نظر داشت، زیرا خود در همین نظام رشد یافته و نتیجه دستاوردهای اجتماعی آن بود. وی بدرستی پیدایش نگره و و آلترناتیو سوسیالیستی در عصر کهن را ناممکن می دانست. در چنین بستری بود که حکومت کارگری در دو مقطع زمانی و در دو منطقه جغرافیایی متفاوت یعنی در کمون پاریس و انقلاب اکتبر روسیه به پیروزی رسید. متأسفانه کمون پاریس در عرض چند ماه و انقلاب اکتبرطی دهه های بعد، با ناکامی مواجه شدند. شکست کمون پاریس یک شکست تاکتیکی بود،شاهد آن گسترش جنبش های سوسیالیستی در سراسر جهان پس از کمون پاریس است .زیرا در این مقطع زایش و جوشش و تطور نگره سوسیالیسی هنوز پویش و رشد و توسعه خود را طی می کرد. اگر این شرایط پس از شکست انقلاب اکتبر برقرار بود شکست آن انقلاب هم تاکتیکی محسوب می شد . شکست استراتژیک سوسیالیسم، نه در شکست دو انقلاب کارگری، بلکه ریشه در شکست تحول و درونزایی و نوسازی آن قرار داشت . یکی از دستاوردهای نظام سرمایه داری توان زایش، نقد پذیری و تحول درونی، حتی در دوران پیری و فرتوتی آنست که هربحرانی از پس بحران دیگر را هر چند بطور نسبی پشت سر می گذارد، هر چند زنجیره بحران ها تا عدم جایگزینی با آلترناتیو سوسیالیستی باقی خواهد ماند. بدین مفهوم که اگر آلترناتیو سوسیالیستی و کمونیستی مادام که نتواند نوسازی شده و مجددا در افق و برنامه جنبش های کارگری و سوسیالیستی قرار بگیرد، سرمایه داری در کشورهای اصلی آن همچنان پا برجا خواهد بود. زیرا از دستاوردهای همین نظام این است که مردم و طبقه کارگر این کشورها به درجه ای از رشد اجتماعی رسیده اند، که برخلاف جوامع توسعه نیافته، تن به نظام های کهن و ماقبل تمدن نوین را نخواهند داد. آنطور که جوامع توسعه نیافته اجتماعی به حکومت های اسلام سیاسی و داعش از شیعه و سنی تن می دهند . برای آزادی اندیشه در افغانستان فرخنده را بطرز فجیعی سنگسار کرده و می سوزانند. در پاکستان و بنگلادش هم شاهد این نوع جنایات هستیم، در جمهوری اسلامی هم نه برای اعلام ضدیت با خدا یا حکومت دینی و آیت الله ها، بلکه حتی برای مخالفت با قصاص، حکم ارتداد و قتل صادر می شود و هزاران بگیر وببند یکصد سال زندان برای ویلاگ و فیس بوک نویسان برای حفظ بیضه اسلام راه می افتد.
شکست حکومت کارگری در شوروی از همانجا رقم خورد که اساس نقد و انتقاد و مخالفت با کجروی های حکومت سوسیالیستی جدید ممنوع اعلام شد آزدای بیان، نقد ودمکراسی در حاشیه قرار گرفت. بجهت جاذبه حکومت نوپای سوسیالیستی، همه هواداران سوسیالیسم و کمونیسم، تخم مرغ های خود را در یک سبد گذاردند و در دفاع از دستاوردهای این نظام، اصول اولیه ای را که همین سوسیالیسم بر آن نهاده شده بود، یعنی دموکراسی درون حزبیو اجتماعی ، آزادی بیان و عقیده و حق نقد و مخالفت در اولین بهارهای زندگی این نوزاد متولد شده تعطیل شد . اگر مبانی آزادی و دموکراسی حفظ شده بود، حتی اگر حکومت شوروی سقوط می کرد، همانطور که گفته شد این یک شکست تاکتیکی بود و حکومتی های سوسیالیستی با محتوای و ویژگی های نوین در مناطق دیگر، اما با تجربه بیشتر و رشد یافته و مستحکمتر سر بر می آورد و آنگاه ما با سلسله ای از انقلابات کارگری مواجه بودیم که هر کدام پا بر دوش شکست قبلی می گذاشتند ، احزاب و تشکل ها، همگی با نحیف شدن این انقلاب نوین ، بعنوان دنباله و زایده انقلاب اکتبر رنجور و بیمار شده ، و از نوزایی انقلاب های نوین باز ماندند. هر چند انقلاب اکتبر با همان توان نحیف، با اثرات اجتماعی خود، معادلات قدرت طبقه کارگر و سرمایه داری را دریک مقطع زمانی در سراسر جهان به سود طبقه کارگربهم زند
شکست استراتژیک آنجا بود که احزاب پرو روسیه از جمله حزب توده ( علی رغم اثرات اجتماعی مثبت حزب توده در دهه 20 و رشد اجتماعی و مردمی آن ) و دهها حزب دیگر، بجای جذب و کسب دانش و تجربه دستاوردهای حکومت سوسیالیستی شوروی، استعلا و برآمدن دیالکتیکی ارتقای تجربیات و دستاوردهای آن ، به زایده آن تبدیل شدند. فرجام حزب توده در دهه بعد، به آنجا رسید که به قانون اساسی ولایت فقیه رأی مثبت داد، بدنبال شکار و معرفی مبارزان بر علیه حکومت سرمایه داری دینی رفت . به ریاست جمهوری حجت الاسلام خامنه ای (رهبر فعلی) رأی داد و خلخالی را نیز در انتخاباتی دیگر حمایت کرد. رشد و استقبال نسبی هر جنبش اجتماعی از جمله مبارزات چریکی در دهه 50 را نیز ناشی از حفظ فاصله و نقد از سوسیالیسم موجود بود. حزب توده پس از غوطه ور شدن در منجلاب و مشارکت در سرکوب کلیه مبارزات ، آزادیخواهان و سوسیالیست ها توسط نظام ولایت فقیه و پس از بجا گذاشتن ضایعات تاریخی، در پلنوم پس از شکست، اعلام نمود که اشتباه کردیم . گویا این اشتباه از آسمان نازل شده بود و ارتباطی با اساس، مبانی فکری، باورها ، اعتقادات، زندگی مادی، روابط اجتماعی و مادی ، سبک کار، عملکرد و رویکردهای آن نداشت . یعنی بزعم رهبری جدید حزب، افکار آنها نه ناشی از زندگی اجتماعی شان، بلکه ناشی از یک تصمیم در خواب و بیداری و کشف و شهود در یک رعد و برق فکری بوده است. یعنی با یک چارجوب ایده آلیستی ، به نقد خود پرداختند، تا در دوره ای دیگر و در جای دیگر همان اثرات مخرب اجتماعی را بازآفرینی کند. ریشه چنین نقدی داشتن دیدگاه فراتاریخی و فراطبقاتی مطلق گرایانه است که با تولد این حزب – یعنی آئین جدید – از ازل تا ابد حقانیتش ثابت است. این حزب و دنباله های آن هر چند جامه مارکسیستی را به گفتار و کردار خود می پوشاند، اگر می خواهند نقش مثبتی ایفا کنند، تنها راه انحلال آن ها و شروع عناصر صادق آن- اگر وجود داشته باشند- از نقطه صفر و اتخاذ راهی دوباره عناصر از درون دیگر تشکل های سوسیالیستی و از مجرایی دیگر است . زیرا زنجیرهای فکری و عملی ضد انقلابی در هم تنیده شده، راهکار برون رفت و گسست از عملکرد تاکنونی وجود ندارد، درست مثل آنکه از متحد وی حزب جمهوری اسلامی و مؤتلفه بخواهیم که راهی سوسیالیستی را برگزینند.
این آسیب ها نه تنها گریبانگیر حزب توده، بلکه هر چند درجات بمراتب کمتری بسیاری از دیگر جریانات و تشکل های مدعی مبارزه در راه طبقه کارگر را هم گرفته است . عدم زمینه پذیرش تشکل ها و احزاب سوسیالیستی و کمونیستی در بین طبقه کارگر و توده های تحت ستمی که هم اکنون از ناچاری به خودسوزی و خودکشی روی آورده اند نشانه چیست؟ یا ناکارآمد بودن محتوایی و فرقه گرایی تشکل ها و محافلی که ادعای سوسیالیستی هم با خود حمل می کنند و یا ممکنست عدم رشد و توسعه نیافتگی ناشی از فقدان توان فیزیکی در این مقطع باشد. دراین حال می توان امیدوار بود در مقاطع زمانی بعدی بتوانند گسترش یافته و بتوانند به سازماندهی طبقه کارگر بپردازند. اثر گذاری اجتماعی یک کانال 24 ساعته تلویزیونی ملقب به کمونیستی را در عرصه مبارزه با حجاب اجباری با اثر اجتماعی اقدام تک نفره خانم مسیح علینژاد مقایسه کنید . مشاهده می شود اثر اجتماعی آنها اساسا قابل قیاس نیستند. اثر اجتماعی وی با یک فیس بوک به حدی است که مقامات جمهوری اسلامی در رسانه های رسمی خود به فحاشی رسمی دست زده و بدترین اتهامات از نظر ذهن بیمار خود که مورد تجاوز قرار گرفتن است را بوی نسبت داده اند .
پدیده فاجعه حاملان و مدعیان سوسیالیسم نه در کشور ما بلکه در سراسری جهان گستردگی دارد . از پل پوت و خمرهای سرخ تا حکومت استبدای کره شمالی، که هنوز دل جناح های توده ای و اکثرتی را می برد. در نظر بگیرید . در داخل کشور نیز عدم گسترش تشکل های فعالان کارگری بی ثمر از این انحرافات نیست. ذکر یک نمونه در محافل داخلی در همین روز کارگر سال 94 نیزنمایانگر تداوم همین رویکردهاست. مسئول اتحادیه آزاد کارگران ایران که در گفتگوهای های این روز با رگ های گردن برافراشته اظهار می کرد که تنها بایست روی معیشت کارگری ( بدون طرح آزادی بیان و آزادی زنان و .....) تمرکز کرد و در این رابطه چهل هزار امضاء جمع آوری کرده اما نگفت که بخش عمده آن توسط خانه کارگر و شخص حسن صادقی انجام شده است، و حتی اکنون که در نوشته های خود بشدت علیه خانه کارگر موضع گیری می کنند، اما درعمل استمالت میکنند . وی آنچنان سنگ معیشت کارگری را به سینه می زد که حاضرین بخصوص رفقای زن وی را اکونومیست و کارگر پرست خطاب می کردند . ایشان شروع به تبلیغ مواضع منصور حکمت با رویکرد مطلق گرایانه نمود . یکی از آقایان حاضر ضمن طرح سئوالی اظهار نمود که جریان اینکه با تعدادی معدود ممکنست حکومت را بگیریم ، چه بوده ؟ ناگهان رهبر بزرگ کارگری ! از کوره در رفت و سئوال کننده را زیر فحاشی ها و توهین های خود گرفت و تلاشی تمامی حاضرین برای بردباری کارساز نبود. فحش های بی وجدان و زبونی و غیرو کمترین توهین های ایشان بود. حکم قتل هم صادر شد . رفیق آیت که حضور داشت با بارها عذرخواهی از رفیق سئوال کننده و روبوسی تلاش در حل و فصل موضوع را داشت تمامی رفقای دیگر از جمله ثقفی تلاش در ساکت کردن رهبر سترگ کارگری !! را داشتند . هر چند سئوال کننده برای ما توضیح داد که در سال 71 و 72 تمامی بحث ها و پلیمیک های انشعاب حزب کارگری از کومله را از رادیوضبط و پیاده کرده و همچنان در آرشیوش دارد و خود سمپات ( اما بدون شناخت کافی از محتوای واقعی آن) بوده ، وی در بسیاری از تجمعات اتحادیه که چند نفره است شرکت کرده است. توهین های رهبر اتحادیه کارگری تا جایی تداوم داشت، که رفیق پرسش کننده هم طی یک فریاد، یک ناسزای وی را به وی برگرداند. رهبر کارگری ؟!!! پس از دریافت جواب متقابل محکم، ، پس از اندکی به عذرخواهی های مکرر و روبوسی و معذرت خواهی پرداخت و مسئله فیصله یافت.
عقب ماندگی فکری و رفتاری اینچنین را امروزه نه تنها در نزد یک مبارز راستین طبقه کارگر و سوسیالیست واقعی ، بلکه در نزد هیچ بورژایی هم نمی توان یافت . این دیدگاه ها مربوط به دوران کهن و انحصارگرایانه است . بسیار موارد مشاهده شده که وقتی فرد فرقه گرا از وابسته کردن یک فرد مبارز و سوسیالیست به تشکیلات و فرقه نا امید شده اساسا حتی، حقوق انسانی، مدنی و حرمت انسانی برای وی قائل نشده است.حق آزادی عقیده و بیان و انتخاب مسیر و گرایش که دیگر جای خود دارد. وقتی این فرقه گرا بحث از رهایی طبقه کارگر، برابری، آزادی و نفی تمامی تمایزات می کند و عکس یک زندانی سیاسی و پرچم سرخ را با خود حمل می کند، می بایست نظام پیشوا- توده را از دیدگاهها و افق وی بیرون کشید. ویژگی های محورگرایی، خودبسندگی و از بالا به پایین و جدایی از طبقه و توده که کلید عدم پذیرش نسبت به این نوع مدعیان، محافل و تشکل هاست. این قبیل از رفقا نه تنها سوسیالیست نیستند، بلکه هنوز در چارچوب روابط گفتمانی و فرهنگی ماقبل سرمایه داری قرار دارند . بقول مارکس جوامع توسعه نیافته همانطور که از سلطه سرمایه داری رنج می برند ازعدم رشد کافی آن نیز در رنجند. پدیده لمپن پرولتاریا در این کشورها جایگاه گسترده خود را دارد. در مبارزات تاریخی طرفداران طبقه کارگر و سوسیالیست درایران، همین قسم کوته فکری های تاریخی طی یکصد سال در ایران بوده که باعث فاصله گرفتن توده ها و طبقه کارگر در ایران – بخصوص در مقطع انقلاب 57- از تشکل های چپ بوده و زمینه یورش هار جناح راست را فراهم آورده است.
جمع بندی اینست که هر نگرشی که مارکسیسم را از خواستگاه خود یعنی مدرنیته جدا و آنرا بصورت یک دستگاه فکری و ایدئولوژی دگم تبدیل کند، یعنی یک فرقه ساخته است که حداقل زبان مشترک با دیگر سوسیالیست ها و حتی دمکرات ها را ندارد. این رنجی است که امروزه گریبانگیر بشریت امروزه برای برون رفت از نظام متوحش سرمایه داری است، و این راز در جازدن علی رغم تلاش ها و فعالیت هاست . هیچ انسان رشد یافته ای با هر درجه ای از رشد که از معیارهای تفکر کهن گذر کرده است چه در جوامع توسعه یافته اجتماعی و یا در جوامع امثال ایران، تفکرات فرقه ها و دگم ها را نخواهد پذیرفت. ممکنست چند ده کارگر امروزی در ایران ، بلحاظ فشار فقر و فلاکت، امروزه روی خوشی نشان دهد، اما در فردای تحول وقعی نخواهند گذارد . هر چند که تجمعات اتحادیه تا کنون از ده بیست نفر تجاوز ننموده است . با چنین فرقی چگونه می توان آلترناتیو یک جامعه انسانی و تراز نوین را به مردم و طبقه کارگر قبولاند ؟
شکست استراتژیک سوسیالیسم و کمونیسم را می بایست در ذات رویکرد رهروان و از همین زاویه جستجو کرد. بازسازی ویژگی های اقتصاد سیاسی و مناسبات اجتماعی و طبقاتی در ذهن با هدف و افق برقراری سوسیالیسم، ارتباط با جنبش های اجتماعی و واقعی ، بدون پیش داوری ها و ذهنیت های فرقه گرا و از بالا ، طرح سازماندهی و تشکیلاتی مطابق الزامات و مطالبات تاریخی جنبش های اجتماعی بدون نگاه پیشوا – توده راهکار گسترش سوسیالیسم نوین و پاسخگو است. سوسیالیسمی که عموما امروز حداقل در جوامع توسعه نیافته عرضه می شود نه یک زندگی و مناسبات نوین و توسعه یافته، بلکه در دگم ها و باید و نباید های دنیای کهن قرار دارد. اگر بفرض محال جنبشی اینچنینی از دل یک انقلاب هم حتی بنام کارگری پیروز بیرون بیاید، آغاز دوره ای تاریک است که فاجعه ای همانند اسلام سیاسی در ایران را که از دل یک انقلاب بیرون آمد در بر خواهد داشت. هیچ تردید وشکی وجود ندارد . آینده از بستر هستی و ماهیت کنونی پر برمی کشد، و آینده تابان و نوید بخش از طرح یک سوسیالیسم رشد و توسعه یافته ایجاد می شود بسترجهل و سرکوب امروزین، مسلما راهی به نتایج انسانی ودرخشان ندارد و این تعارف بردار نیست!!
برای استقرا یک نظام انسانی و نوین ابتدا خود می بایست از بنیان انسانی و سوسیالیسم نو بهره مند شویم .
فریده جعفری
12 اردیبهشت 94
|
۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه
ضرورت ارزیابی معیارها، و شناخت محتوای تشکل ها و محافل، در مبارزات طبقاتی فریده جعفری
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر