خشایار دیهیمی به «مصاف مستقیم» خامنهای رفت: نمیتوانم شاهد بدبختی مردم به خاطر هوا و هوس تو باشم
«آقای خامنهای! تا کنون با نوکرانت و مزدورانت حرف زدهام. و شاید خیال کردهای که شهامت حرف زدن مستقیم با تو را ندارم. کور خواندهای. شهروند نمیترسد. تازه به آن خدایی که خدای من است قسم میخورم که حتی به فکر عاقبت تو هم هستم. نمیتوانی و نباید آمال هفتاد میلیون نفر را به پای غرور و کینتوزی شخصیات قربانی کنی. من از خارج از کشور نمینویسم. من همینجایم. در محضر مزدورانت. اما با همهی اعتدالم و دندان به جگر فشردنم، دیگر نمیتوانم شاهد بدبختی مردم به خاطر هوا و هوس تو باشم. من برانداز نیستم. تو براندازی. تو نوکری. من آزادهام. مزدورانت را بفرست. زیر شکنجه میمیرم. اگر قانون سرت میشود من تو را به محکمه میخوانم. تا از محکمه کی سر بلند آید بیرون. نمیتوانم دیگر این همه خفت و دروغ را تحمل کنم. مرد میدانی اگر، بیا. وگرنه همان مزدورانت را بفرست سراغ من هم. فرزندان پاکاندیشم در بندند. چه باک.. یکی به آنها اضافه کن. گرچه پیرم و دوام نمیآورم اما سخنم باید با عملم یکی باشد. جز خیر و صلاح مردم نخواستم و فرای قانون سخنی نگفتم.. به خلاف تو. نام و نشانم معلوم و منتظر مزدورانت… والسلام»
این نویسندهی ۶۰ ساله پیشتر نیز در مهرماه گذشته در نامهی سرگشادهی دیگری خطاب به صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی، به سخنان تهدیدآمیز او دربارهی رسانههایی که فساد را پیگیری میکنند، واکنش نشان داده بود.
خشایار دیهیمی در بخشی از آن نامه نوشته بود: «تو تهدید هم میکنی؟ از تو بزرگترهایش در طول تاریخ، لافهای بزرگتر زدهاند. اما عاقبتشان را دیدهایم. من از قانون سخن میگویم. از همان چیز فراموش شده در این مملکت. اگر راست میگویی به قانون و به همین گزافهگوییات عمل کن. من تو را به دادگاه تحت امرت به حکم قانون اساسی فرا میخوانم. بیا در دادگاهی علنی حاضر شو و به اتهاماتی که یک شهروند یک-لا-قبا متوجه تو میداند جواب بده. وگرنه من که میدانم تو کهریزکها داری. گمان مبر که شهامت مدنی مرده است. نه از تو میترسم نه از لاف و گزافت.»
«آقای خامنهای! تا کنون با نوکرانت و مزدورانت حرف زدهام. و شاید خیال کردهای که شهامت حرف زدن مستقیم با تو را ندارم. کور خواندهای. شهروند نمیترسد. تازه به آن خدایی که خدای من است قسم میخورم که حتی به فکر عاقبت تو هم هستم. نمیتوانی و نباید آمال هفتاد میلیون نفر را به پای غرور و کینتوزی شخصیات قربانی کنی. من از خارج از کشور نمینویسم. من همینجایم. در محضر مزدورانت. اما با همهی اعتدالم و دندان به جگر فشردنم، دیگر نمیتوانم شاهد بدبختی مردم به خاطر هوا و هوس تو باشم. من برانداز نیستم. تو براندازی. تو نوکری. من آزادهام. مزدورانت را بفرست. زیر شکنجه میمیرم. اگر قانون سرت میشود من تو را به محکمه میخوانم. تا از محکمه کی سر بلند آید بیرون. نمیتوانم دیگر این همه خفت و دروغ را تحمل کنم. مرد میدانی اگر، بیا. وگرنه همان مزدورانت را بفرست سراغ من هم. فرزندان پاکاندیشم در بندند. چه باک.. یکی به آنها اضافه کن. گرچه پیرم و دوام نمیآورم اما سخنم باید با عملم یکی باشد. جز خیر و صلاح مردم نخواستم و فرای قانون سخنی نگفتم.. به خلاف تو. نام و نشانم معلوم و منتظر مزدورانت… والسلام»
این نویسندهی ۶۰ ساله پیشتر نیز در مهرماه گذشته در نامهی سرگشادهی دیگری خطاب به صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی، به سخنان تهدیدآمیز او دربارهی رسانههایی که فساد را پیگیری میکنند، واکنش نشان داده بود.
خشایار دیهیمی در بخشی از آن نامه نوشته بود: «تو تهدید هم میکنی؟ از تو بزرگترهایش در طول تاریخ، لافهای بزرگتر زدهاند. اما عاقبتشان را دیدهایم. من از قانون سخن میگویم. از همان چیز فراموش شده در این مملکت. اگر راست میگویی به قانون و به همین گزافهگوییات عمل کن. من تو را به دادگاه تحت امرت به حکم قانون اساسی فرا میخوانم. بیا در دادگاهی علنی حاضر شو و به اتهاماتی که یک شهروند یک-لا-قبا متوجه تو میداند جواب بده. وگرنه من که میدانم تو کهریزکها داری. گمان مبر که شهامت مدنی مرده است. نه از تو میترسم نه از لاف و گزافت.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر