اندوه ناشی از فقر و فشار اقتصادی کم نیست، عزاداری در نوروز را هم تحمیل می کنند.
ایرج شكری |
نوروز ما نه «فاطمی» است، نه «علوی»نه «حسینی»، نوروز ما جمشیدی است.
نوروز از راه رسیده است. مردم همیشه خود را برای استقبال آن آمده می کنند با هرچه که در توانشان باشد. هیچ چیزی هم که در بساط نباشد،- چنانکه برای میلیونها ایرانی شهری و روستایی، چنین است- زنان در خانه ها، با کار وقت گیر و پر زحمت «خانه تکانی و گرد گیری» فضای خانه ها را عوض می کنند و از ده- پانزده روز قبل از عید نیز به فکر سفره هفت سین هستند سز کردن سبزه برای آن. به هر حال لحظه تحویل سال در فضایی می گذرد که فضای همیشگی خانه نیست. در این فضا است که بعضی بودها ، حضور برجسته تر و بزرگتری می یابند و بعضی نبودها سنگینی بسیار بر فضا تحمیل می کنند. مثلا اگر در خانواده ای نوزادی به زندگی زوج جوانی پاگذاشته باشد، حضور آن نوزاد در آن نوروز عید را شیرین تر می کند اما اگر از جمع خانواده ای کسی ناپدید شده باشد، اندوه سنگین تر از روزهای معمولی در فضا موج خواهد زد. در شب عید و روز اول سال نو، خیلی از نبود ها در زندگی مردم از نظر آدم می گذرد. مثلا نبود فرزند دلبند مادری که رژیم پلید آخوندی او را یا به گوشه زندان افکنده است یا به عمق گور فرستاده است. اینها از نوع نبودهای درد ناک است که در نوروز سنگینی آن افزون تر می شود.
در این روزها جنایات رژیم و سیه روزی هایی که برای مردم آفریده نیز با زشتی و نفرت انگیزی بسیار بیشتر از همیشه در برابر ما می ایستد. به مادر ریحانه جباری فکر می کنم که چگونه دختر جوانش با بیرحمی و بنا بر قانون ارتجاعی قصاص اسلامی و برای رضایت خاطر یک خانواده حرامزاده وزارت اطلاعاتی به دار آویخته شد. به خانواده های قربانیان خود خواهی و خودمحوربینی مصیبت آفرین مسعود رجوی و رذالت و درندگی مشترک دولت اسلامی شیعه عراق و حکومت اسلامی شیعه آخوندی در عملیات کشتار اشرفی ها(که تردیدی در نقش داشتن پاسدار جنایتکار سلیمانی در آن نباید کرد و حتی به احتمال قوی طرّاح و هدایت گر آن بوده است)، و به ویژه به یاد آن هفت تن ربوده شد از مجاهدین مستقر در اشرف و خانواده های دردمند آنان هستم. اخیرا در ایسنا (خبرگزاری دانشجویان) مطلبی ستایشگرانه با به کار گرفتن «دستمال ابریشمی» در مورد پاسدار سلیمانی که با تیتر«سردار دیگر تابو نیست» درج شد که در آن در جمله کوتاهی یاد آور شده که «گفته می شود جهاد مغنیه نسبت فامیلی با سردار سلیمانی داشته و خواهر زاده او بوده است».
در وبلاگی به اسم ادب، توضیحات بیشتری در زمینه این نسبت خویشاوندی داده شده است. جهاد مغنیه در 18 ژانویه (28دی93) در حمله هلیکوپتر یا پهباد های اسرائیل به خودروهای حزب الله در بلندی های جولان در سوریه کشته شد. مساله خویشاوندی سلیمانی با جهاد مغنیه اینطور بیان شده است که گویا زمانی که عماد مغنیه در ایران دوره تعلیمات خود را می گذرانده(تعلیمات تروریستی) سلیمانی از مربیان او بوده است و او طی این آشنایی از خواهر سلیمانی خواستگاری می کند و بازهم بنا بر مطلب یاد شده، خواهر سلیمانی هم«بعد ها» در سوریه کشته شده (احتمالا در همان انفجاری که عماد مغنیه کشته شد). عکسهایی که از جهاد مغنیه در کنار سلیمانی در مجلس ترحیم مادر سلیمانی در 24 شهریور 92 که در «حسینیه عاشقان ثارالله ستاد فرماندهی کل سپاه»برگزار شد، نشان دهنده نزدیک بودن یا نوعی صمیمت بود که در وحله اول بیشتر فکر را به سوی مساله اهمیت عماد مغنیه پدر او برای رژیم که آمریکائیها او را طرّاح و مجری انفجار مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت در سال 1983 می دانستند و بعد کشته شدن او در دمشق در سال 2008 در یک بمبگذاری که به موساد نسبت داده اند و این که این نزدیک بودن ناشی از آن است می کشید. اما حالا این نسبت فامیلی مطرح شده است که طبعا عاملی بالاتر و درعین حال اضافه بر مسائل مورد اشاره است.
به هر حال حتما سلیمانی جنایتکار که در داخل مشغول باد کردنش هستند و از او دارند «قهرمانی» برای «امت همیشه در صحنه حزب الله» می سازند و به نظر می رسد که برای دوران بعد از خامنه ای می خواهند او را به عنوان رئیس جمهور، بر قدرت بنشانند، باید دلش از کشته شدن خواهر زاده جوان یا فرزند خوانده جوانی که یادگار عماد مغینه بوده است، سوخته باشد چون هر چقدر هم «عاشق شهادت» باشند، به هرحال از دست دادن و به گور سپردن کسی که عزیز است، نمی توند بدون درد و اندوه باشد. این البته تنبیهی در خوری برای جنایت کشتار اشرف نیست، چون «تیر غیب»ی بود که در عمل صهیونیست ها آن را اندخته بودند. آخوند فلاحیان هم که پسر جوانش را که گفته شد در اثر ایست قلبی مرد وقتی به خاک می سپرد گریه می کرد. من نمی دانم واقعا آنچه در اطلاعیه یی که دفتر او مدتی بعد از انتشار خبر یک خطی مرگ پسرش در سایت های اینترنتی داخل، صادر کرد، (اطلاعیه یی ک در رسانه های رژیم انعکاس بسیار محدودی داشت وسایتهای مهم رژیم آن را منعکس نکردند) که در شرح ایست قلبی و سابقه بیماری قلبی پسرش آمده بود، درست بود یا احتمالا او را به خاطر کشیدن گوش پدرش به دلیل پرحرفی هایی که درباره وزارت اطلاعات در مصاحبه ای کرده بود*، به همان طریقی که احمد خمینی را به دیار باقی فرستادند، کلکش را کندند تا فلاحیان حواسش جمع باشد که اولا دیگر در وزارت اطلاعات هیچ کاره است، ثانیا هرگاه بخواهد از اطلاعاتی که دارد سوء استفاده بکند، با تبیهی درخور مواجه خواهد شد.
فلاحیان در خاکسپاری پسرش درعکسهایی که منتشر شد، در حال گریه کردن بود. همان فلاحیان که به اشک ریختن سیامک سنجری که او را نکشند و کارت دعوت عروسی اش را برای فلاحیان و سعید امامی به سعید امامی که همراه چند سرباز گمنام امام زمان برای اجرای دستور فلاحیان و کشتن او رفته بودند، نشان داده بود اعتنایی نکرده و در تماس تلفنی سعید امامی که گفته بود این دارد گریه و التماس می کند و کارت دعوت عروسی اش را برای ما همراه دارد، گفته بود کار را تمام کنید. سربازان گمنام امام زمان هم اول یک مجسمه سنگی در محل را به سرش کوبیده بودند و بعد با ضربات متعدد کارد سلاخی اش کرده بودند. گناه بزرگ او آن بود که بعضی از اسرا مربوط به رفتار حاج آقا، از جمله به سونای زعفرانیه رفتن فلاحیان را به گوش «حاج خانم» رسانده بوده و حاج خانم سوالاتی را از فلاحیان می کرده است که ظن فلاحیان این بوده که سیامک سنجری چیزهای به حاج خانم گفته است.**
در ایران در سال گذشته هم موارد متعددی از جنایتات رژیم علیه مردم ایران، آوار اندوه را بر سر خانواده های ایرانی فرو ریخته است. همچنین است وضع زندانیان سیاسی که در نوروز که رژیم منحوس آنها را از خانه و خانواده و عزیزانشان، جدا کرده است. در بین آنان مخصوصا برای آنان که تامین کننده مخارج زندگی خانواده خود بوده اند، وضع دشواری که خانواده آنان با از دست دادن منبع تامین مخارج زندکی رو به رو هستند، سنگینی روزهای زندان را در ایام نوروز حتما بیشتر می کند. به کسانی چون عبدالفتاح سلطانی وکیل و مدافع حقوق بشر که رژیم پلید آخوندی او را به 18 سال زندان محکوم کرده و کسان دیگری چون او فکر می کنم.
وقتی به زندگی عادی و بدون مساله تعقیب و پیگرد، مردم نگاه می کنیم، باز می بینیم که سختی کمرشکن وضع بد اقتصادی، نوروز را که با بهار همراه است و عید باستانی ایرانیان است و زمان و فرصتی است برای شادی و آرامش، به مساله یی تبدیل می کند و سنگینی این وضع بد اقتصادی، برای آن انبوه عظیم جمعیتی که در زیر خط فقر زندگی می کنند، بیشتر آزار دهنده می شود. آنها نمی توانند آن گونه که معمول است برای ایام نوروز برای فرزندان یا برای خودشان لباس و کفش نو تهیه کنند. تهیه میوه شیرینی عید هزینه ای سنگینی برای آنهاست، مسافرت رفتن که جای خود دارد. در زمینه آمار، رقم های ارائه شده از سوی مرکز آمار و وزارت کار، از نظر اقتصادانان و فعالان صنفی مورد ایراد است و آن را واقعی نمی دانند. این نیز گفته شده که آخرین رقم رسمی برای خط فقر در سال 86 ارائه شده است و دولت روحانی هم مثل احمدی نژاد تمایلی به دادن رقم رسمی خط فقر ندارد.
یک اقتصاددان به اسم راغفر که نظرات او در اول بهمن در سایتهای داخلی منعکس شد، رقم ارائه شده از سوی وزارت کار برای خط فقررا- که یک میلیون و دویست و پنجاه هزار تومان برای خانواده 5 نفره است- و براساس«آمار مصرف و هزینه های ماهیانه مرکز آمار ایران» تهیه شده، حتی با هزینه های متعارف(مسکن خوراک، پوشاک)، بسیار کم و غیر واقعی دانسته است. او یاد آور شده است اگر در خانواده ای بیماری و عمل جراحی لازم باشد و یا فرزندی در حال تحصیل در دانشگاه آزاد داشته باشند، این اضافه بر «هزینه متعارف است». به نظر این کار شناس اقتصادی میزان خط فقر را برای کل جمعیت نمی توان در نظر گرفت چون شهر به شهر و منطقه به منطقه این میزان متفاوت است. این کارشناس 40 در صد جمعیت کشور را زیر فقر مطلق می داند. از طرفی یک مشاور وزیرتعاون و کارو رفاه اجمتاعی که نامش بایزید مردوخی ذکرشده در همایش "زنان در مسیر توسعه اجتماعی"، در بهمن سالی که بپایان رسید گفت: «در کشور ما برخی زنان کارتنخواب هستند و باید به آنان توجه کرد. 10 درصد جمعیت کشور زیر خط فقر شدید هستند، بنابراین ما ناگزیر هستیم این گروه را در اولویت قرار دهیم»(ایسنا سهشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۳). ده درصد جمعیت هفتاد و هفت میلیون نفری می شود 7700000(هفت میلیون و هفتصد هزار نفر). این در حالی است که باند در قدرت در چند ماه گذشته اخبار متعددی از دزدی های کلان دوران احمدی نژاد داده است. همان احمدی نژادی که مورد حمایت شخص رهبر و سپاه پاسدارنش بود. و این فشارهای خرد کننده اقتصادی در حالی به مردم وارد می شود که پاسدار سلامی جانشین فرمانده سپاه باد به غغبغب انداخته می گوید آنقدر موشک کروز تولید کرده ایم که واقعا مشکل جا برای انبار کردن داریم، یا آن شوتعلی که می خواهد نیروی دریایی آمریکا را نابود کند، پول این مردم را برای درست کردن ماکت مسخره دویست متری که خودش فکر می کند ماکت ناو هواپیمابر است می سازد.
از طرفی فشار اقتصادی به چهل در صد جمعیت کشور(که البته بیشتر از این باید باشد) در حکومت «عدل علی»، در حالی است که گفته می شود ایران بیشترین وارد کننده اتومبیل های گرانقیمت پورشه در خاورمیانه است و کسانی هم هستند که مزراتی و لامبورگینی بالای یک میلیارد تومانی سوار می شوند. حال با افزایش اخیر حداقل دستمزد کارگران برای سال ۹۴ و رساندن آن به ۷۱۲۴۲۴ تومان، و حتی با قبول ادعای علی ربیعی وزیر کار رژیم که دریافتی کارگران در سال 93 را یک میلیون تومان در ماه ذکر کرده است، باز هم در برابر رقمی کارشناسان برای خط فقر که دو میلیون پانصد هزار تومان است ارائه می دهند کم است. در آمدی کمتر از این «خط فقر»، یعنی عدم توانایی تامین نیازهای ضروری و اولیه، یعنی زدن از پوشاک و خوراک و بهداشت و خلاصه کم کردن از همان زندگی «بخور و نمیر».
اما این آور اندوه برای آن بخش 40 درصدی زیر فقر و آن ده درصد زیر فقر شدید و زنان کارتن خواب، برای آیت الله های مرتجع پلید، برای امثال وحید خراسانی و صافی گلپایگانی و موحدی کرمانی و سایر پیرکفتاران عمامه بسر، اصلا یا مساله نبوده است یا چندان مشغله ذهنی برای آنها نبوده و نیست.، آنچه برای آنها بسیار اهمیت دارد، «محبت اهل بیت» و نمایش «ارادت» به اهل بیت از سوی مردم به عنوان یک وظیفه اعتقادی و مذهبی است که آن هم تنها باعزاداری و گریه کردن ممکن است. اینها در آستانه نوروز توصیه و تاکیدشان بر گریه کردن برای فاطمه بود و بر آن تاکید کرده اند. شیعه مذهبی است برای گریه کردن «برای تمام فصول»! عزدارای برای فاطمه زهرا و علی و حسین و ابوالفضل و... اکنون دغذغه آنان این است که مباد مردم در نوروز که مقارن و مصادف شده است با «ایام فاطمیه»، شادی بکنند.
مادر رئیس جمهور رژیم ساعت هفت روز 29 اسفند درگذشت، در خبر این رویداد یکی از سایت ها نوشته بود در «استانه دهه دوم ایام فاطمیه...» ملاحظه می کنید؟ یعنی ده روز از این ایام عزاداری گذشته و ده روز دوم در پیش است و نمیدانم دهه روز سوم و چهارم تا رسیدن به چهلم در کار است یا نه. طولانی کردن عزاداری«ایام فاطمیه» را برخی از آخوندها غیرلازم دانسته اند، لابد به انزجار بر انگیز بودن آن و این که این مساله باعث خستگی و عصبانیت بسیاری از مردم است پی برده اند. در تقارن نوروز با «ایام فاطمیه»، تاکید می کنند که «صله ارحام» اشکالی ندارد و با عزاداری منافاتی ندارد و ادعاهای عجیبی می کنند که فقط خودشان معنی مزخرفاتشان را می فهمند، این که شادمانی نوروزی با عزاداری برای فاطمه زهرا منافات ندارد! یک «استاد دانشگاه» از کرمانشاه، که باید او را استاد مهمل بافی نامید،این نوروز را «نوروز فاطمی» اسم گذاشته و چرندیاتی از همان نوع که اشاره شد گفته است. نوروز ما نه فاطمی است نه حسینی است نه علوی است.
نوروز ما جمشیدی است و نه مصادره کردنی نه تعطیل و ممنوع کردنی. چرند گویی هم موقوف. در سالگرد به قدرت رسیدن خمینی در ایران در روز 21 بهمن مهم ترین بحثشان که از محمد یزدی تا خود «مقام معظم رهبری» که با صدور استفتاء روی آن حرف زد، حرام بودن «تک خوانی» برای زنان بود. اینان در راه انداختن بگیر و ببند جوانانی که ویدئوی از رقص با آهنگ «هپی» تهیه کرده و روی یوتیوب گذاشته بودند، چنان نیرو بسیج کردند و ضربتی وارد عمل شدند که گویی آن جوانان بیچاره سرقبر خمینی رفته و آنجا کاری کرده بودند یا این که به توطئه ای برای رو هوا فرستادن رژیم دست زده بودند. البته آن اقدام برای این رژیم خطراتی چون روهوا فرستادن را دارد، مثل برداشتن روسری و کنار گذاشتن حجاب از سوی زنان. جنگ هویتی با این رژیم پلید در همین موضوعات است که به شکل گسترده در سطح جامعه مطرح می شود. از این روست که هموطنان به ویژه جوانان، تا آنجا که می توانند باید در شکستن «باید - نباید »هایی از این قبیل سر سخت و کوشا باشند. نو روز تعطیل بردار نیست و نباید نوروز را به خاطر آنچه دلخواه روضه خوانها است، متروک گذاشت. باید وروز هرچه بیشتر از دست و گزند آخوندها و آخونده مسلکها و باید نباید های آخوندی دور و حفظ کرد. باید برای شادی در نوروز ارج گذاشت و مشوق رقص و ترانه خوانی بود(رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد/ خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند) و اگر جام و قدحی هم باشد و بانگ «نوشا نوش» و «جرینگ» به هم زدن جام ها چه بهتر(البته به اندازه آنچنان که حافظ فرموده : (صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد/ ور نه اندیشه این کار فراموشش باد). پیروز سرافراز باد مردم ایران در جنگ با این ضحاکیان مردم سیتز شادی کش اجنبی پرست شیعه گری و عزاداری گستر. نوروز جمشیدی فرخنده باد.
منابع و توضیحات:
* مصاحبه فلاحیان
** چگونگی قتل سیامک سنجری –
در اعترافات خسرو براتی متهم ردیف ۳ قتل های زنجیره ای در مورد قتل سیامک سنجری آمده است
سیامک سنجری جوان ورزشکار و خوش مشرب و دست و دلباز بود که با داشتن فروشگاه اتومبیل های گرانقیمت با پسر آقای فلاحیان و اکبر خوش کوش و من از طریق حاج آقا محمدی آشنا شد.یکبار برای نشان دادن یک بنز سفید ۲۳۰ او را نزد حاج آقا فلاحیان بردم و آقای اسلامی (سعید امامی) توصیه کرد از او به عنوان منبع استفاده کنیم اما چون جوان ورزشکار و پاکی بود زیربار خبرچینی نرفت تا اینکه دو سه گزارش داشتیم که نشان میداد سیامک در جاهائی حرف هائی زده است حتی ماجرای رفتوآمد حاج آقا فلاحیان به سونای زعفرانیه را می گفتند از طریق او به بیرون درز کرده است و قرارشد از او تحقیق شود تا اینکه دو روز مانده به عروسی اش حاج آقا فلاحیان به آقای اسلامی گفتند "کار را باید تمام کرد" چون همسر حاج آقا سوال هایی را از ایشان کرده بود و حاج اقا مطمئن بود این حرفا ها از طریق سنجری به گوششان رسیده.آقای اسلامی دلش سوخت به حاج اقا (فلاحیان) تلفن زد که خدا را خوش نمیآید ما را به عروسی اش دعوت کرده اما ظاهراً حاج اقا حاضر به گذشت نبود.آقای اسلامی معذب بود و رفت و حاج علی شیر سنگی را به سرش زد و برادران کار را با دشنه تمام کردند و بعد جسد را به زیر پل کاوه انداختند و ماشین را بردند تا به دره بیندازند تا اثری نماند.http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%85%DA%A9_%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%B1%DB%8C
رقص در نانوایی سنگکی
رقص با هرچه دم دست است
خیام خوانی توسط گروهی هنری در بوشهر
جمعه ۲۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۰ مارس ۲۰۱۵
|
۱۳۹۴ فروردین ۱, شنبه
اندوه ناشی از فقر و فشار اقتصادی کم نیست، عزاداری در نوروز را هم تحمیل می کنند. ایرج شكری
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر