ابراهیم نبوی آیا شاهین نجفی , شاملو , یغما گلرویی ,وودکاک ,اورول, چامسکی ,راسل ,تولستوی,سارتر و….را نمی شناسد؟!
۲۷ دی
در ابتدا ببینیم که ابراهیم نبوی کیست و مقالات و مواضع اتخاذی از طرق او تا کنون چگونه بوده است ؟
سید ابراهیم نبوی (متولد ۲۲ آبان ۱۳۳۷، آستارا) می باشد که سمت های رسمی مختلفی را در حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی داشته است مانند :
۱- مدیر دفتر سیاسی وزارت کشور در دوره وزارت علیاکبر ناطق نوری (۱۳۶۱-۱۳۶۴)
۲- جانشین مدیرکل اجتماعی وزارت کشور به مدت سه ماه(۱۳۶۴)
۳- عضو شورای طرح و برنامه شبکه اول سیما (۱۳۶۳-۱۳۶۶)
۴- معاون گروه فیلم و سریال شبکه اول سیما(۱۳۶۴-۱۳۶۵)
۵- مدیر طرح و برنامه شبکه اول سیما(۱۳۶۵- ۱۳۶۶)
۶- مشاور رئیس دانشکده صدا و سیمای جمهوری اسلامی(۱۳۶۶- ۱۳۶۷)
“با گذشت چند ماه از روی کار آمدن دولت یازدهم ایران، ابراهیم نبوی در مصاحبهای با تلویزیون بیبیسی فارسی اعلام کرد که به زودی قصد بازگشت به ایران را دارد. او از جمله می گوید که میخواهم به کارهای ماندگار و اساسیام از جمله تحقیقات ادبی درباره تاریخ طنز بپردازم، رمانها و داستانهای کوتاهم را منتشر کنم و در فضای فرهنگی داخل ایران زندگی کنم. او می گوید که هیچگاه قصد اقامت طولانیمدت در خارج از ایران را نداشته و همواره منتظر فرصتی برای بازگشت به ایران بوده است”
ابراهیم نبوی در تاریخ ۱۶ اکتبر ۲۰۱۴ در مطلبی بی سروته و مغلطه آمیز تحت عنوان “ اسرائیل، ترکیه، عربستان، داعش” و در ۱۵ اکتبر ۲۰۱۴ نحت نام زبان میخی دوباره قلم خود را به خدمت رژیم گماشت و اینبار تلاش کرد که به خیال خود آنارشیستها را به لجن بکشد تا مجددا با خوش خدمتی برای رژیم زمینه های برگشت خود به ایران را مهیا کند برای همین از جمله می نویسد:
” یا مثلا در این مورد که چرا مهم ترین نیروهای داعش اروپایی ها هستند و یک چهارم تروریست هایی که از اروپا به داعش پیوستند، زنان سفیدپوست اروپایی هستند( آماری غیرواقعی و خلاف واقع و ادعایی دروغ و اتهامی بزرگ به زنان در اروپا از طرف ابراهیم نبوی است در حالی که برآورد میشود که حدود ۳ هزار نفر از اروپا به گروههای “جهادی” در سوریه و عراق پیوستهاند که حدود ۱۰ درصد از آنان را دختران و زنان جوان تشکیل میدهند. کاترین براون، کارشناس تروریسم از ” کالج کینگز ” لندن، احتمال میدهد که بیش از ۲۰۰ زن جوان از اروپا که تقریبا تمامی آنها از خانوادهای مهاجر مسلمان هستند، در صف “جهادگران” اسلامی در جنگ داخلی سوریه شرکت دارند.) و چطور با اینکه می دانند داعش از زنان فقط به عنوان برده جنسی استفاده می کند، با شوروشوق به عراق می روند ( اتهامی سکسیستی و غیر انسانی از طرف ابراهیم نبوی به زنان اروپایی ) و خیلی هم از این موضوع خوشحال اند، یا اصولا این که چرا این همه اروپایی ها به داعش می پیوندند؟ چرا وقتی سربریدن را می بینند، از رفتن به عراق و سوریه پشیمان نمی شوند. علتش خیلی ساده است. داعش یک بهشت آنارشیستی است ( ابراهیم نبوی به عنوان یک اسلامیست بنیادگرا به جای آدرس غلط دادن باید بداند که داعش بهشت اسلامیستها است و آنارشیستها اصلا نه به بهشت اعتقاد دارند و نه جهنم و اتفاقاآنارشیستها در کوبانی در کنار مبارزان کرد در حال مبارزه با داعش هستند) که آدم می تواند هر کاری در آن بکند، با ده تا زن ازدواج کند(آن مکتب اسلامتان است ) ، در عرض سه ماه شش تا شوهر کند، سر ببرد، تیراندازی کند، اتفاقا اغلب اروپایی ها برای همین کار به آنجا می روند. این هیجان خشونت بی انتهاست که آنها را به سوی داعش می کشاند و اتفاقا این مهم ترین دلیل قدرت داعش است.”
همانطور که می بینید ابراهیم نبوی تنها در همین متن کوتاه در ۳ مورد دروغ گفته است که یکی در مورد حضور وسیع و گسترده زنان اروپایی در نیروهای داعش است که واقعیت ندارد و تقریبا تمامی آنها از خانوادهای مهاجر مسلمان هستند، و دیگری در مورد آمار غلط ۲۵ درصدی حضور زنان از اروپا در بین نیروهای اسلامی داعش می باشد در حالی که اولا کمتر از ۱۰ درصد زنان هستند و دوم آنکه بیش از ۲۰۰ زن جوان از اروپا که تقریبا تمامی آنها از خانوادهای مهاجر مسلمان هستند و سوم اینکه داعش بهشت اسلامیستها است و نه بهشت آنارشیستها و اتفاقا آنارشیستها در کوبانی در کنار گریلا های کرد در حال جنگ با داعش هستند بنابراین اینگونه سخن گفتن هدفمند, مغرضانه و خلاف واقع ابراهیم نبوی نسبت به مخالفین جمهوری اسلامی البته دفعه اولش نیست و از آنجائیکه ابراهیم نبوی اینبار دیگر اسب تراوا خود را نمی تواند زین کند بنابراین به جایش تخریب علنی را پیش گرفته است و هدف اصلی مقالاتش حمله به آنارشیستها بوده است.
البته ابراهیم نبوی یا مفهوم آنارشیسم را نمی داند و حتی هنرمندان , نویسندگان و اشخاص شناخته شده آنارشیست یا نویسنده و محقق در باره آنارشیسم را نمی شناسد و هرگز مطالبی از آنها نخوانده است که می توان به افرادی مانند :
احمد شاملو , یغما گلرویی , دیوید گرابر ,جرج وودکاک , رودولف روکر , نوام چامسکی ,اما گلدمن , محسن نامجو, املیانو زاپاتا , ژان-پل سارتر , برایان بهان , جان أودوایر کریق , پارک یول , ژرژ برسنس , لئو فره , فابریتزیو دِ آندره, کالین وارد , یوشیا وارن , وسولود میخائیلو ویچ ایخن بوم , بنجامین ریکتسون تاکر , کارلو ترسکا , برتراند آرتور ویلیام راسل , ژاک الیزه رکلوس , هربرت رید , رز پزوتا , خوان گارسیا الیور ,ماکس نتلاو , یوهان موست , اکتاو میربو , آلبرت ملتزر , جان هنری ماکای , گاستون لوال , گوستاو لاندور , لوئیجی گالنی , فرانسیسک فرر , جوزپه فانلی , کارل لودویگ دیل , جان کیج , راندولف بورن , موری بوکچین , آلن آلبون , پیترو امبرتو آکیاریتو , ادوارد ابراموسکی , شاهین نجفی , میرزاده عشقی , لی ویوتانگ , فرانسیسکو آسکاسو , استفان پرل اندروز , لئو تولستوی , جیلانی برنری , کامیلو برنری , مادر جونز , لیف چورنی , پتر آندریویچ آرشینوو , جرج سورل , فرناند پلتیر , سام دولگوف , گریگوری ماکسیموف , یوهان کاسپار اشمیت ( ماکس اشتیرنر ) , دانیل گرن , سباستین فاوری , نیکولو ساکو , بارت وانستی , میشل شواب , اسکار نیب , ساموئل فیلدن ,لوئی لینگ ,جرج إنگِل آدولف فیشر , آلبرت پارسونز,آگوست وینسنت تئودور اسپایز , فدریکا مونتسنی , ستور ماخنو , ولتایرین دسلیر , ویلیام گادوین , پیر ژوزف پرودون , اریکو مالاتستا , ماری لوئیس برنری (ماریا لویزا برنری ) , هنری دیوید تورو , جو هیل, الیزابت گرلی فلین , بیل هیوود بزرگ, لویزه میشل , امیلیانو زاپاتا , بوئنوونتورا دوروتی , پطر کروپوتکین , ریکاردو فلورس ما گون, پاول گودمن , لوسی پارسونز , آلکساندر برکمن , میخائیل باکونین و…….اشاره کرد که از دیدگاه و نظر آنها در باره آنارشیسم بی اطلاع است و غرض و مرضی ندارد یا اینکه هدفش دوباره خدمت به جمهوری اسلامی است مانند سالهایی که دارای سمت و پست های رسمی در جمهوری اسلامی بوده است و طرح اسب تروایش در زمان مبارزات خیابانی جنبش سبز که به نفع جمهوری اسلامی بود.
“شاعر ذاتا آنارشیست است . آنارشیست به مفهوم واقعی کلمه نه آن معنای حقه بازانه ای که به اش داده اند. یعنی نه به معنای دیوانه ای هرج و مرج طلب و ای جور حرف ها که به کلی خلط مبحث است….به این می گوییم خلط مبحث .در آرمان آنارشیسم هم چنان خلط مبحثی فرمودهشده که فریب خوردگان بینوا تا این کلمه را شنیدند دیوانه ای جلو چشم شان مجسم می شود که با وجود هر نظم و قانونی در جامعه مخالف است. در صورتی ک آنارشیسم ,انسانی ترین آرمانی است که دو هزار و پانصد سال پیش برای آسایش انسان ها و رسیدن آدمی به کمال مطلوب عرضه شد . هر شاعر آرمانگرا در نهایت امر, یک آنارشیست تام و تمام است . اشکال سهراب در همین است که ذاتا آنارشیست نیست و در نتیجه, دارویی که تجویز میکند مسکن است نه معالج .-اجازه بدهید من این را به حساب اختلاف مشرب ها بگذارم . – طبیعی است . من هم به همین نیت مطرحش کردم .و گرنه در شاعر بودن سهراب که بحثی نداریم, بحث در آنارشیست نبودنش است .”
«ایسمی در جهان اگر به جانِ من نزدیک باشد همان «آنارشیسم» است که خوشبختانه هرگز حزبی در سرزمین ما نداشته است و اگر هم داشت بعید میدانم اعضای زیادی پیدا میکرد. آنارشیسم آنچنان که «شاملوی بزرگ» میگوید «انسانیترین آرمانیست که برای آسایش انسانها و رسیدن آدمی به کمال مطلوب عرضه شده» و هرگز در جهان مجالِ عرضِ اندام نیافته مگر در دورانی کوتاه در ایالتِ «کاتالونیای اسپانیا» در آغازِ جنگهای داخلی و پیش از آنکه جانوری مانندِ «فرانکو»، هر ایسمی جز «فاشیسم» را در آن سرزمین قلع و قمع کند. جهانِ آرمانی من همان حکومتِ کوتاه مدتِ آنارشیستها در «کاتالونیا» ست که «جرج اورول» در کتابِ «زندهباد کاتالونیا» به زیبایی توصیفش کرده و بعد از آن هیچ وقت مجالِ جولان پیدا نکرده چون تمامِ حکومتها با رسانههای گروهی که در خدمتِ خود دارند «آنارشیت» را – برخلافِ آنچه هست – موجودی مجنون و هرج و مرج طلب معرفی کردهاند که مُخلِ نظم و دشمنِ جامعه است.»
“جرج وودکاک در سال ۱۹۱۲ در شهر وینیپگ کانادا به دنیا آمد. در کودکی به انگلستان رفت و تا سال ۱۹۴۹ که به کانادا بازگشت، در آن کشور اقامت کرد. او نخست به عنوان یک شاعر دست به قلم برد و در دهه ۱۹۳۰ به انتشار مجلات کوچک پرداخت.صلحدوستی اش او را منطقا بسوی آنارشیسم سوق داد (زیرا نفی خشونت متضمن نفی جبر و زور نیز هست ).در این میان دوستی وی با ماری لوئیز برنری مهمترین نقش را در کشاندن او به فعالیتهای آنارشیستی , در فاصله سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۹ داشت.او استاد زبان انگلیسی در دانشگاه واشینگتن و نیز استاد زبان انگلیسی و مطالعات آسیائی در دانشگاه بریتیش کلمبیا بود, اما در سال ۱۹۶۳ از کار تدریس در دانشگاه کناره گرفت تا وقت خود را به تمامی صرف نوشتن کند.او یکی از سردبیران نشریه گزارش جنگ و آزادی و همچنین سردبیر و بنیانگذار نشریه ادبی اختیارگرا به نام Now ( اکنون) و بعد سردبیر نشریه ادبیات کانادا بود.کتابهایش جایزه های ادبی بسیاری برد و در سال ۱۹۷۳ به خاطر دستاوردهایش در نگارش کتابهای هنری و علوم انسانی جایزه مولسون که بالاترین جایزه در کانادا است , نصیب وی شد.حدود چهل کتاب نوشتهاست که عمدتا شامل سفرنامه تاریخ شعر نقد ادبی و زندگینامه بزرگان و نخبگان آنارشیسم است. اینزندگینامه ها در باره کروپوتکین، پرودون، اسکار وایلد، و شبه آنارشیستهایی مانند آلدوس هاکسلی و جورج اورولاست.در اینجا شماری از آخرین کتابهایش را نام می بریم : نفی و طرد سیاست ۱۹۷۲ هربرت رید ۱۹۷۲ چه کسی امپراتوری بریتانیا را نابود کرد ۱۹۷۴ گابریل دومون ۱۹۷۵ و یادداشتهایی در باره دیدارها ۱۹۷۵ کتاب آنارشیسم او یکی از برجسته ترین بررسیهای نظری و تاریخی در باره اندیشه ها و جنبشهای طرفدار اختیار است که این کتاب برای اولین بار در زمستان ۱۳۶۸ ایران توسط آقای هرمز عبداللهی ترجمه و منتشر شده است. جرج وودکاک در سال ۱۹۹۵ درگذشت.”
” ایده هایِ آنارشیستی تقریباً در هر دورانی از تاریخ یافت می شوند. ما در اندیشه هایِ حکیمِ چینی، لائو تسه، و فیلسوفانِ یونانی پس از او، در میانِ اپیکوری ها، کلبیون و دیگر پیروانِ به اِصطلاح حقوقِ طبیعی، و به خصوص، در زنون، بنیان گذارِ مکتبِ رواقی و منتقدِ افلاتون، با آن ها روبه رو می شویم. این اندیشه ها در آموزه هایِ معرف شناسانه یِ متکاملِ اسکندریه بیان شده، و تأثیرِ انکارناپذیری بر بعضی گرایش هایِ مسیحی سده هایِ میانه در فرانسه، آلمان، ایتالیا، هلند و انگلستان داشته اند، که اکثراً هدفِ سنگین ترین مجازات ها قرار می گرفتند. در طولِ تاریخِ اصلاحاتِ بوهمیایی، پیتر چِلکیسکی با قدرتِ تمام از این عقاید دفاع کرد، و در کتابِ خود «شبکه یِ ایمان»، همان قضاوتی را درباره یِ دولت و کلیسا ارائه داد، که تولستوی قرن ها بعد بدان رسید. در میانِ دیگر انسان دوستان، رابله نیز شاخص است، که در شرحِ «صومعه یِ تلمه» تصویری از زندگی آزاد از هر محدودیت ارائه کرده. از دیگران مدافعانِ اندیشه یِ آزادی خواهی، می توانیم از لو بوتیه، سیلویان مارشال، و مهم تر از همه، دیدروت نام بریم، که نوشته هایِ حجیمَ ش، نشان از اندیشه یِ رهایَ ش از هرگونه تبعیضِ اعتباری دارند.ولی شکل گیری روشن ترِ مفهومِ آنارشیسم در زندگی و ارتباطِ مستقیمَ ش با سازُکارِ تکاملِ اجتماعی به دوره هایِ جدیدترِ تاریخ باز می گردد. این کار را نخستین بار ویلیان گودوین (۱۷۵۶ ۱۸۳۶) در اثرِ ارزش مندَش، تحقیقی درباره یِ برابری یِ سیاسی و تأثیرَش بر خرسندی و تقوایِ عمومی (لندن، ۱۷۹۳) انجام داد. می تونیم بگوییم اثرِ گودوین، میوه یِ رسیده یِ آن تکاملِ طولانی مدتِ مفاهیمِ رادیکالِ سیاسی و اجتماعی در انگلستان بود، که از جورج بوچانان، ریچارد هوکر، جرارد وینستنلی، الگِرنون سیدنی، جان لاک، روبرت والاس، جان بِلِرز، جرمی بنتام، جوزف پریستلی، ریچارد پرایس و توماس پین گذشته بود.گودوین به روشنی فهمیده است که دلیلِ نادرستی هایِ اجتماعی را، باید، نه در شکلِ دولت، بل که در اصلِ وجودَش جستُ جو کرد. او هم چنین متوجه شده است که انسان ها نخواهند توانست آزادانه و به طورِ طبیعی در کنارِ هم بزییند، مگر آن که شرایطِ اقتصادی یِ لازم برایِ این امر فراهم شده باشند، و هیچ فردی دیگر در معرضِ استثمارِ دیگران نباشد.”
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر