آشنايي با هنرمند و شاعر آزاده ميهن ”محمود مشرف تهرانی”
شاعر”گل باغ آشنایی” مشرف تهرانی (م. آزاد)، یکی از هنرمندان و شاعران آزاده میهنمان بود که نگذاشت داغ ننگ تسليم و سازش با ديكتاتور بر چهره هنر و هنرمند بنشیند. محمود مشرف تهرانی، در 18آذرماه سال 1312 خورشیدی در تهران به دنیا آمد، سال 1336 از دانشکده ادبیات و زبان فارسی دانشگاه تهران موفق به دریافتن مدرک کارشناسی ادبیات فارسی شد. مدتی به شغل دبیری پرداخت و در ادامه به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفت. نخستین مجموعه شعر خود را با عنوان ’ دیار شب’ در سال 1334 منتشر کرد. قصیده ”بلند باد و دیدارها“، ”آیینهها تهی ست“ و ”با من طلوع کن“ دیگرآثار شناخته شده وی هستند.
به سر هوای تو دارم، تو ای بهانه من
بهانهیی کن و روزی بیا به خانه من
به شادمانی مردمفریب من، منگر
ببین به شام من و گریه شبانه من
چه عاشقانه مرا عاشقانه میخواندی
تو ای نشانه اندوه عاشقانه من
بیا به خانه من تا نشانهیی باقیست
که بینشانه نبینی دگر نشانه من
بیشتر توانایی او در شعر نیمایی و آزاد بوده است. شعرهای او در عین سادگی از محتوایی برخوردارند که خواننده ریزبین درهمان سطرهای نخست از درونه غنی آن لذت میبرد. آزاد به سرعت شخصیت مستقل شعری خود را بازیافت. از نظر مضامین نیز، اصلیترین عناصر شعر او را انسان و زیبایی تشکیل میداد.
به روانی و سادگی و دلنشینی شعرش نگاه کنید:
«باش و یاد مباش»
پریده رنگ، بهاری که نیست، یاد بهار
همیشه میماند
چنان که هر یادی
پریده رنگ و فراموش وار
تو ای حضور هراسان!
تو ای همیشه بیم
تو ای حضور فراموش
باش و یاد مباش!
که بهتر است فراموشی از یاد
و در بهار، بهاری که نیست
خاموشی، بهتر از فریاد.
مشرف تهرانی بهزودی در سلک شاعران نواندیش و معترض دهههای40 و 50 قرار گرفت. در دوران سياه دیکتاتوری هم مورد آزار و تحت فشار قرار داشت. اما کلامی در تأیید حاکمیت ستم و غارت اين حكومت نگفت. شاید این شعر او اشارهیی اعتراضی به اختناق حاکم باشد:
«عروسکها را در شب
تاراج کردهاند
در شهر چهرهیی نیست.
او خود سالها پیش در شعری بهنام «به من سکوت بیاموز» گفته بود:
مرا به آتش بسپار- ای پرنده سرخ
که در کویر صداهای دور مینگری
و در نگاه تو گلهای یاس میخشکند
سفال خالی گلدان ماه را بشکن
مرا بسوزان- ای بانگ روشن
ای خورشید
آزاد مترجم، شاعر، منتقد، نمایشنامه نویس و نویسندهیی توانا در ادبیات کودک و نوجوان نیز بهشمار میرفت. از او بیش از 60 اثر به چاپ رسیده که حدود پنجاه اثر آن به کودکان و نوجوانان تعلق دارد. شماری از آثار منتشر شده به قلم او عبارتند از: پرشیادخت شعر (زندگی و شعر فروغ فرخزاد)، ترجمه شعرهای ”کارل سندبرگ“، ترجمه طنزهای ”وودی آلن“، لی لی - لیلی حوضک، طوقی، عمو نوروز، کی از همه پر زورتره، بزبز قندی وخاله سوسکه کجا میری؟
این شاعر و نویسنده آرام و بیهیاهوی زبان فارسی که تا آخرین لحظات زندگیاش در تهران زندگی میکرد، با وجود بیماری آزار دهندهیی که سالهای آخر عمرش دچار آن شده بود، بیشتر وقت خود را صرف نگارش و باز نویسی متون کهن ایرانی برای کودکان و نوجوانان کرد. او در آخرین کارهای خود دست به معرفی ادبیات کهن برای کودکان و نوجوانان زده و در حال بازنویسی اشعار شاهنامه و بخشی از اشعار مولانا برای کودکان و نوجوانان بود.
علاقه م. آزاد به کودکان را در برخی شعرهای او میتوان حس کرد. در یکی از شعرهایش که به سوگ حاکم بر جامعه اعتراض میکند ضمنا روح ایرانی او علاقه او به کودکان نیز دیده میشود. به این شعر توجه کنید:
در این شهر نامهربان، شادمانی کجاست؟
چرا دخترم مهرگان شاد نیست؟
چرا کاوهام خشمگین است؟
و کیوان که از مهربانی بهشتی است
چرا تلخ و نومیدوار است؟
بیا کودک من
بیا دلقک شاد! که در لحظه عسرت و ناامیدی
نقابی به رخسار میآفریند چنان شادی بیگمانی
که خارای سخت
به گلهای سرخ
امان میدهد.
و آن دلقک خانگی
با ردایش که از چادر چیت مادر بزرگ
عصایی که از چتر
کلاهی که از کاغذ کادویی
و ریشی که از پنبه استریل
چنان مینشاند به لبهای نومید لبخند...
از دیگر کارهای ”م. آزاد“ بازنویسی گزیدهیی از داستانهای مثنوی مولوی با عنوان ”درخت زندگی“، تهیه ”گزیده شعرهای عامیانه کودکان “، گردآوری ”مادرانهها“ (لالاییهای منظوم)، گردآوری ”چیستان“ (برای نوجوانان) و باز نویسی بعضی آثار مانند ”قصه لالایی“ بهشمار میرود..
یکی ار شعرهایش بهنام «گل باغ آشنایی» بهصورت ترانه زیبایی با صدای گیتی اجرا شد.
شعر او با عنوان من گیاهی ریشه در خویشم که در ستایش پایگاه نیما سرود، یک اثر شکوهمند و ماندگار در ادب فارسی است.
م. آزاد در 29 دی سال1384 در اثر سرطان درگذشت. حكومت جمهوري اسلامي حتی از ایجاد مزاحمت برای پیکر بیجان او ابایی نکرد، چنان که ساعتها مانع از دفن پیکر او در امامزاده طاهر کرج شد و جسدشاعر که در سادهترین شکل در پتویی پیچیده شده بود، ساعتها بهخاطر ندادن اجازه تدفین روی دست خانواده داغدار و دوستانش مانده بود.
با خواندن شعر معروف او بهنام” گل باغ آشنایی” يادي مي كنيم از این شاعر توانمند شعر نو ایران
گل باغ آشنایی
م. آزاد
گل من پرندهیی باش و به باغ باد بگذر
مه من شکوفهیی باش و به دشت آب بنشین
گل باغ آشنایی! گل من کجا شکفتی؟
که نه سرو میشناسد
نه چمن سراغ دارد؟
نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی
نه بهدست باد مستی گل آتشین جامی
نه بنفشهیی
نه جویی
نه نسیم گفت و گویی
نه کبوتران پیغام
نه باغهای روشن
گل من میان گلهای کدام دشت خفتی
به کدام راه خواندی
به کدام راه رفتی؟
گل من
تو راز ما را بهکدام دیو گفتی؟
که بریده ریشه مهر شکسته
شیشه دل
منم این گیاه تنها به گلی امید بسته
همه شاخهها شکسته
به امیدها نشستیم و به یادها شکفتیم
در آن سیاه منزل
به هزار وعده ماندیم
به یک فریب خفتیم ».
به سر هوای تو دارم، تو ای بهانه من
بهانهیی کن و روزی بیا به خانه من
به شادمانی مردمفریب من، منگر
ببین به شام من و گریه شبانه من
چه عاشقانه مرا عاشقانه میخواندی
تو ای نشانه اندوه عاشقانه من
بیا به خانه من تا نشانهیی باقیست
که بینشانه نبینی دگر نشانه من
بیشتر توانایی او در شعر نیمایی و آزاد بوده است. شعرهای او در عین سادگی از محتوایی برخوردارند که خواننده ریزبین درهمان سطرهای نخست از درونه غنی آن لذت میبرد. آزاد به سرعت شخصیت مستقل شعری خود را بازیافت. از نظر مضامین نیز، اصلیترین عناصر شعر او را انسان و زیبایی تشکیل میداد.
به روانی و سادگی و دلنشینی شعرش نگاه کنید:
«باش و یاد مباش»
پریده رنگ، بهاری که نیست، یاد بهار
همیشه میماند
چنان که هر یادی
پریده رنگ و فراموش وار
تو ای حضور هراسان!
تو ای همیشه بیم
تو ای حضور فراموش
باش و یاد مباش!
که بهتر است فراموشی از یاد
و در بهار، بهاری که نیست
خاموشی، بهتر از فریاد.
مشرف تهرانی بهزودی در سلک شاعران نواندیش و معترض دهههای40 و 50 قرار گرفت. در دوران سياه دیکتاتوری هم مورد آزار و تحت فشار قرار داشت. اما کلامی در تأیید حاکمیت ستم و غارت اين حكومت نگفت. شاید این شعر او اشارهیی اعتراضی به اختناق حاکم باشد:
«عروسکها را در شب
تاراج کردهاند
در شهر چهرهیی نیست.
او خود سالها پیش در شعری بهنام «به من سکوت بیاموز» گفته بود:
مرا به آتش بسپار- ای پرنده سرخ
که در کویر صداهای دور مینگری
و در نگاه تو گلهای یاس میخشکند
سفال خالی گلدان ماه را بشکن
مرا بسوزان- ای بانگ روشن
ای خورشید
آزاد مترجم، شاعر، منتقد، نمایشنامه نویس و نویسندهیی توانا در ادبیات کودک و نوجوان نیز بهشمار میرفت. از او بیش از 60 اثر به چاپ رسیده که حدود پنجاه اثر آن به کودکان و نوجوانان تعلق دارد. شماری از آثار منتشر شده به قلم او عبارتند از: پرشیادخت شعر (زندگی و شعر فروغ فرخزاد)، ترجمه شعرهای ”کارل سندبرگ“، ترجمه طنزهای ”وودی آلن“، لی لی - لیلی حوضک، طوقی، عمو نوروز، کی از همه پر زورتره، بزبز قندی وخاله سوسکه کجا میری؟
این شاعر و نویسنده آرام و بیهیاهوی زبان فارسی که تا آخرین لحظات زندگیاش در تهران زندگی میکرد، با وجود بیماری آزار دهندهیی که سالهای آخر عمرش دچار آن شده بود، بیشتر وقت خود را صرف نگارش و باز نویسی متون کهن ایرانی برای کودکان و نوجوانان کرد. او در آخرین کارهای خود دست به معرفی ادبیات کهن برای کودکان و نوجوانان زده و در حال بازنویسی اشعار شاهنامه و بخشی از اشعار مولانا برای کودکان و نوجوانان بود.
علاقه م. آزاد به کودکان را در برخی شعرهای او میتوان حس کرد. در یکی از شعرهایش که به سوگ حاکم بر جامعه اعتراض میکند ضمنا روح ایرانی او علاقه او به کودکان نیز دیده میشود. به این شعر توجه کنید:
در این شهر نامهربان، شادمانی کجاست؟
چرا دخترم مهرگان شاد نیست؟
چرا کاوهام خشمگین است؟
و کیوان که از مهربانی بهشتی است
چرا تلخ و نومیدوار است؟
بیا کودک من
بیا دلقک شاد! که در لحظه عسرت و ناامیدی
نقابی به رخسار میآفریند چنان شادی بیگمانی
که خارای سخت
به گلهای سرخ
امان میدهد.
و آن دلقک خانگی
با ردایش که از چادر چیت مادر بزرگ
عصایی که از چتر
کلاهی که از کاغذ کادویی
و ریشی که از پنبه استریل
چنان مینشاند به لبهای نومید لبخند...
از دیگر کارهای ”م. آزاد“ بازنویسی گزیدهیی از داستانهای مثنوی مولوی با عنوان ”درخت زندگی“، تهیه ”گزیده شعرهای عامیانه کودکان “، گردآوری ”مادرانهها“ (لالاییهای منظوم)، گردآوری ”چیستان“ (برای نوجوانان) و باز نویسی بعضی آثار مانند ”قصه لالایی“ بهشمار میرود..
یکی ار شعرهایش بهنام «گل باغ آشنایی» بهصورت ترانه زیبایی با صدای گیتی اجرا شد.
شعر او با عنوان من گیاهی ریشه در خویشم که در ستایش پایگاه نیما سرود، یک اثر شکوهمند و ماندگار در ادب فارسی است.
م. آزاد در 29 دی سال1384 در اثر سرطان درگذشت. حكومت جمهوري اسلامي حتی از ایجاد مزاحمت برای پیکر بیجان او ابایی نکرد، چنان که ساعتها مانع از دفن پیکر او در امامزاده طاهر کرج شد و جسدشاعر که در سادهترین شکل در پتویی پیچیده شده بود، ساعتها بهخاطر ندادن اجازه تدفین روی دست خانواده داغدار و دوستانش مانده بود.
با خواندن شعر معروف او بهنام” گل باغ آشنایی” يادي مي كنيم از این شاعر توانمند شعر نو ایران
گل باغ آشنایی
م. آزاد
گل من پرندهیی باش و به باغ باد بگذر
مه من شکوفهیی باش و به دشت آب بنشین
گل باغ آشنایی! گل من کجا شکفتی؟
که نه سرو میشناسد
نه چمن سراغ دارد؟
نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی
نه بهدست باد مستی گل آتشین جامی
نه بنفشهیی
نه جویی
نه نسیم گفت و گویی
نه کبوتران پیغام
نه باغهای روشن
گل من میان گلهای کدام دشت خفتی
به کدام راه خواندی
به کدام راه رفتی؟
گل من
تو راز ما را بهکدام دیو گفتی؟
که بریده ریشه مهر شکسته
شیشه دل
منم این گیاه تنها به گلی امید بسته
همه شاخهها شکسته
به امیدها نشستیم و به یادها شکفتیم
در آن سیاه منزل
به هزار وعده ماندیم
به یک فریب خفتیم ».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر