تاریخ جهان دادگاه جهان است (۸)
شورشِ فلاخَن La Fronde
شورشِ فلاخَن La Fronde
با مرورگر موزیلا Mozilla Firefox (و از کامییوتر معمولی) این ویدیو قابل استفاده است.
با «آیپاد» و Google Chrome و...ویدیو را نمیتوان شنید.
این بحث به شورش فلاخن (La Fronde) اشاره دارد که بین سالهای ۱۶۴۸ و ۱۶۵۳ میلادی در دو مرحله، فرانسه را به ولوله و آشوب کشاند.
دلیل طرح این موضوع:
در قسمت پیش انقلاب فرانسه ، طلوع با شکوه خورشید اشاره شد که تابستان ۱۷۸۹ (میلادی) لویی شانزدهم(پادشاه فرانسه)، اعضای پارلمان رابه کاخ وُرسای فرا خواند
تا بحران مالی کشور را مهار کنند و این اولین نشست مجلس (بعد از ۱۷۵ سال) یعنی پس از سال ۱۶۱۴ در دوران لویی سیزدهم بود.
اینکه بعد از آنهمه سال، پادشاه برای چنین کاری نه تنها سّد راه نمیشد بلکه خودش پا پیش میگذاشت و وسائل کار را هم فراهم میکرد امری نوظهور بود...
از آنجا که پارلمان فرانسه در گذشته نیز، برکنار از تحولات اجتماعی نبود و بویژه در شورش فلاخَن، نقش پُر رنگی داشت این بخش را به آن اختصاص میدهم بخصوص که در مورد آن کمتر در منابع فارسی اشاره میشود و آشنایی با آن در سلسله مطالب مربوط به تاریخ جهان ضروری است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انگار خودمان در آن سالها هستیم
گاه احساس میکنم ما خودمان در همان سالها هستیم که مردم پاریس فلاخَن به دست میگرفتند و دم از آزادی میزدند. همان زمان که شاه عباس دوم در سن ده سالگی تاجگذاری کرده بود، برو و بیا داشت و ذکر و فکرش این بود که دوباره لشگرکشی به قندهار را از سر گیرد.
همان ایامی که یک بازرگان ارمنی ساکن آمستردام، دستگاه چاپی را به جلفای اصفهان وارد کرد تا خدا سال بعد، نخستین چاپخانه سربی را میرزا زین العابدین در تبریز راه بیاندازد و نخستین کتاب منتشرشده هم «رساله جهادّیه» باشد.
کی؟ حدود ۲۰ سال بعد از انقلاب فرانسه. ۱۸۱۸ میلادی
...
بله ما هنوز در آن سالها هستیم که کینه و دشنه و دندون قروچه حاکم بود و کلام را زیر پای خوکان میریختند...
در همان سالها که در هند تاج محل چهره برافروخت و همه به دیدارش شتافتند، هنگامه شورش فلاخن، سالهای ۱۶۴۸ میلادی به بعد...
باشد تا با دلیری و بیداری، و با پیشرفت تکنولوژی و عصر ارتباطات این فاصله تاریخی را با همه ابتلائات و دردهایش طی کنیم. به سلامت بگذرانیم و شرقی و ایرانی بمانیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شورشیان از فلاخَن و سنگ استفاده میکردند
در منابع تاریخی از آن حرکت اعتراضی با عنوان «فِرُوند» یاد میشود.
Fronde در لغت به معنی فلاخَن است و وجه تسمیه آن به خاطر این بود که شورشگران از فلاخَن و سنگ استفاده میکردند. ممکن است به این دلیل هم باشد که بازی با فلاخَن، آنزمان رواج داشت.
شورش فلاخَن(فِروُند) از سال ۱۶۴۸میلادی در ایام طفولیت لویی چهاردهم آغاز شد و در بحبوحه جنگ فرانسه با اسپانیا، پاریس را تکان داد. در بخش دوم رمان سه تفنگدار (رمان بیست سال بعد) اثر الکساندر دوما، به دوران کودکی لویی چهاردهم و شورش فلاخَن اشاراتی شدهاست.
در آن جنبش اعتراضی علاوه بر اعضای پارلمان، و بسیاری از مردم فرانسه، اشراف نقش عمدهای داشتند. در گذشته نهضتهای آزادیخواهی نوعاً به وسیله اشراف و اعیان که با فشار و کنترل متمرکز مخالفت میکردند، صورت میگرفت.
منشور بزرگ آزادی (ماگنا کارتا) Magna Carta Libertatum در انگلستان، Golden Bull (منشور زرین) در مجارستان، Grandهای خودسر(بخشهای خودمختار) در آراگون و، شورش فلاخَن(فِروُند) همه با نقش آفرینی اشراف و اعیان همراه بوده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعضای پارلمان فرانسه از جانب ملت انتخاب نمیشد
لویی چهاردهم هنگام مرگ پدرش (لویی سیزده) تنها پنج سال داشت. لذا نیابت سلطنت به عهده ملکه مادر «آن اتریش» Anne d'Autriche و حکومت عملا در دست فردی ایتالیایی الاصل به اسم ژول مازارَن Jules Mazarin افتاد.
مازارَن بعنوان صدر اعظم وقت فرانسه از سال ۱۶۴۲ تا آخر عمر همه کاره دربار بود. او حتی با تاجگداری لوئی ۱۴ نیز قدرت خودش را در فرانسه حفظ کرد و تا دم مرگ زمامدار آن کشور باقی ماند.
مازارَن آشوبهای بسیاری را از سر گذاراند که مهمترین آنها همین شورش فلاخَن بود که در دو مرحله حکومت را به چالش گرفت. یک بار با نقشآفرینی پارلمان (اوت ۱۶۴۸ تا مارس ۱۶۴۹) و بار دوم توسط شاهزادگان ناراضی و اشراف (اکتبر ۱۶۴۹ تا سپتامبر ۱۶۵۳)
...
افزایش مالیات بر املاک حومه پاریس توسط دربار لویی چهاردهم نارضایتی مردم را به اوج رسانده بود. قدرت روزافزون دربار، جاه طلبیهای اشراف ناراضی و عدم رضایت مردم از فشارهای مالی حکومت، خبر میداد که جامعه آبستن حوادث تازه است. پارلمان فرانسه میخواست قانون جای بی قانونی و حکومت به اراده شاه را بگیرد. در صدد بود نهضتی را به وجود آورد که همان اوان در انگلستان به وقوع پیوسته و مجلس عوام را به عنوان مرجع قانونی در مقامی برتر از پادشاه قرار داده بود.
میخواست نقشی سیاسی مانند پارلمان انگلستان را بازی کند. البته پارلمان فرانسه با مجلس عوام انگلستان، مشابهتی نداشت و اعضایش از جانب ملت انتخاب نمیشد، بلکه هیئتهایی از قوای قضایی و اداری بودند که مقام خود را یا از راه ارث، یا به فرمان پادشاه به دست میآوردند. در آن زمان کشور فرانسه دارای دوازده پارلمان (مجالس ایالتی) بود.
پارلمان پاریس، زیر نظارت پادشاه بود اما بنابر سنت دیرین، قانون یا تعرفه مالیاتی، مورد قبول عامه قرار نمیگرفت مگر پس از تصویب و موافقت اعضای پارلمان، که تقریبا همگیشان از قضات و حقوقدانان بودند. این اختیارات سلب شده بود و پارلمان درصدد بود که بار دیگر آن را به دست آورد. در میان اعضای پارلمان این فکر قوت گرفت که هنگام آن فرا رسیده است که حکومت پادشاهی فرانسه به صورت مشروطه درآید و از اراده ملت، چنانکه به وسیله مجلس نمایندگانش اعلام میشد، تبعیت کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مردم پاریس مسلحانه به کوچه و خیابان ریختند
صاحب منصبان قضایی پارلمان از پرداخت مالیات جدیدی که تحمیل شده بود خودداری کردند و قطعنامهای مشتمل بر ۲۷ ماده مبتنی بر شکایات مردم تهیه کردند، مازارَن (صدر اعظم فرانسه) دستور دستگیری همه اعضای پارلمان را داد. روز بعد ۲۸ اوت ۱۶۴۸ مردم پاریس مسلحانه به کوچه و خیابان ریختند، نیروهای دولتی را تارانده و همه جا سنگربندی کردند.
دربار آنزمان قدرت کافی نداشت و ناچار شد دستگیرشدگان را آزاد کند و بر قطعنامه ۲۷ مادهای پارلمان هم صحه بگذارد. اما مازارَن در صدد انتقامجویی بود.
در ژانویه ۱۶۴۹ ژنرال نظامی «پرنس دو کُنده» Le Grand Condé که به سبب عقد پیمان وستفالی سربازانش از جبهه آزاد شده بودند - به دستور مازارَن پاریس را محاصره کرد. جالب اینجاست که در این زمان برادر ژنرال، فرمانده شورشیان پاریس بود. خواهرش هم در صحنه بود و میکوشید بخشی از نیروهای سلطنتی را به طرف شورشیان بکشاند که موفق نشد و مازارَن با پیشدستی و تطمیع سران، نقشه وی را خنثی کرد و بین شورشیان شکاف انداخت.
فراموش کردم بگویم که مازارَن، پیشتر کاردینال بود.
اگرچه در هنگامه شورش فلاخَن، پارلمان پاریس برای زمانی کوتاه جنبه نمایندگی ملی به خود گرفت و اعضای آن جرئت یافتند زبان به حمایت از ملت بگشایند اما مارس ۱۶۴۹ بین پارلمان و دربار ساخت و پاخت شد و شورش فلاخَن(فِروُند) خوابید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
متحد دشمن نمیتواند دوست مردم باشد
اگر شورش فلاخَن به بیراهه نمیرفت چه بسا حکومت فرانسه به صورت نوعی اشرافیت قضایی درمیآمد و همان مجلس عمومی طبقاتی، تبدیل به مجلس نمایندگان و صاحب قدرتی میشد که حتی در برابر رأی پادشاه ایستادگی کند.
در مرحله نخست شورش فلاخَن(فِروُند)، مردم جانب پارلمان را گرفتند اما هنوز اندیشههای آزادی خواهانه رشد کافی نداشت و شاهزادگان و اشراف عملاً جلو افتادند. درواقع دعوای شاهزادگان و اشراف با دربار رسمی لویی چهاردهم، جای آن جنبش را گرفت و آخر کار هم با مفاهمه و مصالحه ازمابهتران، فاتحهاش خوانده شد.
مرحله دوم شورش را چندین و چند شاهزاده ناراضی به کمک اشراف و اعیان پیش میبردند با جلوداری یک ژنرال قلدر فرانسوی که پیشتر نامش را بردم (پرنس دو کنده) همان کسی که در مرحله اول شورش فلاخَن، اعضای پارلمان را دستکیر کرده بود. حالا او به حلد معترضین رفته و خواهان سهم خویش در قدرت بود.
یکی از اشراف فرانسوی به نام «آن ماری مونپانسیه Anne Marie Montpensier مشهور به مادموازل بزرگ، در هواداری از معترضین (و درواقع حمایت از اشراف ناراضیو شاهزادگان) توپهای باستیل را به روی شاه آتش کرد...
جناب پرنس دو کنده نیز با اسپانیا که در حال جنگ با کشور خودش فرانسه بود، رویهم ریخت تا (آن دولت) از او و سایر شورشیان حمایت کند، با اینهمه کاری پیش نبرد و شکست خورد.
همکاری پرنس دو کنده با دشمن خارجی(با اسپانیا) که در حال جنگ با کشور خودش بود باعث شد مردم فرانسه نسبت به وی دل چرکین شوند و زخمهایی را که در این نبرد و آن نبرد برداشته بود و جانبازیهایش را جز بر سر قدرت تفسیر نکنند و اینجا و آنجا بپیچد که چگونه ممکن است متحد دشمن فرانسه، دوست مردم فرانسه باشد؟ این نشدنی است و آن همدلی و همکاری توجیهی ندارد.
شورش فلاخَن(فِروُند) در مرجله دوم بویژه از آنجا که رهبرانش جز به کسب قدرت نمیاندیشیدند و سودای آزادیخواهی نداشتند (هرچند از آزادی دم میزدند) به جایی نرسید و در نهایت نظام سلطنت (لویی چهاردهم) و درواقع حکومت مازارَن بازی را برد و با تغییر کاربری کاخ ورسای از یک منزلگاه شکاری به یک زندان مطلا میخ خود را کوبید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس
پیمان وستفالی The Peace of Westphalia
در اروپای مرکزی و بیشتر در خاک امپراتوری مقدس روم، بین سالهای ۱۶۱۸و ۱۶۴۸ سی سال جنگ و خونریزی بیداد میکرد و گرچه با پیمان وستفالی بار آن جنگ (تا حدودی) بر زمین گذاشته شد اما تا ۳۰۰ سال دیگر پسلرزه هایش باقی بود و در جنگهای جهانی خود را نشان داد.
وستفالی نخستین پیمان صلح چند جانبه پس از رنسانس در اروپا بود. اصل عدم دخالت در امور داخلی دیگر کشورها و اصل حاکمیت دولتها بر اراضی و مرزهایشان، از زمان امضای پیمان مزبور بر سر زبانها افتادهاست. در پیمان وستفالی کشورهای اروپایی به جز بریتانیا و لهستان شرکت داشتند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Golden Bull منشور زرین
در سال ۱۲۲۲ میلادی پادشاه مجارستان (آندراش دوم)، با انتشار منشوری (در ۱۱ ماده) قوانین تازهای را بر این کشور گردن نهاد. وی مجبور شد محدودیتهایی برای خود و امتیازاتی را برای اشراف کشور بپذیرد. در منشور فوق به حق نافرمانی در برابر پادشاه هنگامی که عمل خلاف قانون انجام دهد، تأکید شدهاست. او پیشتر با شورش مردم مواجه شده بود. این موضوع مربوط به حدود ۸۰۰ سال پیش است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منشور بزرگ آزادی Magna Carta Libertatum
در سال ۱۲۱۵ اشراف انگلستان که از پادشاه به خشم آمده بودند، وی را وادار کردند تا فرمانی را امضا کند که به «مگنا کارتا» (منشور کبیر) مشهور شد.
این فرمان بیان میکرد که حتی پادشاه نیز مشمول قانون شده و باید از آن اطاعت کند. به مرور زمان، این فرمان به صورت پایهای حقوقی برای همه شهروندان درآمد و بعدها پایه قانون اساسی بریتانیا و نظام مشروطه سلطنتی در این کشور شد.
این منشور متضمن حقوق مشخصی برای افراد تحت فرمان شاه بود، چه آزاد بودند، چه در قید شخص دیگر. ماگنا کارتا (منشور کبیر) به یکی از مهمترین اسنادی بدل گشت که در یک روند تاریخی به ایجاد حکومت مشروطه در جوامع انگلیسی زبان امروزی بدل شد.
تحت تاثیر مگنا کارتا، کامن لا Common law در انگلستان و بسیاری از قوانین اساسی از جمله قانون اساسی ایالات متحده آمریکا توسعه پیدا کرد.
(کامن لا Common law اساس و پایهٔ حقوق انگلستان است و به جهت مشترک بودن این نظام برای همهٔ بخشهای انگلستان و «ویلز»، آن را کامن لا مینامند)
مگنا کارتا (منشور کبیر آزادی) به طور تلویحی حق آزادی و هیبیاس کورپُس Habeas Corpus را به رسمیت شناخته و بدان توجه میداد (حکم آزادی)
حکم آزادی متهمی که دلیلی برای اتهام او نیست، در لاتین، برخلاف انگلیسی، Habeas corpus به صورت هَبیاس کُرپوس (با الف کشیده و واو کوتاه) تلفظ میشود.
در مورد هیبیاس کورپُس به ویدیو و مقالهای که پیشتر تدوین نموده و در سایت خودم موجود است مراجعه فرمایید.
منابع
- دایرهالمعارف مصاحب
- تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر لویی جهاردهم
- پروین بهرامیان، ماهیت و جایگاه محافل ادبی فرانسه در سده هفدهم
- Lloyd Moote, The revolt of the judges: the Parlement of Paris and the Fronde, 1643-1652 (1972)
- Louis Madelin, La Fronde (Paris: Flammarion, 1931)
- William Doyle, The French Revolution: A very short introduction,Doyle 2003
- Nina R. Gelbart, "'Frondeur' Journalism in the 1770s
- Orest A. Ranum ,The Fronde: A French Revolution, 1648-1652
- Walter Fitz Patrick ,The Great Condé and the Period of the Fronde
- Philip A. Knachel, England and the Fronde: the impact of the English Civil War and Revolution on France
...
...
…
...
...
…
...
...
...
آهنگ آغاز و پایان ویدیو «ویلیام تل» William Tell Overture اثر «روسینی» Rossini است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر