نگاهی کوتاه به بعضاً نظرات پنج «سازمان» و «حزب» ایرانی، در گرامیداشت کُشتار زندانیان سیاسی (در سوئد)
اگر احادیث و گفتههای این و آن را کنار بهگذاریم و عمل را ملاک قرار دهیم، آنوقت به یک نکته و جمعبند روشن دست خواهیم یافت که تحریف حقایق و به تبعی آن پا پس کشیدن از انجام مسئولیتهای سازمانی و حربی، در درون تجمعات خارج از کشوری نهادینه شده است.
در حقیقت و به صراحت میتوان گفت که اوضاع بسیار غمانگیزتر از آن استکه، بهتوان در وصف آن نوشت و یا بر زبان آورد. اتلاف انرژیهای باقیمانده و ناامیدیها و به انتظار نشستن – در افکار همه و آنهم به درجات متفاوت –، عمومی شده است. مشغولیات سیاسی و نُک زدن هر از چند گاهی تجمعات متفاوت، پیرامون رویدادهای تاریخی، به روتین کارها و به وظایف اساسی «سازمانها» و «احزاب» تبدیل گشته است. متأسفانه و متأسفانه، کاری به اثرگذاری و سودمندی آن سوی میادین، نیست. براستی چرا باید و میبایست در چنین حال و هوایی بر نظرات بی سر انجام، و بر محتوای بیمایه و همچنین در بی شادابی «سازمانی» و «حزبی»، اصرار ورزید؟ اساساً خاصیتاش در چیست؟ چرا جرأتِ بیان و طرح حقایق درونی، جای خود را به منمیت «سازمانی» و «حزبی» داده است و بهقولی، کسی حاضر به پائین آمدن از خر شیطان نیست. به همانی میزانی که موقعیت جنبشهای اعتراضی بسیار گویا و آشکار میباشد.؛ به میزانی بهمراتب وسیعتر، بیکارهای سیاسی «سازمانها» و «احزاب» خارج از کشوری هم محرز است. نیازی به تعمق آنچنانی نیست تا هم به عمق دردهای بیدرمان کارگران و زحمتکشان پی بُرد و هم به وضعیت اسفبار جنبشهای روشنفکری آشنا شد.
از یکسو تکلیف و موقعیت جنبشهای اعتراضی ایران را اگر نهگوئیم از دیرباز، ولی و به جرأت میتوان گفت که از زمان بر سر کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی مشخص است. در این چندین دهه کارگران و تودههای ستمدیده تا توانستهاند، نسبت به بیعدالتیهای جامعه اعتراض نمودهاند، سرکوب و به عقب رانده شدهاند و دوباره و چندین باره، و با صدای هر چه رساتر به میدان آمدهاند و خواستههای بهحق خود را اعلام نمودهاند و از سویدیگر و در مقابل، سازمانها و احزاب کمونیستی تا توانستهاند، پاپس کشیدهاند و سیاست عقبنشینی در میان تودهها را طرح، و در گرهگاههای تاریخی و در دُورانی که رژیم با شدت تمام و با سلاح به جان و مال مردم افتاده بود، خود را خلع سلاح نمودند و میدان را برای تعرض هر چه وسیعتر حامیان سرمایه جامعه فراهم نمودهاند. این دو سوی قضیه و این دو مفوله و کارکرد، قابل کتمان و انکار نیست و نمیتوان به سادهگی از کنار آنها عبور نمود و مسلماً، عدم درک دقیق و بازگوئی بیپروا از این دو سو و دو مفوله، ما را بههمان مسیری سوق خواهد داد که تاکنون حرکت نمودهایم؛ تاکنونیای که بر خسرانهای جنبشهای اعتراضی افزود و چپ خارج از کشوری را تکه و پاره نموده است.
آنچه در این میان دردآور است، آن استکه کسی حاضر به درسگیری از گذشته و همچنین حاضر به توضیح حقایق فعلی خودی نیست. حکایت «سازمانها» و «احزاب» خارج از کشوری، به حکایت «حرف مرد یکیست» تبدیل گردیده است. هم در گذشته – و منحیثالمجموع – سر راست حرکت نمودند و هم در حال حاضر، سر خطِ درستاند. نگاه، نگاه جهتدار، سازنده و یگانهگی هر چه بیشتر نیست و اصلاً و ابداً قصدشان زدن به ریشه نیست و اگر چه حاضر به طرح خطاهای جزئیاند، امّا دارند، بیوظیفهگی و بیعملی گذشته و حالشان را با طرح موضوعاتی همچون، رژیم – در گذشته – قوی بود و با سازماندهی مطلوب بهمیدان آمد، و آمده بود تا انقلاب را از ریشه به سورزاند، و همچنین – و در حال حاضر – دارد با گستردهگی تور اختناق، کمر به نابودی جنبشهای اعتراضی و روشنفکری میپردازد، توضیح میدهند؛ دارند میگویند که نمیشد و در توان سازمانهای چپ آنزمان نبود تا از سرکوب رژیم ممانعت بهعمل آورند؛ دارند میگویند طبقهی کارگر فاقد آگاهی طبقاتی بود؛ میگویند که فضای سرکوب و رویش نیروهای وابسته به سرمایه، مانعی هرگونه عرض و اندام نیروهای انقلابی و کمونیستی و همچنین کانالیزه و رادیکالیزه شدن جنبشهای اعتراضیست. و … ]از مجموعه گفتههای عباس توکل، حسن حسام، ابراهیم علیزاده، حمید تقوائی و علی صادقی» بهمناسبت بیستوپنجمین سالگرد کُشتار دههی شصت در سوئد – مورخهی 21 سپتامبر 2013 –[.
اگر چه چنین نظراتی و تا حدودی، خلاف حقایق نیست؛ امّا و در مقابل این سئوالات را پیشاروی هر سازمان، حزب و عنصر کمونیست قرار میدهد که مگر نظامها و سرمایهداران، زادهگی و وظایفشان در تعرض به مخالفین طبقاتی خود و جنبشهای اعتراضی نیست؟ مگر به غیر از این است که جمهوری اسلامی را بر سر کار گماردهاند تا از سیستم و مناسبات سرمایهداری پاسداری نماید؟ مگر کار کمونیستها و مدافعین جنبشهای اعتراضی در هم شکستن قوای سرمایه و آنهم به نفع جامعهی انسانی نیست؟ مگر سازماندادن و بسیج طبقهی کارگر و انجام وظایف انقلابی در حیطهی سازمانها و احزاب کمونیستی نیست؟ و …
البتهُ در حایشه و ناگفته نهماند که اینروزها تعابیر و تفاسیر مارکسیست – لینینستی پیرامون پراتیک مبارزاتی و همچنین دخالتگریها و حضور، وارونه شده است و انجام وظایف عملی کمونیستها هم دارد به گونهای دیگر تعریف میگردد؛ اینروزها و به باوری میتوان، انقلاب را به سر انجام رساند و در درون جامعه حضور نهداشت؛ میتوان سالها و سالها بر پیشانی خود، نام سازمان و حزب را حک نمود، بدون اینکه از محتوای لازمه برخوردار بود؛ تعاریف و انجام وظایف کمونیستیای که کاملاً با تعاریف مارکسیست – لنینیستهای دهههای دُور در تضاد میباشد. به بیانی آن سازمانها و احزاب کمونیستی، سازمانها و احزاب عمل بودند و این «سازمانها» و «احزاب»، سازمانها و احزاب بیخاصیت و بیعملاند. آن سازمانها و احزاب حضور داشتند و با حضور خود به سازماندهی طبقهی کارگر و جنبشهای اعتراضی و در هم ریختن توازن قوای درون جامعه گردن مینهادند و این «سازمانها» و «احزاب»، به انتظار نشستهاند تا روز و روزگاری، مردم و کارگران و آنهم بدون ارتباط با نیروهای کمونیستی، به آگاهی طبقاتی دست یابند و نظام سرمایهداری را زیر و رو نمایند!!!
آری، از دل نشست پنج «سازمان» و «حزب»، چنین نظرات و ارزیابیهای غیر مسئولانهای بدر آمد. «سازمان»ها و «احزابی» که نه بار مسئولیت ناکردههایشانرا بر عهده گرفته و میگیرند و نه طرحی تازه، برای انجام وظایف کمونیستی آتیشان و آنهم در مقابل ددمنشیها و یورش سبوعانهی رژیم جمهوری اسلامی به جنبشهای اعتراضی و جوانان دارند.
به عنوان مثال «حسن حسام» از سازمان کارگران انقلابی ایران – راه کارگر – «کمیته مرکزی» پیرامون سئوال مجری برنامه مبنی بر اینکه «.. آیا نیروهای مخالف حکومت میتوانستند با در پیش گرفتن سیاستهای معین و متفاوتی از این کُشتار جلوگیری کنند یا نه؟» میگوید: «پاسخ من در یک کلمه عمدتاً میتوانم بگویم منفیست….» و یا ابراهیم علیزاده از «حزب کمونیست ایران» میگوید «این سرکوب فقط دیر یا زود داشت، سوخت و سوز نهداشت. بنابراین پاسخ من به این سئوال اینه بله هیچ شگردی و هیچ معجزهای نمیتوانست رژیم را در توازن قدرتی که در آن هنگام وجود داشت از این سرکوبی که بهش دست زد باز بهدارد». و همچنین «عباس توکل از «سازمان فدائیان اقلیت» بر این نظر است که» مجاهدین خوب فهمید، چکار باید بهکنند و بعد عمل کردند، چپ اینرا نهداشت، ما بعد از انقلاب، روزهای اوّل انقلاب خوب حرکت کردیم ….ما مقاومت کردیم، سازمانهای چپ مقاومت کردند، کُشته هم دادند ولی فرار نکردند…… بههر حال کاری که باید اتفاق میافتد و افتاد و کاری فراتر نمیشد کرد…».
فهم و درک وظایف کمونیستی و ارزیابی مارکسیستی را میتوان در پاسخ به سئوال فوق فهمید. خواندهایم که همواره و در کشاکش طبقاتی، دو عامل و پارامتر تنیده در هم، نقش بسزائی در پیشرفت و کانالیزه شدن انقلاب دارد؛ خواندهایم که هیچ انقلابی بدون تئوری و پراتیک انقلابی به سر منزل مقصود نهخواهد رسید؛ شنیده و خواندهایم که بالندهگی و سرزندهگی هر جنبشی، به نقش و کارکردهای اثربخش سازمانها و احزاب کمونیستی مربوط میباشد و بدون تحرک روزانه و عملی مدافعین تودههای ستمدیده، رژیمهایی همچون رژیم جمهوری اسلامی از تاج و تختشان به زیر کشیده نهخواهند شد و همچنان دست بالا را خواهند داشت؛ شنیده و خواندهایم که جنبش, به هر میزان آگاه، در کُوران بیارتباطی با سازمانهای کمونیستی، به جنبش رو به عقب تبدیل خواهد گردید. و ..
اینها آموختهها و شواهد تاریخی بهجا مانده، و همچنین گویای این حقیقت استکه رادیکالیره شدن و صیقل یافتن مبارزات محرومترین اقشار جامعه، با پراتیک و با انجام وظایف سیاسی صحیح مدافعین آن گره خورده است و بدون حرکت پیشاپیشی سازمانهای کمونیستی، سخن گفتن از کسب آگاهی طبقاتی کارگران و آنهم بهمنظور دگرگونی بنیادی و تغییر مناسبات سرمایهداری پوچ و بیهوده است. با این تفاصیل و بر خلاف نظر «عباس توکل»، تودهها علیرغم پتانسیل بالای مبارزاتی، قادر به فهم صحیح, بنیادی رخدادها و نقشههای شوم امپریالیستها و حامیان آنان نیستند؛ انتظاری فراتر از آن، چیزی جز بیتوجهی و ناآگاهی از آرمان کمونیستی نیست. چننین نگاه و توقعای نشان از کج و بدفهمی عناصر و سازمانها و احزابیست که دارند در مقام دفاع از آرمان کمونیستی، به تخریب آن میپردازند. «عباس توکل» بهمانند دیگران و بهجای نقد خودی و برشماری تمایلات شخصیاش، دارد تودهها را مورد محاکمه و شماتت قرار میدهد؛ دارد درک نادرست خود از ماهیت رژیم را، به پای متوهم بودن مردم مینویسد!! کاری که بارها و بارها و در فضای مجازی و از جانب این سازمان و آن حزب و این «نماینده» و آن «نمایندهی «سازمانی» و «حزبی» مشاهده نمودهایم.
حال و فارغ از گفتههای بیمایهی چند نمایندهی «سازمانها» و «احزاب»، بر روی این موضوع زوم شویم که اگر توده در وضعیت ندانمکاری و در حال و هوای حمایت از رژیم جمهوری اسلامی بود، سازمانها و احزابی همچون اقلیت و راه کارگر و «حزب کمونیست» در پی اشاعهی کدام نظرات و پراتیک پرولتری بودند؟! آیا این سازمانها و احزاب تحلیلها و پراتیکشان منطبق بر نیازمندیهای جامعهی آنزمان بود؟ آیا کمونیست و سازمان «آگاه» و مدافعی آنزمانِ توده، سیاستهایاش در خدمت به روشنگری و در خدمت به بسیج و سازماندادن اعتراضات کارگری – تودهای بود؟ به باور «توکل» و «حسام» آنچه باعث کُشتار دستهجمعی دههی شصت و بردوامی رژیم جمهوری اسلامی گردید، نه سیاستها و تاکتیکهای نادرست سازمانهای متبوعشان، بلکه در قوی بودن رژیم و در متوهمی و در ناشناختی مردمی بود!!!
پُر واضح است که بحث و استنتاج این دوستان را نمیتوان واقعی، جدی و مارکسیستی گرفت. به این دلیل که نه بر وظایف خود آگاه بودند و نه بعد از سی و چند سال فعالیت، از گذشته، و از تند و پیچهای سیاسی اندکی آموختهاند. موضوع را از زوایای دیگری مورد بررسی قرار دهیم تا کمی بهتر و بیشتر به کُن مسئله، یعنی به «متوهم» بودن تودهها، کارگران و خلقها پی ببریم. وجود صدها اعتراض کارگری – تودهای و آنهم در دُوران «توهم مردمی» دارد خلاف ارزیابیهای این چند نمایندهی «سازمانها» و «احزاب» را نشان میدهد و بنابه فاکتورهای موجود میتوان تاکید ورزید که آن جنبشها و اعتراضات – بهدلیل حضور سازمانهای کمونیستی -، بهمراتب آمادهتر از شرایط فعلی بود. مازاد بر همهی اینها وجود تحرکات مسلحانهی چندین ساله و چند وقتهی خلق رزمندهی کُرد و ترکمنصحرا هم حکایت از آن داشت که علیرغم وابستهگی افکاری بخشاً مردم به خرافات و به نظام، جامعه شاهد اعتراضات و اعتصابات و «نافرمانیهای مدنی» و سیاسی جوانان، دانشجویان، زنان و کارگران، و آنهم در ابعادی گسترهتر و رادیکالیزهتر، علیهی سردمداران رژیم بوده است. به عبارتی روشنتر، آمادهگی جنبشهای اعتراضی را از یکسو، و ناآمادهگی کمونیستها و سازمانهای سیاسی را از سویدیگر میشد در بیبرنامهگی و در بیعملیشان حول سازماندهی و سازمانیابی اعتراضات کارگری – تودهای و خلقها به عینه دید. به جنبش عظیم و مسلحانهی کُردستان – و علیرغم فقدان برنامهی پرولتری – نگاهی بیاندازیم تا در پاسخ به نظر «ابراهیم علیزاده» بر آئیم که، چگونه قدرت سلاح در سرتاسر کُردستان توانست، توازن قوا را در هم ریزد و کُردستان را به سنگر انقلاب ایران تبدیل سازد؛ همچنین بر خلاف نظر «عباس توکل» و «ایراهیم علیزاده» تاکید ورزیم که – علیرغم سازماندهی قوی و آماده بودن نظام -، میشد و میتوانست مانعی «سوخت و سوز» اینچنینی شد و کار و عملی «فراتر» از آنچه سازمانها و احزاب در مقابل خود قرار دادند، پیشهی خود ساخت.
در حقیقت جامعهی ایران در چند سالهی اولیهی حکومت جمهوری اسلامی اگر نهگوئیم شاهد حکومت دو گانه، ولی و به جرأت میتوانیم بهگوئیم که شاهد منطقهی غیر نفوذ نظام جمهوری اسلامی در گوشهای از ایران بوده است. بنابر این و بر خلاف نظر بعضاً پاسخ دهندهگان به سئوال مجری برنامه، میتوان بر این نظر اصرار داشت که در صورت سازمان با دیسپلین، و در هر صورت سازمان با برنامه و عمل انقلابی میشد مانعی قدر قدرتی و کُشتار فلهای هزاران جوان و توده شد و توازن یکسویه را در هم ریخت و گام بهگام رژیم را از دستاندازی به جان و مال میلیونها انسان محروم به عقب راند. چرا که همواره و همواره، عقب راندن رژیم، با پیشروی و با تعرض سنجیدهی سازمانها و احزاب کمونیستی گره خُورده است. هر چقدر دامنهی تعرض نیروهای مدافعی کارگران و زحمتکشان گستردهتر و گستردهتر گردد، گردنکشیهای رژیم علیهی قربانیان نظام و جنبشهای اعتراضی محدودتر و محدودتر خواهد شد. جمهوری اسلامی به این دلیل ماند، چون میدان را برای تعرض خالی دید؛ به این دلیل تودهها را بدون کمترین مانعای سرکوب نمود، چون سازمانهای کمونیستی پس کشیدهاند؛ به این دلیل چرخه و توازن قوا را به سمت منافعی خودی سمتوسو داد، چون مدافعین جنبشهای کارگری – تودهای، فاقد جسارت لازمه و پراتیک کمونیستی بودند و به جای ایستادهگی و تمرکز در درون، سیاست تسلیم، عقبنشینی و فرار را پیشهی خود ساختهاند. اینها آن سیاست و پراتیکی ناصحیحای بود که اکثریت قریب به اتفاق سازمانها و از جمله پنج سازمان و حزب در مقابل خود قرار دادهاند. اینکه «سرکوب فقط قدری دیر یا زود داشت و سوخت و سوز نهداشت» و یا اینکه «بههرحال کاری که باید اتفاق میافتد و افتاد و نمیشد کاری فراتر کرد»، اینکه «مردم نسبت به حکومت متوهم بودند»، اینکه «ما در اوائل خوب کار کردیم و مجاهدین خوب عمل کردند»، چیزی جز فرار از نقد کمونیستی پیرامون ناکردههای خودی، و همچنین چیزی جز توهمپراکنی حول سیاستهای بغایت ارتجاعی مجاهدین در آن برهه از تاریخ مبارزاتی ایران نبوده و نمیباشد. چنین استنتاج و جمعبندهایی فرار از مفولهی تجربهاندوزی و درسگیری از گذشته است و هرگز و هرگز ربطی به ارزیابیهای کمونیستی نهدارد.
علاوه بر اینها، این سئوال طرح است که کدام سازمان و حزب، در دُوران بروز صدها جنبش اعتراضی قادر گردید بر وظایف کمونیستیاش جامهی عمل بپوشاند؟ با کدام متد و ارزیابی کمونیستی میتوان تاکید ورزید که سازمان مجاهدین «خوب عمل کردند» و چپ فاقد سیاستهای لازمه و اثرگذار بوده است؟
مگر فراموش شده است که هم سازمان مجاهدین و هم سازمان چریکهای فدائی خلق که «عباس توکل» و قبل از انشعاب «اقلیت» از «اکثریت» و تا خرداد 59، عضو آن سازمان بوده است، به جاده صافکنان نظام سراپا مسلح و خشن جمهوری اسلامی تبدیل گردیده بودند و کار و بارشان، بازدارندهگی جنبشهای اعتراضی – کارگری و مبارزات بهحق خلقهای ستمدیدهی ایران بوده است؟ به انحراف و تخطئه کشاندن جنبش مسلحانهی خلق ترکمنصحرا و همچنین ضد امپریالیست خواندن خمینی بهعنوان عنصر جنایتکار و وابسته به نظامهای امپریالیستی، از زمره کارکردهای این دو سازمان و از جمله «عباس توکل» در یکی دو سالهی اوّل بر سر کار گماردن رژیم جمهوری اسلامی توسط امپریالیستها بوده است. با این اوصاف نه میتوان کارکرد سازمان مجاهدین را مقبول و مقعول جلوه داد و نه کار «عباس توکل» را در یکی دو سالهی اوّل و بعدها هم در «سازمان اقلیت» تأئید و بهعنوان کاری انقلابی، منطقی و کمونیستی به دنیای بیرونی معرفی نمود. این ادعای «عباس توکل»، ادعای حقیقی نیست و غیر مارکسیستی و فرار از مسئولیت پذیری در قبال ناکردهها و انحرافاتاش میباشد و بدون کمترین شک و شبههای، ارائهی چنین ارزیابیها و جمعبندهایی نه تنها کمترین کمکی به جنبش جوان امروزی نهخواهد کرد، بلکه یکبار دیگر بر این واقعیات صحه میگذارد که بحث «سازمانها» و «احزاب»، بحث بیان حقایق، بحث روشنگری و آگاهگرانه و بحث انتقال تجارب و مهمتر از همهی اینها نقد مارکسیست – لنینیستی نیست.
متأسفانه و متأسفانه باید اذعان نمود که، پذیرش خطاهای سیاسی – تاکتیکی به یکی از دردهای بیدرمان تجمعات خارج از کشوری تبدیل گشته است و جامعه و جنبش جوان امروزی، شاهد هیچگونه نقدی جدی و اساسیای از جانب پنج نماینده «سازمان» و «حزب» در این سه دهه و اندی نمیباشد. بنابه باور نمایندهگان کنونی «سازمانها» و «احزاب» خارج از کشوری، میتوان کمونیست باقی ماند و کمترین نزدیکیای با مفولههای آن نهداشت؛ میتوان ادعای رهبری جنبشهای اعتراضی کارگری – تودهای را داشت و در عوض، در پیشاپیش آنان حرکت نهنمود؛ میتوان کارگران را متوهم، ناآگاه و فاقد آگاهی طبقاتی قلمداد نمود و در عوض از جایگاه و وظایف کمونیستی خود فاصله گرفت و طفره رفت؛ میتوان از زور و قوای نظام سخن به میان آورد و در عوض کمترین تلاش و گامهای عملیای در جهت گفتههای خود بر نهداشت. کاری که سازمانها و احزاب شرکت کننده در گرامیداشت زندانیان سیاسی در مقابل خود قرار دادند. خلاصه اینکه پاسخ نمایندهگان «سازمانها» و «احزاب» به سئوالات متناوب مجری برنامه در گرامیداشت زندانیان سیاسی دههی شصت – در سوئد -، یکبار بر این واقعیات صحه میگذارد که قصد و هدف این «سازمانها و «احزاب»، سازماندهی و آگاهی طبقهی کارگر و مهمتر از همهی اینها، راهاندازی انقلاب و نجات محرومان از زیر سلطهی جانیان بشریت نیست.
لینکهای سخنرانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر