نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

نگاهی کوتاه به بعضاً نظرات پنج «سازمان» و «حزب» ایرانی، در گرامی‏داشت کُشتار زندانیان سیاسی (در سوئد)

اگر احادیث و گفته‏های این و آن را کنار به‏گذاریم و عمل را ملاک قرار دهیم، آن‏وقت به یک نکته و جمع‏بند روشن دست خواهیم یافت که تحریف حقایق و به تبع‏ی آن پا پس کشیدن از انجام مسئولیت‏های سازمانی و حربی، در درون تجمعات خارج از کشوری نهادینه شده است.
در حقیقت و به صراحت می‏توان گفت که اوضاع بسیار غم‏انگیزتر از آن است‏که، به‏توان در وصف آن نوشت و یا بر زبان آورد. اتلاف انرژی‏های باقی‏مانده و ناامیدی‏ها و به انتظار نشستن – در افکار همه و آن‏هم به درجات متفاوت –، عمومی شده است. مشغولیات سیاسی و نُک زدن هر از چند گاهی تجمعات متفاوت، پیرامون روی‏دادهای تاریخی، به روتین کارها و به وظایف اساسی «سازمان‏ها» و «احزاب» تبدیل گشته است. متأسفانه و متأسفانه، کاری به اثرگذاری و سودمندی آن سوی میادین، نیست. براستی چرا باید و می‏بایست در چنین حال و هوایی بر نظرات بی سر انجام، و بر محتوای بی‏مایه و هم‏چنین در بی شادابی «سازمانی» و «حزبی»، اصرار ورزید؟ اساساً خاصیت‏اش در چیست؟ چرا جرأتِ بیان و طرح حقایق درونی، جای خود را به منمیت «سازمانی» و «حزبی» داده است و به‏قولی، کسی حاضر به پائین آمدن از خر شیطان نیست. به همانی میزانی که موقعیت جنبش‏های اعتراضی بسیار گویا و آشکار می‏باشد.؛ به میزانی به‏مراتب وسیع‏تر، بی‏کارهای سیاسی «سازمان‏ها» و «احزاب» خارج از کشوری هم محرز است. نیازی به تعمق آن‏چنانی نیست تا هم به عمق دردهای بی‏درمان کارگران و زحمت‏کشان پی بُرد و هم به وضعیت اسف‏بار جنبش‏های روشن‏فکری آشنا شد.
از یک‏سو تکلیف و موقعیت جنبش‏های اعتراضی ایران را اگر نه‏گوئیم از دیرباز، ولی و به جرأت می‏توان گفت که از زمان بر سر کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی مشخص است. در این چندین دهه کارگران و توده‏های ستم‏دیده تا توانسته‏اند، نسبت به بی‏عدالتی‏های جامعه اعتراض نموده‏اند، سرکوب و به عقب رانده شده‏اند و دوباره و چندین باره، و با صدای هر چه رساتر به میدان آمده‏اند و خواسته‏های به‏حق خود را اعلام نموده‏اند و از سوی‏دیگر و در مقابل، سازمان‏ها و احزاب کمونیستی تا توانسته‏اند، پاپس کشیده‏اند و سیاست عقب‏نشینی در میان توده‏ها را طرح، و در گره‏گاه‏های تاریخی و در دُورانی که رژیم با شدت تمام و با سلاح به جان و مال مردم افتاده بود، خود را خلع سلاح نمودند و میدان را برای تعرض هر چه وسیع‏تر حامیان سرمایه جامعه فراهم نموده‏اند. این دو سوی قضیه و این دو مفوله و کارکرد، قابل کتمان و انکار نیست و نمی‏توان به ساده‏گی از کنار آن‏ها عبور نمود و مسلماً، عدم درک دقیق و بازگوئی بی‏پروا از این دو سو و دو مفوله، ما را به‏همان مسیری سوق خواهد داد که تاکنون حرکت نموده‏ایم؛ تاکنونی‏ای که بر خسران‏های جنبش‏های اعتراضی افزود و چپ خارج از کشوری را تکه و پاره نموده است.
آن‏چه در این میان دردآور است، آن است‏که کسی حاضر به درس‏گیری از گذشته و هم‏چنین حاضر به توضیح حقایق فعلی خودی نیست. حکایت «سازمان‏ها» و «احزاب» خارج از کشوری، به حکایت «حرف مرد یکی‏ست» تبدیل گردیده است. هم در گذشته – و من‏حیث‏المجموع – سر راست حرکت نمودند و هم در حال حاضر، سر خطِ درست‏اند. نگاه، نگاه جهت‏دار، سازنده و یگانه‏گی هر چه بیش‏تر نیست و اصلاً و ابداً قصدشان زدن به ریشه نیست و اگر چه حاضر به طرح خطاهای جزئی‏اند، امّا دارند، بی‏وظیفه‏گی و بی‏عملی گذشته و حال‏شان را با طرح موضوعاتی هم‏چون، رژیم – در گذشته – قوی بود و با سازماندهی مطلوب به‏میدان آمد، و آمده بود تا انقلاب را از ریشه به سورزاند، و همچنین – و در حال حاضر – دارد با گسترده‏گی تور اختناق، کمر به نابودی جنبش‏های اعتراضی و روشن‏فکری می‏پردازد، توضیح می‏دهند؛ دارند می‏گویند که نمی‏شد و در توان سازمان‏های چپ آن‏زمان نبود تا از سرکوب رژیم ممانعت به‏عمل آورند؛ دارند می‏گویند طبقه‏ی کارگر فاقد آگاهی طبقاتی بود؛ می‏گویند که فضای سرکوب و رویش نیروهای وابسته به سرمایه، مانع‏ی هرگونه عرض و اندام نیروهای انقلابی و کمونیستی و هم‏چنین کانالیزه و رادیکالیزه شدن جنبش‏های اعتراضی‏ست. و … ]از مجموعه گفته‏های عباس توکل، حسن حسام، ابراهیم علیزاده، حمید تقوائی و علی صادقی» به‏مناسبت بیست‏و‏پنجمین سال‏گرد کُشتار دهه‏ی شصت در سوئد – مورخه‏ی 21 سپتامبر 2013 –[.
اگر چه چنین نظراتی و تا حدودی، خلاف حقایق نیست؛ امّا و در مقابل این سئوالات را پیشاروی هر سازمان، حزب و عنصر کمونیست قرار می‏دهد که مگر نظام‏ها و سرمایه‏داران، زاده‏گی و وظایف‏شان در تعرض به مخالفین طبقاتی خود و جنبش‏های اعتراضی نیست؟ مگر به غیر از این است که جمهوری اسلامی را بر سر کار گمارده‏اند تا از سیستم و مناسبات سرمایه‏داری پاس‏داری نماید؟ مگر کار کمونیست‏ها و مدافعین جنبش‏های اعتراضی در هم شکستن قوای سرمایه و آن‏هم به نفع جامعه‏ی انسانی نیست؟ مگر سازمان‏دادن و بسیج طبقه‏ی کارگر و انجام وظایف انقلابی در حیطه‏ی سازمان‏ها و احزاب کمونیستی نیست؟ و …
البتهُ در حایشه و ناگفته نه‏ماند که این‏روزها تعابیر و تفاسیر مارکسیست – لینینستی پیرامون پراتیک مبارزاتی و هم‏چنین دخالت‏گری‏ها و حضور، وارونه شده است و انجام وظایف عملی کمونیست‏ها هم دارد به گونه‏ای دیگر تعریف می‏گردد؛ این‏روزها و به باوری می‏توان، انقلاب را به سر انجام رساند و در درون جامعه حضور نه‏داشت؛ می‏توان سال‏ها و سال‏ها بر پیشانی خود، نام سازمان و حزب را حک نمود، بدون این‏که از محتوای لازمه برخوردار بود؛ تعاریف و انجام وظایف کمونیستی‏ای که کاملاً با تعاریف مارکسیست – لنینیست‏های دهه‏های دُور در تضاد می‏باشد. به بیانی آن سازمان‏ها و احزاب کمونیستی، سازمان‏ها و احزاب عمل بودند و این «سازمان‏ها» و «احزاب»، سازمان‏ها و احزاب بی‏خاصیت و بی‏عمل‏اند. آن سازمان‏ها و احزاب حضور داشتند و با حضور خود به سازمان‏دهی طبقه‏ی کارگر و جنبش‏های اعتراضی و در هم ریختن توازن قوای درون جامعه گردن می‏نهادند و این «سازمان‏ها» و «احزاب»، به انتظار نشسته‏اند تا روز و روزگاری، مردم و کارگران و آن‏هم بدون ارتباط با نیروهای کمونیستی، به آگاهی طبقاتی دست یابند و نظام سرمایه‏داری را زیر و رو نمایند!!!
آری، از دل نشست پنج «سازمان» و «حزب»، چنین نظرات و ارزیابی‏های غیر مسئولانه‏ای بدر آمد. «سازمان»ها و «احزابی» که نه بار مسئولیت ناکرده‏های‏شانرا بر عهده گرفته و می‏گیرند و نه طرحی تازه، برای انجام وظایف کمونیستی آتی‏شان و آن‏هم در مقابل ددمنشی‏ها و یورش سبوعانه‏ی رژیم جمهوری اسلامی به جنبش‏های اعتراضی و جوانان دارند.
به عنوان مثال «حسن حسام» از سازمان کارگران انقلابی ایران – راه کارگر – «کمیته مرکزی» پیرامون سئوال مجری برنامه مبنی بر این‏که «.. آیا نیروهای مخالف حکومت می‏توانستند با در پیش گرفتن سیاست‏های معین و متفاوتی از این کُشتار جلوگیری کنند یا نه؟» می‏گوید: «پاسخ من در یک کلمه عمدتاً می‏توانم بگویم منفی‏ست….» و یا ابراهیم علیزاده از «حزب کمونیست ایران» می‏گوید «این سرکوب فقط دیر یا زود داشت، سوخت و سوز نه‏داشت. بنابراین پاسخ من به این سئوال اینه بله هیچ شگردی و هیچ معجزه‏ای نمی‏توانست رژیم را در توازن قدرتی که در آن هنگام وجود داشت از این سرکوبی که بهش دست زد باز به‏دارد». و هم‏چنین «عباس توکل از «سازمان فدائیان اقلیت» بر این نظر است که» مجاهدین خوب فهمید، چکار باید به‏کنند و بعد عمل کردند، چپ اینرا نه‏داشت، ما بعد از انقلاب، روزهای اوّل انقلاب خوب حرکت کردیم ….ما مقاومت کردیم، سازمان‏های چپ مقاومت کردند، کُشته هم دادند ولی فرار نکردند…… به‏هر حال کاری که باید اتفاق می‏افتد و افتاد و کاری فراتر نمی‏شد کرد…».
فهم و درک وظایف کمونیستی و ارزیابی مارکسیستی را می‏توان در پاسخ به سئوال فوق فهمید. خوانده‏ایم که هم‏واره و در کشاکش طبقاتی، دو عامل و پارامتر تنیده در هم، نقش بسزائی در پیش‏رفت و کانالیزه شدن انقلاب دارد؛ خوانده‏ایم که هیچ انقلابی بدون تئوری و پراتیک انقلابی به سر منزل مقصود نه‏خواهد رسید؛ شنیده و خوانده‏ایم که بالنده‏گی و سرزنده‏گی هر جنبشی، به نقش و کارکردهای اثربخش سازمان‏ها و احزاب کمونیستی مربوط می‏باشد و بدون تحرک روزانه و عملی مدافعین توده‏های ستم‏دیده، رژیم‏هایی هم‏چون رژیم جمهوری اسلامی از تاج و تخت‏شان به زیر کشیده نه‏خواهند شد و هم‏چنان دست بالا را خواهند داشت؛ شنیده و خوانده‏ایم که جنبش, به هر میزان آگاه، در کُوران بی‏ارتباطی با سازمان‏های کمونیستی، به جنبش رو به عقب تبدیل خواهد گردید. و ..
این‏ها آموخته‏ها و شواهد تاریخی به‏جا مانده، و هم‏چنین گویای این حقیقت است‏که رادیکالیره شدن و صیقل یافتن مبارزات محروم‏ترین اقشار جامعه، با پراتیک و با انجام وظایف سیاسی صحیح مدافعین آن گره خورده است و بدون حرکت پیشاپیشی سازمان‏های کمونیستی، سخن گفتن از کسب آگاهی طبقاتی کارگران و آن‏هم به‏منظور دگرگونی بنیادی و تغییر مناسبات سرمایه‏داری پوچ و بیهوده است. با این تفاصیل و بر خلاف نظر «عباس توکل»، توده‏ها علی‏رغم پتانسیل بالای مبارزاتی، قادر به فهم صحیح, بنیادی رخ‏دادها و نقشه‏های شوم امپریالیست‏ها و حامیان آنان نیستند؛ انتظاری فراتر از آن، چیزی جز بی‏توجهی و ناآگاهی از آرمان کمونیستی نیست. چننین نگاه و توقع‏ای نشان از کج و بدفهمی عناصر و سازمان‏ها و احزابی‏ست که دارند در مقام دفاع از آرمان کمونیستی، به تخریب آن می‏پردازند. «عباس توکل» به‏مانند دیگران و به‏جای نقد خودی و برشماری تمایلات شخصی‏اش، دارد توده‏ها را مورد محاکمه و شماتت قرار می‏دهد؛ دارد درک نادرست خود از ماهیت رژیم را، به پای متوهم بودن مردم می‏نویسد!! کاری که بارها و بارها و در فضای مجازی و از جانب این سازمان و آن حزب و این «نماینده» و آن «نماینده‏ی «سازمانی» و «حزبی» مشاهده نموده‏ایم.
حال و فارغ از گفته‏های بی‏مایه‏ی چند نماینده‏ی «سازمان‏ها» و «احزاب»، بر روی این موضوع زوم شویم که اگر توده در وضعیت ندانم‏کاری و در حال و هوای حمایت از رژیم جمهوری اسلامی بود، سازمان‏ها و احزابی هم‏چون اقلیت و راه کارگر و «حزب کمونیست» در پی اشاعه‏ی کدام نظرات و پراتیک پرولتری بودند؟! آیا این سازمان‏ها و احزاب تحلیل‏ها و پراتیک‏شان منطبق بر نیازمندی‏های جامعه‏ی آن‏زمان بود؟ آیا کمونیست و سازمان «آگاه» و مدافع‏ی آن‏زمانِ توده، سیاست‏های‏اش در خدمت به روشن‏گری و در خدمت به بسیج و سازمان‏دادن اعتراضات کارگری – توده‏ای بود؟ به باور «توکل» و «حسام» آن‏چه باعث کُشتار دسته‏جمعی دهه‏ی شصت و بردوامی رژیم جمهوری اسلامی گردید، نه سیاست‏ها و تاکتیک‏های نادرست سازمان‏های متبوع‏شان، بلکه در قوی بودن رژیم و در متوهمی و در ناشناختی مردمی بود!!!
پُر واضح است که بحث و استنتاج این دوستان را نمی‏توان واقعی، جدی و مارکسیستی گرفت. به این دلیل که نه بر وظایف خود آگاه بودند و نه بعد از سی و چند سال فعالیت، از گذشته، و از تند و پیچ‏های سیاسی اندکی آموخته‏اند. موضوع را از زوایای دیگری مورد بررسی قرار دهیم تا کمی بهتر و بیش‏تر به کُن مسئله، یعنی به «متوهم» بودن توده‏ها، کارگران و خلق‏ها پی ببریم. وجود صدها اعتراض کارگری – توده‏ای و آن‏هم در دُوران «توهم مردمی» دارد خلاف ارزیابی‏های این چند نماینده‏ی «سازمان‏ها» و «احزاب» را نشان می‏دهد و بنابه فاکتورهای موجود می‏توان تاکید ورزید که آن جنبش‏ها و اعتراضات – به‏دلیل حضور سازمان‏های کمونیستی -، به‏مراتب آماده‏تر از شرایط فعلی بود. مازاد بر همه‏ی این‏ها وجود تحرکات مسلحانه‏ی چندین ساله و چند وقته‏ی خلق رزمنده‏ی کُرد و ترکمن‏صحرا هم حکایت از آن داشت که علی‏رغم وابسته‏گی افکاری بخشاً مردم به خرافات و به نظام، جامعه شاهد اعتراضات و اعتصابات و «نافرمانی‏های مدنی» و سیاسی جوانان، دانشجویان، زنان و کارگران، و آن‏هم در ابعادی گستره‏تر و رادیکالیزه‏تر، علیه‏ی سردمداران رژیم بوده است. به عبارتی روشن‏تر، آماده‏گی جنبش‏های اعتراضی را از یک‏سو، و ناآماده‏گی کمونیست‏ها و سازمان‏های سیاسی را از سوی‏دیگر می‏شد در بی‏برنامه‏گی و در بی‏عملی‏شان حول سازمان‏دهی و سازمان‏یابی اعتراضات کارگری – توده‏ای و خلق‏ها به عینه دید. به جنبش عظیم و مسلحانه‏ی کُردستان – و علی‏رغم فقدان برنامه‏ی پرولتری – نگاهی بی‏اندازیم تا در پاسخ به نظر «ابراهیم علیزاده» بر آئیم که، چگونه قدرت سلاح در سرتاسر کُردستان توانست، توازن قوا را در هم ریزد و کُردستان را به سنگر انقلاب ایران تبدیل سازد؛ هم‏چنین بر خلاف نظر «عباس توکل» و «ایراهیم علیزاده» تاکید ورزیم که – علی‏رغم سازمان‏دهی قوی و آماده بودن نظام -، می‏شد و می‏توانست مانع‏ی «سوخت و سوز» این‏چنینی شد و کار و عملی «فراتر» از آن‏چه سازمان‏ها و احزاب در مقابل خود قرار دادند، پیشه‏ی خود ساخت.
در حقیقت جامعه‏ی ایران در چند ساله‏ی اولیه‏ی حکومت جمهوری اسلامی اگر نه‏گوئیم شاهد حکومت دو گانه، ولی و به جرأت می‏توانیم به‏گوئیم که شاهد منطقه‏ی غیر نفوذ نظام جمهوری اسلامی در گوشه‏ای از ایران بوده است. بنابر این و بر خلاف نظر بعضاً پاسخ دهنده‏گان به سئوال مجری برنامه، می‏توان بر این نظر اصرار داشت که در صورت سازمان با دیسپلین، و در هر صورت سازمان با برنامه و عمل انقلابی می‏شد مانع‏ی قدر قدرتی و کُشتار فله‏ای هزاران جوان و توده شد و توازن یک‏سویه را در هم ریخت و گام به‏گام رژیم را از دست‏اندازی به جان و مال میلیون‏ها انسان محروم به عقب راند. چرا که هم‏واره و هم‏واره، عقب راندن رژیم، با پیش‏روی و با تعرض سنجیده‏ی سازمان‏ها و احزاب کمونیستی گره خُورده است. هر چقدر دامنه‏ی تعرض نیروهای مدافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان گسترده‏تر و گسترده‏تر گردد، گردن‏کشی‏های رژیم علیه‏ی قربانیان نظام و جنبش‏های اعتراضی محدودتر و محدودتر خواهد شد. جمهوری اسلامی به این دلیل ماند، چون میدان را برای تعرض خالی دید؛ به این دلیل توده‏ها را بدون کمترین مانع‏ای سرکوب نمود، چون سازمان‏های کمونیستی پس کشیده‏اند؛ به این دلیل چرخه و توازن قوا را به سمت منافع‏ی خودی سمت‏و‏سو داد، چون مدافعین جنبش‏های کارگری – توده‏ای، فاقد جسارت لازمه و پراتیک کمونیستی بودند و به جای ایستاده‏گی و تمرکز در درون، سیاست تسلیم، عقب‏نشینی و فرار را پیشه‏ی خود ساخته‏اند. این‏ها آن سیاست و پراتیکی ناصحیح‏ای بود که اکثریت قریب به اتفاق سازمان‏ها و از جمله پنج سازمان و حزب در مقابل خود قرار داده‏اند. این‏که «سرکوب فقط قدری دیر یا زود داشت و سوخت و سوز نه‏داشت» و یا این‏که «به‏هرحال کاری که باید اتفاق می‏افتد و افتاد و نمی‏شد کاری فراتر کرد»، این‏که «مردم نسبت به حکومت متوهم بودند»، این‏که «ما در اوائل خوب کار کردیم و مجاهدین خوب عمل کردند»، چیزی جز فرار از نقد کمونیستی پیرامون ناکرده‏های خودی، و هم‏چنین چیزی جز توهم‏پراکنی حول سیاست‏های بغایت ارتجاعی مجاهدین در آن برهه از تاریخ مبارزاتی ایران نبوده و نمی‏باشد. چنین استنتاج و جمع‏بندهایی فرار از مفوله‏ی تجربه‏اندوزی و درس‏گیری از گذشته است و هرگز و هرگز ربطی به ارزیابی‏های کمونیستی نه‏دارد.
علاوه بر این‏ها، این سئوال طرح است که کدام سازمان و حزب، در دُوران بروز صدها جنبش اعتراضی قادر گردید بر وظایف کمونیستی‏اش جامه‏ی عمل بپوشاند؟ با کدام متد و ارزیابی کمونیستی می‏توان تاکید ورزید که سازمان مجاهدین «خوب عمل کردند» و چپ فاقد سیاست‏های لازمه و اثرگذار بوده است؟
مگر فراموش شده است که هم سازمان مجاهدین و هم سازمان چریک‏های فدائی خلق که «عباس توکل» و قبل از انشعاب «اقلیت» از «اکثریت» و تا خرداد 59، عضو آن سازمان بوده است، به جاده صاف‏کنان نظام سراپا مسلح و خشن جمهوری اسلامی تبدیل گردیده بودند و کار و بارشان، بازدارنده‏گی جنبش‏های اعتراضی – کارگری و مبارزات به‏حق خلق‏های ستم‏دیده‏ی ایران بوده است؟ به انحراف و تخطئه کشاندن جنبش مسلحانه‏ی خلق ترکمن‏صحرا و هم‏چنین ضد امپریالیست خواندن خمینی به‏عنوان عنصر جنایت‏کار و وابسته به نظام‏های امپریالیستی، از زمره کارکردهای این دو سازمان و از جمله «عباس توکل» در یکی دو ساله‏ی اوّل بر سر کار گماردن رژیم جمهوری اسلامی توسط امپریالیست‏ها بوده است. با این اوصاف نه می‏توان کارکرد سازمان مجاهدین را مقبول و مقعول جلوه داد و نه کار «عباس توکل» را در یکی دو ساله‏ی اوّل و بعدها هم در «سازمان اقلیت» تأئید و به‏عنوان کاری انقلابی،  منطقی و کمونیستی به دنیای بیرونی معرفی نمود. این ادعای «عباس توکل»، ادعای حقیقی نیست و غیر مارکسیستی و فرار از مسئولیت پذیری در قبال ناکرده‏ها و انحرافات‏اش می‏باشد و بدون کمترین شک و شبهه‏ای، ارائه‏ی چنین ارزیابی‏ها و جمع‏بندهایی نه تنها کمترین کمکی به جنبش جوان امروزی نه‏خواهد کرد، بلکه یک‏بار دیگر بر این واقعیات صحه می‏گذارد که بحث «سازمان‏ها» و «احزاب»، بحث بیان حقایق، بحث روشن‏گری و آگاه‏گرانه و بحث انتقال تجارب و مهم‏تر از همه‏ی این‏ها نقد مارکسیست – لنینیستی نیست.
متأسفانه و متأسفانه باید اذعان نمود که، پذیرش خطاهای سیاسی – تاکتیکی به یکی از دردهای بی‏درمان تجمعات خارج از کشوری تبدیل گشته است و جامعه و جنبش جوان امروزی، شاهد هیچ‏گونه نقدی جدی و اساسی‏ای از جانب پنج نماینده «سازمان» و «حزب» در این سه دهه و اندی نمی‏باشد. بنابه باور نماینده‏گان کنونی «سازمان‏ها» و «احزاب» خارج از کشوری، می‏توان کمونیست باقی ماند و کمترین نزدیکی‏ای با مفوله‏های آن نه‏داشت؛ می‏توان ادعای رهبری جنبش‏های اعتراضی کارگری – توده‏ای را داشت و در عوض، در پیشاپیش آنان حرکت نه‏نمود؛ می‏توان کارگران را متوهم، ناآگاه و فاقد آگاهی طبقاتی قلمداد نمود و در عوض از جایگاه و وظایف کمونیستی خود فاصله گرفت و طفره رفت؛ می‏توان از زور و قوای نظام سخن به میان آورد و در عوض کمترین تلاش و گام‏های عملی‏ای در جهت گفته‏های خود بر نه‏داشت. کاری که سازمان‏ها و احزاب شرکت کننده در گرامی‏داشت زندانیان سیاسی در مقابل خود قرار دادند. خلاصه این‏که پاسخ نماینده‏گان «سازمان‏ها» و «احزاب» به سئوالات متناوب مجری برنامه در گرامی‏داشت زندانیان سیاسی دهه‏ی شصت – در سوئد -، یک‏بار بر این واقعیات صحه می‏گذارد که قصد و هدف این «سازمان‏ها و «احزاب»، سازمان‏دهی و آگاهی طبقه‏ی کارگر و مهم‏تر از همه‏ی این‏ها، راه‏اندازی انقلاب و نجات محرومان از زیر سلطه‏ی جانیان بشریت نیست.
لینک‏های سخنرانی

هیچ نظری موجود نیست: