فیس بوک و فرهنگ
مهناز قزلو
مهناز قزلو
این روزها، اینترنت و فیس بوک به عنوان یکی از ابزارهای
فراگیر خبررسانی و به نوعی صحنه ای برای مبارزه تبدیل شده است. شبکه ای که
انسان ها را به هم پیوند می دهد تا "درد مشترک شان را فریاد" کنند. چرا که
نه ...! شبکه ی پیوند و ارتباط هر کدام از تبعیدشدگان و رانده شدگان از
ایران... هر یک در گوشه ای از دنیا...هر کدام در یک کشور...و سخت تر از
همه، دور از سرزمین خود و مردم خود.....همین چند وقت پیش یک سخنرانی را که
در کشوری دیگر برگزار می شد به طور زنده از اسکایپ دنبال می کردم......
شاید اگر در دهه ی شصت، اینترنت و موبایل با امکانات عکسبرداری و
فیلمبرداری و دیگر قابلیت ها بود، امکان چت در مسنجرهای مختلف و یا امکان
ارسال فیلم روی مثلن یوتیوب و ... بود به احتمال قوی، جمهوری اسلامی قادربه
کتمان و پنهان کردن آنهمه جنایات نبود و شاید هرگز جناح های رنگارنگ نظام،
فرصت نمی یافتند تا بیشرمانه بر قتل عام سال شصت و هفت، فریبکارانه مهر
سکوت بزنند و نه تنها مسوولیتی در برابر آن به عهده نگیرند که گاه اصل این
جنایت ضد بشری را انکار کنند.
اما خود هر پدیده، به ویژه تکنولوژی، ابزار و وسایل، فاقد
خصیصه ی جوهری و ذاتی هستند و این انسان است که بنا به کاربردش از آن
ابزار، در واقع به آن مفهوم ارزش یا ضد ارزش می بخشد. علیرغم جنبه های
بسیار مثبت اینترنت و به خصوص فیس بوک، گاه به دلیل کاربرد غلط و غیراخلاقی
از آن، ناظر و مواجه با نوعی از خشونت های کلامی و رفتارهای پرخاشگرانه،
تهمت، ناسزاگویی و عصبیت های گوناگون هستیم که بی شک ناشی از علل مختلف می
باشد که جهل، تعصب، بی منطقی، بی استدلالی، خودکامگی، خودمحوری، انتقام و
تخلیه ی روانی به شیوه های غلط و غیرانسانی از جمله ی آنهاست که هیچگونه
توازنی با ارزش های انسان متمدن، اندیشمند و بالغ ندارد. و اینهمه وقتی
مصیبت بار و تاسف انگیز است که توسط افرادی با هویت های جعلی و بدون نام و
تصویر واقعی صورت می گیرند که خود گواه نادرست بودن آنهاست. به عبارت دیگر
داشتن هویت تقلبی و مجعول، ارتکاب تخلفات اخلاقی و بعضن حقوقی را تسهیل می
کند و بدان معناست که اغلب، نگارنده هیچ مسوولیتی در برابر آنچه می گوید و
ادعا دارد به عنوان یک هویت حقیقی نمی خواهد بپذیرد و حاضر به پاسخ گویی
نیست چرا که هویتی علنی، حقیقی و آشکار ندارد بنابراین نمی توان برمبنای
هیچ استدلال، گواه و منطقی برادعا/های مطرح شده صحه گذاشت.
نوعی از این خشونت های کلامی به نظر می رسد مربوط به انتقام
جویی های شخصی باشد که اغلب افراد و عناصر جاهل و نادان برآمده از نازل
ترین لایه های جامعه را شامل می شوند. برای مثال از آن دست افرادی که به
فرض اگر از دختری خواستگاری می کنند اما هنگامی که جواب رد می شنوند به
آزاررسانی و یا در بدترین شیوه اش به اسیدپاشی اقدام می کنند که موضوع من
در این نوشته نیست. فقط جالب است که اشاره کنم سال ها پیش در ایران خبری را
در روزنامه ها خواندم مبنی بر اینکه پسری خود را بر تیرچراغ برق کوچه ای
حلق آویز کرد که دختر مورد علاقه اش در آن منزل داشت و به درخواست
او "نه" گفته بود. به هر حال به نظر می رسد وقتی قائل به این نبوده که آن
دختر به عنوان یک انسان حق انتخاب دارد از میان گزینه های موجود یعنی (یک)
آزار دادن و آسیب زدن به دختر، (دو) احترام به حق انتخاب برای خود و دیگری و
(سه) خودآزاری، دست به خودکشی زده است که باز جای ستایش دارد. حقیقت این
است .... فردی که فاقد توانایی برقراری ارتباط معقول و انسانی با اجتماع
پیرامون خود است دائمن در صدد آسیب رساندن به دیگران خواهد بود چرا که
زندگی فراز و نشیب بسیار دارد و از آنجا که پارامترهای دیگری غیر از "خود"
در محیط پیرامون ما وجود دارد، قرار نیست همه چیز به میل ما بگذرد، پس همان
به که دست به کاری نکو زده است. هر چند راه حل عاقلانه، شرافتمندانه و
سومی هم داشت و آن اینکه حق زندگی و انتخاب را هم برای خود و هم برای دیگری
محترم شمارد. هر گاه کسی در این شرایط اقدام به دشنام، ناسزاگویی و سعی در
بدنام کردن کسی یا کسانی نمود با توجه به اینکه بی شک ریشه در ناهنجاری
های خلقی – شخصیتی فرد دارد باید تحت درمان قرار بگیرد تا از آسیب به خود و
دیگران و اجتماع اجتناب گردد.
اما در محیط فیس بوک گاه پست ها (نظرات نوشتاری) و تبادل
نظرات، مرا به یاد شیوه های غیرانسانی و نازل جمهوری اسلامی می اندازد.
جمهوری اسلامی حضور مخالفان و منتقدان را از همان آغاز برنمی تابید و تحمل
نمی کرد و از آنان همواره با نام های "دشمن" و "توطئه گر" نام برده و به
این شکل در جهت سرکوب هر چه بیشتر، رذیلانه سود جسته و همچنان می جوید. از
یک سو طرز برخورد حزب اللهی ها در تظاهرات و میتینگ ها و میزکتاب ها و از
سوی دیگر برخورد زندانبانان و بازجوها حین دستگیری و بازجویی از مخالفان و
مبارزین. ﻧﺎﺳﺰاﮔﻮﻳﻲ، توهین و کاربرد اﻟﻔﺎﻇ رکیک در ﻣﻴﺎن ﺷﻜﻨﺠﻪ ﮔﺮان و چماق
داران و لباس شخصی ها و دیگر عوامل سرکوب حکومتی، اﻣﺮي ﺑﺴﻴﺎر متداول و
ﻣﻌﻤﻮل ﺑﻮده و هست که در واقع سعی در ﺗﺤﻘﻴﺮ و خرد کردن ﺷﺨﺼﻴﺖ افراد دارد.
این شیوه در مورد همه ی مخالفان به اشکال مختلف به کار رفته و می رود. به
خوبی به یاد دارم که حسین رجوی و راضیه جلالیان پدر و مادر مسعود رجوی را
هم در دهه ی شصت به اجبار وادار کرده بودند در تلویزیون مصاحبه کنند و از
"بچه"!! اشان بخواهند که سربراه شود!
واﻗﻌﻴﺖ ﺗﻠﺦ اﻳﻦ اﺳﺖ که در ﺗﻤﺎم ﻃﻮل بیش از ﺳﻪ دهه ﺣﺎکمیت
ﺟﻤﻬﻮري اﺳﻼﻣﻲ، توهین و ناسزاگویی ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﺑﺰار و روش آزار، تحقیر و ﺷﻜﻨﺠﻪ
ﺑﺮاي ﺷﻜﺴﺘﻦ روحیه و منزوی کردن ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﻦ ﺑﻪ ﻃﻮر ﺳﻴﺴﺘﻤﺎﺗﻴﻚ ﺑﻜﺎر رﻓﺘﻪ و ﻣﻲ
رود. ﺗﻌﺮض به ساحت انسانی فرد و سابقه ی کاربرد هدفمند چنین شیوه های
رذیلانه به طور قانونمند به بدو حاکمیت جمهوری اسلامی برمی گردد. ﺑﻪ هنگام
ﺣﻀﻮر در ﺻﺤﻨﻪ هاي ﺳﻴﺎﺳﻲ و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، فعالین مبارز ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ در ﻣﻌﺮض ﺗﻌﺮﺿﺎت
ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﺑﻮدﻧﺪ و پیوسته در ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ های ﺧﻮد در ﺻﺤﻨﻪ ي اﺟﺘﻤﺎع، ﻣﻴﺰ کتاب،
ﻣﻴﺘﻴﻨﮓ ها ﻳﺎ ﺗﺠﻤﻌﺎت، همیشه ﺑﺎ ﺑﺮﺧﻮردهاي هیستریک ﻃﺮﻓﺪاران متعصب و ﺳﺮﺳﺨﺖ
ﺣﻜﻮﻣﺖ روﺑﺮو ﺑﻮدﻧﺪ. بد و بیراه ها و دشنام های اینترنتی عینیت غیرحضوری
همان شیوه های نظام جمهوری اسلامی است که هیچ حق انسانی را محترم نمی شمارد
و به دموکراسی، آزادی و حق انتخاب انسان ها تحت هیچ شرایطی قائل نیست.
اما میان ناسزاگویی ها که اینروزها به طور گسترده متداول و باب شده و
تمامی منتقدان را کم و بیش بی نصیب نگذاشته، علاوه بر بد و بیراه و
ناسزاگویی و غیره بدون عکس و نام واقعی (به طور مثال Aftabkaran azadi)
سوالاتی کنایه آمیز مطرح شده که برآنم پاسخ بدهم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر