نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ مرداد ۹, دوشنبه

«خاطرات تهران» و «فرشته‌ای در کنار نرده»‌


میان ماه من تا ماه گردون!

[ ایرج مصداقی]

«خاطرات تهران» و «فرشته‌ای در کنار نرده»‌


در اخبار بی بی سی آمده است که انتشارات پنگوئن «چاپ کتاب خاطرات یکی از بازماندگان هولوکاست را به علت غیرواقعی‌ بودن بخش‌های مهمی از آن متوقف کرده است» این خبر تحت عنوان «داستان عشقی هولوکاست دروغین بود» به شرح زیر انتشار یافته است:

«هرمن روزنبلت که از نجات یافتگان نسل کشی یهودیان به وسیله آلمان نازی است، در کتابی که درباره خاطرات خود از هولوکاست نوشته، داستان عشق خود را به دختری به نام روما رادچیکی را روایت کرده است که از روی نرده های بازداشتگاه بوخن والد برایش غذا و میوه پرتاب می کرد.
نام این کتاب "فرشته ای در کنار نرده" است. غیرواقعی بودن داستان این کتاب زمانی مشخص شد که بعضی از محققان قسمت هایی از آن را زیر سوال بردند.
بر اساس داستان این کتاب، نویسنده بعد از رهایی از زندان و مهاجرت به آمریکا، روما را در نیویورک پیدا می کند و با او ازدواج می کند. »

در روایت بی بی سی همچنین آمده است:‌
«در این حال، مدارک رسمی تایید کننده گفته آقای روزنبلت درباره بازداشت او در بوخن والد است.
آن چه باعث شک محققان به اصالت خاطرات آقای روزنبلت شد، توصیف او از بازداشتگاه بوخن والد است.
به گفته آنها، ارتفاع نرده های اردوگاه شلیبن که محل نگهداری هرمن روزنبلت بود، آن قدر کوتاه نبوده که امکان پرتاب مواد غذایی از روی آن وجود داشته باشد.
کتاب "فرشته ای در کنار نرده" قرار بود دو ماه دیگر به وسیله یکی از شرکت های زیر مجموعه انتشارات پنگوئن منتشر شود.
ناشر کتاب در پی مشخص شدن غیرواقعی بودن داستان از نویسنده خواسته است تمام دستمزد دریافتی خود را پس دهد.»

این موضوع فقط در بی بی سی نیامده است. بسیاری از روزنامه‌‌ها و سایت‌های خبری به آن پرداخته‌اند. آسوشیتدپرس در مقاله‌ای تحت عنوان «خشم و غم در ارتباط با داستان جعلی هولوکاست» راجع به آن در ۲۸ دسامبر نوشت:

«این آخرین داستانی است که دنیا را تحت تأثیر قرار داد و به آن خیانت کرد.»

وی همچنین اضافه می‌کند:

«باور کنندگان داستان روزنبلت تنها نماینده و ناشر او نبودند بلکه اپرا وینفری، تهیه کنندگان فیلم، روزنامه نگاران، اعضای خانواده و غریبه‌هایی که بر واقعیت چشم‌پوشی کرده بودند و یا اطلاعی از آن نداشتند و آن‌هایی که توجهی به هشدارهای محققینی که معتقد بودند این داستان واقعی نیست نکرده بودند را شامل می‌شود.»


در همین مقاله آمده‌ است:‌
«آسیب‌هایی که این کتاب زده گسترده و عمیق است» چرا که «محققین و آنانی که از هولوکاست جان به در بردند می‌ترسند که جعلیات روزنبلت راجع به کل واقعه هولوکاست شک و تردید ایجاد کند.»

سیدنی فینکل یک دوست قدیمی روزنبیلت و یکی از جان بدر بردگان هولوکاست می‌گوید:‌ «من خیلی نگران هستم به خاطر این که هر سال ما برای هزاران دانشجو صحبت می‌کنیم، ما در مقابل جمع حاضر می‌شویم. ما داستانمان را توضیح می‌ دهیم اما الان بعضی از مردم تجربه‌ی من را به چالش می‌گیرند.»

کن والتزر دبیر گروه مطالعاتی یهودیان در دانشگاه میشیگان با انتشار بیانه‌ای می‌گوید: «این آموزش هولوکاست نیست این ضد آموزش است. »
والتزر می‌گوید:‌ «تجربه‌ی هولوکاست داستان عاشقانه نیست بلکه برای جریحه دار کردن قلب‌هاست. همه‌ی این‌ها نشان دهنده‌ی بی میلی گسترده در فرهنگ ما برای مقابله با دشواری آگاهی در مورد هولوکاست است. آن چیز که بیش از همه اهمیت دارد این است که خاطرات واقعی از تجربیات واقعی در کمپ‌ها گفته شود.»
«برنباوم دبیر سابق انستیتوی تحقیقاتی  هولوکاست آمریکا در موزه‌ی یادبود هولوکاست یکی از کسانی بود که گول خورد.هریس سالومون یک تهیه کننده فیلم از او خواسته بود که دستنویس کتاب را بخواند. برنباوم در اظهارنظر حمایت آمیز اولیه خود در پاییز گذشته به آسوشیتدپرس [در پاسخ به انتقاداتی که به کتاب شده بود] گفته بود حوادث احمقانه‌تری هم اتفاق افتاده است. این گفته‌‌ی برنباوم از سوی ناشر کتاب گواهی‌ی تلقی شده بود برای دفاع از کتاب.  برنباوم حالا مدعی است که او متوجه‌ی اشتباهات فاکتی روزنبلت هنگام توضیح درزاینشتاد اردوگاهی که از آنجا آزاد شد، شده بود اما در مورد داستان عشقی او فکر نکرده بود.  
برنباوم می‌گوید:‌ من به خاطر این که در آن‌جا نبوده‌ام همیشه برای تأیید متن‌ها با محدودیت مواجه هستم. من می‌توانم حکایت‌های تاریخی عمومی را تأیید کنم، اما در تحقیقاتم متکی به جان به دربردگان هستم که می‌بایستی تجربیات‌شان را به درستی ارائه دهند. وقتی آن‌ها این کار را نمی‌کنند، آن‌ها خیلی چیزها را نابود و ویران می‌کنند و این وحشتناک است.
او اضافه می‌کند «من سوختم». از آن‌جایی که سوختم بایستی کتاب‌ها را با  دقت بیشتری بخوانم. »


تایمز آن لاین نیز گزارش داده است که « شک و تردید محققین هولوکاست نسبت به داستان توسط نشریه جمهوری جدید افشا شد. بن هلفگات یکی از هم‌بندان نویسنده در اردوگاه شلیبن به مجله‌ی مزبور گفت که داستان آقای رزنبلت یک داستان جعلی ساده است.


ای کاش خواننندگان این متن می‌توانستند اظهار نظر‌ شهروندان آمریکایی راجع به عمل روزنبلت را بخوانند تا متوجه شوند واکنش یک جامعه‌ مدرن به موضوع جعل و فریب افکار عمومی چگونه است.

روزنامه‌ی ها آرتص چاپ اسرائیل هم مبادرت به درج خبر فوق کرده است.


اخبار منتشر شده حاکی از آن است که کتاب از قفسه‌ها جمع‌آوری شده است و ناشر قصد بازگرداندن آن به بازار را ندارد. روزنبلت از سوی افکار عمومی متهم شده است که مغز بچه‌ها را با دروغ‌هایش مسموم کرده است. این در حالی است که زوج مزبور دوبار در برنامه‌ی اپرا وینفری شرکت کرده بودند و به شکل باورنکردنی مردم را تحت تأثیر قرار داده بودند. 

همه‌‌‌ی این‌ها را گفتم تا بگویم سال گذشته دو مقاله در ارتباط با خاطرات زندان مارینا نمت زندان نوشتم و ادعاهای نویسنده را به چالش گرفتم و استدلال کردم که چرا روایت‌ها و تصویرهایی که نامبرده از زندان ارائه داده است، غیرواقعی و ساختگی است. این دو مقاله  بازتاتب گسترده‌ای در سایت‌های اینترنتی یافت و گروهی به نفع و عده‌ای بر علیه آن مطلب نوشتند و گفتند و مصاحبه کردند. این دو مقاله به نام‌های «خاطرات تهران»، چوب حراج به خاطرات زندان و مقایسه‌ی دو متن متفاوت از «خاطرات زندان» مارینا نمت در آدرس زیر موجودند.



در این دو مقاله با دلایل و توضیحات گوناگون و ذکر برخی شواهد بدون گفتگوی تاریخی ثابت کردم که این خاطرات تماماً‌ جعلی است و نویسنده برای استفاده از مواهب دنیوی دست به این کار زشت و غیراخلاقی زده است.

فایل صوتی توضیحات من در مورد کتاب مارینا نمت و این که چرا بایستی نسبت به انتشار آن تحت عنوان «خاطره‌ی واقعی» و نه رمان اعتراض کرد در زیر آمده است:‌



منیره برادران نیز در مقاله‌ای جامع تحت عنوان «اوين خيالی در , زندانی تهران» به موضوع کتاب مارینا نمت پرداخت و از دروغپردازی‌های او پرده برداشت.


سپس دیگر زندانیان سیاسی از جمله سودابه اردوان، ١٣٦٠ تا ١٣٦٩؛ هادی امینیان، دهه ٦٠؛ منیره برادران ١٣٦٠ تا ١٣٦٩؛ بهروز برومند دهه ٦٠؛ همنشین بهار،١٣٦٠ تا ١٣٦٧ ؛ فریبا ثابت، ١٣٦٢ تا ١٣٦٩؛ گلرخ جهانگیری، ١٣٦٠؛ سودابه جزنی، ١٣٦٠ تا ١٣٦٢؛ مینازرین، ١٣٦٠ تا ١٣٦٩؛ بهروز سورن دهه ٦٠؛ عزیزه شاهمرادی، ١٣٦٣ تا ١٣٦٨؛ شهاب شکوهی، ١٣٦٢ تا ١٣٦٨؛ بهاره طوقانیان، ١٣٦٠ تا١٣٦٩؛ ستاره عباسی دهه ٦٠؛ رحمت غلامی(مافان)١٣٦٢ تا ١٣٦٧؛ رضا فانی یزدی،١٣٦٢ تا آخر ١٣٦٧؛شهرام فرد، ١٣٦٨؛شمس فتحی دهه ٦٠؛ سیاوش کوهرنگ، ١٣٦٦ تا ١٣٦٩؛ کبری متین زاده دهه ٦٠؛ ایرج مصداقی، ١٣٦٠ تا ١٣٧٠؛ محمدرضا معینی دهه ٦٠؛ فائزه منزوی،١٣٦٠ تا ١٣٦٢؛ ؛ اکرم موسوی،١٣٦٠ تا ١٣٦٥؛ مریم نوری، ١٣٦٤ تا ١٣٦٩نیز با امضای بیانیه‌ای به انتشارات پنگنوئن برای قالب کردن یک داستان جعلی تحت عنوان «خاطره‌ی واقعی» اعتراض کردند.


با آن‌که در بیانیه مزبور که  توسط زندانیان سیاسی وابسته به گروه‌ها و گرایش‌های فکری گوناگون امضا شده بود، صراحتاً تأکید شده بود: «اعتراض ما جایگزین کردن تخیل است به جای واقعیت، ساختگی بودن کتاب است و مخدوش ساختن چهره واقعی زندان.»

 با آن که خواسته‌ و پیام‌ زندانیان سیاسی امضاء کننده متن به روشنی توضیح داده شده بود:‌

«ما امضاء‌کنندگان زیر که خود سال‌ها در زندان‌های جمهوری اسلامی زندانی بوده ایم و با شیوه‌های بازجویی، شکل برپایی دادگاه‌های چنددقیقه‌ای(حتا در بهداری زندان و در کنار تخت زندانی)، رفتار زندانبانان و بازجوها، صحنه‌های اعدام و... آشنا هستیم، چاپ این روایت‌های مخدوش و ساختگی را توهین به خود و هزاران زندانی سیاسی می دانیم که در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی به جوخه مرگ سپرده شدند. ما مستند سازی وقایع زندان و حوادث دهشتناک آن را وظیفه خود می دانیم و در این راه می کوشیم.»

عده‌ای که همیشه شیپور را از سر گشادش می‌زنند با طرح دعاوی عجیب و غریب و گاه در دفاع از حقوق بشر! و و آزادی بیان! و ... که افراد حق دارند هر جعلیاتی را به عنوان «خاطره» به خورد مردم دهند، به توجیه عملکرد زشت و غیرقابل دفاع مارینا نمت همت گماشتند و آسمان و ریسمان به هم بافتند.   

در این میان فردی روان‌پریش و خودشیفته به نام داریوش برادری که نام «دساتیر» بر خویش نهاده و  لباس «روان درمانگری» به تن کرده و خود را «ارشد» هم معرفی می‌کرد به گونه‌ای لجام گسیخته هرچه از دهانش در می‌آمد به زندانیان دردمندی که فریادشان از این همه جعل و دروغ بلند شده بود، نسبت ‌داد.


مسعود مافان مدیر انتشارات باران در دفاع از مارینا نمت و انتشار این گونه آثار جعلی لباس مدافع حقوق بشر و مدافع اخلاق به تن کرد و مطلبی در نشریه باران در مذمت اقدام هشیارانه و مسؤلانه زندانیان سیاسی که شاهد بودند تاریخ یک زندان و مبارزه به بازی گرفته شده، نوشت.

رادیو همبستگی با آن که با هیچ منطقی نمی‌توانست محتوای کاملاً‌ جعلی کتاب را تأیید کند تلاش کرد زندانیان سیاسی‌ای را که به انتشارات پنگوئن اعتراض کرده بودند، مخالف آزادی بیان و حقوق بشر معرفی کند.

نسرین پرواز و مهستی شاهرخی نیز با طرح دعاوی گوناگون سعی کردند زمینه اعتراض زندانیان سیاسی را واژگونه نشان دهند و به دفاع از نویسنده دروغپرداز بپردازند.

در این میان کسانی که یک روز هم زندان نبودند و اساساً با مقوله زندان جمهوری اسلامی آشنا هم نبودند و درک درستی هم از حقوق بشر نداشتند معرکه دار میدان شده‌ بودند و چپ و راست درس «آزادگی» و «دفاع از حقوق بشر» و  «آزادی بیان» و... می‌دادند. البته بودند زندانیانی هم که سوراخ دعا را گم کرده بوند و کاتولیک‌تر از پاپ شده بودند.

چنانچه ملاحظه می‌کنید هر دو کتاب را نیز انتشارات پنگوئن منتشر کرده است. خاطرات غیرواقعی مربوط به «هولوکاست» با احساس مسئولیت جامعه‌ی آمریکا مواجه شده با اعتراض خود مانع از چاپ و انتشار آن شده‌اند و نسخه‌های انتشار یافته را از قفسه‌های کتاب جمع‌آوری کرده‌اند. موضوعی که بر اساس آن به نویسنده شک کرده‌اند تنها بلندی نرده‌ی بازداشتگاه مربوطه بوده است.
خاطرات مارینا نمت که صدها واقعه‌ی غیرواقعی ثابت کردنی در آن هست (از نام شوهر بازجویش گرفته تا ترور او به دستور لاجوردی و قبر یافت‌نشدنی‌اش در بهشت زهرا و تا نجاتش از جوخه‌ی اعدام و دوست پسرش که در هفده شهریور کشته شده و نام خانوادگی ندارد و...) توسط پنگوئن به بیش از ۲۰ زبان انتشار پیدا می‌کند.

در رابطه با «داستان عشقی هولوکاست» پنگوئن مجبور می‌شود نه تنها از انتشار کتاب منصرف شود بلکه حق‌التالیف پرداختی به نویسنده را نیز طلب کند.
در مورد خاطرات مارینا نمت نه تنها آب از آب تکان نمی‌خورد بلکه برای جور کردن مصاحبه با نویسنده کتاب لابی هم می‌کند.
مارینا نمت تنها نمونه نبود. متأسفانه بدترین آن بود چرا که کتاب به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شد. وگرنه دروغ‌های زشت و وقیحانه‌ی ثریا دالائیان یک کلاهبردار و شیاد ایرانی که خود را زندانی عقیده معرفی کرده بود و توسط زری عرفانی و فریدون گیلانی به مطبوعات و رادیو‌ها و حتا ملاقات نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل نیز راه یافت دست کمی از مارینا نمت ندارد.
در یک جامعه‌ی مدرن هیچ کس حق را به راوی ۷۹ ساله کتاب نمی‌دهد که چون در اردوگاه‌های مرگ هیتلری بوده هرچه دل تنگش بخواهد می‌تواند تحت عنوان خاطره به خورد خلایق دهد.
اما در جامعه‌ی ایرانی،خیل شبه‌روشنفکران‌اش که داعیه‌ی مدرنیسم و پسامدرنیسم را یدک می‌کشند، صدتا توجیه و تفسیر جور می‌کنند تا لباس عافیت به تن چنین راویانی که با احساس و عاطفه‌ی مردم بازی می‌کنند و جنایت رژیم را لوث می‌کنند بپوشانند.

در دنیای مدرن این گونه اقدامات «حقه بازی» و «کلاهبرداری» معنا می‌شود و در جامعه‌ی عقب‌مانده‌ای که ادای پیشرفت را در می‌آورد بیان متفاوت افراد از یک واقعه و یا خاطرات شخصی یک فرد!

در جامعه‌ی مدرن و مسئولیت پذیر حتا سن و سال آقای هرمن روزنبلت ۷۹ ساله  را نیز به دیده‌ نمی‌گیرند و آن‌ را دستاویز نمی‌کنند که از سر تقصیر وی بگذرند و  او را  ببخشند. اما در جامعه‌ی بی در و دروازه‌ی ما وقتی نویسنده‌ای ۴۳ ساله این جعلیات را انتشار می‌دهد، به ۱۶ سالگی او اشاره می‌شود! این کار کارستان گویا فقط از جامعه‌ی ما ساخته است!

در جامعه‌ی مدرن کسی که مرتکب چنین عملی شده عذرخواهی کرده و گوشه‌نشین می‌شود. در جامعه عقب‌مانده تازه طلبکار می‌شود و تریبون هم به دست می‌آورد.

بعد از گذشت یک سال از ماجرای مارینا نمت بازهم امثال عباس معروفی دست از سر موضوع برنداشته و تلاش کردند مارینا نمت را مطرح کنند. حالا چرا عباس معروفی از میان این‌همه زندانی سیاسی و یک سال پس از برملا شدن ماجرای مارینا نمت، بازهم به سراغ او رفته و برایش تبلیغ می‌کند معلوم نیست.
از روز اول تا کنون رادیو زمانه‌ی نقش به سزایی در مطرح کردن این کتاب داشته است تا جایی که مطبوعات هلندی نیز با نویسنده مصاحبه داشته‌اند.




http://www.radiozamaneh.org/literature/2007/05/post_274.html

نمی‌دانم آن‌هایی که زندانیان سیاسی‌ را مخالف آزادی بیان و حقوق بشر معرفی می‌کردند امروز در برابر واکنش جامعه مدرن در برابر انتشار یک کتاب خاطره‌ی جعلی چه می‌گویند؟
آیا درس عبرت می‌گیرند؟ آیا نگاهی دوباره به مطالب انتشار یافته خود می‌کنند؟

آیا آن‌ها یک پوزش به زندانیان سیاسی که متن بیانیه علیه انتشار کتاب «خاطرات تهران» را امضا کرده بودند بدهکار نیستند؟

باور کنید تا وقتی خودمان، خودمان را جدی نگیریم هیچ‌کس در این دنیا ما را جدی نخواهد گرفت.


ایرج مصداقی ۱۰ دی ۱۳۸۷


افزایش بحران های حکومت اسلامی و دگرگونی در صف بندی های اپوزیسیون!

افزایش بحران های حکومت اسلامی و دگرگونی در صف بندی های اپوزیسیون!



بهرام رحمانی

با گسترش و تعمیق بحران های حکومت اسلامی ایران، به ویژه روزنه هایی که در جهت فروپاشی و سرنگونی این حکومت پدیدار می گردد نیروهای اپوزیسیون نیز پولاریزه می شوند و در میان آن ها، صف بندی های جدیدی به وجود می آید.
همین امروز برخی از نیروهای به اصلاح ملی - مذهبی، ناسیونالیست های منطقه ای، شوونیست های فارس و نیروهای راست و لیبرال در یک صف واحدی جمع شده اند که در کشورهای مختلف اروپایی، نشست های مخفی و نیمه مخفی و نیمه علنی با حضور نمانیدگان دولت های غربی و در راس همه آمریکا برگزار می کنند. آن ها، همه تلاش خود را به کار بسته اند که سیاست های خود را با سیاست های دول غربی مطبق سازند تا از موهبات و کمک های مادی و معنوی آن ها برخوردار گردند. آخرین نشست این بخش از اپوزیسیون راست، چندی پیش در بروکسل برگزار شده است.
حتی شخصی چون مجتبی واحدی، مشاور و نماینده تام اختیار آیت الله کروبی در خارج کشور، در چند نشست اخیری که با این بخش از اپوزیسیون راست و پروغرب همراه بود، علنا ترجیح داده که از کروبی جدا شود و جایگاه بیش تری را در درون این اپوزیسیون  پیدا کند. چون که همگان می دانند حکومت اسلامی، محکوم به شکست و نابودی ست و هیچ کدام از جناح های آن، شانس بقا و نجات حکومت اسلامی را ندارند و به طور کلی تاریخ مصرف شان به پایان رسیده است.
روشن است این بخش از اپوزیسون، به دلیل این که پایگاه چندانی در جامعه ایران ندارد و تماما امید خود را برای دخالت در جا به جایی قدرت به دول غربی و ناتو و در راس همه دولت آمریکا بسته است. کسانی و گروه هایی که در این بخش اپوزیسیون جمع شده اند شدیدا عاشق پول و قدرت و حاکمیت هستند. از این رو، به هر جایی و هر چیزی چنگ می اندازند تا به پس  به هر بهایی شده، حتی به بهای کشتار و قتل عام میلیون ها انسان و ویرانی شهر ها، مدارس، بیمارستان ها و... هم شده در حاکمیت آینده ایران، پست و مقامی دست پا کنند.
برای مثال، همین چندی پیش بود که یکی از «سرداران» حکومت اسلامی، به نام سردار «مدحی»، به خارج کشور آمد و با استقبال گرم این بخش از اپوزیسیون راست هم روبرو گردید؛ به قول علیرضا نوری زاده، سردار نیروی زیادی در سپاه دارد و به زودی علیه حکومت اسلامی کودتا خواهند کرد؟! به عبارت دیگر، این بخش از اپوزیسیون راست، حتی به کودتاهای درون سپاه پاسداران حکومت اسلامی، یعنی این نیروی مذهبی جهل و جنایت و ترور و آدم کش اسلامی نیز امید بسته است.
اما پس از این که سردار مدحی، در محافل دولت های غربی و سردمداران گروه های ناسیونالیست منطقه ای و سلطنت طلب و غیره نشست هایی برگزار کرد و طرح دولت در تبعید را نیز برای آن ها ریخت و با آن ها عکس و فیلم گرفت اما یک دفعه سر از تلویزیون حکومت اسلامی درآورد؛ فیلم های دیدارهایش با این بخش از اپوزیسیون و عوامل دول غربی و قول و قرارهایشان را پخش کرد، به همه این ها ریشخند زد و کلاه گشادی بر سرشان گذاشت. این یک رسوایی سیاسی بزرگی برای همه افراد و گروه هایی بود که پای سخنان و طرح های مدحی نشسته بودند. اما این بخش از اپوزیسیون راست، نه شرم سیاسی و نه اخلاقی دارد و نه یک جو پرنسیب انسانی! یعنی بدون این که به روی مبارک شان بیاورند و ذره ای احساس شرم کنند با پررویی و وقاحت تمام به سیاست های دوجانبه خود، هم از درون حکومت اسلامی و هم دول رقیب حکومت اسلامی ادامه می دهند و هر چه بیش تر رذالت سیاسی و اخلاقی و انسانی خود را در نزد افکار عمومی مردم ایران و جهان به نمایش می گذارند!

یا مدتی ست برخی دیگر از گروهایی و افرادی از گرایشات رفرمیست و لیبرال نیز طرح «انتخابات یا رفراندوم آزاد» در ایران را پیش کشیده اند. این گروه ها و افراد، از یک سو گوشه چشمی به دخالت دولت های قدرت مند در ایران دارند و از سوی دیگر، مرز محکمی نیز با دخالت نیروهای نظامی خارجی در ایران ندارند.
از محمد خاتمی رییس جمهوری سابق حکومت اسلامی، میرحسین موسوی نخست وزیر قدرت قدرت دهه شصت حکومت اسلامی و به طور کلی جناح اصلاح طلبان و سبزهای حکومتی و نهضت آزادی گرفته تا اتحاد جمهوری خواهان، جمهوری خواهان لائیک و سکولار، محمدرضا شالگونی، حسن شريعتمداری، محسن سازگارا، رضا پهلوی، فرخ نگهدار و... هر کدام از منظر خود به تئوریزه کردن «انتخابات آزاد» در ایران تلاش کرده اند.
رضا پهلوی، می گوید: «اگر هدایت صحیح و هماهنگی صحیح وجود داشته باشد، به تمام خواسته ‌ها می‌ توانیم دست پیدا کنیم. البته به شرطی که اولویت‌ ها را درست تشخیص دهیم و بدانیم که امروز این اولویت رسیدن به حق برگزاری انتخابات آزاد است.» از سوی دیگر همین رضا، در گفتگو با رسانه های خارجی، خود را «پادشاه قانونی» ایران می نامد. معلوم نیست این قانون را از کجا آورده است؟
البته به دنبال فروپاشی شوروی و شکل گیری «انقلابات مخملی»، بحث انتخابات آزاد را تئوریسن های بورژوازی در جهان غرب پیش کشیدند تا مسیر انقلابات سیاسی - اجتماعی را منحرف سازند و تحولات کنترل شده از بالا را در چارچوب همان حکومت ها را به جوامع به ویژه اروپای شرقی القا کنند تا کنترل از دست بورژوازی خارج نشود.
در این میان، تئوریسین های بورژوازی هم چنین به «گذار مسالمت آميز» و «تحولات بدون خشونت» تاکید نموده اند. انگار کارگران و مردم محرومی که در راه رهایی خود و جامعه شان مبارزه می کنند خشونت طلب هستند و کسانی که حتی طرفدار جناح هایی از حکومت ها و محاصره اقتصادی و حتی حمله نظامی نیز هستند «صلح جو» هستند؟! فروپاشی آن ادارهء کشور را بر عهده گرفته انجام می شود.
خواست انتخابات آزاد و دموکراتیک در میان مردم، هنگامی می تواند از جذابیت و نفوذ برخوردار باشد که حداقل هایی از آزادی های فردی و جمعی، آزادی رسانه ها، آزادی حنبش های سیاسی و اجتماعی، آزادی احزاب، آزادی بیان و قلم و اندیشه و آزادی زن در جامعه وجود داشته باشد و هم چنین زندانیان سیاسی آزاد شوند و قوانین وحشیانه و غیرانسانی ملغی گردند و عاملین و عامرین سرکوب و کشتار و ترور مردم، در دادگاه های مستقل و بی طرف با برخورداری از همه امکانات دفاع از خود محاکمه شوند. در بستر چنین تحولاتی است که می توان از انختخابات نیم بند در آن جامعه سخن گفت.
بدون آزادی و دخالت مستقیم اکثریت مردم در تعیین سرنوشت خویش و بدون آمادگی و مهندسی افکار عمومی آگاهانه و هدف مند، بحث از انتخابات آزاد، جز توهم پراکنی در جامعه و میدان دادن به حاکمیت موجود حاصل دیگری ندارد.
در کنار این پیش شرط های نظری - سیاسی، مجموعه از شروط بین المللی نیز در راه بر پا کردن انتخابات آزاد و دموکراتیک نیز نقش پر اهمیتی دارد. و مهم ترین وجه آن نیز آگاه کردن افکار عمومی و جوامع بین المللی، نهادهای دمکراتیک، احزاب و سازمان های چپ و سوسیالیست و غیره از واقعیت های جامعه ایران و هم زمان با افشای ماهیت ضدانسانی کلیت حکومت اسلامی، مخالفت با محاصره اقتصادی ایران و احتمال حمله نظامی به این کشور و عدم دخالت نیروهای خارجی در تحولات ایران، مخالفت با فعالیت های اتمی حکومت اسلامی و نابودی همه سلاح های کشتار جمعی در جهان تاکید کرد و از آن ها خواست که از مبارزات بر حق و عادلانه و رهایی بخش مردم ایارن حمایت کنند.
آیا در شرایطی که پس از گذشت سی و چهار سال سرکوب و کشتار و تحمیل فقر و بی حقوقی اقتصادی به اکثریت مردم جامعه، گسترش نارضایتی مردم، فروریزی ایدئولوژی و اهداف و سیاست های کلان حکومت اسلامی، افزایش روزافزون شکاف های طبقاتی در جامعه، بار دیگر بحث «مهم انتخابات آزاد» به عنوان اصلی ترین ابزار برای گذار «مسالمت آمیز» از «استبداد و دیکتاتوری» موجود به سمت یک «دمکراسی»، چه صیغه ای است؟! تجربه سی و چهار سال انتخابات حکومت اسلامی و هشت سال دوران قدرقدرتی اصلاح طلبان، چه بوده است؟ تجربه اکثریت مردم ایران، جز شکست و فریب کاری اصلاح طلبان حکومت اسلامی، چیز دیگری نبوده است.
اصلاح طلبان حکومتی که هنوز به میراث سیاسی خمینی، قانون اساسی و اصل نظام اعتقاد دارند هر از چند گاهی بحث انتخابات آزاد را نیز پیش می کشند و بلافاصله طرفداران آن ها در خارج کشور را همی افتند و آن چیزی که آن ها نگفته اند از طریق رسانه های فارسی زبان دولت های غربی با آب و تاب بیش تری به خورد جامعه می دهند. هدف اصلاح طلبان مذهبی و مشخصا محمد خاتمی و موسوی از بحث انتخابات آزاد روشن است و به معنای حضورشان در انتخابات و تلاشی برای به قدرت رسیدن جناح شان است. اما جالب تر این است که گروه های و افرادی در خارج کشور، که حتی خودشان نیز جرات سفر به ایارن را ندارند، با اشتیاق فوق العاده ای به دنبال شعار «انتخابات آزاد» می دوند و حتی از آن استراتژی نیز  استخراج می کنند.
واقعیت این است که طرح رفراندم آزاد در ایران، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه عملا حکومت اسلامی را پس از سی و چهار سال جنایت های بی شمارش علیه بشریت، به رسمیت می شناسند. به عبارت دیگر، خواهان تحولات در چارچوب این حکومت هستند و شدیدا نیز با سرنگونی کلیت این حکومت مخالفت می ورزند.
شاید یک دلیل اتخاذ چنین مواضعی، این است که اگر کلیت حکومت اسلامی سرنگون شود پرونده برخی از آن ها نیز باز خواهد شد که در سال های نخست به قدرت رسیدن حکومت اسلامی با این حکومت همکار داشتند و یا همواره مدافع یک جناح حکومت اسلامی بوده اند.
برای مثال، گروه هایی چون حزب توده و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و...، که پس از سرنگونی حکومت پهلوی چند سالی نیز با حکومت اسلامی همکاری کردند، بی شک نگران این هستند که اگر حکومت اسلامی سرنگون شود مردم چه رفتاری با آن ها خواهد داشت.

یا اخیرا، تعدادی از شاهدان و زندانیان سیاسی سابق در تریبونال مردمی لندن و حامیان آن ها شرکت داشتند و در فضایی سنگین و نفس گیر از چگونگی دستگیری خود و شکنجه هایشان و هم چنین از چگونگی اعدام غزیزانشان با بغض و اشک و اندوه و در عین حال سرافرازانه و محکم سخن گفتند؛ در حالی که آن ها، با ناسزاگویی و تهمت های سخیف چند محفل سیاسی حاشیه ای و بی تاثیر روبرو شدند. این محافل، آن چنان ترمزشان بریده بود که این تریبونال مردمی را به طرح ها و توطئه های «امپریالیسم» ها نسبت دادند.
ناگفته نماند که برخی از گروه های به اصطلاح «چپ» حاشیه ای آلوده به گرایشات ملی و مذهبی و رفرمیست، در حمله به کمونیست ها و نیروهای آزادی خواه و عدالت جو و برابری طلب، با گرایشات راست در حال مسابقه اند و ربطی به گرایشات کارگری کمونیستی ندارند.

اما در مقابل این گرایشات راست و لیبرال طرفدار جناح «اصلاح طلب و سبز» حکومت اسلامی و یا سیاست های دول غربی و ناتو و آمریکا، نیروهای سرنگونی طلب چپ و کمونیست که در این بیش از سه دهه حاکمیت خونین حکومت اسلامی، همواره بر سرنگونی کلیت این حکومت با قدرت کارگران و مردم محروم و آزادی خواهان تاکید کرده اند، قرار دارند. این نیروها، قدرت مند هستند و به معنای واقعی از پایگاه اجتماعی چشم گیری نیز در جامعه ایران برخوردارند.
آن چه که برای نیروهای کارگری کمونیستی مهم و حائز اهمیت است در وهله نخست، مبارزه جدی و پیگیر در جهت سرنگونی کلیت حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی، اتحاد و همبستگی آگاهانه و نقشه مند جنبش های اجتماعی چون جنبش کارگری، جنبش زنان و جنبش دانش جویان و جوانان و همه مردم آزاده است؛ و در وهله دوم، مبارزه جدی بر علیه تکرار سناریوهای سیاه و جنایت کارانه وقایع کشورهایی چون لیبی و مصر، و قبل از این ها نیز وقایع هولناک و تکان دهنده و غیرانسانی عراق و افغانستان در ایران است.
بی شک در چنین شرایطی، آن چه مهم است شناخت آگاهانه دوست و دشمن مردم رنج دیده و ستم کشیده ایران و جلوگیری از مخدوش شدن مرزهای طبقاتی است. این بار نباید اجازه داد که بار دیگر موجودیت و حرمت انسان ها و آزادی هایشان، قربانی منافع سرمایه داری و گروه و سازمان ها و احزاب و شخصیت های حقیر پول پرست و مقام پرست گردد. هر کسی و جریانی که به قدرت مبارزات کارگران و مردم رنج دیده و ستم کشیده پشت کند و در راستای اهداف و سیاست های دول خارجی استثمارگر و جنگ طلب و اشغالگر گام بردارد، هم جنایت کار است و هم دشمن آزادی و برابری و عدالت اجتماعی است! بنابراین، راه حل گرایشات راست در رابطه با تحولات جامعه ایران، هولناک و خشونت بار و با اتکا به نیروهای خارجی است؛ در حالی که راه حل های کارگری کمونیستی و همه نیروهای آزادی خواه و برابری طلب و عدالت جو، انسانی و تعیین سرنوشت شهروندان به دست خویش است.
به این ترتیب، طرح انتخابات آزاد در ایران و هم چنین بده و بستان های مخفی با نمایندگان دولت های غربی و در راس همه دولت آمریکا، نقط اشتراک سیاسی بسیاری از افراد و گروه های جناح اصلاح طلبان حکومتی گرفته تا اپوزیسیون راست و لیبرال را تشکیل می دهد.
مسلما، سعادت و خوشبختی و دوراندیشی جامعه ایران در این است که کلیت حکومت اسلامی، با اراده آگاهانه و قدرت مردمی سرنگون گردد و باز هم مردم با اراده مستقیم خودشان، حکومتی بر سر کار بیاورند که مهم ترین وظیفه اش بدون توجه به ملیت و جنسیت و مذهب و غیره برقراری آزادی، برابری، عدالت اجتماعی و رفاه همگانی بوده و همه شهروندان نیز از حقوق یک سان و برابری برخوردار باشند.

پنج شنبه پنجم مرداد 1391 - بیست و ششم یولی 2012


۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

از خطرناک ترین بمب بتن‌شکن غیرهسته ای آمریکا

رونمایی از خطرناک ترین بمب بتن‌شکن غیرهسته ای آمریکا + عکس



سایت "ایرفورس تایمز" وابسته به نیروی هوایی آمریکا نوشت این کشور خطرناک ترین بمب غیرهسته ای را تولید و به زرادخانه تسلیحاتی خود اضافه کرده است.
به گزارش عصر ایران، این بمب می تواند به مانند گلوله ای بسیار بزرگ، استحکامات امنیتی را بشکافد و اهدافی را در عمق 60 متری زیر زمین، نابود کند.
این بمب غول پیکر که طول آن 6 متر و قطرش یک متر است توسط هواپیماهای جنگی "بی - 52 "و "بی -2  شبح" شلیک می شود.  این دو هواپیمای نظامی ، برای شلیک موشک های استراتژیک آمریکا ساخته شده اند.
این بمب پس از شلیک همچنین علاوه بر شکافتن دیوارهای حفاظتی ، زمین لرزه شدیدی را ایجاد می کند که رانش می تواند به آسیب زدن به هدف ، کمک کند. برهمین اساس، اگر هدفی در 100 متری زیر زمین باشد بازهم این رانش شدید این بمب می تواند به هدف، آسیب بزند.
وزن این بمب 13 و نیم تن است که در نوک مخروطی شکل آن، 2500 کیلوگرم مواد منفجره با ویژگی شدت انفجار بسیار بالا جای گرفته است.
این بمب می تواند تاسیسات و انبارهایی در عمق زمین حاوی سلاح شیمیایی، بیولوژی، تاسیسات هسته ای یا موشک را مورد هدف قرار داده و نابود کند.
براساس گزارش دیگری در این باره، این بمب هم اکنون در اختیار وزارت دفاع آمریکاست و قابلیت استفاده دارد .
این بمب که از چهار سال پیش ، ساخت آن آغاز شده بود با نام " Massive ordnance penetrator  و اسم اختصاری "موپ"، بیش از 10 برابر، قوی تر از بمب هایی است که آمریکا در جنگ 1991 عراق، استفاده کرده بود. در این جنگ، برخی از تسلیحات عراق در عمق 20 یا 30 متری زیر زمین بودند.
 

بحرین از گذشته تا کنون


هوشنگ کردستانی

بحرین از گذشته تا کنون
   
بحرین استان چهاردهم ایران بر طبق قانون تقسیمات کشوری مصوب سال 1326 خورشیدی و شاه بخشیده 1350- حدود 70 کیلومتر مربع مساحت دارد و جمعیت کنونی آن حدود یک میلیون تن می باشد که بیشتر آن ایرانی الااصل بوده و به زبان فارسی صحبت می کنند. نیمی از این جمعیت در منامه مرکز بحرین سکونت دارند.
     از سال 1522 تا 1602 میلادی بحرین به دلیل عدم قدرت حکومت های ایران در اِشغال پرتغالی ها قرار گرفت به دستور شاه عباس الله وردیخان فرمانروای فارس، بحرین را به تصرف ایران در آورد. نادرشاه بحرین و جزایر خلیج فارس را تحت تسلط خود نگاهداشت.
     در سال های پایانی سده هیجدهم میلادی خاندان آل خلیفه با حمایت انگلیس قدرت را در بحرین در دست گرفته و خود را تحت الحمایه انگلیس دانسته و از نیروی دریایی این کشور برای حفظ امارت خود کمک گرفتند.
     دولت انگلیس نخست به بهانه دور کردن دست دزدان دریایی و جلوگیری از خرید و فروش برده و سپس به بهانه حفظ حقوق اتباع خود و در حقیقت حفظ سرمایه های انگلستان در شرکت نفت بحرین از امیر دست نشانده خود پشتیبانی می کرد.
     در سال 1847 میلادی شیخ بحرین عهد نامه ای پیرامون منع برده داری با انگلیس امضاء کرد و انگلستان به بهانه این عهدنامه بر جزیره به نظارت و مداخله پرداخت.
     در دوران قاجار، ایران همواره مدعی مالکیت بر بحرین بود. در سال 1869 ایران بار دیگر بر بحرین دعوی رسمی کرد و اسناد متعلق بودن بحرین به ایران را به دولت انگلستان ارائه داد
در پاسخ این نامه وزارت خارجه انگلیس نوشت: « دولت انگلیس اعتراض ایران را مورد توجه قرار داده است. چنانچه دولت ایران حاضر باشد قوای کافی در خلیج فارس برای جلوگیری از دزدان دریایی، برده فروشی و حفظ نظم نگاهدارد، انگلستان از وظیفه سنگین نگاهداری بحرین خلاصی خواهد یافتاین نامه تأیید مالکیت ایران بر بحرین از سوی دولت انگلستان بود.
     ادعای ایران بر بحرین در سال های بعد نیز همچنان ادامه یافت. در قانون تقسیمات کشوری که در سال 1326 به تصویب رسید بحرین استان چهاردهم نامیده شد و دولت روسیه شوروی اعلان حاکمیت ایران بر بحرین را مورد تأیید قرار داد.
     در سال 1968/1348 خورشیدی که دولت انگلستان تصمیم به خروج نیروهای خود از شرق سوئز و خلیج فارس گرفت، بحث بر سر آینده بحرین به اوج رسید. پیشنهاد انگلستان تشکیل فدراسیونی شامل بحرین، قطر و هفت امارت نشین خلیج فارس بود که با مخالفت ایران روبرو شد.
     در سال 1349 محمدرضا شاه در یک کنفرانس خبری در دهلی نو گفت: « چنانچه مردم بحرین علاقمند به الحاق به کشور من بجای آنکه بگوید کشور ایران- نباشند، ایران - یعنی من- ادعای ارضی خود را نسبت به این جزیره پس خواهد گرفت.
     این ادعای پادشاهی بود که بر طبق قانون اساسی مشروطه مسئولیتی نداشت و معروف است که گفته بود اگر دستم را ببُرند سند جدایی آذربایجان را امضاء نخواهم کرد.
شیخ بحرین که آگاه بود مردم بحرین به هیچ عنوان زیر بار جدایی از ایران نخواهند رفت، پیشنهاد همه پرسی محمدرضا شاه را رد کرد.
     سرانجام به پیشنهاد و درخواست اوتانت دبیر کل وقت سازمان ملل، محمد رضاشاه- در اقدامی از پیش برنامه ریزی شد، اعلام کرد: نظر هیأت اعزامی سازمان ملل را در صورتی که با تأیید شورای امنیت همراه باشد خواهد پذیرفت.
     انگلستان از این پیشنهاد استقبال کرد. دبیر کل سازمان ملل هیأتی را مأمور «جدایی بحرین از ایران» کرد. هیأت اعزامی سازمان ملل به سرپرستی «ویتوری گچاری» بدون توجه به خواست مردم بحرین که بازگشت به سرزمین مادری شان بود، به دستور انگلیس و آمریکا به دروغ اعلام کردند که اکثریت مردم بحرین خواهان یک حکومت مستقل هستند و شمار بزرگی از آنان نیز آنرا یک کشور عربی می دانند!
     این تصمیم بدون برگزاری همه پرسی از مردم بحرین در شورای امنیت سازمان ملل تأیید شد و بدین ترتیب بحرین بر خلاف خواست مردم آن سرزمین مستقل اعلام شد و محمدرضا شاه نخستین رئیس کشوری بود که این تصمیم ضد ملی، ضد ایرانی، جدایی افکنی را به رسمیت شناخت.
     در مخالفت با جدا شدن بحرین از ایران حزب ملت ایران، حزب پان ایرانیسم و جبهه ملی خارج از کشور اعتراض و آنرا تصمیمی مغایر با حفظ تمامیت ارضی اعلام کردند. پنج تن از اعضاء حزب پان ایرانیسم در مجلس دولت را استیضاح نمودند. محسن پزشکپور طی نطقی مستدل و هیجان انگیز، عامل جدایی بحرین را خائن به ایران نامید. او به اشتباه تصور می کرد اردشیر زاهدی- وزیر خارجه- مسئول این جدایی است و محمدرضا شاه با این تصمیم موافق نیست، در صورتیکه چه بسا اردشیر زاهدی نیز مخالف جدایی بحرین بود.
     اصولاً خودکامگان دارای جُبن ذاتی هستند که سعی می کنند در سایه دیکتاتور آنرا پنهان دارند. این جُبن که شامل محمدرضا شاه هم می شد باعث شد که او براحتی پیشنهاد قدرت های غربی را بپذیرد و با وجود آنکه ادعا می کرد ایران پنجمین قدرت نظامی جهان است با تصمیم آن ها مخالفت نکرد. در سال 1357 نیز که رادیو بی بی سی بلندگوی تبلیغاتی خمینی شده بود، با پیشنهاد بدره ای برای پارازیت انداختن روی امواج رادیو بی بی سی مخالفت نمود.
     امیرعباس هویدا- نخست وزیر- در پاسخ به نطق پزشکپور، بجای هرگونه دفاع از جدائی بحرین گفت: آقای پزشکپور « این آخرین ترانه من است». یعنی در دوره های آینده شما راه به مجلس نخواهید داشت. فضل الله صدر که ورقه استیضاح را امضاء نموده بود روز رأی گیری در مجلس حاضر نشد، با دستور از بالا، با تشکیل دادن حزب ایرانیان در دوره بعدی به نمایندگی مجلس رسید.
     حزب ملت ایران با صدور بیانیه ای شدیداللحن، به جدایی بحرین از ایران اعتراض کرد و آنرا خیانت به کشور نامید.
     پس از انتشار بیانیه حزب ملت ایران، داریوش فروهر دبیر حزب و پس از او اصغر بهنام معاون دبیر و سپس چند تن از فعالان حزب بازداشت شدند. داریوش فروهر به دلیل مخالفت با جدایی بحرین به مدت سه سال در بازداشت بسر می برد.
     جبهه ملی خارج از کشور هم این عمل ضد ملی را محکوم کرد.
     اعتراض هایی از سوی آن بخش از مردم بحرین که خود را ایرانی می دانستند صورت گرفت که حاکم بحرین مانع بازتاب آن گردید.
     چنانچه به قانون اساسی مشروطیت عمل می شد که بر طبق آن شاه مقام غیر مسئول است و دولت برگزیده نمایندگان مردم بود هیچ قدرتی نمی توانست بحرین را از ایران جدا نماید. واکنش های تند و شدید نسبت به مخالفان جدایی بحرین، نشان داده شد بیانگر آنست که محمدرضا شاه خود با این جدایی موافقت داشته و از این رو مخالفت ها را تاب نمی آورده است.
     محمد رضاشاه می خواست به جهان خارج ثابت نماید که در ایران تنها تصمیم گیرنده شخص او است. آگاهی قدرت های غربی از ضعف او نه تنها باعث جدایی بحرین از سرزمین مادری شد بلکه سرانجام سبب کنار گذاردن او از پادشاهی گردید.
     درست است که پس از رأی مجلس فرمایشی، بحرین به صورت یک کشور بظاهر مستقل به رسمیت شناخته شده و اکنون عضو سازمان ملل و یکی از اعضاء اتحادیه عرب و شورای ارباب فرموده «همکاری های خلیج فارس» است.
     با این وجود برای نسل کنونی و نسل های آینده ایران این حق محفوظ است که بحرین را همچنان جزیی از سرزمین مادری بدانند، به همانگونه که چین، جزیره تایوان را که از سال 1949 به بعد کشور مستقل شناخته شده و سال ها برخوردار از حق وتو در سازمان ملل بود جزء سرزمین چین می داند و پاکستان منطقه کشمیر را و نیز با وجود جدایی و استقلال جزیره قبرس و عضویت آن در اتحادیه اروپا، ترکیه مدعی قبرس می باشد و آرژانتین مدعی جزیره فورکلند است که در اختیار انگلستان قرار دارد.
    فراموش نکنیم که چندی پیش ملکه اسپانیا در اعتراض به جدایی جبل الطارق و مستقل اعلام نمودن آن، دعوت به شرکت در جشن های شصتمین سال پادشاهی ملکه انگلستان را رد کرد.
     با وجود آنکه اعلام نظر نماینده سازمان ملل پیرامون تمایل مردم بحرین به استقلال مورد پذیرش محمد رضا شاه قرار گرفت و همچنین به تصویب مجلس رسید، از آنجا که بر طبق قانون اساسی مشروطه شاه مقام غیر مسئول بود و نمایندگان مجلس هم برگزیده مردم نبوده اند، به همانگونه که مصدق در دادگاه های بین المللی ثابت کرد قرارداد 1933 میان دولت ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس در دوران دیکتاتوری به تصویب مجلس فرمایشی رسیده است و با تکیه بر همین اصل در دفاع از منافع ملی و ابطال قرارداد موفق شد ملی شدن صنعت نفت را حق مسلم ملت ایران اعلام نماید، این حق هم برای نسل کنونی و نسل های آینده ایران محفوظ است که مصوبه مجلس فرمایشی را قبول نداشته باشد.