هوشنگ کردستانی
سوریه به کدام سو می رود؟
مردم سالاری یا استبداد مذهبی
آنچه در سوریه می گذرد، شباهتهایی با رویدادهای چند سال اخیر در برخی از کشورهای مسلمان منطقه که به بهار عربی معروف شد دارد.
در سوریه زیر تسلط اسدها- پدر و پسر- چندین دهه است که مردم از نعمت آزادی
و حقوق شهروندی محرومند. آنها ناگزیر بودهاند که در یک جمهوری پس از
پدر، پسر را برگزیند. در حقیقت در سوریه نیز مانند آذربایجان شمالی نظام
سلطنت جمهوری یا جمهوری سلطنتی برقرار است.
گر چه تصور میرفت که بشار اسد به دلیل جوانی و آگاهی از نارضایتی های
مردم سوریه در دوران پدرش و نیز شناخت شرایط امروز جهان که حاکمان جبار در
تلاشند تا با گشودن دریچه هائی از آزادی در فضای کشور تحت سلطه خود نوعی
دموکراسی کنترل شده به مردم ارزانی دارند تا از ا
نفجار نارضایتی و انقلابات
بعدی در امان باشند او نیز به همدلی با مردم برخاسته و با اعطای حداقل
آزادی ها خود و کشورش را از فروپاشی نجات دهد . متاسفانه براه خطا رفت و به
همان راهی قدم گذاشت که پدر طی سالیان دراز سلطه خود گام میگذاشت.
مردم فقرزده و زیر ستم سوریه به تصور اینکه سده بیست و یکم، قرن پایان
دیکتاتورها و آزادی مردم و استقرار حکومت های مردم سالار است به مخالفت با
ادامه دیکتاتوری بشار اسد بپا خاستند.
آنان انتظار دارند در امور اقتصادی و سیاسی کشورشان سهیم باشند، ثروت
مملکت در اختیار یک اقلیت نباشد و از آزادی به معنای واقعی برخوردار باشند.
بشار اسد اما، نه شرایط امروز جهان را درک کرد و نه از سرنوشت دیگر
زمامداران خودکامه منطقه مانند صدام حسین، بن علی، مبارک، صالح و قذافی پند
گرفت. اصرار و پافشاری او بر ادامه حکومت خودکامه جمهوری سلطنتی سبب گسترش اعتراض ها و تظاهرات شد.
خواست های مردم سوریه که برای رسیدن به آزادی و استقرار مردم سالاری بپا
خاسته بودند خیلی زود مورد سوء استفاده قدرت های غربی و برخی از کشورهای
منطقه قرار گرفت، به همانگونه که در سال 57
در ایران روی داد. در آن سال آزادیخواهان، ملی گرایان، روشنفکران و …
ایران برای رسیدن به آزادی و برقراری حاکمیت مردم بپا خاسته بودند ولی
قدرتهای بزرگ غربی نه تنها آنرا نمی خواستند بلکه در پی استقرار استبداد
مذهبی و نظام جمهوری اسلامی در ایران و سپس در منطقه بودند.
از جنبش آزادیخواهانه مردم ایران سوء استفاده شد. معجزه رسانههای خبری و
حمایت های مالی و سیاسی بیگانگان روح الله خمینی را به قدرت رساند. پس از
استقرار جمهوری اسلامی مردم ایران نه تنها به آزادی و مردم سالاری نرسیدند
بلکه همه آنچه را که داشتند از میان رفت.
تجربه
استقرار جمهوری اسلامی در ایران و ناکامی آزادیخواهی و آزاداندیشان در
برپایی حکومتی مردم سالار به رهبران حرکت های آزادیخواهانه الجزایر کمک کرد
که فریب جنبش های اسلامی را نخورند و در دام آنها نیافتند. اکنون به نظر
میرسد که مردم آزادیخواه سوریه و نیز اقلیتهای آن کشور نیز از تجربه
ایران درسهایی آموخته اند.
به نظر میرسد که آزادیخواهان سوریه از آنچه در کشورهای اسلامی منطقه رخ
داد و به اسلام گرایان تندرو امکان داد که پس از سقوط حاکمان خودکامه قدرت
را در دست گیرند و شرایط خفقان آورتر از دوران پیش پدید آورند درس گرفته و
حاضر نباشند شاهد آنچه در دیگر کشورهای اسلامی روی داد باشند و خود نیز
وسیله و ابزار به قدرت رساندن اسلام گرایان تندرو سُنّی مذهب گردند.
نقش غرب، کشورهای عربی، ترکیه و اسرائیل در رویدادهای سوریه چیست؟
رویدادهای سوریه نشان میدهد که کشورهای سُنّی مذهب عربستان سعودی و قطر و
نیز اسرائیل نگران شکلگیری یک امپراتوری شیعه که یک سر آن شرق ایران و
طرف دیگرش غرب لبنان باشد می باشند. عربستان و قطر آمادگی دارند که
هزینههای لازم برای گسیل جنگجویان حرفهای به درون خاک سوریه را تأمین
نمایند.
زمامداران ترکیه نیز می کوشند که ضمن جلوگیری از قدرت یابی کشورهای شیعه
به رهبری جمهوری اسلامی در منطقه، مجدداً نفوذ گذشته امپراتوری عثمانی را
در کشورهای سُنّی مذهب برقرار سازند. از این رو با
در اختیار گذاردن پایگاه های نظامی به مخالفان اسد یاری می رساند. تردید
نیست نیروهای مخالف اسد مستقر در ترکیه را بیشتر اسلام گرایان تندرو تشکیل
دادهاند تا فراریان ارتش سوریه.
زمامداران اسرائیل نیز – گر چه برخی از آنان مصر اسلامی را برای کشورشان از ایران اسلامی خطرناک تـر بـرآورد می
کنند- می پندارند اگر اسد سقوط کند از نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه کاسته
شده و امنیت اسرائیل بیشتر تضمین خواهد شد. آنها بر این باورند که با سقوط
اسد و پیروزی اسلام گرایان به امکان زیاد سوریه به چند کشور کوچک تبدیل
خواهد شد برای زمامداران اسرائیل که سوریه را از جنبه نظامی قدرتمندترین
همسایه دشمن خود میشمارند و در همه برخوردهای نظامی با کشورهای همسایه عرب
خود ارتش سوریه را ارتشی قدرتمند که از سوی روسیه شوروی تقویت میشد
برآورد می کردند، تجزیه آن به چند کشور کوچک و ضعیف، از جنبه نظامی نعمت
بزرگی برای اسرائیل خواهد بود. در نبود کشوری به نام سوریه چه بسا موضوع
بلندی های جولان که متعلق به سوریه و سالها است که در اِشغال اسرائیل
میباشد برای همیشه منتفی شده و این بخش از خاک سوریه ضمیمه اسرائیل گردد.
نقش قدرتهای غربی - آمریکا، انگلستان و فرانسه
غرب
بطور کلی در پی آنست که پس از سقوط خودکامگان کشورهای منطقه، استبداد
مذهبی را جایگزین آن سازد. این هدف را با حمایت از اسلام گرایان تندرو عملی
می سازد. این سیاست کاربردی غرب از هنگام به قدرت رساندن خمینی مورد توجه
بوده و همچنان ادامه دارد. تنها تفاوتی که در شیوه اجرای آن سیاست نسبت به
سالهای گذشته مشاهده می شود، آنست که اکنون غرب در پی استقرار اسلام معتدل
همانند آنچه که در ترکیه به قدرت رسیده میباشد نه حکومتی اسلامی از نوع خمینی ها، ملاعمرها و بن لادن ها.
از همین دیدگاه و در پی همین سیاست است که غرب در ایران خواهان سرنگونی نظام اسلامی نبوده و نیست.
غربی ها تنها در پی جابجایی قدرت در حاکمیت اسلامی می باشند. حمایت های
گسترده سیاسی و تبلیغاتی و مالی آنان از میرحسین موسوی که به دلیل کارنامه
سیاه نخست وزیری اش در دوران خمینی نمیتواند مورد پذیرش مردم ایران باشد
در راستای همین سیاست است.
سکوت غرب در برابر استبدادهای حاکم بر عربستان سعودی، قطر و همچنین در
برابر کشتار ایرانیان بحرینی و نیز لشگرکشی عربستان سعودی در جهت سرکوب
آزادیخواهان این کشور و حمایت از طالبان در افغانستان و پاکستان نشان
دیگری از خواست غرب در حمایت از دیکتاتوری های اسلامی تابع خود در منطقه
است.
نقش مردم سوریه در این میان چیست؟
همانطور که اشاره شد مردم سوریه و اقلیتهای قومی این کشور استقرار
دیکتاتور اسلامی سُنّی را خطرناک تر از دیکتاتوری اسد برآورد میکنند از
این رو از حرکتهای مسلحانه اسلام گرایان فاصله گرفته اند.
اساساً روشن نیست در صورت استقرار استبداد مذهبی سَلَفی ها در سوریه چه
سرنوشتی در انتظار علوی های شیعه این کشور که دو میلیون و نیم جمعیت سوریه
را تشکیل میدهند خواهد بود. تردید نیست پس از یک سال جنگ و خونریزی، اسلام
گرایان از فردای پیروزی اقدام به انتقام گیری از علوی ها خواهند کرد و چه
بسا آنانی که موفق به فرار نشوند قتل عام گردند و کشتار مردم بیگناه همچون
در عراق پس از صدام حسین اوج خواهد گرفت.
سرنوشت سوریه چه خواهد شد؟
غرب
با سودبری از تجربههای اسلام گرایان تندرو در افغانستان و سایر کشورهای
عربی به ویژه لیبی بر این باور بود که با حمایت مالی گسترده عربستان سعودی و
قطر و کمک های نظامی ترکیه عمر حکومت اسد بزودی به پایان میرسد و در سخت
ترین شرایط زمان سقوط را تا آخر مارس 2012
برآورد می کردند. با توجه به اینکه مردم سوریه و اقلیتهای قومی این کشور
پیوند خود را با اسلام گرایان اعزامی از خارج قطع کردهاند و نیز روسیه و
چین از اتفاقی که در لیبی افتاد درس عبرتی گرفتند و با استفاده از حق وتو
جلوی هرگونه قطعنامه مخالف اسد را در شورای امنیت وتو میکنند و نیز حضور
سپاه پاسداران و همراهی آن با ارتش سوریه بعید به نظر میرسد که کار سقوط
سوریه آنگونه که غرب انتظار دارد به این زودیها پایان یابد و چه بسا سوریه
دچار یک جنگ داخلی دراز مدت با اسلام گرایان حرفهای گردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر