یکی از دوستان امریکایی از من پرسید که مافیای ایران چه می کند و چرا ما
خبری از آن نمی شنویم. پاسخ دادم که شما هر روز از آن می شنوید. مافیای
ایران در قدرت است و هر چه بخواهد می کند. لاتها و اراذل و اوباش امروز در
مقام رئیس دولت و دادستان و رئیس قوهی مقننه و قضاییه و دیگر دستگاههای
اجرایی دارند فعالیت می کنند و عناصر عملیاتی مافیا در مقام فرماندهان سپاه
و نیروی انتظامی هستند. این اراذل و اوباش کشوری را اشغال کرده و غیر از
تاراج منابع کشور از تک تک شهروندان (از مجرای صادرات و واردات، قاچاق،
پیمانکاریها، شرکتهای دولتی تملیک شده) باج می گیرند.
در ایرانِ تحت حکومت جمهوری اسلامی، عدهای اراذل و اوباش کشوری را اشغال کرده و نمی گذارند کسی نفس بکشد و کسانی که شجاعت اعتراض داشتهاند به زندان افتاده یا کشته شدهاند. عدهای از معترضان نیز با علم به سبعیت این اراذل و اوباش به خارج گریختهاند تا در آزادی به زندگی خود ادامه دهند یا سخنان خود را بگویند (حیرت انگیز سخنان کسانی است که از چنگ این اراذل و اوباش گریختهاند و هنوز به جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن که نظام ولایت فقیه را بنیان گذاشته باور دارند). وقتی می گویم اراذل و اوباش دقیقا معنای لغوی آن را مد نظر دارم. امروز کسانی که بر ایران حکم می رانند اغلب همانها هستند که روزی در خیابان با چوب و چماق به جان مردم می افتادند یا در طرحهای ترور داخل و خارج کشور مشارکت داشتهاند. شاید در دوره ای می شد حساب برخی از مقامات را با اراذل و اوباش جدا کرد اما امروز غیر ممکن است. خامنهای تنها به همین افراد اعتماد دارد و به همانها اتکا می کند.
انزواگرایی به نفع اوباش
اما دو گروه هستند که مخالف هر گونه دخالت دیگران در شرایط مردم تحت ستم این اراذل و اوباشند: گروهی که خود از دست این اراذل و اوباش گریختهاند و گروهی دیگر که یک ساعت تحت ستم آنها زندگی نکردهاند. آنها که از چنگ این اراذل و اوباش گریختهاند ولی با بخشی از اراذل و اوباش سابقهی دوستی دارند یا در یک دوره از یک جنس بودهاند (به واسطهی بچه محل بودن و رفاقت) به جای تمرکز بر زندگی تاسف بار افرادی که تحت حکومت اراذل و اوباشند در جامعهی جدید به یاد مشکلات جامعهی جهانی و امپریالیسم و مللی مثل لیبی و یمن افتادهاند و در عین حال مخالفان نظرات خود را همسو با بیگانه می نامند. معلوم نیست چرا وقتی در زیر ستم اراذل و اوباش هموطن خود بودند به یاد این موضوعات نمی افتادند. مگر مشکلات لیبی و یمن و مصر در سال 2011 خلق شدند؟
گروه دیگر اصولا دغدغهی مسائل و مشکلات مردم تحت ستم را ندارد و مبارزهی ضد امپریالیستی برای آن یک مغازهی بزرگ است. مغازه بودن این مبارزه را از اتهام زنی به مخالفان خود به عنوان ستون پنجم دشمن می توان متوجه شد. هر دو گروه از ردای ضد امپریالیستی و مبارزه علیه جنگ و تحذیر از تجزیه طلبی برای پیشبرد اهداف سیاسی خویش یعنی جلب مشروعیت سیاسی برای کسب قدرت، ثروت و منزلت اجتماعی استفاده می کنند بدون توجه به ستمی که بر خلائق می رود.
غش کردن به طرف دیکتاتورها
مبارزان عرصهی جهانی که فراموش کردهاند از کجا آمدهاند به جای تمرکز بر رفتار دیکتاتوریهای ایران و سوریه و چین و روسیه و همپیمانان آنها صرفا بر مبارزه با دول برآمده از دمکراسیها تحت عنوان دول امپریالیستی همت گذاشتهاند و از این تز انزواگرایانه دفاع می کنند که ملتها خود باید به تنهایی منجی خویش باشند. برخی از آنها همانند اشغالگران وال استریت یک ساعت زیر سایهی ولایت فقیه زندگی نکردهاند تا به درستی معنی استبداد را متوجه شوند و آن را با زندگی در کشورهای غربی مقایسه کنند. بر اساس این منطق، همهی مبارزان اروپایی که به اسپانیا رفته و علیه استبداد آن کشور جنگیدند مزدور بیگانه بودند. اگر قرار است صرفا مردم کشورها شرایط خود را تغییر دهند چرا نباید مردم امریکا مشکل امپریالیسم را حل کنند؟ پس این همه عناصر ضد امپریالیست در سراسر عالم چه می گویند؟ اگر سیاست خارجی ایالات متحده به همهی دنیا مربوط می شود مگر جمهوری اسلامی فقط برای ایران خطر ایجاد می کند که آنها که دغدغهی صلح جهانی را دارند جمهوری اسلامی را در پرانتز قرار می دهند؟
در این زمینه البته بدون هماهنگی یا با هماهنگی نوعی همصدایی میان این مبارزان و دستگاههای تبلیغاتی داخلی کشورهای ضد امپریالیست برای به فراموشی سپردن مسائل ناشی از حکومت اراذل و اوباش به چشم می خورد. اراذل و اوباش نیز برای تغییر چهره، خود را ضد امپریالیست و ضد صهیونیست معرفی می کنند و با جنبش جهانی چپ فالوده می خورند.
نسخهی بی عملی
پیشنهاد این مبارزان عرصهی جهانی این است که اولا خود مردم باید به تنهایی با اراذل و اوباش مقابله کنند (در حالی که خود از آنها گریخته و جای دیگری مسکن گزیدهاند) و ثانیا مخالفانی که از دست این اراذل و اوباش گریختهاند باید از کسانی که زیر مشت و لگد اراذل و اوباش داخل کشور هستند یا با آنها مماشات کرده و فالوده می خورند در راهبرد و تاکتیک مبارزه پیروی کنند. هر دو پیشنهاد نسخهی بی عملی پیچیدن و رها کردن کار قیصر به قیصر است. کسانی که برای آب خوردن باید از اراذل و اوباش موجود مجوز بگیرند و تا کسی صدایش در بیاید پنج تا ده سال زندان می گیرد چگونه باید به تنهایی اراذل و اوباش را از قدرت پایین بکشند؟
نادیده گرفتن نوع حکومت
گروهی که حاکمان موجود را از جنس اراذل و اوباش نمی بینند توصیه می کنند که مهمترین اقدامی که باید انجام داد مقابله با قدرت سرکوب نیست، بلکه بلاموضوع کردن این قدرت است: "قدرت سرکوب همیشه نیازمند توجیهاتی برای فعلیت یافتن و به کار گرفته شدن است. هرنوع سیاستی که چنین توجیهی را در اختیار قدرت قرارمیدهد، جز به کوبندگی و برندگی قدرت سرکوب کمکی نمیکند. یک هدف مهم سیاست اصلاحات، بلاموضوع کردن اعمال این قدرت است و یا درصورت اعمال، هزینه اخلاقی آن را بسیار بالا خواهدبرد." (عباس عبدی، جرس، 27 فروردین 1391) از جمله سیاستهایی که توجیه سرکوب را در اختیار خامنهای و دوستان می دهد نفس کشیدن، راه رفتن در خیابان و انجام فعالیتهای جاری مثل حرف زدن و زندگی است. عملی از مردم عادی هست که حکومت به آن حساسیت نداشته باشد؟ آقای عبدی ظاهرا در سوئیس زندگی می کنند و نه تحت ولایت فقیه در سی سال گذشته. البته خودیها و بخشی از سابقا - خودیها چنین احساسی از زندگی در داخل ایران دارند.
رهبر دقیق و روشن
ضد امپریالیستهای گریخته از چنگال اراذل و اوباش وطنی به جای استقبال از کمک خارجی برای براندازی رژیم اراذل و اوباش از براندازی آن توسط قدرتهای خارجی ابراز نگرانی می کنند و علی خامنهای (رهبر اراذل و اوباش) را برای توهم این تمایل، روشن بین و دقیق نام می گذارند. آنها از دول خارجی خواستار امنیت رژیم موجود می شوند تا ولی فقیه کمتر احساس ترس کرده و با خیال راحت به سرکوب معترضان داخلی و آتش افروزی در سوریه و عراق و افغانستان ادامه دهد. البته خامنهای در تقویت و روغنکاری ماشین سرکوب در ایران و تقسیم قدرت میان اراذل واوباش دقیق و روشن بین بوده است.
اینان فراموش می کنند که در زادگاه آنها سانسور وجود دارد، مردم نمی توانند در یک کنسرت موسیقی به طور آزادانه شرکت کنند، مراسم دعا و نماز اگر حکومت نخواهد در خانهها نمی تواند برگزار شود، جا به جا برای هیچ و پوچ مردم را در کوچه و خیابان مورد بازرسی قرار می دهند، مردم در انتخاب نوع پوشش خود آزاد نیستند و به طور کلی شهروندان هیچ حقی ندارند. ضد امپریالیستهای ساکن غرب پس از مدتی آزادیهای موجود در کشور میزبان خود را برای همه جای دنیا فرض می گیرند. البته بخش عمدهای از این ضد امپریالیستها (مارکسیست یا مذهبی) هنگامی که در ایران بودند نیز مشکل چندانی با تحمیل سبک زندگی روحانیت بر مردم نداشتند و خود همان سبک زندگی را داشتند.
تعیین تکلیف برای کسانی که زیر مشت و لگدند
خودخواهی عظیمی است که فردی خود از دست اراذل و اوباش به کشوری دیگر مهاجرت کند اما از برنهادهی عدم دخالت خارجی به هر طریق در امور کشوری اشغال شده توسط همان اراذل و اوباش دفاع کند. انصاف حکم می کند که این موضوع را به کسانی واگذاریم که در چنگ آن اراذل و اوباش گرفتار هستند. باید با نظر سنجیهای علمی از مردم آن کشور پرسید که آیا می خواهند با کمک خارجی از شر مافیای حاکم رهایی یابند یا نه. کسی که در آزادی زندگی می کند چه حقی دارد برای کسانی که زیر چکمه هستند و اراذل و اوباش هر روز زندگی آنها را کنترل می کنند تعیین تکلیف کند؟ چرا قربانیان اراذل و اوباش باید هزینهی دیدگاههای ضد امپریالیستی کسانی را بپردازند که نه سودای حقوق بشر دارند و نه سودای حقوق مدنی شهروندان عادی را؟ این ضد امپریالیستها اگر با بازداشت رفیق سیاسی خود مواجه می شدند فریاد سرکوب بر می آوردند اما اگر پسر یا دختر جوانی در خیابان از بسیجیها کتک می خورد ککشان هم نمی گزید و نمی گزد.
اینان حتی با تحریمهای نفتی که بدون آن سالانه دهها میلیارد دلار به جیب سرداران سپاه و روحانیون آریستوکرات سرازیر می شود مخالفت می کنند. از حدود 100 میلیارد دلار درامد سالانهی نفت، تنها حدود ده درصد صرف خرید کالاهای ضروری مردم مثل غذا و دارو می شود و تنها نیمی از آن برای به گردش آوردن چرخ کارخانهها و اقتصاد داخلی کافی است. بقیه خرج جاه طلبیهای نظامی جمهوری اسلامی و فساد می شود. اگر واردات نفت کشور به نصف کاهش یابد خللی به گذران زندگی شهروندان ایرانی داخل کشور وارد نمی شود، به شرطی که صرف باج خواهی اراذل و اوباش نشود.
آزادی بدون هزینه نیست
مبلغان بی عملی در برابر اراذل و اوباش داخلی به نمونههایی از هرج و مرج و نقض حقوق بشر پس از سقوط دیکتاتور لیبی یا دیکتاتور عراق اشاره می کنند تا معترضان را از قیام علیه خامنهای و کمک گیری از دول غربی برای ساقط کردن آن مایوس سازند. همچنین معترضان را از تجزیهی کشور می ترسانند تا حکومت موجود را بر هر شرایط دیگری ترجیح دهند. مبلغان بی عملی توجه ندارند که عراق حتی پس از حملهی نظامی و شکاف عمیق میان کردها، سنیها و شیعیان، و لیبی نیز پس از سقوط قذافی و علی رغم ساختار قبیلهای تجزیه نشدند. اینان به تفاوت نقض سازمان یافتهی حقوق بشر (توسط دولت استبدادی) و نقض موردی آن توسط افراد (در دورهی کوتاهی پس از سقوط دیکتاتور) توجه نمی کنند. کسانی که امروز تصویر سیاهی از لیبی و عراق ارائه می کنند شایسته است در کنار موارد منفی از خود مردم لیبی و عراق بپرسند که آیا همین وضعیت موجود را بر حکومت قذافی یا صدام ترجیح می دهند یا خیر.
در ایرانِ تحت حکومت جمهوری اسلامی، عدهای اراذل و اوباش کشوری را اشغال کرده و نمی گذارند کسی نفس بکشد و کسانی که شجاعت اعتراض داشتهاند به زندان افتاده یا کشته شدهاند. عدهای از معترضان نیز با علم به سبعیت این اراذل و اوباش به خارج گریختهاند تا در آزادی به زندگی خود ادامه دهند یا سخنان خود را بگویند (حیرت انگیز سخنان کسانی است که از چنگ این اراذل و اوباش گریختهاند و هنوز به جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن که نظام ولایت فقیه را بنیان گذاشته باور دارند). وقتی می گویم اراذل و اوباش دقیقا معنای لغوی آن را مد نظر دارم. امروز کسانی که بر ایران حکم می رانند اغلب همانها هستند که روزی در خیابان با چوب و چماق به جان مردم می افتادند یا در طرحهای ترور داخل و خارج کشور مشارکت داشتهاند. شاید در دوره ای می شد حساب برخی از مقامات را با اراذل و اوباش جدا کرد اما امروز غیر ممکن است. خامنهای تنها به همین افراد اعتماد دارد و به همانها اتکا می کند.
انزواگرایی به نفع اوباش
اما دو گروه هستند که مخالف هر گونه دخالت دیگران در شرایط مردم تحت ستم این اراذل و اوباشند: گروهی که خود از دست این اراذل و اوباش گریختهاند و گروهی دیگر که یک ساعت تحت ستم آنها زندگی نکردهاند. آنها که از چنگ این اراذل و اوباش گریختهاند ولی با بخشی از اراذل و اوباش سابقهی دوستی دارند یا در یک دوره از یک جنس بودهاند (به واسطهی بچه محل بودن و رفاقت) به جای تمرکز بر زندگی تاسف بار افرادی که تحت حکومت اراذل و اوباشند در جامعهی جدید به یاد مشکلات جامعهی جهانی و امپریالیسم و مللی مثل لیبی و یمن افتادهاند و در عین حال مخالفان نظرات خود را همسو با بیگانه می نامند. معلوم نیست چرا وقتی در زیر ستم اراذل و اوباش هموطن خود بودند به یاد این موضوعات نمی افتادند. مگر مشکلات لیبی و یمن و مصر در سال 2011 خلق شدند؟
گروه دیگر اصولا دغدغهی مسائل و مشکلات مردم تحت ستم را ندارد و مبارزهی ضد امپریالیستی برای آن یک مغازهی بزرگ است. مغازه بودن این مبارزه را از اتهام زنی به مخالفان خود به عنوان ستون پنجم دشمن می توان متوجه شد. هر دو گروه از ردای ضد امپریالیستی و مبارزه علیه جنگ و تحذیر از تجزیه طلبی برای پیشبرد اهداف سیاسی خویش یعنی جلب مشروعیت سیاسی برای کسب قدرت، ثروت و منزلت اجتماعی استفاده می کنند بدون توجه به ستمی که بر خلائق می رود.
غش کردن به طرف دیکتاتورها
مبارزان عرصهی جهانی که فراموش کردهاند از کجا آمدهاند به جای تمرکز بر رفتار دیکتاتوریهای ایران و سوریه و چین و روسیه و همپیمانان آنها صرفا بر مبارزه با دول برآمده از دمکراسیها تحت عنوان دول امپریالیستی همت گذاشتهاند و از این تز انزواگرایانه دفاع می کنند که ملتها خود باید به تنهایی منجی خویش باشند. برخی از آنها همانند اشغالگران وال استریت یک ساعت زیر سایهی ولایت فقیه زندگی نکردهاند تا به درستی معنی استبداد را متوجه شوند و آن را با زندگی در کشورهای غربی مقایسه کنند. بر اساس این منطق، همهی مبارزان اروپایی که به اسپانیا رفته و علیه استبداد آن کشور جنگیدند مزدور بیگانه بودند. اگر قرار است صرفا مردم کشورها شرایط خود را تغییر دهند چرا نباید مردم امریکا مشکل امپریالیسم را حل کنند؟ پس این همه عناصر ضد امپریالیست در سراسر عالم چه می گویند؟ اگر سیاست خارجی ایالات متحده به همهی دنیا مربوط می شود مگر جمهوری اسلامی فقط برای ایران خطر ایجاد می کند که آنها که دغدغهی صلح جهانی را دارند جمهوری اسلامی را در پرانتز قرار می دهند؟
در این زمینه البته بدون هماهنگی یا با هماهنگی نوعی همصدایی میان این مبارزان و دستگاههای تبلیغاتی داخلی کشورهای ضد امپریالیست برای به فراموشی سپردن مسائل ناشی از حکومت اراذل و اوباش به چشم می خورد. اراذل و اوباش نیز برای تغییر چهره، خود را ضد امپریالیست و ضد صهیونیست معرفی می کنند و با جنبش جهانی چپ فالوده می خورند.
نسخهی بی عملی
پیشنهاد این مبارزان عرصهی جهانی این است که اولا خود مردم باید به تنهایی با اراذل و اوباش مقابله کنند (در حالی که خود از آنها گریخته و جای دیگری مسکن گزیدهاند) و ثانیا مخالفانی که از دست این اراذل و اوباش گریختهاند باید از کسانی که زیر مشت و لگد اراذل و اوباش داخل کشور هستند یا با آنها مماشات کرده و فالوده می خورند در راهبرد و تاکتیک مبارزه پیروی کنند. هر دو پیشنهاد نسخهی بی عملی پیچیدن و رها کردن کار قیصر به قیصر است. کسانی که برای آب خوردن باید از اراذل و اوباش موجود مجوز بگیرند و تا کسی صدایش در بیاید پنج تا ده سال زندان می گیرد چگونه باید به تنهایی اراذل و اوباش را از قدرت پایین بکشند؟
نادیده گرفتن نوع حکومت
گروهی که حاکمان موجود را از جنس اراذل و اوباش نمی بینند توصیه می کنند که مهمترین اقدامی که باید انجام داد مقابله با قدرت سرکوب نیست، بلکه بلاموضوع کردن این قدرت است: "قدرت سرکوب همیشه نیازمند توجیهاتی برای فعلیت یافتن و به کار گرفته شدن است. هرنوع سیاستی که چنین توجیهی را در اختیار قدرت قرارمیدهد، جز به کوبندگی و برندگی قدرت سرکوب کمکی نمیکند. یک هدف مهم سیاست اصلاحات، بلاموضوع کردن اعمال این قدرت است و یا درصورت اعمال، هزینه اخلاقی آن را بسیار بالا خواهدبرد." (عباس عبدی، جرس، 27 فروردین 1391) از جمله سیاستهایی که توجیه سرکوب را در اختیار خامنهای و دوستان می دهد نفس کشیدن، راه رفتن در خیابان و انجام فعالیتهای جاری مثل حرف زدن و زندگی است. عملی از مردم عادی هست که حکومت به آن حساسیت نداشته باشد؟ آقای عبدی ظاهرا در سوئیس زندگی می کنند و نه تحت ولایت فقیه در سی سال گذشته. البته خودیها و بخشی از سابقا - خودیها چنین احساسی از زندگی در داخل ایران دارند.
رهبر دقیق و روشن
ضد امپریالیستهای گریخته از چنگال اراذل و اوباش وطنی به جای استقبال از کمک خارجی برای براندازی رژیم اراذل و اوباش از براندازی آن توسط قدرتهای خارجی ابراز نگرانی می کنند و علی خامنهای (رهبر اراذل و اوباش) را برای توهم این تمایل، روشن بین و دقیق نام می گذارند. آنها از دول خارجی خواستار امنیت رژیم موجود می شوند تا ولی فقیه کمتر احساس ترس کرده و با خیال راحت به سرکوب معترضان داخلی و آتش افروزی در سوریه و عراق و افغانستان ادامه دهد. البته خامنهای در تقویت و روغنکاری ماشین سرکوب در ایران و تقسیم قدرت میان اراذل واوباش دقیق و روشن بین بوده است.
اینان فراموش می کنند که در زادگاه آنها سانسور وجود دارد، مردم نمی توانند در یک کنسرت موسیقی به طور آزادانه شرکت کنند، مراسم دعا و نماز اگر حکومت نخواهد در خانهها نمی تواند برگزار شود، جا به جا برای هیچ و پوچ مردم را در کوچه و خیابان مورد بازرسی قرار می دهند، مردم در انتخاب نوع پوشش خود آزاد نیستند و به طور کلی شهروندان هیچ حقی ندارند. ضد امپریالیستهای ساکن غرب پس از مدتی آزادیهای موجود در کشور میزبان خود را برای همه جای دنیا فرض می گیرند. البته بخش عمدهای از این ضد امپریالیستها (مارکسیست یا مذهبی) هنگامی که در ایران بودند نیز مشکل چندانی با تحمیل سبک زندگی روحانیت بر مردم نداشتند و خود همان سبک زندگی را داشتند.
تعیین تکلیف برای کسانی که زیر مشت و لگدند
خودخواهی عظیمی است که فردی خود از دست اراذل و اوباش به کشوری دیگر مهاجرت کند اما از برنهادهی عدم دخالت خارجی به هر طریق در امور کشوری اشغال شده توسط همان اراذل و اوباش دفاع کند. انصاف حکم می کند که این موضوع را به کسانی واگذاریم که در چنگ آن اراذل و اوباش گرفتار هستند. باید با نظر سنجیهای علمی از مردم آن کشور پرسید که آیا می خواهند با کمک خارجی از شر مافیای حاکم رهایی یابند یا نه. کسی که در آزادی زندگی می کند چه حقی دارد برای کسانی که زیر چکمه هستند و اراذل و اوباش هر روز زندگی آنها را کنترل می کنند تعیین تکلیف کند؟ چرا قربانیان اراذل و اوباش باید هزینهی دیدگاههای ضد امپریالیستی کسانی را بپردازند که نه سودای حقوق بشر دارند و نه سودای حقوق مدنی شهروندان عادی را؟ این ضد امپریالیستها اگر با بازداشت رفیق سیاسی خود مواجه می شدند فریاد سرکوب بر می آوردند اما اگر پسر یا دختر جوانی در خیابان از بسیجیها کتک می خورد ککشان هم نمی گزید و نمی گزد.
اینان حتی با تحریمهای نفتی که بدون آن سالانه دهها میلیارد دلار به جیب سرداران سپاه و روحانیون آریستوکرات سرازیر می شود مخالفت می کنند. از حدود 100 میلیارد دلار درامد سالانهی نفت، تنها حدود ده درصد صرف خرید کالاهای ضروری مردم مثل غذا و دارو می شود و تنها نیمی از آن برای به گردش آوردن چرخ کارخانهها و اقتصاد داخلی کافی است. بقیه خرج جاه طلبیهای نظامی جمهوری اسلامی و فساد می شود. اگر واردات نفت کشور به نصف کاهش یابد خللی به گذران زندگی شهروندان ایرانی داخل کشور وارد نمی شود، به شرطی که صرف باج خواهی اراذل و اوباش نشود.
آزادی بدون هزینه نیست
مبلغان بی عملی در برابر اراذل و اوباش داخلی به نمونههایی از هرج و مرج و نقض حقوق بشر پس از سقوط دیکتاتور لیبی یا دیکتاتور عراق اشاره می کنند تا معترضان را از قیام علیه خامنهای و کمک گیری از دول غربی برای ساقط کردن آن مایوس سازند. همچنین معترضان را از تجزیهی کشور می ترسانند تا حکومت موجود را بر هر شرایط دیگری ترجیح دهند. مبلغان بی عملی توجه ندارند که عراق حتی پس از حملهی نظامی و شکاف عمیق میان کردها، سنیها و شیعیان، و لیبی نیز پس از سقوط قذافی و علی رغم ساختار قبیلهای تجزیه نشدند. اینان به تفاوت نقض سازمان یافتهی حقوق بشر (توسط دولت استبدادی) و نقض موردی آن توسط افراد (در دورهی کوتاهی پس از سقوط دیکتاتور) توجه نمی کنند. کسانی که امروز تصویر سیاهی از لیبی و عراق ارائه می کنند شایسته است در کنار موارد منفی از خود مردم لیبی و عراق بپرسند که آیا همین وضعیت موجود را بر حکومت قذافی یا صدام ترجیح می دهند یا خیر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر