نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

کساندر مایر: ناتو برای نجات یورو در لیبی می جنگد. ترجمه از ا.م.شیری


ناتو برای نجات یورو در لیبی می جنگد
کساندر مایر(Xander Meyer)
مترجم: ا. م. شیری
ناتو جنگ برعلیه لیبی را با هدف نجات بانکهای فرانسه و یورو آغاز کرد.
یک شورشی لیبیایی از سربازان کشته شده عکس می گیرد. زندگی در حدود ۵٠ هزار* لیبیایی را در راه نجات موقتی بانکهای فرانسه و یورو فدا کردند. (این، زیر نویس تصویری است که علاقمندان می توانند در نشانی فوق ببینند. مترجم).
به دنبال انتشار اخبار و اطلاعات بی معنی بیش از حد زیاد در مورد به اصطلاح ضرورت، اما، در واقع گستاخانه «جنگ بشردوستانه» ناتو برعیه لیبی در ماههای اخیر که طبق برآوردهای کلی در حدود ۵٠ هزار لیبیایی را در کام خورد فرو برده است، بر آن شدیم با برشماری برخی واقعیتهای جدی نشان دهیم که دلیل اصلی تعقیب قذافی هیچ وجه مشترکی با «خونخواری» موهوم او نداشته، بلکه، با نجات بانکهای فرانسه و یورو که در وضعیت وخیمی بسر می برند، رابطه مستقیم دارد. در ادامه بخوانید که سیاستمداران و رسانه ها- باز هم- به چه فریبکاریهای هولناکی دست زدند.
واضح است که در رابطه با کشورهایی مثل بحرین، عربستان سعودی و امارات متحده عربی مداخله نظامی با هدف تعقیب دیکتاتورهای حاکم آنها نه فقط برنامه ریزی نمی شود، حتی برعکس، کشورهای اروپایی، مثلا،  آلمان، دانش حرفه ای و تسلیحات به این رژیمها عرضه می کنند. در چنین وضعیتی، مداخله نظامی چرا فقط در لیبی ضرورت می یابد؟
در ماه اکتبر سال ٢٠١٠ سازمان امنیت فرانسه نوری مسماری، مسئول امنیت دولت قذافی را در پاریس مورد بازجویی قرار داد. در رسانه های آسیایی و نه فقط آسیایی، این خبر انتشار یافت که مسماری اطلاعات سرّی دولت لیبی را در ازای مبالغ هنگفت افشا کرده است. افشای این اسرار ضربه سختی بر سارکوزی وارد آورد. چرا که قذافی در نظر داشت میلیاردها پول نفت لیبی را از اروپا بیرون بکشد. بخش اعظم این پولها سپرده شده به بانکهای فرانسه، قرار بود به آسیا منتقل شود.
 
وحشت از ورشکستگی بانکهای فرانسه
سارکوزی از اینکه پیامدهای این اقدام به بانکهای فرانسوی که بدون آن هم با مشکلات فراوانی دست به گریبان هستند، محدود نخواهد شد و آنها توانائی مقابله با حملات میلیاردهای نفتی لیبی را نخواهند داشت، به وحشت افتاده بود. زیرا، اگر بانکهای فرانسوی ورشکست می شدند، فرانسه نمی توانست در بنیاد تثبیت اروپا که احتمال ورشکستگی آن هم می رفت، شرکت نماید. پیامدها می توانست به یکسری عکس العملهای زنجیره ای تهدید کننده ادامه موجودیت ارز واحد اروپا و تمام منطقه یورو فراروید.
این واقعیتها که تحت هیچ شرایطی قذافی دیگر حاضر نبود هواپیماهای شکاری رافال فرانسه را بخرد و فرانسویها را در احداث نیروگاههای اتمی لیبی مشارکت دهد، نیز نقش مهمی ایفاء کردند. شرکت فرانسوی توتال در پی امضای معاهدات جدید نفت در لیبی بود، ولی قذافی آنها را به کمپانی دولتی صنایع نفت و گاز ایتالیا واگذار نمود. (قذافی و برلسکونی، نخست وزیر ایتالیا دوستان خوبی بودند).
در ادامه، حوادث بر اساس سناریوی کودتای ١٩۵٣ در ایران پیش رفت. با این تفاوت که آن وقت همه حادثه را سازمان سیا برنامه ریزی کرده بود اما در لیبی، فرانسویهای آن را شبیه سازی کردند. روزنامه معتبر آسیا تایمز همه حادثه را به تفصیل توضیح داد. ابتدا فرانسه وعده داد صرفنظر از عدم رعایت حقوق بشر در رژیمها عربستان سعودی و بحرین، از آنها حمایت نماید. این دو رژیم هم به سهم خود توانستند از پشتیبانی اتحادیه عرب نیز برخوردار شوند. «البته که» آمریکا بهمراه چند کشور اروپائی (هلند هم از جمله آنها)، در کارزار  جلوگیری از ورشکستگی بانکهای فرانسوی شرکت کردند.
 
فرانسه قیام شورشیان را سازماندهی کرد
پروفسور فرانسوی و محبوب رسانه ها، برنار آنری لوی، برای احراز جایگاه ریاست «جنبش شورشی» بسرعت سازمان یافته توسط ارگانهای اطلاعاتی غرب، با هواپیما به بنغازی اعزام گردید. آنری لوی در بنغازی، در حضور خبرنگاران رسانه های دعوت شده، مسئله آغاز جنبش دموکراتیک لیبی برای برکناری قذافی را تلفنی به اطلاع سارکوزی رساند. پس از آن، حسابهای لیبی مسدود شد و بانکهای فرانسه موقتا نجات یافتند.
همه این سیرک بازیها برای متقاعد کردن افکار عمومی غرب کافی بود. رقابت موجود میان قبایل مختلف لیبی را برای آن که رسانه ها گام بگام در باره تصرف اراضی جدید گزارش دهند، دستکاری کردند. مرهله بعدی، یعنی پشتیبانی ناتو از شورشیان هم از پیش طراحی شده بود.
انتشار خبر انتقال ١۵٠٠ نفر جنگجو توسط سازمان سیا از افغانستان برای تقویت شورشیان لیبی از سوی منابع دولتی پاکستان، موجب سردی شدید روابط این دولت با سازمان سیا گردید. گفته می شود پس از کشتن شدن اسامه بن لادن، پاکستان با عصبانیت شایعات زیادی را در مورد سیا پخش می کند. بر اساس یکی از آنها، صدها مزدور فارس و ازبک به لیبی اعزام گردید. خبرنگاران زیادی در لیبی، که شورشیان را تحت پوشش قرار می دادند، حتی یک فارس و یا ازبک را در میان شورشیان ندیدند.
 
قراردادهای نفتی در مقابل پشتیبانی از شورشیان
باز گردیم به فرانسه. در اینجا میلیاردهای نفتی لیبی، بخش اعظم آنها، در اختیار بانکهای فرانسه باقی ماندند. از تقریبا بیش از ١٠ میلیارد یورو، فرانسه در نظر دارد بیش از یک و نیم میلیارد یورو در اختیار دولت جدید قرار ندهد. بدین ترتیب، حالا خیال بانکهای دیگر کشورهای اتحادیه اروپا نیز می تواند راحت باشد. علاوه بر آن، آنها به ازای این میلیاردها می توانند کالاهای زیادی را به لیبی بفروشند. در نهایت، دولت جدید لیبی موظف است مراتب قدردانی خود را بخاطر این «آزادی» اعلام نماید. روز اول سپتامبر، رسانه ها گزارش دادند که فرانسه واقعا هم در مقابل کمک به مبارزه برای سرنگونی قذافی، محرمانه با شورشیان قرارداد امضاء کرده است.
بزودی معلوم خواهد که آیا لیبی مسئله خرید بمب افکن از فرانسه، واگذاری احداث نیروگاه هسته ای به این کشور و امضای قرار دادهای نفتی با شرکت فرانسوی توتال را حل خواهد کرد یا نه. علاوه بر این، سازمانهای امنیتی هم باید راهکارهای احاله مشاغل جدید به جاسوسان خود را جستجو نمایند. مأموران آژانس اطلاعاتی هلند فعلا جاکش هلندی قذافی را مورد بازجویی قرار داده اند. او فاحشه بیار رژیم قبلی بود و به احتمال قوی، چنین خدماتی را به رژیم جدید نیز عرضه خواهد کرد.
 
عواید جنگ را فرانسه توزیع می کند.
اکنون دیگر شما می دانید که جنبش مخالفان «دموکراتیک» لیبی چگونه به قدرت رسید و چه کسی در پشت آن ایستاده است. در حدود ۵٠ هزار لیبیایی زندگی خود را در راه نجات موقتی بانکهای فرانسه و بخاطر به تأخیر انداختن شکست یورو فدا کردند. اول سپتامبر ٢٠١١ کنفرانسی بمنظور بررسی  «بازسازی» برگزار گردید. در این کنفرانس چگونگی توزیع بیش از ٣٤ میلیارد یورو موجودی لیبی در بانکهای غربی مورد بررسی قرار گرفت. سارکوزی خود را رئیس کل بازسازی لیبی انتخاب کرد. به سخن دیگر، او برای بدست آوردن بزرگترین قسمت از کیک لیبی، از عقد قراردادهای میلیاردها یورویی با حاکمیت جدید لیبی پشتیبانی کرد.
شنبه گذشته (٢٧ ماه اوت. مترجم)، ما اعلام کردیم که گروههای مرتبط با القاعده بر طرابلس آقایی می کنند. دیروز(٣١ ماه اوت. مترجم.) رئیس جمهور آمریکا، اوباما این موضوع را تأئید کرد. خلاصه: گروهی که غرب برعلیه آن در کشورهایی مثل افغانستان و عراق می جنگند، یعنی القاعده، همان گروه تندرو اسلامی است که ناتو کنترل لیبی را بر عهده آن واگذار کرده است. این، یکی دیگر از نشانه های بی اعتباری پرنسیپ های غربی است که هر جا که پای پول به میان می آید، هیچ ارزشی ندارند. جاکشهای(pimps) واقعی را، در واقعیت امر، باید در میان نخبگان مالی و سیاسی حاکم جستجو کرد.
 
خاور میانه در آتش؟
در عین حال، بازی هنوز ادامه دارد. سارکوزی علنا اعلام کرد که هدف بعدی می تواند جمهوری اسلامی ایران باشد. علاوه بر آن، ترکیه و عربستان سعودی برای حمله نظامی به سوریه آماده می شوند. می بینید که جنگ بزرگ بعدی، قادر است تمام خاورمیانه و حتی کشورهای خارج از منطقه را به آتش بکشد. و این جنگ، درست مثل انقلاب لیبی که بر اساس برنامه فرانسه بوقوع پیوست، بواسطه رسانه ها، بطور کاملا غیرمنتظره اعلام خواهد شد.
 
پی نوشت مترجم:
*- رقم ۵٠ هزار نفر کشته در عرض پنج ماه، اگر چه رقم کوچکی نیست، به دو دلیل نمی تواند بیانگر واقعیت جنایت ناتو و مزدورانش در لیبی باشد: اولا- جنگ هنوز پایان نیافته و کشتارها با شدت تمام ادامه دارد. ثانیاًَ- اعلام این رقم بلافاصله بعد از سقوط طرابلس بر هیچ سندی استوار نبود. این رقم، مثل عراق و هر جای دیگر، اساسا بمنظور کوچکنمایی ابعاد جنایات امپریالیسم اعلام شده است.
ترجمه این مقاله را بمثابه تکه استخوان چرب هدیه می کنم:
١ــ به مقامات و رسانه های جمهوری اسلامی ایران که اشغالگران لیبی را «انقلابیون لیبی» و نشانه «بیداری اسلامی» می خوانند و در مدح آن از بام تا شام، زوزه شادی می کشند.
٢ــ به اپوزیسیون مزدور، این سگان زنجیرگسیخته امپریالیسم که در ثنای دمکراسی و حقوق بشر غربی (امپریالیستی) بطور شبانه روزی پارس می کنند.  
+ نوشته شده در 29 Sep 2011ساعت 4:24 بعد از ظهر توسط گاهنامۀ هنر و مبارزه | نظر بدهید

پوپولیسم و رسوائی جنایتکاران جنگی
ا. م. شیری
۵ مهر ١٣٩٠
شصت و ششمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد طبق معمول همه ساله، از ٢٩ شهریور ١٣٩٠ (بیستم سپتامبر ٢٠١١) کار خود را با شرکت سران و نمایندگان دولتهای ١٩٣ کشور جهان آغاز کرد. همچنانکه انتظار می رفت، این جلسه عمومی غالباًَ پادوهای سرمایه نیز بدون هیچ دستاورد چشمگیری پایان یافت. با این وجود، رخدادهایی مثل سخنرانی محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و تقدیم تقاضانامه کتبی وی برای عضویت فلسطین در سازمان ملل متحد، برافراشتن پرچم دوره استعماری لیبی در مقر سازمان ملل متحد و سخنرانی دو پوپولیست مشهور، رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه و محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران، سخنگویان دو کشور همسایه ظاهرا دوست و در واقع رقیب در منطقه، اولی بعنوان نماینده و مجری سیاستهای هارترین جناح امپریالیسم و دومی، بعنوان نماینده ارتجاعی ترین نیروهای مذهبی منطقه در مقابله با سیاستهای استیلاگرانه امپریالیسم، می تواند در تاریخ آن بیادگار بماند.
سخنرانی متین، احساسی و حقجویانه محمود عباس و تقدیم تقاضانامه عضویت فلسطین در سازمان ملل متحد با استقبال پرشور و کف زدنهای ایستاده حاضران مواجه شد. در مقابل آن، موضعگیری و سخنان سبک سرانه، متکبرانه و مزورانه نتان یاهو، نخست وزیر رژیم نژادپرست اسرائیل و قبل از او، باراک اوباما، رئیس جمهور امپریالیسم آمریکا حاکی از تصمیم این دو سخنگوی صهیونیسم بین الملی بر ادامه جنگ بر علیه حقیقت و عدالت بود. هر دوی آنها، پس از ۶٣ سال اشغال سرزمین فلسطین و قتل عامهای دیوانه وار مردم آن، باز هم سران فلسطین را به دیدار و گفتگو در همان مقر سازمان ملل فراخواندند. نتان یاهو حتی مجمع عمومی سازمان ملل را «تئاتری مضحک» و «خانه دروغ برعلیه کشورش» نامید. بدین ترتیب، نمایندگان صهیونیسم بین المللی در دامی گرفتار آمدند که حقانیت و عقلانیت فلسطین بر سر راه آنها نهاد بود.
اگر چه تقاضانامه تقدیمی محمود عباس برسمیت شناختن کشور فلسطین در یک پنجم از نصف خاک آن را در نظر دارد، با این وجود، دو راه بیشتر در پیش پای دولتهای امپریالیستی آمریکا و اروپا و اسرائیل باقی نگذاشت: یا آنها باید استقلال کشور فلسطین را برسمیت بشناسند و یا کما فی السابق،  خیره سرانه به جنگ برعلیه حقیقت و عدالت فلسطین ادامه داده، در مقابل جامعه جهانی قرار گیرند.  
طیب اردوغان نیز که موقعیت شدیدا متزلزل و بسیار شکننده استعمارگران غرب در جهان و بخصوص، در منطقه خاورمیانه را بخوبی درک کرده، اسرائیل نامیدن فلسطین را غیرقابل قبول خواند تا بدینوسیله، تنفر و بیزاری عمومی مردم خاورمیانه «مسلمان»، بویژه اعراب نسبت به سیاستهای سلطه گرانه امپریالیسم جهانی را به سمت مطلوب غرب در پشت سر ترکیه به صف کند.
اما، محمود احمدی نژاد پا را از «رقیب منطقه ای» فراتر گذاشت و طی سخنرانی خود، با دفاع پوپولیستی از حقیقت فلسطین و بیان زیرکانه یکسری واقعیتهای بدیهی و مطلق تاریخی و امروزی در مورد جنایات بی حد و حصر برده داران و استعمارگران غربی در جهان، خشم و نفرت پیشکاران امپریالیسم جهانی و صهیونیسم بین المللی را برانگیخت. هئیت های نمایندگی آمریکا، اروپا و اسرائیل که اکثر آنها باید به جرم ارتکاب جرایم جنگی در مراجع قضایی ملی و بین المللی محاکمه و مجازات شوند، قبل از پایان سخنرانی محمود احمدی نژاد تالار جلسه را نمایشگرانه ترک گفته و رسوائی دمکراسی خود را که توان شنیدن سخنان مخالف، ولو از زبان یک پوپولیست شناخته شده را ندارد، بنمایش گذاشتند.
البته، در مورد سازمان ملل متحد لازم به گفتن است که  این نهاد بظاهر بین المللی و یا بعبارت دقیق تر، مرکز مشاوره دولتهای جهان، منهای یک دوره کوتاه پس از نوزائی اتحاد شوروی بمثابه یک قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی جهانی جدید و پیروزی قاطع آن در جنگ جهانی دوم از یک طرف و از طرف دیگر، در پی اضمحلال کامل قدرتهای استعمار کهن مثل هلند، پرتقال، اسپانیا، ایتالیا، بلژیک و شروع رقابت بر سر احراز مقام سرکردگی امپریالیسم جهانی بین قدرت استعماری در وهله اول انگلیس و در جایگاه بعدی، فرانسه با قدرت استعماری نوظهور آمریکا که موجب برسمیت شناختن استقلال شبه قاره هند و اغلب مستعمرات آفریقا، آسیا و آمریکای مرکزی و جنوبی گردید، هیچ صفحه درخشانی در پرونده خود ثبت نکرده است.
پرونده سیاه سازمان ملل متحد با تقسیم اراضی فلسطین بدون حضور نمایندگان آن بین اکثریت عرب و اقلیت صهیونیست مهاجر عمدتا اروپائی طی قطعنامه ١٨١ در سال ١٩۴٧ گشوده شد و اوراق آن همه ساله افزوده گردید. صدور فرمان اشغال لیبی در ماه مارس سال ٢٠١١، آخرین برگ پرونده سیاه این سازمان می باشد که بموجب آن، امپریالیسم جهانی جنگ استعماری برای اشغال این کشور را آغاز کرد. جنگ استعماری امپریالیسم برعلیه لیبی که هنوز ادامه دارد، باعث ویرانی کامل زیرساختهای این کشور و قتل عامهای گسترده مردم آن در زیر بمبارانهای جنون آمیز ارتش فاشیستی امپریالیسم جهانی (ناتو) و حملات ارتش مزدوران گردید.
سازمان ملل متحد در تمام دوره موجودیت خود ناظر خونین ترین جنگهای امپریالیسم آمریکا و متحدانش در شبه جزیره کره، ویتنام، کامبوج، در سراسر قاره آفریقا و کشتارهای میلیونی خلقهای زیر ستم آنها و قتل عامهای متمادی اعراب فلسطین حتی در اردوگاههای فراریان جنگهای کشورگشایانه و همچنین اشغالگریها استعماری و کودتاهای ضدملی، از جمله در ایران، اندونزی، شیلی و کشورهای آفریقائی و آمریکای لاتین بوده و نه تنها سعی بر اجرای وظایف خود مبنی بر تلاش برای برقرار صلح و تأمین استقلال و امنیت کشورهای ضعیف در مقابل امپریالیسم متجاوز نکرد، حتی، در مقام یک نهاد بین المللی با حمایت و پشتیبانی یکجانبه از کشورهای مهاجم امپریالیستی، تأئیدیه اشغال استعماری بسیاری از کشورها، از جمله آنها،  اجزاء اتحاد شوروی و یوگسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی را نیز صادر کرد.
سازمان ملل متحد با محاصره اقتصادی بسیاری از کشورها، از جمله آنها، با تحریم اقتصادی عراق از سال  ١٩٩٠ تا سال ٢٠٠٣، زمینه قتل عام میلیونی مردم بخصوص، ۶٠٠ هزار کودک این کشور و اشغال نظامی آن را فراهم ساخت.
سازمان ملل متحد در تمام طول حیات خود، بعنوان یک مانع جدی در مقابل رشد و ترقی و پیشرفت اجتماعی قرار گرفت و بجای تلاش برای تحکیم دوستی، برادری، همگرائی و برابر حقوقی بین ملتها، تقسیم جهان بر اساس خطوط ترسیمی امپریالیسم جهانی را رسمیت بخشید.
پیروی بی چون و چرای سازمان ملل متحد از سیاست استاندارد دوگانه دولتهای امپریالیستی آمریکا و اروپا، سیمای آن را بشدت مخدوش کرده است. این سازمان در حالیکه «استقلال فرمایشی» جمهوریهای متحده شوروی و یوگسلاوی، جدایی اریتره و اتیوپی، چک و سلواکی، تقسیم سودان به دو کشور شمالی و جنوبی و همچنین، الحاق آلمان دموکراتیک به آلمان غربی و یمن جنوبی به یمن شمالی را در کوتاهترین زمان ممکن برسمیت شناخت، در طول ۶٣ سال گذشته پس از اعلام تأسیس کشور غیرقانونی(بی مرز و بدون سابقه تاریخی) اسرائیل در سال ١٩۴٨ تا کنون، ببهانه های مختلف از شناسایی حق مشروع و طبیعی مردم فلسطین برای داشتن کشور مستقل خود طفره می رود.
بازخوانی پرونده سیاه سازمان ملل متحد، این نتیجه گیری منطقی را ثابت می کند که، بدون تغییر بنیادی ساختار کنونی سازمان ملل متحد، انتظار برداشتن کوچکترین گام مثبت از سوی این نهاد بین المللی به سود خلقهای لهیده جهان در زیر سم بهایم امپریالیسم جهانی و صهیونیسم بین المللی بمثابه نیروی ضربت آن، نمی تواند چیزی جز آرزوهای نیک و رؤیاهای دلنشین باشد.
حذف ماده عضویت دائم و لغو حق وتو از اساسنامه سازمان ملل متحد برای پنج عضو کنونی و برای هر کشور دیگری در آینده، می تواند اولین و حداقل گام ممکن در جهت احیای اعتبار و هویت بین المللی آن باشد. جامعه جهانی بدون حل این دو معضل و مانع بهم پیوسته، نمی تواند این نهاد بین المللی را از زیر سیطره قدرتهای امپریالیستی- میلیتاریستی آمریکا و اروپا خارج و آزاد سازد.

هیچ نظری موجود نیست: