برای آنها که با تاریخ جنبشهای کارگری ایران آشنایی دارند انور خامهیی چهره ناشناختهیی نیست. او هرچند به گفته خود هیچگاه کارگری نکرده اما به واسطه عضویت در گروه ۵۳ نفر و حزب توده ایران با اندیشههای کارگری آن زمان آشناست، چنانچه حتی با وجود گذشت سالها از انشعابش از حزب توده و کنارهگیری اجباری از عالم سیاست همچنان قادر به تبیین شرایط آن روز هست. او که پنج سال با ۱۰۰ سالگی فاصله دارد، از شرایط تشکلات کارگری در سه دهه نخست قرن ۱۴ شمسی سخن میگوید و تصریح میکند که دهه سوم این قرن اوج شکلگیری تشکلات کارگری بوده است، دههیی که میتوان اوج داشتن قدرت سیاسی کارگران نیز آن را تلقی کرد. متن کامل این گفتوگو را میخوانید:
آقای انور خامهیی! میخواهیم درباره وضع تشکلهای کارگری قبل از انقلاب اسلامی توضیح بدهید. از اینجا شروع کنید که تشکلهای کارگری در دوره پهلوی چگونه بود؟
جنبشهای کارگری در ایران را میتوان به دو دوره تقسیم کرد؛ یک دوره، از سالهای ۱۳۰۰ شروع و تا سال ۱۳۱۵ ادامه پیدا میکند و بعد از تاریکی مطلق تا سال ۱۳۲۰ دوره دوم جنبشهای کارگری شروع میشود. در دوره اول از نظر سیاست عمومی هم که با توجه به وضع شدن قانونی در سال ۱۳۱۰ دولت یک نوعی جلوی شکلگیری تشکلات را میگرفت. مردم هم در این دوره متوجه سیاست آلمان پرستی بودند و دیگر کسی به دنبال سیاست دیگری نمیرفت، حتی شوروی هم اگر قبلا جریانی در ایران داشت این جریان دیگر به کلی از بین رفته بود. پنج سال پایانی دوره رضاشاه از لحاظ همه جنبشها و آزادیها تاریکی مطلق بود اما بعد از شهریور سال ۱۳۲۰ مجددا جنبشها شروع شد و تا پس از کودتای سال ۱۳۳۲ ادامه داشت که پس از آن، مجدد یک دوره رکود و خفقان از لحاظ کارهای سیاسی، اجتماعی، دیکتاتوری و خفقان بود.
منظور شما از قانون ۱۳۱۰ همان قانون معروف منع فعالیت فرقههای اشتراکی و کمونیستی است؟
بله. در واقع در دوران رضاشاه افراد زیادی از جمله آراداشس، یوسف افتخاری، نورالدین کیانوری، رحیم همداد و علی امید به اتهام تبلیغ مرام اشتراکی و ارتباط با شوروی دستگیر شده بودند اما به دلیل نبود قانون مشخص همچنان در زندان بلاتکلیف بودند تا اینکه در سال ۱۳۱۰ این قانون به تصویب رسید و بر اساس آن نهتنها این افراد محاکمه شدند که حتی به موجب این قانون هر گونه فعالیت کارگری در ایران با محدودیت شدید همراه شد.
افرادی که نام بردید آیا سابقه فعالیت صنفی کارگری نیز داشتند؟
آشنایی من با این افراد به زمانی بازمی گردد که محاکمه گروه ۵۳ نفر تمام شده بود و با ابلاغ رای دادگاه من دوره محکومیت هفت ساله خود را در زندان قصر میگذراندم. این افراد که به «قدیمی ها» « معروف بودند کمونسیتهایی بودند که از سال ۱۳۱۰ یا پیشتر در زندان بودند. برخی مانند یوسف افتخاری، رحیم همداد و علی امید در اعتصابهای کارگری چون اعتصاب کارگران نفت آبادان نقش موثری داشتند، سایرین نیز مانند پیشه وری و آراداشس آواسیان همه از اعضا و رهبران حزب کمونیست ایران بودند.
ماجرای اعتصاب کارگران نفت آبادان چه بود؟
یوسف افتخاری از ایرانیانی بود که در شوروی دوره کتو (مدرسه زحمتکشان شرق) را دیده بودند و بدین طریق به صورت مقدماتی با تفکرات مارکسیستی و کمونیستی آشنایی داشت. آن موقع اتمام دوره آموزشی افتخاری مصادف میشود با آشنایی او با گرایشات تروتسکیسم و آغاز تصفیه حسابهای استالین با تروتسکی و سایر یاران لنین، بنابراین در چنین شرایطی افتخاری آمدن به ایران را به ماندن در شوروی ترجیح میدهد. وی پس از آمدن به ایران به استخدام شرکت نفت درمیآید و به مناطق نفتی جنوب میرود در آنجا به اتکای آموزشهای کوتو موفق میشود با کارگران ایرانی شرکت نفت ارتباط بگیرد و چون در آن زمان وضع کارگران ایرانی شرکت نفت بسیار اسفبار بود، وی با همکاری دو نفر دیگر به نامهای علی امید و رحیم همداد موفق میشود تا در سال ۱۳۰۸ ترتیب یک اعتصاب سراسری کارگری را در شرکت ملی نفت بدهد که به دنبال این اعتصاب دولت مجبور میشود برای راضی نگه داشتن شرکت ملی نفت با معترضان برخورد کند که در نهایت این سه نفر به عنوان رهبران اعتصاب دستگیر و به زندان قصر در تهران منتقل میشوند.
در آن سالها به غیر از این اعتصاب آیا هیچ حرکت صنفی دیگری از سوی کارگران ایران صورت نگرفت؟
آن سالها تازه انقلاب مشروطه وارد دومین دهه عمر خود شده بود و به تبع افزایش آگاهیهای عمومی از آثار این انقلاب محسوب میشد اما هنوز در نظام حقوقی ایران مناسبات روابط کار و حقوق کارگران مسکوت بود، به همین دلیل در آن موقع جامعه هر چند وقت یک بار شاهد حرکتهای خودجوش کارگری بود که برای نمونه میتوان به اعتصاب کارگران چاپخانه در سال ۱۳۰۱ یا ۱۳۰۲ اشاره کرد که تحت رهبری فردی به نام اسدالله نورایی صورت گرفت و گرچه برخی راهاندازی این اعتصاب را به حزب کمونیست ایران ربط میدادند اما آگاهی عمومی کارگران در شکلگیری آن نقش بسزایی داشت.
برخورد دولت با این حرکتهای اعتراضی چگونه بود؟
خوب .تا قبل از آغاز دیکتاتوری رضا شاه هیچ مانع جدی بر سر راه فعالیتهای کارگری وجود نداشت اما پس از تاجگذاری پهلوی اول در سال ۱۳۰۴ به تدریج فعالیتهای کارگری با محدودیتهایی مواجه شد که در پنج سال آخر سلطنت رضاشاه این محدودیتها جو خفقان آوری را بر جامعه حاکم کرده بود. شدت این محدودیتها طوری بود که حکومت به صورت دستوری در مکاتبات رسمی و غیررسمی واژه «فعله» و «عمله» را جایگزین واژه کارگر کرده بود.
واکنش جامعه در مقابل این محدودیتها چه بود؟
طبیعتا در چنین جوی امکان انجام کار صنفی کارگری نبود. همانطور که گفتم در آن سالها هیچ قانون حمایتی برای کارگران نبود و در عمل کارفرمایان مانند خوانین و فئودالها از اختیارات نامحدودی برخوردار بودند و گرچه حکومت در کنار ارعاب و تهدید از تبلیغ منفی نیز برای جلوگیری از شکلگیری جریانات کارگری استفاده میکرد، اما با این حال نارضایتی در میان کارگران دیده میشد.
اما در همین سالها اقداماتی چون تاسیس صندوق بیمههای اجتماعی کارگران در جهت حمایت از کارگران بویژه کارگران راهسازی صورت میگیرد؟
بله. انقلاب مشروطه ایران باعث تحول در نظام اداری و اجتماعی ایران شد. به تبع پیروزی این انقلاب در جهت تامین رفاه مردم الگوبرداریهایی از کشورهای اروپایی صورت گرفته دانشجویان و سیاحان ایرانی به خارج رفته در آن نقش موثری داشتند اما با این همه حکومت تحت تاثیر همجواری با شوروی از ترویج اندیشههای کارگری هراسان بود و برای همین فضای فعالیت برای تشکلهای صنفی بسته بود.
شما در چنین شرایطی در گروه ۵۳ نفر که به ابتکار دکتر تقی ارانی شکل گرفته بود با اندیشههای مارکسیستی و کمونیستی آشنا میشوید. این گروه آیا هیچ برنامه مشخصی برای فعالیت در میان کارگران داشت؟
در میان اعضای گروه عدهیی کشاورز، مکانیک، خیاط و کفاش بودند اما در واقع هسته اولیه گروه را دانشجویان، دانشآموزان، معلمان، حتی پزشکان و مهندسانی تشکیل میدادند که به نوعی با مرحوم دکتر ارانی آشنایی داشتند و تحت تاثیر اندیشههای مارکسیستی ـ کمونیستی یا همان مرام اشتراکی قرار گرفته بودند. بنابراین در ترکیب اصلی این گروه به غیر از فردی به نام رضا ابراهیمزاده که راننده قطار بود و تنها عضو به معنی کارگر تلقی میشد دیگر کارگران جایی نداشتند اما با این حال این جریان روشنفکری برای نفوذ در میان کارگران برنامههایی داشت که به دلیل کشف و بازداشت اعضای آن هیچگاه به مرحله اجرا نرسید.
برنامههای گروه ۵۳ نفر برای نفوذ در میان کارگران چه بود؟
در آن سالها در ایران مناسبات تولید به شکل صنعتی و امروزی نبود، تنها در مجموعه شرکت نفت ایران و انگلیس گروه بزرگی از کارگران ایرانی، هندی و آفریقایی مشغول به کار بودند. در این میان وضع کارگران ایرانی از همه بدتر بود. برنامه گروه ۵۳ نفر نفوذ در میان کارگران ایرانی شرکت نفت و تبلیغ آنها بود، بنابراین به توصیه دکتر ارانی قرار شد تا من به برای تحقق این امر در شرکت نفت استخدام شوم، چون اداره شرکت با انگلیسیها بود، فرآیند استخدام کار آسانی نبود. آن موقع من تازه دیپلم گرفته بودم و در دانشگاه مشغول تحصیل شده بودم. بنابراین با توصیه شخصی به نام میرزاابوالحسن خان که در دوران مدرسه معلم ریاضی من بود و گفته میشد به دلیل تبحر در تدریس آموزگار ولیعهد نیز هست به مصطفی فاتح مسوول توزیع فرآوردههای شرکت نفت معرفی شدم اما چون به جای انگلیسی با زبان فرانسه آشنایی داشتم در نهایت استخدام من منوط به گذراندن یک دوره زبان انگلیسی شد که آن هم با بازداشت من منتفی شد.
پس گروه ۵۳ نفر را نباید جنبشی کارگری دانست؟
گرچه ایدئولوژی گروه ۵۳ نفر کارگری بود اما گروه ۵۳ نفر اصلا کارگری نبود و امکانش را هم نداشت. ما تازه کارگران را در زندان دیدیم و در آنجا با کسانی مانند یوسف و رحیم افتخاری که سابقه حضور در جنبشهای کارگری داشتند آشنا شدیم. حتی خود دکتر تقی ارانی هم سوابق جنبش کارگری را در ایران نداشت. ما برای نخستین بار در زندان از پیشه وری خواهش کردیم که شبها به صورت خصوصی برای ما از جریانهای کارگری پیش از سلطنت رضاشاه بگوید. گروه ۵۳ نفر یک جریان مطلقا روشنفکری بود.
سرسپردگی حزب توده به سیاستهای شوروی و قوامالسلطنه چگونه از شکلگیری جریانهای اصیل کارگری جلوگیری کرد؟
شوروی به دلیل منافع مشترکی که با انگلستان داشت به نام اتحاد در جنگ علیه فاشیسم و نازیسم حتی در تنظیم اساسنامه حزب توده دخالت کرد و باعث شد تا اساسنامه این حزب بر خلاف مرام کارگری و مارکسیستیاش به صورت فراگیر نوشته و تصویب شود. همچنین شوروی اعضای حزب را از دخالت و نفوذ در مناطق نفتی جنوب که زیرنظر انگلستان بود، منع کرد. در حالی که کارگران این مناطق به دلیل شرایط وخیم شغلی خود نسبت به حزب بسیار خوشبین بودند، حتی در اعتصابی کارگری که در سال ۲۵ در این مناطق و در اعتراض به وضع نامناسب روی داد، فرستادگان حزب توده رهبران اعتصاب را به خیانت و دشمنی علیه شوروی متهم کردند و جالب است که تنها چند سال بعد مسوولان همین حزب در دوران نخست وزیری دکتر مصدق به بهانه سرکوب این اعتصاب راهپیمایی را علیه دولت مردمی مصدق ترتیب میدهند. درباره اطاعت کورکورانه از قوام السلطنه نیز باید یادآور شد که سرسپردگیهای مقامات حزب باعث وارد آمدن لطمات جبرانناپذیری به حزب توده شد. به قول تقی فدار از معدود وکلای واقعا مردمی مجلس وقت شورای ملی که به واسطه قبول کردن وکالت کارگران در محاکم دادگستری در میان کارگران اصفهانی چهرهیی شناخته شده بود و به همین دلیل با حزب توده نیز مرتبط بود اعضای حزب از مقامات عالیه گرفته تا اعضای میانی همگی تابع منویات و فرمایشات قوام السلطنه شده بودند ودر جلسات خود با عنوان حضرت آقا از وی و نظریاتش سخن میگفتند.
با این حال آیا میتوان سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ را دوره اوج شکلگیری تشکلات کارگری دانست؟
بله. در این سالها تشکلات کارگری خیلی رشد کردند. گرچه جریانهای کارگری تحت تاثیر حزب توده و شورای متحد کارگران و... بود اما باز هم جریانهای کارگری مردمی و مستقل شکل گرفتند و به لطف فضای باز سیاسی کارگران توانستند نفس راحتی بکشند.
در آن دوره کارگران قدرت سیاسی هم کسب کرده بودند؟
کارگران در دوران پیش از نخست وزیری قوام السلطنه و زمانی که کارها دست حزب توده و شورای متحده بود، قدرت سیاسی به دست آورده بودند. شورای متحده کارگران به مناسبت پیروزی متفقین در جنگ دوم میتینگهای میلیونی برپا کرده بود که نشان از قدرت سیاسی داشتن آنها بود. باید یادآور شوم در آن زمان در همه جای دنیا پیروزی متفقین را جشن گرفته بودند و در ایران نیز حزب توده که اختیارش دست شوروی بود، خیلی سروصدا کرد و تمام قدرت خود را برای برگزاری میتینگ صرف کرد. قبل از آن هم در سال ۱۳۲۵ زمانی که اختیار جریانات کارگری دست حزب توده بود، دو میتینگ میلیونی به مناسبت اول مه و ۱۴ مرداد ماه سال ۱۳۲۵ برگزار شد که در نوع خود بینظیر بود، بنابراین همین سال ۱۳۲۵ اوج رشد واقعی جریانهای کارگری بود.
آیا این سالها، اوج قدرت سیاسی کارگرها هم تلقی میشود؟
بله این سالها اوج قدرت سیاسی هم بود. منتها اختیار حزب توده و شورای عالی متحده که شاخه کارگری حزب بود، آنقدر در دست شوروی بود که اینها از خود هیچ اختیاری نداشتند. در واقع آن زمان شوروی هم اختیار خود را دست قوام داده و تابع آن شده بود. یعنی در ماجرای آذربایجان گول قوام را خورده بود و به همین دلیل به حزب توده فشار میآورد که تمام قدرت خود را باید به قوام بدهد و هرچه او میگوید آن را اجرا کند. به عبارتی عنان اختیار حزب توده و شورای عالی متحده کارگران به دست قوام افتاده بود.
دلیل وابستگی مقامات حزب توده به شوروی چه بود؟ آیا آنها واقعا به مبانی مارکسیسم باور داشتند یا اینکه واقعا سرسپرده شوروی شده بودند؟
به اعتقاد من، برخی اعضای حزب توده مانند کامبخش با وجود تظاهری که از خود نسبت به اندیشههای مارکسیستی نشان میدادند از اساس و پایه فدایی شوروی و حتی استالین بودند. برخی دیگر مانند عباس اسکندری که اهل زدوبند بودند برای رسیدن به پست وکالت و وزارت وارد حزب شده و آماده تعامل به شوروی و حاکمیت بودند. افرادی هم مانند سلیمان میرزا عضو حزب بودند که شخصا آداب و مناسک مذهبی را به جای میآوردند. گروهی هم با تفکر مرحوم دکتر تقی ارانی صرفا از روی باورهای شخصی عضو حزب شده بودند و سعی میکردند تا استقلال خود را حفظ کنند اما به اعتقاد من جو ضد شوروی و ضدمارکسیستی که از سوی هواداران آلمان نازی در سالهای سلطنت رضا شاه بر جامعه حاکم شده بود، باعث شد تا از همان موقع ارتباط میان اعضای حزب با جامعه قطع شود. به واقع حتی تا مدتی پس از ورود متفقین به ایران و آزادی زندانیان سیاسی جو اجتماعی به نفع هواداران نازیسم و برعلیه هواداران اندیشههای مارکسیستی بود که این در نهایت باعث تقویت حس بدبینی و ترس از مردم در میان کادر رهبری حزب شده بود.
با این حال حزب توده اهداف کارگری هم که داشت؟
متاسفانه در تشکیلات حزب توده اندیشه و اغراض سیاسی بر تفکرات کارگری برتری داشت. بطوری که از ایرج اسکندری، و دکتر رادمنش و دکتر یزدی گرفته تا کامبخش و کیانوری و همچنین منتقدانی مانند مرحوم خلیل ملکی، جلال آل احمد، من و کشاورز هیچ کدام تفکر و عرضه کمک کردن به کارگران را نداشتیم و تنها معدود افرادی چون آراداشس آوانسیان بودند که میتوانستند با کارگران راحت ارتباط برقرار کنند. در واقع در حزب توده، موضعات سیاسی و زد و بند و ارتباط گرفتن با شوروی و حاکمیت وقت بر همه مسائل سیطره داشت که این مساله باعث شده بود به غیر از شورای عالی متحده کارگران، هیچ پل دیگری میان کارگران و حزب وجود نداشته باشد.
فکر نمیکنید علاوه بر مسائل داخلی حزب، تعارض میان باورهای مذهبی مردم با اندیشههای مارکسیستی حزب توده بوده که مانع ارتباط موثرتر کارگران با حزب شده بود؟
بله، کارگر ایرانی به عنوان یک فرد مسلمان و خداپرست رابطه خوبی با اندیشههای مارکسیستی نداشت. چون وقتی اسم شوروی میآمد، خودبهخود تبلیغات منفیای که از زمان رضا شاه برعلیه سوسیالیسم و مارکسیسم و کمونیسم شده بود، در اذهان تداعی میشد. اینکه بعد از انقلاب کمونیستی در شوروی کلیساها و مساجد را تعطیل و تخریب کرده بودند جو مذهبی مردم و بویژه کارگران را علیه حزب توده تحریک میکرد. یادمان باشد رضاشاه با افتخار از سرکوب نهضت جنگل دفاع میکرد و مردم نیز به دلیل ادعاهایی مبنی بر روابط میرزا کوچک خان با شورویها از این اقدام رضاخان پشتیبانی میکردند و دیگر کاری نداشتند که میرزا کوچکخان قبلا یک طلبه مسلمان بوده است. با این حال رهبران حزب توده به استناد اساسنامه حزب همیشه به باورهای مذهبی مردم احترام میگذاشتند، چون میدانستند برای نفوذ و ادامه فعالیت نباید در مقابل جامعه قرار بگیرند وگرنه حنای آنها رنگی ندارد و به همین دلیل همیشه چه در روزنامههای حزب و چه در دفاتر و کلوبهای حزب در مناسبتهای مذهبی، تبریک و تسلیت مذهبی درج میشد.
یکی از ویژگیهای حزب توده جذب شعرا، نویسندگان و روشنفکران بود، در حالی که این حزب باید در درجه اول کارگران را جذب خود میکرد.
کارگران به دلیل باورهای مذهبی چندان با حزب در ارتباط نبودند و تنها با شورای عالی متحده کارگران که شاخه کارگری حزب بوده مرتبط بودند اما درباره جذب شعرا و نویسندگان باید بگویم که پس از شکستی که شوروی و به تبع آن حزب توده از قوام السلطنه در سال ۱۳۲۵ خوردند، در ساختار حزب تغییراتی جدی به وجود آمد. کادر رهبری حزب از تیم دکتر رادمنش به کامبخش و دارودسته او واگذار شد و در همین راستا تاسیس کلوبهای هفتگانه حزب توده برای جذب بیشتر مشارکت مردمی در دستور کار قرار گرفت و بدینترتیب پای نویسندگان و روشنفکران به محافل حزب توده باز شد.
اگر به جنبشهای کارگری برگردیم، وضع تشکلات کارگری از سالهای ۱۳۳۲ تا پیروزی انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟
در آن دوره که من دیگر از عالم سیاست استعفا داده بودم و اصلا در ایران نبودم و هیچ اطلاعاتی در این رابطه ندارم. بطور کلی بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و فرار اعضای حزب توده دیگر نه حزب و نه شورای متحد نفوذی در ایران نداشتند و اگر هم یک جایی پایگاهی برای فعالیتی صنفی وجود داشت یا قوام السلطنه یا ساواک آنجا را تحت نظر داشت.
بین سال ۳۲ تا ۵۷ سازمانهایی به وجود میآیند که داعیه کارگری داشتند. از سازمانهای چریکی فدای خلق تا مجاهدین خلق گرفته که اگر اینها را دنبال کنیم میبینیم از دل جریانهای جبهه ملی بیرون آمدند. شکلگیری این سازمانها را تا چقدر میتوان متاثر از وضع کارگران دانست؟
بیشتر اعضای این سازمانها را جوانان احساساتی و تقریبا بیاطلاع از خلق و خوی ملت ایران تشکیل داده بودند. در واقع بنیانگذاران حزب توده بیشتر از اینها از جامعه ایران شناخت داشته و با مردم سروکار داشتند و افکار توده مردم را میشناختند. میبینیم که این سازمانها با همه ادعای خود در نهایت نتوانستند در پیگیری مطالبات کارگران موفق شوند.
آقای انور خامهیی! میخواهیم درباره وضع تشکلهای کارگری قبل از انقلاب اسلامی توضیح بدهید. از اینجا شروع کنید که تشکلهای کارگری در دوره پهلوی چگونه بود؟
جنبشهای کارگری در ایران را میتوان به دو دوره تقسیم کرد؛ یک دوره، از سالهای ۱۳۰۰ شروع و تا سال ۱۳۱۵ ادامه پیدا میکند و بعد از تاریکی مطلق تا سال ۱۳۲۰ دوره دوم جنبشهای کارگری شروع میشود. در دوره اول از نظر سیاست عمومی هم که با توجه به وضع شدن قانونی در سال ۱۳۱۰ دولت یک نوعی جلوی شکلگیری تشکلات را میگرفت. مردم هم در این دوره متوجه سیاست آلمان پرستی بودند و دیگر کسی به دنبال سیاست دیگری نمیرفت، حتی شوروی هم اگر قبلا جریانی در ایران داشت این جریان دیگر به کلی از بین رفته بود. پنج سال پایانی دوره رضاشاه از لحاظ همه جنبشها و آزادیها تاریکی مطلق بود اما بعد از شهریور سال ۱۳۲۰ مجددا جنبشها شروع شد و تا پس از کودتای سال ۱۳۳۲ ادامه داشت که پس از آن، مجدد یک دوره رکود و خفقان از لحاظ کارهای سیاسی، اجتماعی، دیکتاتوری و خفقان بود.
منظور شما از قانون ۱۳۱۰ همان قانون معروف منع فعالیت فرقههای اشتراکی و کمونیستی است؟
بله. در واقع در دوران رضاشاه افراد زیادی از جمله آراداشس، یوسف افتخاری، نورالدین کیانوری، رحیم همداد و علی امید به اتهام تبلیغ مرام اشتراکی و ارتباط با شوروی دستگیر شده بودند اما به دلیل نبود قانون مشخص همچنان در زندان بلاتکلیف بودند تا اینکه در سال ۱۳۱۰ این قانون به تصویب رسید و بر اساس آن نهتنها این افراد محاکمه شدند که حتی به موجب این قانون هر گونه فعالیت کارگری در ایران با محدودیت شدید همراه شد.
افرادی که نام بردید آیا سابقه فعالیت صنفی کارگری نیز داشتند؟
آشنایی من با این افراد به زمانی بازمی گردد که محاکمه گروه ۵۳ نفر تمام شده بود و با ابلاغ رای دادگاه من دوره محکومیت هفت ساله خود را در زندان قصر میگذراندم. این افراد که به «قدیمی ها» « معروف بودند کمونسیتهایی بودند که از سال ۱۳۱۰ یا پیشتر در زندان بودند. برخی مانند یوسف افتخاری، رحیم همداد و علی امید در اعتصابهای کارگری چون اعتصاب کارگران نفت آبادان نقش موثری داشتند، سایرین نیز مانند پیشه وری و آراداشس آواسیان همه از اعضا و رهبران حزب کمونیست ایران بودند.
ماجرای اعتصاب کارگران نفت آبادان چه بود؟
یوسف افتخاری از ایرانیانی بود که در شوروی دوره کتو (مدرسه زحمتکشان شرق) را دیده بودند و بدین طریق به صورت مقدماتی با تفکرات مارکسیستی و کمونیستی آشنایی داشت. آن موقع اتمام دوره آموزشی افتخاری مصادف میشود با آشنایی او با گرایشات تروتسکیسم و آغاز تصفیه حسابهای استالین با تروتسکی و سایر یاران لنین، بنابراین در چنین شرایطی افتخاری آمدن به ایران را به ماندن در شوروی ترجیح میدهد. وی پس از آمدن به ایران به استخدام شرکت نفت درمیآید و به مناطق نفتی جنوب میرود در آنجا به اتکای آموزشهای کوتو موفق میشود با کارگران ایرانی شرکت نفت ارتباط بگیرد و چون در آن زمان وضع کارگران ایرانی شرکت نفت بسیار اسفبار بود، وی با همکاری دو نفر دیگر به نامهای علی امید و رحیم همداد موفق میشود تا در سال ۱۳۰۸ ترتیب یک اعتصاب سراسری کارگری را در شرکت ملی نفت بدهد که به دنبال این اعتصاب دولت مجبور میشود برای راضی نگه داشتن شرکت ملی نفت با معترضان برخورد کند که در نهایت این سه نفر به عنوان رهبران اعتصاب دستگیر و به زندان قصر در تهران منتقل میشوند.
در آن سالها به غیر از این اعتصاب آیا هیچ حرکت صنفی دیگری از سوی کارگران ایران صورت نگرفت؟
آن سالها تازه انقلاب مشروطه وارد دومین دهه عمر خود شده بود و به تبع افزایش آگاهیهای عمومی از آثار این انقلاب محسوب میشد اما هنوز در نظام حقوقی ایران مناسبات روابط کار و حقوق کارگران مسکوت بود، به همین دلیل در آن موقع جامعه هر چند وقت یک بار شاهد حرکتهای خودجوش کارگری بود که برای نمونه میتوان به اعتصاب کارگران چاپخانه در سال ۱۳۰۱ یا ۱۳۰۲ اشاره کرد که تحت رهبری فردی به نام اسدالله نورایی صورت گرفت و گرچه برخی راهاندازی این اعتصاب را به حزب کمونیست ایران ربط میدادند اما آگاهی عمومی کارگران در شکلگیری آن نقش بسزایی داشت.
برخورد دولت با این حرکتهای اعتراضی چگونه بود؟
خوب .تا قبل از آغاز دیکتاتوری رضا شاه هیچ مانع جدی بر سر راه فعالیتهای کارگری وجود نداشت اما پس از تاجگذاری پهلوی اول در سال ۱۳۰۴ به تدریج فعالیتهای کارگری با محدودیتهایی مواجه شد که در پنج سال آخر سلطنت رضاشاه این محدودیتها جو خفقان آوری را بر جامعه حاکم کرده بود. شدت این محدودیتها طوری بود که حکومت به صورت دستوری در مکاتبات رسمی و غیررسمی واژه «فعله» و «عمله» را جایگزین واژه کارگر کرده بود.
واکنش جامعه در مقابل این محدودیتها چه بود؟
طبیعتا در چنین جوی امکان انجام کار صنفی کارگری نبود. همانطور که گفتم در آن سالها هیچ قانون حمایتی برای کارگران نبود و در عمل کارفرمایان مانند خوانین و فئودالها از اختیارات نامحدودی برخوردار بودند و گرچه حکومت در کنار ارعاب و تهدید از تبلیغ منفی نیز برای جلوگیری از شکلگیری جریانات کارگری استفاده میکرد، اما با این حال نارضایتی در میان کارگران دیده میشد.
اما در همین سالها اقداماتی چون تاسیس صندوق بیمههای اجتماعی کارگران در جهت حمایت از کارگران بویژه کارگران راهسازی صورت میگیرد؟
بله. انقلاب مشروطه ایران باعث تحول در نظام اداری و اجتماعی ایران شد. به تبع پیروزی این انقلاب در جهت تامین رفاه مردم الگوبرداریهایی از کشورهای اروپایی صورت گرفته دانشجویان و سیاحان ایرانی به خارج رفته در آن نقش موثری داشتند اما با این همه حکومت تحت تاثیر همجواری با شوروی از ترویج اندیشههای کارگری هراسان بود و برای همین فضای فعالیت برای تشکلهای صنفی بسته بود.
شما در چنین شرایطی در گروه ۵۳ نفر که به ابتکار دکتر تقی ارانی شکل گرفته بود با اندیشههای مارکسیستی و کمونیستی آشنا میشوید. این گروه آیا هیچ برنامه مشخصی برای فعالیت در میان کارگران داشت؟
در میان اعضای گروه عدهیی کشاورز، مکانیک، خیاط و کفاش بودند اما در واقع هسته اولیه گروه را دانشجویان، دانشآموزان، معلمان، حتی پزشکان و مهندسانی تشکیل میدادند که به نوعی با مرحوم دکتر ارانی آشنایی داشتند و تحت تاثیر اندیشههای مارکسیستی ـ کمونیستی یا همان مرام اشتراکی قرار گرفته بودند. بنابراین در ترکیب اصلی این گروه به غیر از فردی به نام رضا ابراهیمزاده که راننده قطار بود و تنها عضو به معنی کارگر تلقی میشد دیگر کارگران جایی نداشتند اما با این حال این جریان روشنفکری برای نفوذ در میان کارگران برنامههایی داشت که به دلیل کشف و بازداشت اعضای آن هیچگاه به مرحله اجرا نرسید.
برنامههای گروه ۵۳ نفر برای نفوذ در میان کارگران چه بود؟
در آن سالها در ایران مناسبات تولید به شکل صنعتی و امروزی نبود، تنها در مجموعه شرکت نفت ایران و انگلیس گروه بزرگی از کارگران ایرانی، هندی و آفریقایی مشغول به کار بودند. در این میان وضع کارگران ایرانی از همه بدتر بود. برنامه گروه ۵۳ نفر نفوذ در میان کارگران ایرانی شرکت نفت و تبلیغ آنها بود، بنابراین به توصیه دکتر ارانی قرار شد تا من به برای تحقق این امر در شرکت نفت استخدام شوم، چون اداره شرکت با انگلیسیها بود، فرآیند استخدام کار آسانی نبود. آن موقع من تازه دیپلم گرفته بودم و در دانشگاه مشغول تحصیل شده بودم. بنابراین با توصیه شخصی به نام میرزاابوالحسن خان که در دوران مدرسه معلم ریاضی من بود و گفته میشد به دلیل تبحر در تدریس آموزگار ولیعهد نیز هست به مصطفی فاتح مسوول توزیع فرآوردههای شرکت نفت معرفی شدم اما چون به جای انگلیسی با زبان فرانسه آشنایی داشتم در نهایت استخدام من منوط به گذراندن یک دوره زبان انگلیسی شد که آن هم با بازداشت من منتفی شد.
پس گروه ۵۳ نفر را نباید جنبشی کارگری دانست؟
گرچه ایدئولوژی گروه ۵۳ نفر کارگری بود اما گروه ۵۳ نفر اصلا کارگری نبود و امکانش را هم نداشت. ما تازه کارگران را در زندان دیدیم و در آنجا با کسانی مانند یوسف و رحیم افتخاری که سابقه حضور در جنبشهای کارگری داشتند آشنا شدیم. حتی خود دکتر تقی ارانی هم سوابق جنبش کارگری را در ایران نداشت. ما برای نخستین بار در زندان از پیشه وری خواهش کردیم که شبها به صورت خصوصی برای ما از جریانهای کارگری پیش از سلطنت رضاشاه بگوید. گروه ۵۳ نفر یک جریان مطلقا روشنفکری بود.
سرسپردگی حزب توده به سیاستهای شوروی و قوامالسلطنه چگونه از شکلگیری جریانهای اصیل کارگری جلوگیری کرد؟
شوروی به دلیل منافع مشترکی که با انگلستان داشت به نام اتحاد در جنگ علیه فاشیسم و نازیسم حتی در تنظیم اساسنامه حزب توده دخالت کرد و باعث شد تا اساسنامه این حزب بر خلاف مرام کارگری و مارکسیستیاش به صورت فراگیر نوشته و تصویب شود. همچنین شوروی اعضای حزب را از دخالت و نفوذ در مناطق نفتی جنوب که زیرنظر انگلستان بود، منع کرد. در حالی که کارگران این مناطق به دلیل شرایط وخیم شغلی خود نسبت به حزب بسیار خوشبین بودند، حتی در اعتصابی کارگری که در سال ۲۵ در این مناطق و در اعتراض به وضع نامناسب روی داد، فرستادگان حزب توده رهبران اعتصاب را به خیانت و دشمنی علیه شوروی متهم کردند و جالب است که تنها چند سال بعد مسوولان همین حزب در دوران نخست وزیری دکتر مصدق به بهانه سرکوب این اعتصاب راهپیمایی را علیه دولت مردمی مصدق ترتیب میدهند. درباره اطاعت کورکورانه از قوام السلطنه نیز باید یادآور شد که سرسپردگیهای مقامات حزب باعث وارد آمدن لطمات جبرانناپذیری به حزب توده شد. به قول تقی فدار از معدود وکلای واقعا مردمی مجلس وقت شورای ملی که به واسطه قبول کردن وکالت کارگران در محاکم دادگستری در میان کارگران اصفهانی چهرهیی شناخته شده بود و به همین دلیل با حزب توده نیز مرتبط بود اعضای حزب از مقامات عالیه گرفته تا اعضای میانی همگی تابع منویات و فرمایشات قوام السلطنه شده بودند ودر جلسات خود با عنوان حضرت آقا از وی و نظریاتش سخن میگفتند.
با این حال آیا میتوان سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ را دوره اوج شکلگیری تشکلات کارگری دانست؟
بله. در این سالها تشکلات کارگری خیلی رشد کردند. گرچه جریانهای کارگری تحت تاثیر حزب توده و شورای متحد کارگران و... بود اما باز هم جریانهای کارگری مردمی و مستقل شکل گرفتند و به لطف فضای باز سیاسی کارگران توانستند نفس راحتی بکشند.
در آن دوره کارگران قدرت سیاسی هم کسب کرده بودند؟
کارگران در دوران پیش از نخست وزیری قوام السلطنه و زمانی که کارها دست حزب توده و شورای متحده بود، قدرت سیاسی به دست آورده بودند. شورای متحده کارگران به مناسبت پیروزی متفقین در جنگ دوم میتینگهای میلیونی برپا کرده بود که نشان از قدرت سیاسی داشتن آنها بود. باید یادآور شوم در آن زمان در همه جای دنیا پیروزی متفقین را جشن گرفته بودند و در ایران نیز حزب توده که اختیارش دست شوروی بود، خیلی سروصدا کرد و تمام قدرت خود را برای برگزاری میتینگ صرف کرد. قبل از آن هم در سال ۱۳۲۵ زمانی که اختیار جریانات کارگری دست حزب توده بود، دو میتینگ میلیونی به مناسبت اول مه و ۱۴ مرداد ماه سال ۱۳۲۵ برگزار شد که در نوع خود بینظیر بود، بنابراین همین سال ۱۳۲۵ اوج رشد واقعی جریانهای کارگری بود.
آیا این سالها، اوج قدرت سیاسی کارگرها هم تلقی میشود؟
بله این سالها اوج قدرت سیاسی هم بود. منتها اختیار حزب توده و شورای عالی متحده که شاخه کارگری حزب بود، آنقدر در دست شوروی بود که اینها از خود هیچ اختیاری نداشتند. در واقع آن زمان شوروی هم اختیار خود را دست قوام داده و تابع آن شده بود. یعنی در ماجرای آذربایجان گول قوام را خورده بود و به همین دلیل به حزب توده فشار میآورد که تمام قدرت خود را باید به قوام بدهد و هرچه او میگوید آن را اجرا کند. به عبارتی عنان اختیار حزب توده و شورای عالی متحده کارگران به دست قوام افتاده بود.
دلیل وابستگی مقامات حزب توده به شوروی چه بود؟ آیا آنها واقعا به مبانی مارکسیسم باور داشتند یا اینکه واقعا سرسپرده شوروی شده بودند؟
به اعتقاد من، برخی اعضای حزب توده مانند کامبخش با وجود تظاهری که از خود نسبت به اندیشههای مارکسیستی نشان میدادند از اساس و پایه فدایی شوروی و حتی استالین بودند. برخی دیگر مانند عباس اسکندری که اهل زدوبند بودند برای رسیدن به پست وکالت و وزارت وارد حزب شده و آماده تعامل به شوروی و حاکمیت بودند. افرادی هم مانند سلیمان میرزا عضو حزب بودند که شخصا آداب و مناسک مذهبی را به جای میآوردند. گروهی هم با تفکر مرحوم دکتر تقی ارانی صرفا از روی باورهای شخصی عضو حزب شده بودند و سعی میکردند تا استقلال خود را حفظ کنند اما به اعتقاد من جو ضد شوروی و ضدمارکسیستی که از سوی هواداران آلمان نازی در سالهای سلطنت رضا شاه بر جامعه حاکم شده بود، باعث شد تا از همان موقع ارتباط میان اعضای حزب با جامعه قطع شود. به واقع حتی تا مدتی پس از ورود متفقین به ایران و آزادی زندانیان سیاسی جو اجتماعی به نفع هواداران نازیسم و برعلیه هواداران اندیشههای مارکسیستی بود که این در نهایت باعث تقویت حس بدبینی و ترس از مردم در میان کادر رهبری حزب شده بود.
با این حال حزب توده اهداف کارگری هم که داشت؟
متاسفانه در تشکیلات حزب توده اندیشه و اغراض سیاسی بر تفکرات کارگری برتری داشت. بطوری که از ایرج اسکندری، و دکتر رادمنش و دکتر یزدی گرفته تا کامبخش و کیانوری و همچنین منتقدانی مانند مرحوم خلیل ملکی، جلال آل احمد، من و کشاورز هیچ کدام تفکر و عرضه کمک کردن به کارگران را نداشتیم و تنها معدود افرادی چون آراداشس آوانسیان بودند که میتوانستند با کارگران راحت ارتباط برقرار کنند. در واقع در حزب توده، موضعات سیاسی و زد و بند و ارتباط گرفتن با شوروی و حاکمیت وقت بر همه مسائل سیطره داشت که این مساله باعث شده بود به غیر از شورای عالی متحده کارگران، هیچ پل دیگری میان کارگران و حزب وجود نداشته باشد.
فکر نمیکنید علاوه بر مسائل داخلی حزب، تعارض میان باورهای مذهبی مردم با اندیشههای مارکسیستی حزب توده بوده که مانع ارتباط موثرتر کارگران با حزب شده بود؟
بله، کارگر ایرانی به عنوان یک فرد مسلمان و خداپرست رابطه خوبی با اندیشههای مارکسیستی نداشت. چون وقتی اسم شوروی میآمد، خودبهخود تبلیغات منفیای که از زمان رضا شاه برعلیه سوسیالیسم و مارکسیسم و کمونیسم شده بود، در اذهان تداعی میشد. اینکه بعد از انقلاب کمونیستی در شوروی کلیساها و مساجد را تعطیل و تخریب کرده بودند جو مذهبی مردم و بویژه کارگران را علیه حزب توده تحریک میکرد. یادمان باشد رضاشاه با افتخار از سرکوب نهضت جنگل دفاع میکرد و مردم نیز به دلیل ادعاهایی مبنی بر روابط میرزا کوچک خان با شورویها از این اقدام رضاخان پشتیبانی میکردند و دیگر کاری نداشتند که میرزا کوچکخان قبلا یک طلبه مسلمان بوده است. با این حال رهبران حزب توده به استناد اساسنامه حزب همیشه به باورهای مذهبی مردم احترام میگذاشتند، چون میدانستند برای نفوذ و ادامه فعالیت نباید در مقابل جامعه قرار بگیرند وگرنه حنای آنها رنگی ندارد و به همین دلیل همیشه چه در روزنامههای حزب و چه در دفاتر و کلوبهای حزب در مناسبتهای مذهبی، تبریک و تسلیت مذهبی درج میشد.
یکی از ویژگیهای حزب توده جذب شعرا، نویسندگان و روشنفکران بود، در حالی که این حزب باید در درجه اول کارگران را جذب خود میکرد.
کارگران به دلیل باورهای مذهبی چندان با حزب در ارتباط نبودند و تنها با شورای عالی متحده کارگران که شاخه کارگری حزب بوده مرتبط بودند اما درباره جذب شعرا و نویسندگان باید بگویم که پس از شکستی که شوروی و به تبع آن حزب توده از قوام السلطنه در سال ۱۳۲۵ خوردند، در ساختار حزب تغییراتی جدی به وجود آمد. کادر رهبری حزب از تیم دکتر رادمنش به کامبخش و دارودسته او واگذار شد و در همین راستا تاسیس کلوبهای هفتگانه حزب توده برای جذب بیشتر مشارکت مردمی در دستور کار قرار گرفت و بدینترتیب پای نویسندگان و روشنفکران به محافل حزب توده باز شد.
اگر به جنبشهای کارگری برگردیم، وضع تشکلات کارگری از سالهای ۱۳۳۲ تا پیروزی انقلاب اسلامی را چگونه ارزیابی میکنید؟
در آن دوره که من دیگر از عالم سیاست استعفا داده بودم و اصلا در ایران نبودم و هیچ اطلاعاتی در این رابطه ندارم. بطور کلی بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و فرار اعضای حزب توده دیگر نه حزب و نه شورای متحد نفوذی در ایران نداشتند و اگر هم یک جایی پایگاهی برای فعالیتی صنفی وجود داشت یا قوام السلطنه یا ساواک آنجا را تحت نظر داشت.
بین سال ۳۲ تا ۵۷ سازمانهایی به وجود میآیند که داعیه کارگری داشتند. از سازمانهای چریکی فدای خلق تا مجاهدین خلق گرفته که اگر اینها را دنبال کنیم میبینیم از دل جریانهای جبهه ملی بیرون آمدند. شکلگیری این سازمانها را تا چقدر میتوان متاثر از وضع کارگران دانست؟
بیشتر اعضای این سازمانها را جوانان احساساتی و تقریبا بیاطلاع از خلق و خوی ملت ایران تشکیل داده بودند. در واقع بنیانگذاران حزب توده بیشتر از اینها از جامعه ایران شناخت داشته و با مردم سروکار داشتند و افکار توده مردم را میشناختند. میبینیم که این سازمانها با همه ادعای خود در نهایت نتوانستند در پیگیری مطالبات کارگران موفق شوند.
منبع: سایت اعتماد- سیدابراهیم علیزاده ـ پانیذ فاضلیان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر