گزارشی از آلن گرش
ترجمه بهروز عارفی اگر چه سرنگونی حسنی مبارک، مر حله نخست بود، اما انقلاب هنوز در آغاز گذرگاه است. همه جا، چه در خيابان و چه در کارخانه، آرمان آزادی و خواست دگرگونی به چشم می خورد که در آن مستمندان فراموش شدگان نباشند. اگر يوسف شاهين زنده می بود، نمی توانست ساختمان سياه و سفيد ايستگاه مرکزی راه آهن قاهره را باز شناسد. اين ايستگاه صحنه اصلی يکی از زيباترين فيلم های او بود که در سال 1958 فيلمبرداری شده است. داستان فيلم، حکايت عشق نا ممکن قناوي، جوان فقير، شل و ساده لوح به هنونه يک دختر زيباست. نه فقط مجسمه غول پيکر رامسس دوم، فرعون مصر را به فلات چيزه منتقل کرده اند، نمای ساختمان نيز پس از نوسازي، در زير پرتو خورشيد می درخشد. اين منظره بيرونی ساختمان بسختی می تواند آشوب بزرگی که در درون آن جريان دارد را بپوشاند. مسافران شتابزده، در لابلای عمليات ساختمانی پر هياهو، در ميان داربست ها با حرکتی مارپيچی بين سنگ پاره ها و چاله های پر گل ولاي، بدون هيچ علامت راهنمائي، راهی به سوی سکوی مورد نظرشان باز می کنند. قطار محله الکبري، ساعت يک و ربع بعدازظهر به راه می افتد. جمعيت زيادی به واگن های کثيف، با پنجره هائی تيره روی آورده اند. فقط دو واگن «به سازی شده» در ته قطار و با بهائی بيشتر، مکانی با تهويه مطبوع عرضه می کند، در حالی که درجه حرارت در بيرون قطار به چهل می رسد. برای رسيدن به اين شهر که فقط صد کيلومتر با قاهره فاصله دارد، بيش از دو ساعت وقت لازم است. در ميان راه، هيچ مانع طبيعی و هيچ سهل انگاری انسانی که اين کندی را توجيه کند، ديده نمی شود. مسير از جلگه زراعتی در دلتای نيل، يکی از حاصلخيز ترين مناطق جهان می گذرد . لوکوموتيو تنبل به آهستگی از ميان زمين های باز مانده از شهرسازی و جمعيت در حال رشد، راهی برای خود باز می کند. شهر محله الکبری (پانصدهزار جمعيت، دو ميليون برای استان) نماد شهرک های متوسط مصری است که با خفقان جمعيتی شهرهای غول پيکر قاهره و اسکندريه، بخش مهمی از رشد جمعيتی را جذب کرده اند. در اوايل قرن نوزدهم، اين شهر انحصار بافت ابريشم را در اختيار داشت و سپس به يکی از مراکز ريسندگی مصر بدل شد. شهرت اين شهر به خاطر کيفيت استثنائی الياف بلند پنبه است که يک فرانسوی در سال 1817 رواج داد. جنگ داخلی آمريکا (1861-1865) ، اروپا را از واردات پنيه آمريکائی محروم کرده بود و در نتيجه مصر برای زمانی طولانی در رده اول صادرکنندگان پنبه در جهان قرار گرفت. ايستگاه راه آهن چند صد متر با کارخانه ريسندگی و بافندگی مصر فاصله دارد . اما برای عبور بايد از ميان سنگلاخ ها و از لابلای هرج و مرج رفت وآمدها، از ميان چرخ و گاری های دست فروشان و سيل زنان کارگر جوان با لباس کار و روسری های رنگارنگ راهی باز کرد. برای رسيدن به مقصد، بايد وسيله ای يافت، مانند اتوبوس، قطار، تاکسی جمعی يا حتی توک توک، سه چرحه موتوری های خنده دار ساخت هند. کارخانه سه شيفت هشت ساعته کار می کند ولی کارگران زن، «روزکار» بوده و فقط تا ساعت 4 بعدازطهر کار می کنند. بين سرمايه داری پدرسالارانه و سوسياليسم ناصری بر روی تابلوئی با غرور نوشته شده بود: «به دژ صنعت مصر خوش آمديد». کارخانه از پيچ و خم های تاريخ مصر و سياست رشد آن کشور گذر کرده است. هنگام تاسيس آن در سال 1927 به دست طلعت حرب، موسس نخستين بانک ملی مصر، که خواهان تقويت صنايع بود، سهام شرکت در بازار عرضه شد و سرمايه گذاران بريتانيائی آن ها را خريدند. در آن زمان مصر با اين که رسما از سال 1922 به استقلال رسيده بود، هنوز تحت اشغال بريتانيا بود. اين کارخانه در سال های 56-1954 به «مالکيت مصر» در آمد، در حالی که نيروهای بريتانيا از مصر خارج می شدند و جنگ سوئز پايان سلطه رقت بار بريتانيا را اعلام می کرد. جمال عبدالناصر در سال 1962 در چارچوب قوانين سوسياليستی و روند صنعتی کردن اجباری با حمايت اتحاد شوروی آن را ملی کرد. يکی از نشانه های اين روند، افتتاح کارخانه آهن و فولاد حلوان و سد بزرگ اسوان است که با تنظيم آب نيل، برق مورد نياز طرح های بزرگ کشور را توليد می کند. با رسيدن انور سادات به قدرت در سال 1970، سياست گشايش اقتصادی (انفتاح) در دستور کار قرار گرفت. هدف آن تشويق سرمايه گذاری خصوصی و فروپاشاندن بخش دولتی بود. اين استراتژی در سال های دهه 1990 و 2000 به اراده حسنی مبارک شتاب يافت. فقط چند بخش از جمله کارخانه مصر توانستند مقاومتی پيروزمندانه داشته و چون روستای «آستريکس» که در مقابل تهاجم رومی ها مقاومت کرد، الهام بخش کشور شد. بر روی زمين های وسيع کارخانه، علاوه بر دفتر مديريت، ساختمان اداره مرکزي، کارگاه ها، منازل کارمندان، کارگران، استاديوم ورزشي، بيمارستان، تاتر و حتی استخر نيز ساخته شده که در دسترسی همگان است. فروشگاه های تعاونی که پيرامون کارخانه تاسيس شده اند، موادغذائي، لوازم خانه و مبل و لباس با بهای مناسب عرضه می کنند. بخشی از ساختمان ها به حال خود رها شده اند. برای مثال، رستوران تعطيل شده که نشانه ای از بی علاقگی دولت است. با وجود اين، پس از ديدار از کارخانه، انسان دچار ترديد می شود. با سرمايه داری پدرسالارانه عاريت گرفته شده از انگليسی ها طرفيم يا سوسياليسم واقعا موجود ساخته ناصريسم؟ به هر صورت، اين نمونه در سراسر کشورنوعی حسرت بر انگيخته است. مشاهده می شود که علاوه بر دستمزد حداقل يعنی 1200 ليره (2)، اغلب با مطالبه ملی کردن دوباره کارخانه هائی روبرو می شويم که در سال های دهه 2000 در شرايطی ناروشن خصوصی شده اند. اين مطالبات بخش دولتی نيرومند، اتفاقا واکنش هائی در ايالات متحده برانگيخته است! خانم مارگارت اسکوبی سفير امريکا پيش از ترک محل ماموريتش اظهار داشت: «بازگشت به ملی کردن به شدت سرمايه گذاری را تضعيف خواهد کرد. تاريخ نشان می دهد که خصوصی کردن کاری سنجيده، مفيد و سودمند بوده و به کشورهای متعددی امکان داده که در جهت دموکراسی تحول يابند (3)». خانم اسکوبی مثل بقيه همقطاران غربی اش در مدت سه سال ماموريت در قاهره، نه چيزی ديده و نه چيزی شنيده است. در حالی که مطبوعات هر روز گزارشاتی منتشر می کنند که می بايست به خانم سفير فهمانده باشد که مصری ها نسبت به سودمندی خصوصی سازی ترديد دارند. اخيرا، دادگستری فروش فروشگاه های بزرگ زنجيره ای عمر افندی را به بخش خصوصی لغو کرد. سی هزار ماهيگير درياچه برلس که با باريکه زمينی از دريای مديترانه جداشده، با دادن امتياز غيرقانونی بسيار با اهميت به صنايع ماهيگيری مبارزه می کنند. شاهزاده ميليونر سعودي، الوليد بن طلال که در سال 1998 زمين های کشاورزی به وسعت صدهزار فدان (معادل 420 کيلومترمربع) در نزديکی مرزهای سودان را خريده بود، مجبور شد « 75 هزار فدان از آن زمين ها را به مردم مصر هديه کند»، يا به عبارت ديگر بخشی از آن چه را که دزديده بود، مسترد دارد. عصام شرف، نخست وزير از اين قرارداد با عنوان «تشويق سرمايه گذاران عرب و خارجی از طريق مذاکرات دوستانه» ياد می کند. بدين ترتيب، دولت از برقراری نظام مالياتی تصاعدی و دريافت ماليات از سود شرکت ها منصرف شد (در حال حاضر، ميزان ماليات برای همه 20 در صد است) و شورای عالی نيروهای ارتش همان سياست های ليبرالی اقتصادی را ادامه می دهد. آنان در 5 ژوئن برای دريافت سه ميليارد دلار قرض، قراردادی با همان شروط هميشگی وجود «تعادل» های کلان اقتصادی و مالی با صندوق جهانی پول امضا کردند. همين صندوق جهانی پول در گزارشی به تاريخ 14 آوريل 2010 «سياست کلان اقتصادی سالم مقامات مصری و اصلاحات انجام شده از سال 2004 را مورد تمجيد قرار داده بود.» خصوصی سازی های سال های دهه 2000 همچنين حقوق بگيران را نيز به شدت زير فشار گذاشت. ده ها هزار از آنان بيکار شده يا مجبور شدند به شرايط بسيار وخيم کار تن در دهند.(4) در منطقه محله، دويست و بيست و پنج هزار نفر در بخش نساجی به کار مشغولند ولی فقط بيست و پنج هزار نفر در بخش دولتی کار می کنند (شامل بيست هزار نفر از کارکنان کارخانه مصر، بقيه در صدها موسسه کار می کنند که 36 موسسه از آنها بيشتر از هزار کارگر دارند). در حالی که در بخش دولتي، مدت کار روزانه 8 ساعت است، در بخش خصوصی ميزان آن به 12 ساعت می رسد. کارگران نه تعطيلات دارند و نه سودی شامل حالشان می شود. بخش عمده دستمزد آنان را پاداش تشکيل می دهد. نا گفته نماند که دستمزد کودکان کمتر از 16 سال، چندرغاز است. در يک محله مردمی شهر محله، ساختمان «افق اشتراکی» (افق سوسياليستی) وابسته به حزب کمونيست، محل ملاقات شماری از اعضای سنديکاهای اين شهر است. گرايش چپ نفوذ چشمگيری در اين شهر دارد. در اين محل، ده فعال کارگری حضور داشتند که دوزن نيز در ميانشان ديده می شد. در سالنی که به چهره های خالد محی الدين (از افسران آزاد همرزم جمال عبدالناصر)، جمال عبدالناصر و نبيل هلالی (وکيل متعهد مدافع کارگران) آراسته است، پرچم های فلسطين نيز زينت بخش است. بر روی ديوارها شعاری نگرانی موجود در برابر تورمی را بازتاب می دهد که دستمزد ها را می بلعد: «قيمت ها شعله ورند، دستمزد ما را بگيريد و به ما غذا بدهيد.» يک کارگر بر آشفته: «روز 6 آوريل را از ما دزديده اند!» چند صد فعال کارگری در سال های اخير به دليل اعتصاب و يا خواست ايجاد سنديکاهای مستقل بيکار شده اند، چرا که «فدراسيون سنديکاهای مصر» وابسته به قدرت حاکمه است. خانم وداد دميرداش از سال 1984 در کارخانه مصر کار می کند. او با روسری رنگينی بر سر، با اراده سخن می راند گرچه غالبا مردان صحبت او را قطع می کنند. او مشکلات تلفيق زندگی کارگری ، وظايف خانوادگی و مبارزات سنديکائی اش را شرح می دهد. نحستين مبازرات به سال 2006 برای پرداخت پاداش مربوط به سود کارخانه بر می گردد. در شرايطی که کارگران مرد دچار ترديد بودند، «ما به حياط رفتيم و آنان را به مبازره طلبيديم: مردان کجايند؟ زنان حاضرند! و آن ها به دنبال ما آمدند. از آن روز، همه چشم ها متوجه محله است. همه فکر می کنند که آينده بر روی دوش ماست». کارخانه مصر، نظير دژ کارگری رنو در دوران جنگ دوم جهانی در فرانسه، در سال های دهه 2000 نماد «فرداهای بهتر» بود. با وجود اين، ميدان تحرير چنان رسانه های داخلی و بين المللی را به خود مشغول کرده که آنان ريشه های کارگری انقلاب را فراموش کرده اند (5). خانم دميرداش با خروش می گويد:«روز 6 آوريل را از ما دزديده اند!». در روز 6 آوريل 2008، در اينجا عليه هزينه گران زندگی قيام شد (6). جنبشی که برای تظاهرات روز 25 ژانويه 2011 فراخوان داد، نام «6 آوريل» را برخود نهاد ولی تبار آن را حذف کرد. محمد عطار، کارگر 45 ساله نيز در همه مبارزه ها شرکت کرده و قربانی هجوم های سازمان بسيار مخوف امنيت دولتی بوده است. اين سازمان در انتخابات سنديکائی و همچنين در فعاليت روزمره کارخانه مداخله می کرد. البته اين سازمان، اين رويه را به سراسر موسسات کشور وزندگی هر شهروندی تعميم داده بود. «اينجا، در شهر محله بود که شکل های گوناگون مبارزه ابداع شد و در نقاط ديگر مورد استفاده قرار گرفت: از قبيل اشغال ميدان مقابل کارخانه و نصب چادر؛ فراخوان به کليه اقشار جامعه، از جمله کسانی که در برج های بلند قاهره منزل داشتند. همچنين تشکيل جبهه گسترده ای از همه نيروهای اپوزيسيون از چپ تا اخوان المسلمين.» همچنين در اين شهر بود که در آوريل 2008، برای نخستين بار عکس های حسنی مبارک را تکه تکه کردند. حاکميت برای شکستن جنبش، اينترنت را در منطقه قطع کرد. پيش تر، رژيم در اکتبر 2010 بصورت تمرينی قطع «شبکه اينترنت» را در سراسر کشور امتحان کرد. در اين تمرين کليه شرکت های مخابرات از جمله موبينی (شعبه ای از شرکت فرانسوی اورانژ) برای خوش رقصی شرکت کردند.(7) آيا کارگران بازيگران فراموش شده انقلاب بودند؟ اين پرسشی است که مصطفی بصيونی دردفتر بزرگش در قاهره که هوای خنک کولرها از بازديدکننده پذيرائی می کند و در جوی هنوز هيجان زده ، مطرح می کند: «بپرسيم چرا تا کنون، شورش ها در ليبي، يمن و بحرين به نتيجه نرسيده است؟» در اين محل، بر روی انتشار روزنامه التحرير کار می کنند. مخاطب ما که کارشناس امور سنديکائی و کارگری است خاطرنشان می کند که: «در تونس ، فراخوان به اعتصاب عمومی اتحاديه عمومی کارگران تونس ضربه کاری را به حاکميت زد. در مصر کشور عملا متوقف بود و وسائل نقليه از حرکت ايستاده بود. در روزهای آخر، فراخوان به اعتصاب سياسی نيز زياد شده و بسيج گر بود. بدين صورت که در سوئز، از جمله کارخانه سيمان که در ژانويه 2009 نيز برای اعتراض به صادرات توليداتش به اسرائيل هنگام «عمليات سرب آبديده» از کار ايستاده بود، اعتصاب سياسی به راه انداخت» (8) آيا با دو مصر روبروئيم؟ قشرهای ميانی که در ميدان تحرير حضور دارند و بقيه کشور؟ علاءالدين عرفات (9) پژوهشگر جوان مرکز آموزش و اسناد اقتصادي، حقوقی و اجتماعی پاسخ می دهد: «با سه کشور». او که از دو سال پيش جنوب و شمال و از شرق تا غرب مصر را زير پا گذاشته، می گويد: «در قاهره، اسکندريه و شهرهای بزرگ، شعارها بر روی دموکراسی و آزادی متمرکز بودند. در شهرهای متوسط و روستاها و از جمله در دلتای نيل بر روی بيکاري، آموزش و تحصيل و قيمت کالاها انگشت گذاشته می شد. در اين نقاط، انتقاد از ايالات متحده و اسرائيل نيز به گوش می رسيد. و سرانجام، در مناطق «حاشيه ای» (سينا، بخشی از مصر عليا، مرسی مطروح) بيشتر در مورد وضعيت اين نواحی رهاشده به حال خود و هويت اهالی که غالبا مورد تحقير قدرت مرکزی قرارگرفته بودند، پرسش طرح می شد.» پس از سقوط رژيم چه چيزی تغيير کرده است؟ «جنبش اجازه داد از دست مسئول دست اول رژيم خلاص شويم. ولی مسئولان دست دوم و سوم هنوز سرجايشان هستند، با همان روحيه و فرهنگ». سی و اندی وکيل جوان بر روی پله های ديوان عالی قضائی کشور تجمعی اعتراضی برپا کرده اند. آنان با آهنگی که از زمان تظاهرات ميدان تحرير، هر فردی را به اعلام مطالباتش بر می انگيزد، شعار می دهند: «ما از دست جمال [پسر مبارک] خلاص شديم؛ ولی هزاران جمال در بين قضات وجود دارند»، اين اشاره ای است به خويشاوندسالاری و پارتی بازی در دادگستری مصر. روزی نمی گذرد که گروهی خواستار اخراج رئيس فاسد موسسه ای يا استعفای استادی نباشد. در اوايل ژوئن برای نحستين بار در تاريخ معاصر، دانشکده هنرهای زيبای قاهره رئيس خود را بدون دخالت دستگاه امنيت دولتی انتخاب کرد. اعتراض ها حتی مقامات دانشگاه الازهر و کليسای قبطی را که با رژيم قبلی بی کم و کاست همدستی داشتند، از ياد نبرده است. هيچ مقامی از اعتراض در امان نيست در مصر عليا، در نجع حمادي، کارکنان کارخانه آلومينيوم بست نشسته و خواهان پاداش برای خود و کار برای فرزندانشان شدند. در ژوئن، کارگران موسسات مختلف وابسته به شرکت کانال سوئز برای اجرای تعهدات کارفرما و برکناری مسئول منصوب مبارک دوباره دست به اعتصاب زدند. يک روز، صدها پزشک برای افزايش سهم بهداشت در بودجه کشور از سه و نيم به 15 درصد دست به تظاهرات می زنند. روز بعد، کارگران بخش حمل و نقل وزارت خانه خود را اشغال می کنند. اين هزار و يک شورش کوچک بازتابی است از گستردگی مشکلات انباشته شده و نمايانگر موضوعاتی است که شورای عالی نيروهای مسلح، کابينه دولت، احزاب سياسی و رسانه ها به بحث می گذارند. نظير برگزاری انتخابات آينده؛ قانون جديد برای اماکن مذهبي؛ آينده رسانه های دولتي؛ محاکمه مسئولان رژيم پيشين؛ راه اندازی مجدد اقتصاد؛ سازمان دهی جديد پليس و نيروهای امنيتي؛ انحلال صدها شورای شهر؛ نقش ارتش در يک مصر دموکراتيک؛ وضعيت قانونی دانشگاه ها؛ تعيين دستمزد حداقل؛ جايگزينی يا عدم جايگزينی کارمندان عالی رتبه؛ قانون سازمان های سنديکاهائي؛ و غيره. بررسی مسائل گوناگون بی ارتباط به هم که موجب چشم پوشی هر انسان عاقلی از رهبری کشور شود. همان طوری که رم يک روزه ساخته نشده است، انقلاب ها نيز همين طورند. گستردگی تغييرات ضروری به مبارزه طولانی نياز دارد که سال ها طول می کشد. برای اين منظور سنديکاها و چپ سياسی که چندين حزب آن را نمايندگی کرده و در اثر سرکوب طولانی تضعيف شده اند، بايد مجددا سازمان يابند. دفتر فدراسيون سنديکاهای مستقل در آپارتمان محقری در طبقه دوم يک ساختمان واقع در خيابان قصرالعين منتهی به ميدان التحرير واقع شده است. در اطاق های دودآلود، گروه های چهار پنج نفره بحث می کنند. تلفن های همراه بی وقفه زنگ می زنند. بر ديوار آفيشی نصب شده که يک مشت گره کرده يک آچار فرانسه را می فشرد. جلال شکري، بازنشسته پر جنب و جوش، گوشه خلوتی پيدا کرد و شروع به گفتن کرد: «برای نخستين بار در سال 1979 در يک شرکت مخابرات بخش دولتی به نمايندگی سنديکا انتخاب شدم، سپس در 1987 به شورای مديريت راه يافتم. ما از مقررات بخش دولتی برای کسب شرايط بهتر استفاده کرديم ولی شرکت در سال2006 خصوصی شد. من در همان سال بازنشسته شدم. در آن سال، کارکنان شرکت فقط هفتصد نفر بودند در حالی که بيست سال پيش تعداد آنان به دوهزار و هشتصد می رسيد.» او از آن پس همراه با بازنشسته ها فعاليت می کند. از سال 2004حقوق بازنشستگی آن ها ثابت مانده و هيچ کس به دفاع ازآن ها بر نخاسته بود. در سال 2008، او سنديکای بازنشستگان را به راه می اندازد و حکومت تازه پس از 25 ژانويه آن را به رسميت شناخت. سنديکا اکنون دارای دو هزارعضو است. او به همراه نهاد های مستقل ديگري، فدراسيون سنديکاهای مستقل را تاسيس کرد که چندين سازمان کارکنان از جمله کارمندان مخابرات، اداره ماليات و معلمان را در بر می گيرد. چالش بزرگ شما چيست؟ سازماندهی ميليون ها کارگر بخش خصوصی: «ما به شهرهای جديد می رويم، به مناطق مالياتی آزاد. ساختار محلی آن ها را فراهم کرده و به فعالان آموزش می دهيم. قصد داريم تا ماه اکتبر کنگره ای تشکيل بدهيم. تلاش می کنيم که اين سنديکاهای مستقل به رسميت شناخته شوند، ولی اقدامات ما با مقاومت ادارات محلی روبرو می شود، در حالی که وزارت کار از ما حمايت می کند». او هنوز هم از اين بابت می خندد. دو روز پيش او با کارفرمايان برای بحث درباره افزايش حقوق حداقل ملاقات کرده است. آنان شديدا به وی حمله کرده و او را متهم کردند که مصر را با سوئيس عوضی گرفته و به منافع آن ها ضرر می زند. آنان مدعی بودند که در شرايط موجود، «سرمايه ها به بازگشت سودی معادل 50 درصد نيازمندند». احمد البرعی وزير کار و مهاجرت مصر فرانسوی زبان خوشروئی است و قبلا کارشناس سازمان جهانی کار بوده و يک سال در دانشگاه سوربن پاريس تدريس کرده است. او به آنان چنين پاسخ می دهد: «می دانيد که اگر موفق به تعيين دستمزد حداقل نشويم، چه خواهدشد؟ مردم دوباره به ميدان التحرير ريخته و همه چيز را به آتش خواهند کشيد.» وزير همچنين می خواهد چارچوب دستمزد ها را که در آن قسمت ثابت فقط بيست درصد و بقيه پاداش است، تغييردهد. «ما می خواهيم اين نسبت را وارونه کنيم و دوباره حقوق بيکاری را که در سال 1991 حذف شد، برقرار کرده و اختلاف دستمزدها را کاهش دهيم». او برای کارکنان دولت حقوق حداقلی برابر با 700 ليره پيشنهاد می کند �حقوق کارکنان بخش خصوصی را يک کميسيون سه جانبه تعيين می کند - با وجودی که اين ميزان از حقوق درخواستی سنديکاها يعنی 1200 ليره بسيار کمتر است (منطبق با ضريب تورم)، وزير می گويد «700 ليره منطقی است، ما با ملزومات اقتصادی مواجهيم». «ارتش به نام انقلاب سخن می گويد تا بهتر بکشد» در اواسط ژوئن، شورای عالی نيروهای مسلح اعلام کرد که تصميم اتخاذ شده يک روز پس از گرفتن قدرت يعنی ممنوعيت اعتصاب را اجرا خواهد کرد. چندين اعتصاب به شدت سرکوب شدند. با اين که اين جنبش ها محدود بوده و به هيچ وجه مشکلات اقتصادی را توجيه نمی کند. اين مشکلات نه فقط با سقوط جهانگردی و توريسم و مهاجرت پنج هزار کارگر از ليبی ارتباط دارد، بلکه به ويژه دليل آن سياست ليبرالی است که ده ها سال است به اجرا گذاشته شده. بازگشت به آرامش خواسته ی نظاميان، بخشی از اسلام گرايان، جناح ميانه و راست کشور است. خالد الخميسی نويسنده رمان موفقی به نام «تاکسی» است(10) که مکالمات خيالی مسافران اين وسيله نقليه حياتی برای قاهره ای ها را تعريف می کند. تاکسی محلی است که لطيفه ها و تفسيرهای آزاد از جهان به راحتی در آن می چرخند. اين نويسنده می گويد: «دو نيرو در مقابل هم صف گرفته اند. از سوئي، ارتش که به نام انقلاب حرف می زند تا راحت تر بکشد، از سوی ديگر انقلاب». با وجود بدبينی اقليت بسيار کوچکی که ياس می پراکنند (11)، چرا که فکر می کردند که انقلاب موظف است خط «مستقيم مطابق با چشم انداز نوسکی (لنين) را دنبال کند و فراموش کرده بودند که دوران انقلابی سال ها طول می کشد، اميد در مصر نمرده است. همان طوری که باندرولی در ميدان تحرير در اواخر ماه مه بيان می کرد: «اگر ما از رويا دست برداريم، مردن بهتر است، مردن، مردن.» عنوان مقاله: Mobilisations populaires et fragmentation des luttes L�Egypte en r�volution, Par Alain Gresh, Le Monde-Diplomatique, juillet 2011. پاورقی ها: 1 � ايستگاه مرکزی باب الحديد 2 � 1 ليره مصری برابر 12 صدم يورو(حدود 200 تومان) است. البته ارزش ارز نشان دهنده قدرت خريد نيست. 1200 ليره (140 يورو) حداقلی است که يک خانواده چهار نفری برای زندگی نياز دارند. 3 � روزنامه اينترنتی الاهرام آن لاين، 21 مه 2001 4 - Fran�oise Cl�ment, « Le nouveau march� du travail, les conflits sociaux et la pauvret� », dans Vincent Battesti et Fran�ois Ireton (sous la dtr. de), L�Egypte au pr�sent, Actes Sud, Arles, 2011 5 � به مقاله «ريشه های کارگری قيام در مصر»،لوموند ديپلماتيک مه 2011 مراجعه کنيد: http://ir.mondediplo.com/article1662.html 6 � به مقاله «شورش گرسنگان در مصز»، لوموند ديپلماتيک، مع 2008، http://ir.mondediplo.com/article1272.html، و گزارش زير به زبان انگليسی نگاه کنيد: Solidarity Center, « The struggle for worker rights in Egypt », Washington DC. February 2010 7 � « Outrage over exoneration of Egypt telecom giants in communications shutdowns », Ahram Online, June 1, 2011 8 � در گزارشی که به بروز جنبش در تونس ”Tunisie, Quelle gifle“اختصاص داده، (ليبراسيون، 12-11 ژوئن 2011) کريستوف آياد Christophe Ayad به اين تظاهرات اشاره دارد که در پی حمله اسرائيل به «ناوگان صلح» در منطقه مونستر تونس برگزار شد. (31 مه 2011)، اين تظاهرات که با شعار «مرگ بر اسرائيل» شروع شده بود با فرياد «مرگ بر نظام 7 نوامبر» پايان يافت. (در 7 نوامبر زين العابدين بن علی به قدرت رسيده بود). 9 � از او کتاب زير منتشر شده است: The Mubarak Leadership and Future of Democracy in Egypte «گلوله ها ترس را کشته اند» روزهای پرآشوب در سوريه آلن گرش، گزارش از سوريه ترجمه بهروز عارفی در گيری های اخير ميان سنی ها و علوی ها در حمص نشانه ای از تنش های مذهبی و خطر جنگ داخلی است. باوجود اين، اکثريت تظاهرکنندگان احتمال چنين انحرافی را رد می کنند و خواهان دموکراسی اند. قدرت حاکمه سوريه بر اراده اش در انجام اصلاحات ژرف تاکيد می کند، اما خشونت و سرکوب او را از اعتبار انداخته است. حمات همه سوريه نيست. اين شهر پانصدهزارنفری از زمان استقلال کشور در 1946 سرکش بود و در سال 1982 به دنبال شورش اخوان المسلمين در زير بمب ها از پا درآمد. اين شهر که از آن زمان طرد شده، از آغازشورش ها در ماه مارس 2011، همه نظرها را به سوی خود جلب کرده است. رجب اردوغان، نخست وزير ترکيه، به حکومت دمشق در مورد تکرار کشتار 1982هشدار داده بود. رسانه های بين المللی هر شايعه پرت و پلائی را در مورد اين شهر نمادين دنبال کرده و بدون بررسی پخش می کنند. رسيدن به اين شهر واقع در دويست کيلومتری شمال دمشق از طريق بزرگراهی با کيفيت مناسب آسان تر از آنچه حدس زده می شد، امکان پذير است. ارتش فقط نقطه ورودی شهر را مسلحانه مراقبت می کند. در حاشيه شهر، شش تانک در سراشيبی کنار جاده پنهان شده اند. حمات خلوت است. چند تاکسی پر از خانواده شهر را ترک می کنند. خودروی ما مجبور است چون مسابقه اتومبيل رانی از ميان موانع متعدد سر خيابان ها راهی برای خود باز کند. خرده ريزی از پاره سنگ ها ، شاخه های درخت، قلوه سنگ، سطل آشغال و غيره... اين جا، يک اتوبوس سوخته، آن جا، لاشه يک خودرو. اين باريکادهای شکننده ظاهرا برای جلوگيری از تهاجم غافلگيرانه نيروهای انتظامی به اين شهر «آزادشده» ايجاد شده اند. بر روی ملافه ها شعار های ساده ای نوشته شده اند: «مردم خواهان سقوط رژيم اند»، «1982 تکرار نخواهد شد» خودروی ما متوقف شده و بايستی به جوانانی که گذرگاه را زير نظر دارند، توضيح بدهيم. يکی از آن ها ما را به اول خيابان و کوچه های منشعب از آن هدايت می کند. متوقف می شويم: ما را بر صندلی می نشانند و دوره می کنند. به پرسش های ما پاسخ می دهند. ده ها نفر به گفتگوها می پيوندند. از ما سوال می کنند. برخی عکس های شهيدان (يک دوست، برادر، پسر عمو) را می آورند؛ برخی ديگر، صحنه هائی را که با تلفن همراه فيلمبرداری کرده اند. بعضی صحنه ها غير قابل تحمل اند (مغز متلاشی شده، سر داغان شده... در تصويری دو بدن له شده، به قول مردی توسط يک تانک). فرد کنار او تصحيح می کند: «نه، نه، با يک اتومبيل بزرگ: به رد چرخ ها نگاه کنيد». چرا خيابان ها خالی اند؟ به غير از روزهای تظاهرات در روزهای جمعه، همه در خانه هايشان می مانند. مردان، به نوبت کشيک می دهند، برخی روزها و برخی شب ها. زنان زيادی به جاهای ديگر منتقل شده اند. و نيز کسانی که از تکرار حوادث 1982 می ترسند. اما اين اتوبوس سوحته؟ «نيروهای انتظامی آتش می زنند و می خواهند مسئوليت را به گردن ما بياندازند. آن ها ادعا می کنند که ما می خواهيم امارت اسلامی ايجاد کنيم؛ آنان تلاش می کنند تا با مخفی کردن سلاح در مسجد ها ما را متهم کنند.» «انقلاب ما مسالمت آميز است [سلاميه]»، و اين بهترين سلاح تظاهرکنندگان از مصر تا بحرين و يمن است. ما فرد مسلحی نديديم، به جز چند باتوم چوبی ساده. اگر در برخی نواحی گروه های مسلحی که از طرف «رزمندگان عرب» لبنان و عراق تقويت می شوند، دردسر می سازند، يا اگر در برخی نقاط، انتقام جوئی شخصی عليه افسران و سربازان گزارش شده، اين رويدادها در اقليت اند.اعلاميه ای که در اول ژوئن در حمات پخش شد، به شرکت کنندگان در تظاهرات توصيه های دقيق می کند: به ساختمان های دولتی احترام بگذاريد؛ از دشنام دادن يا تحريک نيروهای انتظامی خودداری کنيد. «ما عليه اختناق اعتراض می کنيم، ما نمی خواهيم هيچ کس را سرکوب کنيم». چه کسانی دور ما حلقه زده اند؟ يکي، تحصيلکرده فلسفه است، ديگری پزشک و آن يکی مهندس. آن ها بر روی خواست رژيمی «متمدن» تاکيد می کنند و در وهله نخست، پايان خودکامگی ، تحقير، احترام به کرامت انسانی را می طلبند. «آن ها می توانند همه چيز ما را بگيرند ولی نه کرامت مان را» تجربه دستگيری ها با کوله بار بدرفتاری ها و شکنجه ها ضربه روحی ايجاد کرده است. يکی از حاضران می گويد: «ما تصميم گرفته ايم که ديگر به زندان نرويم. برای ما راهی که می ماند، انتخاب بين گورستان يا آزادی است» .تعداد زندانيان سياسی در حمات به چند صد نفرمی رسد و در تمام کشور بين ده تا پانزده هزار نفر. در حالی که گفتگوی ما ادامه دارد، جوانان داوطلب ظرف های آشغال را در خيابان جمع می کنند. يکی از مسئولان به افراط در شهادت ها و غلوها نظمی می دهد. او رشته رويدادها را در اين شهر از آغاز شورش ها در سوريه ترسيم می کند. برای حمات که از ضربه 1982 هنوز بيمار است، زمانی لازم بود که به جنبش به پيوندد. در پايان آوريل، اولين تظاهرات با اولين کشته ها همراه بود؛ اما گفتگو و مذاکره هنوز جريان داشت. «هيئتی از سوی شهر در 11 مه با بشار اسد ملاقات کرد. او به ما قول داد که مسئولان کشتار محاکمه شده و ارتش وارد شهر نخواهد شد. ولی سپس سوم ژوئن پيش آمد.» در گرمای نزديک به 45 درجه، در سايه ای نشسته و به شهادت ها گوش می داديم. گر چه گاهی در مورد جزئيات تفاوت هائی وجود داشت ولی در مورد مسائل اساسی همه هم نظر بودند. روز جمعه سوم ژوئن، «روز کودکان آزادی»، هزاران تظاهرکننده آرام با گل هائی در دست برای سربازان و افسران به خيابان ها می ريزند. با گلوله به گل ها پاسخ می دهند. بين صد و پنجاه تا دويست و سی نفر کشته شدند. مخاطب ما ادامه داد: «با وجود اين، سه روز بعد، ما پذيرفتيم که با رئيس جمهور ملاقات کنيم. او دوباره قول داد تا مقصران را مجازات کند. مسئول نيروهای سرکوب، محمد مفلح برای بازپرسی به دمشق فراخوانده شد.» هيئت هماهنگي، گفتمان نفرت را محکوم می کند سپس، يک دوره آرامش برقرار شد و نيروهای نظامی عقب نشينی کردند. تا تظاهرات عظيم جمعه اول ژوئيه پيش آمد. اعلام شد که در آن، هشتصد هزار نفر شرکت کردند (يک و نيم برابر جمعيت شهر!)،. البته به يقين، رقم دويست هزار نفر درست تر است؛ روزنامه نگاری نزديک به هيئت حاکمه از رقم هفتادهزارنفر صحبت می کند. رژيم به وحشت افتاده، احمد عبدالعزيز فرماندار را که با مدارا موافق بود از کار برکنار کرد و مفلح پس از ترفيع درجه، به مقام خود بازگشت. روزهای دوشنبه 4 و سه شنبه 5 ژوئيه، نيروهای انتظامی وارد شهر شده و ده ها نفر را دستگير و چهار نفر را کشتند، همه منتظر يورش عمومی بودند. «ما آن ها را پس زديم. بازديد سفير آمريکا و فرانسه روز 7 ژوئيه به ما کمک کرد تا نقشه آن ها را بر هم زنيم.» اعتماد از ميان رفت. «رئيس جمهور، دو بار در سخنرانی اش تاکيد کرد که ارتش بر روی مردم شليک نمی کند. تنها فرمانداری که اين فرمان او را به اجرا در آورده بود، برکنار شد! از اين پس، ما خواهان سقوط رژيم هستيم.» در چهار راه ديگري، ديدار ديگری داريم با همان روايت های دهشتناک، فراخوان هميشگی به جامعه بين المللی � و همواره با همان رد مداخله نظامی خارجی � و همان مهمان نوازی: به سرعت، چهارپايه های ما را برداشته و ما را بر روی مبل می نشانند، نوشيدنی تعارف می کنند با ساندويچ و حتی گل هديه می کنند. يکی از ميزبانان می گويد: «ما سلفی نيستيم، ما طرفدار اسلام «درست ميانه» هستيم». البته، شهر بسيار محافظه کار است، ولی می گويند که بازند و از جمله نسبت به اقليت مسيحی. «ما مانند انگشتان يک دست هستيم». يک راننده کاميون مسيحی گواهی می کند: «جوانانی را که می بينيد، فرزندان من هستند و مرا «عمو» صدا می کنند. نظر او درباره موضع مقامات کليسا که از حکومت حمايت می کند، چيست؟ «مذهبيون در مورد مسائل مذهبی اقتدار دارند و نه در مورد سياست. در خانواده من چندين گرايش سياسی همزيستی می کنند و وظيفه کليسا نيست که در اين مورد نظر بدهد». اين موضع زيادی مطلوب است. در خفا، گفتمان نفرت نيز در گردش است از جمله عليه علوی ها (اقليت شيعه که شماری از رهبران کشور به آن تعلق دارند)، اما هيئت هماهنگی (تنسيقيات) در اعلاميه ها آن ها را نکوهش می کند. در محله مسيحی نشين باب توما در دمشق، چندهزار نفر در پشتيبانی از بشار اسد دور يک گروه موسيقی گرد آمده اند. جوانان زيادی از دختر و پسر با تی شرت هائی با تصوير رئيس جمهور، پرچم سوريه به دور بدن، آواز می خوانند ، می رقصند و فرياد می کشند. مسيحيان که وضع هم کيشان مسيحی خود را در عراق و مهاجرت صد هاهزار نفر از آنان را به سوريه ديده اند، نسبت به آينده خود نگرانند. بر روی پرچمی که يک بازرگان هديه کرده، «دروغ های الجزيره، العربيه و همقطاران آن ها » نکوهش شده. منظور دو تلويزيون ماهواره ای وابسته به قطر و عربستان سعودی است که به گزارشات يک طرفانه، پخش اخبار تاييد نشده و تبديل شدن به ابزاری برای سرنگونی رژِيم متهم اند. اين اتهام کاملا نادرست نيست ولی محدوديتی که به روزنامه نگاران خارجی تحميل شده، هر گونه افسانه پردازی را امکان پذير می سازد. رژيم حتی روزنامه های لبنانی الاخبار و السفير را که همواره از دمشق و حزب الله در برابر اسرائيل پشتيبانی کرده، ممنوع کرده است. آنان کشتار ها را محکوم کرده بودند. نمای ساختمان ايستگاه حجاز يادآور آن ست که در سال 1908، امپراتوری عثمانی راه آهنی بين دمشق و مدينه افتتاح کرده است. جلو ساختمان، هزاران نفر ديدار سفير آمريکا از حمات و مداخله غربی ها را در امور سوريه نکوهش می کنند. در اين روز تعطيل، تظاهرکنندگان را دانش آموزان و کارمندان تشکيل نمی دهند که به اين کار مجبور شده باشند. چرا که رژيم هنوز طرفدارانی دارد، حتی اگر از تعداد آن ها کم شده است. (1). اين ها شامل بخشی از اقليت ها که از به قدرت رسيدن اسلام گرايان نگرانند، بورژوازی و از جمله بورژوازی سنی که به يمن گشايش اقتصادی از ده سال پيش ثروتمند تر شده اند، می باشند. نه دمشق (که تظاهرات در حاشيه آن متمرکز است) و نه آلپ هنوز واقعا نجنبيده اند. بصورتی متناقض، در مناطق فقير که حزب حاکم بعث در سال های دهه 1960 و 1970 نيرويش را از آنجا می گرفت ، نظير درعا، مردم بيشتر بسيج شده اند چرا که عقيده دارند از ده سال پيش، آن ها را به حال خود رها کرده اند. دمشق عوض شده است. صدها پيشخوان بر روی پياده رو چيده شده و کسی جرئت نمی کند دستفروشان دوره گرد را براند. خودروها با سرعتی زياد تر از حد نصاب درگذرند. ساختمان ها بدون جواز ساخت قد بر می افرازند. پليس جای ديگری مشغول است و ترس از قانون کاهش يافته، به طوری که يک کارزار تبليغاتی شهروندان را به قانون فرا ميخواند: «بزرگ و کوچک، به قانون احترام می گذارم»؛ «بدبين يا خوشبين، به قانون احترام می گذارم». يکی از مخاطبان ما می گويد «گلوله ها ترس را کشته اند». امشب، در رستورانی در فضای باز، پنج شش مخالف بی محابا از گوش های نامحرم، در معرض ديد نشسته اند.هر کدام می داند که ممکن است دستگير شود. اما، اکنون ديگر، روشنفکران مانند احزاب ممنوع، آشکارا فعاليت می کنند. آيا در گفتگوی ملی حکومت خواسته، که فردا شروع می شود، بايد شرکت کرد؟ اغلب آنان دو دل اند وفقط يکی از آنان خواهد رفت: «برای به گوش رساندن صدای خود». ديگری می پرسد: «به چه دردی می خورد که درباره قوانين جديد بحث و گفتگو کنيم، اگر عملا چيزی تغيير نکند؟ آيا برای دادن آزادی عمل به احزاب يا سپردن اداره يکی از سه روزنامه «رسمی» به شخصيت های مستقل نيازی به قوانين جديد است؟(2)» نفر سوم به عفو اشاره می کند: « من زندانی شدم ولی با وجود نخستين قانون عفو، مرا آزاد نکردند. در حالی که تنها اتهام من مصاحبه با يک تلويزيون بيگانه بود. قانون اساسی شکنجه را منع کرده است ولی هر روز شکنجه می کنند.» ««خيابان» بازيگر واقعی انقلاب ماست» اپوزيسيون گفتگوی ملی را بايکوت کرده است، ولی تلويزيون به طور زنده پخشش می کند. برای نخستين بار، مردم از تلويزيون دولتی می شنوند که کسانی «مشی امنيتی»، آزارهای پليس و ميليشيای الشبيحه را نکوهش می کنند. الشبيحه را اغلب تبهکاران و لات ها تشکيل داده و در گوشه و کنار شرارت کرده و وحشت به راه می اندازند. رژيم با طرح توطئه خارجی خود را توجيه می کند. ساده لوحانه خواهد بود اگر نپذيريم که ضعف رژيم و حتی سقوط آن هدف ايالات متحده، اسرائيل، عربستان سعودی و نيروهای راست گرای لبنان است(3). ولي، بحران، پيش ار همه داخلی بوده و به راه حل داخلی نياز دارد. از نگاه ميشل کيلو، مخالف قديمی رژيم که سال های زيادی را در زندان سپری کرده، يک راه انتقالی ضروری است و فقط به دو شرط می تواند سر بگيرد: «توقف سرکوب ها در همه جا، مشارکت «خيابان» و هماهنگ کننده هايش که در هر کو و برزنی ، هر شهر و محله ای مقاومت را سامان می دهند. «خيابان» بازيگر واقعی انقلاب ماست، در حالی که احزاب اپوزيسيون يا شخصيت ها تعداد قابل ملاحظه ای را نمايندگی نمی کنند.» نام او را فريده بگذاريم. جوان است و تحصيلکرده و با وجود نوعی حالت عصبی (پليس به دنبال اوست)، به آينده اميدوارست. او عضو رهبری ملی هماهنگی هاست که به کمک اينترنت موضعگيری ها و فعاليت هايش را هماهنگ می کند. «ما نمی خواهيم به حزب سياسی تبديل شويم. نقش ما حضور بر روی زمين ، متحد کردن دستور کارها و بينش ها و توسعه ی کار اطلاع رسانی است. ما ياد می گيريم تا فراتر از پيشداوری ها همديگر را شناخته و با همديگر کار کنيم. هر کسی نگرانی ها و آرمان هايش را به اشکال گوناگون بيان می کند. يکی عضو اخوان المسلمين است، ديگری لائيک، يکی ديگر ناسيوناليست عرب ولی همه يک چيز را می خواهند: يک دولت غيرنظامی. و همه خشونت را رد می کنند». او برای ختم کلام می گويد: «در اوت، ماه رمضان است، هر شب نماز جماعت خواهد بود، هر روز، جمعه خواهد بود». ---- عنوان مقاله: « Les Balles ont tu� la peut » ; Jours de tourmentes en Syrie, Alain Gresh ---- 1 � بهترين تحليل از بحران سوريه و متخاصمان ان را می توان در دو گزارش «Internationl Crisis Group» که در ژوئيه 2011 منتشر کرده يافت با عنوان زير: « The Syrian people�s slow-motion revolution » & « the Syrian regime�s slow-motion suicide », www.crisisgroup.org 2 � البعث، ارگان حزب بعث؛ تشرين، روزنامه دولت و دنبالچه ليبرال آن الثوره. روزنامه ديگری به نام الوطن به رامی مخلوف، پسر دائی رئيس جمهور تعلق دارد. او يکی از ثروتمند ترين و منفور ترين افراد کشور است. 3 � به طور متناقضي، بخشی از راست مسيحی لبنان در نگرانی مسيحيان سوريه سهيم اند و از حمله به رژيم سوريه خودداری می کنند. لوموند ديپلماتيک، اوت 2011 http://ir.mondediplo.com/article1720.html http://ir.mondediplo.com/article1718.html |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر