(بخش اول )
چهار شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۰ - ۰۱ ژوين ۲۰۱۱
کاظم رنجبر
|
Kazem.randjbar@yahoo.fr
پیشگفتار :
مولانا در باره ذات حقیقت ،در تقابل با رویا ء و تخیلات بشری ، در شش بیت مطالبی را بیان می کند ،که ای کاش ، هموطنان گرامی که گرایش به دانستن مسائل سیاسی در سطح ملی ، منطقه ای و جهانی هستند با تکیه بر معنی و مفهوم عمیق همین چند بیت بظاهر ساده ، مسائل سیاسی را بنگرند و تحلیل بکنند ،و اسیر احساسات و ایده آلیستی نشوند.
میم واو و میم و نون تشریف نیست .
لفظ مومن جز پی تعریف نیست.
هیچ نامی بی حقیقت دیده ای ؟
یا زگاف و لام ، گل چیده ای !؟
اسم خواندی ، رو مسمی را بجو .
مه به بالا را بین نه اندر آب جو .
از مولانا .
شخصیت های سیاسی و نظامی که در این مقاله در رابطه با عنوان آن :جهان سیاست ، جهان ایده الیسم و رویاء نیست ، برحسب تصادف انتخاب نشده اند . این سه شخصیت : دکتر حسن نظری ، معروف به غازیانی ، یکی از افسران نیروی هوائی ارتش ایران بود ،که شرح چگونه به فرقه دموکرات آذربایجان پیوستن خود و به دنبال آن زندگی در مهاجرت اش و وابستگی حزب دموکرات آذربایجان ،و حزب توده را به سیاست استعماری تزارهای سرخ (مارکسیست لنینیست ها ی انترناسیونالیزم کمونیستی !!! ) در طول 50 سال گذشته شرح می دهد . شخصیت دوم ، نورالدین کیانوری نوه پسری شیخ فضل الله نوری ، روحانی مخالف انقلاب مشروطه ، طرفدار انقلاب مشروعه !!!است که نوه پسری اش در زندگی سیاسی خود ، خط سیاسی مسکو را انتخاب کرد و در تضاد با منافع ملی و میهنی خود ، تا نقطه پایانی آن ، همراه با قربانی کردن هزاران ایرانی ، افسر ، دانشجو استاد دانشگاه ، کارمند ، کار گر پیش رفت . چون من صاحب این قلم ، سابق افسر ارتش بودم ، و 11 سال عمر جوانی ام را در واحد های رزمی ارتش ، در رسته توپخانه گذرانده ام ، میتوانم بگویم ، که حزب دموکرات آذربایجان و کردستان ، به همراه آن حزب توده ایران ، چه صدمات انسانی ، علمی و مالی به ایران و خصوصأ ارتش ایران زدند ، حد و حساب ندارند . وقتی که حزب توده ایران با همکاری تنگاتنگ نورالدین کیانوری ، افسر با سوادی از جنبه نظامی ، چون سروان توپخانه ، استاد ریاضیات ، خسرو روزبه را تبدیل به تروریست سیاسی می کند ، و خسرو روزبه با آن دانش و حس وطن دوستی که می بایستی این سرمایه های ملی و میهنی ، در خدمت وطن خود باشند ، تبدیل به عامل بیگانه و تروریست می شوند ، همین خسرو روزبه ،محمد علی مسعود مدیر روزنامه مرد امروز را با همکاری نوارالدین کیانوری ترور می کند ، همین اعمال نشان می دهند که تا چه حد فقر فرهنگی و فقر فرهنگ سیاسی در جامعه ایران ، چه در گذشته و چه امروز حاکم است .پشت پرده نمایش بظاهر « رومانتیزم انقلابی طبقه کار گر ایران !!!» عوامل بیگانه ، چون نورالدین کیانوری ، یا سید جعفر پیشه وری ، یا غلام یحیی دانشیان ، یا صمد کامبخش ، همراه با فریب خوردگان ، چه بسا با روح حساس وپاک ولی نا آگاه از دنیای سیاست بودند ، که این چنین دونسل از روشنفکران ایران را فدای سلطه گری « تاواریش های مسکو » کردند .(1)
شخصیت سوم این بار پرفسور دکتر فیلسوف ، نوه دختری همان شیخ فتنه گرمخالف مشروطیت ، مدافع شریعت ، آقای پرفسور سیدحسین نصر ، است که او درست در تقابل با نوه عمه اش ،نورالدین کیانوری که مسکو را انتخاب کرده بود ، ایشان واشنگتن و سیاست استعماری ابرقدرت دیگر ، رقیب شوروی سابق ، دوستان آمریکائی را انتخاب می کند ، که چند سطری هم در باره این حضرت و نوشته ها وخط سیاسی ایشان به قلم خواهیم آورد . از بطن اندیشه های فلسفی آقای پرفسور سید حسین نصر است ،که «جمهوری اسلام ناب محمدی خمینی » این نظام ابتر جمهوری اسلامی پا به حیات گذاشت .
در راستای شکل گیری شخصیت فلسفی سیاسی آقای پرفسور سید حسین نصر ، به شخصیت بسیار پیچیده آمریکائی بنام :Richard Nelson Frye – متولد 10 ژانویه 1920 ، شهر بیرمنگام آلاباما ، برخورد می کنیم ، که از 13 ژوئن 1942 ، زیر نظر آلن دالس در سازمان جاسوسی آمریکا ، (قبل از تشکیل –C.I.A. ) که بانام :Office of Strategic Services-که مخفف آن :OSS بود ، این مامور اطلاعاتی آمریکا که در زمان جنگ دوم جهانی ، در افغانستان ماًموریت داشت ، وسالهای بعد زیر پوشش باستان شناس کاوش های باستان شناسی در تخت جمشید می کرد ، به زبان ترکی ، عربی ، فارسی ، سغدانی ،اوستائی ، همیچنین چندین زبان اروپائی مسلط می باشد ، استاد و مرشد آقای پرفسور حسین نصر فیلسوف سینوی ،و عرفانی اسلام هستند ، که از برکت آن فرزند گرامی شان : ولی نصر ، تا مشاور آقای پرزیدنت باراک اوباما ، در مسائل جهان اسلام ، به ارتفاء مقام رسیده اند .
«علاقه » ریشارد فری به ایران و ایرانی و تخت جمشید ، آنچنان «صادقانه !» است در هنگام اقامت در ایران با چهره های ادبی مانند علی اکبر دهخدا ، و دستیا رش محمد معین ، صادق هدایت ، سعید نفیسی ، عباس اقبال ، بزرگ علوی ، جلال آل احمد ،و مجتبی مینوی و بسیار دیگر آشنا می شود .دهخدا به سبب علاقه مندی وی (فرای )به امر ایران شناسی او را «ایراندوست » می نامد ، و فرای این لقب را به امضای خود می افزاید .در نوزدهمین جشنواره بین المللی خوارزمی درسال 1384 از او (فرای ) به عنوان میهمان افتخاری جشنواره ، به پاس تلاش های وی در شناساندن هرچه بیشتر قلمرو فرهنگی ایران و ایرانیان تقدیر شد .«...» وی در 91 سالگی و در مرداد 1389(ژوئیه 2010 – منظور روزهائیکه خامنه اِی ، احمدی نژاد ، بسیج ، لباس شخصی ها خیابانهای تهران و شهر های بزرگ ایران را با خون ایرانیان معترض به تقلب انتخاباتی گلگون کرده بودند ،تاکید از صاحب این قلم ) از سوی محمود احمدی نژاد ، خانه تاریخی و مجلل در اصفهان برای زندگی در ایران ، تا پایان عمرش در یافت کرد و او در وصیت نامه اش خواسته ، تا پس از مرگش در اصفهان در کنار رودخانه زاینده رود ، نزدیک آرامگاه پرفسور آرتور پوپ ، شرق شناس معروف به خاک سپرده شود . (ماخذ 2) – (خوانندگان به بخش فارسی ویکپدیا در رابطه با ریچارد فرای نیز دقت بکنند )
این همه تعریف و تمجید از یک فرد بیگانه ، ولی متعلق به قدرت های بزرگ استعماری ، نشانه ضعف شخصیت و خود کوچک بینی ملت های عقب مانده ، در مقابل شخصیت های بظاهر ایران دوست است. درصورتیکه واقعیت و نقش این حضرات چیز دیگری است . آقای ریشارد فرای ، این مامور اطلاعاتی آمریکا ، هدف اش از آمدن به ایران هدف دیگری داشت . قبل از او ، سازمان های اطلاعاتی سایر کشور های استعماری زیر پوشش ، شرق شناس ، اسلام شناس ، باستان شناس ، چون ادوارد براون انگلیسی ، ژرژ ماسینیون فرانسوی ، یان فلمینگ ،ادوارد لورانس ، معروف به لورانس عربی انگلیسی- سن جون فیلپ (1885-1960) که پسرش نیز جاسوس شوروی بود معروف به سرهنگ (Kim Philby ) کیم فیلبی ، ودهها جاسوس دیگر با پوششهای مختلف به شرق آمدند و رفتند و هدف شان دفاع از منافع ملت و میهن خود بود و بس .
* * * *
در کشورهائیکه هرگز حاکمیت نظام دموکراتیک ، نهادینه نشده اند ، یکی از بزرگترین ضعف جوامع این کشور ها ، فقر فرهنگ سیاسی است. در این جوامع ، سیاست به معنی علمی و آکاد میک آن ، جای خود را ، به بیان احساسات و هیجانات ناشی از این احساسات ، وباورهای خیالی (ایده الیستی ) می دهد. استعمارگران و قدرت های سلطه گر نیز ، درست از این نقطعه ضعف ، بزرگترین سوءاستفاده ها را می کنند .نمونه ای از این واقعیت را از قلم ، یکی از افسران نیروی هوائی ارتش ایران ،دکتر حسن نظری، معروف به غازیانی ،که بخاطر نا آگاهی ها خود از ماهیت نظام کمونیستی اتحاد جماهیرشوروی در وقایع :حزب دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری در 12 مهر مهر 1324 و حزب دموکرا ت کردستان به رهبری قاضی محمد در دوم آبان سال 1324 ،که هردو ساخته و پرداخته شوروی سابق بود . در آن زمان ایران کاملاً تحت اشغال نظامی قدرت های متفقین ،یعنی شوروی ، آمریکا و انگلیس بود . هدف از ساختن این احزاب توسط شوروی ، در راستای پیشبردن نفوذ این کشور ، در منطقه حساس خاورمیانه بود .
با استناد به کتاب ایکه این افسر فریب خورده ، بعد از گذشت 47 سال از آن وقایع ، و فروپاشی نظام کمونیستی شوروی در سال 1989 ، درکتابی که با عنوان :گماشتگی های بد فرجام ،نوشته است در صفحه145 آن کتاب چنین می خوانیم ::«...» رویداد فاجعه آمیز فرار ما ، بی هیچ مقاومتی در برابر نیروهائی که هیچ کار نظامی و جنگی چشمگیری علیه ما انجام نداده و «پیروز مندانه آذربایجان را به ایران برگرداننده بودند »شرم آور بود .این فاجعه از درون ما ، از وابستگی رهبران فرقه و «قشون ملی »به بیگانگان بروز کرد و پس از سالها که چشمان مان باز تر شد ، پی بردیم که چه 21 آذر 1324و چه 21 آذر 1325 ، ساخته و پرداخته همسایه شمالی بود.در نخجوان همه به این اندیشه افتا دیم که ببینیم گناه بزرگ از چه کسی و یا چه سازمانی سرزده است .هرکس می کوشید خودش را بی گناه و قهرمان جلوه دهد و گناه شکست مفتضحانه را به گردن دیگران بیاندازد .ما می خواستیم در این مبارزه بزرگ ملی که آغاز شده بود ، قهرمان باشیم و زندگی ملت خویش را دگرگون سازیم ، بی آنکه ابزار چنین وسیله را در دست داشته باشیم .در جوانی ، چنین خواستی ، پنداری بیش نیست ، اما پنداری لذت بخش و نیرو بخش ،که با زندگی و پیچ و خم های آن فرسنگ ها فاصله دارد .کردار و گفتار ما در راه آزادی ایران از گذشته سیاه سده های میانه صادقانه بود . (قرون وسطائی –تاکید از این صاحب قلم ) .ولی ما نمی دانستیم که از سوی چه مقام هائی و چه «رهبرانی » مورد سوء استفاده قرار می گیریم .با گذشت زمان است که ما می توانیم بی شرم و دلهره پنهان نکردن رویداد ها که برای مان رخداده به چشم همه نگاه کرده و همه را باز گو کنیم .(ماًخذ :صفحه 145 از کتاب گماشتگی های بد فرجام . به قلم دکتر ح-نظری (غازیانی ) بخش نخست .یاد بود ها و یاد ماندنی ها از سازمان پنهانی ارتش .انتشارات مرد امروز چاپ نخست 1371 شمسی (.برابر با 1992 میلادی ).
همین چند سطر از یک کتاب 179 صفحه ،که در واقع چکیده زندگی سیاسی و نظامی یک انسانی است که بیش 60 سال عمر خود را در بطن سیاست های اتحاد جماهیر شوروی ، سابق ،و حزب دموکرات آذربایجان ،و مهاجرت اجباری به شوروی ، وشاهد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ،و نظام های کمونیستی بوده است ، نشان می دهند ،چه انسان های صدیق و پاک و وطن دوست ، در عین حال آرمان خواه ولی نا آگاه از جهان سیاست ، وغرق در ایده آلیسم ، قربانی این ساده انگاری شدند و نه تنها قیمت بس گرانی پرداختند ،و حتی جانشان را فدای این راه کردند و خانواده هایشان را آواره نمودند و یک عده از آنان در حسرت دوباره دیدن وطن و عزیزان خود در غربت جان باختند.
* * *
جهان سیاست ، جهان ایده آلیسم و رویا ها نیست .
رقابت های تسلیحاتی ، بودجه های کلان نظامی ، پایگاه های هوائی ، دریائی ، زمینی پخش شد در کره خاکی ، همراه با دستگاه های اطلاعاتی ، تبلیغانی و سازمانهای جاسوسی و ضد جاسوسی برای بازی های کودکانه «ژندارم و دزد » نیستند . اگر چه جنگ دوم جهانی پایان یافته است ،ولی جنگهای منطقه ای با خسارات انسانی و مادی بعد از پایان جنگ دوم جهانی ، مدت 62 سال است در اقصای نکات جهان ادامه دارند ،که در تمام این جنگها رقابت های مستقیم قدرت های بزرگ کاملأ آشکار مشاهده می شوند. استبداد حاکم در کشور های عقب مانده علمی و اقتصادی ، بیسوادی و فقر فرهنگی و فقر فرهنگ سیاسی فعالیت و دخالت های سازمان های اطلاعاتی در راستای نفوذ در دستگاه های حکومتی کشور ها را آسان نموده است. این ابر قدرت ها هستند که تا بالاترین حد دردستگاه های حکومتی کشور های ضعیف از منظر علمی ، اقتصادی ، نظامی ، نفوذ می کنند.
کدام کشوری را سراغ دارید ،که با روسیه تزاری ، یا روسیه کمونیستی ،همسایه باشد ، واز این همسایگی و هم مرزی ، صدمه و خسارات انسانی ، جنگ ویرانی ، اشغال کشور وحتی تجزیه آن را شاهد نبوده باشد؟ همین رفتار را امپراطوری عثمانی زمانیکه در اوج قدرت بود ، با کشور های همجوار خود داشت.!!! این رفتار مختص به امپراطوری روسیه و عثمانی نیست ، بلکه یک واقعیت جهان شمول است. امپراطوری مستعمراتی بریتانیا ، فرانسه ، در اوج قدرت خودشان ، بر بخش مهم دنیا حکومت می کردند و ثروت های انسانی و مادی و فرهنگی مستعمرات خود را در راستای منافع خود به تاراج می بردند.از روزیکه ایالات متحده آمریکا ، در4 ژوئیه سال 1776 به استقلال سیاسی خود نائل شد ، از آن تاریخ تا امروز ، این کشور با تمام قدرت سیاسی ، اقتصادی و نظامی خود، در رقابت با رقبای خود ، بر قدرت سلطه گری خود افزوده و هنوز هم می افزاید. تاریخ بشریت تاریخ جنگ ها ، رقابت ها ، تاراج ثروت های ملت های ضعیف ،و حتی تبدیل این ملت ها به برده در اشکال گوناگون است. این سیاست ها را از گذشته های بسیار دور ، با فن آوری های ابتدائی و سلاح های ساده چون تیر و کمان و نیزه و شمشیر ، به اجراء می گذاشتند.امروز همین سیاست ها را با تکنولوژی پیشرفته ،پیش می برند. در این سیاستها ، دخالت قدرت های بزرگ ، در بازداری از توسعه و رشد اقتصادی ، علمی ، نظامی کشور های کوچک ،و ضعیف نگاه داشتن آنان ، نفوذ مستقیم و غیر مستقیم توسط عاملان خود در دستگاه حکومتی این کشور ها ، بخشی از این سیاست های استعماری هستند. فقط تاریخ یک قرن گذشته جهان بشریت را جلو چشمان خودتان بگذارید و با دقت آن را مطالعه بکنید و بینید در طول این یک قرن ، چه جنگ های خونین در مناطق مختلف دنیا ، با سلحه های مدرن ، حتی بمب اتمی ، چند ملیون کشته بجای گذاشته است ؟دلایل و اهداف این جنگ ها ی خانمانسوز چه بوده است ؟به بودجه نظامی قدرت های بزرگ ،و وجود پایگاه های نظامی این قدرت ها ، پخش شده در اقصای نکات جهان برای چیست؟
با تمام معذرت از خوانندگان ، من صاحب این قلم ، وقتی نوشته ها و باورهای هموطنان ام ، کمونیست های سابق ،و امروز را می خوانم ،و می دانم که اغلب آنان چه ایمان و صداقتی به این باور های شان داشتند و دارند و حتی بعضی از این عزیزان جانشان را فدای آن کردند ،از خود می پرسم ، آیا اینها ذات وماهیت نظام کمونیستی شوروی را می دانستند؟ یا همین امروز ، آیا از خود می پرسند که چرا بعد از فروپاشی نظام کمونیستی در روسیه ، رهبران و مسئولان نظام سابق ، که باعث قتل ملیونها انسان در وسعت جغرافیای انسانی «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی !!!» بودند، برای بالا بردن شعور سیاسی جامعه روسیه فعلی ، در یک دادگاه شایسته این نام ، محاکمه نشدند ؟ چرا ولادیمیر پوتین ، سرهنگ :ک- ژ- ب ، در نظام سابق ، تا مقام ریاست جمهوری در نظام امروز پیش می رود ؟ همین سرهنگ ک- ژ – ب ، کمونیست دو آتشه مخالف سرمایه داری ، تبدیل به ثروتمند ترین فرد روسیه می شود ، و آب از آب تکان نمی خورد ؟
جهان سیاست این واقعیت ها است. ربطی به رویا ها و احساسات ندارد.بودجه نظامی کشور آمریکا ، به تنهائی بالاتر از بودجه نظامی مجموع کشور های باقی مانده جهان است .این قدرت های سیاسی نظامی ، مسلمأ برای پیشبرد اهداف خود ، عوامل نفوذی خود رااز ملت ها و ملیت های مختلف را با انواع طرفندها انتخاب و تربیت می کنند ، که تا اهداف خود را از این طریق ، در مناطق مختلف جهان پیش ببرند.این نوع سیاست ها ، مربوط به جهان معاصر نیست ، بلکه قدمت تاریخی آن با تاریخ بشریت گره خورده است .
برای طروات بخشیدن به خاطرات تاریخی هموطنان گرامی ام ، در این راستا ، دو شخصیت مهم و مشهور ایرانی را که در این 60سال گذشته ، خود وخانواده های شان در تاریخ معاصر ایران نقش داشتند ، هرکدام برای خود راهی را همراه با آرزوی رسیدن به کعبه آمالشان ( یکی رسیدن به کعبه واشنگتن ،مظهر ثروت و شهرت ، آن دیگری کعبه مسکو ، مظهر« سوسیالیزم علمی ، بهشت کارگران جهان »، !!! که هردو این فرد گمراهان واقعی ، وخواسته یا ناخواسته در خدمت اربابان شان بودند و هستند (چون یکی از اینها هنوز زنده است ) از طریق آثارو اعمالشان شان ، باز هم تکرار میکنم ، از طریق آثار و اعمالشان ، به ملت ایران معرفی می کنم ، و بر این اصل بار دیگر تاکید میکنم : که جهان سیاست ، جهان ایده الیسم و رویا ها نیست .
.
هردو نوه روحانی معروف دوره انقلاب مشروطیت ، شیخ فضل الله نوری ، آخوند ارتجائی هستند ،که جد بزرگ شان در مخالفت ، با انقلاب مشروطه ،و طرفداری از «انقلاب مشروعه » توسط انقلابیون مشروطه در 31 ژوئیه 1909 به دار آوریخته شد .
هردو مدت دراز عمر شان را در خارج گذراندند، و هرکدام دارای تحصیلات پیشرفته علمی داشتند ،ودارند .یکی از این شخصیت ها ، به قول اصطلاح رایج در زبان فارسی ، تا نوک ناخن ، کمونیست دوآتشه ، طرفدار مارکس وانگلس و لنین ، وطرفدار اقتصاد سوسالیزم ،و سوسیالیزم علمی ، و تربیت شده مسکو بود ، آن دیگری ، نیز تا نوک ناخن مسلمان ، فیلسوف ، طرفدار عرفان ، و تربیت شده واشنگتن است .
یکی درست یک ماه و یک روز (یعنی 23 دیماه 1357 ) قبل از پیروزی انقلاب 22 بهمن 1357 ،در جلسه اجرائیه حزب توده ایران ، که در لایپزیک آلمان ، زیر نظام کمونیستی آلمان شرقی و نظارت غلام دانشیان ، (غلام یحیی معروف ) که از مسکو برای نظارت و اداره این جلسه مهم به لایپزیک آمده بودند ، به مقام دبیر اولی حزب توده ایران منتخب می شود (ماخذ صفحه 493 خاطرات کیانوری )،و در 28 اردیبهشت 1358 با همسرش بعد از 22 سال تبعید به ایران برمی گردد ، تا از طریق اندیشه های روح الله خمینی ، و حزب« طراز نوین توده !!!»، جامعه ایران را به سوسیالیزم علمی ، همچنانیکه روسیه شوروی و دهها کشورکمونیست سابق ، رسیده بودند برساند .البته آن سوسیالیزمی که در کوبا رایج است ، که همین حضرت آقای نورالدین کیانوری از آن در صفحه522 خاطرات کیانوری ، جزیره آزادی یاد می کند !
آن دیگری آقای پرفسور سید حسین نصر ، نوه دختری همان شیخ مرتجع ذکر شده در بالا هستند، که درست وقتیکه پیروزی« اسلام ناب محمدی خمینی » مسلم می شود ، همین مسلمان و مدافع اسلام ، ایران را ترک می کند ؟ چرا؟ مگر سالهای سال ایشان از اسلام و عرفان دفاع نمی کردند ؟ چرا ایران اسلامی را ترک کردند؟
نگاه کوتاه به زندگی سیاسی نور الدین کیانوری ازلابلای نوشته های شخصی این فرد.
یکی از روشهای تحلیلی اندیشه ها و عمل کرد سیاسی یک فرد سیاسی ، استناد به نوشته ها ،و گفته ها وموضع گیری های فرد سیاسی است ،که در جامعه شناسی سیاسی به آن : تحلیل محتوی می گویند که یک روش نسبتأ پیچیده و سنگین است. بطوریکه می توان از یک صفحه از نوشته فرد سیاسی ، حد اقل ده صفحه تحلیل از آن نوشته در آورد ،که چرا این مطالب را ، در فلان شرایط ، در فلان موقعت گفته است .خوشبختانه در باره شخصیت های مهم سیاسی ایران ، کتاب های معتبری در چند سال گذشته نوشته شده است . یکی از این کتاب های معتبر و با ارزش ، در باره نورالدین کیانوری «خاطرات نورالدین کیانوری » است که موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه ، این کتاب را در 678 صفحه در سال 1371در تهران چاپ و منتشر کرده است . این کتاب حاصل مصاحبه را نورالدین کیانوری ، از 26 خرداد 1370 تا 7 اردیبهشت 1371- برابر با 16ژوئن 1991 تا 27 آوریل 1992، درست درحالیکه نظام کمونیستی شوروی درآخرین سالهای خود ، همزمان با مبارزات گورباچف با هلسین در حال فروپاشی بود ،و در زمانی که نور الدین کیانوری در حبس خانگی بسر میبرد انجام داده است . به عبارت دیگر ، اگر نظام کمونیستی شوروی حاکم بود ، چنین فردی ، در چنان مقام دبیر اولی حزب توده ایران ، حاضر به این مصاحبه که خواسته و یا نا خواسته ماهیت امپرالیستی روسیه شوروی را بیان می کند ، انجام نمی شد .
خواننده متخصص در تحلیل متون سیاسی ، به راحتی می تواند وابستگی این مرد هزار چهره را ، یعنی نورالدین کیانوری را ، به امپریالیزم روسیه شوروی را ، به آسانی از لابلای گفته های خود این فرد ،مشاهده نماید . هدف ما در اینجا تحلیل این کتاب قطور نیست ،بلکه نشان دادن رقابت های سیاسی قدرت های استعماری چون آمریکا ، انگلیس ، روسیه و فرانسه ، و قدرت های نو ظهور چون چین و ژاپن .. است ،که چگونه این قدرت ها هر کدام ، ماموران و خدمتگزاران خود را ، در راستای اهداف سیاسی شان ، از دوره نوجوانی ،این ماموران را زیر نظر و تربیت و تعلیم خود می می آورند .
مثال های مختصری را از گفته های کیانوری را از این کتاب ذکر شده در بالا می آوریم ، و بعداً این شخص را با پرفسور سید حسین نصر ، مرد هزار چهره دیگر ، نوه عمه نورالدین کیانوری را، در خدمت امپریالیسم آمریکا ، و تربیت شده دستگاه اطلاعاتی آمریکا زیر نظر :Richard Nelson Frye- متولد 10 ژانویه 1920- مورخ و استاد دانشگاه هاروارد ،و از ایرانشناسان معروف ، که حتی شخصیتی چون زنده یاد :علامه علی اکبر دهخدا از ساده اندیشی و صداقت و ایران دوستی اش ، به این ماًمور اطلاعاتی آمریکا : لقب : پرفسور ایران دوست !!! مورد مطالعه قرار می دهیم م.
حزب توده ایران وفرقه دموکرات آذربایجان .
مورخین صدیق ،چه ایرانی و چه خارجی ، می دانند که فرقه دموکرات آذربایجان ، ساخته و پرداخته سیاست توسعه طلبی شوروی بود . این اعتراف را از زبان کیانوری چنین می شنویم :«...» در سالهای 1320 ، در تاریخ حزب (حزب توده) دو نقطه عطف وجود دارد ، پیروزی استالینگراد ، وشکست فرقه (دموکرات ).اولی سبب گرایش عده ای به حزب شد ودومی سبب بریدن عده ای .«...» کیانوری ادامه می دهد ...در سالهای قبل از آذر 1325، حزب مورد استقبال عده زیادی از روشنفکران نیز قرار گرفت .ولی از آنجا که حزب تمام نیرویش را بر پشتیبانی از فرقه د موکرات متمرکز کرد و امیدوار بود که فرقه پا برجا بماند ونقشی در مجموعه سیاست ایران بازی بکند و اینطور هم تبلیغ می کرد ، شکست فرقه برای این افراد ضربه فوق العاده سختی بود ، هم از لحاظ موضع حزب در جامعه و هم در درون خود حزب .عده ای قابل ملاحظه ای ، شاید 30،تا 35 درصد اعضاء ،از حزب بکلی کنار رفتند .
در مقابل این اعتراف کیانوری ،که «...»حزب توده تمام نیروهایش را بر پشتبانی از فرقه دموکرات متمرکز کرد «...» سئوال کننده ،این بار ، سئوال بسیار بجا و دقیق از کیانوری می کند ، وکیانوری نیز در لابلای جواب اش ، غیر مستقیم اعتراف می کند ،که حزب در واقع زیر سلطه و آلت دست مسکو بود .
سئوال :در واقع علت این گسست نیروی جوان و روشنفکر مواضع حزب در قبال جریانات آذربایجان و کردستان بود . اگر حزب در قبال این حوادث موضع مستقل می گرفت ، شکست فرقه نمی توانست این چنین سبب سلب اعتقاد و جدائی شود.
ملاحظه می شود که سئوال کننده با تمام متانت و در عین حال با کاردانی ، بدون تعارض نسبت به کیانوری ، خود حزب و وابستگی و آلت سیاست شوروی بودن حزب و رهبری آن را پیش می کشد . در واقع با زرنگی کیانوری را بجائی میبرد که خود می خواهد . کیانوری هم درست با جواب اش ، غیر مستقیم اعتراف می کند که ما آلت دست شوروی بودیم .
جواب کیانوری :«...» ما در دو شکستی که خوردیم ، بخش مهمی از این نیروی روشنفکری را از دست دادیم .در شکست آذربایجان مقصر حزب ما نبود ، مقصر حزب کمونیست شوروی بود و چوبش را ما خوردیم . تعداد اعضای حزب از حدود هزار نفر در سال 1327 ، به ده – دوازده هزار نفر در سال 1332رسید و باز شکست پیشآمد .در شکست 28 مرداد و پس از آن شوروی تقصیر نداشت ، عامل عمده توطئه عظیم امپریالیستی بود .اشتباهات ما هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ سازمانی آثار شکست را تشدید کرد .بدین ترتیب در این فضا جریان انشعاب خلیل ملکی پیش آمد . (ماًخذ صفحات 166-)
همین کیانوری در مصاحبه ایکه متن آن در صفحه 131 کتاب اش درج شده است چنین می گوید «...»تاثیر شکست فرقه (منظور فرقه دموکرات آذربایجان )بر حزب فوق العاده سنگین بود .حزب به تمام معنی وتا دقیقه آخر از فرقه حمایت کرد وباز بدون اطلاع حزب عقب نشینی انجام گرفت ، بدون آنکه حزب اطلاع داشته باشد و خود را آماده کند .معمولآ برای چنین آمادگی یکی دو ماه وقت لازم است و چنین نشد .چرا؟ یک دلیل این است که مقامات شوروی به رهبری حزب توده ایران آن اعتماد را نداشتند و می ترسیدند که موضوع از آنجا درز کند.
سئوال کننده ، این سئول کلیدی را از کیانوری می کند ، ملاحظه بفرمائید ،که کیانوری چگونه در دام می افتد و برای نجات خود چگونه دو پهلو جواب می دهد .
سئوال کننده : پس احتمال وجود «نفوذی »در راًس حزب برای شوروی ها مطرح بوده است ؟
کیانوری :نه،نه، من این را نمی گویم ، ولی شوروی ها همیشه می گفتند که کافی است ، اسکندری بداند ساواک هم میداند.
سئوال کننده می پرسد :پس چرا اسکندری را در راًس حزب قرار دادند؟اگر بحث فقط روی ایرج بود ، می توانستنداو را تصفیه بکنند. کیانوری جواب می دهد:بحث روی ایرج نبود ، شوروی ها معتقد بودند که احتمال اینکه بلاخره ، آمریکا وانگلیس ، انتلیجنس سرویس و سیا در حزب نفوذ کرده باشند هست .این احتمال را همیشه باید داد .من می گویم که آنها این احتمال را مدنظر داشتند ولذا اطلاع ندادند همین. (صفحه 131)
همین جملات به روشنی نشان می دهد که حزب توده ایران تا چه حد وابسته به قدرت استعماری «تزار های سرخ شوروی » بود.اما با وجود این ، همین کمونیست های ایرانی ، یا نمی خواستند این واقعیت ها را ببینند ، ویا اینکه می دانستند ولی وابسته به این قدرت بودند . لذا به همین جهت ، افسر سابق ارتش ایران ، سروان خلبان ، دکتر حسن –نظری ،(غازیانی ) که خود قیمت گرانی را در این وابستگی حزب دموکرات آذربایجان ، و حزب توده ایران به اتحاد جماهیر شوروی پرداخته بود ، عنوان کتاب اش راکه بعد از 41 سال آوارگی و غربت نوشه بود : چنین می نامد :گماشتگی ها ی بد فرجام .
اما همین کیانوری و رفقایشان ، از این وقایع «حزب دموکرات آذربایجان » پند نمی گیرند ، بار دوم در یک مرحله دیگر تاریخ ایران ، نقش خود را به عنوان عامل سرسپرده روسیه شوروی ، تا پایان و حتی قربانی کردن رفقای حزبی خود پیش می رود . درست یک ماه و یک روز قبل از پیروزی انقلاب 22 بهمن ملت ایران ، دستگاه جاسوسی و اطلاعاتی و نفوذ ی اتحاد جماهیر شوروی آنروز ، وارد عمل می شود ، و برای اجرای اهداف سیاسی خود ،نورالدین کیانوری ، برادر زن عبدالصمد کامبخش ، مهره اصلی و «وفادار و صدیق :کا – ژ – ّب » را در یک انتخاب نمایشی و فرمایشی به عنوان دبیر اول حزب توده ایران انتخاب می کنند .
* * *
کشتیبان را سیاستی دگر آمد.
کیانوری خود در این باره چه می گوید :«...» کدام حزب کمونیستی می تواند در جامعه ای که 95 تا 97 در صد آن تمایلات مذهبی و اغلب تمایلات عمیق مذهبی دارند ، تصور کند که بدون این نیروی عظیم می تواند انقلاب اجتماعی انجام دهد؟مگر می توان انقلاب را با هلی کوپتر یا هواپیما وارد کرد ؟انقلاب کالا نیست که مثلإ از کارخانه زیمنس بتوان وارد کرد ، انقلاب اجتماعی را خلق باید انجام دهد یعنی دهقانان ، کارگران ، پیشه وران و روشنفکران .اکثریت مطلق این طبقات و اقشار ، مذهبی هستند .ما تنها می توانیم خوشحال باشیم از اینکه تاثیر تحولات تاریخی جهان در ایران ، کا ر را بجائی رسانیده است که قشر های وسیعی از نیروهای غیر مارکسیست ، نیروهای طبقاتی مردم زحمتکش ، با تجربه شخصی خودشان به صحت شعارهائی که ما با تحلیلی دیگر به آن رسیده ایم دست یافته اند وبرای رسیدن به این هدف ها آماده مبارزه اند .(ماًخذ –نورالدین کیانوری بررسی مسائل گوناگون ایران در سال 1358 :تهران انتشارات توده 1358 صفحه 23.)
مطالب فوق در صفح 491 خاطرات نورالدین کیانوری ، قید شده است. اما پشت این جملات ، یک استراتژی انقلابی لنینیستی ، همراه با ماجراجوئی در راستای منافع اتحاد جماهیر شوروی سابق ، در آن زمان خوابیده است که برای روشن شدن مطلب و طراوت بخشیدن به خاطرات تاریخی ملت ایران ، لازم است چند لحظه در اینجا مکث
بکنیم .
اگر به این نوشته کیانوری دقیق بشویم می بینیم ، کیانوری ، و بالاتر از او ، اتحاد جماهیر شوروی ، در راستای سلطه گری خود ، به ماهیت فرهنگی جامعه ایران و نقش دین و مذهب در بطن جامعه را می دانند. منتها تنها مسئله از جنبه اهداف سیاسی و استراتژی سیاسی این است ،که چگونه « بلشویک های مسکو ، همراه با کمونیست های ایرانی تحت فرمان خود » کاپیتال مارکس را ، به قران محمد پیامبر مسلمانان ، پیوند دهند؟ در اینجا ست که باید هر چه زودتر رهبری حزب توده را عوض کرد ، و بجای ایرج اسکندری ، نور الدین کیانوری ، نوه پسری شیخ فضل الله نوری ، برادر زن عبدالصمد کامبخش ، قدیمی ترین و در عین حال مطمئن ترین مهره دستگاه جاسوسی شوروی در ایران را در این مرحله به مقام دبیر اولی رساند . در این باره در سطور آینده به تفسیر سخن خواهیم گفت .
اما ،با در نظر گرفتن شرایط انقلابی موجود در ایران سال 1357 ، و اقامت آیت الله خمینی در پاریس ،رقبای شوروی چون آمریکا ، انگلیس ، فرانسه ، از طریق کانال های ارتباطاتی خودبر میزان فعالیت هایشان آفزوده اند و می دانند که با ید عملأسناریو : ایران بعد از شاه را بازی بکنند . نظری به کانال های ارتباطی بین خمینی و آمریکا ، به استناد نقش آفرینان این مرحله ، گذر از شاه و رسیدن به خمینی را به استناد نوشته های خود این حضرات از مد نظر می گذرانیم .
* * * *
کانال های ارتباطی بین خمینی و آمریکا .
بیش از یک قرن است ،که بخشی از محصلین ایرانی ، برای ادامه تحصیل ، چه از طریق خود دولت ،و چه از طریق فردی و هزینه شخصی ، به اروپا و آمریکا می روند. بخشی از این ایرانیان ، بعد از پایان تحصیلات خود ، به ایران برمی گردند ،و بخشی نیز در همان کشور ها میمانند و به زندگی خود ادامه می دهند . وجود این ایرانیان دانشجو ،که مسلما بخشی از آنان در آینده به مقام های عالی رتبه مدیریت کشور خواهند رسید ، مورد توجه سازمان های اطلاعاتی کشورهای مقیم این دانشجویان هستند. به تناسب فعالیت سیاسی علنی و مخفی این دانشجویان ، سازمان های اطلاعاتی این کشورها ، روی این دانشجویان ، مطالعه روانشناسی ، شناخت شخصیت ، آگاهی از نکات ضعف و قدرت آنان می کنند . عبدالصمد کامبخش (متولد 1282-مرگ 1350) در طول دواقامت برای تحصیل در روسیه ، در رشته مهندسی هواپیما در سال 1307 ، توسط سازمان های اطلاعاتی شوروی ، تبدیل به عامل اطلاعاتی روسیه می شود .این اصل شامل سایر کشور های رقیب نیز می شود .در 50 سال گذشته ، ایرانیانی که در غرب تحصیل می کردند ، مسلمأ تعدادی از آنان به سازمان های اطلاعاتی این قدرت ها جذب شده اند. در اینجا به شبکه ارتباطی ایرانیان مقیم خارج را به استناد به نوشته های خودشان ، در زمان انقلاب را از مد نظر می گذارنیم :
«..» یزدی هم چنین تاکید می کند که ارتباطاتی که او، صادق قطب زاده و بنی صدر با کمک دولت فرانسه با آمریکا سازمان دادند، تنها کانال های ارتباطی میان خمینی و آمریکا نبود. او اضافه می کند که: « در آن زمان رهبران انقلاب از سه کانال با آمریکا ارتباط داشتتند: یکی در فرانسه بود که مدارکش منتشر شده است، یک کانال در ایران توسط شورای انقلاب، مهندس بازرگان، آیت اله موسوی اردبیلی و دکتر سحابی با سولیوان بود. کانال سوم، ارتباط و مذاکرات مستقیم دکتر بهشتی با سولیوان بود. استمپل در درکتابش هر دو کانال ارتباطی در تهران را شرح می دهد اما در باره مذاکره دکتر بهشتی با سولیوان چیزی ننوشته است.»
آیت اله بهشتی یکی از مرتجع ترین و تبه کارترین همدستان خمینی و فردی بسیار با نفوذ در رهبری روحانیت بود. او یکی از معماران قتل عام انقلابیون و کمونیستها بود که در 20 ژوئن 1981 شروع شد. او یک ماه بعد از این تاریخ در یک بمب گذاری در ساختمان مقر حزب جمهوری اسلامی، کشته شد. از همان روزهای آغاز انقلاب، شایعات بسیاری در مورد رابطه مستقیم او با آمریکا بود. یزدی با جزئیات تاکید می کند که تماس های بین آیت اله بهشتی و مقامات آمریکایی هم از طریق سفارت آمریکا در ایران و هم از طریق مسافرت های وی به آمریکا صورت می گرفت. یزدی ارتباطات بهشتی را "کلید گم شده" برای روشن کردن بیشتر تصویر مذاکرات بین آمریکا و روحانیت اطراف خمینی می خواند. حتی یزدی که خودش یک مهره کلیدی در میان مشاوران سیاسی خمینی در آن زمان بود، در مورد ارتباطات بهشتی در بی خبری نگهداشته شده بود. به هر حال بنظر می آید بهشتی یکی از مهمترین و مخفی ترین کانال های ارتباط با آمریکا بود.
یزدی می گوید: «آقای دکتر بهشتی چند ماه قبل از سفر من به نجف و بعد به پاریس، به آمریکا آمد. مدتی هم پیش من –در هوستون- بود و بعد از آن جا یک ماهی به واشنگتن – و نیویورک – رفت. ایشان در جلسات ایرانی ها در نیویورک و واشنگتن حضور نیافتند و خبر نداریم که آقای بهشتی آن یک ماهی که در واشنگتن یا نیویورک بود، چکار می کرده است. آیا در آنجا تماس و مذاکراتی هم بوده است یا نه. به نظر من این مهم است که همزمان با مذاکره شورای انقلاب با سولیوان، دکتر بهشتی هم جداگانه با سولیوان مذاکره می کرده است، این نیاز به یک مقدار تحقیقات بیشتر دارد. هم چنان که مشخص نیست هویزر که به ایران آمد آیا با آقای بهشتی دیدار داشته است یا نه.»
در این مصاحبه، یزدی می گوید که وقتی دانشجویان سفارت آمریکا را اشغال کردند، مدارکی در مورد مذاکرات آیت اله بهشتی با سولیوان بدست آوردند، اما خمینی مانع انتشار علنی این اسناد شد. دلیل او این بود: « بهشتی عضو شورای انقلاب است و لازم نیست این اسناد پخش شوند.» یزدی می گوید منبع این خبر، عباس عبدی است. عباس عبدی یکی از رهبران دانشجویان خط امام که سفارت آمریکا را اشغال کردند، بود. سپس تبدیل به "روزنامه نگار" و فعال جناح "اصلاح طلب" حکومت شدند (ماخذ 3)
(ادامه دارد )
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی
پاریس 1 ژوئن 2011-
آقتباس بطور کامل و یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده ، وسایت ، کاملأ آزاد است .
ماًخذ .
http://noorportal.net/90/114/123/46684.aspx
2-
http://fr.wikipedia.org/wiki/Richard_Nelson_Frye 1-
3-
http://www.sarbedaran.org/hagh/hagh40/hagh40-guadelop.htm
پیشگفتار :
مولانا در باره ذات حقیقت ،در تقابل با رویا ء و تخیلات بشری ، در شش بیت مطالبی را بیان می کند ،که ای کاش ، هموطنان گرامی که گرایش به دانستن مسائل سیاسی در سطح ملی ، منطقه ای و جهانی هستند با تکیه بر معنی و مفهوم عمیق همین چند بیت بظاهر ساده ، مسائل سیاسی را بنگرند و تحلیل بکنند ،و اسیر احساسات و ایده آلیستی نشوند.
میم واو و میم و نون تشریف نیست .
لفظ مومن جز پی تعریف نیست.
هیچ نامی بی حقیقت دیده ای ؟
یا زگاف و لام ، گل چیده ای !؟
اسم خواندی ، رو مسمی را بجو .
مه به بالا را بین نه اندر آب جو .
از مولانا .
شخصیت های سیاسی و نظامی که در این مقاله در رابطه با عنوان آن :جهان سیاست ، جهان ایده الیسم و رویاء نیست ، برحسب تصادف انتخاب نشده اند . این سه شخصیت : دکتر حسن نظری ، معروف به غازیانی ، یکی از افسران نیروی هوائی ارتش ایران بود ،که شرح چگونه به فرقه دموکرات آذربایجان پیوستن خود و به دنبال آن زندگی در مهاجرت اش و وابستگی حزب دموکرات آذربایجان ،و حزب توده را به سیاست استعماری تزارهای سرخ (مارکسیست لنینیست ها ی انترناسیونالیزم کمونیستی !!! ) در طول 50 سال گذشته شرح می دهد . شخصیت دوم ، نورالدین کیانوری نوه پسری شیخ فضل الله نوری ، روحانی مخالف انقلاب مشروطه ، طرفدار انقلاب مشروعه !!!است که نوه پسری اش در زندگی سیاسی خود ، خط سیاسی مسکو را انتخاب کرد و در تضاد با منافع ملی و میهنی خود ، تا نقطه پایانی آن ، همراه با قربانی کردن هزاران ایرانی ، افسر ، دانشجو استاد دانشگاه ، کارمند ، کار گر پیش رفت . چون من صاحب این قلم ، سابق افسر ارتش بودم ، و 11 سال عمر جوانی ام را در واحد های رزمی ارتش ، در رسته توپخانه گذرانده ام ، میتوانم بگویم ، که حزب دموکرات آذربایجان و کردستان ، به همراه آن حزب توده ایران ، چه صدمات انسانی ، علمی و مالی به ایران و خصوصأ ارتش ایران زدند ، حد و حساب ندارند . وقتی که حزب توده ایران با همکاری تنگاتنگ نورالدین کیانوری ، افسر با سوادی از جنبه نظامی ، چون سروان توپخانه ، استاد ریاضیات ، خسرو روزبه را تبدیل به تروریست سیاسی می کند ، و خسرو روزبه با آن دانش و حس وطن دوستی که می بایستی این سرمایه های ملی و میهنی ، در خدمت وطن خود باشند ، تبدیل به عامل بیگانه و تروریست می شوند ، همین خسرو روزبه ،محمد علی مسعود مدیر روزنامه مرد امروز را با همکاری نوارالدین کیانوری ترور می کند ، همین اعمال نشان می دهند که تا چه حد فقر فرهنگی و فقر فرهنگ سیاسی در جامعه ایران ، چه در گذشته و چه امروز حاکم است .پشت پرده نمایش بظاهر « رومانتیزم انقلابی طبقه کار گر ایران !!!» عوامل بیگانه ، چون نورالدین کیانوری ، یا سید جعفر پیشه وری ، یا غلام یحیی دانشیان ، یا صمد کامبخش ، همراه با فریب خوردگان ، چه بسا با روح حساس وپاک ولی نا آگاه از دنیای سیاست بودند ، که این چنین دونسل از روشنفکران ایران را فدای سلطه گری « تاواریش های مسکو » کردند .(1)
شخصیت سوم این بار پرفسور دکتر فیلسوف ، نوه دختری همان شیخ فتنه گرمخالف مشروطیت ، مدافع شریعت ، آقای پرفسور سیدحسین نصر ، است که او درست در تقابل با نوه عمه اش ،نورالدین کیانوری که مسکو را انتخاب کرده بود ، ایشان واشنگتن و سیاست استعماری ابرقدرت دیگر ، رقیب شوروی سابق ، دوستان آمریکائی را انتخاب می کند ، که چند سطری هم در باره این حضرت و نوشته ها وخط سیاسی ایشان به قلم خواهیم آورد . از بطن اندیشه های فلسفی آقای پرفسور سید حسین نصر است ،که «جمهوری اسلام ناب محمدی خمینی » این نظام ابتر جمهوری اسلامی پا به حیات گذاشت .
در راستای شکل گیری شخصیت فلسفی سیاسی آقای پرفسور سید حسین نصر ، به شخصیت بسیار پیچیده آمریکائی بنام :Richard Nelson Frye – متولد 10 ژانویه 1920 ، شهر بیرمنگام آلاباما ، برخورد می کنیم ، که از 13 ژوئن 1942 ، زیر نظر آلن دالس در سازمان جاسوسی آمریکا ، (قبل از تشکیل –C.I.A. ) که بانام :Office of Strategic Services-که مخفف آن :OSS بود ، این مامور اطلاعاتی آمریکا که در زمان جنگ دوم جهانی ، در افغانستان ماًموریت داشت ، وسالهای بعد زیر پوشش باستان شناس کاوش های باستان شناسی در تخت جمشید می کرد ، به زبان ترکی ، عربی ، فارسی ، سغدانی ،اوستائی ، همیچنین چندین زبان اروپائی مسلط می باشد ، استاد و مرشد آقای پرفسور حسین نصر فیلسوف سینوی ،و عرفانی اسلام هستند ، که از برکت آن فرزند گرامی شان : ولی نصر ، تا مشاور آقای پرزیدنت باراک اوباما ، در مسائل جهان اسلام ، به ارتفاء مقام رسیده اند .
«علاقه » ریشارد فری به ایران و ایرانی و تخت جمشید ، آنچنان «صادقانه !» است در هنگام اقامت در ایران با چهره های ادبی مانند علی اکبر دهخدا ، و دستیا رش محمد معین ، صادق هدایت ، سعید نفیسی ، عباس اقبال ، بزرگ علوی ، جلال آل احمد ،و مجتبی مینوی و بسیار دیگر آشنا می شود .دهخدا به سبب علاقه مندی وی (فرای )به امر ایران شناسی او را «ایراندوست » می نامد ، و فرای این لقب را به امضای خود می افزاید .در نوزدهمین جشنواره بین المللی خوارزمی درسال 1384 از او (فرای ) به عنوان میهمان افتخاری جشنواره ، به پاس تلاش های وی در شناساندن هرچه بیشتر قلمرو فرهنگی ایران و ایرانیان تقدیر شد .«...» وی در 91 سالگی و در مرداد 1389(ژوئیه 2010 – منظور روزهائیکه خامنه اِی ، احمدی نژاد ، بسیج ، لباس شخصی ها خیابانهای تهران و شهر های بزرگ ایران را با خون ایرانیان معترض به تقلب انتخاباتی گلگون کرده بودند ،تاکید از صاحب این قلم ) از سوی محمود احمدی نژاد ، خانه تاریخی و مجلل در اصفهان برای زندگی در ایران ، تا پایان عمرش در یافت کرد و او در وصیت نامه اش خواسته ، تا پس از مرگش در اصفهان در کنار رودخانه زاینده رود ، نزدیک آرامگاه پرفسور آرتور پوپ ، شرق شناس معروف به خاک سپرده شود . (ماخذ 2) – (خوانندگان به بخش فارسی ویکپدیا در رابطه با ریچارد فرای نیز دقت بکنند )
این همه تعریف و تمجید از یک فرد بیگانه ، ولی متعلق به قدرت های بزرگ استعماری ، نشانه ضعف شخصیت و خود کوچک بینی ملت های عقب مانده ، در مقابل شخصیت های بظاهر ایران دوست است. درصورتیکه واقعیت و نقش این حضرات چیز دیگری است . آقای ریشارد فرای ، این مامور اطلاعاتی آمریکا ، هدف اش از آمدن به ایران هدف دیگری داشت . قبل از او ، سازمان های اطلاعاتی سایر کشور های استعماری زیر پوشش ، شرق شناس ، اسلام شناس ، باستان شناس ، چون ادوارد براون انگلیسی ، ژرژ ماسینیون فرانسوی ، یان فلمینگ ،ادوارد لورانس ، معروف به لورانس عربی انگلیسی- سن جون فیلپ (1885-1960) که پسرش نیز جاسوس شوروی بود معروف به سرهنگ (Kim Philby ) کیم فیلبی ، ودهها جاسوس دیگر با پوششهای مختلف به شرق آمدند و رفتند و هدف شان دفاع از منافع ملت و میهن خود بود و بس .
* * * *
در کشورهائیکه هرگز حاکمیت نظام دموکراتیک ، نهادینه نشده اند ، یکی از بزرگترین ضعف جوامع این کشور ها ، فقر فرهنگ سیاسی است. در این جوامع ، سیاست به معنی علمی و آکاد میک آن ، جای خود را ، به بیان احساسات و هیجانات ناشی از این احساسات ، وباورهای خیالی (ایده الیستی ) می دهد. استعمارگران و قدرت های سلطه گر نیز ، درست از این نقطعه ضعف ، بزرگترین سوءاستفاده ها را می کنند .نمونه ای از این واقعیت را از قلم ، یکی از افسران نیروی هوائی ارتش ایران ،دکتر حسن نظری، معروف به غازیانی ،که بخاطر نا آگاهی ها خود از ماهیت نظام کمونیستی اتحاد جماهیرشوروی در وقایع :حزب دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری در 12 مهر مهر 1324 و حزب دموکرا ت کردستان به رهبری قاضی محمد در دوم آبان سال 1324 ،که هردو ساخته و پرداخته شوروی سابق بود . در آن زمان ایران کاملاً تحت اشغال نظامی قدرت های متفقین ،یعنی شوروی ، آمریکا و انگلیس بود . هدف از ساختن این احزاب توسط شوروی ، در راستای پیشبردن نفوذ این کشور ، در منطقه حساس خاورمیانه بود .
با استناد به کتاب ایکه این افسر فریب خورده ، بعد از گذشت 47 سال از آن وقایع ، و فروپاشی نظام کمونیستی شوروی در سال 1989 ، درکتابی که با عنوان :گماشتگی های بد فرجام ،نوشته است در صفحه145 آن کتاب چنین می خوانیم ::«...» رویداد فاجعه آمیز فرار ما ، بی هیچ مقاومتی در برابر نیروهائی که هیچ کار نظامی و جنگی چشمگیری علیه ما انجام نداده و «پیروز مندانه آذربایجان را به ایران برگرداننده بودند »شرم آور بود .این فاجعه از درون ما ، از وابستگی رهبران فرقه و «قشون ملی »به بیگانگان بروز کرد و پس از سالها که چشمان مان باز تر شد ، پی بردیم که چه 21 آذر 1324و چه 21 آذر 1325 ، ساخته و پرداخته همسایه شمالی بود.در نخجوان همه به این اندیشه افتا دیم که ببینیم گناه بزرگ از چه کسی و یا چه سازمانی سرزده است .هرکس می کوشید خودش را بی گناه و قهرمان جلوه دهد و گناه شکست مفتضحانه را به گردن دیگران بیاندازد .ما می خواستیم در این مبارزه بزرگ ملی که آغاز شده بود ، قهرمان باشیم و زندگی ملت خویش را دگرگون سازیم ، بی آنکه ابزار چنین وسیله را در دست داشته باشیم .در جوانی ، چنین خواستی ، پنداری بیش نیست ، اما پنداری لذت بخش و نیرو بخش ،که با زندگی و پیچ و خم های آن فرسنگ ها فاصله دارد .کردار و گفتار ما در راه آزادی ایران از گذشته سیاه سده های میانه صادقانه بود . (قرون وسطائی –تاکید از این صاحب قلم ) .ولی ما نمی دانستیم که از سوی چه مقام هائی و چه «رهبرانی » مورد سوء استفاده قرار می گیریم .با گذشت زمان است که ما می توانیم بی شرم و دلهره پنهان نکردن رویداد ها که برای مان رخداده به چشم همه نگاه کرده و همه را باز گو کنیم .(ماًخذ :صفحه 145 از کتاب گماشتگی های بد فرجام . به قلم دکتر ح-نظری (غازیانی ) بخش نخست .یاد بود ها و یاد ماندنی ها از سازمان پنهانی ارتش .انتشارات مرد امروز چاپ نخست 1371 شمسی (.برابر با 1992 میلادی ).
همین چند سطر از یک کتاب 179 صفحه ،که در واقع چکیده زندگی سیاسی و نظامی یک انسانی است که بیش 60 سال عمر خود را در بطن سیاست های اتحاد جماهیر شوروی ، سابق ،و حزب دموکرات آذربایجان ،و مهاجرت اجباری به شوروی ، وشاهد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ،و نظام های کمونیستی بوده است ، نشان می دهند ،چه انسان های صدیق و پاک و وطن دوست ، در عین حال آرمان خواه ولی نا آگاه از جهان سیاست ، وغرق در ایده آلیسم ، قربانی این ساده انگاری شدند و نه تنها قیمت بس گرانی پرداختند ،و حتی جانشان را فدای این راه کردند و خانواده هایشان را آواره نمودند و یک عده از آنان در حسرت دوباره دیدن وطن و عزیزان خود در غربت جان باختند.
* * *
جهان سیاست ، جهان ایده آلیسم و رویا ها نیست .
رقابت های تسلیحاتی ، بودجه های کلان نظامی ، پایگاه های هوائی ، دریائی ، زمینی پخش شد در کره خاکی ، همراه با دستگاه های اطلاعاتی ، تبلیغانی و سازمانهای جاسوسی و ضد جاسوسی برای بازی های کودکانه «ژندارم و دزد » نیستند . اگر چه جنگ دوم جهانی پایان یافته است ،ولی جنگهای منطقه ای با خسارات انسانی و مادی بعد از پایان جنگ دوم جهانی ، مدت 62 سال است در اقصای نکات جهان ادامه دارند ،که در تمام این جنگها رقابت های مستقیم قدرت های بزرگ کاملأ آشکار مشاهده می شوند. استبداد حاکم در کشور های عقب مانده علمی و اقتصادی ، بیسوادی و فقر فرهنگی و فقر فرهنگ سیاسی فعالیت و دخالت های سازمان های اطلاعاتی در راستای نفوذ در دستگاه های حکومتی کشور ها را آسان نموده است. این ابر قدرت ها هستند که تا بالاترین حد دردستگاه های حکومتی کشور های ضعیف از منظر علمی ، اقتصادی ، نظامی ، نفوذ می کنند.
کدام کشوری را سراغ دارید ،که با روسیه تزاری ، یا روسیه کمونیستی ،همسایه باشد ، واز این همسایگی و هم مرزی ، صدمه و خسارات انسانی ، جنگ ویرانی ، اشغال کشور وحتی تجزیه آن را شاهد نبوده باشد؟ همین رفتار را امپراطوری عثمانی زمانیکه در اوج قدرت بود ، با کشور های همجوار خود داشت.!!! این رفتار مختص به امپراطوری روسیه و عثمانی نیست ، بلکه یک واقعیت جهان شمول است. امپراطوری مستعمراتی بریتانیا ، فرانسه ، در اوج قدرت خودشان ، بر بخش مهم دنیا حکومت می کردند و ثروت های انسانی و مادی و فرهنگی مستعمرات خود را در راستای منافع خود به تاراج می بردند.از روزیکه ایالات متحده آمریکا ، در4 ژوئیه سال 1776 به استقلال سیاسی خود نائل شد ، از آن تاریخ تا امروز ، این کشور با تمام قدرت سیاسی ، اقتصادی و نظامی خود، در رقابت با رقبای خود ، بر قدرت سلطه گری خود افزوده و هنوز هم می افزاید. تاریخ بشریت تاریخ جنگ ها ، رقابت ها ، تاراج ثروت های ملت های ضعیف ،و حتی تبدیل این ملت ها به برده در اشکال گوناگون است. این سیاست ها را از گذشته های بسیار دور ، با فن آوری های ابتدائی و سلاح های ساده چون تیر و کمان و نیزه و شمشیر ، به اجراء می گذاشتند.امروز همین سیاست ها را با تکنولوژی پیشرفته ،پیش می برند. در این سیاستها ، دخالت قدرت های بزرگ ، در بازداری از توسعه و رشد اقتصادی ، علمی ، نظامی کشور های کوچک ،و ضعیف نگاه داشتن آنان ، نفوذ مستقیم و غیر مستقیم توسط عاملان خود در دستگاه حکومتی این کشور ها ، بخشی از این سیاست های استعماری هستند. فقط تاریخ یک قرن گذشته جهان بشریت را جلو چشمان خودتان بگذارید و با دقت آن را مطالعه بکنید و بینید در طول این یک قرن ، چه جنگ های خونین در مناطق مختلف دنیا ، با سلحه های مدرن ، حتی بمب اتمی ، چند ملیون کشته بجای گذاشته است ؟دلایل و اهداف این جنگ ها ی خانمانسوز چه بوده است ؟به بودجه نظامی قدرت های بزرگ ،و وجود پایگاه های نظامی این قدرت ها ، پخش شده در اقصای نکات جهان برای چیست؟
با تمام معذرت از خوانندگان ، من صاحب این قلم ، وقتی نوشته ها و باورهای هموطنان ام ، کمونیست های سابق ،و امروز را می خوانم ،و می دانم که اغلب آنان چه ایمان و صداقتی به این باور های شان داشتند و دارند و حتی بعضی از این عزیزان جانشان را فدای آن کردند ،از خود می پرسم ، آیا اینها ذات وماهیت نظام کمونیستی شوروی را می دانستند؟ یا همین امروز ، آیا از خود می پرسند که چرا بعد از فروپاشی نظام کمونیستی در روسیه ، رهبران و مسئولان نظام سابق ، که باعث قتل ملیونها انسان در وسعت جغرافیای انسانی «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی !!!» بودند، برای بالا بردن شعور سیاسی جامعه روسیه فعلی ، در یک دادگاه شایسته این نام ، محاکمه نشدند ؟ چرا ولادیمیر پوتین ، سرهنگ :ک- ژ- ب ، در نظام سابق ، تا مقام ریاست جمهوری در نظام امروز پیش می رود ؟ همین سرهنگ ک- ژ – ب ، کمونیست دو آتشه مخالف سرمایه داری ، تبدیل به ثروتمند ترین فرد روسیه می شود ، و آب از آب تکان نمی خورد ؟
جهان سیاست این واقعیت ها است. ربطی به رویا ها و احساسات ندارد.بودجه نظامی کشور آمریکا ، به تنهائی بالاتر از بودجه نظامی مجموع کشور های باقی مانده جهان است .این قدرت های سیاسی نظامی ، مسلمأ برای پیشبرد اهداف خود ، عوامل نفوذی خود رااز ملت ها و ملیت های مختلف را با انواع طرفندها انتخاب و تربیت می کنند ، که تا اهداف خود را از این طریق ، در مناطق مختلف جهان پیش ببرند.این نوع سیاست ها ، مربوط به جهان معاصر نیست ، بلکه قدمت تاریخی آن با تاریخ بشریت گره خورده است .
برای طروات بخشیدن به خاطرات تاریخی هموطنان گرامی ام ، در این راستا ، دو شخصیت مهم و مشهور ایرانی را که در این 60سال گذشته ، خود وخانواده های شان در تاریخ معاصر ایران نقش داشتند ، هرکدام برای خود راهی را همراه با آرزوی رسیدن به کعبه آمالشان ( یکی رسیدن به کعبه واشنگتن ،مظهر ثروت و شهرت ، آن دیگری کعبه مسکو ، مظهر« سوسیالیزم علمی ، بهشت کارگران جهان »، !!! که هردو این فرد گمراهان واقعی ، وخواسته یا ناخواسته در خدمت اربابان شان بودند و هستند (چون یکی از اینها هنوز زنده است ) از طریق آثارو اعمالشان شان ، باز هم تکرار میکنم ، از طریق آثار و اعمالشان ، به ملت ایران معرفی می کنم ، و بر این اصل بار دیگر تاکید میکنم : که جهان سیاست ، جهان ایده الیسم و رویا ها نیست .
.
هردو نوه روحانی معروف دوره انقلاب مشروطیت ، شیخ فضل الله نوری ، آخوند ارتجائی هستند ،که جد بزرگ شان در مخالفت ، با انقلاب مشروطه ،و طرفداری از «انقلاب مشروعه » توسط انقلابیون مشروطه در 31 ژوئیه 1909 به دار آوریخته شد .
هردو مدت دراز عمر شان را در خارج گذراندند، و هرکدام دارای تحصیلات پیشرفته علمی داشتند ،ودارند .یکی از این شخصیت ها ، به قول اصطلاح رایج در زبان فارسی ، تا نوک ناخن ، کمونیست دوآتشه ، طرفدار مارکس وانگلس و لنین ، وطرفدار اقتصاد سوسالیزم ،و سوسیالیزم علمی ، و تربیت شده مسکو بود ، آن دیگری ، نیز تا نوک ناخن مسلمان ، فیلسوف ، طرفدار عرفان ، و تربیت شده واشنگتن است .
یکی درست یک ماه و یک روز (یعنی 23 دیماه 1357 ) قبل از پیروزی انقلاب 22 بهمن 1357 ،در جلسه اجرائیه حزب توده ایران ، که در لایپزیک آلمان ، زیر نظام کمونیستی آلمان شرقی و نظارت غلام دانشیان ، (غلام یحیی معروف ) که از مسکو برای نظارت و اداره این جلسه مهم به لایپزیک آمده بودند ، به مقام دبیر اولی حزب توده ایران منتخب می شود (ماخذ صفحه 493 خاطرات کیانوری )،و در 28 اردیبهشت 1358 با همسرش بعد از 22 سال تبعید به ایران برمی گردد ، تا از طریق اندیشه های روح الله خمینی ، و حزب« طراز نوین توده !!!»، جامعه ایران را به سوسیالیزم علمی ، همچنانیکه روسیه شوروی و دهها کشورکمونیست سابق ، رسیده بودند برساند .البته آن سوسیالیزمی که در کوبا رایج است ، که همین حضرت آقای نورالدین کیانوری از آن در صفحه522 خاطرات کیانوری ، جزیره آزادی یاد می کند !
آن دیگری آقای پرفسور سید حسین نصر ، نوه دختری همان شیخ مرتجع ذکر شده در بالا هستند، که درست وقتیکه پیروزی« اسلام ناب محمدی خمینی » مسلم می شود ، همین مسلمان و مدافع اسلام ، ایران را ترک می کند ؟ چرا؟ مگر سالهای سال ایشان از اسلام و عرفان دفاع نمی کردند ؟ چرا ایران اسلامی را ترک کردند؟
نگاه کوتاه به زندگی سیاسی نور الدین کیانوری ازلابلای نوشته های شخصی این فرد.
یکی از روشهای تحلیلی اندیشه ها و عمل کرد سیاسی یک فرد سیاسی ، استناد به نوشته ها ،و گفته ها وموضع گیری های فرد سیاسی است ،که در جامعه شناسی سیاسی به آن : تحلیل محتوی می گویند که یک روش نسبتأ پیچیده و سنگین است. بطوریکه می توان از یک صفحه از نوشته فرد سیاسی ، حد اقل ده صفحه تحلیل از آن نوشته در آورد ،که چرا این مطالب را ، در فلان شرایط ، در فلان موقعت گفته است .خوشبختانه در باره شخصیت های مهم سیاسی ایران ، کتاب های معتبری در چند سال گذشته نوشته شده است . یکی از این کتاب های معتبر و با ارزش ، در باره نورالدین کیانوری «خاطرات نورالدین کیانوری » است که موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه ، این کتاب را در 678 صفحه در سال 1371در تهران چاپ و منتشر کرده است . این کتاب حاصل مصاحبه را نورالدین کیانوری ، از 26 خرداد 1370 تا 7 اردیبهشت 1371- برابر با 16ژوئن 1991 تا 27 آوریل 1992، درست درحالیکه نظام کمونیستی شوروی درآخرین سالهای خود ، همزمان با مبارزات گورباچف با هلسین در حال فروپاشی بود ،و در زمانی که نور الدین کیانوری در حبس خانگی بسر میبرد انجام داده است . به عبارت دیگر ، اگر نظام کمونیستی شوروی حاکم بود ، چنین فردی ، در چنان مقام دبیر اولی حزب توده ایران ، حاضر به این مصاحبه که خواسته و یا نا خواسته ماهیت امپرالیستی روسیه شوروی را بیان می کند ، انجام نمی شد .
خواننده متخصص در تحلیل متون سیاسی ، به راحتی می تواند وابستگی این مرد هزار چهره را ، یعنی نورالدین کیانوری را ، به امپریالیزم روسیه شوروی را ، به آسانی از لابلای گفته های خود این فرد ،مشاهده نماید . هدف ما در اینجا تحلیل این کتاب قطور نیست ،بلکه نشان دادن رقابت های سیاسی قدرت های استعماری چون آمریکا ، انگلیس ، روسیه و فرانسه ، و قدرت های نو ظهور چون چین و ژاپن .. است ،که چگونه این قدرت ها هر کدام ، ماموران و خدمتگزاران خود را ، در راستای اهداف سیاسی شان ، از دوره نوجوانی ،این ماموران را زیر نظر و تربیت و تعلیم خود می می آورند .
مثال های مختصری را از گفته های کیانوری را از این کتاب ذکر شده در بالا می آوریم ، و بعداً این شخص را با پرفسور سید حسین نصر ، مرد هزار چهره دیگر ، نوه عمه نورالدین کیانوری را، در خدمت امپریالیسم آمریکا ، و تربیت شده دستگاه اطلاعاتی آمریکا زیر نظر :Richard Nelson Frye- متولد 10 ژانویه 1920- مورخ و استاد دانشگاه هاروارد ،و از ایرانشناسان معروف ، که حتی شخصیتی چون زنده یاد :علامه علی اکبر دهخدا از ساده اندیشی و صداقت و ایران دوستی اش ، به این ماًمور اطلاعاتی آمریکا : لقب : پرفسور ایران دوست !!! مورد مطالعه قرار می دهیم م.
حزب توده ایران وفرقه دموکرات آذربایجان .
مورخین صدیق ،چه ایرانی و چه خارجی ، می دانند که فرقه دموکرات آذربایجان ، ساخته و پرداخته سیاست توسعه طلبی شوروی بود . این اعتراف را از زبان کیانوری چنین می شنویم :«...» در سالهای 1320 ، در تاریخ حزب (حزب توده) دو نقطه عطف وجود دارد ، پیروزی استالینگراد ، وشکست فرقه (دموکرات ).اولی سبب گرایش عده ای به حزب شد ودومی سبب بریدن عده ای .«...» کیانوری ادامه می دهد ...در سالهای قبل از آذر 1325، حزب مورد استقبال عده زیادی از روشنفکران نیز قرار گرفت .ولی از آنجا که حزب تمام نیرویش را بر پشتیبانی از فرقه د موکرات متمرکز کرد و امیدوار بود که فرقه پا برجا بماند ونقشی در مجموعه سیاست ایران بازی بکند و اینطور هم تبلیغ می کرد ، شکست فرقه برای این افراد ضربه فوق العاده سختی بود ، هم از لحاظ موضع حزب در جامعه و هم در درون خود حزب .عده ای قابل ملاحظه ای ، شاید 30،تا 35 درصد اعضاء ،از حزب بکلی کنار رفتند .
در مقابل این اعتراف کیانوری ،که «...»حزب توده تمام نیروهایش را بر پشتبانی از فرقه دموکرات متمرکز کرد «...» سئوال کننده ،این بار ، سئوال بسیار بجا و دقیق از کیانوری می کند ، وکیانوری نیز در لابلای جواب اش ، غیر مستقیم اعتراف می کند ،که حزب در واقع زیر سلطه و آلت دست مسکو بود .
سئوال :در واقع علت این گسست نیروی جوان و روشنفکر مواضع حزب در قبال جریانات آذربایجان و کردستان بود . اگر حزب در قبال این حوادث موضع مستقل می گرفت ، شکست فرقه نمی توانست این چنین سبب سلب اعتقاد و جدائی شود.
ملاحظه می شود که سئوال کننده با تمام متانت و در عین حال با کاردانی ، بدون تعارض نسبت به کیانوری ، خود حزب و وابستگی و آلت سیاست شوروی بودن حزب و رهبری آن را پیش می کشد . در واقع با زرنگی کیانوری را بجائی میبرد که خود می خواهد . کیانوری هم درست با جواب اش ، غیر مستقیم اعتراف می کند که ما آلت دست شوروی بودیم .
جواب کیانوری :«...» ما در دو شکستی که خوردیم ، بخش مهمی از این نیروی روشنفکری را از دست دادیم .در شکست آذربایجان مقصر حزب ما نبود ، مقصر حزب کمونیست شوروی بود و چوبش را ما خوردیم . تعداد اعضای حزب از حدود هزار نفر در سال 1327 ، به ده – دوازده هزار نفر در سال 1332رسید و باز شکست پیشآمد .در شکست 28 مرداد و پس از آن شوروی تقصیر نداشت ، عامل عمده توطئه عظیم امپریالیستی بود .اشتباهات ما هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ سازمانی آثار شکست را تشدید کرد .بدین ترتیب در این فضا جریان انشعاب خلیل ملکی پیش آمد . (ماًخذ صفحات 166-)
همین کیانوری در مصاحبه ایکه متن آن در صفحه 131 کتاب اش درج شده است چنین می گوید «...»تاثیر شکست فرقه (منظور فرقه دموکرات آذربایجان )بر حزب فوق العاده سنگین بود .حزب به تمام معنی وتا دقیقه آخر از فرقه حمایت کرد وباز بدون اطلاع حزب عقب نشینی انجام گرفت ، بدون آنکه حزب اطلاع داشته باشد و خود را آماده کند .معمولآ برای چنین آمادگی یکی دو ماه وقت لازم است و چنین نشد .چرا؟ یک دلیل این است که مقامات شوروی به رهبری حزب توده ایران آن اعتماد را نداشتند و می ترسیدند که موضوع از آنجا درز کند.
سئوال کننده ، این سئول کلیدی را از کیانوری می کند ، ملاحظه بفرمائید ،که کیانوری چگونه در دام می افتد و برای نجات خود چگونه دو پهلو جواب می دهد .
سئوال کننده : پس احتمال وجود «نفوذی »در راًس حزب برای شوروی ها مطرح بوده است ؟
کیانوری :نه،نه، من این را نمی گویم ، ولی شوروی ها همیشه می گفتند که کافی است ، اسکندری بداند ساواک هم میداند.
سئوال کننده می پرسد :پس چرا اسکندری را در راًس حزب قرار دادند؟اگر بحث فقط روی ایرج بود ، می توانستنداو را تصفیه بکنند. کیانوری جواب می دهد:بحث روی ایرج نبود ، شوروی ها معتقد بودند که احتمال اینکه بلاخره ، آمریکا وانگلیس ، انتلیجنس سرویس و سیا در حزب نفوذ کرده باشند هست .این احتمال را همیشه باید داد .من می گویم که آنها این احتمال را مدنظر داشتند ولذا اطلاع ندادند همین. (صفحه 131)
همین جملات به روشنی نشان می دهد که حزب توده ایران تا چه حد وابسته به قدرت استعماری «تزار های سرخ شوروی » بود.اما با وجود این ، همین کمونیست های ایرانی ، یا نمی خواستند این واقعیت ها را ببینند ، ویا اینکه می دانستند ولی وابسته به این قدرت بودند . لذا به همین جهت ، افسر سابق ارتش ایران ، سروان خلبان ، دکتر حسن –نظری ،(غازیانی ) که خود قیمت گرانی را در این وابستگی حزب دموکرات آذربایجان ، و حزب توده ایران به اتحاد جماهیر شوروی پرداخته بود ، عنوان کتاب اش راکه بعد از 41 سال آوارگی و غربت نوشه بود : چنین می نامد :گماشتگی ها ی بد فرجام .
اما همین کیانوری و رفقایشان ، از این وقایع «حزب دموکرات آذربایجان » پند نمی گیرند ، بار دوم در یک مرحله دیگر تاریخ ایران ، نقش خود را به عنوان عامل سرسپرده روسیه شوروی ، تا پایان و حتی قربانی کردن رفقای حزبی خود پیش می رود . درست یک ماه و یک روز قبل از پیروزی انقلاب 22 بهمن ملت ایران ، دستگاه جاسوسی و اطلاعاتی و نفوذ ی اتحاد جماهیر شوروی آنروز ، وارد عمل می شود ، و برای اجرای اهداف سیاسی خود ،نورالدین کیانوری ، برادر زن عبدالصمد کامبخش ، مهره اصلی و «وفادار و صدیق :کا – ژ – ّب » را در یک انتخاب نمایشی و فرمایشی به عنوان دبیر اول حزب توده ایران انتخاب می کنند .
* * *
کشتیبان را سیاستی دگر آمد.
کیانوری خود در این باره چه می گوید :«...» کدام حزب کمونیستی می تواند در جامعه ای که 95 تا 97 در صد آن تمایلات مذهبی و اغلب تمایلات عمیق مذهبی دارند ، تصور کند که بدون این نیروی عظیم می تواند انقلاب اجتماعی انجام دهد؟مگر می توان انقلاب را با هلی کوپتر یا هواپیما وارد کرد ؟انقلاب کالا نیست که مثلإ از کارخانه زیمنس بتوان وارد کرد ، انقلاب اجتماعی را خلق باید انجام دهد یعنی دهقانان ، کارگران ، پیشه وران و روشنفکران .اکثریت مطلق این طبقات و اقشار ، مذهبی هستند .ما تنها می توانیم خوشحال باشیم از اینکه تاثیر تحولات تاریخی جهان در ایران ، کا ر را بجائی رسانیده است که قشر های وسیعی از نیروهای غیر مارکسیست ، نیروهای طبقاتی مردم زحمتکش ، با تجربه شخصی خودشان به صحت شعارهائی که ما با تحلیلی دیگر به آن رسیده ایم دست یافته اند وبرای رسیدن به این هدف ها آماده مبارزه اند .(ماًخذ –نورالدین کیانوری بررسی مسائل گوناگون ایران در سال 1358 :تهران انتشارات توده 1358 صفحه 23.)
مطالب فوق در صفح 491 خاطرات نورالدین کیانوری ، قید شده است. اما پشت این جملات ، یک استراتژی انقلابی لنینیستی ، همراه با ماجراجوئی در راستای منافع اتحاد جماهیر شوروی سابق ، در آن زمان خوابیده است که برای روشن شدن مطلب و طراوت بخشیدن به خاطرات تاریخی ملت ایران ، لازم است چند لحظه در اینجا مکث
بکنیم .
اگر به این نوشته کیانوری دقیق بشویم می بینیم ، کیانوری ، و بالاتر از او ، اتحاد جماهیر شوروی ، در راستای سلطه گری خود ، به ماهیت فرهنگی جامعه ایران و نقش دین و مذهب در بطن جامعه را می دانند. منتها تنها مسئله از جنبه اهداف سیاسی و استراتژی سیاسی این است ،که چگونه « بلشویک های مسکو ، همراه با کمونیست های ایرانی تحت فرمان خود » کاپیتال مارکس را ، به قران محمد پیامبر مسلمانان ، پیوند دهند؟ در اینجا ست که باید هر چه زودتر رهبری حزب توده را عوض کرد ، و بجای ایرج اسکندری ، نور الدین کیانوری ، نوه پسری شیخ فضل الله نوری ، برادر زن عبدالصمد کامبخش ، قدیمی ترین و در عین حال مطمئن ترین مهره دستگاه جاسوسی شوروی در ایران را در این مرحله به مقام دبیر اولی رساند . در این باره در سطور آینده به تفسیر سخن خواهیم گفت .
اما ،با در نظر گرفتن شرایط انقلابی موجود در ایران سال 1357 ، و اقامت آیت الله خمینی در پاریس ،رقبای شوروی چون آمریکا ، انگلیس ، فرانسه ، از طریق کانال های ارتباطاتی خودبر میزان فعالیت هایشان آفزوده اند و می دانند که با ید عملأسناریو : ایران بعد از شاه را بازی بکنند . نظری به کانال های ارتباطی بین خمینی و آمریکا ، به استناد نقش آفرینان این مرحله ، گذر از شاه و رسیدن به خمینی را به استناد نوشته های خود این حضرات از مد نظر می گذرانیم .
* * * *
کانال های ارتباطی بین خمینی و آمریکا .
بیش از یک قرن است ،که بخشی از محصلین ایرانی ، برای ادامه تحصیل ، چه از طریق خود دولت ،و چه از طریق فردی و هزینه شخصی ، به اروپا و آمریکا می روند. بخشی از این ایرانیان ، بعد از پایان تحصیلات خود ، به ایران برمی گردند ،و بخشی نیز در همان کشور ها میمانند و به زندگی خود ادامه می دهند . وجود این ایرانیان دانشجو ،که مسلما بخشی از آنان در آینده به مقام های عالی رتبه مدیریت کشور خواهند رسید ، مورد توجه سازمان های اطلاعاتی کشورهای مقیم این دانشجویان هستند. به تناسب فعالیت سیاسی علنی و مخفی این دانشجویان ، سازمان های اطلاعاتی این کشورها ، روی این دانشجویان ، مطالعه روانشناسی ، شناخت شخصیت ، آگاهی از نکات ضعف و قدرت آنان می کنند . عبدالصمد کامبخش (متولد 1282-مرگ 1350) در طول دواقامت برای تحصیل در روسیه ، در رشته مهندسی هواپیما در سال 1307 ، توسط سازمان های اطلاعاتی شوروی ، تبدیل به عامل اطلاعاتی روسیه می شود .این اصل شامل سایر کشور های رقیب نیز می شود .در 50 سال گذشته ، ایرانیانی که در غرب تحصیل می کردند ، مسلمأ تعدادی از آنان به سازمان های اطلاعاتی این قدرت ها جذب شده اند. در اینجا به شبکه ارتباطی ایرانیان مقیم خارج را به استناد به نوشته های خودشان ، در زمان انقلاب را از مد نظر می گذارنیم :
«..» یزدی هم چنین تاکید می کند که ارتباطاتی که او، صادق قطب زاده و بنی صدر با کمک دولت فرانسه با آمریکا سازمان دادند، تنها کانال های ارتباطی میان خمینی و آمریکا نبود. او اضافه می کند که: « در آن زمان رهبران انقلاب از سه کانال با آمریکا ارتباط داشتتند: یکی در فرانسه بود که مدارکش منتشر شده است، یک کانال در ایران توسط شورای انقلاب، مهندس بازرگان، آیت اله موسوی اردبیلی و دکتر سحابی با سولیوان بود. کانال سوم، ارتباط و مذاکرات مستقیم دکتر بهشتی با سولیوان بود. استمپل در درکتابش هر دو کانال ارتباطی در تهران را شرح می دهد اما در باره مذاکره دکتر بهشتی با سولیوان چیزی ننوشته است.»
آیت اله بهشتی یکی از مرتجع ترین و تبه کارترین همدستان خمینی و فردی بسیار با نفوذ در رهبری روحانیت بود. او یکی از معماران قتل عام انقلابیون و کمونیستها بود که در 20 ژوئن 1981 شروع شد. او یک ماه بعد از این تاریخ در یک بمب گذاری در ساختمان مقر حزب جمهوری اسلامی، کشته شد. از همان روزهای آغاز انقلاب، شایعات بسیاری در مورد رابطه مستقیم او با آمریکا بود. یزدی با جزئیات تاکید می کند که تماس های بین آیت اله بهشتی و مقامات آمریکایی هم از طریق سفارت آمریکا در ایران و هم از طریق مسافرت های وی به آمریکا صورت می گرفت. یزدی ارتباطات بهشتی را "کلید گم شده" برای روشن کردن بیشتر تصویر مذاکرات بین آمریکا و روحانیت اطراف خمینی می خواند. حتی یزدی که خودش یک مهره کلیدی در میان مشاوران سیاسی خمینی در آن زمان بود، در مورد ارتباطات بهشتی در بی خبری نگهداشته شده بود. به هر حال بنظر می آید بهشتی یکی از مهمترین و مخفی ترین کانال های ارتباط با آمریکا بود.
یزدی می گوید: «آقای دکتر بهشتی چند ماه قبل از سفر من به نجف و بعد به پاریس، به آمریکا آمد. مدتی هم پیش من –در هوستون- بود و بعد از آن جا یک ماهی به واشنگتن – و نیویورک – رفت. ایشان در جلسات ایرانی ها در نیویورک و واشنگتن حضور نیافتند و خبر نداریم که آقای بهشتی آن یک ماهی که در واشنگتن یا نیویورک بود، چکار می کرده است. آیا در آنجا تماس و مذاکراتی هم بوده است یا نه. به نظر من این مهم است که همزمان با مذاکره شورای انقلاب با سولیوان، دکتر بهشتی هم جداگانه با سولیوان مذاکره می کرده است، این نیاز به یک مقدار تحقیقات بیشتر دارد. هم چنان که مشخص نیست هویزر که به ایران آمد آیا با آقای بهشتی دیدار داشته است یا نه.»
در این مصاحبه، یزدی می گوید که وقتی دانشجویان سفارت آمریکا را اشغال کردند، مدارکی در مورد مذاکرات آیت اله بهشتی با سولیوان بدست آوردند، اما خمینی مانع انتشار علنی این اسناد شد. دلیل او این بود: « بهشتی عضو شورای انقلاب است و لازم نیست این اسناد پخش شوند.» یزدی می گوید منبع این خبر، عباس عبدی است. عباس عبدی یکی از رهبران دانشجویان خط امام که سفارت آمریکا را اشغال کردند، بود. سپس تبدیل به "روزنامه نگار" و فعال جناح "اصلاح طلب" حکومت شدند (ماخذ 3)
(ادامه دارد )
به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی
پاریس 1 ژوئن 2011-
آقتباس بطور کامل و یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده ، وسایت ، کاملأ آزاد است .
ماًخذ .
http://noorportal.net/90/114/123/46684.aspx
2-
http://fr.wikipedia.org/wiki/Richard_Nelson_Frye 1-
3-
http://www.sarbedaran.org/hagh/hagh40/hagh40-guadelop.htm
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر