بیا بیا گفتن خودمحوربینانه، خلاف روش امام حسین است
ایرج شکری
رهبری مجاهدین برای توجیه سیاستهای خود محوربیانه یی که فاجعه آفرین بوده اند، دائما علم ایدئولوژیک عاشورایی و حسینی بلند می کند و البته برای این که بتواند مصائب پیش آمده را در پوشش «هدیه و فدیه» به حساب بدهکاری مردم بگذرد و برای طیف وسیعتری از مردم قابل قبول بکند، رنگ انقلابی و میهنی هم به آن می زند. در حالی که روشی که آقای مسعود رجوی پیش گرفته است به کلی مغایر آن چیزی است که در نقل تاریخی- و نه روضه خوانی- از حرکت امام حسین دیده می شود. روش امام حسین بعد از رسیدن به کوفه و مطلع شدن از این که وضع در آنجا تغییر کرده است (دشمن موفق به تغییر جوّ اجتماعی آنجا و کنترل آن شده بود) و مردم دیگر او را برای حکومت کردن نمی خواهند، تصمیم به بازگشت به مدینه می گیرد ولی این دشمن است که مانع بازگشت او می شود، حتی در روز عاشورا هم بنا بر روایت تاریخی ماجرا، وی خواهان و آغازگر جنگ نبود و بلکه اصرار داشته است که بگذارند برود، اما دشمنانش او را در وضع تسلیم و یا جنگ قرار می دهند و او به ناچار در برابر حمله به دفاع می پردازد. ( در این مورد مطلبی در یکی از سایتهای رژیم درج شده بود که لینک آن در زیر مطلب آماده است)* رها کردن اشرف و درخواست انتقال به کشورهای اروپایی و آمریکا، دست برداشتن از استراتژی شکسته خورده سرنگونی رژیم با ارتش آزادیبخش، تن دادن به واقعیت امروز عراق که دیگر دوران صدام حسین گذشته است و مالکی هرچه است با تمام پلیدیهایی که دارد و پلیدهای که بشود به او نسبت داد، نخست وزیر آن کشور است و این نقش مجاهدین نیست و نباید باشد که خواهان برافتادن دولت مستقر در کشوری که خواهان اقامت در آن به عنوان پناهنده هستند شود حتی اگر دست نشانده رژیم باشد و تهدید های قرآنی، نظیر آنچه «رئیس جمهور برگزیده مقاومت » در پیام به مناسبت سرکوب کردن تظاهرات «روز خشم عراقیها»، کرده بود بکند. این درایت سیاسی نیست، این صیقل زدن تیغ دشمن است. ترک اشرف، بیعت با یزید و انحراف از اسلام نیست که آقای رجوی این همه تئوری سازی مذهبی و ملی و میهنی برای ماندن در اشرف و اهمیت نقش اشرف می کند و با پیش گرفتن روش لجوجانه یی که انسان را حیرت زده و متأسف می کند، این همه رنج و مصیبت، آوار مجاهدین مظلوم گیر کرده در بین دو سنگ آسیاب ستم، ستم دوگانه رژیم و خودخواهیهای خودش، کرده است. من در چند سال گذشته بارها نوشته ام که عراق دیگر جای مناسبی برای مجاهدین نیست و حضور آنان در آنجا نمی تواند نقش تاثیر گذار در مبارزات مردم در داخل داشته باشد و ادعاهای مجاهدین مبنی بر این که در عراق ماندنشان برای جلوگیری از صدور بنیاد گرایی توسط رژیم و مبارزه با بنیاد گرایی است(که آمریکاو غرب آن را مشکل آفرین می دانند)، ادعای بیهوده و پوچی است و مساله مردم هم نیست. نتیجه ماندن در عراق را می بینم. اگر اشرف «دژاستراتژیک» مبارزه مردم است و اشرفیان «قیام آفرین»، پس چرا در پی یورش وحشیگری عراقیها و به خاک و خون کشیده شدن بیهوده مجاهدین در اجرای «فرمان مسعود» در « بیا بیا» گفتن به دشمن زره پوش سوار و مجهز به توپ و مسلسل، که تصاویر تلویزیونی آن را هم در داخل مردم دیده اند، از هیچ گوشه یی و هیچ شهری تابه حال نه خبر تظاهراتی در ارتباط با آن شنیده شد، نه شیشه یی شکسته و نه لاستیک و ظرف زباله یی در خیابانی آتش زده شده است. واقعیت این است از سالهای دور، از زمانی که رهبری مجاهدین به فکر انحصار مبارزه و انحصار رهبری مبارزات مردم افتاد و مجاهدین خلق ایران را به «سربازان مریم و مسعود» تبدیل کرد و بالای اطلاعیه هایش،«به نام مریم و مسعود» را اضافه کرد و به هیچ تذکر دوستانه و انتقادات از بیرون به نادرستی و این قبیل کارها و دافعه یی که دارد، توجه نکرد، خشت کجی را نهاد که دیوار بلند انزوای کنونی، حاصل آن است.
تنها نگاه به رویدادهای دو سه سال گذشته به روشنی بیانگر آن است که آنچه از سوی رهبر سازمان مجاهدین پیروزی بزرگ نامیده شده است و در مواری هم تبریک و تهنیت به مجاهدین گفته است واقعا چیز مهمی نبوده است. اما «فتح مبین فقط همین» که از سوی رهبر و «مریم رهایی» در ارزیابی از فاجعه 19 فرودین بکار برده شده است، معنی درون تشکیلاتی آن فرمانی است برای خفه کردن هرنوع اما اگر و سوالی که مجروهان و شرکت کنندگان جان بدر برده و سایر «اشرفیها» ممکن است در مورد درستی و این سیاست و عاقبت آن مطرح بکنند. آنها حتما حالا از خود می پرسند که عراقیها حصار و خاکریزشان را کشیده اند و اجازه دفن جنازه ها را هم که اول مشروط کرده بودند که بدون آرم و پرچم و شعار باشد و تعداد شرکت کنندگان را هم محدود کرده بودند، در پی واکنش مریم رجوی که گفت اشرفیها این شرطها را نخواهند پذیرفت و باز هم به آمریکا متوسل شد، عراقیها هم سیاست «لجبازی» پیش گرفتند و گفتند که اصلا آن جنازه ها باید در جای دیگری بیرون قطعه مروارید و اشرف دفن شود، پس فایده آن جانبازی فجیع چه بود؟ جناب مسعود رجوی در تازه ترین پیام صوتی خود بازکشت 6 مجاهد دستگیر شده را چرخش اوضاع به نفع مجاهدین مظلوم ساکن اشرف ارزیابی کرد و این در حالیست که فشار و توطئه عراقیها علیه اشرف نشینان بیشتر می شود. در یکی از تازه ترین اطلاعیه های دبیرخانه شورای ملی مقاومت(شماره 74) در مورد اوضاع در اشرف، گفته شده است که عراقیها ایستگاه برق اشرف را که چند ژنرارتور برای تامین برق مکانهایی مثل بیمارستان و سرد خانه توسط مجاهدین در آنجا مستقر و نصب شده بود، اشغال کرده اند و اجازه ورود مجاهدین به آنجا را نمی دهند. این شاید مقدمه یی باشد برای طرحهای ایذایی مثل قطع برق و آب یا مختل کردن جریان عادی آن، برای هرچه طاقت فرسا کردن زدندگی ساکنان اشرف در گرمایی که با نزدیک شدن تابستان در پیش است. به نظر می رسد که کامل مطلوب برای عراق و رژیم، «انفجار از درون» در اشرف و فرار گروه گروه نفرات مستقر در آن است که جنگ تبلیغاتی – روانی در این زمینه هم از سوی عراقیها تشدید شده است. من باز هم تاکید می کنم که در عراق ماند خط به کلی غلطی است حتی اگر آنچه روی داده است منجر به برداشتن نام سازمان مجاهدین از لیست گروههای تروریستی از سوی آمریکا بشود و فکر می کنم در این مورد که جان آن جانسوختگان مرداد 88 و این سی و چهار به خون خفته فرودین نود ارزشش بسیار بیشتر آن مطالبه 200 میلون دلاری رهبر مجاهدین بابت ساخت و ساز و هزینه هایی که برای اشرف شده است بود. دعوای مالی از این دست جز از طریق طرح در محاکم قضایی صلاحیتدار نمی تواند حل شود و آن هم زمان بر است. با ادعا از یکسو و رد آن از طرف دیگر پایان نمی یابد.
در پایان این نکته را هم باید باز به دستگاه رهبری مجاهدین یاد آور شد که اعتبار و پشتوانه شما به عنوان یک گروه خواهان تغییر رژیم در ایران، حمایتی است که از سوی مردم به شما نشان داده شود و نه آن جمعیتی که در اشرف جمع شده اند و در تبلیغات به پشتوانه آن، خودتان را گروه اصلی و بزرگترین گروه اپوزیسیون معرفی می کنید. آن جمعیت در برابر بزرگی کاری که باید انجام شود، مثل قوطی کبریت است در دریا. به مردم و افکار عمومی بی اعتنا نباشید و گمان نکنید که چون شما متحمل رنج و مصیبت شده اید این خود به خود مقبولیت و مشروعیت بی چون چرا می آورد. گمان نکنید هر طور دلتان خواست می توانید رفتار کنید و مردم گور پدرشان می خندد که ایراد بگیرند. باید رفتارتان برای مردم قابل درک باشد و جای شک و ابهام نگذارد. این که یکی سه سال غیبت کند و بعد بدون هیچ توضیحی در مورد این غیبت، با خطابه پیروزی ظاهر شود، این که کسی که خود را «رهبر مقاومت» می نامند در گفتن تبریک نوروز به مردم غیبت کند و بعد هم که صدایش شنیده می شود پیام جنگی و رهنمود به پیروان و سربازان خودش باشد، این کارها نه این که نمی تواند سبب توجه و حمایت گسترده در افکار عمومی شود، بلکه سبب انزوا در افکار عمومی و سایه های بدگمانی نسبت خود محور بینان در افکار عمومی می شود.
2 ازدیبهشت 1390 – 22 آوریل 2011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر