سوسن آرام
سه نسل همه ما «دختران آبايی»،و خودآبايي، بوديم با زخم خنجری در سينه.اگر اين واپسگرايان زن ستيز فقط به قرانی که ادعای پيروی از آن را دارند، باورداشتند بايد ميدانستند قيامت شان فراخوهد رسيد.
پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی جانباخته جنبش خرداد |
ديگر بس است! زمان دادرسی فرارسيده است، «قيامت» برای آنها فرارسيده است.
تصوير سی سال خشونت مثل کابوسی هولناک و جاندار از مقابل ديدگان ما ميگذرد:
چماق ها بر فرق دختران که يا رو سری يا توسري؛
يورش ماموران در لباس شخصی يا نظامی که بی اعتنا به حکم عقل و عصر و طبيعت زنان را به اين سو و آن سو می کشند که دامنت کوتاه يا چکمه ات بلند است؛
ديوارهای بلند آپارتايد در مدرسه و دانشگاه و اتوبوس و خيابان؛
چوب و چماق و بازداشت و زندان فقط برای گرفتن يک امضاء که ما انسانيم و برابر؛
توهين و تحقير به ضرب زور و قانون برای لگدمال کردن حق زن در ازدواج و طلاق و سفر و حضر؛
زوزه های نفرت انگيز در دفاع از خريد و فروش تن زن و صيغه و «تمکين»؛
طناب «قاضی حاج رضايی» بر گردن عاطفه ی نوجوان به جرم آنکه يک سردار پاسدار مکرر به او تجاوز کرده بود؛
قصاص، سنگسار، و رقص پيکر های نوشکفته بر چوب دار و بالابر جرثقيل- فاطمه، دلارا، زهرا، شهلا ،سهيلا...
رواج اعدام زنان فقير و بی پناه تا به حدی که لينچ زنان سياه فقير توسط کوکلوس کلان ها را تداعی ميکند...
رواج اعدام زنان سياسی از فرخ رو پارسا تا زينت جلالی و شيرين علم هولی ودر فاصله بين آنها هزاران زندانی سياسي؛
کامجويی از «اسرای باکره» شب قبل از اعدام؛
تجاوز و قتل در بازداشت گاه و زندان؛
قتل و احتمالا تجاوز به «دو زهرا» - کاظمی و بنی يعقوب،
چهره خون آلود ندا بر کف خيابان و صورت اندوهگين مادر دلاور سهراب...
هيچ حکومتی در عصر ما - به جز طالبان که خود «نه حکومت» بود- اينهمه به زن ظلم نکرده است. مبارک، بن علي، قذافی همه جنايتکار و ستمگرند، اما به زن اينهمه ظلم نکردند. مثل هيتلر که يهوديان را بعنوان «نوع پست» نشان دار ميکرد، اينها انبوهی
از زنان ايران را بر خلاف ميل خودشان مجبور کردند با لباس و نشانه هايی در ملاء عام ظاهر شوند که از نظر خود اين زنان نشانه تسليم به «حکم حکومتی» است و «اعتراف» به اينکه از «جنس کهتر» ند و از پيکر خود نفرت دارند و آن را مايه گسترش فساد ميدانند.
زن بودن در اين حکومت جرمی است که زن را از ورزش کردن، بازی کردن، دوچرخه سواري، آواز خواندن، رقصيدن، هنرنمايي، قاضی شدن... محروم ميکند. «جرم»، مخالف حکومت بودن نيست، «جرم» زن بودن است، مثل سياه آفريقای جنوبی در حکومت آپارتايد که جرمش سياه بودن بود، مثل يهودی زير يوغ فاشيسم که جرمش يهودی بودن بود. اين «زنانگی» است که در اين حکومت جرم محسوب ميشود و بايد آن را از صحنه تئاتر و سينما، از راديو و تلويزيون، از کلاس درس و خيابان و اداره محو کرد.
اندازه ستم اين حکومت بر زن را آمار زنان اعدامي، زندانی يا بازداشتی روشن نميکند. هيچ ليستي، هيچ جدولي، هيچ آماری قادر نيست ميزان ستم بر زن در حکومت اسلامی ايران را به نمايش بگذارد.
دو نسل و حالا نسل سوم دختران ايران با «آرزوهای بيکران در خلق های تنگ» به خود پيچيده اند، دخترانی که تمناهای انسانی شان سرکوب شد، دخترانی که ميدانستند و دانستن جرمشان بود، دخترانی که نميدانستند و فرصت دانستن را نيافتند، دخترانی که تفکر برای شان درد زا بود،دخترانی که روز بی خستگی دويدند و شب از درد و خشم به خود پيچيدند ... سه نسل همه ما «دختران آبايی»،و خودآبايي، بوديم با زخم خنجری در سينه.
داد ما از سينه ای بر ميخيزد که خون از آن جاری است. اگر اين واپسگرايان زن ستيز فقط به قرانی که ادعای پيروی از آن را دارند، باورداشتند بايد ميدانستند زمان دادرسی و روز قيامت شان فراخواهد رسيد:
آن زمان که کوه ها به حرکت در می آيند و درياها شعله می کشند...
آن زمان که صف نيکوکاران و بدکاران از هم جدا و هرکس با جفت خود مهجورميشود...
آن زمان که مال های گرانبها را رها ميکنند...
آن زمان که نامه اعمال گشوده شده و رازها برملا ميگردد...
آن زمان دختران به گور شده بر ميخيزند و می پرسند به چه گناهی ما را کشتيد؟*
هيچ شريعت و هيچ طريقتی نيست که اينهمه جنايت را بی مکافات بداند و هيچ شريعت و طريقتی نيست که برای اينهمه جنايت، اينهمه خيانت، اينهمه ستم، اينهمه ريا واينهمه رذالت قيامت خود را بر پا نکند. و در آن قيامت « هرکس ميداند برای خود چه آماده کرده است.»*
حالا آن زمان رسيده است. بهار امسال و روز زن امسال رنگ و بوی تازه دارد. اگرچه ابرهای سياه آسمان را ترک نکرده اند و اگرچه داس های شان را آماده کرده اند تا به جان گل ها بيفتند مگر چند صباحی «قيامت شان» را به تاخير بيندازند، اما اين بهار هوای تازه دارد.همينکه با شنيدن صدای پای مردم دستپاچه شهر را به پادگان تبديل ميکنند نشان ميدهد که ميدانند «قيامت» شان فرارسيده است. «دختران آبايی» بيدار مانده اند و شعله های آتش در چشمان بازشان می درخشد و اراده شکوهمند زن ايرانی برای آزادی بازتاب ميدهد:
ديگر بس است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر