نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

دستگاه ولايی در بانک جهانی و ,قربانی, خوش اقبال آن

دستگاه ولايی در بانک جهانی و ,قربانی, خوش اقبال آن

وقتی مناسب برای انتشار تصویری که مدت ها قبل قرار بود منتشر شود

http://www.roshangari.net/
روشنگری. پل ولفوويتز رئيس بانک جهانی بالاخره مجبور شد روز 12 آوريل 2007 جلوی دوربين ها ظاهر شود و بااظهار ,تاسف, در مورد ,اشتباهی, که در رابطه با دوست دخترش، خانم شاها علی رضا، صورت داده مقامش در رياست بانک جهانی را نجات دهد. او گفت بعد از مشورت با مقامات بانک جهانی تصميم گرفته است استعفا ندهد، اما برخی از مفسران گفته اند اين رسوايی ممکن است سرانجام باعث شود، او از اين مقام کنار گذاشته شود.

اگر چه سر وصدای کنونی حول ,رسوايی شاها, متمرکز است، ولی نارضايی از انتصاب ولفوويتز به رياست بانک جهانی درست از لحظه او به برگماری به اين پست شروع شد. حتی در رابطه با رسوايی شاها هم مساله ,تناقض در وظايف , يا به زبان خودمانی ,پارتی بازی, از آغاز برگماری ولفوويتز موضوع اعتراض بود*. به هر حال رسوايی اخير فقط به علت آنکه قابل ,ماستمالی کردن, نبود، ولفوو يتز را به اعتراف در مقابل دوربين ها کشاند. ماجرا از اين قرار است که در ميانه سال 2005 وقتی جيمز ولفنسون رئيس سابق بانک جهاني، که خود منتقد سياست های بانک از آب در آمد، از پست خود استعفا داد، و جرج بوش عليرغم اعتراضات پل ولفو ويتز را به اين مقام نشاند، ولفوويتز زير فشار قرار گرفت که پست خانم شاها به عنوان مشاور خاورميانه ای بانک جهانی با قواعد اداری حاکم بر بانک سازگار نيست و ميتواند به نپوتيسم,قوم و خويش بازی, منجر شود.

در واکنش به اين اعتراضات خانم رضا به وزارت خارجه آمريکا منتقل شد. اما حقوق کارمند جديد وزارت خارجه آمريکا از خزانه بانک جهانی پرداخت ميشد. شايد اگر قضيه به همين محدود بود، ميتوانستند سر و ته آن را هم بياورند، اما خانم رضا تحت رياست ولفوويتز دو بار ترفيع گرفت و حقوق ساليانه او به ميزانی افزايش يافت که در بانک جهانی سابقه نداشت، يعنی 193000 دلار در سال، حتی کندوليزارايس وزير خارجه نيز به اين ميزان حقوق دريافت نميکند! تازه هرسال بايد 8 درصد به اين مبلغ اضافه ميشد.

اين ماجرا بعد از آن مورد توجه قرار گرفت، که عواقب مربوط به سياست پل ولفوويتز در مورد پرداخت وام خود را به نمايان گذاشت. ولفوويتز پرداخت وام به کشورهای آفريقايی را کاهش داد. اين در حالی بود که سران جی 8 در جولای 2005 اعلام کرده بودند پرداخت وام به کشورهای آفريقايی را تا سال 2010 به دو برابر افزايش ميدهند و بدهی فقيرترين کشورها را می بخشند و بعد هم يک کنسرت پر سر و صدا و نمايشی با همکاری تونی بلر و باب گلداف و بونو تحت عنوان ,به فقر پايان دهيم, به راه انداختند که حتی سر بسياری از آدم های خيرخواه را به دام فريبکاری خود انداخت.**

اما به نوشته اينديپندنت تنها در 9 ماه گذشته يک ميليارد دلار از وام به اين کشورها نسبت به سال گذشته کاسته شده است. بهانه ی ولفو ويتز مبارزه با فساد و عدم پرداخت پول به دولت های فاسد بود. رسوايی شاها اين سوال را پيش ميگذارد آيا پرداخت پول های گزاف غير قانونی به دوست دختر از بودجه بانک جهانی نمونه روشن فساد دولتی نيست.

اين مساله که مقامات فاسد دولتی و بازاری بخش مهمی از وام های بين المللی را بالا ميکشند، امری روشن است. حتی ارزيابی خود بانک جهانی که سوء استفاده های قانونی دولت ها و بازاريان در جهت منافع تجارت را محاسبه نمی کند نشان ميدهد 20 درصد از وام ها به علت فساد دولتی حيف و ميل ميشود. اما اولا استدلال منتقدان ولفوويتز در بانک جهانی اين بود که محروم کردن اين کشورها از وام ها و اعتبارات، ضربات اصلی خود را نه به مقامات بلکه به مردم وارد ميکند – امری که در مورد تحريمها هم صادق است.

ثانيا برنامه اعلام شده ی ولفوويتز عبارت است فشار به دولت ها برای کاهش از خدمات اجتماعی مثل آموزش وبهداشت به بهانه کمک به ,توسعه,. اين دو عامل را که کنار هم بگذاريم نتايج تصميم ولفوويتز برای آفريقا چهره واقعی خود را نشان ميدهد.

به هر حال اتهام اصلی ولفوويتز که حتی بوروکراسی بانک جهانی را بر آشفت چيز ديگری بود: ولفوويتز حتی رسما هم دست کاخ سفيد و نئوکان ها در بانک جهانی بود، به همين جهت در حالی که بسياری از کشورها از جمله کشورهای آفريقايی از شمول اعتبارات و وام های بانک جهانی محروم ميشدند، آقای ولفوو يتز در مورد گشايش اعتبارات برای عراق آنقدر زياده روی کرد که کارشناسان برجسته بانک جهانی نيز وادار به استعفا شدند.بانک جهانی البته خود اتهامات سنگينی را حمل ميکند، اما به هرحال وظايف رسمی و اساسنامه ای آن چيز ديگری است که اولا در چارچوب آن انجام برخی خدمات ممکن است و بسياری در شرايط کنونی تحول در آن را مفيدتر از نبود آن ميدانند. ثانيا در بوروکراسی قدرتمند آن بسياری هستند که تمايل ندارند به عنوان غلام حلقه به گوش کاخ سفيد عمل کنند.

سابقه ولفوويتز بر کسی پوشيده نبود. وقتی ماجرای رسوايی شاها بالا گرفت نشريه اينديپندنت در مقاله ای تحت عنوان: ,نئو کان ها و نپوتيسم- سکس، پول و سقوط ولفوويتز, او را چنين معرفی کرد:

...ولفو ويتز که معاون وزير دفاع [دونالد رامسفيلد] بود، يکی از مشتاق ترين مدافعان تهاجم به عراق و از معماران اصلی جنگ بود. از او به عنوان کسی ياد خواهد شد که گفته بود مهاجمان به عنوان ,آزاد کنندگان, مورد استقبال قرارخواهند گرفت و حداکثر 100000 سرباز برای اشغال عراق کافی است. هردو اظهارنظر از فاجعه بارترين ارزيابی های نادرست تاريخ دوره اخير بوده است... وقتی بوش او را برای اين پست انتخاب کرد، يک تحقيق درونی نشان داد که 90 درصد کارکنان بانک جهانی با اين انتصاب مخالف اند. اين ترس وجود داشت که ولفوويتز کارگزار کاخ سفيد در بانک جهانی برای پيشبرد ماموريت بين المللی آن باشد. درست يا نادرست او را به عنوان يک نئوکان متعصب می شناختند که هيچ احساسی برای وظايف بانک جهانی در کمک به کشورهای در حال توسعه ندارد. اتهام فرقه بازی در پس کله همه بود. ولفوويتز به جای اينکه کارکنان بانک را به عنوان مشاوران ارشد خود برگزيند، کارگزاران حزب جمهوريخواه را به بانک جهانی آورد. حداقل دو نفر آنها،رابين کليولند يک مقام سابق کاخ سفيد و کوين کلمنس ازکارکنان دفتر ديک چنی و پنتاگون عميقا با سياست های عراق قبل و بعد از حمله درگير بودند... هيچ تعجبی ندارد که سوء ظن عمومی نسبت به رئيس جديد آنقدر قوی بود و عده زيادی از کارکنان ارشد، از حمله 6 معاون سابق رئيس بانک با روی کار آمدن ولفوويتز از بانک رفتند...

تفسير ولايی از دمکراسی
در حقيقت مساله محدود به اين نيست که ولفوويتز گرايش خود به نپوتيسم ,قوم و خويش گرايی, را نشان داده و به زنی که شريک زندگی اش است دستمزد های خارق العاده داده است، مساله اصلی اين است که برگماری خود ولفوويتز بر رياست بانک جهانی حاصل نپوتيسم بود. پست رياست بانک جهانی نيز مثل بقيه پست های بين المللی و يا پست های نمايندگی آمريکا در سازمان ملل، آژانس غذای بين المللي، يا پست هايی مثل رياست انستيتوی خاورميانه ای وزارت خارجه آمريکا، به يکی از,قوم و خويش, های نئو کان سپرده شد که ماموريت آنها را در لشگرکشی های بين الملی پيش ببرد.

قابل توجه اينکه حتی وقتی رسوايی خانم شاها از سطح درونی بانک فراتر رفت، او را از وزارت خارجه آمريکا منتقل کردند،اما به کجا؟ خوب معلوم است به جايی که ماموريت ,خانواده, را پيش ببرد: به , بنياد آينده,
Foundation for the Future. اينديپندنت اين بنياد را چنين معرفی کرده است:

...يک گروه بين المللی که ماموريت اصلی اش - حدستان درست است- پيشبرد دمکراسی در خاورميانه و شمال آفريقا...

به عبارت ديگر يکی ديگر از آن بينادهايی مثل ,فريدم هاوس, يا ,موقوفه برای پيشبرد دمکراسی, و ده ها موسسه ديگر که به نام دمکراسي، فاسد ترين و بی ارزش ترين شخصيت های کشورهای خاورميانه و ديگر کشورهای عقب مانده را ميخرند و برای آن ها نام و نشان و امکانات درست ميکنند تا مبارزات مردم اين کشورها با ديکتاتوری های خود را در خدمت آمريکا قرار دهند.

شايد شخصيت خود ولفوويتز که در مورد آن زياد نوشته شده، بهتر از سياستمداران خودخواه و متکبر و گستاخی از قبيل جان بولتون بر ماهيت ,خانواده, و آنچه در سياست داخلی و خارجی آمريکا می گذرد پرتو بيفکند. توصيف اينديپندنت را نقل می کنيم:

... ولفويتز آدمی است مودب، با زبانی ملايم که بيش از آنکه حرف بزند، گوش ميدهد. او يک روشنفکر است وپيش از اينکه معاونت دانالد رامسفلد در وزارت دفاع به او داده شود، 8 سال مدير مدرسه پژوهش های بين المللی پيشرفته در دانشگاه جان هاپکينز بوده است.به لحاظ مسير حرفه اي، ولفوويتز همان مسير آشنای نئو کان ها را پيموده است، از مرد جوانی که ايده های ليبرال داشت و در راه پيمايی مارتين لوترکينک در اوايل سال های 60 شرکت کرده بود، آغاز کرد و طی کمتر از يک دهه در حلقه بازهای سياست خارجی آمريکا قرار گرفت که معتقدند آمريکا فقط از طريق اينکه خود و ارزش هايش را در خارج قوی نشان بدهد، ميتواند در داخل از خود دفاع کند. مثل بسياری از نئو کان ها، او يک يهودی است که با حرارت از اسرائيل که خواهرش هم اکنون ساکن آنجاست، حمايت ميکند. او هم چنين يکی از مبتکران بيانيه نئو کان ها در دردهه 90 است که تحت عنوان "قرن نوين آمريکايی" منتشر شد...

به عبارت ديگر ,ادب,، ,نرم خويی, و,روشنفکری, و ادعای علاقه به ,کمک به مردم فقير جهان, ، مانع آن نميشود که اين ايدئولو گ های نئو کان با اشتياق فراوان در کنار بدترين و خشن ترين نئو کان ها – از قبيل جان بولتون – پروژه ی هار و تجاوز کارانه ی قرن نوين آمريکايی را تدوين کنند. برخی از اين روشنفکران سابقا تروتسکيست بودند، برخی گرايش های ديگر سوسياليستی داشتند. کريستوفر هيچنز سال ها با ادوارد سعيد همکاری ميکرد. اين ها که دانش و تجارب قبلی خود را در خدمت سياست توسعه طلبی و تجاوز وتصرف نفت و منابع استراتژيک و بازارها و گسترش جنگ گذاشته اند، دزدان با چراغ هستند، اما هنوز اين تمام مساله نيست.مساله اصلی اين است که اينها به "مهندسی اجتماع" بر اساس اعتقادات و افکار خود معتقدند. چون خود را پيشروتر از بقيه مردم ميدانند. اين خصوصيتی مشترک است بين ليبرال فاشيست ها، سوسيال فاشيست ها، طرفداران ولايت فقيه، انواع بنيادگرايان مذهبی و بسياری از ديکتاتوری های , خيرخواه,.

دو کارمندی که ولفوويتز مستقيما از دفتر ديک چنی به بانک جهانی انتقال داد، بهتراز هرکس شيوه تفکر و فرهنگ آخوندی و ولايتی آنها رابه نمايش گذاشته اند. نشريه نيويورکر در مقاله ای در ابتدای اين ماه، به نقل از يک کارمند بانک جهاني، دليل برگماری ,قوم و خويش, ها به مقامات بانک را چنين بازگو کرد: ,ما از بقيه مردم روشن تر يم، بيش از ديگران ميدانيم, اين را دو کارمندی گفته اند که ولفوويتز از دفتر ديک چنی و پنتاگون به بانک جهانی انتقال داد.

آنها فقهای جهان اند. معتقدند بقيه مردم نادانند و نياز به قيم دارند. آنها عقيده دارند ميتوانند در برج عاجی که به کمک ابزار زور برای خود دست و پا کرده اند، بنشينند و خط کش بردارند و جغرافيای را بر اساس عقايد خود تکه پاره کرده و دو باره ترسيم کنند و بسته به ميل خود دولت و حتی ملت بسازند.

رياکاری غير ايده آليستی
اينها حقايقی است که اکنون بعد از فجايع عراق و رسوايی های پی در پی کاخ سفيد ديگر برای بسياری معلوم است. اما اشتباه خطرناکی است اگر تصور شود، مصايب جهان کنونی فقط ناشی از تسلط اين , فرقه, و ايدئولوژی ولايتی آنهاست و با کنار رفتن آنها مساله حل ميشود. درست مثل ولايت فقيه ايران که از اسلام استفاده ابزاری به عمل می آورد، ايدئولوژی در اينجا هم يک وسيله است و در خدمت قدرت های سياسی و بازار سرهم بندی شده است. راه صعود نئو کان ها به قدرت و استيلای ايدئولوژی شان برسياست داخلی و خارجی آمريکا، از آن رو باز شد که بحران عمومي، اکثريت نخبگان سياسی آمريکا را به طرف سياست تهاجمی و ترسيم دوباره جغرافيای جهان بر اساس منافع آمريکا متمايل کرده بود.
اگرايدئولوگ های به ظاهر مودب و نرمخو وروشنفکر مثل آقای ولفوويتز قبل از حمله به عراق ادعا ميکردند مردم عراق فرق اشغالگر و آزاد کننده را نمی فهنمد و با دسته گل به استقبال اشغالگران خواهند شتافت، استراتژيست های عملگرای آمريکا بعد از شکست فاجعه بار هم هنوز از اين ادعا دست بر نمی دارند. حتی وقتی می بينند عراقی ها از شدت خشم به هرگروه مخالف اشغال با هر ايدئولوژی که شده می پيوندند و به بدن خود بمب می بندند تا ديوار امنيت نيروهای اشغالگر را درهم بشکنند،باز هم از رو نمی روند. جرج بوش با گستاخی حيرت انگيزي، پارلمان دولت دوست نشانده مقامات اشغالگر را ,دموکراسی جوان, عراق ميخواند و مقامات ارتش آمريکا سه سال تمام است که نيروهای خارجی را از اسامه گرفته تا زرقاوي، از عوامل القاعده گرفته تا ماموران رژيم را کشف ميکنند تا مقاومت خود مردم عراق را انکار کنند.

طبيعتا اين موضع سياسي، نميتواند از رياکاری بری باشد، نه در مورد روشنفکران ,ايده آليست, و نه در مورد سياستمداران,عملگرا,. آقای ولفوويتز نه اکنون بلکه در نيمه دوم دهه 80 در دوره ريگان سفير آمريکا در اندونزی و عامل سياست حمايتگرانه آمريکا از دولت وقت بود. اين زمانی بود که سوهارتو بر اندونزی حکومت ميکرد. ديکتاتوری که متهم است بين يک تا دو ميليون نفر را کشته تا جنبش سکولار دموکراتيک در اين کشور را سرکوب کند. او حتی جمعيت تظاهر کننده را با هواپيما به گلوله بست و تنها در يک دور هجوم پانصد هزار نفر فعال دمکراسي، فعالين سنديکايي،ملی گرايان مستقل، اعضای حزب کمونيست قدرتمند کشورو ديگر فعالين چپ را به دست سلاخان خود سپرد. اندونزی از نمونه هايی است که گناه کاخ سفيد را به صورتی خيره کننده به نمايش ميگذارد: چگونه مردمی که سه دهه پيش تحت نفوذ عقايد سکولار و ايده لوگ های بی خدا بودند، اکنون به دام اسلام گراها افتاده اند؟ پاسخ روشن است. ايران و اندونزی در اين مورد تجربه مشترکی دارند: چهل و چند سال پيش دولت ملی سوکارنو با يک کودتای آمريکايی سرنگون شد و ديکتاتوری را بر سر کار آوردند که طبق اسناد سازمان سيا، آمريکا برای اينکه بار جنايات او را سبک جلوه دهد تصميم گرفت اعلام کند در جريان کودتا ,فقط, صد هزار نفر کشته شده اند و رقم ميليونی را بطور کامل از خبرها حذف کنند. ولفوويتز عليرغم ادعاهای بعدی که بسياری از ناظران رسمی آمريکايی آن رارد کرده اند، نه تنها در دوره سفارتش از رژيم سبع سوهارتو دفاع کرد، بلکه ده سال بعد از انقلاب عليه سوهارتو در محافل بالای واشينگتن توضيح داد که علت حمايتش از سوهارتو اين بود که برقراری آرامش درکشوری مثل اندونزی به دست قوی و قوای نظامی متحد نياز دارد و بعد از بمب گذاری اخير در بالی هم سخنانی گفت مشابه اين:نگفتم، اندونزی به يک دست قوی مثل سوهارتو نياز دارد.
اسلام گرايی در اندونزی مثل صعود خمينی در انقلاب ايران محصول اين سياست بود.

خانم ,قربانی, و دفاع از حقوق زنان
اما رسوايی شاها يک چهره ديگر هم دارد که در پشت خبرها باقی مانده و خود را به نمايش نمی گذارد. ممکن است پل ولفوويتز در اين ماجرا دلبستگی و عشق خود را به زن همزی اش نشان داده باشد. اما خانم رضا يک عروسک بی اختيار نيست که در خانه مرمری نشانده شده و هدايای ولفوويتز بر سرش می بارد. او مسلما يک انسان است. بعلاوه ادعاهای زيادی هم دارد. در اين چند سال که ولفو ويتز به رياست بانک جهانی منسوب شد و تناقض رابطه عشقی و موقعيت شغلی اين زوج در بانک جهانی به مساله تبديل شد، رسانه ها مکرر نوشتند خانم رضا فمينيست است و به آوردن دمکراسی و تامين حقوق زنان در کشورهای اسلامی علاقه دارد و اينکه در واقع او يکی از مشوقين ولفوويتز برای حمله به عراق با انگيزه ,آزاد کردن , زنان بوده است و به اين منظور با نهادهای به اصطلاح پيشرفت دمکراسی که با پول و نفوذ آمريکا ميگردد همکاری ميکند. خوب بود خانم رضا نه برای اثبات ادعاهای خود بلکه فقط برای اينکه عشق آقای ولفوويتز به خودش اثبات شود، يک بار در گوشی به او ميگفت می گفت: پل عزيز، لطفا از جيب خودت برای من هديه بخر نه از خزانه ای که به نام مردم محروم جهان و, پيشبرد دمکراسی, و, توسعه, و ,حکومت خوب, و البته ,آزاد کردن زنان, در اختيار گرفته ای. برعکس خانم رضا در نامه ای به کميته تحقيق نوشته است او يک ,قربانی, است که دوست نداشته از بانک منتقل شود ولی به علت رابطه اش با ولفوويتز مجبور به اين کار شده است. او از ای - ميل های ,بدخواهانه ای, که در اين مدت به او شده شکوه کرده است. پس چرا قبل از کشف رسوايی برای اثبات دفاع از حقوق زنان هم که شده به دفاع از حقوق خود برنخاسته است و آيا سوء استفاده مالی بهايی بود که در برابر اين قربانی کردن حقوق خود دريافته کرده بود؟

در حقيقت سرکوب گسترده زنان در کشورهای اسلامی به محل کاسبی برای اين نوع زنان تبديل شده و ,پروژه آزاد کردن زنان کشورهای اسلامی ,به کمک ناجی آمريکايي، سهم آنها را به عنوان پيش پرداخت ادا ميکند. هرتفاوتی که بين اين زنان و عشرت شايق ها وجود داشته باشد، در يک مورد با هم سهيم اند: هردو بر بال سرکوب زنان به جاه و مقام ميرسند.هردو ,قربانيان, خوش اقبال دستگاه های ولايی متبوع خود هستند.

جوراب سوراخ آقای ولفوويتز ولحظه مناسب برای انتشار آن
رياکاری انواع ناجيان و واليان مردم فراگير است و هيچ حوزه ای از آن مصون نمی ماند. يک خصوصيت که نئو کان ها و طرفداران ولايت بر جهان را بطور ويژه ای به طرفداران ولايت بر ايران شبيه ميکند مستضعف پناهی و مستضعف نمايی آنهاست. در اوايل سال مسيحی جاری ناگهان تصويری از ولفوويتز در رسانه ها پخش شد که او را هنگام ورود به يک مسجد در ترکيه نشان ميداد. ظاهرا ولفوويتز ,غافلگير ,شده بود، چون به علت مقررات مجلس مجبور شد کفش های خود را بيرون بياورد و دو سوراخ بزرگ در يکی از جوراب هايش درست به چشم دوربين نگاه ميکرد. طبيعتا عده زيادی فکر کردند که صحنه ساختگی است. انتشار تصوير در صفحه اول نشريات دست راستی در ترکيه و نشريات متعلق به پادشا ه سعودی در کنار عنوان هايی مثل رئيس بانک جهانی نميتواند يک جوراب برای خود بخرد، اين سوء ظن را تقويت ميکرد. تعدادی از کارخانه های ترکيه نيز بسته های جوراب به او تقديم کردند و به هر حال دور ماجرا الم شنگه به راه انداختند. طنز تاريخ اينکه گسترده ترين حجم انتشار تصوير مزبور همزمان شده است با اوج گيری رسوايی مربوط به شاها و پرداخت حقوق و مزايای 130 ميليون دلاری به شاها از خزانه بانک جهانی آن هم در پستی که اصلا مربوط به بانک جهانی نيست و مستقيما در دايره وزارت خارجه آمريکا و زير نظر خانم کندوليزا رايس قرار دارد. ما هم که در آنزمان از انتشار تصوير خود داری کرديم آن را برای کاربران روشنگری منتشر ميکنيم . باشد که بازی چرخ بشکند بيضه در کلاه تمام مدعيان مستضعف پناه ولايت بر کشورها را از ايران تا آمريکا.



بخشی از اطلاعات اين مقاله از مقاله
Rupert Cornwell در اينديپندنت 11 آوريل 2007 نقل شده است.
*در اين رابطه همان زمان مطلبی در روشنگری درج شد که لينک آن در زير آمده است
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20050325002450.html
*در باره کارزار به فقر پايان دهيد در روشنگری بخوانيد:
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20050629020035.html

هیچ نظری موجود نیست: