/ محمد رضا شالگونی
اکتبر 27, 2010 — جنبش خردادنخست آنها شعار “اتحاد حوزه و دانشگاه” سر دادند. بیزاری از دیکتاتوری شاهنشاهی ، گرگ و میش را یک جا جمع کرده بود و خمینی و وردست های او گمان می کردند دانشگاهیان گوسفندوار به گله “امتِ امام” خواهند پیوست. اما در همان دو سال اول معلوم شد که محاسبه شان اشتباه بوده است. بنابراین “گزمگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند” و به رسوایی “انقلاب فرهنگی” راه انداختند.
درماندگی جمهوری اسلامی در برابر دانشگاه ها
تعطیل سه ساله دانشگاه ها ، اخراج بخش بزرگی از استادان و دانشجویان و کشتار هزاران جوانه دانش و امید برای مدتی خاطرشان را آسوده کرد که نطفه شورش دانش را کشته اند. بنابراین همه “خودی ها” ( از چاقوکشان بسیجی گرفته تا سرداران سابق و لاحق سپاه و حتی بسیاری از حوزوی ها ) به دانشگاه های اسلامی شده سرازیر شدند تا هرکدام علاوه بر افتخارات دیگر ، یک فقره مدال دکترای اسلامی هم بر سینه بزنند. اما اشتباه می کردند. دانش سرکوب شده به هر گوشه ای نقب می زد ، گسترش می یافت و در دهان جوانان لذت میوه ممنوعه را داشت. تا این که شورش ضد استبدادی سال ۸۸ چُرت آقایان را پاره کرد و به فکر افتادند که با یک تیر دو نشان بزنند و ضمن کنار گذاشتن پیرایه های بی مصرف شدۀ “جمهوری” و عریان کردن خلافت اسلامی و حکومت الهی ، “انقلاب فرهنگی” دیگری راه بیندازند و باردیگر عِلم را به زانو زدن در مقابل ولایت فقیه وادارند.
طرح “انقلاب فرهنگی” دوم را نخستین بار “مقام منیع ولایت” خود در شهریور سال گذشته پیش کشید و تدریس علوم انسانی در دانشگاه ها را موجب “تردید در مبانی دینی و اعتقادی” نامید و باز با پیگیری همان طرح در شهریور امسال ، “استادان سکولار” را “موریانه های مخرب و ویرانگر” نامید. و حالا عمله و آَکرۀ ولایت اعلام کرده اند که می خواهند ۱۲ رشته علوم انسانی را به پذیرش و ترویج “مبانی عقیدتی دینی و بومی” وادارند. معنای “مبانی عقیدتی دینی” روشن است ، ولی منظور از “مبانی عقیدتی بومی” احتمالاً تبعیت از همان سنت قدیمی کرنش در مقابل قدرت است ، همان سنت شناخته شده ای که سعدی آن را چنین خلاصه کرده است: “خلاف رأی سلطان رأی جُستن/ به خون خویش باشد دست شستن. اگر خود روز را گوید شب است این/ بباید گفت آنک ماه و پروین”.
اما این بار نیز آقایان اشتباه می کنند و بار دیگر ناشیانه “به کاهدان زده اند” ، به چند دلیل: اولاً گرچه در جنبش ضد دیکتاتوری کنونی ، دانشجویان نقش فعال تری دارند ، اما این بیش از آن که محصول تلقینات “استادان سکولار” باشد ، ناشی از بیزاری عمومی مردم از دیکتاتوری حاکم است. آقایان فراموش می کنند که همین دانشگاه ها که در سال ۵۷ به مراتب “سکولار” تر از حالا بودند ، در شورش علیه دیکتاتوری شاهنشاهی نیز نقش فعال تری داشتند. و تصادفاً این یکی از داده های علوم انسانی است که در غالب دیکتاتوری های امروزی دانشگاه یکی از گسل هایی است که مسدود کردن آن از طریق سرکوب کار آسانی نیست و با اولین اختلال در نظام سیاسی ، فوران آتشفشان خشم مردم از آنجا شروع می شود. ثانیاً آقایان بی آن که خود بدانند ، بیماری علاج ناپذیر دیکتاتوری ها را تجربه می کنند. دیکتاتورها عموماً حتی از سایه خود هم می ترسند ، زیرا می دانند که بنیاد قدرت شان را بر بی حقی عمومی مردم گذاشته اند. دیکتاتوری ولایی حتی اگر بتواند “موریانه های مخرب و ویرانگر” سکولاریسم را ریشه کن کند ، با موریانه های تردید در حوزه ها چه خواهد کرد؟ تصادفی نیست که مقام ولایت در آنِ واحد هم با علوم انسانی می جنگد و هم با مراجع تقلید ناراضی! برای او هر جنبده ای خطرناک است و جنبده ها تمامی ناپذیرند ، مخصوصاً در دنیای امروز که بستن در و دروازه “ممالک محروسه” کار آسانی نیست. و این یکی دیگر از داده های علوم انسانی است. ثالثاً با همین اعلام جنگ علیه علوم انسانی ، ولایت فقیه ناخواسته اعتراف می کند که حکومت دینی نه تنها با رضایت اکثریت مردم ( و حتی اکثریت مومنان ) غیر قابل جمع است ، بلکه ناگزیر با همه علوم ( و نه فقط علوم انسانی ) و حتی با آزادی اندیشه نیز باید در جنگ باشد. بگذارید این نکته آخر را اندکی توضیح بدهم:
تمرکز آقایان روی ضدیت با علوم انسانی نشان می دهد که آنها جلوتر از نوک بینی شان چیز دیگری نمی بینند. ولی فقیه علوم انسانی را متهم می کند که انسان را مانند حیوان فرض می کنند. این توصیفی عصبی از پایبندی علوم انسانی به اصل مشاهده و تجربه است ، اصلی که اختصاص به این علوم ندارد ، بلکه از ضرورت های هر اندیشه و روش علمی است. به عبارت دیگر ، او می خواهد علوم انسانی کنیزک های فقه باشند و حتی فراتر از آن ، مجیزگویان مقام ولایت. اما اگر این خط را بگیرید و پیش بروید ، کار به آنجا خواهد کشید که نه فقط زنان را علناً کم عقل تر از مردان معرفی بکنید ، بلکه دنبال حکمتی در جواز برده داری باشید. مگر نه این است که قرآن و فقه توانایی فکری زنان را پائین تر از مردان تصویر می کنند و برده داری را مجاز می دانند؟ اما با تبلیغ علنی چنین چیزهایی ولایت فقیه حتی از ماسک “ضد استکباری” مصلحتی خود نیز محروم خواهد شد و کار به جاهای باریکی خواهد کشید و در یک کلام ، “مصلحت نظام” به هوا خواهد رفت! و مهمتر از آن ، با همین منطق ناگزیر خواهد شد علناً جبهه دیگری علیه علوم طبیعی نیز باز کند. مگر نه این است که قرآن ( و البته تورات و انجیل ) می گویند خدا همه موجودات دو پا را از زن و مرد واحدی آفرید؟ پس صحبت از نظریه تکامل نیز باید جزو موارد “محاربه با خدا” باشد. یعنی حتی آدمی مانند دکتر یدالله سحابی زمین شناس را که بیچاره می خواست قرآن را با نظریه تکامل آشتی بدهد ( و از طرف علامه طباطبایی مؤلف تفسیر “المیزان” و استاد بسیاری از این آقایان ) تودهنی خورد ، باید از عوامل “تهاجم فرهنگی” و “جنگ نرم” استکبار جهانی قلمداد شود. از این فراتر برویم ، قرآن از هفت آسمان و هفت زمین صحبت می کند و شهاب های آسمانی را مأمور راندن شیاطین معرفی می کند که می خواهند به بارگاه الهی رخنه کنند! و می گوید خورشید هر شامگاه در مغرب زمین در چشمه ای گِل آلود فرو می رود! آیا در دانشگاه های تحت امر ولی فقیه ، نجوم و حتی جغرافیا نیز برای “اسلامی شدن” ادب نخواهند شد؟
جمهوری اسلامی ما را به سمت یک فاجعه هولناک می برد. گرچه از همین حالا شکست رژیم در جنگ با علوم و از جمله علوم انسانی قطعی و روشن است ، اما تا زمانی که این نظام پابرجاست جوانان ما ، کشور ما و دانشگاه های ما هزینه سنگین و مدام سنگین تر شونده ای را خواهند پرداخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر