مردمی که سال 1357 در خیابانها خواست «آزادی» را مقدم بر دو خواست دیگر انقلابی شان فریاد می زدند، چه باوری از «آزادی» داشتند؟ آنهایی که سمت و سوی این شعارها را تعیین می کردند چطور؛ به دنبال چه چیزی بودند و این خواست را در نسبتی نزدیک با دو شعار دیگر آن انقلاب، چگونه تفسیر می کردند؟
در ایران، انقلاب اسلامی را به تعبیری، ادامه ی انقلاب مشروطه دانسته اند، یا به بیانی دیگر، نتیجه ی ناگزیر آن. این نه الزاما یک نتیجه ی سیاسی، بل نتیجه ای انضمامی است. مشابه آن چه جنبش روشنگری در فرانسه آغاز کرد و در انقلاب 1789 به ثمر نشست. اما این تنها یک تعبیر ساده اندیشانه است. چه آنکه هم انقلاب فرانسه و انقلاب اسلامی ایران، در ادامه بدترین اشکال خشونت و تحدید آزادی بیان را به نمایش گذاشتند. شاید بشود به بخشی از کتاب پدیدارشناسی روح هگل رجوع کرد که در آن، این موضوع را پیش می کشد که چگونه سخن از آزادی در جنبش روشنگری، در نهایت با عصر وحشت همگانی پس از انقلاب گره خورد. هگل معتقد بود که دستیابی به آزادی حقیقی، با فردگرایی افراطی حاصل نمی شود و این همان چیزی بود که جنبش روشنگری برآن تاکید می ورزید. نگرانی هگل از آزادی فردی، عمیق تر از آن چیزی بود که توده های مردم را دربرگیرد، بل نگرانی از آن چیزی بود که هگل، «تمرکز خود-مستقر ساز حاکمیت» یا «فردیت اراده ی کلی» می نامید. هگل می نویسد: «در این تک صدایی بی روح و مبتذل، خرد حکومت، هوش مجرد اراده ی کلی در ارضای خودش نهفته است. خود حکومت چیزی نیست مگر تمرکز خود-مستقر ساز، یا فردیت اراده ی کلی. حکومت که از دیدگاهی مفرد اراده می کند و اراده اش را اجرا می کند. در عین حال نظم و عمل ویژه ای را اراده و اجرا می کند. از یک سو همه ی افراد دیگر را از عمل اش طرد می کند، و از سویی دیگر، بدین وسیله خودش را به عنوان حکومتی تاسیس می کند که یک اراده ی ویژه است، و از این رو با اراده ی کلی در تضاد قرار می گیرد؛ نتیجتا برای آن مطلقا ناممکن است که خودش را به صورت چیزی جز یک دسته (یا جناح) نمایش دهد. آنچه حکومت نامیده می شود، صرفا دسته ی فاتح است، و در همان واقعیت دسته بودن آن، ضرورت مستقیم سرنگونی اش نهفته است.»
من آنچه هگل تعبیر کرده است را با طرح تاریخی انقلاب اسلامی ایران دارای قرابت هایی می دانم. این انقلاب از آنجایی که رهبری اش از اراده ای ویژه و غایت گرایانه برخوردار بود، به سرعت خود را در مقام یک جناح غالب در کلیت سپهر سیاسی-اجتماعی پراکند و از این رو به سبب همین رفتار، از ابتدا خود را رو در روی دیگر جناح هایی قرار داد که پیش از استقرار دموکراسی، شاهد این بودند که این جناح فاتح بصورت «خودبنیاد» بر تاروپود عصر پس از انقلاب تنیده شده است. به بیانی دیگر، این انقلابی بود که از ساحت نظری متکثر می آمد، اما در عمل این تکثر در فردگرایی رهبر آن رنگ می باخت. در ماههای پیش از پیروزی انقلاب، گرچه نگرانی ها از این فردگرایی نامتوازن وجود داشت، اما اغلب آنرا یکی از خصلت های ناگزیر رهبری انقلاب دانسته و با بدیهی دانستنش، بدان بی توجهی می کردند؛ غافل از آن که اراده ی رهبری او، نه اراده ای کلی (همان اراده ی متکثر ملت)، بل اراده ی ویژه ای است که از دل آن تکثر پیشین سر برمی آورد و آن اراده ی کلی را تنها ابژه ای برای مصرف ( بخوانید قربانی شدن) می داند.
وقتی آزادی در پیشگاه انقلاب قربانی شد، تازه عصر مناقشات بیهوده بر سر این گمشده ی بزرگ آغاز شد. فقدان آزادی را نتیجه ی هرج و مرج های روزگار پس از انقلاب پنداشتند، در حالی که فقدان آزادی ریشه در پیش از انقلاب و در آن چیزی داشت که به تعبیر هگل «اراده ی ویژه ی جناح فاتح» خوانده می شد.
بازخوانی تاریخی امروز، به گزارشی در روزنامه ی کیهان (10 بهمن 1358) می پردازد. اندکی پس از پیروزی ابوالحسن بنی صدر در انتخابات ریاست جمهوری و شعار او برای تحقق آزادی بیان واقعی در جامعه، گزارشگر کیهان با تعدادی از فعالان سیاسی و اجتماعی و مردم عادی درباره ی ضرورت ها و مرزهای آزادی بیان گفت و گوهایی ترتیب داده است. ابتدا نظرات زهرا رهنورد را می خوانیم (که در اکنونی ما تامل برانگیزتر از هر زمانی جلوه می کند) و در نهایت دیدگاه های اسلام کاظمیه نویسنده ی معروف آن سالها، که به دقت دلایل فقدان آزادی بیان در دوره ی پس از انقلاب را تشریح می کند. بازخوانی تاریخی امروز تلقی سیاست پیشگان آن سالها از آزادی بیان را بررسی می کند. تلقی ناصوابی که ما را پس از سالها، همچنان در نقطه ی صفر متوقف کرده است.
—————————————————————————————————————————
آزادی های سیاسی را چگونه می توان تامین کرد؟ آیا در واقع می توان تضمینی قاطع برای گرفتن و نگاه داشتن این آزادی ها داشت؟ در یک سالی که از انقلاب گذشته است، وضع آزادی های سیاسی در جامعه ما چگونه بوده است؟ چه کسانی یا گروه هایی کوشیدند با چوب و چماق یا با ایجاد محیط نامساعد از رشد این آزادی ها جلوگیری کنند و آنرا در محیط بسته ای نگه دارند؟ نقش احزاب و گروهها در ایجاد و نگهداری و استفاده از آزادی ها چیست؟
بنی صدر در گفتگوهای بعد از ریاست جمهوری اش، تاکید کرد که در حکومت او اصل بر «بحث آزاد» خواهد بود و وی آزادی های سیاسی را در چارچوب قانون اساسی تضمین می کند. وی این حرف ها را در پاسخ به این سوال که برای از بین بردن جو اختناق که بوسیله ی بعضی احزاب و گروه ها ایجاد شده و شرایطی را بوجود آورده که گاهی اوقات افراد نمی توانند با حضور در مجامع آزادانه حرف خود را بزنند و کسانی نیز به مجامع و گروهها حمله می کنند، عنوان کرد و افزود: «اگر این گروهها اصل بحث آزاد را بپذیرند می توانند نظرات خود را اظهار کنند و همین بحث آزاد، اساس رابطه میان گروهها خواهد بود، به شرط آنکه گروههای مزبور این واقعیت را بپذیرند که ایران امروز ایران رژیم شاه نیست که بشود با قوه ی قهریه یک اراده ای را به مردم تحمیل کرد. باید این شیوه را کنار بگذارند تا یک محیط تفاهم در ایران بوجود آید. در این محیط تفاهم، اظهارنظر کاملا آزاد است و من این آزادی ها را تضمین خواهم کرد»
در این رابطه با چند تن از صاحب نظران و گروهی از مردم گفتگو کردیم که چکیده ی آنها را باهم می خوانیم:
* خانم زهرا رهنورد، نویسنده و محقق اسلامی در این زمینه می گوید:
حدود و مرز آزادی احزاب و گروهها را، آرمانهای اسلامی انقلاب تعیین می کند. از نظر من هر گروه صرفنظر از هر نوع اندیشه ای، وقتی در جهت آرمانهای انقلاب باشند، می تواند آزاد باشد. اما یک وقت هست که آرمانهای انقلاب با خط مشی و تاکتیک های دولت وقت تضاد دارد و طبیعی است که در این صورت گروهها و احزاب با دولت تضاد پیدا می کنند و نمی توانند ساکت بنشینند.
وضع آزادی های بعد از انقلاب ایران، یک دموکراسی همراه با آنارشیسم بود. ما اجازه دادیم که هر گروه و حزبی موجودیت خود را اعلام کند و این موجودیت را حتی برخلاف مصالح عمومی اسلامی کشور به جریان بیاندازد. اما در عین حال بیشترین سختگیری متاسفانه نسبت به گروهها و احزاب مسلمانی انجام گرفته است که نظراتشان برخلاف نظرات قدرتی بود که نهادهای سیاسی و ارگانهای اجرایی را در دست داشت.
در مورد اینکه چطور می توان از توطئه هایی که به اسم آزادی انجام می شود جلوگیری کرد، وی معتقد است اولا با دادن آگاهی های سیاسی و اسلامی به مردم و دادن ملاک هایی که از طریق آن، گروهها و احزاب را خود مردم بررسی کنند و خلاصه با هشیاری با آنها روبرو شوند و دوم، دولت با گذاشتن قوانین مشخص، حرکت احزاب و گروهها را در کار خود مشخص و محدود کند. اما این البته در صورتی است که دولت ملی در جهت آرمانهای انقلاب اسلامی باشد. در غیراینصورت ایجاد محدودیت برای گروهها و احزاب، آنها را به کارهای زیرزمینی سوق خواهد داد.
گروهها و احزاب در جامعه ی بعد از انقلاب می توانند 3 حالت به خود بگیرند. اول اینکه در جامعه ایده آل اسلامی شرکت کنند و دوم اینکه نسبت به دولت منتقد باشند و حالت راهنمایی و ارشاد بگیرند و سوم اینکه نقش تخریبی و توطئه گرانه بخود بگیرند که در صورت سوم، آزادی ها را با دست خود محدود کرده اند و طبیعی است که دولت و مردم را به عکس العمل وامی دارند.
* علی اصغر حاج سیدجوادی نیز در این مورد می گوید:
قبل از همه، طرز تفکر و جهان بینی احزاب باید مقید به حفظ حقوق قانونی فرد در جامعه و همچنین در جهت تجهیز مردم برای شناسایی این حقوق و پس از آن فعالیت برای تحقق بخشیدن این حقوق باشد. همه ای فعالیت ها باید در چارچوب حاکمیت قانونی باشد که این فعالیت های سیاسی و اجتماعی را به رسمیت بشناسد و از آن حمایت کند. بنابراین حدود آزادی احزاب در دو زمینه ی اخلاق و قانون معین می شود. پس از انقلاب نخست موجی از هرج و مرج و آشفتگی شروع شد. یعنی برخورد گروهها با مسائل اجتماعی و رویدادها، پس از سالهای دراز خفقان، همراه با خشونت و قضاوت های سطحی بود. به همین جهت آزادی مبادله ی افکار و تماس های اجتماعی خیلی زود با خشونت گروههای افراطی برخورد کرد و محدود شد. دخالت دولت در این محدودیت و فشار گروههای افراطی و استفاده از وسائل خشونت آمیز برای برخورد، طبعا لطمه ی شدیدی به عادی شدن برخوردهای اعتقادی بین گروههای سیاسی زد و همچنین مطبوعات نیز در اثر جابجایی شکل مالکیت و هم زیر فشار بعضی گروهها، به نوعی سانسور و هم خودسانسوری دچار شد. تضمین آزادی بسته به اراده و خواست مردم و مخصوصا نیروهای انقلابی برای حفظ آن است. آزادی فقط با قانون اساسی یا انتخاب مجلس و رئیس جمهور و پخش دائمی شعار و تحریک اذهان مردم حفظ نمی شود و هرکس که بر قدرت سوار شود، تمایلی به اینکه در چارچوب قانون مقید باشد ندارد. بنابراین آزادی در شرایط فعلی باید در چارچوب یک توافق ملی بین بین احزاب مترقی، از دستبرد تجاوزها و وسوسه های فردی و گروهی حفظ شود. احزاب خود به خود قدرتی برای حفظ آزادی ندارند، زیرا احزاب ما احزابی نیستند که سابقه در مبارزه داشته و متکی به گروههای متشکل و سازمان یافته ی اجتماعی باشند. گروههایی که به آزادی مردم و استقلال واقعی ایران متعهد باشند، گروههایی که حق تنوع عقاید در چارچوب ضرورت یک اتحاد واقعی برای مبارزه با ارتجاع و استثمار و استعمار را پذیرا باشند، راه حل های اجتماعی و اقتصادی، اساس ساخت احزاب است. این راه حل ها در دو سه قالب گنجانده می شود. ینابراین یک جامعه نمی تواند بار فعالیت چندین ده گروه سیاسی را تحمل کند. آنهم جامعه ی ما که بیش از هر چیز احتیاج به اتحاد و دور بودن از برخوردها و تشنجات شدید اجتماعی دارد.
* دکتر حسن حبیبی حد و مرز آزادی احزاب و گروهها را براساس آزادی دیگر گروهها می داند و اینکه به اصول انقلاب اسلامی صدمه نزند و اگر این آزادی ها رو به عملیاتی گذارد که به روند انقلاب لطمه بزند، علی الاصول نمی توان تحمل کرد. برای اینکه این آزادی ها منجر به توطئه نشود، باید مراکز تصمیم گیری متعدد از بین برود و یک تشکیلات منسجم بوجود آید. دیگر ایرادها و انتقادها را بیان کند بسیاری از نارضائی ها بوجود نمی آید.
* دکتر ملکی رئیس دانشگاه تهران نیز با اشاره به اینکه تعریف آزادی بستگی به برداشت هر فرد دارد، گفت: اگر آزادی این است که انسانها آنچه را که در دل دارند با جهان بینی خاص خود بیان کنند، از دیدگاه اسلام کسی نمی تواند مانع باشد. ولی اگر آزادی به معنای این است که هرکس هر کاری را بخواهد بکند، این صد در صد امکان ندارد. بعد از انقلاب عده ای آزادی را با هرج و مرج اشتباه گرفتند. واقعیت این است که یکی از اهداف انقلاب ما، تامین آزادی بوده است و این، شعار مردمی بوده است که قذن ها از نبودن آزادی رنج برده اند و طبیعی است که بعد از رسیدن به آزادی هرج و مرج پدید می آید. ما باید تمرین دموکراسی داشته باشیم. اگر ما روزی توانستیم مخالفان و عقیده های مخالف را تحمل کنیم، آن روز می توانیم ادعا کنیم که طرفدار آزادی هستیم.
وی با اشاره به اینکه برای جلوگیری از توطئه باید با ریشه ی آن مبارزه کرد، در ادامه ی صحبت هایش گفت: احزاب و گروهها با اعمال خود باید آزادی را نگه دارند. بعضی از گروهها اعمالی انجام می دهند که با خواست مردم منطبق نیست و درست برخلاف عقیده ی اکثریت مردم است.
* اسلام کاظمیه نویسنده، درباره حد و مرز آزادی می گوید: در سال گذشته، یعنی سال پس از انقلاب، روی هم رفته به معنای دقیق کلمه آزادی نداشته ایم. مردمی که طی قرنها از آزادی فقط تصویری داشته اند و استبداد فرصت تمرین آزادی را به آنها نمی داد، پس از اخراج استبداد به صدها حزب و گروه رفتند و آزادانه در سرکوبی رقبای حقیقی و یا خیالی خود شرکت کردند. عده ای با حرف و سخن و دسته ای با چوب و چماق و حتی تفنگ. حالا پس از یکسال باید به این حقیقت رسیده باشیم که آزادی یک فرهنگ است، یک تربیت و نوعی تحمل عقیده دیگران نیز هست. برای تضمین آزادی باید قانون وجود داشته باشد و دولت حاکمیت قانون را برقرار کند و احزاب و گروهها نیز با قبول قانون بر اجرای آن نظارت کنند.
احزاب و گروهها تا وقتی به آزادی دیگران توجه نمی کنند و کارشان از طرفی جنگ خیابانی با یکدیگر و از طرف دیگر رسوا کردن دیگران است، بدون اینکه به حریف آزادی دفاع کردن از خود بدهند، راه را برای آماده کردن توده مردم جهت پذیرش یک دیکتاتوری دیگر باز می کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر