مساله كردستان – كه بعضيها دانسته يا ندانسته، آن را بيش از اندازه بزرگ كرده اند درحقيقت و به تقريب، مساله سراسر ايران است و آن نياز به لمس كردن و حس كردن بيشترين آزاديهاي ممكن است ، در چارچوب اصول و قوانيني كه حاكم بر تماميت ارضي و وحدت سراسري مردم ايران باشد. آنچه امروز در خود تهران ميگذرد و نمايشگر شور انقلابي مردم تهران است و توقعات بيشماري كه در زمينه هاي آزاديهاي ضروري دارند، به گمان من ، نه تنها تفاوت چشمگيري با آنچه در آذربايجان وگيلان و كردستان و بلوچستان و خوزستان و خراسان ميگذرد ، ندارد ، بلكه جهتي شتابناك تر و تيزتر هم دارد ، لكن حساسيت ملت، متوجه خطوط مرزهاي كنوني است و اضطراب ها و نگرانيهاي پديد آمده نيز تا حدي مربوط به همين مساله است . بديهي است كه پس از تشكيل مجلس موسسان و طرح و تصويب نهايي قانون اساسي و اصول انقلاب، براي مردم ايران تا حد زيادي مشكل خواهد شد كه بازهم خواستهاي خود را كه مي بايست در قانون اساسي مورد توجه خاص واقع شود به آساني بيان كنند و خواهان دگرگوني و تغييير دائمي قانون اساسي شوند . بنابراين طبيعي است كه در زمان حاضر و پيش از تشكيل مجلس موسسان و تدوين قوانين بنيادي و قطعي، مردم سراسر ايران خواسته ها و نظراتشان را به آگاهي رهبري انقلاب ، دولت موقت و ديگر مردم ايران برسانند و اين ، همان كاري است كه هم مردم كردستان مي كنند هم مردم زنجان واصفهان . مساله كردستان شكي نيست كه بسيار عميق است، اما مطلقا خطرناك نيست و ما بايد به تفاوت اساسي ميان اين دو واژه توجه كنيم : عميق است و مي بايد عميق باشد، چرا كه همين عميق بودن مساله، انگيزه انقلاب و كار مايه به ثمر رسيدن انقلاب بوده است، واين عميق بودن مسائل بازهم ميگويم – خاص كردستان نيست. اصولا مسائل و مشكلات مردم ايران ، بسيار عميق و بنيادي بود كه منجر به انقلاب شد . واگر بخواهيم لفظ « خطرناك » زا به كار ببريم، بايد بگويم : « خطرناك هم بود » . اما نه براي نظام انقلابي جديد ، بلكه براي نظام فاسد و ضد انساني قبلي و البته آنقدر خطرناك بود كه بتواند آن نظام را به مخاطره بيندازد و واژگون كند . پس من اصولا نمي توانم مساله كردستان را از مسائل و مشكلات كل ايران تفكيك كنم، گرچه مسائل منطقه اي و خصوصيات سنتي تيره هاي مختلف ملت ايران ايجاب ميكند كه به مساله ي نيازهاي خاص منطقه اي و مشخصات منطقه اي در سراسر ايران توجهي خاص بشود و نيازهاي مردم هر ايالت يا منطقه بدقت شناخته شود و در برآوردن اين نيازها اقدام شود . در غير اينصورت مسلما حقوق گروه هايي از مردم ايران پايمال خواهد شد، و با پايمال شدن اين حقوق، طبيعتا اين حق پديد خواهد آمد كه به اعتراض برخيزند. لازم است در اينجا بخاطر بياوريم كه در صدر مشروطيت و از پي انقلاب مشروطه نيز ملت ايران دقيقا به حقوق مردم ايالات آگاهي داشت و به همين دليل نيز در قانون اساسي لزوم پديد آمدن « انجمنهاي ايالتي و ولايتي » قيد شد، ليكن ، بدبختانه با ظهور ديكتاتوري رضاخاني ، اين مقوله ي اساسي نيز مانند بسياري مقولات بدست فراموشي سپرده شد . در مورد حقوق مردم ستمديده كردستان كه اين روزها مكرر شنيده مي شود كه با واژه ي « خودمختاري » همراه است . قبل از آنكه به بيان مفهوم اين واژه بپردازم يك نقطه را بايد يادآوري كنم و آن اين اين است كه مساله «خودمختاري» و «حقوق مردم كرد» مساله تازه اي نيست و مساله اي نيست كه در متن انقلاب اسلامي ملت ايران ابداع و اختراع شده باشد، بلكه انقلاب ايران امكان طرح مسائل با صداي بلند را فراهم آورده و آزاديهاي لازم را براي بيان خواسته ها و نظرها، به همه ي افراد ملت ايران داده است . مردم ستم كشيده همه جاي ايران ، خواسته هاي برحقي دارند كه بايد مورد توجه قرار بگيرد و اين امكان به آنها داده شود كه خواسته هاي خود را برسانند و آزاديهاي مورد نياز را كسب كنند . كردان، از اين اصل كلي بركنار نيستند و در تلاش كسب حقوق خود – در چارچوب قوانين و اصول انقلاب ملي ايران هستند . بنابراين تا كنون حرفي از هرج و مرج طلبي كردان و سوء استفاده از موقعيت حساس كنوني و فرصت طلبيهاي ضد انقلابي در ميان نيست، حرف از يك دشواري قديمي است كه اكنون فقط شرايط مناسب براي بيان آن و گفتگو درباره حدود آن بوجود آمده است . اما در مورد واژه « خودمختاري » بايد بگويم من در گفتگوي خود با كردان به اين نتيجه رسيده ام كه اين واژه – آنچنان كه طرح شده – هيچ رابطه اي با « تجزيه طلبي » ندارد . اين واژه دقيقا نظر است بر جميع اختيارات، امكانات و آزاديهاي كه ميتوان به منطقه يا ايالتي از ايران داد تا در راه پاسداري آداب و رسوم خود و يشبرد اقتصاد خود ، قدمهاي سريع و سازنده اي بردارد و براي آباداني ايالت خود ، حق نظارت كافي و اختيارات لازم را در خود منطقه داشته باشد . اين «درخواست» عكس العمل طبيعي مردمي است كه پنجاه سال، هر نوع اختياري از ايشان سلب شده است و هيچگونه حقي براي تعيين سرنوشت خود نداشته اند. « خود مختاري »، عطف به گفتگوهاي طولاني با همه ي گروه هاي اجتماعي مردم كرد و عطف به آشنايي دقيق با تاريخ اين بخش از ايران، دقيقا همان چيزي است كه ما « آزادي براي انتخاب» مي ناميم، نه آزادي براي متلاشي كردن ايران. همه ي كساني كه من در اين سفر با آنها گفتگو كردم و از مردم عادي تا رهبران و شخصيتهاي برجسته كرد را شامل مي شود و به تاكيد و با دلايل منطقي و تاريخي بيان كردند كه انديشه ي تجزيه نيز انديشه اي محكوم و مطرود است. البته انكار نميكنم كه من نيروهاي ضعيف و مخربي هم در كردستان ديدم كه به هيچ وجه مورد تاييد مردم نيستند و متشابه اين نيروها، در زمان كنوني، در سراسر ايالات و مناطق ايران-وحتي در خود تهران هم وجود دارد. بسيارخوب! پس در زمان حاضر، همچنان كه گفتم بايد به دردهاي اساسي و ريشه دار ملت ايران بپردازيم نه مسائلي كه طرح آنها، در عين بيهوده بودن، ايجاد افتراق و تعلل در حل مشكلات ميكند. باز هم بديهي است كه در هر زمان و در هر نقطه ايران و تحت هر شرايطي، اگر سخني از تجزيه ي ايران به ميان بيايد-كه در زمان حال، مطلقا نيامده است- اين بر عهده ي ملت ايران و بر عهده ي يك ارتش ملي نيرومند خواهد بود كه همواره در سراسر ميهن، از تماميت ارضي ايران دفاع كند و اين كار را هم خواهد كرد. اما تحريك به آشوب در جهت متزلزل كردن بنيانهاي انقلاب و ايجاد تاخير در نتايج آن، از سوي دشمنان انقلاب ايران، به نظر من، امري طبيعي است. حكومتها و افرادي هستند كه موقعيت و منافع غيرانساني خود را در مخاطره مي بينند. آنها تا جايي كه توانند، دست از تحريك و تقويت نيروهاي مخرب و ضدانقلابي و كارشكني در راه انقلاب برنمي دارند، اما اينها همه از ويژگيهاي يك انقلاب ضد استعماري و ضد ديكتاتوري است، ما نبايد توقع داشته باشيم كه امپرياليستها و سرسپردگان به ايشان، براي انقلاب ايران كف بزنند و از ملت ايران به مناسبت چنين حركت عظيم به هم ريزنده اي قدرداني كنند، اما مهمتر از كارشكني ها، «هشياري انقلابي» ملت ايران است و توانمندي اين انقلاب در پناه يك رهبري سرسخت و وحدتي اعجاب انگيز. بنابراين من نميبينم كه نيروهاي ضدانقلاب و آشوبگران غير ايراني بتوانند كاري از پيش ببرند- با اينكه شكي ندارم كه مزاحمتهايي فراهم ميكنند و كندي هايي در پيشرفت سريع را باعث ميشوند. البته تا سندي در دست نباشد من نميتوانم مستقيما از كشوري يا گروهي نام ببرم و بگويم: اينها در اين مواضع و به اين صورت با انقلاب ملت ايران ميجنگند. مرزها در همان حد از امنيتي است كه پيش از انقلاب بوده و بيشتر با اين تفاوت كه اكنون پاسداري مرزها بر عهده ي ملت انقلابي در كنار ارتش ملي است و براساس اعتباري كه كشور ما به عنوان يك كشور مستقل دارد. ما از بابت هيچ قسمت از مرزهايمان دچار نگراني نيستيم و اوضاع سياسي جهان نيز ايجاب نمي كند كه دلهره اي داشته باشيم. * اين نوشته، در پي نا آرامي هاي کردستان بعد از انقلاب و در پي سفر داريوش فروهر و هيات همراه به اين استان براي بررسي وضعيت منطقه نوشته شده است. |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر