جنگِ جناح- باندهای های حکومت اسلامی که از دوره اول ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی ابعاد تازه ای به خود گرفته است، به نهادهای نظامی- امنیتی نظام منتقل می شود. در یک طرف وزارت اطلاعات رژیم اسلامی قرار دارد که مورد پشتیبانی رئیس جمهور وقت، هاشمی رفسنجانی است و در دیگر سوی سپاه پاسداران و اطلاعاتِ سپاه، که «رهبر مذهبی»، علی خامنه ای پشتیبان آن است. پروژه قدرتِ فائقه شدن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حوزه های اقتصادی، نظامی و امنیتی از این زمان کلید می خورد.
دیری نمی پاید که بخشی از اسناد محرمانه و طبقه بندی شده نظام؛ سیاهه ای از اعمال تروریستی، ترور، انفجار و دستگیری های گسترده مخالفان به رسانه های متخاصم راه پیدا می کند. حالا دیرباوران هم باور می کنند که این جماعت از سالهای آغازین انقلاب بهمن به نام دین و مذهب چه جنایتهایی مرتکب شده اند. بمب گذاری در حرم امام هشتم شیعان نشان می دهد که طاعون سیاه برای ماندگاری بیشتر اجازه دارد از «ایدئولوژی مقدس» نیز عبور کند و به خطوط قرمز پایبندی نداشته باشد.
* * *
انجام چند عمل انتحاری در استانهای جنوبی کشور، و نیز موضع گیری برخی از نیروها و سازمانهای سیاسی نسبت به آن هر انسان باشرافتی را باید به فکر وادارد. درجه مخالفت با حکومت اسلامی و میزان ظلم و استثماری که رژیم اسلامی بر مردمان کشورمان روا می دارد، شکل های ناهنجار وغیرانسانی مبارزه سیاسی را توجیه نمی کند. بمبگذاری و انجام عملیات انتحاری از سوی مخالفان حکومت اسلامی، تاکتیکی است که بهره آنرا زمامداران ایران می برند.
آن دسته از فعالان سیاسی که از بمبگذاری و عملیات انتحاری از موضع مخالفت با حکومت اسلامی پشتیبانی کرده و یا نسبت به آن سکوت کرده اند، برای لحظه ای تجسم کنند که در صورت نُرم شدن این شکل وحشیانه از مبارزه سیاسی چه سناریو سیاهی در مقابل مبارزات کارگران، زنان و دانشجویان رقم زده خواهد شد.
فراموش نکنیم که پایوران حکومت اسلامی در تظاهرات مسالمت آمیز گروههای سیاسی در سالهای نخستین انقلاب بهمن نارنجک پرتاب می کردند و آنرا به «اختلافات گروهکها» و«عوامل بیگانه» نسبت می دادند. این سیاهی به سادگی می تواند تکرار شود.
آیا پس از سی و یک سال این جماعت وحشی و سنگدل را هنوز نشناخته ایم؟ نظامی که به حکم پدر معنوی خود دستور دارد، برای حفظ نظام، دکان اصول و فروع دین را نیز تعطیل کند، بمبگذاری در صف زنان و مردان معترض را هدیه ای آسمانی برای حفظ نظام تصور می کند.
آب به آسیاب دشمن نریزیم و در مقابل عراقیزه شدن ایران سرسختانه بایستیم؛ با همه اختلافات سیاسی، طبقاتی و ایدئولوژیکی مان. که در آن صورت نه از تاک نشانی می ماند و نه از تاکنشان.
در پیوند با موضوع بالا با کوروش طاهری به گفتگوی تلفنی می نشینم.
این گفتگو بر روی نوار ضبط شده است.
* کوروش طاهری، خوش آمدید به این گفتگو.
- ممنون و سپاسگزارم که جنابعالی این وقت را به من دادید.
* در سالهای اخیر شاهد شکلی از مبارزه سیاسی در غالب انجام عملیات انتحاری در بخش هایی از کشور ایران بوده ایم. بخشی از فعالان سیاسی ما که معتقدند «اشکال مبارزه سیاسی را ماهیت نظام های حکومتی تعیین می کند» یا نسبت به این شیوه از مبارزه سیاسی سکوت کرده اند و یا تلویحاً به تأیید آن نشسته اند. بخش دیگری از فعالان سیاسی در مقابل این شکل از مبارزه به مخالفت جدی برخاسته اند.
پیش از آنکه من بُعدی از ابعاد اجتماعی و سیاسی این شکل از مبارزه را در غالب پرسش با شما در میان بگذارم، دوست دارم نظرتان را بطور خلاصه در رابطه با عملیات انتحاری بدانم.
- من با این شیوه از مبارزه موافق نیستم. چون ما در زمانی زندگی می کنیم که کسب حقوق شهروندی از راه های مسالمت آمیز مورد تأیید و پذیرش تمام سازمانها و نهادهای سیاسی و مدنی در دنیاست. زمانی ایده «مبارزه چریکی» حاکم برجامعه بود که حالا این دیدگاه عملاً از بین رفته است. عملیات انتحاری هم بخشی از مبارزه مسلحانه است. شما اگر بر رویدادهای دنیا نگاه کنید، می بینید که شکل ِ مبارزه مسلحانه عملاً دارد نفی می شود، چرا که مبارزات مدنی مردم مورد توجه است. به نظر من پایه ی سیر تحولات اجتماعی را باید در مردم ببینیم. این مردم اند که تعیین وضع می کنند، بعد از آن می توانیم به ماهیت گروههای مخالف یا حکومتها پی ببریم. به نظر من درنظر نگرفتن مردم و حقوق آنها دیدگاه عقب مانده ای را نمایندگی می کند...
* اجازه دهید ابعاد اجتماعی این مقوله را[عملیات انتحاری] مورد توجه قرار دهیم: طبق اطلاعات من و گزارشات منتشر شده، اکثریت قریب به اتفاق کسانی که به خودشان مواد منفجره بسته اند و خودشان را در میان جمعیت منفجر کردند، اشخاصی بودند از لایه های تحتانی جامعه. کسانی بودند فاقد شغل و موقعیت اجتماعی؛ به قولی انسانهایی که چیزی برای از دست دادن نداشتند.
به نظرتان آیا موقعیت اجتماعی انسانها و پایگاه طبقاتی آنها می تواند یکی از شاخص های معرفتی مقوله عملیات انتحاری باشد؟
- دربست نه؛ به این دلیل: ما باید به بافت اجتماعی یک جامعه نگاه کنیم. مثل معروفی ست که می گوید: مستبدان از نارنجک دستی هیچوقت نمی ترسند. آنها از آزادی و سواد مردم می ترسند. ما مشکلی که داریم، پراکندگی در ملیتهای ایران است. و متأسفانه ما احزاب سیاسی نهادینه شده نداشتیم؛ سازمانهای سیاسی ما مدتها درگیر فازهای مختلف مبارزه مسلحانه و عملیات انتحاری بودند، در حالی که فرصتی برای کار سیاسی آگاه گرانه نداشتند. شما در این ور ِ دنیا نگاه کنید، می بینید مردم آگاه شده اند. در این کشورها چرا گروههای تروریستی و عملیات انتحاری نمی بینیم؟ البته نیروهای تندرو وجود دارند، اما ما نیروهای معتقد به عملیات مسلحانه و انتحاری در اینجا نمی بینیم...
* شما تلویحاً پوشه دیگری را باز کردید و به پرسش من جواب ندادید. برای اینکه کنکرت تر به پرسش قبلی ام پاسخ دهید: آیا ظرف سالهای گذشته شنیده اید، فردی از لایه های مرفه جامعه به خودش بمب بسته باشد و خود و دیگران را تکه پاره کرده باشد؟
- من به چنین موردی برخورد نکردم. به این دلیل، قشری که مرفه است به امیال و آرزوهای دیگر فکر می کند. من این موضوع را خیلی بعید می دانم. اگر به تاریخ نگاه کنیم، مثلاً وقتی «بهبهانی» داشت اعدام می شد، «مهدی» پسر او، که از «سوسیال دموکرات» ها بود، خواهان اعدام پدرش بود...
* حالا پاسخ تان را گرفتم. موردِ دیگری را طرح می کنم: با اینکه شکلی از عملیات انتحاری در سنّت مبارزاتی بخشی از مبارزان کشورمان در دهه های گذشته مسبوق به سابقه است، اما حداقل در دو دهه گذشته تقریباً تمام عملیات انتحاری انجام شده در کشورهای مختلف مبنا و توجیهات مذهبی داشته؛ مشخصاً توجیهات اسلامی، با قرائت معینی از اسلام. در این مورد نظرتان را می شنوم.
- مذهب مدعی پالایش برای انسانها است؛ نه در این دنیا، بلکه در دنیای دیگر. ما باید به مذاهب مختلف نگاه کنیم، به دین اسلام و مذاهب[نامفهوم]. شیعه به عنوان مذهبی تندرو، و اهل تسنن که دو سه نوع گرایش است، بافتی معتدل دارد. شما اگر به منابع اهل تسنن مراجعه کنید، می بینید تا حد زیادی از خشونت دوری کرده اند...
* عملیات انتحاری تاکنون هم از سوی مسلمانان شیعی انجام شده و هم از سوی مسلمانان اهل سنّت.
از طرف دیگر قوانین و آموزه های دین اسلام به دلیل مبهم بودن و عدم صراحت شان؛ به دلیل چندپهلو بودن شان همه گاه تفسیرپذیر بوده است. عمر این اختلافها و تفسیرهای مختلف از بعد از مرگ پیامبر مسلمانها شروع شده و هنوز هم ادامه دارد؛ در هر دو ورژن سنی و شیعی آن. اما واقعیت این است که انجام عملیات انتحاری در دو سه دهه گذشته با فتواها و توجیهات اسلامی همراه بوده.
پرسش من به دلایل و توجیهات ایدئولوژیکی عملیات انتحاری توجه دارد و رابطه ی آن با آموزه های دین اسلام. نظرتان را در این رابطه مشخص می شنوم.
- ببینید، پایگاه مردمی دین اسلام در کجاست؟ بعد از به قدرت رسیدن ج . اسلامی نوعی از اسلام در دنیا زنده شد. عربستان با اینکه کشوری اسلامی بود، اما درگیر مباحث تند نبود؛ گروههای تندرو هنوز در این کشور رشد نکرده بودند. بخشی از منطقه آفریقا بعد از عبدالناصر آنچنان درگیر مباحث اسلامی نبودند، هر چند در مبارزات مردم فلسطین دیدگاههای اسلامی مطرح بود. منتهی ج . اسلامی به آن بها داد. ج . اسلامی قبل از اینکه خودش را از نظر نظامی بسیج کند، از نظر تبلیغاتی در دنیای اسلام بسیج کرد و نوعی از اسلام، و قرائت جدیدی از اسلام را به خیلی از مناطق برد. اما وقتی رژیم اسلامی با آمریکا تضاد پیدا کرد، آمریکا بد ندید که بیاید بخشی از اهل تسنن شبه جزیره عربستان را با خودش همراه کند. ایدئولوژی طالبان بخشی از این برنامه بود. اما وقتی آنها دیدند، وضعیت دارد خراب می شود، طالبان جابجا شد. منتهی من فکر می کنم هشتاد درصد از عملیات انتحاری ای که فعلاً در دنیا دارد به نام اسلام صورت می گیرد، ناشی از تبلیغات و تحرکات ج . اسلامی است...
* به نوعی دارید از اسلام سیاسی حرف می زنید؟
- نه فقط اسلام سیاسی، بلکه اسلام ایدئولوژیکی.
* به هر حال اسلامی که برای کسب قدرت سیاسی مبارزه می کند.
- نه تنها در حال، بلکه در آینده. برنامه ریزی فراتر از اینها است. اینها می خواهند حتا در آمریکای لاتین هم جا باز کند؛ همانطوری که مسیحیت در آمریکا، آمریکای لاتین، بخشی از اروپا و آفریقا را تسخیر کرد.
* مجموعه ی صحبتهای تاکنونی را به کشور ایران منتقل می کنم: به باور من برخلاف ادعاهای اغلب فعالان سیاسی و اجتماعی، جامعه ایران، خصوصاً بعد از تجربه سی و یک سال گذشته جامعه ای مذهبی است. باز هم بر این باورم که حداقل نیمی از جامعه ی هفتاد و شش میلیونی ایران را جامعه روستایی و حاشیه شهری تشکیل می دهد. به عقیده من در این بخش از جامعه ایران آموزه های خرافی و مذهبی بخش جدایی ناپذیر زندگی افراد آن جامعه را تشکیل می دهد.
با این طرح و با توجه به این اصل که عملیات انتحاری ظرف سالهای گذشته با توجیه های اسلامی همراه بوده، آیا فکر می کنید، بخش هایی از جامعه ایران مستعدِ پذیرش و بکارگیری این شکل از مبارزه سیاسی باشد؟
- من فکر نمی کنم و دلیل اش هم واضح است: مردم در هر شرایطی آرامش می خواهند...
* به هر حال ما در چند جای ایران شاهد عملیات انتحاری بودیم که آخرین اش در زاهدان بود.
- من توضیح می دهم خدمت تان. در حالت کلی مردم آرامش می خواهند. هم از طرف حکومت و هم از طرف گروههای سیاسی. این یک واقعیت است. در کنار این، خواستها و باورهای مذهبی مردم تماماً به طرف خشونت نیست. مردم پیش خودشان مذهب را امری شخصی می دانند. این حکومت است که حوزه دین را اجتماعی کرده. در طول تاریخ، اگر دوران صفویه را کنار بگذاریم، همیشه مذهب و دین همراه جامعه ایران بوده. ولی حالا چون حکومت، حکومتی سیاسی است و تبلیغ ایدئولوژیکی مذهب را دارد به لایه های اجتماعی می برد، ناخوداگاه در مردم اثر گذاشته است. ولی در نفس قضیه مردم علاقه ای ندارند که از طریق مذهب بخواهند به شیوه های انتحاری مبارزه کنند. این را من قطعاً می دانم، چون در ایران خیلی سفر کردم و با خیلی از ملیتها و گروههای مختلف برخورد کردم...
* گفتید: تجربه هایی در تماس با جامعه ایران داشتید. این تماس تان مال ِ کدام دوره ی زمانی بوده؟
- می شود گفت از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۸۱ .
* یکی از کارها و وظایفی که به عنوان یک فعال رسانه ای (و یا فعال سیاسی) برای خودم قائل ام، تماس مستمر با پناهجویان موج سوم است. از تماس با این جامعه ظرف سالهای گذشته به این باور رسیده ام که حتا لایه های میانی جامعه شهری ایران هم به درجاتی از آموزه های مذهبی- خرافی تأثیر گرفته اند. جوامع روستایی و حاشیه شهری که جای خود دارند.
شما ادعایی را در پیوند با جامعه ایران مطرح می کنید که به باور من این ادعا به آرزوی شما، یا به ایده آلهای سیاسی شما شبیه است تا واقعیتهای آن جامعه. لطفاً از ادعای خودتان دفاع کنید.
- من خرافات را [در رابطه با جامعه ایران] به این صورت نمی پذیرم. من معتقدم که این تأثیر کلام و رفتار و کردار ج . اسلامی در مردم بوده که مردم را دچار چندشخصیتی کرده. شما به نسل سوم اشاره کردید. نسل سوم نسلی دوگانه است؛ شخصیتی متفاوت دارد. هم زودباور است و هم دیرباور. هم به راحتی انعطاف نشان می دهد، هم به سختی. برای اینکه این نظام هویت اصلی مردم را از آنها گرفته؛ دقیقاً با یک برنامه ریزی حساب شده، با تبلیغات منسجم و سازمان یافته چنان در فرهتگ مردم تأثیر گذاشته که مردم دیگر آن ثبات تاریخی را نداشته باشند. در زمان شاه مردم ایران ثبات داشتند (نه اینکه من حکومت پهلوی را تأیید کنم) منتهی از نظر بعضی از ظواهر فرهنگی، مثلاً خرافات آن زمان خیلی کم بود. اما حالا خرافات مردم ناشی از تزلزل است. اگر اعتماد به نفس، اگر قاطعیت و هویت در نزد مردم می بود، خرافات جایی نداشت. بخش دیگر درجه آگاهی است. انسان باسواد دنبال خرافات و سحر و جادو نمی رود. انسان با دانش دو دو تا، چهار تا می کند. ولی متأسفانه حکومت کاری کرده که حتا بخشی از قشر تحصیل کرده ما این دوگانگی درشان وجود دارد...
* بنا به صحبت تان، از جمله اشاره تان به «شخصیت متزلزل»، آیا این«شخصیت های متزلزل و دوگانه» نمی توانند اسیر عواطف و عکس العمل ها شوند؟ به هر حال عملیات انتحاری در چارچوب عکس العمل های غیرتعقلی و «عاطفی» تعریف می شود.
- دقیقاً. منتهی باید توجه داشت که ج . اسلامی هدف مشخصی دارد، سازمانهای سیاسی مخالف رژیم اسلامی هم هدف مشخصی دارند. در اینجا هدف سازمانهای سیاسی مخالف اهمیت دارد. سازمانهای سیاسی باید آن بخش خام جامعه را به خودشان جلب کنند...
* بگذارید تا دیر نشده پوشه آخر گفتگو را باز کنم تا این گفتگوی فشرده را به جمع بندی سوق دهم. واقعیت این است که حکومت اسلامی ایران در سی و یک سال گذشته هر نوع مبارزه سیاسی و مدنی را به شدیدترین شکل ممکن سرکوب کرده. در جامعه ای سرکوب سیاسی و اجتماعی نهادینه شود، مبارزات مردم شکل های اکستریم به خودش می گیرد. عملیات انتحاری هم یکی از شکل های اکستریم و ناهنجار مبارزه است.
در کشوری مثل ایران که تمام منفذهای تنفسی جامعه بسته شده، این حاکمیت باید باشد که اشکال مختلف مبارزه سیاسی و مدنی را تعیین می کند.
نظر شما در پیوند با این تناقض، در رابطه با به بن بست رسیدنهای اشکال مختلف مبارزه در حکومت اسلامی چیست؛ در باره حقنه شدن احتمالی شکل های اکستریم مبارزه سیاسی به مردم؟
- به نظر من دو عامل مهم را باید مورد توجه قرار داد. یکی پراکندگی در جبهه اپوزسیون است. آنها نتوانستند با همبستگی جبهه ای متحد داشته باشند. هر چه اپوزسیون پراکندگی داشته باشد، به همان اندازه حکومت انسجام بیشتری پیدا می کند. اگر حکومت احساس کند در مقابل صف قوی ای قرار گرفته، طبیعتاً عملکردش نمی تواند تعیین کننده باشد. این تحولات اجتماعی ناشی از کارکرد اهداف جبهه های اپوزسیون است که می تواند در حکومت اثر بگذارد.
عامل دوم؛ در تاریخ سابقه نداشته که افراد جامعه توانسته باشند با ترور حکومتی را جابجا کنند. این شیوه از مبارزه همیشه نتیجه معکوس برای مبارزات مردم داشته. شما ببینید چند سازمان می خواهند در مناطق مختلف ایران فعالیت کنند. هر چه حکومت حضور نظامی داشته باشد، به همان نسبت راه های فعالیت سیاسی بسته تر می شود. بنابراین نمی توانیم فکر کنیم، چون حکومت با سرکوب سیاسی شکل و شیوه مبارزه را تعیین می کند، ما هم مقابل به مثل کنیم. ضمن اینکه عنصر بین المللی در این مسئله دخالت می کند، که ما نمی توانیم این عنصر را نادیده بگیریم. افکار عمومی دنیا اشکال خشونت بار مبارزه، ترور و عملیات انتحاری را نمی تواند بپذیرد. «ما» با حزب الله لبنان، با «فتح» فلسطین خیلی فرق داریم. از جامعه ۷۶ میلیونی ایران حدود ۳۵ تا ۴۰ میلیون نفر زن هستند. من فکر می کنم هرگونه عملیات انتحاری باعث بسته شدن مبارزات مردم می شود. ... مثالی می زنم: رفته بودم «بندر دیر» در جنوب ایران، منطقه چابهار. وضع مردم آن منطقه از هندوستان بدتر است. آنها نه پوشش دارند، نه....
* همه عواملی که نام بردید، می تواند جزو عوامل تسریع کننده شکل های اکستریم مبارزه سیاسی در ایران باشد.
- ببینید، چند ماه پیش چند سازمان سیاسی در کردستان ایران فراخوانی دادند و مردم کردستان تمام مغازه ها را بستند. چرا قبلاً این کار را نکرده بودند؟ برای اینکه آنوقت به مبارزه مسلحانه اعتقاد داشتند...
* منطقه کردستان چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب منطقه ای ویژه، از نقطه نظر شکل مبارزه و تأثیرات آن بر کل کشور بوده. با یک تجربه عمومی تر گفتگو را پی می گیرم:
در یکسال گذشته شاهد شکلهای مختلفی از مبارزه سیاسی در ایران بودیم. این مبارزات اغلب مبارزاتی بدور از خشونت از سوی تظاهرکنندگان بوده. با این حال ما شاهد تظاهرات عاشورا هم بودیم. این تظاهرات که از سوی اغلب نیروهای سیاسی در داخل و خارج مورد بی توجهی قرار گرفته، محصول به بن بست رسیدن شکل های متعارف و هنجار مبارزات مردم در ماههای گذشته در ایران بود.
اگر تظاهرات روز عاشورا چند روز ادامه پیدا می کرد، امکان وقوع هر نوع واقعه ای می رفت، چه بسا انجام شکل های اکستریم مبارزه سیاسی. نظرتان را در این رابطه می شنوم.
- ببینید، اول اینکه [در این رابطه] رژیم رهبری دارد، اما مردم رهبری نداشتند. این حکومت یک تعداد آدم سازمان یافته دارد. شما به تجربه کودتای شیلی نگاه کنید. یک روز قبل از کودتا حدود یک میلیون نفر در خیابانها به طرفداری از آلنده آمده بودند. اما شب کودتا از مردم خبری نبود. برای اینکه رهبری مبارزات مردم گم شده بود. در مبارزات مردم ایران هم به دلیل فقدان رهبری، رهبری حکومت بر مبارزات مردم چربید و توانست همه چیز را کنترل کند.
* موضوعی که سعی کردم در چند پرسش قبلی با شما در میان بگذارم را اینگونه فرموله می کنم: از ابتدای ریاست جمهوری رفسنجانی جنگِ جناح های رژیم به بخش های اطلاعاتی- امنیتی سرایت می کند. در یک طرف وزارت اطلاعات قرار دارد که مورد پشتیبانی رفسنجانی است و در طرف دیگر سپاه و اطلاعات سپاه، که«رهبر مذهبی» ایران پشتیبان آن است.
حاصل این جنگ، که هنوز هم ادامه دارد، بیرون ریخته شدن بخشی از اطلاعات محرمانه و طبقه بندی شده در درون نظام است. از جمله برملا شدن برخی از ترورها و بمب گذاری هایی که عناصر اطلاعاتی رژیم در سالهای گذشته انجام داده بودند و آنها را به مخالفان حکومت منتسب کرده بودند؛ مثلاً بمب گذاری در حرم امام هشتم شیعان و انتساب آن به سازمان مجاهدین خلق.
بنابراین با شناختی که از ماهیت رژیم اسلامی و ارگانهای اطلاعاتی، امنیتی اش داریم، این گزینه را باید درنظر داشته باشیم که در صورت ادامه عملیات انتحاری و نرم شدن آن در جامعه، حکومت اسلامی می تواند از همین حربه بر علیه مخالفان اش استفاده کند و مثل گذشته آن را به «بیگانگان» و مخالفان نسبت دهد.
می خواهم بگویم شکل های اکستریم مبارزه سیاسی، از جمله عملیات انتحاری شمشیر تیز و دو دَمی است که نتیجه اش باخت- باخت برای اقشار و آحاد مختلف مردم است.
- کاملاً درست می فرمایید. اولاً هر کشوری احتیاج به نیروی اطلاعاتی دارد. منتهی نه به شکل نازلی که در ایران می بینیم که این همه نهاد و سازمان مختلف برای اش کار کنند. در ایران زمانی که رفسنجانی وزارت اطلاعات را حمایت می کرد، دلیل اش واضح بود. او می خواست شریان اقتصادی را از طریق سازمانهای اطلاعاتی در دست بگیرد.
فراموش نکنیم که کارنامه رژیم در سی و یک سال گذشته ترور و کشتار و بمب گذاری بوده. اینها در کردستان سر می بریدند و آن را به حساب نیروهای سیاسی می گذاشتند...
* نکته من این است: اگر برای برخی از نیروهای سیاسی ایرانی هنوز شکل های اکستریم مبارزه جذابیت دارد، باید به این موضوع توجه کنیم که رژیم اسلامی می تواند با همین برگ بر علیه مبارزات مردم و اهداف انسانی آنها بازی کند.
- این دیگر به آگاهی نیروها و سازمانهای سیاسی ما بستگی دارد.
* به هر حال این موضوع واقعیت دارد و سناریویی تخیلی نیست.
- بله، واقعیت است. اما یک سازمان سیاسی باید به خیلی مسائل احاطه داشته باشد. اینکه فقط بنشینند و پیام یا شعار بدهند، دردی را دوا نمی کند.
* کوروش طاهری، از شرکت تان در این گفتگو سپاسگزارم.
- ممنون. من هم سپاسگزارم که این وقت را به من دادید.
* * *
تاریخ انجام مصاحبه: ۲۴ جولای
تاریخ انتشار مصاحبه: ۹ آوت ۲۰۱۰
* * *
- پیش از این گفتگو، مصاحبه ای با موضوع «جاسوسی» در نیمه راه متوقف گشت.
- انجام گفتگوی دیگری با عنوان « عملیات انتحاری» به بن بست رسید.
- انتشار این گفتگو به چند دلیل به تعویق افتاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر