واروژ استپانیان
3 ماه پیش که بر حسب خوش شناسی! آن هم پس از چند ماه حقوقهای عقب افتادهام را دریافت نمودم، جرئت کردم به مسافرت فکر کنم(که البته این روزها تفریحی اشرافی و اعیانی محسوب میشود) کوله بار سفر را بستم و رهسپار جنوب شدم. در بین شهرهای جنوب اقامتم در اهواز از همه جا طولانی تر بود. در یکی از همین روزهای گذارم به کتابفروشی «بین الملل» اهواز افتاد و در ویترین این مغازه رنگ سرخ کتابی توجهم را به خودش جلب کرد. اما عنوان آن کتاب از رنگش برایم جالبتر بود، زیرا با وجود مشکل اقتصادی حداقل عناوین کتابهای تازه چاپ را دنبال میکردم. ولی نام این یکی تا به حال به گوشم نخورده بود: عنوان این کتاب چنین بود:( کارل مارکس که بود؟ شرح زندگی خصوصی کارل مارکس).
برای رفع عطش کنجکاوی دل را به دریا زده داخل مغازه شدم و پس از اندکی جستجو در قفسه کتابهای علوم اجتماعی کتاب مزبور را یافتم. کتابی قطور که 704 صفحه داشت. به پشت کتاب نگاه کردم قیمت کتاب مرا متعجب کرد: 20 دلار آمریکا- 25 دلار کاندا و کنار آن روی بر چسب که از طرف کتابفروشی زده بود نوشته شده بود قیمت 000/100 ریال (معادل 10 هزار تومان). حتی اگر دلار را 900 تومان فرض کنیم قیمت آن بایستی 000/180 ریال (معادل 18 هزار تومان ) میشد. تعجبم وقتی چند برابر شد که در دومین صفحه کتاب محل چاپ آن را «لس آنجلس ( کالیفرنیا، ایالات متحد آمریکا)» ذکر کرده بود. خیلی عجیب بود. این اولین باری بود که کتابی چاپ خارج کشور آن هم با ذکر قیمت به دلار به صورت علنی در یک کتابفروشی داخل کشور میدیدم. آنقدر برایم جالب بود که کتاب را خریداری کردم.
پس از مطالعه صفحاتی چند از آن کم کم بسیاری از نکات برایم روشن شد و پاسخ سئوالهایم را پیدا کردم. در حالیکه بسیار اندوهگین شدم. اندوهگین از آن جهت که چرا در زمانهای که صدها کتاب از مارکس منتشر شده و اطلاعات دقیقی از زندگی، آرمانها ، چهار چوب فکری و مبارز آتش به چاپ رسیده بایستی چنین کتاب «تحریف آمیزی» آنهم در قلب دنیای ارتباطات و اطلاعات چاپ شود؟
چرا باید اطلاعات نادرستی به خواننده داده شود که ذهن او را 180 درجه از واقعیت دور کند. بنابراین تصمیم گرفتم تا قلم را برداشته تا آن جا که در توان دارم و حوصلهی خوانندگان اجازه میدهد به نقد و بررسی این کتاب بپردازم.
مشخصات و دلیل نگارش کتاب
کتاب «کارل مارکس که بود؟» یا «شرح زندگی خصوصی کارل مارکس» توسط نویسندهای ناشناس با نام «دکتر عبدالعلی مقیل» نوشته شده. نویسنده در مقدمه کتاب ادعا میکند پس از جستجوی فراوان راجع به کتابهای ترجمه شده از مارکس و انگلس (به زبان فارسی) و «تذکره ای»! از زندگی خصوصی مارکس متوجه شده که آثار این دو متفکر ترجمه گردیده اما زندگی نامه از مارکس به فارسی در دسترس نیست. ( ظاهراً این موضوع راهنمایی یکی از دوستان کتابخوانشان بوده!). بنابراین تصمیم گرفته اند تا مجموعهای از زندگی مارکس تهیه کرده در اختیار خوانندگان فارسی زبان بگذارند تا «انشاءالله مورد قبول و استفاده قرار بگیرد». آقای دکتر مقیل گویا اطلاع نداشتند که در زمینهی شرح زندگی و مبارزات مارکس و انگلس پیش از این کتابها و مقالات فراوانی نوشته و یا به فارسی برگردانیده شده برای مثال:
1- زندگی سیاسی کارل مارکس نوشته استپانووا ترجمه ج. طباطبایی، تبریز انتشارات بهروز.
2- مقاله «به مناسب سال روز تولد کارل مارکس» نشریه کار شماره 10 – 20 اردیبهشت 1358
3- «مدخلی بر زندگی و آثار کارل مارکس و فردریش انگلس» نوشته ریازانف ترجمه سازمان وحدت کمونیستی نشر تندر -1357
4- «مارکس» نوشته ریوس ترجمه م. آزاده و س،سروش انتشارات هور.
5- «زندگی ،آثار و فعالیت های مارکس و انگلس» 2 جلد سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، نشر سیاهکل ،1355
6- مقاله «زندگی پر افتخار کارل مارکس رهبر بزرگ پرولتاریای بینالملل و موسس سوسیاللسیم علمی»، نشریه آیندگان، شماره 1 خرداد 1322.
7- مقاله «مارکس در زندگی» نشریه دنیا شماره 2 (سال سوم، دوره چهارم ) اردیبهشت1360 .
علاوه بر این ها کتابهایی که به صورت مصور و کارتون استریپ از زبانهای آلمانی و انگلیسی به فارسی بر گردانیده شده را نیز بایستی اضافه کرد. بنابراین اگر آقای دکتر مقبل کمی همت کرده به جستجوی بیشتری میپرداختند به نتایج خوبی دست مییافتند که حداقل نتیجهاش نگارش فاجعهبار چنین اثری با چنین اشتباهات فاحشی نمیگردید. (این خطاها و اشتباهات را در ادامه مقاله توضیح خواهم داد.)
ماخذها و منابع کتاب
دکتر مقبل در همان مقدمه کتاب به مجموعهای از منابع اشاره میکند که در آخر کتاب آمده، (که البته درست در اول کتاب آمده بود.) در بین کل منابع یاد شده (27 منبع) تنها از مکاتبات مارکس و انگلس، مقالات آنها دربارهی کمون پاریس و مقالات نوشته شده برای روزنامههای آمریکا (که تنها روزنامه نیویورک دیلی تریبون بوده) به عنوان آثار آنها استفاده گردیده. نام هیچ کدام از آثار مهم مارکس چون «مانیفست کمونیست»، «سرمایه»، «ایدئولوژی آلمانی»، «نقد اقتصاد سیاسی»، «خانواده مقدس» و... در بین منابع کتاب وجود ندارد. ونویسنده محترم برای نوشتن شرح زندگی مارکس (یا به قول خودشان تذکره وی) زحمت مطالعه آنها را به خود ندادهاست.
بد نیست بدانیم برای شناخت مارکس و انگلس ضروری است که حداقل شناخت کلی از آثار آنها و محتوی این آثار داشته باشیم. مارکس اقتصاد سیاسیدان را تنها با شناخت«سرمایه» (یا به قول نویسنده فارسی زبان! کتاب داس کاپتیال) و «نقد اقتصاد سیاسی» میتوان شناخت. مارکس مبارز و کمونیست را تنها با مطالعه «مانیفست کمونیست» (که بیشتر 40 صفحه هم نیست) و «نقد برنامه گوتا» میتوان درک نمود.
در حقیقت نوشتن بیوگرافی اندیشمندان و یا مبارزان اندیشمند (تئورسین) تنها با شناخت آثارشان میسر است. زیرا بین یک پادشاه و یک فیلسوف تفاوت عمیقی وجود دارد. تفاوت از آنجا ناشی میگردد که فیلسوف با شناخت و درک جهان مادی پیرامون خود و یا تحلیل این جهان (طبیعت جامعه – جهان ذهن) چهار چوب فکری یک مکتب فلسفی جدید را میریزد و این چهار چوب را در آثار خود تجلی میبخشد.
اما یک پادشاه که هیچ درکی تئوریک و تحلیل گونه از جهان پیرامون خود ندارد و زندگیاش تنها به سلطنت نشستن ،کشور گشایی، کور و اعدام نمودن، تغییر پایتخت دادن و نهایتاً مردن یا کشته شدن محدود میگردد، نیازی به مطالعه اثر ندارد. زیرا اثری مکتوب و تامل بر انگیز از او وجود ندارد.
آقای مقیل در حالی به نوشتن شرح زندگانی مارکس دست زده که هیچ درک علمی از مارکس ندارد. او حتی نمیدانست مجموعه آثار مارکس به چند دسته تقسیم میگردد و مارکس درچه مقاطع تاریخی بر روی هر کدام کار کرده، مهمتر از همه آقای مقیل هرگز درک نکرده که مبارزات اجتماعی و سیاسی مارکس چه تأثیری در نگارش این آثار دارد. به همین دلیل با گرتهبرداری از هر کتابی که به زبان انگلیسی راجع زندگی مارکس در لندن و هامبورگ، بیماری و ناخوشیاش، رابطه انگلس با زنها و... چاپ شده و چسبانیدن نادرست آنها به همدیگر به افتخار نوشتن یک کتاب 704 صفحهای نائل آمده.
نظر نویسنده راجع به تاریخ کمونیسم و ارتباط مارکس با جنبش کمونیستی
مقبل در صفحه 9 کتاب می نویسد:«اما درباره این نظر که تقریباً در وهم همهی مردم امروز عمومیت دارد، و به عقیده من صحت تاریخی ندارد. یعنی این که کارل مارکس کمونیست بوده است، چه باید گفت؟
فکر کمونیستی و دست اشتراکی یکی از قدیمیترین نوع تشکیلات اجتماعی بشر است و شروع آنها میلیونها سال قبل از مانی نقاش و یا مزدک و غیره بوده است! بشر اولیه، همانقدر که تعدادش از یک خانواده تجاوز کرد، برای دفاع از خود و خانوادهاش زندگی را به طور اشتراکی شروع کرد و اگر چنین عمل را تکرار نکرده بود، از بین رفته بود، و ما هم امروز وجود نداشتیم (با داروین یا بدون داروین (charles Darwin). پس مرام کمونیستی وحتی واژههای کمونیستی و کمونیسم و غیره ارتباطی با کارل مارکس ندارد.
شروع کمونیستی عصر جدید، و به خصوص واژه کمونیسم، به صورتی که امروزه در افواه است ممکن است از نام کارل مارکس یا واژه کمونیسم از همان راه است (همان کتاب ص 9 و 10 ) از ادبیات دههی 30 خورشیدی کتاب که بگذریم، اولین« تشکیلات اجتماعی بشر» بر خلاف نظر آقای مقیل فکر کمونیستی نداشتهاست. کمون اولیه یا زندگی اشتراکی اولیه در حقیقت آن شیوه ای از زندگی و تولید اولیه بوده که انسانها در داشتن سلاح یعنی تنها وسیله با هم مشترک بودند و شیوهی زندگی آنها دسته جمعی بودهاست.
اما مشکل اشتراکی پس از تقسیم کار اجتماعی یعنی به وجود آمدن مشاغلی چون کشاورزی – شبانی و شکار نیز ادامه یافت و اولین قبایل و عشایر نیز در همین تقسیم کار اجتماعی پدید آمدند. پس تنها مسئله دفاع و تکرار «این عمل» نبوده، زندگی مشترک انسانها خیلی جلوتر از غارنشینی که منظور نویسندهاست ادامه پیدا کرده و کشاورزی اشتراکی یا به قول نویسنده کمونیستی نیز محصول همین پروسه است. این شیوه تولید قرنها در آسیا و از جمله کشور ایران ادامه داشته(3). اما این که نسل بشر با داروین یا بدون داروین از بین رفته بود بایستی متذکر شد که فرضیه تکامل داروین نه وحی نزل، نه آیه شریفه و نه قانون تراوش یافته از فکر یک بشر نشسته در یک اتاق بسته است. نظریه تکامل داروین محصول فکر و تحقیقات یک زیست شناس انگلیسی به نام چالز داروین است که حدو 20 سال در سرزمینهای مختلف بر روی جانوران متفاوت مطالعه نمود.
موجودات فراوانی را زیر نظر گرفت و حاصل این تحقیقات و مطالعات چنین نظریه ای بود که(البته با مطالعات جانورشناسی و زیست شناسی بعدی کاملتر شد) پس کنایه زدن به داروین به جهت زندگی اشتراکی بشر هیچ محلی از اعراب ندارد.
اما این که کمونیسم جنبش. کمونیستی (که آقای مقیل کلمه جنبش را فراموش کرده اند ذکر نمایند) از کجا آمده ایشان ادعا میکند واژه کمونیسم از دوران کمون پاریس متداول گردیده. باید در این جا یاد آور شد که جنبش و تفکر کمونیستی خیلی قبلتر یعنی از دوران انقلاب کبیر فرانسه (1789) مطرح گردیدهبود. «فرانسوا امیل بابوف» انقلابی رادیکال فرانسوی بود که در سال 1796 م. با بنیان گذاری تشکیلات «توطئه برابران» اولین جریان متشکل با اندیشهی کمونیستی را بنیان نهاد.
البته وقتی از کلمهی کمونیسم برای مبارزان قبل از مارکس استفاده میکنیم منظور اندیشهای حاوی تفکر، ضد مالکیت خصوصی و طرفدار برابری مطلق انسانها است. بابوف خواستار سرنگونی دولت سرمایه و برقراری برابری در همه شئون زندگی برای مردم و وضع قوانینی بر همین اساس بود. اندیشههای بابوف را «کمونیسم هموار طلب یا سرباز خانهای» میشناسند. بعد از بابوف کسان دیگری چون «اتین کابه» و «ویلهلم واتیلینگ» این نظریه را به شکلهای دیگری پی گرفتند.
در سال 1839 توسط لوئی آگوست بلانکی ( 1805-1881) تشکیلاتی با عنوان «انجمن عدالت» بنیان گذاشته شد که جریان مخفی کمونیستهای فرانسوی بود. رهبری این جریان با 3 کمونیست آلمانی و فرانسوی به نامهای «کارل شاپر» ،« هایزیش باوئر» و «ژوزف مول» بود. این انجمن پایه و اساس تشکیل «اتحادیه کمونیستها» در نوامبر 1846 م. گردید. یعنی اولین تشکیلاتی که به صورت رسمی از عنوان کمونیست استفاده کرد.
در حقیقت ادعای آقای مقیل مبنی بر شهرت نام کمونیسم از کمون پاریس سال 1871 کاملاً بی پایه و اساس است و اولین تشکیلات رسمی و سراسری کمونیستها در اروپا (و البته جهان) ،25 سال قبل از قیام کمون پاریس بر پا گردیدهبود. بر همین اساس بود که اتحادیه کمونیستها به مارکس وانگلس دستور نوشتن بیانیه این انجمن را صادر نمود که در سال 1848 م. با نام «مانیفست حزب کمونیست» منتشر گردید.
پس ارتباط نام مارکس و کمونیسم هیچ منشایی در کمون پاریس ندارد. مارکس و انگلس کمونیستی را پایه ریزی کردند که بر 3 علم اقتصاد سیاسی، فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک و مبارز طبقاتی، سوسیالیسم» قرار داشت، مارکس به مسئله برابری به شکل علمی و غیر تخیلی نگاه میکرد و از تجارب مبارزات طبقاتی و سوسیالیستی گذشته استفاده کرده و آنها را نقد میکرد و بر اساس این نقد آنها تئوری کمونیسم علمی را پایه گذاری نمودند.
منشا ، تفکر مارکس از دید مقیل
آقای مقیل معتقدند چون مارکس در جوانی به شعر خوانی پدرش (از روی اشعار ولتر) گوش فرا میداده و از طرفی سخنرانی هایی را که از «ژان ژاک روسو» به عنوان منبع میآوردند میشنیده، تحت تاثیر آنها قرار میگرفته و در آثار و نظریات و مبارزات بعدیاش مخالف مالکیت خصوصی گردیده )... در اغلب مجالس خصوصی و سخنرانیهای عمومی جملههای طویلی از ژان ژاک روسوjea – Jacques rousau آورده میشد- در این صورت اگر بعدها در هر یک از برنامههای حزبی که مارکس تهیه کننده آن بوده به آن ماده بر میخوریم که مالکیت زمین را به سختی محدود میکنند، بایستی به یاد گفته ژان ژاک روسو بیفتیم که بزرگترین دشمن اجتماع را آن کس خواند که برای اولین بار دور زمینی را حصار کشید و گفت: « این زمین متعلق به من است!» ( همان کتاب ،ص 11)
این هم سند دیگری از دلایل بی اطلاعی و یا اظهار نظر مغرضانه آقای مقبل است. اندیشه مخالفت با مالکیت خصوصی تا بیش از کار مارکس در نشریه ی راین یعنی در سالهای اول دهه ی 1840 در هیچ کدام از آثارش دیده نمیشود. در زمانی که مارکس در این نشریه به عنوان سر دبیر مشغول فعالیت بود مسئله قانون دزدی چوب» پیش آمد. مارکس این قانون را از نظر حقوقی و قضایی و البته سیاسی مورد بررسی قرار داد، وی درهمین زمان او به مطالعه آثار سوسیالیستهای فرانسوی و آلمانی دست زده بود.
حاصل این مطالعات و بررسی های چهار چوب فکری راجع به مسئله مالکیت خصوصی شد که تاثیر اصلی را همین مسئله دهقانان و جمع آوری هیزم توسط آنها گذاشت. مارکس این نتایج را در مقالهای تحت عنوان «درباره قانون دزدی چوب» در اکتبر 184 م. در نشریه عنوان نمود.
در این جا است که برای اولین بار او به مالکیت خصوصی نقد کرده مینویسد:« بعضی چیزها نمیتوانند به مالکیت خصوصی در آیند، مگر آنکه عدالت زیر پا گذاشته شود.»(مجموعه آثار مارکس و انگلس، جلد اول، صفحه 236 (به زبان انگلیسی)
زندگی خصوصی مارکس از دید مقیل
از آنجایی که منابع دکتر مقیل برای نوشتن کتاب منابع معتبری نیستند و در نتیجه کتاب حاضر نیز مجموعهای از تفکرات دیگران به انضمام دیدگاههای غیر علمی نویسنده است. این در حالی است که کتاب مفصل و مستند«کارل مارکس، زندگی و مبارزاتش» نوشته دیوید مکللان به زبان انگلیسی در سال 1973م . نیز دردسترس ایشان و همهی انگلیسی زبانان دنیا بوده که مجدداً تحدید چاپ نیز گردیده است.
آقای دکتر مقیل درباره ی خصوصیات کارل مارکس چنین می نویسد:« ... مارکس در زندگی شخصی خود عاری از غرور و جوانمردی بود، با کمال بی ریایی (یا بهتر گفته شود بیحیائی) از دوستان و حتی آشنایان قرض میکرد و دین خود را نمیپرداخت...» (همان کتاب ص 12) این در حالی است که آقای مقبل در متن خود کتاب دهها بار به مبارزات بی وفقه مارکس و در نتیجه تعطیلی روزنامهاش، اخراج و تبعید و زندانهای کوتاه مدت و متعددش و نهایتاً تبعیدیش به انگلستان اشاره می کند.
چگونه کسی که تمامی عمر خود را صرف مبارزه و تحقیق میکند و در آمد ثابتی ندارد میتواند از دیگران قرض نگیرد. و آیا پول قرض گرفتن نیاز به بیحیایی دارد؟ از طرفی خود نویسنده در صفحات بعدی کتاب به یک مورد از بازگردانیدن قرض از سوی مارکس به دایی اش اشاره دارد و در جایی دیگر از دادن مبلمان منزل در لندن به صاحبخانه به جای اجارههای عقب افتاده. پس میبینیم که آقای مقیل پس از تخریب مارکس در صفحات اولیه کتاب، در صفحات بعدی به نقض گفتههای خویش میپردازد.
آقای مقیل از این هم فراتر رفته مینویسد :«در زندگی خانوادگی، گرچه اغلب تذکره نویسان معتقدند که او شوهر و پدر خوبی بود- اما در آنجا نیز می بینیم که او بیشتر خود را می پرستید تا اینکه به فکر دیگران باشد، نسبت به زنش که شوهرش را دوست میداشت بیوفایی کرد و نسبت به خادمهیِ با وفایش بیرحمانه تجاوز نمود و او را حامله کرد...» ( همان کتاب ص 13)
واژه ی خودپرستی یعنی ترجیح دادن «خود» و «زندگی شخصیتی خود» به دیگران است. یعنی مقدم قرار دادن «خود» و پایمال کردن حقوق مادی و افراد «غیراز خود». چگونه میتوان انسانی را که از سال 1841تا 1881 یعنی 40 سال از عمرش را صرف مبارزه در راه گسستن زنجیرههای نامرئی سرمایه و از بین بردن استثماراست و از ابتداییترین لذات زندگی چشم پوشیده است را به خودپرستی متهم کرد. همانطور که آقای مقبل در صفحات بعد مجبور به اقرار می گردد زندگی مارکس (کسی که دارای دکترای فلسفه از معتربرترین دانشگاههای آلمان بود) بر اثر مبارزات و فعالیتهایش مملو از روزهای سیاه است.
روزهایی که با فقر، بی خانمانی، مرگ فرزندانش در اثر بیماری و بیغذایی و از دست رفتن سلامتیاش همراه بوده. پس از مرگ «ادگار» فرزند کوچک مارکس، او در نامهای به انگلس مینویسد:«مرگ ادگار کوچک چنان تاثیری بر روح و روان من نهادهاست که فکر میکنم تا ابد این تاثیر و این غم به همراهم باشد. » جا دارد دراین جا به این نکته اشاره کنم که ادگار فرزند خردسال مارکس در دوران اقامت او در لندن در اثر بیماری و سوء تغذیه که نتیجه فقر وحشتناک حاکم بر خانواده بود در گذشت.
اما نویسنده در صفحه 517 به نقض اتهام خود پرستی و بی عاطفگی مارکس می پردازد: «... در برابر زنان بسیار با عاطفه و مهربان بود و با زن و دختران خودش با مهربانی فوقالعاده رفتار مینمود و برای عقاید و صفات مخصوص هر کدام از آنها احترامی کامل قائل بود....) ( همان کتاب صفحه 517)
در مورد «تجاوز» مارکس به مستخدمه اش «لن شن». تا آنجایی که به معنی لغوی «تجاوز» بر میگردد. تجاوز در مفهوم جنسی یعنی انجام عمل جنسی (s.e.x) انسانی با انسان دیگر به صورتی که طرف مقابل به زور (عنف) وادار به چنین عملی شود. عزیزانی که علاقمند به درک مفهوم حقوقی این کلمه هستند می توانند به کتب حقوقی مراجعه نمایند. برای من بسیار عجیب است که آقای مقبل که ظاهراً «پزشک» هم هستند به این مفهوم پی نبرده اند؟
ما در هیچ منبعی به جریان تجاوز مارکس به مستخدمهی با وفایشان بر نمیخوریم –تنها در یک سری از منابع به رابطه جنسی مخفی مارکس با «لن شن» اشاره میشود که در حالهای از ابهام فرو رفته و هیچ سندی برای اثبات آن مبنی بر اعتراف نزدیکان مارکس (همسر، دختران یا انگلس) وجود ندارد.
مقبل مینویسد: «مارکس نه تنها یهودی بودن خود را نه فقط تا آخر عمرش انکار نمود، بلکه، در حالی که مادرش هانریت Henriete تا آخر عمر یهودی ماند (پدر کارل در سال 1824 مسیحی به دین مسیح پیوست) با کمال بیحیائی به یهودیان و نژاد یهود بدگویی نمود! (همان کتاب ص 13) همان طور که نویسنده در پرانتز اشاره میکند پدر مارکس یعنی «هانریش مارکس» به دلیل فشارهایی که بر روی یهودیان آلمان بود در سال 1824 رسماً دین خانواده را از یهود به مسیحیت تغییر داد (این در حالی بود که مارکس 10 ساله بود) و این شامل و کلیه افراد فامیل (حتی مادر مارکس) نیز میشد. لازم به توضیح است اعتقادات مذهبی مارکس عملاً از پایان دوران دبیرستان رو به افول گذاشت.
درک مارکس در سنین 16 تا 18 سالگی درکی فلسفی بود و در آن سنین به مذهب تنها به عنوان «آرمانی بشری» نگاه میکرد نه آئینی آسمانی و فرا زمینی. این باور زمینی مارکس به خدا و مذهب عملاً در دورانی که به مطالعه آثار هگل روی آورد از میان رفت و با گرایش ماتریالیستیاش به «لودویک فویر باخ» عملاً از آن گسست. بنابراین هرگز نمیتوان مارکس را پیرو آیین یهود یا مسیحیت و یا هیچ آئین مذهبی دیگری دانست چه برسد که یهودی بودنش را انکار نماید. اما درباره بد گویی توام با بی حیایی به یهود و نژاد آن بایستی مجدداً به این نکته باز گردم که اگر آقای دکتر مقیل به مطالعهی آثار مارکس پرداخته بود هرگز چنین تحریف تاریخی را مرتکب نمیگردید. تنها اثری که مارکس به مسئله یهودی می پردازد کتاب «درباره ی مسئله یهود است.»(4)
این کتاب نه فقط حمله به یهودیان و نژاد آنها را دارد و نه تلاش برای پوشانیدن گذشته مارکس است. مارکس در این کتاب به نقد نظریات هگل گرایان چپ و در رأس آنها «برونو بائر»میپردازد. مارکس میگوید تنها زمانی میتوان یهودیان را آزاد کرد که خود آزاد کنندگان آزاد شوند. در اینجا مارکس به «ملیت خیالی» اشاره میکند که از آینده بشری جدا است. ملیتی که بعدها در چهار چوب مکتب «صهیونیسم» تعریف گردید. مارکس در این کتاب میگوید: «ما برای آن که بتوانیم دیگران را آزاد سازیم، اول باید خود را آزاد کنیم. انعطاف ناپذیرترن شکل تقابل میان یهودیان و مسیحیان، تضاد مذهبی است. چنین تضادی را چگونه میتوان حل کرد؟ با ناممکن ساختن آن، تضاد مذهبی چه گونه ناممکن میشود؟ با الغای مذهب. (درباره مسئله یهود، گامی در نقد فلسفه حق هگل نوشته کارل مارکس ترجمه دکتر مرتضی محیط، نشر اختران – ص13)
دراینجا مارکس به نقد رادیکال مذهب میپردازد. او مذهب را به طول کلی و باورهای آن به طور کلی اهداف قرار میدهد نه یهودیت به طور خاص.
آقای مقبل در جریان شرح زندگی و دوران جوانی مارکس مینویسد:« از آنجایی که کارل متعلق به طبقه مرفه بود اصطکاک مستقیمی با بینوایان نداشت. (کارل مارکس که بود؟ ص 40)
آقای نویسنده در خط خط کتاب خود به نقض گفتههای پیشین خود میپردازد. در جهان هستی نفیِ نفی یعنی تکامل و نفی مقولهها و پدیدهها امری طبیعی است، اما هر مقوله با نفی گذشته خویش به تکامل و کمال میرسد در حالیکه آقای مقبل دائماً در حال « نقض گفتههای خویش و نه نفی آنها است و راه کمال و تعالی را نمیپیماید. ایشان در صفحه 21 کتابشان مینویسند: «در دورانی که مردها معمولاً در سنهای خیلی کمتری ازدواج مینمودند. نشان میدهد که تا آن موقع وضع مالی هرشل اجازه ازدواج و تشکیل فامیل را نمی دادهاست. هر چند که در آمد پدر کارل از راه وکالت به تدریج رو به افزایش گذارده، ولی هرگز تا آخر عمر به ثروت زیاد نرسید.» (همان کتاب ص 21)
باز نقض گفتههای قبل که مارکس و خانوادهاش را مرفه و ثروتمند نشان میدهد.
ریشه های مطالعه ی اقتصاد سیاسی مارکس از دید مقیل
آقای نویسنده مینویسد:« در تابستان سال 1850 مارکس به طور مرتب با استفاده از مجله ی مهم اکونومیست (Economist) که به طور هفتگی در لندن دربارهی اقتصاد و سیاست منتشر میشد، شروع به یک رشته تفحصات عمیق در زمینه ی سیاست اقتصاد نمود...» (همان کتاب ص 338)
اول آنکه آقای نویسنده در آغاز قرن 21 میلادی و دهه آخر قرن 13 خورشیدی که زیان دگرگونیهای فراوانی یافته و فن ترجمه نیز در نتیجهی این دگرگونی ها تغییرات اساسی یافته، هنوز واژه ی political economy را سیاست اقتصاد ترجمه میکند. در حالیکه از دهه ی 50 خورشیدی این واژه به «اقتصاد سیاسی» ترجمه گردیده.
دوم: آنکه مارکس مطالعات اقتصادی خود را نه از سال 1850 که از اول دهه 1840 یعنی زمانی که به عنوان سر دبیر در نشریه «راینیش زایتونگ» (نشریه راین) کار میکرد آغاز کرده دراین زمان مارکس درگیر مسایلی از قبیل جنبش کارگری با قانون دزدی هیزم، جنبش اعتراضی انگور کاران بازل گردید. به این نتیجه رسید که تنها مطالعه اقتصاد و به خصوص علم «اقتصاد سیاسی» میتواند به تحلیل و پاسخگویی چنین مسایلی بپردازد. مجموعهی اولین مطالعات و تحقیقات مارکس تحت عنوان «دست نوشته اقتصادی و فلسفی 1844» در پاریس منتشر گردید.
مارکس در دیباچه این اثر دلایل شروع و بررسی مطالعه علم اقتصاد سیاسی را چنین شرح میدهد:«قبلاً در سالنامه آلمانی – فرانسوی نقدی از علم حقوق و علم سیاست به شکل نقد بر فلسفهی حق هگل ارائه کرده بودم: زمانی که فقط این نقد را برای انتشار آماده میکردم، پی بروم که در هم آمیختن نقدی که تاملات نظری را بررسی کرده باشد با نقادی از موضوعات متنوع دیگر نامناسب است و مانع پیشبرد بحث میگردد و فهم مطلب را دشوار میکند.
افزون بر آن، اگر بخواهیم فقط در یک اثر مطالب گونان و فراوانی را بگنجانیم باید شیوهای صرفاً گزینه گویا نه در اختیار کنیم... از این رو در چند جزوهی مجزا و مستقل نقد خود را از حقوق، اخلاق، سیاست و غیره انتشار میدهم و سپس تلاش میکنم در اثری دیگر، تمام این نقدها را به صورت یک کل مرتبط ارائه کنم تا ضمن نمایش روابط درونی اجزای جداگانه، نقدی از ساخت و پرداخت نظر ایشان فراهم آورم. به همین دلیل در اثر حاضر ارتباط متقابل اقتصاد سیاسی با دولت ، علم حقوق، اخلاق و زندگی مدنی و غیره تا آن جا مورد بررسی قرار گرفته که خود اقتصاد سیاسی آشکارا درباره آنها به بحث پرداخته است.
نیاز چندانی نیست که خواننده مطلع از اقتصاد سیاسی اطمینان دهم که نتایجم با تحلیلی سراسر تجربی و بر اساس پژوهش انتقادی و تمام عیار از اقتصاد سیاسی حاصل شده است. (دست نوشته های اقتصادی و فلسفی 1844، نوشته کارل مارکس، ترجمه حسن مرتضوی، نشر آگه ص 48 و 49)
مانیفست کمونیست و روح حاکم بر آن!
نویسنده پس از شرح مفصلی که راجع به نگارش مانیفست میدهد به تفسیر آن ازدیدگاه خودش میپردازد. او می نویسد: « ...مانیفستو روح جدیدی در جنبشهای انقلابی به وجود آورد: روح مبارزه و خشم وتنفر! تا آن موقع جنبشهای سوسیالیستی روح جنبه انسانی داشتند و در تبلیغات خودشان به عوض اختلاف طبقاتی رسم برادری وهمنوعی را تاکید میکردند، در صورتی که مارکس در مانیفستو جنبهی مبارزه را هستهی تبلیغات و فعالیتهای خوبی قرار داد! ازدیدگاه کمونیستهای مارکسی مردم برادر یکدیگر نبودند، بلکه دشمنان یکدیگر بودند که دائماً برای بدست آوردن قدرت با یکدیگر در جدال میباشند (کارل مارکس که بود؟ ص 252 و 253)
آقای مقیل گویا نمی دانند که مارکس و انگلس در عصری در حال نگارش مانیفست (یا به قول ایشان مانیفستو.) بودند که دولتهای سرمایه داری در فرانسه، بلژیک ،آلمان و ایتالیا به وحشیانهترین شکل ممکن در حال سرکوب و قتل عام تودههای مردم دست میزدند.(5)
مفهومی که آموزشهای سوسیالیستهای پیشین (سوسیالیستهای تخیلی) تبلیغ میکردند در حقیقت سرمایهداری را اصلاح پذیر میدانست. کسانی چون «شارل فوریه»، «رابرت اوئن»، «هنری سن سیمون» ( یعنی پیشگامان سوسیالیستی که آقای مقبل از آن صحبت میکنند) همه فکر میکردند تا با کمک و دستگیری از کارگران یا استخدام آنها با حقوقی بیشتر تا پناه گرفتن در دهکدههای اشتراکی جدا از جامعه میتوانند سوسیالیسم را مستقر سازند.
در حالی که سرمایهداری که از تمام منافذش خون و چرک بیرون میریخت 12 تا 14 ساعت کار در روز را به کارگران تحمیل نموده، کودکان و زنان را نیز وحشیانه و در ساعات بالا به کار گمارده بود.
درهمین زمان کارگران در کثیف ترین و متعفن ترین محلات زندگی کرده و پس از چند سال کار عملاً در اثر بیماری هایی چون سل، ناراحتیهای مفاصل و ... از پا در میآمدند. و درست در همین زمان هر اعتراض و اعتصاب کارگری به خونین تری شکلی از سوی پلیس و ارتش (دستگاههای دولت سرمایهداری) سرکوب میگردید. آیا میتوان با رسم برادری و نوع دوستی با چنین طبقه ومناسبات تولیدی سخن گفت؟
بر خلاف آنچه آقای مقبل ادعا میکنند اندیشه مارکسی انسانها را دشمن یکدیگر نمیداند و در هیچ کدام از آثار مارکس و انگلس و یا در شیوه ی مبارزاتشان چیزی از چنین روش یا نگرش نمییابیم. مارکس در جامعه از انسان و طبقه ومنافع طبقاتی سخن میگوید . او تاریخ را تاریخ مبارزهی طبقاتی انسانها می شناسد و به امید رفع طبقه و زندگی طبقاتی که منشاء همه کینهها و جنگها وکشتارها است مبارزه مینمود.
کتاب کارل مارکس که بود؟... به تمامی رئوس و آثار مارکس می پردازد که هر خط آن قابل تعمق و بررسی است اما اگر ما بخواهیم خط خط کتاب را نقد کرده مورد بررسی قرار دهیم. بابستی کتاب قطورتر ( دو برابر یا بیشتر) را به نگارش در آوریم که از حوصلهی خوانندگان بیرون است.
در این جا عزیزانی که علاقه مند به شناخت زندگی و مبارزات کارل مارکس و فردریش انگلس هستند کتابهایی را معرفی می نمایم:
1-کارل مارکس، زندگی و دیدگاههای او (2 جلد)، نوشته دکتر مرتضی محیط ، نشر اختران
2- سرگذشت یک خانواده مبارز، نوشته ف. ج. پیترز، ترجمه دکتر داور رشخاوندی
این کتاب در سال 1379 توسط نشر آتیه و در سال 1385 توسط نشر دات منشتر گردیده است.
3- کارل مارکس، نوشته آیزابرلین، ترجمه رضا رضایی، انتشارات ماهی، 1378
توضیحات
1- در مورد ویژگیهای پادشاه و آنهم پادشاهی موروثی میتوانید به مقالات کارل مارکس در باره سانسور در نشریه راین مراجعه نمایند. این نوشته ها در کتاب «سانسور و آزادی مطبوعات» ترجمه حسن مرتضوی،
نشر اختران به فارسی برگردانیده شده است.
2- کلیه مطالب ذکر شده در گیومه عین مطالب کتاب یا همان نوع انتشاء و نگارش است.
3- برای اطلاعات کاملتر میتوانید به کتاب «صورت بندیهای اقتصادی پیشا رمایه داری» نوشته کارل مارکس، ترجمه دکتر خسرو پارسا «نشر دیگر» مراجعه نماید.
4- این اثر 2 بار به فارسی برگردانیده شده که عبارتند از:
1- درباره مسئله یهود، ترجمه ع. افق نشر پویش بی نا بی تا
2- درباره مسئله یهود؛ گامی در نقد فلسفه هگل، ترجمه دکتر مرتضی محیط و ویراستاری محسن حکیمی، حسین مرتضوی نشر اختران،1381
5- در همین زمان یعنی در سال 1848 در کشورهای فرانسه، آلمان و بلژیک یک انقلاب سراسری در حال وقوع بود. دولتهای این کشور با پشتیبانی دولت و روسیه تزاری با شدیدترین شکلی دست به سرکوب این انقلاب زدند. پس از آن بسیاری از انقلابیون و یا کسانی که به آنها کمک کرده بودند. دستگیر، زندانی و تبعید شدند . طبقه کارگر این کشورها در کنار تودههای مردم از جدی ترین نیروهای انقلاب 1848 بود.
6- برای درک بهتر شرایط زندگی طبقه کارگر اروپا در قرن 19 می توانید به کتاب «وضعیت کارگر انگلستان» نوشته فردریش انگلس مراجعه نمایید. این کتاب به فارسی برگردانیده و توسط انتشارات کمونیسم در خارج از کشور به چاپ رسیده است (پیش از انقلاب)
* مطلب ارسالی به کوخ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر