بيست و دوم تير ماه 1356 از زندان آزاد ميشود تا به درياي شورش توده ها تن بسپارد, در سال 1356, براي دومين بار, با انتشار بيانيه اي چهل نفره كانون نويسندگان گشايش مي يابد, نشست بنيانگذاران دومين دوره, همزمان است با آزادي سعيد از زندان, و او يكراست از زندان به كانون ميايد و ميگويد ”من ديشب از زندان آزاد شده ام و امروز آمده ام تا در دفاع از آزادي بيان, انديشه و اجتماعات, به كانون نويسندگان بپيوندم” و بيانيه ٩٨ نفره كانون را امضاء ميكند
شب هاي شعر كانون از مهرماه 1356 آغاز شده است, و پانزده هزار نفر را بخود ميخواند, شعر سعيد چون چراغي تابناك در دلهاي روشنفكران جبهه انقلاب, شور و اميد و توان مي آفريند, ”توده اي ها” به تريبون ”چپ روها”, حمله ميبرند تا سيم ميكرفون را قيچي كنند, توده ها ”توده اي ها” را سر جاي خود مينشانند, شعر سعيد شعر شورش است و انقلاب
روز ٢٣ آبان 1356, دانشگاه صنعتي تهران, بجاي دو هزار دعوتي كانون, بيش از ده هزار نفر به درون دانشگاه ميايند, پليس و ساواك گرداگرد دانشگاه را به محاصره در آورده است. پيام همبستگي كارگران با محاصره شدگان از سوي نماينده ي كارگران در دانشگاه خوانده ميشود, پيام و سرود و شعر در سرود هاي انترناسيوناليستي, دايه دايه و ..... در هم ميپيچند
شب شعر به تظاهرات خياباني انجاميد, كار مسكن, آزادي, حكومت مردمي شعار اصلي تظاهر كنندكان است, صد ها نفر دستگير ميشوند, خبر دستگيري در شهر ميپيچد و مادران و پدران و آشنايان و تماشاچيان گروه گروه شبانه به دانشگاه صنعتي آمده اند, و سعيد و بيش از ده هزار نفر, سرود خوان آزادي دستگير شدگان را خواهانند, روز بعد رژيم ناچار ميشود, دستگير شدگان را آزاد سازد و انگاه سعيد ميپذيرد كه از دانشگاه به خيابان بيايد, پليس از آنان ميخواهد كه تنها و آرام, راه خود را بگيرند و پراكنده شوند, جمعيت به بيرون هجوم ميبرد و به پشتيبانان مي پيوندد و تظاهرات ادامه ميابد, در خيابانهاي نواب, آذربايجان و كوچه هاي پيرامون در درگيري با پليس بيش از يكصد و پنجاه نفر زخمي ميشوند و شعارهاي ”كارگران برادرند, برادران برابرند”, ”حقوق بشر, چماق بشر”, ”شاه سگ زنجيري آمريكا ست” و برادري برابري حكومت كارگري” خيابانها را به لرزه در مي آورد. نه آخوندي در خيابان است و سخنت از دينمداران .
در همين روزها ست كه شب هاي شعر گوته ”در انستيتو گوته” بر پا ميشود. سعيد از شب پنجم براي هزاران نفر كه حتي بر ديوارها و پياده روها ايستاده بودند, شعر ”در بند پهلوي” و ”از كشتارگاه” را ميخواند و مردم را به انقلاب فرا ميخواند.
پس از سرنگوني رژيم پهلوي نيز لحظه اي از مبارزه در راه كارگران و زحمتكشان باز نمي ايستد, در سال 1358 به نمايندگي از سوي ”سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران” در انتخابات مجلس, كانديد ميشود و از اين تريبون در گرد همايي چند صد هزار نفره در ميدان آزادي در تهران براي جبهه انقلاب سخن ميگويد و به افشاي رژيم جمهوري اسلامي مي پردازد, ديگر هيج جايي براي مدارا و سازش نمانده است, اكثريت رهبري سچفخا در كنار رژيم جمهوري اسلامي است و دست در دست توده اي ها گذارده است, در حاليكه تركمن صحرا, انزلي, خرمشهر, كردستان, آذربايجان وسراسر ايران, هر كوي و كارخانه به دستور خميني و دست سياه جامگان تيمسار قره ني, رحيمي و سيد احمد مدني و حزب الله و خط اماميان, رفيق دوستها, غرضي ها رضايي ها و همدستان توده اي – اكثريتي آنان , بني صدر هاي و نهضت آزادي و شوراي انقلاب و ........ انقلاب را به خاك و خون و خيانت كشانده اند. پس سعيد نميتواند سكوت اختيار كند, پس فرياد بر مي آورد
”اگر با شهامت خود ايستاده ايم, اگر ميدانيم كه حق با ماست, سكوت نكنيم او شاعر انقلاب است, پس نميتواند كه با انقلابيون نباشد, با كارگران و زحمتكشان همصدا نگردد, نميتواند كشتار خلق تركمن را ببيند و ساكت به تماشا بنشيند, او ميسرايد, به ياد توماج و يارانش, براي صحرا, براي گنبد, براي "آياي" براي "اوبه هاي سوخته", براي كردستان, براي كارگران و زحمتكشان, به مبارزه بر ميخيزد, سازمان ميدهد و در تمامي كارزارها حضور دارد, در كوي و خيابان شب نامه بر كمر ميبندد .
در سال 1359 هنگام پخش تراكت در تهران, در خيابان انقلاب, به وسيله گشت سپاه دستگير ميشود, با داد و فرياد, جنجال خياباني براه مي اندازد و در ميان مردم ناپديد ميگردد
هفدهم بهمن ماه 1360 نخستين ميتينگ پس از انشعاب ”اقليت” از ”اكثريت”, سازمان چريكهاي فدايي خلق را تدارك مي بيند, بناست كه خود او چكامه اي در ميدان آزادي بخواند. نزديك به چهل هزار نفر به سوي ميدان روانه ميشوند. پاسداران در لباس رسمي و حزب الله حمله مي آورند و تظاهرات به خون كشيده ميشود, جهانگير قلعه مياندوآب كارگر كمونيست بوسيله سپاه ربوده ميشود و پس از شكنجه با گلوله هايي در دهان و چشم در سردخانه ي پزشكي قانوني يافته ميشود و سعيد چكامه ي ”جهان كمونيست” را ميسرايد و اين آخرين شعر سعيد است.
گلوله اي در دهان
گلوله اي در چشم
در تكه هاي يخ
در سرد خانه پزشك قانوني
در شعله ي منجمد خون مي تابد
شعله اي در دهان
شعله اي در چشم
در ميتينگ هفدهم بهمن
در انبوه هواداران و مردم
در ميان پلاكاردها و شعارها
در گردش تفنگداران جمهوري و گله هاي پاسدار واوباش
در قرق چماق وزنجير و نارنجک
در صداي شليك هاي ترس و
دشنام هاي جنون
..............
در ميان پلاكاردها
انقلاب
با پيشاني شكسته و خونچكان
مي خواند
با صداي درخشان جهان و
رودخانه ها
و رفيقان جهان
جهان كمونيست را
مي سرايند و
مي سرايند
با دسته گل هايي از خون
بر فراز ميتينگ تاريخ
او همچنان ميغرد و ميخروشد و به مبارزه در كنار يارانش و كارگران وزحمتكشان ادامه ميدهد و آنان را به قيام بر عليه ستمگران دين و سرمايه فرا ميخواند, اما حكومت سياه پوشان اسلام و سرمايه نيز از او غافل نيست, پس در بيست و هفتم فروردين 1360 و در شب عروسي اش بوسيله پاسداران دستگير ميشود و پس از شصت و شش روز شكنجه بر همان تخت ها و با همان شلاقهاي دير آشنا در سحرگاه روز اول تير ماه به جوخه اعدام سپرده ميشود.
سعيد سلطانپور اين شاعر انقلاب, شاعر رنج و خون وكار, شاعر رزم و مبارزه, شاعر درد وعشق بر زمين افتاد اما همچنان كه خود سروده بود خونش پتكي شد در دست كارگران و داسي در دست برزگران, تا با اين پتك ها و داسها بر فرق رژيم سرمايه داري بكوبند و آنرا به زباله داني تاريخ ارسال نمايند .
1319 در سبزوار متولد شد.
1339 - 1353 به عنوان آموزگار در جنوب تهران مشغول به تدریس بود.
1339 - 1344 با هنركده آناهیتا همكاری نمود و به اجرای نقش در اتللو پرداخت.
1340 در اعتصاب فرهنگیان شركت فعال داشت
1344 نمایشنامه “سه خواهر” اثر آنتوان چخوف را به همراه مهین اسكویی كارگردانی كرد
1344 - 1348 دانشجوی تاتر دانشكده هنرهای زیبا دانشگاه تهران بود
در این سال ها كارگردانی “مرگ در برابر” از وسلین هانچف را به عهده داشت و كارگردان و نویسنده “ایستگاه” و مسئول پخش آن از تلویزیون بود.
1347 صدای میرا مجموعه شعرهای سروده شده از 1340 تا 1347 را منتشر كرد.
1347 یكی از شاعران شبهای شعر این سال بود. در همین سال به مخالفت با سندیكای هنرمندان تاتر ایران برخاست و انجمن تاتر ایران به همراه ناصر رحمانی نژاد بنیاد نهاد
1348 “دشمن مردم” از ایبسن را به اجرا درآورد و برای فرار از سانسور نام ”دكتر استوكمن” را بر آن نهاد. سالن نمایش را پس از 11 اجرا بر روی آنان بستند
1349 “آموزگاران” از محسن یلفانی را به اجرا درآورد كه سبب بازداشت نویسنده و گارگردان آن شد. در این سال “نوعی از هنر نوعی از اندیشه” انتشار داد.
1350 “چهرههای سیمون ماشار” از برشت را اجرا كرد.
1351 “نوعی از هنر نوعی از اندیشه” را با وجود ممنوهیت مخفیانه انتشار داد و به همین جهت بازداشت شد. در این سال “چهرههای سیمون ماشار” از برشت به اجرا در آورد كه پس از 18 اجرا سالن نمایش را بستند
1353 از اداره فرهنگ اخراج شد. ، “آوازهای بند” را سرود. او در همین سال بازداشت و محكوم به 3 سال زندان شد.
1353 - 1356 در زندان شعرهای “از كشتارگاه” را سرود.
1356 آزادی از زندان
22/4/1356 در جلسه بنیان گذاران كانون نویسندگان ایران دوره دوم شركت کرد و یكی از 98 نفر امضا كننده بیانیه كانون بود. در شبهای شعر دانشگاه صنعتی تهران و شبهای شعر انستیتو گوته شعر خواند. در همین سال به اروپا سفر کرد و كمیته “از زندان تا تبعید” را به همراه چند نفر از دوستانش بنیاد نهاد
در این سال "حسنك" را منتشر کرد.
1357 به ایران بازگشت
1358 به عضو هیئت دبیران سندیكای هنرمندان و كاركنان تاتر در آمد. در این سال “عباس آقا” و “مرگ بر امپریالیسم” را به اجرا در آورد. كاندیدای نمایندگی مجلس از طرف سازمان چریكهای فدایی خلق شد.
1359 در اولین متینگ سازمان چریكهای فدایی پس از انشعاب شركت كرد. دبیر كانون نویسندگان ایران شد.
27/1/1360 دستگیر شد. غِیابا به دبیری كانون نویسندگان ایران انتخاب شد.
31/3/1360 اعدام ناجوانمردانه رفیق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر