گزارشگر ناهيد جعفرپور
روز جمعه 26 مارس در شهر هامبورگ سمينارهمگامی کانونها، نهادها و مجامع ايرانی در "همبستگی و دفاع از مبارزات مردم ايران و نه به جمهوری اسلامی- در اروپا: با تم ضرورت همگامی کانونهای شهری در پشتيبانی از مبارزات مردم ايران
و «نه به جمهوری اسلامی» در اروپا و ... و چه راه ها و يا راه حلهايی در خارج از کشور وجود دارد؟
برگزار گرديد. در اين سمينار که بيش از 70 نفر از طرف کانون ها و نهاد ها و کميته های ايرانی واقع در کشور های آلمان، فرانسه، هلند، سوئيس، نروژ، بلژيک و انگليس شرکت نموده بودند، در باره مبانی مشترک و طرح های ارائه شده به سمينار(طرح ها در ضميمه می باشند) و همچنين دقت بخشيدن به نکات مشترک برای همکاری و هماهنگی به بحث و گفتگو پرداخته شد.
مسئله قابل توجه در سمينار تفاهم عمومی برای همکاری و همگامی بر روی مبانی مشترک علارغم اختلاف نظر ها بر روی بديل جمهوری اسلامی بود. ترکيب شرکت کنندگان را می شد به سه کاتاگوری تقسيم نمود. کسانی که اعتقاد داشتند بديل جمهوری اسلامی سوسياليسم است و کسانی که جمهوری دمکراتيک لائيک را بديل جمهوری اسلامی می دانستند و همچنين کسانی که جمهوری دمکراتيک را بديل می دانستند. اما همگی تاکيد داشتند که همگامی نه بر مبنای بديل ها بلکه تنها بر محور مبانی مشترک و سرنگونی جمهوری اسلامی استوار می باشد. در واقع اين امر نشان دهنده اين مسئله بود که نيروهای چپ و دمکرات و آينده نگر اينبار برای اولين بار به لزوم همکاری و همگامی و در نظر گرفتن حداقل خواست های خود و نه حداکثر ها و با وقوف به تفاوت ها، با عظمی راسخ برای همگامی عليه رژيم سفاک جمهوری اسلامی وارد صحنه مبارزه گرديده اند. روز اول سمينار شرکت کنندگان از کانون ها به گزارش از فعاليت های شهری خود و همچنين پيشنهادات و طرح های ارائه شده از سوی کانون های و نهاد های شهريشان پرداختند. بعد از گزارش نهاد ها و کانون ها شرکت کنندگان تک تک نقطه نظرات خويش را حول مبانی پايه ای همگامی کانون ها و لزوم گسترش و شرکت وسيع نيروهای اپوزيسيون سرنگونی طلب در اين همگامی و همچنين پيشنهادات برای حرکت و اعتراض مشترک اعلام نمودند. روز دوم بحث آزاد وارد دومين دور خود گرديده وظهر روز شنبه تظاهراتی در ايستگاه راه آهن شهر هامبورگ با شرکت همه شرکت کنندگان در سمينار برگزار گرديد. بعد از راه پيمائی سمينار مجددا کار خود را از سر گرفته وبعد از يکدور بحث و ارائه پيشنهادات سه گروه کاری تشکيل گرديد و در اين سه گروه کاری بر روی طرح پايه مبانی مشترک و ساختارها و همچنين تشکيل گروه های کاری برای فعاليت آتی بحث و گفتگو گرديد و نتيجه در روز يکشنبه به سمينار ارائه گشت که بر مبنای آن تصيحاتی به طرح مبانی مشترک وارد گرديد و گروه های کاری مختلف شکل گرفت و همچنين در باره چگونگی تشکيل يک هيئت هماهنگی بحث و گفتگو شد که نتيجه نهائی بعدا به اطلاع رسيده خواهد شد. همچنين از سوی جمع برای شش ماه آينده چندين آکسيون پيشنهاد و مورد قبول قرار گرفت که به موقع به اطلاع عموم رسانده خواهد شد.
نکات مثبت سمينار:
ـ از نکات برجسته سمينار روحيه غالب در سمينار برای هم کاری و همگامی مشترک صرف نظر از اختلاف نظرها بود. درواقع برای اولين بار چپ های سوسياليست يک قدم از مواضع خود برای رسيدن به يک همگامی با دمکرات ها و آينده نگر ها بر عليه جمهوری اسلامی عقب نشينی نموده بودند که اين خود تحسين آميز بود.
ـ رسيدن به اين مسئله که هيچ نيروئی به تنهائی نمی تواند حرکت کند و شرط پيروزی همگامی تمامی چپ ها و دمکرات ها و آينده نگر هاست
ـ احترام به دگرانديش
ـ شرکت دو نفر از سوسياليست های مسلمان ( آرمان مستضعفين)
نکات منفی سمينار
ـ عدم سازماندهی مناسب راهپيمائی و تبليغات کم در اين رابطه در شهر هامبورگ و يک بعدی بودن شعار ها و پرچم ها در راهپيمائی ( در اين باره در سمينار انتقاد و بحث و گفتگو گرديد)
ـ شرکت زنان نسبت به مردان بسيار اندک بود( کمبود شرکت گروه ها و سازمان های زنان)
ضميمه 1
ضرورت همگامی کانونهای شهری در پشتيبانی از مبارزات مردم ايران و «نه به جمهوری اسلامی» در اروپا و ...
چه راه حل و يا راه حلهايی ميتواند در خارج از کشور وجود داشته باشد؟
نگاه ما به طرح پيشنهادی «همگامی» (١) به نشست هامبورگ در تاريخ ٢٦ تا ٢٨ مارس
کانون همبستگی و پشتيبانی از مبارزات مردم ايران � هانوفر
شنبه١٥ اسفند ۱۳۸۸ � ٦ مارس ۲۰۱۰
چه بايد کرد(۲)؟
اين سئوالی است که ذهن اکثر ما را به خود مشغول کرده است. پيوستن و همآوا شدن با «جنبش سبز» و دنباله روی از موسوی و ديگر اصلاحطلبان درون حکومتي؟ بديل: «رنگين کمان»، «همه با هم»؟ و يا «هر کس برای خود در کنار ديگران»؟ بديل «هماهنگی بين فعالين سياسی در طيف چپ و سوسياليستی»؟ بديل «همکاری بين احزاب سياسی دمکراتيک، مذهبی و چپ»؟
بديلی که ما انتخاب کردهايم: «همگامی(۳) ميان نهادهای شهری در پشتيبانی از مبارزات مردم(۴) و نه به جمهوری اسلامی(٥) در خارج از مرزهای ايران» است که در زير به جنبههائی از آن اشاره ميکنيم. اين بديل نه خود را در رقابت با سازمانهای سياسی سراسری ميداند و نه قصد آن دارد که جايگزين فعاليتهای آنها و يا فعاليتهای نهادهای دمکراتيک يا فرهنگی ـ سياسيِ محلی شود.
اين بديل بستری است برای نزديکی همهی اين گونه مجامع اعم از محلی و سرتاسری يا فرهنگی و سياسي؛ و همگامی ميان آنها. بديلی است برای شکل گيری يک جنبش نوين، برابر حقوق، افقي، دمکراتيک و عدالتخواه که بتواند در نهادينه کردن جنبش اعتراضی در خارج از کشور، در پشتيبانی از مبارزات مردم در «نه به جمهوری اسلامی» و مقابله با جنايات رژيم موثر بوده، بتواند بازتاب دهندهی خواستهای دمکراتيک و عدالت خواهانهی جنبش اعتراضی مردم باشد که به دليل شرايط شديد خفقان حاکم بر جامعه و گسترش دامنهی سرکوب رژيم جمهوری اسلامی امکان بيان نمييابند.
ما که خود به طيفهای گوناگون از تشکلهای سياسيـفرهنگی گرفته تا اعضاء و هواداران سازمانها و نهادهای دمکرات، عدالتخواه و لائيک، چپ سوسياليستی و کمونيستی و يا عناصر منفرد و جدا شده از سازمانهای سياسی تعلق داريم، بديل «همگامی» را نه تنها در تضاد با ساير فعاليتهای خود نميبينيم، که مکمل آن نيز ميدانيم.
وضعيت جامعه قبل از انتخابات رياست جمهوری
� تا دوماه قبل از انتخابات، هيچ جنبش و جوششی به چشم نميخورد، کارنامهی رياست جمهوری احمدی نژاد حتا برای بخشی از حاميان خود وی نيز جذابيتی نداشت. بخش عمدهای از مردم يا دليلی برای رفتن به پای صندوقهای رای نداشتند و يا اصولا مخالف رای دادن بودند. بخشی از اپوزيسيون خارج از رژيم نيز انتخابات را بايکوت کرده بود.
� در سطح بين المللی نيز رژيم به دلائل عديده که از موضوع اين بحث خارج است، با فشارهای رو به رشد مواجه بود: انتخابات رياست جمهوری در ايالات متحده آمريکا و پيروزی اوباما و اعلام تمايل او به تخفيف و يا حل بحران ميان دو کشور نيز عاملی شده بود که احمدينژاد و حاميان او نتوانند از دشمنی «شيطان بزرگ» به عنوان يک حربهی تبليغاتی برای کشيدن مردم به پای صندوقها استفاده کنند.
� اصلاحطلبان حکومتی نيز، ديگر نفوذ چندانی در ميان مردم نداشتند. علاوه بر اين، در طيف اصلاح طلبان نه يک برنامه اتتخاباتی وجود داشت و نه توافقی بين کانديداها. کروبی بدون تبانی با ديگران کانديد شده بود. ميان دو داوطلب ديگر يعنی خاتمی و موسوی نيز روشن نيود که کدام يک از استقبال عمومی بيشتری در ميان مردم برخوردار خواهند شد. فردی مورد نظر بود که هم مورد قبول مجموعهی طيف اصلاحطلب بوده و هم مورد توافق ارکان اصلی نظام و در ضمن مورد قبول بخشهای نارضی و يا رانده شده از نظام باشد. خاتمی تمايل درونياش را اعلام کرده بود و موسوی مردد بود که سران نظام چه واکنشی نسبت به کانديداتوری وی نشان خواهند داد. او ملغمهای از تمامی اين ويژهگيها بود: هم اصلاح طلب بود و هم نبود؛ هم راديکال و بنيادگرای اسلامی و مورد پذيرش بخش عمدهای از روحانيت قشری بود و هم مدرنيست اسلامی.
اما موسوی تا زمانی که تضمين نداشت که از شانس برابر با احمدی نژاد برخوردار است، از اعلام کانديداتوری خودداری ميکرد و حاضر به شرکت در انتخابات نبود. با اعلام چراغ سبز که در برابر کانديدشدن او مانع تراشی نخواهد شد، وارد عرصه ی انتخاباتی شد و خاتمی بر خلاف ميل درونی اش از کانديداتوری خود صرف نظر کرد.
� کارگزاران جمهوری اسلامی به اين امر واقف بودند که تنور انتخابات کشور همچنان سرد است و تنها کانديداتوری موسوي، کروبي، رضائی در کنار احمدی نژاد، عامل کشاندن مردم به پای صندوقهای رای نخواهد بود. آنها برای جلب تودههای مردم به پای صندوقهای راي، شکل جديدی از انتخابات را برگزيدند که در تاريخ سی سالهی جمهوری اسلامی بيسابقه بود. جمهوری اسلامی موفق شد با به کارگيری يک روش جديد انتخاباتی نه تنها تنور انتخابات را گرم کند، بلکه حتا بخشهای گستردهای از مردم و جناحهای مردد اپوزيسيون را نيز به صحنه انتخابات بکشاند. بحث و مناظرههای راديو ـ تلويزيونی ميان کانديداها سازماندهی شد و جدلهای انتخاباتی در سطح جامعه بالا گرفت. بسياری از مسائل و خط قرمزهای درونی سيستم، از جمله حيفوميلهای مالي، سوء استفادههای سياسی ارگانها، وضعيت زندانها، نبودِ آزاديها و دهها مطلب ديگر برای اولين بار، از طريق راديو و تلويزيون و ساير رسانههای خبريِ نظام، مورد بحث و جدل قرار گرفت. طرح مسائل فوق، رفتهرفته شور و شوق و حساسيت انتخاباتی را دوچندان نمود و تب انتخابات جامعه را در بر گرفت و به خانهها و خيابانها کشيده شد. فضای سياسی در جامعه و حتا در خارج از مرزهای ايران تغيير کرد. دختران و پسران جوان به خيابانها آمدند، طرفداران و مخالفين اين و يا آن کانديدا، وارد صحنه انتخاباتی شدند و درگيريهای فکری شدت يافت. بسياری از چهرههای فراموش شده و يا از صحنه خارج شده، که يا نوميد شده و يا انزوای سياسی پيشه کرده بودند به صحنه سياست بازگشتند. شور و شوق تازهای جامعه را فرا گرفت.
� وضعيتی که به وجود آمد و استقبالی که از انتخابات شد، در بدو امر به سود نظام بود. رژيم بار ديگر در بدترين شرايط، موفق به جلب مردم به انتخابات شد. در نبود کوچکترين امکانات برای برگزاری انتخاباتی آزاد، تحت تاثير جو ايجاد شده، باز بخش گستردهای از تودههای مردم و حتا بخشهائی از اپوزيسيون توهم زده، به کارزار انتخابات جلب شدند. مجموع اين عوامل سبب شد تا انتخابات از استقبال گستردهای برخوردار شود. موسوی و کروبي، به عنوان چهرههای پرتجربهی نظام، بر اين امر واقف بودند که اهرم تقلب در انتخابات رياست جمهوري، ابزاری است که همواره کاربرد داشته است. ولی به نظر ميرسد که آنها هم، ميزان استفاده از آن را تا اين حد و مقياس، تصور نکرده و يا ارزيابی روشنی از آن نداشتند. آنها اگر چه خود، بخشی از اين ماشين سوء استفاده و سرکوب بوده و در يک بازی انتخاباتی شرکت کرده بودند که هيچ قرابتی با انتخابات آزاد نداشت، اما تصورشان بر اين بود که ميان خوديها «برابری» رعايت خواهد شد و شخص خامنهای و سپاه، نقش «داور» را برعهده خواهند گرفت؛ غافل از آن که ديری است منافع بلاواسطهی مادي، تمامی پيوندهای مرئی و نامرئی ميان فرزندان ديروزين امام را پاره کرده است.
� در روزهای قبل ازانتخابات شور و شوق جديدی در جامعه، به خصوص در ميان نسل جوان ايجاد شد. نه تنها جوانان بسياری فعال شده بودند، بلکه اين ذهنيت در جامعه ايجاد شده بود، که گويا مردم با رای خود ميتوانند با انتخاب «بد» در برابر «بدتر» ضربهای به نظام بزنند. آنها بر اين باور بودند که تنها رای آنان تعيين خواهد کرد که نام چه کسی از صندوق بيرون بيايد. اين تنها ذهنيت مردم کوچه و خيابان نبود، موسوی و کروبی نيز چنين می پنداشتند. موسوی خود را رئيس جمهور آينده ايران ميديد. و نظرسنجيها نيز تا حدود زيادی اين يقين را ايجاد کرده بود که او برنده ی انتخابات خواهد بود.
� اعلام نتايج انتخابات برای ميليونها رای دهنده، غيرمترقبه و غير قابل قبول بود. اختلاف فاحش آرای احمدينژاد با موسوی و کروبي، ضربهای هولناک برای اين دو و هوادارانشان بود. زنان و مردان جوان که هفتهها برای تغيير رئيس جمهور فعالانه نيرو گذاشته و تحمل چنين توهينی را به خود و به رای خود نداشتند با شعار «رای من کجاست؟» به خيابانها آمدند.
� کارگزاران رژيم جمهوری اسلامی بر اين باور بودند که مردم پس از اعلام نتايج انتخابات به خانههای خود باز ميگردند و تبوتاب انتخابات فروکش خواهد کرد. در سناريوهای فرضي، چنان تصور شده بود که عاملين اجرای نقش ـمردمـ پس از انجام وظائف خود، يعنی دادن رای به جای اول خود باز ميگردند. ما در اين انتخابات، نه تنها با توهم رای دهندگان و نيروهای اصلاحطلبِ درون نظام روبرو بوديم، بلکه بسياری از محاسبات عوامل و کارگزارانِ رژيم نيز تنها بر پايههای ذهنی استوار بود. تمامی اين محاسبات و ذهنی گری ها در اثر ديناميسمی که در هفتههای قبل وماههای پس از انتخابات با حضور مردم در خيابان ها ايجاد شد، به هم ريخت و در اثر آن، خفقان ۳١ سالهی رژيم جمهوری اسلامی درهم شکست و خيابان ها برای مدتی به تصرف مردم درآمد.
� نه کارگزاران رژيم، نه اپوزيسيون و نه دستگاههای عريض و طويل خبری جهانی ميتوانستند حوادث و تغيير و تحولات پس از انتخابات، واکنش مردم، اصلاح طلبان و حتا خود رژيم را ارزيابی کنند. اتفاقی غير قابل پيش بينی در جامعه حادث شد. تصميم به گزينش مجدد احمدينژاد به رياست جمهوري، بر مبنای محاسبههای قبلی کارگزاران رژيم بود، نه شناخت آنها از وقايع بعد از انتخابات. اگر رژيم جمهوری اسلامی از شدت و حدت ضربهای که پس از انتخابات خورد اطلاعی داشت و اگر ميزان رشد گستردهی اعتراضات و مبارزات مردم و شدت ريزش نيروهای درون نظام را به دقت برآورد کرده بود، شايد به رياست جمهوری يکی از سه کانديدای ديگر تن در ميداد ويا شايد به بهانهاي، از برگزاری انتخابات طفره ميرفت زيرا عوارض آن برای نظام ميتوانست به مراتب کمتر باشد. چرا که عنصر تجربهی خيابانی مردم در برابر رژيم، شکل نميگرفت.
� بزرگترين شکست رژيم در حوادث پس از انتخابات اين بود که تودههای مردم به قدرت خود و به ضعف رژيم پی بردند و آن را در روياروئی با رژيم تجربه کردند.
� رژيم جمهوری اسلامی با تدارک برگزاری انتخابات رياست جمهوري، در پی يک پيروزی بود. ولی شکستی که نصيبش شد، در سی و يک سال گذشته سابقه نداشت. اين نقطهی عطف، اين امر بزرگ تاريخی و اين خيزش «نو» برای هيچ کس قابل پيش بينی نبود. غول از شيشه خارج شد، رژيم از درون پاشيد و روند سرنگونياش شدت گرفت. خفقان گسترده سيويک ساله در هم شکست. «نه به جمهوری اسلامی» در ابعاد گستردهی ميليونی و در يک درگيری پرقدرت خيابانی به نمايش گذارده شد. اگر چه به علت وجود خفقان موجود و سرکوب شديد اين خواست در تمامی ابعاد آن به روشنی مطرح نشد.
� حضور سپاه، بسيج و نيروهای امنيتی رژيم، در روزهای عاشورا، قدس و از همه بدتر در ۲۲ بهمن و نظامی کردن کليه ارکان جامعه، نمايش قدرت رژيم نيست بلکه بيانگر ترس و زبونی اوست.
در جامعه، شرايطی فراهم شده که به هيچ وجه قابل پيش بينی نيست. گلولهی برف تبديل به بهمن عظيمی شده که هيچ کانال و مفری برای آن تدبير نشده است.
� جمهوری اسلامی نه راهی به جلو دارد که بتواند کاری از پيش ببرد و نه امکانی برای عقب نشينی. بطلانِ اين تصور که با تهديد و ارعاب، کشتار و جنايت و تجاوز به دختران و پسران جوان، ميتوان جنبش را خفه کرد و يا از «انرژی» آن کاست، دير يا زود به اثبات خواهد رسيد. چنان مينمايد که جمهوری اسلامی همچنان توانمند است و آرايش قوای نظامی و امنيتياش دال بر اين توانمندی است. اما تجربهی تاريخی نشان داده که تمامی نظامهای پوسيده، هنگام از هم پاشيدن و سقوط، در ظاهر توانمند به نظر ميرسند.
ضرورت همگامی کانونهای شهری در پشتيبانی از مبارزات مردم ايران و «نه به جمهوری اسلامی» در خارج
سرعت و دامنه تغيير و تحولات سياسی در ايران پس از انتخابات رياست جمهوری در تابستان گذشته غيرقابل پيشبينی بود.
مردم ما بار ديگر حادثهای شگرف آفريدند که هم خود و هم جهانِ بيرون از خود را غرق شگفتی و تحسين نمودند. در صحنه مبارزات خيابانی به گونهای هوشمندانه آوای نويد بخش آزادی به دور از خشونت در زيباترين شکل ممکن، سرداده شد و در سرتاسر جهان طنين افکند. خيزش ميليوني مردم نه تنها دستگاه عريض و طويل سانسور رژيم را برای مدتی فلج نمود، نه تنها بزرگترين شکاف ممکن را در ميان جناحهای رژيم ايجاد نمود که روز به روز نيز عميقتر ميشود، بلکه اين جنبش خالق يکی از آزادترين چترهای خبررسانی مدرن و متنوع در دنيای ارتباطات جمعی شد. هر معترض، خود يک گزارشگر شد و دنيای گزارشگری شکل تازهای به خود گرفت و تحول نوينی در دنيای ارتباطات خبری - تصويريِ آزاد در مقابله با خفقان و سانسور آفريده شد. اگر خبرگزاران بينالمللی از ايران رانده شدند، مردم خود مبتکر يکی از بهترين و مدرنترين راههای پخش خبر شدند. اين تغيير و تحولات، عاملی شدند تا دستگاه گستردهی سانسور خبری رژيم که بوسيله شرکتهای چند مليتی «نوکيا» و «زيمنس» و ديگر توليدکنندگان افزارهای مدرن الکترونيکی به قيمت سرسام آوری تهيه شده بود برای مدتی کارآئی خود را از دست بدهند.
دختران دانشجو و زنان جوان نقش برجسته و چشمگيری در اين جنبش اجتماعی- انسانی ايفا نمودند. از همين روست که آنها بيش از گذشته هدف وحشيگری و خشونت بيحد و اندازهی نيروهای سرکوب رژيم قرار گرفتهاند. قتل ندا، ربوده شدن ترانه موسوي، تجاوز جنسی به وی و سوزاندن پيکر او، تجاوزات متعدد به چندين دختر، زن و پسر جوانِ ديگر توسط نيروهای امنيتی و چماقداران مسلح بسيجي، بيانگر ترس و نفرتی است که اين خيزش خيابانی در ميان عوامل رژيم ايجاد کرده است. اما تشديد اعمال خشونت نسبت به مردم، خود عاملی شد در راديکالتر شدن خواستههای مردم و نشان دادن تمايل شان مبنی بر نفی جمهوری اسلامی در تماميت آن. واکنش رژيم در برابر مردم، استفاده از حربه هميشگياش يعنی بکارگيری و گسترش دامنه سرکوب بود. تا کنون چندين هزار نفر بازداشت و صدها نفر به قتل رسيدهاند. دستگير شدگان تحت وحشيانهترين شکنجه، اذيت و آزارها قرار گرفتهاند. در ميان آنها از دانشجويان دختر و پسر گرفته تا زنان جوان، فعال سياسی � اجتماعی و يا افرادی که به علت حضور تصادفی شان در خيابان ها دستگير شده بودند، وجود دارند. . در مورد افراد شناخته شده، فشار و شکنجه بيشتر به قصد اجبار به اعتراف و اظهار ندامت انجام ميگيرد. جوانان بينام و نشان اما همچنان به شيوههای سالهای دههی ۶٠ در ايران اسلامی و يا روشهای متداول در کشورهائی نظير شيلی پس از کودتای نظاميان و يا متدهای رايج در برخی کشورهای آمريکای لاتين به صورت وحشيانه در زندانهای رسمی و يا بازداشتگاههای مخفی و موقت، مورد شکنجه و آزار جنسی و روحی قرار گرفته و يا سر به نيست ميشوند.
وظيفه انسانيـسياسی و موقعيت کنونی هزاران نفر در بند و يا در خطر دستگيری ايجاب ميكند كه در خارج از مرزها، برای ايجاد يك جنبش گسترده در دفاع و پشتيبانی از مبارزات مردم ايران، افشای جناياتی كه انجام ميگيرد و يا درحال انجام است، برای آزادی فوری و بدون قيد و شرط تمامی دستگيرشدگان وقايع اخير و همه زندانيان سياسي، ارسال هيئت و يا هيئتهای حقوقی برای بررسی اين گونه جنايتها و سازماندهی مقاومت گسترده در برابر رژيم و تشکيل تريبونهای بينالمللی برای بررسی جنايت رژيم، اقدامات جدی انجام شود.
وضعيت در خارج از مرزهای ايران:
واقعيت اين است که به همت جنبش گسترده و ميليونی مردم در ايران، خون تازهای در رگهای دهها هزار ايرانی در خارج از کشور دميده شده، بار ديگر اميد به تغييرِ داد و ستدهای فکری در ميان مجامع ايرانی در اقصی نقاط جهان شدت گرفته است. احساس مسئوليت و همدلی با جنبش اعتراضی مردم گسترش يافته است. شوق و ذوق در همه جا، ميان مجامع ايرانی به چشم ميخورد. حرکتهای کوچک اعتراضی اشکال نوينی به خود گرفتهاند و در اينجا و آنجا حرکتهای گستردهتری نيز انجام ميگيرد. جو سياسی خارج در سی سال گذشته هرگز تا به اين حد برای پشتيبانی از مبارزات مردم مناسب نبوده است.
اپوزيسيون مترقی ايران درخارج ازکشور که خواهان مناسباتی انساني، آزاد، و انتخابی است، در لحظههای کنونی يک مسئوليت سنگين تاريخی در مقابل خويش دارد. اگر چه اين اپوزيسيون در سی ويک سال گذشته، حتی در بدترين شرايط در برابر جنايات رژيم ساکت نبوده است، اما در شرايط حساس کنونی فاقد ارتباطات لازم و ضروری است . سازمانهای سياسی نيز که تا ديروز هم و غم شان بسيج تودههای ايرانی در خارج بود، اگر مردد و يا نظارهگر وضع موجود نباشند، دامنه فعاليتهايشان از محدودهی چند بيانيه، اطلاعيه و يا شرکت در اين و يا آن آکسيون محلی چندان فراتر نميرود. به عبارت روشنتر، پتانسيل چند ميليونی ايرانيان در خارج از کشور کارآئی چندانی ندارد و نميتوان از اين توان عضيم بالقوه بهرهای درخور، به سود اعتلای جنبش آزاديخواهانهی مردم در برابر رژيم جمهوری اسلامی گرفت و يک کارزار گسترده جهانی در برابر آن ايجاد نمود.
چه راه حل و يا راه حلهائی ميتواند در خارج از کشور وجود داشته باشد؟
اگر به فعاليتهائی که در بسياری از شهرهای اروپا و آمريکا توسط مجامع، نهادها، افراد و گروههای ايرانی در جريان است و کم و بيش هم ما در آن شرکت داريم و يا شرکت داشتهايم دقت کنيم، در مييابيم که اکثر آنها توسط افرادی با ويژگيهای خاص (زندانی سياسی سابق، فعال حقوق بشر، شاعر، نويسنده، هوادار و يا عضو اين و آن سازمان سياسي، پناهنده سياسي، دانشجو، زن و مرد خانهدار، پير و جوان، بازنشسته و شاغل ..) سازماندهی و يا پايهريزی شدهاند. کمبود کار ما فعالان شهری آنجائی مشهود ميشود که بخواهيم ميان اين گونه فعاليتها، در سطح گستردهتری همگامی بوجود آوريم
ما برای تداوم کار، نياز به سازماندهی گسترده و افقی در خارج از مرزهای ايران داريم. ما دارای دهها و صدها واحد فعال شهری هستيم و علاوه بر آن با اين اقبال روبرو هستيم که هزاران زن و مرد جوان و سالخورده اکنون به صحنه مبارزات اعتراضی در خارج کشور پيوستهاند. تعدادی از اين نهادها و افراد، ساليان دراز و در بدترين شرايط، برای دفاع از مبارزات مردم فعال بودهاند. علاوه بر آن خيل گستردهای هم به ويژه از نسل جوان به صحنه اعتراضی پيوسته است. اينان عناصر تشکيل دهندهی جامعه دمکراتيک و آزاد فردا هستند. تنها بايد ميان ما- اين نهادهای فعال- ارتباطهای لازم و کافی را فراهم نمود. چنين هستههائی ميتوانند سدی در برابر جنايات جمهوری اسلامی بنا سازند و آتشی شوند بر پيکر آن.
طرح «همگامی»(٦) با تمام کم و کاستيهايش قدمی است ـاگر چه بس کوچک ـ به اين سو. طبيعی است که چنين طرحی بر مبنای ويژگيهای مرحلهای تهيه شده که ميتواند به مرور زمان ارتقا يابد. اگر بتوانيم گامهای خود را همآهنگ و ارتباطات خود را گسترش دهيم؛ اگر بتوانيم بر مبنای ضرورت و نياز عمل کنيم؛ نه تنها ميتوانيم توانمنديمان را ده چندان کنيم بلکه ميتوانيم هستههای اوليه و ضروری برای تحقق دمکراسی شهروندی ميان جامعه ايرانيان در خارج از مرزهای کشور را نيز پايهريزی کنيم. مهمتر اين که، قادر خواهيم شد در سطح بسيار گسترده، با توانی بس عظيم، از مبارزات مردممان در برابر رژيم جمهوری اسلامی پشتيبانی و حتی در اعتلای آن موثر و مفيد واقع شويم.
برای اين منظور طرح اوليه بيانيه «همگامی» طرح مناسبی است که با آن ميتوان گامهای اوليه را برداشت. اين يک پيشنهاد است و نه دستورالعمل. طرحی است که ميتواند مورد بحث و تبادل نظر قرار گيرد و اصلاح و تکميل شود. به هيچ بند آن نبايد دل بست. برای ما مهم، يافتن راهی است که ما را به مقصد ـ که همانا پشتيبانی از مبارزات مردم برای رسيدن به جامعهای دمکراتيک، عدالت خواهانه و انسانی و سرنگونی اين نظام ضد انسانی و قرون وسطائي، رهنمون کند.
"کانون هتستگی و دفاع از مبارزات مردم ايران- هانوفر"(٧) بر اين باور است که در مبارزه عليه جمهوری اسلامی و حرکت در جهت سرنگونی آن، نقاط مشترک زيادی در طرح همگامی وجود دارد که ميتوان بر حول آن، فعاليتهای مشترکی را در دفاع از مبارزات روزمرهی مردم عليه رژيم و انعکاس آن در سطح افکار عمومی در خارج از ايران سازماندهی کرد. همگامی ما در ماههای گذشته نشان داد که نه تنها ميتوان با نشان دادن روحيه تفاهم، وجوه مشترک را گسترش داده، حول نکات مورد اختلاف نظر به گفتوگو نشست، بلکه از اين طريق ميتوان به شکلگيری جو زندهی سياسی و تحرک مبارزاتی گسترده بر عليه رژيم جمهوری اسلامی و بقايای رژيم منحوس پادشاهی نيز دامن زد.
چند نکته در مورد طرح پيشنهادی:
تاکيد بر اصلاح ناپذير بودن رژيم و شناخت آن به مثابه مانع اصلی بر سر راه تحقق هرگونه تحول و دگرگونی عميق اجتماعی در ايران، تاکيد درستی است.
برجستگی طرح در اين است که حرکت اعتراضی عمومی گسترده مردم (همه با هم در خيابان) را به عنوان يک رهنمود عملی برای کل مبارزات اپوزيسيون در داخل و خارج از کشور نميبيند و آن را از موقعيت اپوزيسيون و درجه خشونت رژيم استنتاج ميکند و بر اين امر تاکيد دارد که اپوزيسيون خارج از کشور موظف است روشن و صريح خواستههای خود را مطرح کند.
نقطهی ديگر قوت طرح، حرکت از وجوه مشترک اپوزيسيون مترقی در پشتيبانی از مبارزات مردم و بازتاب آن در سطح افکار عمومی در خارج از مرزهای ايران است. تاکيد طرح بر مستقل انديشی و برابر حقوقی "همگامان"، تاکيد بجائی است. چرا که از اين راه ميتوان به ايجاد فضای دمکراتبک و روحيهی آزاد انديشی در ميان همگامان کمک کرد، دامنه همکاريها را گسترش داد و راههای جديد همکاری را تجربه نمود و بر سر تفاوتها به گفتگو پرداخت.
چند نکته در مورد مبانی همکاری:
شايد بهتر باشد که اين مبانی در مواردی روشنتر فرمولبندی و نيز دسته بندی شوند. به طور مثال:
- تدقيق مبانی پيشنهادی: برابر حقوقی سياسی و اجتماعی زنان و مردان، (برابر حقوقی زنان و مردان در کليه زمينههای سياسی و اجتماعی)
- جدايی دين از دولت ، جدائی دولت و دين
- لغو حجاب اجباری وداشتن آزادی در انتخاب نوع پوشش
- حذف مجازات اعدام، شکنجه و همه ی مجازاتهای غير انسانی از جمله اعدام، شکنجه، فشارهای روحي، ايزوله کردن انسانها و... از قانون جزايی کشور،
- نهادينه کردن آزادی های بدون قيد و شرط سياسي، از جمله آزادی انديشه و بيان، آزادی همايشها، احزاب و رسانههای گروهی
- به رسميت شناسی برابر حقوقی ملي، فرهنگی و باورهای مذهبی و غيرمذهبي،
- به رسميت شناسی برابر حقوقی گرايشات جنسي،
- مبارزه برای آزادی بدون قيد و شرط همهی زندانيان سياسی و عقيدتی
- تلاش برای ايجاد «کميسيون حقيقت ياب» جهت بررسی دستگيريها، بازجوييها، شکنجهها، وضعيت زندانيان، گمشدگان، قتلها، اعدامها و ترورهای رژيم در داخل و خارج از کشور وپيگيری و مجازات عاملين و آمرين آن از طريق مجامع صالح بينالملی
دستهبندی خواستها:
الفـ خواستهايی که جنبهی عمومی دارند و برای دستيابی به آنها ميتوان به صورت گسترده با مجامعبينامللی همکاری نموده، از پشتيبانی آنان برای تحقق اين خواستها بهره جست(بر سر اين خواست ها، در مراجعه به مجامع بين المللی ، تاکيد بر خواست محوری ما "نه به جمهوری اسلامی" نبايد امری محوری باشد):
- پشتيبانی از خواست کارگران، زنان و جوانان برای ايجاد تشکلهای مستقل؛
- پشتيبانی از جنبشهای اجتماعی زنان، کارگران، دانشجويان و خواستهای صنفی و سياسی آنان؛
- آزادی بدون قيد و شرط همهی زندانيان سياسی و عقيدتي؛
- تلاش برای اعزام هيئت و يا هيئتهای بينالمللی به منظور بررسی جنايتهای جمهوری اسلامی و وضعيت حقوق بشر در ايران؛
- مخالفت روشن با ايجاد و گسترش سلاحهای هستهای و استراتژيک در منطقه و مبارزه برای ممنوعيت و برچيدن اينگونه سلاحها در ساير نقاط جهان؛
بـ خواستهايی که بايد در همياری و همکاری با ديگر نهادها و تشکلات اپوزيسيون خارج از کشور (از قبيل کانونهای پناهندگان، زندانيانسياسی و ...) در برنامهی کاری ما قرار گيرند، از قبيل:
- تلاش برای ايجاد «کميسيون حقيقت ياب»؛
- تلاش برای ايجاد کميسيون عليه فراموشی و ...
- تلاش برای تشکيل تريبونهای بينالمللی عليه رژيم و جنايت آن
- همبستگی متقابل بينالمللی با جنبشهای سياسيـاجتماعی مترقی در ايران و ساير کشورهای جهان.
جـ خواستهايی که در تقابل آشکار با رژيم، جزء اشتراکات حداقل ما برای عبور از جمهوری اسلامياند و بايد برای تحقق آنها برنامههای درازمدت تدوين کرد(در طرح اين خواست ها بايد به روشنی مطرح نمود که جمهوری اسلامی مانع اصلی ست:
- برابر حقوقی زنان و مردان در کليه زمينههای سياسی و اجتماعي؛
- جدايی دين و دولت؛
- آزادی نوع پوشش؛
- حذف مجازاتهای غيرانسانی از جمله اعدام، شکنجه، فشارهای روحي، ايزوله کردن انسانها؛
- آزادی انديشه و بيان، آزادی همايشها، احزاب و رسانههای گروهی آزاد؛
- به رسميت شناسی برابر حقوقی ملي، فرهنگی و باورهای مذهبی و غيرمذهبي؛
- به رسميت شناسی برابر حقوقی گرايشات جنسي؛
يک اشاره:
همگاميهای ما بايد انعکاس بيرونی پيدا کرده، ارتباطهای ما منظمتر شوند. برای اين منظور، ايجاد يک سايت اينترنتی مشترک را ضروری ميدانيم.
کانون همبستگی و دفاع از مبارزات مردم ايران ـ هانوفر
پيوست:
١-برای آشنائی و خواندن بيانيه همگامی رجوع شود به " فراخوان همگامي، نه به جمهوری اسلامی" در سايت اخبار روز، عصر نو، ندای آزادی و...
۲- در اين جا ضروری است پارهای از مفاهيم را که ما در اين نوشته بکار بردهايم توضيح دهيم. به عبارت روشنتر، برداشت خود را از اين واژهها بيان کنيم. طبيعی است بين برداشتهای همهی ما- نهادهای شهری- نيز در اينجا و آنجا تفاوتهائی وجود دارد که گفت و گو در مورد آنها، در اين چنين مجامعی امکان پذير است و بايد از چنين امکاناتی برای تدقيق برداشتهای خود استفاده کنيم، چرا که با آگاهی از نظريات يکديگر ميتوانيم مشترکات خود را دقيقتر و تفاوتهای نظری را روشنتر نموده، همکاريها و همگاميمان را با شناخت هر چه بيشتر گسترش دهيم.
۳-واژه همگامی و همگامان:
ما در اين نوشته به جای واژهی همراهی و همکاری از واژهی همگامی استفاده کردهايم. ما تصور ميکنيم که اين واژه، منظورمان را بهتر بيان ميکند. اين واژه در فرهنگ گفتاری و نوشتاری سياسی تا کنون چنين کاربردی نداشته و يا به اين منظور مورد استفاده قرار نگرفته است. برای آن که مشکل ساز نباشد، توضيحاتی را در اين مورد ضروری می بينيم. واژههائی مانند، همراهی و يا همآهنگي، بيان کنندهی آن محتوائی نيست که مورد نظر ماست، لذا بر بکار گرفتن اين واژه تاکيد ميکنيم.
«همگامی» مجموعه اقداماتی است که «گام»های اوليهی آن همزمان در نهادهای محلی ميان افراد، گروهها و سازمانهای سياسی به صورت فعال برداشته ميشود. به طور مشخص «کانون همبستگی با مبارزات مردم ايران در شهر هانوفر» از همکاری ٨ نهاد تشکيل شده که هر کدام از آنها به تنهائی بخشی از اين فعاليتها را انجام ميدهند. مشترکا در همکاری با هم، گامهای محلی برای تحقق اهداف خود بر ميدارند و در پی آنند که در سطح فرامحلی اين گامها را با ساير کانونهای فعال شهری بردارند. به طور مثال، ما فعاليت در پشتيبانی از مبارزات مردم و در «نه به جمهوری اسلامی» را در يک همگامی فرامحلی با نهادهای فعال ديگر همآهنگ و همآوا ميکنيم. پس برای ما همگامي، يک اقدام عملی است که از مجموعهای از گامهای عملی چه در واحد شهری خودمان و چه با واحدهای شهری ديگر به گونهای همآهنگ انجام ميگيرد. ما مجموعهی اين اقدامات مشترک را «همگامی» نام نهادهايم.
۴-واژهی مردم:
ما مردم را جدا از خود و خود را جدا از مردم و يا مبارزات آنان نميبينيم. ما ايرانيانِ خارج از کشور را «جامعهی ايرانيان در خارج از کشور» دانسته و بين آنان با «جامعهی داخل کشور» قائل به جدايی نيستيم. بين نيازهای اين دو نيز ـاگر چه شرايط آنها يک سان نيستـ همخوانی و تشابهات زيادی وجود دارد. به دليل همين هم خوانی است که جامعهی خارج از کشور ميتواند بدون ترس از زندان و شکنجه و اعدام، همه خواستهای جامعهی داخل کشور را مطرح و به گوش جهانيان برساند، درحالی که طرح اين خواستها از سوی جامعهی داخل، می تواند خطرات زيادی را در پی داشته باشد. بنابراين هر جا که در اين نوشته واژه "مردم" بکار برده شود، اين دو زير مجموعه در نظر گرفته شده است.
٥-نظام جمهوری اسلامی:
ما نظام جمهوری اسلامی را به صورت يک کليت يکپارچه ميبينيم. اين کليت، مانعی است بر سر راه تحقق دمکراسی در ايران. از همين روست که لازمهی تحقق دمکراسی در ايران را سرنگونی اين نظام ميدانيم. ما آگاهانه از بکار بردن واژهی «مرگ» در اين نوشته خودداری ميکنيم زيرا بر اين باوريم که نيروهای بالندهی جامعه، پيام آوران زندگی هستند. جنبش اعتراضی مترقی مردم ما بشارت دهندهی زندگی است. مرگ نميخواهد. اما راهی جز سرنگونی نظام جمهوری اسلامی برايش باقی نمانده و از اين نظر است که ما لازمهی گذار جامعه به دمکراسی را در سرنگونی اين نظام ضد انسانی و قرون وسطائی ميدانيم.
٦-واژهی آيندهنگر:
ما در بيانيه همگامی در کنار واژههائی مانند «چپ»، «دمکرات» و «سوسياليست» از واژهی «آيندهنگر» نيز استفاده کردهايم. اين واژه را به جای واژهی نيروهای «ملی»، «مذهبی»، «روشنفکران دينی»، «دين باوران لائيک» و ... در نظر گرفتهايم. معتقديم که اين واژه منظور ما را بهتر ميرساند. اما از آن جايی که گروهی به اين نام فعاليت می کند و استفاده از اين واژه می تواند شبهه برآنگيز باشد، پيشنهاد می کنيم که واژه را از متن بيانيه "همگامی" حذف کنيم.
٧-مختصری در مورد کانون همبستگی و دفاع از مبارزات مردم ايران � هانوفر:
"کانون همبستگی ....هانوفر" تشکيل شده است از: «تبجا- جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائيک ايران- هانوفر؛ سازمان کارگران انقلابی ايران - راه کارگر- هانوفر؛ شورای موقت سوسياليستهای چپ ايران- هانوفر؛ کانون همبستگی با جنبش کارگری ايران ـ هانوفر؛ بخشی از فعالين سياسی شهر، بخشی از تشکل مستقل و دموکراتيک زنان، مرکز سياسی فرهنگی ايرانيان شهر هانوفر، روند سوسياليستی کومهله (فراکسيون) هانوفر، کارگاه ايرانيان.
فعالينِ مجامع سياسي، فرهنگی و اجتماعی در شهر هانوفر، پس از سالها فعاليت جدا از هم و گهگاه در شکل «کميته»های مختلف، پس از بحثهای زياد، مشترکا در تاريخ ١۵ سپتامبر ۲٠٠٧ به اين جمعبندی رسيدند که در مبارزه عليه جمهوری اسلامی و حرکت در جهت سرنگونی آن نقاط مشترک زيادی بين ما وجود دارد که ميتوانيم بر حول آن، فعاليتهای مشترکی را در دفاع از مبارزات روزمرهی مردم عليه رژيم و انعکاس آن در سطح افکار عمومی در خارج از ايران سازماندهی کنيم.
از اين راه نه تنها روحيه تفاهم در ميان ما گسترش پيدا کرد، بلکه توانستيم حول نکات مورد اختلاف نظر نيز با تفاهم بيشتر به گفتوگو بنشينيم و به شکلگيری يک جو زندهی سياسی و پر تحرکِ مبارزاتی بر عليه رژيم جمهوری اسلامی و بقايای رژيم منحوس سلطنتی نيز دامن بزنيم.
آکسيونهای مشترکی در اين مدت به مناسبت بزرگداشت و يادمان زندانيان سياسی و قربانيان جنايات جمهوری اسلامي؛ مبارزه برای ممنوعيت اعدام، شکنجه، ترور و خفقان سياسي؛ دفاع از مبارزات مردم، زنان، دانشجويان، کارگران، اقليتهای فرهنگی و مذهبی با کيفيت قابل قبول انجام دادهايم.
درتحريم انتخابات توانستيم به برگزاری اکسيونی مشترک در روز انتخابات در برابر مرکز تروريستی رژيم (سفارت) اقدام کنيم. پس از شکلگيری و گسترش مبارزات اعتراضی مردم، کوشش کرديم که تحت نام «کانون» حرکت های اعتراضی منظمی را در سطح شهر سازماندهی کنيم. در تمامی اين حرکت ها بر «نه به جمهوری اسلامی» تاکيد داشتهايم.
«کانون پشتيبانی و دفاع از مبارزات مردم ايران»، طرح «همگامی» را الترناتيو جنبش مترقي، دمکراتيک و عدالتخواهانه ميداند و برای اعتلای آن در خارج از کشور و در پشتيبانی از مبارزات مردم ايران و «نه به جمهوری اسلامی» دست همکاری به سوی همهی نهادهای شهريِ ديگر در اروپا و ساير نقاط جهان دراز ميکند.
کانون همبستگی و دفاع از مبارزات مردم ايران ـ هانوفر
هانوفر- شنبه١٥ اسفند ۱۳۸۸ � ٦ مارس ۲۰۱۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر