نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

فقر زیبایی شناختی روشنفکری دینی

اوخو

عدس؛ غذای آسمانی

فقر زیبایی شناختی روشنفکری دینی

حسین، هم اتاقی ام، امروز صبح عدسی پخته بود. وقتی سر میز، عدسی گرم را می خوردیم اندر کمالات آن سخن سر داد که برای سلامتی خوب است و مخصوصا آهن هم دارد. من با لحن تایید اضافه کردم: در قرآن هم ذکر شده است وغذای آسمانی است. همان غذایی که خداوند به بنی اسرائیل فرستاد. این کلمات و تصورات همراه با گرمای مطبوع عدسی حس زیبا و خاصی در من ایجاد کرد. مخصوصا در این هوای سرد و زمستانی آلمان غنیمتی است این لحظه ها. داشتم به قول معروف برای خودم حال می کردم که حسین پوزخند زنان گفت: چه ربطی داره؟ ذکر آن در قرآن به خاطر این بوده که بنی اسرائیل عدسی را دوست داشتند یا آن غذای معمول آن قوم و روزگار بوده نه اینکه آن الزاما غذای خوب و مقدسی است. حسین به طایفه روشنفکران دینی تعلق دارد و به تفسیر تاریخی قرآن اعتقاد. از خیر لذت و آهن عدسی گذشته و به حسین حمله کردم به عنوان نماینده روشنفکران دینی که شما دین را از زیبایی و معنویت خالی می کنید ولی در عین حال قید و بندهای دست و پا گیر آن را حفظ می کنید خسر الدنیا و الاخره هستید. نه مثل مدرنیستها سبکبالی و رهایی از زنجیرهای سنت و احساس گناه را تجربه می کنید و نه مثل سنتی ها از لطافت و معنویت سنت حظی می برید. معلق بین سنت و مدرنیسم، جامع مشکلات هر دو و محروم از حسنات آنها.

حسین شروع کرد به ذکر استدلالهای گوناگون از هرمنیوتیک گرفته تا فلسفه علم؛ از سروش گرفته تا حامد ابوزید که بابا مثل آفتاب روشن است که مطالب زیادی در قرآن از همین من و سلوی برای بنی اسرائیل گرفته تا حوری و غلمان بهشت و جواز کتک زدن زنان و ... رنگی است که کلام خدا از شبه جزیره عرب به خود دارد نه بیشتر.

خیلی تعجب کردم که حسین این استدلال را برای من طرح کرد چون می داند که رساله دکترای من درباره همین موضوع است و من همین هفته پیش تئوری بسط تجربه نبوی سروش را در یک سمینار ارائه کردم. گفتم این مثل افتاب روشن است و کسی داعیه و قدرت انکار خورشید را ندارد. من نمی خواهم بگویم که آنچه در قرآن آمده کلمه به کلمه از آن خداست. اصلا با ماهیت و صدق و کذب آن کاری ندارم. معلوم است که ذکر تین و زیتون و عدس موضوعیت ندارد. ولی من حیفم می اید که این حسها و تصورها و تصویرها را که به رنگ و غنا و ظرافت زیبایی شناسی ما می افزاید، از جامعه و فرهنگمان حذف کنیم. آیا نمی شود رویکردی به سنت داشت که درعین حفظ بعد زیبایی شناختی و حسی آن بخش باوری و متافیزیکی آن را حذف کند؟ مهمترین میراث سنت برای ما به نظر من همین بخش زیبایی شناختی آن است ،که بی ضرر هم است، نه بخش اعتقادی و حتی اخلاقی آن. برای اینکه منظورم را از بعد زیبایی شناختی سنت رسانده باشم یک مثال می آورم؛ تصور کنید که یک خانواده در یکی از روستاهای ایران دارند صبحانه می خورند. پدر و مادر هستند و بچه های قدو نیم قد هم دور سفره نشسته اند و منتظر اینکه مادر غذا را بکشد. آنها در حالیکه این انتظار مطبوع را تجربه می کنند و حرارت عدس گرم را حس می کنند پدر با نگاه محبت آمیز به بچه ها می گوید: عدس غذای آسمانی است. در قرآن هم ذکر شده است. می دانید این کلمات چه تصویری را بر ذهن کودک حک می کند! این مفهوم با روح و روان کودکان عجین می شود و طبیعتا حس خوبی پیدا می کنند. این تصویر می تواند الهام بخش یک تابلو نقاشی هنرمند مسلمان هم باشد که در چنین خانه ای کودک در حالیکه عدس می خورد در یک فضای معنوی تصور می کند که عدسی های نورانی دانه دانه از آسمان توی بشقاب او می ریزند. این همان زیبایی شناسی سنت است که به نظر من بسیار عزیز است و روشنفکران دینی و رفورمیستها آنها را نادیده می گیرند. دین را از آنها تهی می کنند بدون اینکه به جای آن چیزی جایگزین کنند.

از این مقدمه طولانی می خواهم یک ایده نتیجه بگیرم آنهم رویکردی خاص به دین از جمله اسلام است. اسلام به مثابه فرهنگ نه دین. آیا می توان اسلام را به عنوان یک پدیده فرهنگی که انسانهای زیادی در طول تاریخ از آن تغذیه کرده اند و آن را تغذیه کرده اند، عزیز داشت؟ پدیده ای که در این تاریخ طولانی و پر فراز و نشیب شکل گرفته و شکل داده است؛ مجموعه تصویرهایی از فروریختن عدس از آسمان در بشقاب یک کودک گرفته تا دادن دون به کبوترهای یک امامزاده، از کاشیکاریهای مسجد گرفته تا دادن احسان در عاشورا و .... ویژگی این رویکرد رهایی از قید و بندهای اعتقادی و اخلاقی سنت است از اعتقاد به یک خدای قادر و صاحب اراده در آن بالا تا ممنوعیت گوش دادن به موسیقی غنا دار گرفته تا نوشیدن شراب و ...

مسئله و ارزیابی آن در قالب چند نکته:

1- رویکرد مدرن به دین از نوع روشنفکری دینی، که سعی می کند با تفسیر تاریخی متن مقدس و گاها کل دین را در شرایط مدرن قابل فهمتر و عملی تر کند، شاید برخی معضلات تئوریک و کلامی و مشکلات عملی را حل کند ولی خود نقاط ضعفهایی دارد. یکی از آنها همین که دین را با زمینی کردن از جنبه های لطیف و زیبایی شناختی اش تهی می کند و در عین حال قید و بندهای اعتقادی و اخلاقی آن از خدا گرفته تا معاد و شرب شراب و ... را حفظ می کند.

این گروه در عین حال که به خاطر حفظ بخش اعظم وجودشناسی و معرفت شناسی و سیستم ارزشی سنت آن حس سبکبالی و رهایی و آزادی مدرن را به دست نمی آورند از معدود حسنات سنت یعنی نگاه لطیف به زندگی هم محروم می شوند.

2- در مقابل این رویکر می توان از رویکرد دیگری به نام "اسلام به مثابه فرهنگ" صحبت کرد که اسلام را مستقل از ریشه های آنتولوژیک و معرفت شناختی و جهان شناختی و ارزشی آن می فهمد؛ به مثابه یک پدیده فرهنگی و انسانی که موثر در سبک زندگی، شخصیت و زیبایی شناسی ما بوده و ما می توانیم به جای نفرت از آن، طلاق آن و ... به آن از بعد زیبایی شناسی نزدیک بشویم.

3- این رویکر مدرنیسم و سکولاریسم کلاسیک نیست که دین و سنت را به مثابه امری بی ارزش و یا حتی مضر و مانع توسعه کنار می گذارد و با آن مبارزه می کند. این رویکرد سنت گرایی هم نیست که دین را با نظام وجودشناسی و کیهان شناسی و معرفت شناسی و ارزشی آن حفظ می کند اگر چه سنتگرایی توجه جدی به بعد زیبایی شناسی سنت هم دارد. این رویکرد رفورمیسم و یا روشنفکری دینی هم نیست که نظام وجود شناسی و معرفت شناسی و ارزشی دین را کم و بیش حفظ می کند و لی جهان شناسی و جامعه شناسی و سیاسی آن را حذف می کند. طبیعتا این رویکرد رویکرد بنیادگرایی هم نیست که وجودشناسی و معرفت شناسی و سیستمهای ارزشی و اجتماعی و سیاسی دین را حفظ می کند و به تبع زیبایی شناسی در درجه پایینتر قرار می گیرد.

4- آنچه گفته شد صرفا بیان یک احساس است آنهم از نوع خامش! ممکن است برخی آن را یک شترگاوپلنگی بدانند که محصول یک ذهن مدرن گشته ولی هنوز در دام سنت مانده است که وجه التقاطی و تناقض و ناسازگاریهایش به مراتب بیشتر از روشنفکری دینی است. ممکن است آن به مثابه آخرین تلاشها برای حفظ سنت در حال احتضار باشد که سنتی ها چنان احساس ضعف و زبونی می کنند که به حفظ یک جنبه کوچک یعنی زیبایی شناسی آن رضایت داده اند. ممکن است این ایده یک احساس فردی که ریشه در تجربه های آن فرد دارد و قابل تعمیم نیست تلقی شود. و البته که ممکن است هم این ایده نطفه یک رویکرد جدید باشد.

هیچ نظری موجود نیست: