نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

فرهنگ مبارزاتی

.

یکی از پدیده هایی که تحلیلگران مسایل اجتماعی را مشغول کرده است، رواج ناامیدی در بین مردم در تقابل با قدرت دیکتاتور است، ناامیدی یک امر ذاتی نیست، توده زمانی که مبارزه برای دمکراسی فرسایشی می شود و انطباق با محیط مبارزه دشوار ، بیشتر به این موضوع می اندیشد. چون حاکمیت از هر فرصتی در داخل و خارج کشور قدرتش را به رخ مردم می کشد تا بتواند آنان را مجاب کند و حتی المکان ناامیدی را در سطح جامعه گسترش می دهد. در این شرایط مردم برای این که بتوانند از مراکز قدرت امتیازی کسب کنند می بایست از فضای که برایشان حاکمیت ایجاد کرده بیرون بیایند، امید به آزادی و رهائی و شرافتمندانه زندگی کردن و...همین ها بهانه ای می شود که مبارزه برای دمکراسی در کل جامعه سرایت پیدا کند و جاری و ساری باشد. مردم نیک می دانند که اگر همه چیز در یک جامعه عادلانه باشد و عدالت اجتماعی برقرار ، آن وقت دیگر نیازی به مبارزه نیست، ولی اگر دمکراسی در هر زمان از طرف حاکمیت مورد تعارض قرار گیرد، در وجود مردم این فرهنگ عدالتخواهانه و مبارزه شعله ور می شود و آن وقت است که باید کوشش کرد تا این فرهنگ ماندگار شود. مطمئناَ خیلی از مردم نسبت به آن چه که می بینند راضی نیستند و به نوعی جبر محیط، به سکوت وادار شان می سازد. می توان در مسیر دمکراتیزه کردن جامعه ، فرهنگ ارتجاعی را تغییر داد اما تا زمانی که منشأ ایجاد کننده آن فرهنگ در جامعه وجود داشته باشد، آن فرهنگ باز تولید می شود، و به تعبیری دیگر پاک نگاه داشتن رودخانه ای که کانون آلودگی در سرچشمه ی آن باشد، امری محال است.

ناامیدی وجوه مختلفی دارد. مثلا زمانی که چشم انداز درست از مبارزه نیست یا وقتی امید به آینده از دست رود هر تلاشی برای امروز بی معناست. این نا امیدی به هر دلیل روبه فزونی است. بررسی امروز و ساختن فردا چیزی است حقیقی. این سنخ از ناامیدی جنس سیاسی دارد. حتی اگر معلول اقتصاد و یا فرهنگ هم باشد . ایجاد امید و دلگرمی دادن به مردم که در مبارزه رو در رو با دیکتاتوری قرار دارند وظیفه اپوزیسیون سرنگونی طللب است و می بایست با گسترش جبهه و همبستگی نیروها ، چشم انداز آینده را واضع و شفاف به توده ها نشان دهد .این عمل یک نوع دلگرمی به آینده که توده احساس غرور کند و تمام استعداد و توان خود را برای به زیر کشیدن مستبدان بکار گیرد.

زمانی که یک عمل مثبت در انطباق با جامعه برای فرد هزینه های سنگینی را در پی داشته باشد، امکان پرهیز از آن قوت می گیرد. اصلاح ساخت سیاسی و ساخت اقتصادیست که امکان اصلاحات فرهنگی را موجب می شود. در غیر آن تغییراتی که در فرهنگ یک جامعه ایجاد می شود به سادگی قابل تغییر بوده و نمی تواند ماندگار و پایدار بماند. برای حل معضلات فرهنگی باید با منطق جامعه شناسی به قضایا نگاه کنیم، منطق جامعه شناسی می گوید در شرایطی که ساختار یک جامعه از افراد آن طلب خصلت منفی می کند (دروغ، تملق، دوروئی ...) عجیب نیست که مردم به این خصلت ها آلوده شوند. کسانی که دغدغه تغییرات فرهنگی را دارند و آن را متضمن و پیش شرط تمام موفقیت ها می دانند، یقینا" انکار نمی کنند که اصلاح فرهنگی، اصلاح ساختار سیاسی را می طلبد و هر دوی این ها مستلزم اینست که ساختار اقتصادی در جامعه تغییر پیدا کند، مردم به مرور زمان می آموزند که چطور خصلت های منفی را کنار گذاشته و با باورهای نو خود را آراسته نمایند، اما اگر تغییرات فرهنگی سوای اصلاحات سیاسی و اقتصادی به وجود آید، تغییرات روبنایی خواهد بود که با اولین ضربه فروریخته و همه چیز به جای اول بر می گردد. تبدیل همه صفات منفی به مثبت به سادگی ممکن نیست، ولی همه اینها می توانند عامل دلبستگی جمعی و پیدایش و تحکیم احساسات یا وجدان ملی بشوند به این شرط که با نگاهی همبستگی به آن نظر شود.

دیدگاه برخی کارشناسان مسایل اجتماعی چنین است تا زمانی که فرهنگ در ایران تغییر پیدا نکند، اصلاح جامعه به هر نحوی غیر ممکن خواهد بود. افراد دیگر معتقدند که برای نخستین بار در ایران پس از سی سال تحولات مهمی رقم خورده است که نگاه جامعه را نسبت به مقوله فرهنگ، حساس کرده و زمینه بروز دست آوردهای بسیار سازنده ای در این خصوص به چشم می خورد. اما عده ای از این خوش بینی هم پا را فراتر گذاشته و ادعا می کنند که تحولات سیاسی اخیر در ایران، موجب خودآگاهی گسترده و فرسایش فرهنگ های متحجرانه گشته و دیری نخواهد پایید که ایران با یک رستاخیز فرهنگی، راه صد ساله را یک شبه طی خواهد کرد.

اما واقعیت اینست که ناهنجاری های موجود، تنها در این سه دهه در ایران نشأت نمی گیرد و رکود و انحطاط فرهنگی، که یقیناَ در شرایط بحرانی، حادتر می گردد، صرفاَ منوط به یک دوره خاص و دو سه دهه گذشته نیست. آگاهی مردم، ظرفیت بالایی را برای بوجود آوردن چالش های موجود، مهیا کرده است و برای علت این آگاهی نمی توان تعریف دقیق ارائه کرد وآن را محدود به یک دوره خاص نمود. زیرا در معضلات اجتماعی دلایل بسیاری نهفته است و شاید مهم ترین علت، محیطی است که ما در آن زندگی می کنیم و برای اصلاح فرهنگ زمانی مؤثر عمل خواهیم کرد که ساختارها و محیطی که آن فرهنگ را ایجاد کرده است، تغییر پیدا کند. افراد بی شماری که در جامعه دست به مبارزه علیه دیکتاتوری می زنند، و مبارزه جز و خصلت وجودی شان می گردد، باید متوجه باشیم که از چه مسأله ای نشات گرفته است. نیازی به کند و کاونیست، پاسخ مشخص است. این پدیده ناشی از آگاهی است، و به همین دلیل است که در راه مبارزه و رهائی از نظام مستبد از همه چیز می گذرند و فرد، مبارزه برای دمکراسی را برای خودش توجیه می کند. اما اگر دیکتاتور را به زیر کشیدند و از بین بردند، باز هم این خصلت آزادیخواهی در این اشخاص باقی مانده است ؟ آیا ما در جامعه باز هم با این افراد نیاز داریم؟ اگر چنین است باید تلاش کرد که خصلت مثبت مبارزاتی را در آنان از بین نبریم. اما زمانی این کار مؤثر است که فرهنگ استبدادی از بین افراد رفته باشد، زیرا زمانی که از بین نرفته باشد می تواند به شکل نوینی در سطح یک تشکل و جامعه بوجود بیاید. مشکل می توان این فرهنگ مبارزه را باز تولید کرد. اما اگر خودگامگی از بین رفت، که خود یک پروسه سخت و دراز مدت در بین این افراد است می توان تلاش بعدی را در جهت تغییر خصلت ها و ایجاد فرهنگی نو و همبستگی ملی ، متمرکز ساخت.

عدم تطبيق شخصيت رفتاری و تربيت اجتماعی بعضی رهبران اپوزیسیون که در حال حاضر با آن مواجهيم رابطه ای با كيفيت مبارزه ملی دارد. در طول تاریخ مبارزات یک ملت با فرهنگ مبارزاتی گذشتگان اعتبار و ارزیابی می شود و این فرهنگ با شکست و پیروزی هر مبارزه ای در ارتباط مستقیم است. هر ملتی در مبارزاتشان به روشنفکران و رهبران سیاسی اعتماد و اعتبار می دهند یعنی مسئولیت سنگینی به آنان واگذار می کنند و این افراد می بایست با ارزشی که ملت برای آنان قائل است درک عمیقی از شرایط و حس مسئولیت داشته و خود را با اعتبار فرهنگ مبارزاتی مطابقت دهند.

برخورد قاطع با هر فرد مدعی رهبری که خود را با اصول مسئوليت اخلاقی مبارزه تطبیق ندهد، وظیفه فعالین سیاسی است و به هیچ وجه نمی تواند با آن تعارف نمود، زیرا هستند مدعیان رهبری که افکار غیر اصولی خویش را بالاتر از ارزش های فرهنگ مبارزاتی یک ملت تصور می کنند، این طرز تفکر باعث شکست جنبش می شود و دیکتاتوری را در یک شکل دیگر به مردم تحمیل می کند.

مجیــد مشیــدی

1 مارس 2009

madjidmoshayedi@gmail.com

www.m-moshayedi.com

هیچ نظری موجود نیست: