بخش آخر
پيش كش مىشود به دوست زنده ياد و نام امير فلامرزى
خواننده ايكه " دو بخش" پيشين 29 اسفند و " پاداش سنمار" را از پيش چشم خود گذرانده، به بوده هايى چند، تكيه به زبان قلمى و سخنان " مصدق"- نغز سخن على اكبر" دهخدا" و فراگشائى " تاريخى - اجتماعى" انجام گرفته، دست يافته است از سرنوشت " سياسى - اجتماعى " ى مردم ايران و خواستههاى تاريخى را، كه چگونه شماره خوردهاست، بى آنكه در دل پروريدههاى اين ملت، بگونهاى كه
بايسته است، به دست آمده باشد.
بودهايى تلاشگرانه، كه در چهرهى جنبش " مشروطيت" رخ گشود، اما ناكام به گژ راهه ى خود كامگى راه گرفت در سود"استعمار" انگليس، با خود داشت شكست ديگر جنبشها و آسيبهاى بر پيكره ى آنها نشسته و در خون نشانيدن آزادگانى و زندان و تبعيد، كه بهره ى ميهن دوستان و مردم خواهان مىشود تا جنگ جهانى دوم و بازتابهاى آن، با اشغال ايران و بيرون رانى "پهلوى"ى اول! بود" آزادى " ى نسبى، با رفتن " خود كامه" و به دست آورى پرواى كار، بر آنچه آزاديخواهان بتوانند ادامه كار يابند در ببار نشانى آرمانهاى"مشروطيت"را، در برقرارى "استقلال، آزادى ودادگريهاىاجتماعى" ناكام مانده. آرام آرام، آرايش نيروپى مىگيرد، پيرامون" مصدق"، باز ماندهى دلير و بخردمندى از تبار" مشروطه" خواهان، كه زير نام اردوگاه" ناوابستگان" نام داده شد، در برابر چند نيروپى ى سامانه گرفته در " اردوگاه وابستگان" به قدرتها جهانى! به شدن درايى چند سويه "ناسازواريهائى "، در آرايش " اجتماعى - سياسى " ايرانزمين، در ميان لايههاى گوناگون اجتماعى و در پهنه سراسر كشور. زايش و رو بندگى گرايش هاى گونه بگون و شكاف هاى رخدهى در ساختارهاى سازمانهاى پاى گرفته، ميان پيرامونيان چند قدرت جهان خوار چيرهگى برايران داشته !
باليدن و فزونى گرفتن ناسازگاريهاى چندگانه در ميان دواردوگاه وابسته و ناوابسته ى ياد شده و دستخوش بى گسست شدن دگرگونيهايى در آرايش سياسى دارنده گرايشهايى ناهمانند" اجتماعى - سياسى" ى از پى جنگ جهانى دوم، تا 29 اسفند 1329 كه صنعت نفت در سراسر ايران ملى مىشود و پاى گرفتن دولت مصدق، بمانند دولتى " ملى مردمى " و پى آمد هايى كه، به كودتاى 28 مرداد راه مىگيرد، به خواست و دست" آمريكا- انگليس "، در به گردش در آورى سرنوشت" نفت" برروى پاشنه ى كهنه ى چپاول!؟
رويداد كودتايى كه در همان روزهاى پس از " ملى شدن صنعت نفت در سراسر ايران"، گزير راه استعمار انگليس بايست شناخت و نشانههاى آنرا در كاررفتارى مهره هاى آن، در پهنه ى مجلس و يا...، بمانندانى چون"جمال امامى "، مىتوان نمايان ديد. آنچه را پاى بپاى، پيگيرانه، سياست سازان لندن دنبال مىكنند، و به انجام مىرسانند هنگامىكه 1-آمريكا راباخود همسو ساختهاند. 2-در مجلس و بيرون از آن، ميان روزنامه نگاران و... شكاف افكنى دارند و هموار كنند خواست خود را! دسيسههاى " استعمار پير"، به دست ايادى خود، در ارگانهاى سياسى جاى گرفته، بويژه در دربار- مجلس - روحانيت و..( هرروزه شدت مىگيرد و از " سىام" تير، در درون پيرامونيان "مصدق" و نهضت ملى راه خود هويدا دارد در هموار كردن جادهى دورويى و روشكار شكاف اندازى، به اينكه مىتواند" ضدانگليس " بوده گانى را به سوى راه خود كشد، كه در مبارزهى ملى شدن صنعت نفت، بى شناخت و گرايشى از " ضد استعمار" بودن، كوشندگى داشتند.
به راه خيانت و پشت كردن به دولت "ملى مردمى " و خواست نهضت ملى و مردم ايران دارند، آنانى چون آيت الله كاشانى ، فضل الله زاهدى، مظفر بقايى ، حسين مكى و..." كه همكاريشان، براى ملى كردن نفت، نه از آن جهت بود كه ديدگاه ضد " استعمارى " باشد، كه تنها و تنها ضد " انگليس " بودن و رنجندگى از آن، و نيز بيچاره ى " من" خود بودن!؟ لذا، با مساعد نديدن روند جنبش، به سود " من" خود و... يكى پس از ديگرى چهرهى ناساز وارى خود را مىنمانند، كه با زاهدى - بقايى آغاز و دنبال مىگيرد و سپستر آية الله كاشانى - مكى و ديگر با اينان بودگان!
هر چه بر گرده ى جنبش گرد زمان مىنشست، با مردم و بر مردم بودگان، بيشتر چهره نمايان داشتند و بغلط آمدگان، آنزمانى خود را برهنه بنمايش در آوردند، كه آمريكا همسويى با انگليس را گردن مىنهند و مهره ى پيشنهادى خود" فضل الله زاهدى " را مىتواند به " استعمار" انگليس بپذيراند. اين زمانى است كه" 40 % " از چپاول نفت، به سود امپرياليسم آمريكا، انگليس گردن نهاده داشت، اگر واژگونى دولت مصدق انجام گيرد!؟
هويدايى دسيسه انگليس از 23 تير 1330، روزى كه ترومن رياست جمهور آمريكا نماينده خود "آورل هريمن" را به ايران مىفرستد تا راهى يافته آيد، براى گره گشايى " نفت" و اين هنگامى است كه تهديدهاى استعمار انگليس، در باز دارندگى " سياسى- اقتصادى" به زيان دولت مصدق را آغاز كرده است، اما آمريكا نقش بى طرف و ميانجى گرى را دارد.
چندى پيش از اين روز، اسنادى به دست مىآيد زير نام" خانه سدان" كه از درون آن تلاشگريهاى انگليس روشن به اين است كه نزديك به شصت چمدان و ساك دستى و كيف هايى پر به انگليس فرستاده شده از برگهها و داده هايى ، مبنى برتاراج ميلياردها ليره انگليس و سندهاى حساب سازى، كه شركت نفت به سود" استعمار" و زيان مردم ايران دنبال مىداشته است. آنچه مصدق در سخنرانيهاى خود به گوش ملت مىرساند، و از ميان آنها، تلگرافى به دست مىآيد گزارش مانند، پيوند داشته با ورود هريمن به ايران به اينكه؛ »... پيرو مذاكرات شفاهى طرح 44 را در موقع لزوم به خصوص هنگامى كه مأمور مخصوص از امريكا به ايران مىآيد«!؟
جريان داشتن آن گونه رفتارى كه مصدق، بى اندك سرپوش و پنهان كارى در مجلس به گوش نمايندگان، همراه با گزارش دهى ى راديويى و ديگر رسانههاى خبرى به گوش مردم رساندو بازگويى داشت دسيسههاى دشمن كهنهكاررا، و دشمن نيز، كارآزموده، با دست ايادى خود حادثه آفرينى را دنبال، كه روز 23 تير از آن جمله بود. دنبال كردن حادثه آفرينى، كه ابتدا از آنچه مصدق به آن اشاره دارد، در مورد اقدامات چندگانهايكه "استعمار" بكار گرفت، تا او را بر كنار سازد و شكست" ملى شدن نفت" را ببار آورد، پرداخته مىشود.
و به ترتيب بر مىشمرد؛" محاصره ى اقتصادى - شكايت به شوراى امنيت - دادگاه لاهه - رخداد نهم اسفند، شكاف افكنى ميان نمايندگان مجلس - كودتاى 25 مرداد و سرانجام كودتاى "28 مرداد" را، كه به آن، به اندازه پرداخته است. او براين بود كه يك سياستمدار بايست دارنده ى سه مشخصه باشد؛ جرأت داشته باشد
كه بتواند كارى انجام دهد، از خود گذشتگى مىخواهد تا از همه چيز بتواند بگذرد- تصميم به موقع هم بايد بگيرد". و در پى اين سخنان در برابر نمايندگان، در شب نهم اسفند، مىافزايد: »اگر روز نهم اسفند تصميم نمىگرفتم كه به ستاد ارتش بروم و جرأت هم نداشتم، كار تمام بود"! نوشته، با خود دنبال مىكند به نشاندهى دسيسههاى " استعمار" را، بنابرآنچه مصدق بر شمرد و كا رفتارى او را در برابر رخدادهاى تدارك ديدهى استعمار، كه بمانند يك سياستمدار دارنده ى " سه مشخصه" ى ياد شده، با دليرى و خرد، دنبال مىكند كار " ملى شدن نفت" را، چون" تيرچرخى " كه بگردش در آورد آرمانهاى " تاريخى - اجتماعى " باشندگان ايران را.
روز 23 تير يكى از آن روزهاى زمينه چينى استعمار پسندانه است. به كار گردانى حزب توده، زير نام " جمعيت طرفدار صلح"، در هنگام ورود " هريمن" تدارك مىچيند، كه با حزب "زحمتكشان" مظفر بقايى درگيرى خيابانى بوجود مىآورد و با دخالت پليس، دو تنكشته وكمتر از ده نفر زخمى ،بر و ميوه دارد. ستيزه گرى ايادى" استعمار"، چه وابستگان به "شوروى "، و چه دربار و انگليس، به هرزه درايى ى دولت رو مىآوردند، در ارگانهاى خود و در مجلس .
مصدق نيز كه سخت خشمگين شده از رياست شهربانى " سرلشكر بقائى" كه دستورآتش داده بود و شهروندانى در نمايش خيابانى كشته و زخمى شده بودند، او را بركنار و دستور داد رسيدگى شود و تنبيه كسانى كه به سركوب روى آورده بودند. بازتاب اين دسيسه، كناره گرفتن" فضل الله زاهدى " از وزارت كشور و در كسوت " سناتور" به دشمنى با " مصدق" روى آوردن!؟ پر شمار شدن روز نامههاى وابستگان به دربار و انگليس و حزب توده در دشنام به مصدق دادن، و هر يك بنابرتكيه به بينش و روشكار خود در مجلس نيز مانندانى چون سيد مهدى پيراسته ، سيد محمد على شوشترى ، سالار سعيد سنندجى ، سيد مهدى مير اشرافى و... در پيروى از جمال امامى ، طاهرى ، ذوالفقارى و ديگر گردانندگان شبكه ى دربار و انگليس! از سوئى مصدق كه هيچگونه خشونتى را برنمىتافت، از ديگر سوى دسيسه بازيهاى گروههاى وابسته به اردوگاه وابستگان، آرامش شهر به سود دربار و انگليس و زيان دولت قانون، دستخوش ناآرامى شده بود و "نقاب سياه" ارگان محمد كريم ارباب، كابارهدار خيابان لاله زار ، " كى به كيه" ارگان بيوك صابر، "جان سپاران ميهن" ارگان در بار و... بودند كه به زيان مصدق هوچى گرى داشتند يا " ارگانهاى" بيشمار حزب توده!
در دوره زمامدارى مصدق، بيش از 70 روزنامه به زيان او چاپ و پخش مىشد. چه ارگانهاى وابسته به دربار و استعمار انگليس و...، و چه ارگانهاى حزب توده و آهسته آهسته، كارگردانانى چون "بقائى، شمس قنات آبادى، عبدالرحمن فلامرزى و..."، روزنامههاى خود را در اين سويه نوشتن، بكار مىگيرند. آنچه مىگذرد به دسيسه سازى حزب توده، با برپايى نمايشهاى خيابانى و حادثه آفرينهاى خود در دانشگاه، در گاه و زمانىاست كه" مصدق" عزم سفر آمريكا دارد و شركت در "شوراى امنيت" به دفاع از "ملى شدن نفت"، در برابر شكايت استعمار انگليس، و بازيگرى "جمال امامى"ها در مجلس، به زيان آرمانهاى "ملى مردمى"، در سود انگليس! او آشكارا اينگونه در روز 23 تير، در مجلس خود را مىنماياند كه؛ »..من تا اعلام ملى شدن صنعت نفت با آقايان موافق بودم و به همين دليل هم طرح آنرا خودم دادم«؟! و سپس افزون؛ ولى از موقعى كه طرح اجرايى آن مطرح شد مخالفت نمودم و به آن 9 ماده هم به آن شكل رأى ندادم و اعتراض كردم«!؟
تكيه برروى سخنان " جمال امامى "، نماينده ى شبكه استعمار انگليس در مجلس، فرزند " حاج امام جمعه خويى"، در پى شكست گفت و شنودهاى " استوكس - هريمن "نمايندگان آمريكا، كه پيشنهاداتى داشتند كه با خواست قانون" ملى شدن نفت" خوانايى نداشت. نيز " مذاكرات شفاهى طرح 44 " هم، به سود" انگليس، با آمدن اين" مأمور مخصوص از امريكا به ايران" نمىتواند، خواست آن " تلگراف گزارشى " را مشكل گشا گردد، كه درپيش از آن سخن رفت.
جمال امامى، بابرانگيزانيدن روزنامه نويسانى از اين شبكه به دشنام دهى به مصدق و ياران او، بويژه همانندانى چون حسين فاطمى، خالى بندى هم دارد، كه مورد نفت و... را بگويد" طرح را خودم دادم"، اما با طرح اجرايى"اش،" مخالفت نمودم و به آن 9 ماده هم " آشكارا مىگويد" رأى ندادم و اعتراض كردم" كه اساس " قانون ملى شدن در آن 9 ماده گنجانيده شده مىباشد!؟
خواننده بياد دارد سخن مصدق را در بايستگى " سه مشخصه" ى يك سياستمدار، كه تصميم گرفتن باشد، جرأت انجام كار و از خود گذشتگى، كه براى چندين بار، در مجلس، در برابر دسيسه ى تدارك ديده ى " اقليت" وابسته به استعمار، از خود نشان ميدهد و جمال امامىها را" شاخ مات" مىكند! شگرد بى مانندى بكار بردن، كه همانند آنرا، هنگام پيشنهادى " نخست وزير" شدن، از سوى همين " جمال امامى "، در مجلس گرديد، از خود نشان داده بود. مرتبه ايكه، در پى گزارش" كميسيون نفت" به رياست مصدق، به مجلس شوراى ملى، جمال امامى به " مصدق" پيشنهاد نخست وزيرى مىكند با اين پندار خام، كه او را در دام افكند، بنا بر تبانى ميان شاه و او و ديگر نمايندگان "استعمار" انجام گرفته. با اين باور كه او نخست وزيرى را نمىپذيرد و لذا سيد ضياالدين را نخست وزير خواهند نمود، و اگراز آن پس ناسازگارى از خود نشان داد، او را منفى باف خواهند خواند، كه ايراد مىگيرد ولى مسئوليت قبول نمىكندو...!؟
اما، او با تصميم بهنگام، دسيسه ى آنها رابىرنگ مىكند و پاى بپاى به پيش گام مىنهد و نشانگر است كه جسارت انجام كار دارد با از خود گذشتگى و پهلوانى، كه در همان آغاز كار، تنها جمال امامى بود كه به 9 ماده رأى نمىدهد و به خواست انگليس، كار شكنىهاى خود را بكارمىآورد.
اين بار نيز، با ديدن كار شكنى "اقليت"، به رهبرى شبكه ى "استعمار" كه جمال امامى و باند او بودند، در از رسميت انداختن " مجلس"، در آن هنگامه ى سرنوشت ساز، كه عزم شركت در "شوراى امنيت" را دارد. بى درنگ از مجلس بيرون مىآيد و در برابر مردم گرد آمده در بهارستان، برروى "كرسى پا" مىرود و به سخنرانى پرآوازهى خود مىپردازد كه " مردم... مجلس اينجاست و ..."، و نشاندهى شگردى كار ساز، كه هردو مجلس، با اكثريت چشمگيرى، رفتن نخست وزير به "شوراى امنيت" را، بايسته ميشمرند و از آن پشتيبانى همه جانبهاى ابراز ميدارند در برابر شكايت انگليس! يادآورى شود كه اين كار رفتارى بهنگامىاست، كه وابستگان به انگليس ترك آبادان رادارند و دربار با هراس و دلهره به پاى در ميانى روى مىآورد، ولى دولت ملى، با پاسخى سزاوار و استوار، هشدار دهى دارد كه هيچگونه دخالتى را از هيچ مقامى نمىپذيرد، كه به باز دارى اجراى "قانون ملى شدن صنعت نفت" راه گيرد و به آن آسيب رساند!
توجه به زبان گفتارى و نوشتارى هرانسان دارنده ى انديشه و بينشى، هر چند زيرك و يا فريبكار و دسيسه ساز را، با كم و بيش پيگيرى، مىتوان پىبرى برد به كار رفتارى و كار ويژهاى كه در زندگى داشته است. آنچه بنا بر سخن"جمال امامى "، چرا 1 - پيشنهاد پذيرش نخست وزير به مصدق دارد2 - چرا به 9 ماده ى خلع يد رأى نمىدهد و با اجراى آن مخالف است 3 - چرا بازى "اقليت" در مىآورد به از رسميت انداختن مجلس، هنگام سفر نخست وزير به »شوراى امنيت« 4 - چرا سپس تر گرداننده ى ديگر دسيسه هايى است به زيان مصدق، در نهم اسفند، كودتاى 25 و 28 مرداد و ديگر سنگ اندازيهاو...«!؟
چنين است، كار ويژهاى كه از زاهدى، بقايى، كاشانى، مكى و... سرمىزند، در زمانهاى گوناگون، تا انجام گرفتن كودتا و بسته شدن» قرار داد كنسرسيوم« و به گل نشانى كشتىى دولت "ملى مردمى" مصدق را!؟
به هنگام پيشنهاد نخست وزيرى به مصدق، 79 نفر از يكصد نفربه او رأى مىدهند، ولى مصدق پذيرش نخست وزيرى را منوط به تصويب 9 ماده مىكند. از قرار معلوم، تنها يك نفر رأى نمىدهد و او جمال امامى مىبوده است!؟ رأى ندادن به 9 مادهاى كه بند بند آن با»استقلال« عجين شده و بود »آزادى« و برپايى دادگريهاى اجتماعى را، در همه پهنهها نويد دهنده بود، بگونه ى روشن، براى ملت ايران" زير ستم" استعمار، و صلح جهانى و شرافت انسانى، تكيه به قانون! روزهامى گذرد و ستيز ميان دو اردوگاه تيزتر مىشود، از يك سو" ملت ايران" به رهبرى مصدق، و از ديگرسوى "استعمار". مهرههاى آن در درون و برون از ايران، همراه با سنگ اندازيهاى " حزب توده" كه به پارهاى از آنها پرداخته شد. شوراى امنيت بر پا مىشود. »در 22 مهرماه، مصدق با تنگى وقت، تنها مىتواند در مدت پانزده دقيقه، به زبان فرانسه، از ستمى كه بر ملت ايران وارد شده است، بنا بر كاررفتارى استعمار انگليس در ايران، چه در پهنه ى سياسى و چه اقتصادى و ديگر موردهاى اجتماعى پرده بردارد، نيز ديگر همراهان او، هر يك بنا بر آنچه به گردن داشتند. او، در جاى جاى سخنان خود، تنها و تنها پذيرندگى راهى را مىشناسد كه به قانون »ملى شدن صنعت نفت« زيانى وارد نيايد، آنچه در 9 ماده گنجانيده شده بود. پخش دست آوردهاى سخنان او در " شوراى امنيت " از رسانههاى گوناگون، به گوش ملت ايران، دلنوازترين و شادى آفرين سازى بود تاريخى، كه همهى لايههاى اجتماعى را بوجد آورده بود، آنچه را كه قلم از بيان آن ناتوان است! نه تنها در ايران، كه در ميان ديگر ملتهاى زير ستم كه آوازه ى چنين پيروزى را شنيده بودند، از جمله خاورميانه و مردم مصر، و چنين شادى زاى شد، براى آن انسانهايى كه در اروپا- آمريكا و... تلاش در رهايى انسانها را دنبال داشتند و در اين پهنه، بمانند روزنامه نگار - نويسنده و... مىنوشتند و كوشندگى مىنمودند!
نخست وزير، در پى چنين پيروزى، از سوى »ترومن» رياست جمهورى آمريكا دعوت و مورد گرمترين استقبال قرار مىگيرد، و نيز روزنامه نگاران، كه گرمى ويژهاى بپا داشتند براى او، در باشگاه ملى مطبوعات آمريكا. او نيز در پاسخهاى خود به پرسش خبر نگاران، آنگونه سزاوار سخن مىگويد، كه ملتى آزاد و شايسته ى شرافت انسانى خواستار آن مىبود. در باز گشت، در قاهره نيز موج شادى مردم مصر، از او استقبال داشت و سرانجام روز اول آذر به ايران وارد مىشود و مردم، يكپارچه در اوج شور و شادى قرار مىگيرند و بى مانند از او و همراههانش استقبال مىنماياند! گفتنى است، كه هنگام سفر، نيروهاى مخالف پذيرفته بودند كه در نبود نخست وزير، دست به اخلالگرى نزنند. وارونه آنچه را كه نمىبايست و وعده داده بودند، نمودند. به اينگونه كه در دانشكاه و خيابانها حزب توده، و بوارونه آنچه را نمودند كه نمىبايست و وعده داده بودند، به اينگونه كه در دانشگاه و خيابانها، حزب توده و در مجلس ايادى دربار و انگليس و در ارگانهاى اين اردوگاه وابستگان بازتاب گرفتن، به آنچه ناآرامى ببار آور بود. آنچه از هشتم آبان، و بازندانى كردن استادان دانشگاه، بوسيله ى دانشجويان تودهاى آغاز مىشود و ادامه به آشوب آفرينىهاى ديگر در پهنه ى خيابانها و نمايشهاى خيابانى چون 14 آذر و كشته شدن سرهنگ " نورى شاد" افسر شهربانى، راه مىگيرد به مجلس، بمانند بهانه هايى به دست مهرههاى انگليس و دربار ، به زيان دولت مصدق، كه دور از ايران است، و سپس آغاز ورود دارد به ميهن، و در آستانه ى انتخابات دوره ى هفدهم مىباشد!؟ نيز چند روزى به پايان انتخابات، تيراندازى به سوى»حسين فاطمى« از سوى " عبد خدايى" وابسته به " فدائيان اسلام" است، هنگامى كه وزير خارجه دولت "ملى مردمى "، سخنرانى دارد بر سر خاك محمد مسعود، كه به دست سازمان ترور" حزب توده" كشته شده بود. ترور مسعود، روزنامه نگار دلير و همچون فاطمى، ميهن دوست مردم خواه، به دست تروريستهاى " تودهاى "، و ترور حسين فاطمى در سالگرد كشته شدن او، به دست تروريستهاى " فدائيان اسلام" كه پايوران" استبداداسلامى " را بوجود آوردهاند. خواننده اهتمام دارد كه 25 بهمن 1330 مىباشد، و رفتارهاى كار شكنانه فدائيان اسلام با ترور و سيد مهدى ميراشرافى و... در مجلس، پيرامونيان آيت الله كاشانى از يك سوى، و ديگر سوى جمال امامى و ديگر گردانندگان شبگه ى " استعمار" انگليس و حزب توده در مجلس و روزنامههاى پر شمار آنها در كار زار نبرد، به زيان" دولت مصدق" است، كه عازم سفر به »دادگاه لاهه« را دارد.
دادگاه لاهه، از 19 خرداد تا دوم تير 1331 روند خود را مىپيمايد، و مصدق با تكيه به خرد و پهلوانى از حقوق "ملت ايران" در برابر تجاوزات استعمار انگليس، جانانه دفاع مىكند و ديگران نيز، از جمله پروفسور" رولن" در مقام وكيل ايران، كه از خودشايستگى بسيار بر جاى مىنهد.
دفاعى سزاوار از سوى پرهيخته گان جهان مردمى، تا به آنجا سودمند و كارگشا كه قاضى »انگليس« هم به سود ايران، دولت انگليس را محكوم ميكند و در گسترهاى بيمانند، از خود" وجدان كارى " نشان ميدهد، در حالى كه قاضى "سرمايه دارى دولتى " شوروى جزاين ميكند و رفتار به " نعل و به ميخ زدن بيطرفى را پيش مىگيرد!؟
نبود مصدق و سه نماينده از فراكسيون"جبهه ملى " و حسين فاطمى و...، امكان سود جويى " سيد حسن امامى " امام جمعه تهران را به رياست مجلس مىگمارند، تا در پناه اين مهره ى دربار بتوانند زمينه كار شكنى فراهم آورند در فرمان نخست وزيرى مصدق! آنچه را دنبال دارند تا مصدق را از سرراه بردارندو " قوام السلطنه" را بر جاى او نشانند و اينگونه گزير نفت ملى شده ى ايران را، بر چرخش كهنه ى استعمار خواهانه، دوباره بگردش در آورند. مصدق، در دوم تيرماه كه با همراهان خود وارد ايران مىشود هوشمندانه هدفمندى دربار و خيز به زيان او گرفته را پى مىبرد و براى باز دارنده سازى دسيسهها و تلاش و كوششهاى " دربار - استعمار"، به رويا رويى ديگرى روى مىآورد، كه به "سى تير" كشيده مىشود! زنجيره ى دسيسه بازيهاى شاه و در بار، و نيز سامانهگيرى مشروطيت و روند" قانون مدارى " مصدق را برآن ميدارد كه خواستار وزارت جنگ شود و گزين آن با نخست وزير باشد، تا از رهگذر آن، ارتش و نيروهاى نظامى، به بازوى سركوبگر به سود شاه راه نگيرد و بازتاب " خود كامگى " بازدارنده شود در سامانه گرفتن مردم سالارى. بايستگى چنين راهكارى، روى ترش كردن " شاه" را ببار مىآورد و مصدق تكيه به مردم، گزيركار را در استعفا مىيابد، و اگر چه قيام مردم در اين روز تاريخى، پيروزى ببار مىنشاند و مصدق در جايگاه سزاوار خود باز گشت دارد، ولى خود او گزين چنين راهكارى را درست نشاخته و در "خاطرات و تألمات " چنين سخن داردكه؛»... اعتراف مىكنم كه راجع به استعفا خطاى بزرگى مرتكب شدم« و فزودن كه اگر" قوام السلطنه" بيان نامه ى دولت خود را باگستاخى و... نميداد و رويارويى با قيام مردم رخ نمىگرفت؛ »قبل از اينكه دادگاه اعلام رأى كند دولتين ايران و انگليس روى اين نظركه اختلاف در صلاح دوليتين نيست دعواى خود را از ديوان لاهه پس مىگرفتند و كاربه نفع دولت انگليس تمام مىشد و زحمات هيئت نمايندگى ايران به هدر مىرفت«؟!
مصدق، همواره، به نمايندگان دومجلس و ديگركسان آشكارا ياد آور شده بود كه، هيچ رخدادى هر چه قدر تند و... او را باز نخواهد داشت به آنچه تا پايان كار "نفت" برگردن گرفته است، لذا بنابرسخن خود استعفا را، گزير كار نادرست مىشمرد!
اين آنچه رااست كه بسيارى دانسته و يا ندانسته، به آن توجه نداشتهاند، همچون نويسنده نوشته،" دليل اصلى استعفاى مصدق در واقعه سىام تير"، كه در مهرگان سال اول شماره 1، بافيده هايى بهم بافيده است!
خيزش يكپارچه مردم در " سى تير" بزرگترين دست آورد براى ملت ايران ببار داشت، كه با دريغ، به آن ژرفگونه انديشه نشد، اما ستيزگرى" استعمار- دربار" جهت دارانهتر شد، كه فراگشايى آن در اين نوشته جاى خود نمىيابد. آنچه را بايستگى دارد، اين استكه، نيروى " ضد استعمارى " آگاهيدهتر به سوى" مصدق" راه مىگيرد، در حالى كه همانندان" بقايى" كه" ضد انگليس" بودند و نه" ضد استعمار" گزين راهكارى ديگر دارند و كار ويژهاى را دنبال مىكنند، كه خودرا در دسيسه ى " نهم اسفند" - قتل " افشار طوس" - همراهى و همگامى در دوكودتاى" 25 و 28 مرداد، نمايان داشتن است.
هميارى و همگامى گرفتن گام به گام، كه از سىام تير مىتوان دانست و هر يك ديرتر از ديگرى، كه باشند؛»فضل الله زاهدى، مظفر بقايى، حائرى زاده، آيت الله كاشانى، و حسين مكى« و ديگر با اينان بودگانى، دربار، كسوت روحانيت، افسران بازنشسته ى ارتش، فدائيان اسلام و...!؟
نهم اسفند، آشكارا" آيت الله كاشانى، حائرى زاده، بقايى و مكى " و با اينان بودگان، همراه با دربار و روحانيت پشتيبان شاه و افسران باز نشسته كه زير فرمان فضل الله زاهدى قرار گرفته بودند، همگامى همه جانبهاى به زيان دولت مصدق نشان ميداد، با برنامه ريزى، بگونهاى كه اورا از ميان بردارند، كه خود دردادگاه نظامى اينگونه از آن دسيسه سخن داردكه؛"...روز نهم اسفند سال قبل «1331»، طنابى را كه براى انداختن به گردن من آورده بودند همه ديدند. آنروز هم اگر موفق مىشدند مىگفتند مردمان مسلمان، وطن پرست و شاه دوست سزاى يك مرد خائن را كف دستش گذاشتند..."!؟ دسيسه ى دربار- روحانيت- افسران باز نشسته و همه ى در اردوگاه استعمار انگليس بوده، همسويى كار مى گيرند با سازمان " سيا" با روى كار آمدن آيزنهاور در انجام آنچه را كه، اگر باشكست روبرو مىشود، اما در كودتاى 28 مرداد ببار شوم مىنشيند! مركز گاه دسيسه، كاخ شاه و گردش كار با برنامه ريزى شده از پيش، زير نام سفر" شاه" تدارك گستردهاى رابوجود مىآورند؛" آيات الله بهبهانى، كاشانى و جمال امامى، زاهدى، بقايى، حائرى زاده،" با هم پيمانان آنها، چون" فدائيان اسلام، سپهبد امير احمدى، سپهبد شاه بختى، سرتيپ گيلانشاه، سرلشگر گرزن" و صد البته چاقوكشان به كار آوردهاى، مانند "شعبان بى مخ، طيب، حسين رمضان يخى و ناصر جگرگى "؟!
اينك مهرههاى استعمار انگليس و امپرياليسم آمريكا كوشندگى همسو مىگيرند تا چاره گر " نفت" شوند، با از ميان برداشتن بازيگر اصلى " ملى شدن نفت" و ياران ديگر" ضد استعمارى " كه با او هم آهنگى همه جانبه داشتند، تا در پى به خون نشانيدن آنها،" پاداش سنمار" دهى، از اين راه نا ميمون، پادافره دهى باشد، به سود" آمريكا، انگليس و شاه"!؟ روبروى كاخ ، خيابان پيرامون مركز گاه دسيسه و روبروى خانه ى مصدق را، شمس قنات آبادى، ميراشرافى و همه ى بمانندانى كه نام برده شد، با آواى شوم خود" زنده باد شاه- مرگ بر مصدق" پر مىكنند و يورش آورى به او دارند با دشنه، كارد و...، كه همان گونه كه از زبان او آورده شد، مىتواند از چنگال اين " سگ از چنبر" گذران، خود را رهايى دهد.
آنچه هست، اين بار نيز، با درايت و دليرى دسيسه را نه تنها به شكست مىنشاند، كه همان شب افشاگرى ى خردمندانهاى را در مجلس بر پا مىدارد و فاشگويى براى مردم و نمايندگان و پرده دريهايى از " دسيسه" ى دربار و...، كه مورد سرلشكر بهارمست رئيس ستاد ارتش كه هنگام تدارك آن حادثه در " كاخ" بوده، از آن جمله مىباشد، در جلسه ى ويژه ى بپاشده!
خواننده، دنبال كرده است تاكنون چندين اسباب چينىهاى پليدانهاى را، به دست" قوام السلطنه، محمد ذوالفقارى، سرلشكركوپال و..." در جايگاه نخست وزير، نماينده مجلس، رياست شهربانى، ستاد ارتش، روحانيت و... قرار گرفته!
خواننده بياد داشته باشد كه سياست استعمارى انگليس، از همان فرداى "ملى شدن نفت" و كوشش به اجرا در آورى 9 ماده خلع يد و...، همه ى راه كار ممكن را، پاى بپاى دنبال مىكند تا دولت ملى مردمى "ى ملت ايران را واژگونه سازد، در حاليكه، مصدق و ياران او، در سخت ترين دوران مبارزاتى خود، نه تنها خودشان،كه به مردم رهنمود دهنده بودندكه به" ملت انگليس" توهين روا داشته نشود، چنانكه" مصدق" روز چهارم مهر ماه 1330 ، در پيشگاه ملت، در ميدان "بهارستان" كه به سخن در مىآيد، مىگويد؛ " مردم، مرده باد نگوييد، نگوييد مرده باد..."، در حالى كه سه روز پيش از اين سفير انگليس به ديدن تقى زاده رئيس مجلس سنا رفته و گفته بود كه" در مجلس شوراملى اقليت تشكيل شده كه با دولت مخالفت كند" و پرسشگونه مىپرسد كه چرا " چنين اقليتى " در سنا تشكيل نشده است و آشكارا مىگويدكه؛" مابه شما مىگوئيم كه تادولت دكتر مصدق در روى كار است، باايران وارد مذاكره نمىشويم"! خواننده، كينه ى استعمار و مهرههاى او، با آنانى كه از پشت خنجر به" نهضت ملى ايرانيان " مىنشانند، اقدام پسين دسيسه ى روزنهم اسفند را در ربودن و كشتن " سرتيپ محمودافشار طوس" رياست شهربانى تهران مىيابند. چرا كه بود آن افسر دلير و ميهن دوست مردم خواه، كار شكنى و حادثه آفرينىهاى به استعمار وابستگان را مىتوانست بيرنگ سازد، و امكان ندهد در پهنه ى پايتخت، با نمايشهاى خيابانى و بهم زدن آرامش شهر، زمينههاى كودتا بوجود آيد، آنچهراكه در شوم روز 28 مرداد بوجودآوردند!؟ در پى ربودن و به آنگونه ى ددمنشانه او راكشتن در روز اول ارديبهشت 1332، كه سپس پيكره ى او در تپههاى تلو، پيدا مىشود، همگان آگاه مىشوند، كه " زاهدى، بقايى و..." برنامه ريزان قتل، و بدست افسران بازنشسته و ديگر اجراگران خواست"دربار" و " شاه" انجام گرفته تا سپس دو چپاولگر جهانى " آمريكا - انگليس "، برنامه ى نهايى شان را دنبال كنند!
ادامه كار، به خواست" آيت الله كاشانى " و ديگرانى، كه بدستور او دنبال مىشود در مرتبه رياست مجلس، زاهدى و بقايى كه از سوى فرماندارى نظامى مورد پيگرد قانونى قرار مىگيرند، مىتوانند از "تحصن" سوء استفاده كنند و در مجلس به شديدترين وجهى مورد پذيرايى " سيد مهدى ميراشراقى، احمد بهادرى و.." قرار گيرند. ديگر خون ريزان گرگ خوى نيز، در سايه ى آية الله بهبهانى و اينگونه مهرههاى " دربار - استعمار"، هم، از مجازات شدن و... مىجهند! با دريغ و اندوه، قانون و اجراى موى به موى و احترام همه جانبهاى از آن، كه به چشم" اسفنديار"، براى دولت قانون مدار مصدق درآمده بود، باز دارنده شد به دستگيرى جنايتكاران برنامه ريز قتل افشار طوس و اجرا گران آن، و سپستر، هموار مىسازد راه فرار زاهدى را از " تحصن" با يارى " آية الله كاشانى " و جاسوسان" سيا - انتلجنت سرويس"، براى اجراى كودتا، كه از پيش تدارك ديده شده بود.
اگر چه، كودتاى 25 مرداد به شكست مىنشيند، باز هم با هوشيارى و پهلوانى " مصدق" و چند افسر دلير محافظ خانه ى او، ولى بنابر همه ى دادههاى تاريخى، بويژه از زبان" سيا" و چاپ پخش گونه ى " طرح"هاى عملياتى چند گانه ى " آژاكس" و غيره، سرانجام به خواست خود مىرسند، در 28 مرداد. در واقع "سيلى از اسلام" را كه آية الله خمينى مرتبههايى به زبان راند بر صورت " مصدق"، آنچه را بود، كه دست" آمريكا - انگليس
"، با يارى آيت الله هايى چون بهبهانى، كاشانى و اسلام پناهانى بمانند" فدائيان اسلام، شمس قنات آبادى، مير اشرافى و..." بر او مىزنند، كه نه تنها بر او، كه بر ياران او هم! نه تنها در 28 مرداد، كه مىرفت تا آن روز هم پيروزى بهره ى مردم شود و آيتاللهها با سيل دلارهاى پخش شده ميان " طيب، جگرگى و..."ها، بيارى "برادران رشيديان"ها مىآيند و كار رفتارى " روزولت"ها را به پيروزى به زيان، " ملت ايران" مىنشانند، كه در پى قيام 22 بهمن نيز، آيت اللهها و پايوران"استبداد اسلامى "، و پيشاپيش آنها" آيت الله خمينى "، چنين كار ويژهاى را به گردن مىگيرند، سياهى روز بباور آورتراز، دوران" استبداد" شاهى!؟
خواننده بياد داشته باشد كه" مصدق"، بيش از هركس، هم به " تنها اشتباه" خود آگاه بود، از ديدگاه "جهان خواران" و شاه و آية اللهها، وهم به پاداش "سنمار" از سوى آنها بى اندوهمندى، كه بگونه هايى گوناگون، در دادگاه و...از آنهاسخن رانده است، از جمله"... از آنچه برايم پيش آوردند هيچ تأسف ندارم ويقين دارم وظيفه تاريخى خود را تا سرحد امكان انجام دادهام، من به حس و عيان مىبينم كه اين نهال برومند در خلال تمام مشقت هايىكه امروز گريبان همه راگرفته به ثمر رسيده و خواهد رسيد"!
او در دادگاه نظامى، بى هراس از نهال كشتهاى سخن دارد، كه" استبداد شاهى " را به شكست كشانيد و رسوايى براى پشتيبانان" بومى و بيگانه"ى او، و چنين دارد و زبانه خواهد كشيد" آتش" اين راه، به آنچه به سوزاند هر آنچه پستى و زشتى است، از سوى هركژبينشى كه باز دارنده ى رسيدن " ملت ايران" باشد، به رسيدن به خواستههاى " تاريخى اجتماعى"ى در پيش داشتهاش! خواننده، براى شناخت بيشتر داشتن از "يگانه" بودن" مصدق" و پارهاى از ياران او، به كاررفتارى و خويشكارىاش در سراسر زندگى آنها، هر چند شتاب زده چشم اندازد، و هم سنجىكند با آنچه بمانندانى چون " محمد رضا شاه، آيت الله كاشانى، آيت الله خمينى، مىگفتند، ولى در عمل، عمل مىداشتند، و پيروان آنها دارند!؟
او، همراه با ياران وفادارش، همچون او، ضد استعمار، در مدت كوتاه زمامدارى اش، عليرغم محاصره ى اقتصادى - بى در آمد نفتى - وجود بسيار كارشكنىهاى استعمار پسندانه و سنگ اندازيهاى گوناگون، توانست چرخش چرخ جامعه را، با خردمندى، در تغيير كشورهاى " صادركننده و وارد كننده "، از و به آنها، و نوع كالاهايى چون " پوست، تخم خشخاش، سم گاو و..."، و نيز لوازم مورد احتياج مردم، چون " دارو، ابزار و ماشين كشاورزى، شيميايى و..."، صادر و وارد كند، نه تنها ارزش كسر بودجه نياورد، كه فزونى صادرات بر واردات را نيز بيفزايد!
كوتاه اينكه، در آن دوران سرنوشت ساز، و بود همه دسيسهها و كار شكنى هايى در پهنه ى ايران و گستره ى جهانى، و كوتاهى مدت زمامدارى دولت قانون مدار و راه گشا به سوى " استقلال، آزادى ودادگريهاى اجتماعى"،ترازنامه آنرا، مىتوان، در 1 - ملى كردن صنعت نفت در سراسر ايران 2 - ملى كردن جنگلهاى سراسرى 3 - ملى كردن تلفن در سراسر كشور 4 - اتوبوس رانى تهران را ملى نمودن و سرانجام 5 - ملى كردن برق تهران را ياد آور شد، كه تنها و تنها سود رسانى آن، در سويه ى مردم زحمتكش ايران بود، و گونه رفتارى "ملى مردمى "، و كوتاه سازى دست هر نيروى " انحصار" خواه از شريانهاى " اقتصادى - سياسى و ديگر موردهاى اجتماعى!
اين بخش در همين جا، پايان مىگيرد، با تكيه كردن به سخنان او، پيوند داشته با اقدامات دوران زمام دارىاش كه مىگويد؛» ما نبايد تمركز سرمايه كنيم يك اشخاصى را بى جهت متمول كنيم و يك عدم تساوى بى جهتى در جامعه درست بكنيم. يك اشخاص از سيرى خفه بشوند و...«، كه در راهكار خود، در " سياست موازنه منفى "، به آنها پرداخته است.
پرداختن به گشايش كاررفتارى اجتماعى، كه در پرتو آن، سود برى براى لايههاى پائين اجتماعى باشدو توده ى جامعه ى زير ستم، با ديدى " مردمى " و آرمانى " ملى " پيوند خورده باهم، تا بنايى بنا گردد سزاوار «ملت ايران»، آزاد و سر بلند در پهنه ى جهانى، ابراز وجود يافتن امكان گيرد!
26 تا 28 مرداد 1332 يكى از محلات تهران كه تيول جيب بران و چاقوكشان و تبهكاران حرفهاى ديگر بود بكلى تخليه شد و ساكنان آن بصورت كاروانى كه با پول ژنرال "شوارتسكف "عامل سيا قوياً تغذيه و تجهيز شدهبود براه افتاد و ژنرال زاهدى نيز در رأس قسمتى از قواى نظامى به اين كاروان ملحق و اين جمع به سوى ادارات دولتى و ايستگاه راديو هجوم بردند!؟
بخش چهارم از سخن « 29 اسفند و پاداش سنمار« با نوشته ى " گاستون
فورنيه" روزنامه نگار پرآوازهى " لوموند" آغاز مىشود، كه زير نام " كورش بزرگ زمان"، در هفتم مارس 1967، به هنگام در گذشت" مصدق" نوشته است، با اين فراز آغازين كه؛" حتى مرگ كه پيروزى نهائيش بود، نيز حق وى را ادا نكرد..."؟!
روزنامه نگار، اگر چه ازگاه درگذشت " پير فرزانه" خبر مىدهد جهانيان را، اما سخن از گردى دارد كه پنجه در پنجه ى "انگليس" افكند، و " قدرت استعمارى " را كه براى " خورشيد" خود غروبى نمىشناخت، به شكست و بام غروب نشانيد. او از " ملى شدن نفت" سخن دارد و كارزار پاى گرفتهاى كه، آتش اميد در " دهقانان و كارگران و زحمتكشان..." زبانه كشيدن داشت، در" پايان استعمار كشورشان بوسيله نفتىها"، كه مىتوانست پايان بهره كشى آنها رانويد دهنده باشد؛" كه بوسيله فئودالها و متنفذين و ژندارمها" انجام مىگرفت!
از مردى سخن دارد " فسادناپذير" و با ايران و ملتى كه" از زيركى و فرهنگ و شعرشناسى و ظرافت سياسى نيرومندى " برخوردار است و گاه تاريخى ايران با " كورش بزرگ " زمان، كه پير كفتار استعمار با آن روى در رويى دارد!
او براين است كه؛ " مصدق اعتقاد داشت اگر پول بوندارد بوى نفت زيان بخش است و هر ملتى كه پاى شركتهاى ى خارجى را بخانه خود بكشاند» گردن به يوغ استعمار« نهاده و مىافزايد كه به چشم مىديد؛«كه شركت نفت انگليس و ايران به حقيقت در مملكت حكومت مىكند.اوست كه دولتها را ميآورد و ميبرد و با افشاندن تخم فساد دادگسترى و پليس و ارتش ايران را عملاً در دست دارد و هم اوست كه ملت را در جهل و بيسوادى و تيره بختى» نگهداشته است.
روزنامه نگار هوشمندانه ادامه ى سخن دارد به اينكه " مصدق" نه تنها براى " استعمار انگليس " خطرناك بود، كه براى روسها هم ناخرسند دانسته، چرا كه، به درستى در بود يك سامانه ى "ملى مردمى " در كنار مرزهاى " سرمايه دارى دولتى " شوروى، ناشگون و براى "كمونيزم روسى" سخت آزار دهنده بود! چنين بود براى "آمريكا" و شركتهاى بزرگ نفتى ى اين" قدرت امپرياليستى "، كه نمىتوانست روشكار مصدق را تاب آورد! آمريكا؛ »روش مصدق را كه سرمشق بدى براى ساير كشورهاى توليد كننده نفت در خاورميانه ميشد تحمل« نمىنمايد و بر شمارى دارد ناخرسندى نا خرسندان ديگرى چون "شاه " و... را، از وجود سياستمدار پاك دامنى كه تنها و تنها تكيه گاه خود را "ملت" مىخواست و مىدانست و سخت پاى بند " قانون" بود و به حقوق همه ى ملتهاى جهان احترام مىورزيد!
گاستون فورنيه، نشانگرى دارد از شناخت موشكافانه ى زندگى نامه "مصدق" و كار رفتاريهاى او در پهنه هاى " اجتماعى - سياسى" ى گاههاى گوناگونى كه، انجام كار در مرتبه و مقام هايى داشته است. چه از اول مه 1951 و ملى شدن نفت تا روز در گذشت او در مارس 1967 باشد، كه نوشته ى خود را به آن مناسبت مىنويسد، با آگاهى از دليريها و خرد ورزيهاى او در پهنه ى دادگاههاى بر پا شدهى " شوراى امنيت - لاهه - دادگاه نظامى و زندان و تبعيد"و چه در كارزار پارلمانى و ديگر نبردهاى او در پيش و پس از مشروطيت" و ادامه ى مبارزههاى او از شهريور 1320 تا كودتاى 28 مرداد!
نيز مىبايست كم و بيش آشنا باشد از كارورزيهاى او در امور گوناگون به بهسازى در پهنه ى قوانين، كه در گاههاى بدست آورى پرواى كار، به آنها پرداخته است،كه فشرده ى آنها را، اينگونه مىتوان بر شمرد؛»امورى چون كشاورزى، آب، تلفن، فرهنگى، دادگسترى، اقتصاد و بانك، ماليات، مسكن، ارتش، بيمههاى اجتماعى، بهداشت مطبوعات، انتخابات و...« !
آنچنان كه، يك ملت نا وابسته و آزاد، نيازمند است تكيه به قانون، در همه ى پهنههاى " اجتماعى - سياسى " بتواند از " دادگسترى " و " امنيت" بهرهمند باشد و زندگى رفاهى سامانه گيرد در سامانهاى " ملى مردمى "، كه در آن هر شهروندى، از هر آئين، تيره، جنسيت و... از حقوق خود بهره مندى بيابد. حقوق هر باشندهاى پاس داشته شود، آنچه را كه " ملت ايران"، همچون هر ملت سزاوار آزادى، همواره تلاش و كوشش داشته است، براى بدست آورى آن. آنچه پيش آهنگان جان بر كفاش دنبال داشته و دارند و تا سه تيغ پيروزى، در سه رويداد بزرگ تاريخى ى " مشروطيت، دوران مصدق و قيام 22 بهمن " رسيدهاند، اما به شكست كشانيده شدند!؟
در به شكست كشانيده شدن آنها، اگر چه دست " بيگانه" دست داشتهاست، اما " بومى" ى هزار بار زشتخوىتر از هر بيگانهاى، در پوش " شاه، آيت الله، نماينده مجلس، ارتش، روزنامه نگار و..." را، مىبايست خيانتكار اصلى شناخت كه تن به چنين شوم آوريهاى داده است، آنچه درازاى " قدرت" و چه در ازاى " پول" با خود فروشى، به گاز زدن پستان مادر خود، روى آوردند!؟ خواننده، در بخش پيشين از زير چشم گذرانيده داشت، بسيار كار بدستانى را در پوش" روحانى، نماينده مجلس، روزنامه نگار، ارتشى و..."، چون آيت الله كاشانى و بهبهانى، مظفر بقائى و حايرى زاده، فضل الله زاهدى، سرتيب گيلانشاه، سرلشكر گرزن، و سپهبد امير احمدى، عميدى نورى و سيد مهدى مير اشرافى، با بمانندان
شعبان جعفرى، محمود مسگر، طيب حاج رضائى، احمد عشقى و... كه در همهى حادثه آفرينىهاى پس از " سى تير" بويژه از نهم اسفند تا انجام كودتاى 28 مرداد دست داشتند!
زشتكارى و شوم ببارآورى ى سازمان يافته در حزبهاى ى دربارى چون "حزب زحمتكشان بقائى، پان ايرانيسم پزشكپور، سومكا، فدائيان اسلام و دستهايى از درون پليس، ارتش يا ببازى گرفتن زاغه نشينان، معركه گيران، تيغ زنان و پااندازانى از تبار"شمس قنات آبادى، ناصر جگركى، ملكه اعتضادى و ديگر پيرامونيان آيت اللهها و دربار، كه رهبرى حزب توده را نيز نبايد از ياد برد!
از پيش چشم گذرانيدن نام بسيار كار بدستان رخداد 9 اسفند را، كه سالى پس از آن در خيابان خراسان، درخانه ى طيب حاج رضائى جشن مىگيرند با شركت از تبار خود" شعبان جعفرى و...، نمايندگان " سنا و شورا" و ارتشيان، به رهبرى جمال امامى، شوشترى و.. صادق سرمدها سروده ى " شاه پرستى" سراييدن و " سيد جواد ذبيحى " در ستايش " اعليحضرت" همراه با موزيك به اجرا در آوردن! جشن و سرودهاى "شاهپرستانه" و " استعمار پسندانه" كه در روزنامهها گسترده چاپ پخش مىشود، در پيروى از " قرآن" و نيات " عاليه شاهنشاه" و و پشتيبانى از دولت" ملى تيمسار معظم سپهبد زاهدى "، و از طرف جمعيت " جوانمردان جانباز " ى چون " شعبان بى مخ، جگركى، محمود مسكر، ملكه اعتضادى و..."!؟
هنگامى است كه همين روزنامهها" ورود آقاى نواب صفوى " را به فرودگاه مهر آباد ياد آور و مورد استقبال قرار دادهاند، كه پس از " يك مسافرت شصت و پنج روزه كه بكشورهاى اسلامى نموده بودند" به ايران باز مىگردد. اين بازگشت و استقبال چندى پس از آنچه را است كه به دستور شاه و زاهدى، و خواست استعمار، در خورسندى اسلام پناهانى چون آيت الله كاشانى و بهبهانى، سرلشكر باتمانقليج و تيمور بختيار و...، كلنگ بدست به ويران سازى عبادتگاه بهاييان روى مىآورند، تااجراى اسلام بارورى و شاه پرستى خود را ابراز بدارند!
كار رفتاراستعمارى كه، روزى " دين سازى " مىكند و اين دين باور رابه جان دين باورى ديگرانداختن، روزى عبادت گاه كسانى را ويران مىسازد، تا با خوشنود كردن پارهاى از " رهبران دينى "، جوى آرام بوجود آورد در اجراى خواستههاى تالانگرايانهى خود!؟ نمايشهاى " تعزيه دارى " بپامىدارد به سرپرستى " شعبان جعفرى "ها و پر مىكند" دباغ خانه"هاى " تكيه" و يا... خوانده شده هايى را، از بمانندانى چون؛" آخوند محمدتقى فلسفى، آيت الله كاشانى، عميدى نورى و..." ياديگر نشست ها و جشنها، و گرفتن عكسهاى " رنگين" از مهره هايى چون" زاهدى، كاشانى، حايرى زاده، بقايى، مكى و..." كه بكار گرفته است.
اين آرايش جلد رنگين نامهها، و دوران جشن و پايكوبىها، چندى به درازا نمىكشد، كه ز اندوه بر سر زدن دارند "مسكين مكسان"، چه آيت الله كاشانى، بقايى، مكى و... كه بنا بر پذيرش" شاه" و بدستور " زاهدى "، به دور و سطل باطلهها انداخته مىشوند، و چه زاهدى، كه به يقين شاه رضايت آمريكا را بدست آورده بوده است كه او را دست بر دارنده ى مىخواند از دولت و راندن او از ايران!؟ پايان مىگيرد رونق پرسش و پاسخهاى آيت الله كاشانى و ديگر اسلام پناهان گرداگرد آمدهاى چون " شمس قنات آبادى و يا فداييان اسلام و... "، در تجليل از كودتاى 28 مرداد و باز گردانيدن" شاه" و سيلى
"اسلام" كه بر صورت " مصدق" زدن را، كه همه رااز خود ميدانست و در اين گونه گفتار، پر " بلبل زبانى " داشت با روزنامههاى داخلى و خارجى !
ديرى نمىگذرد از اين همنوايىها، كه ابتدا آيت الله كاشانى، بنا بر خواست و دستور شاه و از سوى زاهدى ، به بخت برگشتگى از " قدرت" نشينان دچار مىشود و سخنگوى دولت" سرتيپ فرزانگان" در برابر روزنامهها، او را " سيد ابوالقاسم كاشى" ميخواند كه براى " خود نمايى و كسب شهرت و..." سخن مىگويد و همينگونه رفتارى بكار برده مىشود در مورد بقائى، در روزنامه هايى، كه او را از " جانيان فطرى " بوده مىنامند!
هنگامى است كه گروه گروه از افسران تودهاى بازداشت و در زندان زير شكنجه و در برابر جوخه ى آتش كودتا گران قرار گرفتهاند، با عزم راسخ پارهاى از آنهاكه جانانه است، بمانندانى چون "سيامك، مبشرى، وكيلى... با چشمانى باز و دلى پر اميد به فردا! گروه گروه از وابستگان نيروهاى ملى بازداشت و " پاداش سنمار" مىبينند، زير شكنجه و در برابر رگبارآتش و با پردلىايستادگى دارند و روى به آيندهاى پيروز، به از ميان بردارى همه زشتىها و سياهىها!
نهضت مقاومت پاى مى گيرد با تلاش همانندانى چون؛ آيت الله زنجانى، داريوش فروهر، مهدى بازرگان، شاهپور بختيار، فتح الله بنى صدر و بسيار بسيار جوانان و پيران پيرو" مصدق" و نهضت ملى، بى اندوه و هراسى كه تهديد گر زندگى آنان گردد. فرزانگانى چون "على اكبر دهخدا، عبدالله معظمى، غلامحسين صديقى، محمود نريمان و ديگر دوستان و همكارانى از مصدق، كه " ضد ستعمار" بودنشان آنها را بهم پيوند داده بود، سخت در كوشش و تلاشاند در يارى رساندن به نهضت مقاومت و ستيزگرى با " قرارداد كنسرسيوم " و دادگاههاى بپا شده براى مصدق و ديگر باز داشتها و كشتارى كه جريان گرفته است!
جنب و جوش در دل پير و جوانى كه دل در سوداى ميهنى آباد و آزاد داشت و روز 29 اسفند و دست آوردهاى آنرا ديدبان آيندهاى چنين و " ملى شدن نفت" آتش درون زاى بود به زبانه كشيدن و پويندن و ره گشودن به آنچه سزاوار زندگىى شرافتمندانه شود.اينان، هريك بنابر خويشكارى و كار ويژهى خود، در پشت ميلههاى زندان و در برابر دژخيمان، و يا در دانشگاه و كوچه و خيابان، وفاى پيمان از خود نشان مىدهند، بويژه" پير فرزانه" دردادگاه بگونهاى و يار وفادارش حسين فاطمى، بگونهاى ديگر، بنا بر سرشت نشانه ى خود، كه هنگامه آفرينى دارند.
به درستى و به جاست، بازگويى سخن " على همدانى " كه نام " مستعار" است و در پيش گفتار " رسيدگى فرجامى" در ديوان كشور آورده است به اينكه ؛ محكمه مصدق يا محاكمه و محكوميت استعمار، ارتجاع و سلطنت"، كه در جاى جاى آن دادگاه روند مىگيرد؟
چنان گونه دادگاه را مصدق در تسخير خود دارد كه گويى آرش كمان گير، پيكان تيز پرواز خود را به سوى سه بدخواه " ايرانزمين" به كمان نهاده باشد! خبر روز نامه و هفته و ماه نامه و ديگر خبر رسانى ها، گزارش دهندهى اندوه تيره و تار بر سينه ى جامعه نشسته مىباشد و موج فزايندهى كينه و خشم مردم به كودتاگران بر قدرت نشسته ى"دربارى - روحانى " و نفرت از نام پارهاى چون " حسين مكى "، بوجود آمده در كنار ديگرانى كه نام برده شدند، كه تا چندى پيش در ميان مردم از احترام بهره مندى داشتند، ولى اكنون در ردهى بمانندان" شعبان جعفرى، ملكه اعتضادى و..." در چشم ملت ايران " نشستهاند و با بيزارى به " رنگين عكسهاى" آنها نگه كردن، كه شانه به شانه ى زاهدى چسبندهاند!
بوارونه اين " بوقلمون" گونهها، آنانند كه در پشت ميله ها- زير شكنجه و در برابر آتش، دارنده ى هرگرايشى پايدار ايستادهاند و از جنبش مردم دفاع مىكنند و تاختن دارند به تالانگران جهانى، بويژه" انگليس - امريكا" و مهرههاى بومى آنها، در هر پوشى جاى گرفته! غريو شادى و شوق، جارى اشك سرافرازى و غرور" پيران و جوانان، پدران و مادران، پسران و دختران، برادران و خواهران، آشنايان و دوستان كسانى است، كه باايستادگى خود نور اميد بر پهناى ميهن مىباشند و هر باشنده ى ايرانى را، لب به آفرين گويى گشودن دارند، بويژه همه جا سخن از دادگاه "مصدق" است.
بر چشمان هر ايرانى ميهن دوست مردم خواه اشك شادى مىنشست در پى شنود هر سخن و فرازى از مصدق در دادگاه، و لالههاى گوش او را پر كرده بود زمانه از "حماسه" و گرد آفرينى كه آن "پير بسته به زنجير" به پاداشته بود، و حسين آزموده جلاد و شاه وواپسگرايى و قدرتهاى تالانگر كودتاكننده را، به رسوايى خيانت و جنايت به " ملت ايران" پردهدرى داشت!
حسين فاطمى يادداشتها و نامه هايى دارد هنگام زندگىاش در باز داشتگاه، كه با آن جسم كاردآجين شده به دست چاقو كشان، كه براى آيت الله زنجانى مىفرستاده است. او، عليرغم بيم اعدام خود، بى هراس هرآنچه در پيش باشد، از " پير فرزانه" بسيار سخن با شورمندى داشته و ارزش" اجتماعى - سياسى " و كار رفتارى مصدق را بر شمرى دارد، از جمله در رابطه ى گونه ى تنظيم پرونده ى دادگاهىاش و نيز آگاه سازى ى به اينكه؛».. آنهايى كه جريان كودتا را از شب يكشنبه 25، يا از صبح چهارشنبه 28 مرداد تعقيب مىنمايند، يا بى اطلاعند يا نمىخواهند از واقعيات پرده بردارند. نه تنها نقشه كودتا بر ضددولت مصدق و در حقيقت عليه نهضت ملى ايران در هفته آخر مرداد، يا در ماه مرداد بوجود نيامده، بلكه از ماهها پيش و شايد اگر ميزان دقت و كنجكاوى را وسيعتر كنيم، از چند ماه بعد از زمامدارى دكتر مصدق، يك چنين نقشهاى به موازات تبليغات شديد انگليىها، كه در داخل و خارج شاه رااز حزب توده مىترسانيدند، در شرف طرح و انجام " بود!؟ در پرده دريهاى فاطمى، پرده برداشتن نه تنها از اينكه از همان دوران زمامدارى مصدق، انگليس دولت ملى مردمى را در تيررس واژگونى قرارداده بود، كه مصدق هم از آن بگونهاى ديگر سخن رانده است. نيز مىرساند به اينكه رسوايى ى آن انجام، تنها دامن گير " استعمار - شاه" نمىتوانسته باشد، كه دامن گير آيت اللهها - بقايىها و... هم بوده است، كه به بازى گرفته مىشوند در آن كودتاى " آمريكا - انگليس"، و آنگونه سامان گرفتن تا توانسته شود با همكارى همه جانبهى آنها، آن " ننگ آورى " را، به شدن در آورند!؟
انجام گرفتن رسوايى كودتا پىآمدهاى آن، كه " پاداش سنمار" به مصدق و حسين فاطمى و ديگر ياران
7ضد استعمارى مصدق، هر يك بگونهاى دادن، آنچه را مىبود، كه از خواست تنهاى " شاه" بر خاسته نمىتوانسته باشد، بادادن و باندادن آنها. در درستى اين سخن اينكه، اگر مىتوانست رهنمودهاى كسانى چون" حسين مكى " و نامهها و امضاهاى آيت الله بروجردى. حاج آقا رحيم ارباب، حجت الاسلام خادمى، آيت الله اردكانى، امام جمعه اصفهان و... اثرگذار مىبود در چشم پوشى از " دادگاه مصدق و اعدام" حسين فاطمى " و اين آنچه را است كه "سياست سازان" استعمار پذيرنده نبودند، بويژه در مورد مصدق و فاطمى! بنا بر نوشتههاى "حسين مكى" روزاول شهريور 1332، كه شاه از فرار بازگشت به ايران دارد در زير سايه ى " كودتا" در فرودگاه سرتيپ هدايت گيلانشاه را مىفرستد به دربندسر تا به ديدار او برود و او به دربار مىرود و او»... در حدود سه ربع ساعت فقط در باره مصدق اينكه صلاح نيست او را محاكمه كنند« گفت و گو داشته و رهنمود به شاه كه ؛».. غوغائى بر پا خواهدكرد...« و فزودن »طورى استادانه در جلسات دادگاه صحنههائى فراهم خواهد كرد كه در حقيقت سمت دادستانى دادگاه را به عهده خواهد گرفت و دادگاه نظامى هر حكمى عليه مصدق صادركند به محكوميت خود در دادگاه حكم داده است«!
نيز از ديدارى ديگر سخن دارد با " شاه"، براى جلوگيرى از اعدام " حسين فاطمى " و در روى دررويى به " حسين آزموده" گفتن كه".... من دكتر فاطمى را نزد شاه از مرگ نجات داده بودم و شاه قبول كرده بود. ولى بعداً شما نزد شاه رفتيد و تهديد كرديد كه اگر دكتر فاطمى اعدام نشود پاگون خودرا مىكنم و كنار خواهم رفت و بدينوسيله مجوز اعدام او را گرفتبد و اعدامش " كرديد، و نيز براين است كه »... آيت الله كاشانى هم طبق نامهاى كه در دست است در اين مورد اقدام نمودهاست و نيز سيد ضياء الدين طباطبائى هم باشاه صحبت كرده و خواسته بود كه ازاعدام وى صرف نظر« شود، و ديگر اقداماتى را ياد آورى دارد، كه همه به سنگ مىنشيند و حسين فاطمى را»... با برانكارد به ميدان تير بردند و تيرباران «كردند!
پاسخ چرايى دادگاه" مصدق" و تيرباران "حسين فاطمى" و...، از زبان بسيار دادههاى تاريخى آورده و يا نياورده شده، روشن ساز اين درستى است، كه آن" پادافره" دهى انجام گرفته، خواستى بوده" استعمار خواه"، كه شاه نمىتوانسته از آن سر باز زند، هر چند برآورده نسازد. خواست " آيتالله بروجردى " را، يا مهرههاى در كودتا دست داشتهاى چون آية الله كاشانى و صد البته سيد ضياءالدين طباطبائى را كه «ارباب» او خاستى ديگر داشتهاست!؟ اما ريشخند تاريخى را بين كه" حسين مكى " از اوج سرباز"فداكار" در چشم مردم بودن بيفتد، با پشت كردنش به " نهضت ملى "، و اولين فردى باشد، كه شاه هنگام باز گشت از فرار او رابخواهد و گوش تيز كند به " رهنمود"هاى او؟!
ريشخند تاريخ را بين كه همواره، و هرساله، روزهاى دوم فروردين" سرجاده متونه كلا" مى ايستاده در انتظار ديدار " شاه"، ولى دوم فروردين 1336 نيز سرنوشت اين ديدارها پايان گرفته مىشود و در " سطل باطلهها" افتادن؟! ريشخند و يا آزمونى ديگر از تاريخ را،از " نوشتههاى محمد على سفرى "، آورده شده در " قلم و سياست" روزنامه نگارى كه در " باختر امروز" با حسين فاطمى و
جلال نائينى از بستگان فاطمى همكارى داشته است، از زبان نائينى ياد آورى دارد به اينكه؛«.. دكتر فاطمى مىخواست خود رابه سوريه برساند چون با سفير سوريه آشنابود و تنها راهى كه مىتوانست از مرز خارج شود از طريق شوروى بود ولى به دليل مخالفتهاى دكتر فاطمى در باخترامروز با روسها طى سالهاى گذشته، به خصوص در مورد پيشنهادى كه نسبت به نفت شمال كرده بودند مورد خشم و غضب روسها بود و به همين دليل هم اجازه ندادند كه از راه روسيه به سوريه رود»؟!
پرسش و پاسخ اين آزمون و ديگر چنين آموزشهايى از تاريخ و دستگيرى او در خانه ى افسر" تودهاى " فرارى، و نيز اينكه" كيانورى "ها سالهايى سال پنهان سازى او را به رخ همگان مىكشيدند!؟ برگردن اين " باند" بود كه در " رأس " آن " كامبخش " باشد، و رابطه اصلى با شوروى و دست اندر كاران اين سياست" استعمارى " بودند، را نمى بايست از ياد برد!؟ ديگر كار رفتاريهاى " شوروى " در پيش از كودتا و سكوت سياست سازان" سرمايه دارى دولتى " پس از كودتا، را نيز از پيش چشم دور نگه نداشتن، از جمله اينكه"زاهدى " بى درنگ در پى كودتا با آنها تماس مىگيرد و با وعده و نويدهايى از انهعا مىخواهد كه وابستگان به آنها، در مورد دولت او خاموش گزينند، كه آنها نيز چنين مىكنند!؟
بهرروى و با اميد كه اين آزمونهاى تاريخى، براى ما ايرانيان، سرانجام "آزمون" بشمار آيد و بياموزيم و " تجربه را تجربه" گيريم و آنرا دور نينداخته و بكار گرفته داريم، پس از اين چنين آسيبهاى سنگينى كه بر مردم وارد شده است، دارنده ى هرگرايشى، چه پيش و پس از كودتا 28 مرداد، و چه حال در دوران" استبداداسلامى "كه زخم و آسيبها، در همه ى پهنهها، چند بار فزونتراز " استبداد" پيشين رخداده است!؟ در پىكودتا، آنچه را شتاب زده پى مىگيرند از زبان مصدق در زندان به جليل بزرگمهر كه به ديدار او رفته بود:«.. اينها چهاراسبه مىروند» و در هم سنجى بازشتكارى " وثوق الدوله" ادامه ميدهد كه؛«آقا خدامى داند وثوق الدوله هم با بى پروايى، مثل اينها نمىكرد. يك سال طول كشيد كه قرار داد 1919 بسته» شد و فزودن به اينكه؛ »واقعاً آقااين دولت نيست غارتگر هم از اينهابهتر است«!
چه دردناك زمانهاى، بنا بر نوشته ى بزرگمهر كه از اندوه و غم مصدق در زندان مىنويسد، كه در ان دو سه شب، سخت ناراحت بوده و خواب به چشمان او راه نمىيافته، همانگونه كه در دوران جوانى، قرار داد وثوق الدوله خواب را از چشمان او به دور ميدارد و به افسردگى دچار مىسازد!؟
چه دردناك زمانهاى، كه مصدق در پيش چشم خود در زندان داشته، پس از آن همه تلاش، بازگشت انگليس و چرخش گرفتن دو باره چپاول" نفت" و ديگر پىآمد هاى آن برروى پاشنه ى كهنه به گردش در آمدن!؟
چه دردناكتراز آن زمانه، اين زمانه ى چيرگى ى " استبداد اسلامى "، كه نمايندهاش،" بهزاد نبوى " كار رفتارى خود رابا بى شرمى، خود خائنانهتراز قرار داد" وثوق الدوله" بخواند، و پايوران آن، خامنهاى و رفسنجانى چند بار تالاتگر و خون ريزتر از " شاه" بشمار آيند و خاتمى فريبكار، براى بر سركار ماندن، چوب حراج ايران را سختتر بزند با قرار دادهاى " نفت و گاز و..." و خريدهاى وازده و بنجل كالاهايى ازروسيه، و ديگر زشتكاريهايى كه ازاين"آخوند خندان" سرزده است؟! كودتا انجام مىگيرد و تلگرامهاى رياست جمهور آمريكا و نخست وزير انگليس كه " شاه" را پشتبان ميدارند، او را بوجد مىآورد، تا به آنجا كه نمايندگان را تهديد مىكند به اينكه؛»...هر رأيى كه عليه اين لايحه داده شود آنرا رأيى عليه شخص« خود مىشمارد! آنچه شاه با خود آگاهى، خواست تالانگران جهان را، رخ گشوده در قرارداد كنسرسيوم مىخواهد، آنچه رابود كه تاج و تخت خود را در آن" بود" مىيابد و در تلگراف پاسخ به آيزنهاور نيز آشكارا، سلطنت خود را مديون آمريكا مىشناسد!؟
اگر چه سايه ى سركوب در پهنه ى ايران گسترده و خودگامگى همگان رادر چنگال خود فروگرفته ميخواهد، ولى بانگ فرياد " ملت" از زبان دارندگان گرايشهاى گوناگون، چه آنانى كه در"نهضت مقاومت" جمع گرفتهاند، و چه همانندانى چون" دهخدا - عبدالله معظمى - الهيار صالح و... با پخش بيان نامههاى اعتراضى، كه به گوش جهانيان رسانيده مىدارند!
چنين بازتابهايى همراه با دلاورى دانشجويان، همچون روز 16 آذر، در رابطه بادادگاه مصدق و بازگشت انگليسها، و بجاى نهى " سه كشته" و...، ادامه دارد و نظر همگان را به سوى خود كشيده است. از در و ديوار نفرت و كينه بلند مىشود به " دولت كودتا، شاه، آيت اللهها، آمريكا، انگليس" و همه ى آنانى كه با اين شوم آوران همداستانى داشتهاند! آنانى كه بر و ميوه ى تلخ كارفتاريهاى شان، شكست دولت" ملى مردمى " مصدق و قرار داد كنسرسيوم و بازگشت انگليس مىباشد. دراين ميان، پساز چندى دم تكان دادن و خوش رقصى آيت الله كاشانى، بقايى، مكى و... در كنار زاهدى و... دور اندازى شان تماشايى بود يا مخالفتهاى " آبكى "ى آنان، كه آبروى ريخته شان را تاپايان عمر نتوانسته جبران كنند! جنبش روند " مقاومت" مىگيرد و ادامه ى كار مبارزه از نسلى به نسل ديگر و پوييدن راه و جستجوى راهكارى كه در آن خواست تاريخىى مردم راه به پيروزى گيرد، آنچه از منزلگاهى به ديگر منزلگاهى ادامه دارد تا22 بهمن 1357.
منزل گاههاى چند از مبارزه ى سياسى تكيه به " قانون اساسى " مشروطيت كه، مرتبه هايى، دست خود گامگى در آن دستبرد داشته بود. از " نهضت مقاومت" به ساختار گرفتن" جبهه ملى " و سپستر راه گرفتن به " جبهه ملى سوم" در پى اولين كنگره و نمايانى ناساز واريهايى ميان بوجود آورندگان " جبهه ملى " از گرايشهاى گوناگون، بر سر چگونگى ساخت " جبهه" و شيوه ى مبارزه و " شعار" هايى كه بسيج مردم كند پيرامون خود، تا راه گيرد به "هدفمندى، كه، بر آورنده ى خواستههاى "اجتماعى - سياسى" ملت باشد! دست آوردها اگر چه آنگونه كه آرمانخواهان خواستار بودند، نبود، ولى از بار ارزشى تا اندازهاى چشم گير بهره مندى داشت، كه باراساسى آن برروى شانه ى جوانان وابسته و يا ناوابسته به حزب و سازمانى از گرايشهاى جور و واجوار، بويژه دانشجويان بود. خيزشهايى همچون سالگرد 16 آذر سال 1339 آتش زدن ماشين دكتر اقبال، اعتصاب آموزگاران، ساختن پل و بيمارستان در جواديه ويرانه ى سيل زدگى شده، نمايش ميدان جلاليه كه شمار آن نيرو را تا يكصد هزار نفر دانستهاند. سالگرد سىام تير و... كه سازمان دهى و بار گوشندگى همه ى اين شور آفرينىها را مىبايست از دانشجو و دانش آموزان دانست، با هميارى ديگر لايههاى اجتماعى ى پير و جوان.
نمايش ميدان " جلاليه" آموزنده بود براى همگان، كه چگونه آن نيروى "مردمى " بسيج شده مىگردند، در جوى هر چند نيمه آزاد به سود خواستههاى " ملى مردمى" به پاسخ گروه و سازمان و افراد" مردم خواه" گرد آمده در " جبهه ملى"، در برابر خودكامگى! آنچه نگران ساز شد براى "شاه" و نخست وزير" امينى "، با ديدن آن اقبال اجتماعى كه مردم متوجه نيروهاى مترقى مصدق نمودهاند، و بازتاب آن در بازدارى سالگرد" سى ام" تير! ولى مردم بپا داشتند، كه با خود دستگيريهاى فراوانى را دشت، از جمله همه ى رهبران " جبهه ملى " را، جز باقر كاظمى و الهيار صالح.
وجود خود كامگى و سركوب و چپاول در آمدهاى " نفتى " از رهگذر آن به سود قدرتهاى جهان خوار، از يك سوى، و ديگر سوى گرمىى آتش آرمانهاى "مشروطيت" و دوران" ملى شدن نفت" كه همواره سنگ بنا و شفته ريز خواستههاى مردم بود، روياروئى را تيزتر و اين آنچه را بود كه در كنگره " جبهه ملى " نمايان بود! نه تنها ميان "دانشجويان" با پارهاى از رهبرى، كه "مصدق" نيز، كه در كنار دانشجويان و جوانان و آنانى قرار داشت، كه " قاطعيت مبارزه " با خود كامگى را خواستار بودند و بر سرساختار" جبهه " نيز، با رهبرى نا سازوارى داشتند، كه در پيام خود به كنگره اينگونه بيان ميدارد:»تشكيل اولين كنگره جبهه ملى ايران را تهنيت عرض مىكنم و به روان پاك دكتر حسين فاطمى و ساير شهداى راه آزادى كه با خون خود مبارزات ضد استعمارى را آبيارى كردهاند و به آقايان محترمى كه از راه دور و نزديك براى خدمت به هموطنان عزيز، كنگره را به قدوم خود مزين فرمودهاند و همچنين به آن كسانى كه در راه نيك بختى و سعادت ايران از هر پيش آمدى هراس نكرده و با كمال شهامت وظيفه ملى خود را انجام دادهاند درود فراوان مىفرستم...«!
پيام مصدق، كه بخشى از آن آورده شد، در جاى جاى آن، تكيه دارد برروى حزب و گروه و فردى كه كوشندگى داشته باشد در واژگون سازى ى «دستگاه استعمار- استبداد»، بى هراس از گزنه و دشنه بدستان! آنانى كه راهكار دارند در بپادارى« آزادى – استقلال» و دادگريهاى اجتماعى را، پاى گرفته در ميهن خواستارند و در اين راه تهور و خطر از خود نشان مىدهند و بر سر جان مىزنند، دارندى هرگرايش و گرد آمده در هر سازمانى !
او خواستار:«اعتلا و عظمت ايران» است، به دست كسانى كه بتوانند «عقب ماندگى كه در نتيجه بى كفايتى زمامداران گذشته نصيب كشور ما شده است» را از ميان بردارند و اين آرزو را بر آورده شده نمىشناسد» جز آنكه افراد شايسته و جوانانى كه هنوز به همه چيز نرسيده در مقدرات مملكت شركت كنند و كشور ايران صاحب رجالى كاردان و فداكار بشود«!
در پيام او، همچون ديگر نامه، نوشته و سخنرانى هايش ؛1 - برروى " آزادى - استقلال" و رهايى ى مردم از فقر تنگدستى تكيه دارد و چارهگرى را در واژگونى دستگاه" استعمار - استبداد" مىداند.2 - به دست جوانان و افراد فداكارى چون" حسين فاطمى " و ديگر بخون نشستگان انقلاب مشروطيت، سىام تير و..." 3- به مورد "نفت" و ملى شدن آن و انگيزهى كودتا گران و سنگ
اندازان در راه مردم به سود" استعمار" اشاره دارد، كه از همان فرداى 29 اسفند دنبال مىشود!
پارهاى از اينگونه نوشته و سخنان او را، مىتوان در پاسخ نامههاى او به سربازان فداكارى چون" پروانه و داريوش فروهر - مصطفى شعاعيان" و ديگر رزمندگان، دانشجو و اعضاء كميته ى دانشگاه ديد، كه به" سه مورد بالا تكيه داشته است. كار زار نبرد تنگى بيشتر مىگرفت ميان دو اردوگاه، كه باشند نيروهاى مردمى و آرمان خواهان ملى در برابر خودكامگى و قدرتهاى بيگانه ى پشتيبان او، و ره به سوى" سياسى - نظامى " شدن جنبش، به آنچه واژگونى را گزيركار گيرد و در پيام " مصدق" نيز نهفته بود. گزيركار با واژگونى دستگاه"استعمار - استبداد" و بپادارى " آزادى - استقلال" و ديگر آنچه را بگونه ى تاريخى، مردم ايران مىپوئيده و خواستاربودند و سخن جوانان و مصدق بود، دركنگره و سپس تر راه گرفتن در راهكار جبهه ملى سوم.
اگر چه جبهه ملى سوم پاى نمىگيرد، ولى " نبرد مسلحانه" پاى گرفت و همپايى و هميارى ژرفگونه ميان جنبش دانشجويى در درون و برون از ايران، پيرامون جنبش مسلحانه كه دوران برنايى خود را بوجود آورد و همه زبانهاى بازگو كننده ى خواستههاى "ملى مردمى " كه در انديشههاى "مشروطيت - ملى شدن نفت و... درخشندگى گرفته داشت، بنا برتوان و اندازهى باور و گرانيدهگى خود به آن جنبش، يارى رسانيدن رابرگزيدند.
مىتوان گاه اين دگرديسىهاى "مبارزاتى" را، از پى در گذشت" مصدق" روشنتر و از حماسه ى دوران ساز سياهكل، بگونه ى آشكار ديد و بياد آورد، كه واژگونى، هدفمندى، و ابزار و يادست آويز راه يابى به آن در " سياسى - نظامى "، و يا بهتر گفته شود،" نظامى - سياسى " خوانده مىشود. اين دگرديسىها در پى اوج خود كامگى را است، كه بر مردم چيرهگى گرفته با پشتيبانى همه جانبهى آمريكا، و پيكان مبارزان جهانى، امپرياليسم ويرانگر آمريكا را بيش از پيش نشانه دارد و دستگيرى و دادگاهاى مبارزانى چون داريوش فروهر، خليل ملكى، بيژن جزنى، كاظم سامى و ديگر هموندان و دوستان حزب ملت ايران و... بر پا و هر گونه روشكار سياسى، تكيه به " قانون"، در چهارچوب " قانون اساسى " مورد دستبرد قرارگرفته شده هم، بسته شده است! ازاين گاه، جز داريوش فروهر و هموندان حزب ملت ايران كه روشكار مبارزاتى خود را، چون گذشته، دنبال دارد، نيرويى ديگر در پهنه ى كارزار ديده نمىشود جز نبرد مسلحانه. كارآفرينى آن برخاسته از چند سازمان، كه " فدائيان خلق و مجاهدين خلق " را مىتوان، پر آوازهترين خواند و پاى گرفتن از " جوانان هنوز به همه چيز نرسيده" اى كه مصدق در پيام خود خواستار بود و ارزشهاى مردم باورى و ملى مدارى از ويژهگى آنها بود، مانند نيك داودى، كتيرايى، بديع زادگان، حاجيان سه پله و...!
در برون ازايران نيز،پيوند با جنبش در درون روند چند شاخهاى دارد كه مىتوان به دو جريان" كنفدراسيون" و "جبهه ملى سوم" و شاخههاى آن اشاره
داشت، كه هر يك، ويژهگى مبارزاتى خودرا دارد. كنفدراسيون و گستردهگى نمايش مبارزات توده ى دانشجويى، كار ساز و بستوه آورنده ى دشمن، در همه ى شهرهاى اروپا و آمريكا، كه توانسته بود" استبداد شاهى " را در برابر جهانيان، برهنه بنمايش بنهد و مبارزات مردم و دست آوردهاى " ملى شدن نفت" را يادآور و خويشكارى "مصدق" و كار ويژهى او را در جهان، بويژه خاورميانه، آنچه كه در مورد جبهه ملى سوم و شاخههاى آن كاررفتارى كم و بيش، همينگونهاى بود!
بنا بر ساختار خود، اين دو جريان كار رفتارى دارند: اولى گسترده گى دامنه ى مبارزات دانشجويى قدرتمند و دست آوردهاى افشاگرانه اينگونهاى، و جبهه ملى سوم جنبه انتشاراتى قوى و امكان تماس بى گسست باايران و دامنه خبرگيرى از گود مبارزاتى داخل كشور و به افشا گرى پرداختن، باتوجه به هميارى و همگامى اين دونهاد باهم در برابردشمن مشترك!
جبهه ملى سوم كه با انجمنهاى اسلامى و گردانندگان اين نيروى سياسى و چنين نيروهائى مذهبى، هم آهنگى كار داشت، از سال 1346 به چاپ پخش »انتشارات مصدق« مبادرت ورزيد. انتشارات مصدق در بر گيرنده 12 جلد از ترجمه »دوزخيان روى زمين« از فرانتس فانون و جلد دوازدهم زير نام »نفت و سلطه« به قلم ابوالحسن بنىصدر در فراگشائى ارزش نفت در پنهه »اقتصادى - سياسى« و آنچه به چپاول درآمدهاى آن ارتباط دارد. سرنوشت »نفت« و مبارزات مردم ايران به رهبرى »مصدق« و كار رفتارى كسانى كه به «ملى شدن نفت» بسود «جهان خواران» آسيب رساندند و زخم جانكاه خود را، با كودتاى 28 مرداد، بر پيكره ملت ايران نشاندند. نيز، «جبهه ملى سوم» از سال 1347، همپا با انتشارات مصدق، تا نيمه پايانى سال 1356، به پخش خبرنامه ادامه مىدهد، كه در آن نيز، از «استعمار – استبداد» سخن دارد و چپاول »نف« و نبود »آزادى - استقلال« در ايران، و بود نا دادگريهاى اجتماعى در همه پهنهها، از رهگذر سامانه »خود كامگى« استعمار پسند چيره گى گرفته بر ايران!
انتشارات مصدق كه 9 جلد آن در نوشتههاى مصدق و سخنرانى و پارهاى از پاسخ نامههاى او به كميته دانشگاه، رهبران جبهه ملى، دانشجويان و...، را در بردارد، شامل داده هائى است روشن و تاريخى، در بيان «دفمندى» که بتواند با خود ايران «آزاد - آباد و ناوابسته» اى را بارآور شود، و آن و راه و روشى كه مىشناخت در ساختار »جبهه ملى» كه چگونه باشد؟ در نوشتهها و سخنرانىها و پاسخ نامههای مصدق، چاپ پخش «انتشارات مصدق» و ديگر دادهها و فراگشائى هائى از اين دست، گسترده به اهميت «نفت» و ملى شدن آن پرداخته و بازتاب دشمنان «ملت ايران» را كه در پوش «استعمار - سلطنت - روحانيت و...» به كار رفتارى آنها، در رخدادهاى خيانتكارانهاى چون «9 اسفند»، نمايان داشته، كه به كودتاى «امريكا – انگليس» راه مىگيرد! سرنوشت شوم و چند بار شومترى كه به «استبداد اسلامى» دگر ديسى گرفت و چرخش بر روى پاشنه كهنه »چپاول« و سركوب و كشتار «آزاديخواهان»، به سود «استبداد – استعمار» ادامه گرفته ايكه، در بخش پسين به آن پرداخته مىشود.
در پيوند با جنبشهاى «رهائى بخش» ملى ملت ايران، به برشمرى رخدادهايى چون" مشروطيت"، " ملى شدن نفت" در سراسركشورپرداخته شد و ادامه كوشش هايى بىگسست تا واژگونى "استبداد شاهى" برشمرى سخت فشردهاى ازافت و خيزهاى مبارزاتى در درون و برون از ايران، از سوى گرايشهاى گوناگون " اجتماعى- سياسى "، و برنمائى نمادهاى پهلوانى كه" پاداش سنمار" بهره ى آنها مىگردد، از سوى " قدرت" چيره و بنابر خواست "استعمار"!
خواست" استعمار"، زير شنل هايى چون" تزار- سلطنت " روس و انگليس، يا دگرديسى يافته به چهره ى سرمايه دارى " آزاد- دولتى "، چون " آمريكا - انگليس - شوروى و..."، در ادامه ى تالانگرى مردم زير ستم ايران، باتاب به ادامه ى نبرد رهايى بخش! كارزارى دراز و پرسنكلاخ، دو " پاداش سنمار" براى پيشگامان نبرد دريايى، بگونه هايى چون " زندان شكنجه - تيرباران و دشنه آجين شدن، كه بوده و هست، و يا ناگزير سرنوشتى كه سرنوشت مبارزانى مىگردد در" پناهندگى، به پايدارى و گرمى بخشيدن به مبارزه! نبردرهايى تا آنجا كه ممكن بود فشرده شده، به كودتاى 28 مرداد و از آن پس تا واژگونى " استبداد شاهى " ادامهگرفت، رخ نموده در چهره گونه هايى مبارزاتى، در درون و برون مرزها، پيوند داشته به آرمانهاى " مشروطه" و خواست گردانى كه آن جنبش راپيشگام بودند و تنظيم كنندهى " قانون اساسى" كه مبنى بر آن،" قواى كشور ناشى از ملت" شناخته شده بود. بنياد و اساس " قانون اساسى" و " متمم" آن، گونهاى پى ريخته شده، كه بازدارنده باشد دست اندازيهاى "خود كامان" به حريم آزاديهاى فردى و اجتماعى ايرانيان، و نگهدارنده شدن"قانون" به حراست" استقلال" و بر آورنده ى دادگسترى در همه امور اجتماعى، براى تك تك باشندگان و شهروندان دارندهى گونه گونى آئين - تيره - جنس و گويشها!
آنچه، كوتاه مدتى درآغاز سامانهى "مشروطيت" و دوران پرباردولت "مصدق" به اجراگرفته مىشود، ولى در دوران خودكامگى ى" دو پهلوى "، مورد تجاوز و دستبرد قرار مىگيرد، بگونهاى ايكه " حقوق " ملت، دستخوش "سلطنت " و با خود داشت مبارزات بى گسست و دگرگونى شيوههاى مبارزاتى، در زير سركوبگريهاى سنگين، تاراه يافت به واژگونى " استبداد شاهى " دارد.
سخن رفت از " پاداش سنمار" بهره ى مصدق و ياران او و وابستگان نيروهاى "ضد استعمارى "، به زندان و شكنجه و...، يا همچون " حسين فاطمى " تيرباران شدن. بسيارى از ميهن دوستان و مردم خواهان از همين گونه سرنوشتها، در درازناى مبارزات پس از كودتاى 28 مرداد داشتند. پذيرش سرنوشتهاى جانگاه و سخت، با هدفمندى به سامان رسانيدن خواستههايى كه در جنبش مشروطيت، ملى شدن صنعت نفت و... خود را مىيافت و با كودتاى 28 مرداد باز دارنده شد! رشد و فزونى گرفتن گسترهى مبارزاتى، بابرپايى " نهضت مقاومت"- "جبهه ملى دوم و سوم" - " نبرد مسلحانه و سازمانهاى پيش برندهى آن تا قيام 22 بهمن و چشم اميد به آن قيام پيروزداشتن، كهاين بار به برو بار" اجتماعى - سياسى "ى آنچنانى بنشيند، كه باشندگان ايران زمين، خواست تاريخى شان مىباشد!؟
اما ببار ننشت و نهال قيام پيروز، به دست گوركنان و سيه دلان واپسگرابه شكست نشانيده شد و جاى آن را "استبدادى " گرفت چندبار شوم آورتر، و چرخشىبگردش درآمد، چند بار چپاولگرتراز پيشين و چندبار سود رسانتر به استعمار!؟
شبكهى واپسگرايى كه از 15 خرداد و سركوب خونين اين رويداد، زندگى ى سياسى تازهاى مىيابد، به رهبرى آيتالله خمينىكه ازكار ويژهى "گستاخى" بهرهمند بود و توان پوشش گرفتن زيرآنچه را، نيروهاى ملى و مترقى خواستاربودند و جنبشهاى پيشين به شكست نشانيده شده، آن هدفمندىها را سويه داشتند و پايائى آن، خواست تاريخىى مردم بود. سرشت نشانه ى گستاخىوفريبكارىى سالهاىسال، درپوشش هدفمندى هاى ملى و مترقى، خودرا پنهان كردن آيت الله خمينى، باخود داشت آنچه را شد، درپىدستگيرى وتبعيد، كه كششى مردمى واقبالاجتماعىبيابد و بيشتر و بيشتر امكان پنهان كردن گيرد بينش واپسگرايىاش. او درپوشش مىرود و با تبعيد او از ايران، دور از بيم خطرى، تندترين سخنان را به زبانمى آوردو شديدترين يورشهايى را به " استبداد شاهى " دارد كه " نماد" خيانت و جنايت شناخته شده است، در پيش چشم مردم، و اينگونه جايگاه ويژه مىگيرد، با توجه كه در كسوت "روحانيت" قرار گرفته است،كه به " مرجعيت" مردم مسلمان نيز او مرتبه مىگيرد!آيت الله خمينى، روى در رويىاش با " شاه"، از نرمى به گستاخى گراييدن، ازجهت گاه واپسگرايى بود و سخن و نوشته به اين داشت كه چرابه " زنان" حق رأى داده شده و دارندگان آيينهاى ديگرى، بتوانند به كتاب خود" سوگند" ياد كنند؟!
اينگونه بينش و ديگر خرده گرفتنهاى اين چنين كه " اسلام سياسى"ى او را شفته ريز بود، در پوش واژهها و فرازهاى مترقى نيروهاى ملى و مردم خواه كه جارى ميان مردم بود، جاى گرفت و گام به گام امكان نه تنها فريب " مردم" ساده دل را، كه نيروهاى مترقى و شخصيتهاى زيادى رابا خود آورد و به سوى او كشيده داشت. آيت الله خمينى كه هدفمندى و برنامههاى روشن او، آنچه رابودكه " فداييان اسلام داشته و دارند و كم و بيش در افغانستان، طالبان به اجرا در آورده است.
نبود آزادى با چيرگى " خود كامگى" بر سرنوشت سياسى مردم، و راه يابيهاى نيروهاىمترقى و رواج نوشتار آنها در ميان مردم به واژگونى " استبداد" از يك سوى، و از ديگر سوى گستاخى و مهارت آيت الله خمينى در پوشش بردن خود و گهگاه"گنگ" و بريدهبريده سخنان مترقى و مردم خواه راتكراركردن، فريب بزرگىراباخودآوردوباورمندى به او، به آن كه او مىگفت ولى نبود؟!
مردم و گروهها او را آنگونه باور كردند كه نبود وسالهاى سال، گردش كار مبارزه با استبداد سرشتگى مىگرفت با اين "فريب"، و برگردهى زمان و نمايانيدن او به آنچه نبود، گرد فريب بيشترى مىنشيند، و نيز روشكار ريشهاى به برچيدن نهاد" سلطنت" راه مىگيرد، تا بنياد" خودكامگى " برانداخته گردد. اين روشكار، هم زمان ريشه در ميان مردم مبارز و گروهها راه مىدواند، كه آيتالله خمينى نيزبه ميدان كشيده شده است، و گستاخى هاى اوبرسرمنبر و... سخت بر دل مردم خوش مىنشيند و شيفتگى به او ببار مىآورد!در تبعيد، تند و تيزتر، دور ازبيم و آسيبى، به " استبداد شاهى " يورش مىآورد و مردم تشنه ى آزادى و نفرت زده از " خودكامى "، نه تنها سخت به او گرايش دارند، كه شبكه ى " واپسگراى" نيز، آهسته آهسته ميان مردم راه مىگيرد!؟
نيم نگاهى به گذشتهاى كه " بود" آزادى است، چه آغاز مشروطيت تا خوكامگى پهلوى اول، و چه در دوران مصدق، واپسگرايىروى به از دست دهىى جايگاه خود ميان مردم دارد، و حتى پارهاىازروحانيون با آن شبكه و نمايندگان آن رويارويى مىگيرند. براى نمونه، چه آن هنگام كه " مدرس " رويارويىدارد با واپسگراها، اگر چه خود روحانى و " مجتهد" است، و چه در دوران مصدق، كه آيت الله كاشانى با همه موقعيت اجتماعى و توانايى و روابط خود، و بازوى " ترور" كه " فداييان اسلام" بودند و يا " بهبهانى " و...، در
برابر آزاديخواهان و دولت مصدق، ميان مردم، روزبروز آبروباختهتر از دست دهى پايگاه اجتماعى خود را دارند. به وارونه ى اين " دوگاه تاريخى "، در دوران دو پهلوى آنها " ستم زده"ى استبداد خوانده مىشوند، و با" نبود آزادى " ميان مردم جايگاه مىگيرند و خطر آنها در پوشش مىرود!؟
روند مبارزات و بود " خود كامگى " و با بيرون رانده شدن آيتالله خمينى از ايران، اوكه پيرو آيتالله كاشانى و سخت باورمندى به برنامهى " فداييان اسلام" و ديگربينش هايى اينگونهاى بود، به زبان نيروهاى رويارويى با "استبداد" گرفته، در مىآيد و ماهرانه، جويده جويده سخنان نيروهاى " ملى مردمى" را بازگويى دارد. اوبه تافته جدا بافته ، جزآنچه تار و پود شيخ فضلالله نورى، بهبهانى، كاشانى و نواب صفوى را بافت دادهاست، خوانده مىشود. او و شبكهايكه بر سركار گمارد، دارندهى بينشهاى بافيدهاى از آنچه " طالبان" افغانستان است، مىباشند كه كم و بيش آشكار،" مصباح يزدى "ها به زبان مىآورند، و " خامنهاى، رفسنجانى، خاتمى، شاهرودى و..." با كار رفتارى خود سامانه ى " استبداداسلامى" را نگهداشته دارند. اگر فرهنگ " اجتماعى - سياسى" و ديگر بودهايى تاريخى در ايران نبود، و اينان امكان مىيافتند،"استبداد اسلامى " سامانهاى بنامىبود، بمانند " طالبان"، ايران!؟
بينشى كه همواره در ايران وجود داشته و در پيشاز قيام، برپايه برنامه ى" فداييان" اسلام، پاى مىگيرد در "مدرسه حقانى " و شبكه ى گستردهاى كه اكنون، همه ى نهادهاى " استبداد اسلامى " را در چنگ خود دارد، آموزش ديده و پروريده شدهى درآن مىباشند! آيت الله خمينى، روحانى فريبكار توانست سالهاى سال چهره ى واپسگراى خود را در پشت ديدگاه " مترقى"ى وام گرفته بپوشاند، و نيروى بزرگى از مبارزان را، نه تنها پنهان بدارد از آنچه هست، كه بر سرنوشت جنبش خود راباركند و تابدانجا كه همه ى گروهها،او را همچون " رهبر سياسى" و جهت دهنده ى مبارزات مردم ايران بشناسند. گزافه نيست، تكيه براو و تبليغ از او به جايى رسيده بود، كه اكثريتى بزرگ از گروهها و افراد رويارويى گرفته با استبداد، باورمندانه "زنده باد خمينى " گفتند در برابر" استبداد "، و آنرا مرگ " بر شاه" دريافت و مينمانيدند واينگونه او به!"پرچم ضد استبداد، بغلط شناسانده شد!؟ نيز شبكهى گستردهى روحانيت و پيروان او، برسرمنابر، بنابرهردست آويزبدست آوردهاى، ناماو مىبردند و پاسخ " صلوات" چند بارهاى كه بازتاب داشت. روشكارى بى گسست، كه او را از يك " مرجع "و پيشواى مذهبى، به يك "پيشواى " سياسى بدل شد و ادامه ى چنين روندى تابدانجا كه " خواست" و "سخن" او تعيين كنندهى " اصلى " بشمار آمد!؟
او تا پيش از رسيدن به " قدرت" و استوارى گرفتن پايههاى آن، گنگ و بريده بريده، تكرار خواست نيروهاى مترقى را دنبال داشت، كه مبنى بر آن،"زن" خود پوشش خود را گزين دارد و همسان با" مرد" در همهى زمينههاى "اجتماعى - سياسى "، و نيز همهى نيروهاى سياسى " آزادى" كامل دارند و مطبوعات" آزاد است، و فريب مردم به اينكه او يك آزاديخواه " ناب " مىباشد. البته، در پى ى هر سخن و فرازى "اسلام" رااز ياد نمىبرد، بگونهايكه بباوراند در" اسلام او" همگان آزادند و"شكنجه - زندان تيرباران - ترور و دشنه آجين" كردن، وجود ندارد!؟
از فريبكارى و دوگانگى در سخن و كاررفتارى او، در پيش و پس از كسب قدرت، بسيار گفته شده، بويژه از سوى كسانى كه ساليان سال بااو بودند و در سختى ها تاپيروزى و رسيدن او به "قدرت"، با اين باور كه او" آزاديخواه و... " مىباشد، او را ياور و يارى نمودند!
آنانىكه پس از جابجايى " قدرت" پاى بپاى كنار نهاده شدند و همگام "استبداد" سويه مىگرفت و سيه روزى ببار آورد مى شد، با كنار نهى آنانى كه از ارزشهاى " ملى مردمى " و ديدگاه "آزاديخواهى " بهرهمند بودند، از هر گرايش و لايهاى! بر كشيده شدن بمانندانى چون " خامنهاى و رفسنجانى و..."ها و بناسازى قدرت" استبداد اسلامى " و اجراى برنامههاى واپسگرايى " فداييان اسلام" و گروه "موتلفه"، به دست پرويدههاى " مدرسه حقانى "، كه بر همه ى دستگاه و نهادهايى چون " اطلاعات - امنيت - قضاوت و..." چيرهگى دارند! آموزش ديدگانى چون ؛"مصباح يزدى، محسنى اژهاى، رازينى، فلاحيان، حسينيان، درى نجف آبادى، گيلانى، يونسى، پورمحمدى، اسلامى، مبشرى و ديگران"از اين دست، كه زير رهبرى "خامنهاى - رفسنجانى " و با آگاهى "خاتمى "، كه چرخ " سياسى - اجتماعى" ايران را در همه ى پهنهها به دست دارند!؟
به يقين، بىگزافه گويى، آيت الله خمينى موفقترين چهرهاى شد در تاريخ سياسىايران، كه اينگونه كه رفت، مورد اقبال مردم قرار گرفت، بيارى همهى گروه و افراد سياسى ى آزاديخواه و مترقى مورد اعتماد ملت ايران، در درون و برون از مرزها، در زندان و زير شكنجه و گاهتادم مرگ پايدارى در دفاع ازاو، مسلمان و نا مسلمان، و اگر چه نيروى اصلى رااسلام باوران داشتند، ولى پذيرنده گى " دولت دينى " را نداشتند، و اگر هم داشتند، باور نمىكردند چنين سياهى را كه بوجود آمد!
در ايران، در درون و برون از زندان، همانندانى چون بازرگان و نهضت آزادى، مجاهدين خلق و يا نيروهاى وابسته به جبهه ملى و حزب ملت ايران و چپ، بويژه ناوابسته و شخصيتهايى چون صديقى ، فروهر و...، و در برون از مرزها، كنفدراسيون و جبهه ملى دوم و سوم و همانند" بنى صدر، قطب زاده و..." كه بار دفاعى ى همه جانبهاى را بردوش داشتند.
اينان، ازاو، دربرابر " استبداد" چيره و كاررفتارى كه، بازندان و تبعيد،" حقوق" او و پيروانش موردپايمال شدن بود و سركوبهاى رويداده، دفاع كردند، كه همگان آگاهند و دادههاى تاريخى گواه دهنده مىباشند، و گواه كه چه " پاداش گرفتند!؟ افراد گروههاى " ملى مردمى " و چپ و آزاديخواهانى كه از پى 28 مرداد، بى گسست بار مبارزه را بر شانه داشتند، از او جانانه دفاع كردند و "حقوق" مورد يورش قرارگرفته ى او را در برابر " استبداد" نگهدارنده مىخواستند، بى چون و چرا!
راهكارى دنبال شد و او به جايى رسيد كه اگر" مصدق" در جايگاه" رهبر سياسى" و نماد رهايى بخش ملى خوانده ى مردم بود، او " رهبر دينى " كه از شبكه ى روحانيت در بار جدايىگرفته و در سويه ى راه مردم و نيروهاى آزاديخواه، گام بردار و اعتبار ويژهاى يافت! اما او، و باز هم به يقين و بى گزافه گويى، از زمانى كه به " قدرت" تكيه زد، در سرازيرى شكست قرار گرفت و راهى را پيمود كه، شكست خوردهترين" مفتى " شد، هنگامى كه جهان را ترك كرد با انبوهى از كينه و نفرت بى مانند نفرت زده شده و كينه ى فرد فرد مردم را بردل نشانيده، كه نه تنها ايرانيان، كه جهان مردمى سراسر گيتى، چنين براو شدند!
جهان مردمى و آزاديخواه كه چشم اميد به پيروزى قيام 22 بهمن ملت ايران بسته بود، و رهايى بخشى از جهان، گرم مبارزه را، يا دست كم در خاورميانه را، در گروى آن پيروزى مىدانست و چشم اندازى چنين در پيش ديده داشت!؟
قيامى شكوهمند كه بيش از نود در صد باشندگان ايران را در برگرفت و باكم ترين آسيبها به پيروزى راه يافت، گونه ايكه همهى جهانيان آفرين گوى بودند و عبرت برانگيز همگان شد. با اندوه و درد، از فرداى پيروزى، باآغاز تيرباران و خون ريزيها، به شكست سخت و ناباورانهاى راه گرفت و در جادهاىكه جز " قيرگون سياهى " امروز،، نمىتوانست بر و ميوهاى ديگرببار آورد!؟
چادر سياهى كه، پاى به پاى، باگام نهى آيت الله خمينى در آن برهوت واپسگرايى، بويژه از سال 1360، بر سر زيبا بانوى " ايران زمين" كشيده شد، با قرار گرفتن شبكهاى از پيروان او بر سر همه ى نهادها، و دامن زدن به دستگيرى - شكنجه - زندان و تير باران و ديگر وحشىگريها! به چرخش در آورى " استبدادى " كريهتر از پيشين و تاراج و چپاولگرى چرخش تندتر گرفتن به سود قدرتهاى جهان خوار، با قراردادهايى، چندبار رسواتراز پيشين!؟
چوب حراج ايران را، بگونهاى زدن، كه همههى مهرههاى پيشين استعمارى را، جانشين و پيروان بر سركار نشستهاى او، روى سفيد كردهاند!
او، با كار رفتاريهاى خود، سختترين پتك بىاعتمادى و نااميدى رابر سر مردم كوبيد، باآن سخنان پيشاز قيام و راهكارهاى بكارگرفته ى پس از دردست گرفتن فرمان " قدرت" و اگرآغاز كار، در گرماگرم خيزشها، بادامن زدن كينه، كريه و زشتكاريهاى او و شبكهاش، روشن نمايان ملت نمىشود، ولى با نشست گرد و غبار آن در هم برهمىها، همگان يافتند كه با چه خونخوارهى واپسگراو پيمان شكنى سر و كار پيدا كردهاند!
مردم يافتند، كه چگونه به آسانى مىتواند دروغ و يا چند گونه گويى كند، و امروز آنچه راانجام دهد كه ديروز زشت و ننگ مىخواند، چنانچه بازرگان را، نخست وزير برگزيده و " دولت" امام زمان بخواند، ولى چندى بعد، زشتترين واژهها را خود و يا بدستور او، به او و افراد كابينه و همراهان او روا دارد.
مردم ديدند، كه نه تنها با چنين نزديكان خود كه در زمانهاى سخت او را يارى كردند، چون " بازرگان، بنى صدر، سامى، قطب زاده و..."، و يا هم پوشهاى روحانى خود چون " آيت الله شريعتمدارى و..." چنين جفادارى رابرمىگزيند، كه اعدام باشد و كارد آجين و زندان كردن، تاناگزيرى از ميهن خود دور رانده شدن، كه تحميل مىكند!؟
مردم شنودند، كه در آغاز جنگ، چه مىگفت و آنرا" نعمت" مىشناخت، ولى با شكست و " شكر" خوردن، توجيه و پوچ بهم بافيدههاى خود را، كه ناگزير داشت، تا آن رسوايى را چارهگرگردد و پس از آنهمه آسيب و زيان جانى و مالى ى برجاى مانده، خشم خود را از آن شكست ننگين، با رفتارى ننگينتر، در كشتار دسته جمعى چند هزار زندانى بيابد!؟
شوم آوريهاى او و شبكه ى بافت گرفته از بينش واپسگراى او بمانندانى چون؛"خامنهاى، رفسنجانى، خلخالى، لاجوردى، رى شهرى، مصباح يزدى و..." كه هر يك بنابروظيفه دارى خود نگهداشت اين سامانهاى اهرمنى را دنبال كردهاند. بر همگان آشكار شده مىباشد، همان سان هم" خاتمى "، از آغاز برگردن گرفته بود، چنين" وظيفه "اى را، كه تاكنون، همچون ديگران، دنبال كرده و مىكند!
گشتى در گذشتهى تاريخى و نيم نگاهى به تلاش و كوششهاى " ملت ايران "و پيشگامان آن، پيش از مشروطه از آن- پيش ازدوران مصدق و "ملى شدن صنعت" در سراسركشور و پس از آن تا رخداد 22 بهمن، اگر مورد هم سنجى مىگرفت با آنچه در پى ى قدرت گرفتن"آيت الله خمينى " است و آنانى كه مرده ريگ او بر" قدرت" نشستهاند، بسيارگوياتر ممكن بود آسيبها و زيانهاى رويداده در اين دوران رانمايان داشت، آنچه را كه در اين مختصر نمىتوان و نمىگنجد! اما، نشان گرى به اين دارد هم سنجى ها كه؛
1- هرگز در دو دوره ى "استبداد" پهلوىها، ايران اينگونه در سياهى استبداد فرو رفته نبود و چنين وحشيگرى هايى رخ ندادهبود.
2- اينگونه چپاول " نفت و گاز" و ديگر كان ها و در آمدهاى بر خاسته از آنها، رخ نداده بود، چه مورد تالانگرى "بومى"ها قرارگرفته، و چه قدرتهاى تاراجگرجهانى، كه با هميارى يكديگر انجام مىدهند.
3 - آنچه را آشكار است، و دادهى روشن در همه ى پهنه هاى اجتماعى بيانگرى دارند، پيشرفتهاى انجام گرفته است، كه درآن دو دوره انجام گرفت و به چشم مىخورد، ولى امروز،ايران در همه ى پهنهها آسيب ديده و در زمره ى پس ماندهترين كشورهاى آسيا و جهان قرار گرفته است، وانگهى، وجود سركوب و شكنجه و زندان و اعدام، در نبود آزادى، هرگز در خورسنجش نمىباشد!؟
سه شماره زده، سخن از اين دارد كه در استبداد پيشين، سركوب و شكنجه و تير باران بود، ولى امروز دهها بار فزونى گرفته و اگر در آن دوران " پاك نژاد، سعيد سلطان پورو..." در سختى زندان بسر بردند ولى " پاداش " تيرباران نگرفتند، و چنين مى توان بر شمرد و سرنوشت هزاران نفر اينگونهاى چون پاكنژاد را، و يا سلطان پور شاعر را، كه از جشن عروسىاش به ميدان تيرباران بردندو...!؟ در نگين شماره ششم، دوره جديد، از محمود عنايت نوشته ايست زير نام " روزى كه هيچكس در خانه نبود" از سرنوشت خود و پيوند خورده به جوانمردى "داريوش فروهر" مىنويسد و در لابلاى نوشته از مصدق و دوران او و مبارزات و مبارزان آن دوره و... مىآورد؛" معمولاً چند نفرى را هم بر سر دست مىگرفتند تا سخنگو و بلند گوى فرياد و فغان آنها باشد و داريوش فروهر و دكتر حسين فاطمى از چهرههاى ثابت اين سخنگويان بودند". سپس فزودن كه؛ " در روزگار قدرت و كامروايى وى كار دشوارى نيست. مرد آنست كه بعد از سقوط و سرنگونى يك حكومت بر سر حرف خود بايستد و در حمايت و هوادارى خود از آن دولت پايدار و وفادار بماند. از قضا فروهر و دكتر حسين فاطمى اين وفادارى و پايدارى رابعد از سقوط مصدق نيز عملاً ثابت" كردند!
تكيه بر سخن نويسنده، اگر شاه فروهر رانزديك به پانزده سال زندان، بنابرانگيزه ى " مصدقى و..." بودن زندانى مىكند، ولى آنچه را پس ماندههاى آيت الله خمينى، با زندان و مرتبه هايى باز داشت و سر انجام آنگونه وحشى و ددمنشانه، دشنه آجين كردند، آنچه را است كه " شاه" نكرد! او را به جرم " ميهن دوستى " و " مردم باورى" و دفاع از حقوق شهر وندان ايرانى و آزادى و... را دنبال داشت، كسانى دستور دهنده و اجراكننده ى كشتناش رادادند، كه از سوى او، از بر و ميوهى ارزشهاى زيباى جوانمردى، بسيار سودجسته بودند!
در استبداد پيشين، نه تنها آيت الله خمينى و فرزند بزرگ او" مصطفى خمينى " كه در شرايط سخت زندان، از او جوانمردى و... ديده بودند، كه بسيارند بر سر قدرت" استبداداسلامى " قرار گرفتگان، كه بهرهمندى گرفتند از پاى فشرى او، در دفاع از حقوق آنها، دربرابركار بدستان ساواك و...، كه به يقين از ياد نبردهاند، همانانى كه " پادش سنمار" او و همگن او را، آنگونه دانستند!؟
كار بدستان "استبداد اسلامى"، بر جاى ماندگان آيت الله خمينى، آنگونه رفتهاند و كرده و مىكنند، كه هرگز استبداد پيشين چنين نكرد و اينگونه "گرگ خويى " را بكار نگرفت، نه تنها در مورد" پروانه و داريوش" فروهر، يا احمد مير علايى - احمد تفضلى، محمد مختارى و...، كه در مورد هرگرايش و در هر جايگاه قرار گرفتهاى !
رفتارى زشت و دور از هم سنجى با استبداد پيشين، از سوى اين خون ريزان، تا به آنجا كه به بازدارى آيين كشته شدن " محمد مختارى و..." روى آوردند و همان زشتى ى بكارگرفتهاى كه، براى " كاظم سامى " نيز بكار بردند!
يا به فكر " حذف تعطيل رسمى" فرخنده روز 29 اسفندافتادند به بهانهاى پوچ، چرا كه زاد روز " پروانه فروهر" نيز مىباشد، و تلاشى شد به بر پايىاين خجسته روز، با روشن كردن شمعى به ياد او و همگناش داريوش فروهر، و ديگر جان باختگان، بنا بر فراخوانى " از سوى پرستو و آرش فروهر كه" آزادى "ى شماره 17 و 18 از دورهى دوم، با اشارهاى، پاسخ به چرايى ى اين رفتار رايادآور شده است!؟
2 - مورد چپاول در آمدهاى نفت و گاز و... و قراردادهاى ايران بتاراج بيگانگان جهان خوار نهادهى " خاتمى " است، يكى از ديگر زشتكاريهاى " استبداد اسلامى " كه پايوران آن، از سال 1360 آغاز و دنبال داشتهاند و هر روز فزونى بيشتر گژرفته است از روز پيش! خاتمى كه شدت بى اندازهاى داده و دارد، بويژه" نفت و گاز " را با " انگليس - روسيه" و ديگر جهان خواران، بگونهايكه بى احساس شرم، آشكارا دنبال مىشود و ادعاى ى" خدمت" هم مىكند و از " استقلال" هم دم مىزند و در نبود آزادى، كه از " آزادى " نيز سخن دارد و بسيار دراين پهنهها پرگويى كردن!؟
او روشكار با " گرگان" دنبه خوردكردن و با " گوسفندان" گريه سردادن را همواره داشته و دارد، و بنابر چنين كار رفتاريهاى، ازيك سوى ابراز ميدارد كه؛" ملى شدن صنعت نفت" يكى از دست آوردهاى ى بزرگ ملت استقلال طلب و آزاديخواه ايران" است، كه در "رسالت" 27 مرداد نيز آمدهشده است، ولى از ديگر سوى شومى، دست در دست، آشكارا يا بمانندانى چون " خامنهاى - رفسنجانى و..." همسويى راه دارد در همه ى كارهاى زشت" نا ملى " و"نامردمى " ايكه انجام گرفته و دنبال مىشود، از آنها پيروى دارد!؟ ناگزير، ابراز بوده ى بزرگ تاريخى را دارد، اما همواره روى به فريبكارى اينگونه مىآورد كه؛
الف - در سكوت مىگذراند پيشگامان آن رويداد بزرگ و رهبرى آنرا، كه كدام پهلوان و خردمندى توانست دست بزرگترين قدرت استعمارى جهان آن دوره را، از چپاول نفت و ديگر منابع ايران، چون" شيلات" و يا... كوتاه كند و به چرخش در آورد آمارنهاى " آزادى - استقلال و دادگريهاى اجتماعى " را، برروى سرزمين به خشكسالى كشانيده شده ى ايران!"؟ و چه كسانى در شكست آن پيروزى " استعمار" را يارى رسانيدند، و چه كسانى تمام آن دوران استبداد پيشين را، در سويه ى آن رويداد بزرگ تاريخى مبارزه كردند و »پاداش سنمار« بردند!؟
ب - اگر چه ناگزير ابراز ميدارد، ولى در كار رفتارىاش، چشم بستن به بوده هاى تلخ و اندوهبار دارد، براى نگهداشت "استبداد" چيرهاى كه خود يكى از اصلى ترين پايوران آن بشمارمىآيد. در همهى پهنهها، آگاهانه، رفتارى دارد، به سود سامانه ى استبدادى، همراه به مردم فريبى و خام نگهدارى ساده دلانى كه هنوز به او دلبستهاند با ادامهى راه و روش ريا كارانه ى خود!
كار رفتارى كه نا سازوارى همه جانبه دارد با " ملى شدن صنعت نفت" در سراسر كشور و 9 ماده ى " خلعيد" نيز طرح چهار مادهاى كه، به پيشنهاد مصدق، در نشست 11 آذر 1323، در دوران نخست وزيرى ى بيات، مورد پذيرش و تصويبى مجلس شورايملى قرار مىگيرد. طرح چهار مادهاى كه نه تنها باز دارنده بستن قرار داد نفت شمال مى شود، هنگامى كه كافتارادزه نماينده ى شوروى به ايران آمده بود، كه سپستر گره گشاى نمايندگان مجلس پانزدهم شود و مبنى برآن، قرار داد "قوام - سارچيكف" را، با دو فوريت"كان لم يكن" بخوانند، تا خلافكار شناخته نشوند و مورد " تعقيب" قرار نگيرند!؟
3 - بنا بر آنچه آمده خاتمى و همه ى كسانى كه دستى آلوده دارند بابستن قراردادهاى پياپى، زيان رسان به مردم ايران، با روسيه و انگليس و...، كه مرتبه هايى خيانت بارتر از پيشنيان خائنى چون خود، بايست بدانند كه بنا بر طرح پيشنهادى 11 آذر 1323 و " كان لم يكن" شناخته شدن قرارداد" قوام - سارچيكف" و بويژه، بنابر قانون" ملى شدن نفت" و 9 ماده ى خلع يدو...، خلافكار خوانده شده مىباشند، و به يقين، در سامانهاى " مردم سالار" و قانون مدار، مورد پيگرد و دادگاهى خواهند شد!
اگر خاتمى، فريبكارانه از " ملى شدن صنعت نفت" سخنى دارد و رياكارانه از دست آوردهاى بزرگ ملت ايران "استقلال و آزادى " را به زبان مىراند، و شيادانه"، نماد چنين ديد گاهى،" مصدق" را در سايه ى سكوت مىنهد، ولى نماينده ى استعمارى شركت" شل" در امور اكتشاف و توليد" مايكل بلاها"، با به زبان آورى كه " دنياى امروز دنياى مصدق نيست"، مشت دورويانهى "خاتمى" و ديگر پايوران" استبداد اسلامى " را باز مىكند، كه مهرههاى "بومى " استعمار انگليس شدهاند! مشت خاتمى و بمانندان او كه راهكار كهنه ى " سياست موازنه ى مثبت" و گام نهادن به راهى را،با شتابى باور نكردنى ، كه بنا بر سخن پيرفرزانه " مصدق"، ايران را به " مقطوع اليدين" در آوردند!؟ آنچه، ديگرنماينده ى استعمارى، كه در مرتبهى رياست چنين شركتى قرار دارد، " جرامى هنلى " كه از شتاب آنچنانى زبان مىگشايد، تا فرصت به دست آورده، كه ؛" زمان از دست رفتهى 20 سال گذشته را" ياد آوراست، جبران كند،در كشورى كه يكى ازبزرگترين، بازارهاى منطقه را در اختيار " دارد، مىخواند، آنچه كه روسيه ى استعمارى نيز شناخته است و دنبال دارد!؟
خواننده گشتى به گذشته و حال تاريخ اندوهبار سياسى ايران داشته، مىبيند آنچه را كه به دست مهرههاى بومى ى " استعمار" وثوق الدولهها دنبال گرفته بوده است، در پوش "كلاهى" و يا"عمامه" اى و يا... دنبال و براين سرزمين و مردم آن باران سياهى و تلخ كامى، باريدهاند و مىبارند! مىنگرد ادامه ى بارش قير گونهاى در دوران پايوران "استبداداسلامى" بويژه در دوران رياست آخوند خندان خوانده شده ى " خاتمى " به تاراج چشمههاى نفت و گاز و...، به دست و سود " بيگانه و بومى " كه فزونى چند باره گر فته است. گزافه نيست، كه اگر در دوران" استعمار كهن" و يا " دو پهلوى" با اژدهاى يك سر و يا چند سر رو بودن بود، كنون با اژدهايى " صد سر" مردم ايران روبرو پى گرفتهاند، بويژه از دوران خاتمىى چند رويهى مردم فريب، كه به مكيدن شريانهاى " اقتصادى " ى كشور روى آوردهاند!؟
آنچه بستگى همه جانبه مىگيرد با كار ويژهى آيت الله خمينى، كه اگر
بمانندانى چون " رجايى، بهزاد نبوى و..." را بر سر كار آوردن پا فشارى نمىداشت در برابر " بنى صدر" كه ايستادگىهاى او را چرتكه اندازى "بخوانند و سپس با بى شرمى كار رفتارى خود را زيان بارتراز " قرار داد وثوق الدوله"، بهزاد نبوى بشناسد، ادامه ى راه رسيدن به اين سيه روزى، نمىتوانست راه گيرد!؟
بهزاد نبوى و يا كروبىهاى پرساز "مجلس اسلامى "، كه جاى " مصدق، مشيرالدوله، مدرس، نريمان ، معظمى و..." تكيه زدهاند، جز اين نيز نمىتوانند بگويند، در پاسخ قراردادهاى ايران به چوب حراج گذاشته ى " خاتمى "، آنچه را كه نمايندهاى همچون " ابراهيم باى اسلامى " يادآورى داشت به اينكه ؛مجلس فرصت نكرده قراردادهاى نفتى و معادن را بازبينى " كند!؟ دست پخت هاى آيت الله خمينى، كه بر سر كار نشانى جنايتكاران و خيانتكارانى چون " خامنهاى، رفسنجانى و... " را، به جاى "بازرگان، بنى صدر و..." بود، اگر دنبال نمىگرفت و بكار نمىآمد در خون ريزى و كاسب كارى و تبهكارى و دزدى از سوى اين آلوده دستان، روزى پيش نمىآوردكه" هاشمى رفسنجانى " در نماز جمعه آشكارا بگويد؛"... ما از انجام دو وظيفه خطير نقد كردن منابع ايران و آرام نگاهداشتن جامعه بر مىآئيم"!
سر سلسله باند مافياى ى " اقتصادى - سياسى"، اين سخنان را براى "استعمارگران" گفت، كه دست خود را كوتاه شده از چپاول دانسته بودند، چنانچه چرخش چرخ به دست مصدقىها چرخيدن مىگرفت، كه خيانت به مردم و همكارى با جهان خواران را ننگ مىشمرند! انجام " دو وظيفه ى خطير" استعمار پسندانه كه؛
1 - جامعه را با سركوب و شكنجه و زندان و تيرباران و دشنه آجين كردن»پاداش سنمار« دهى باشد به "مصدقى " هايى چون" پروانه و داريوش فروهر" و اينگونه گردمرگ بر " جامعه" پاشيدن.
2 - بر پايى ى نهادهاى سياسى چون مجلس و دولت، از نمايندگان ووزارايى كه يا " فرصت" بازبينى قراردادها را نداشته باشند، و يا همانگونه كه " محمد ابراهيم ياورى "، كارشناس خوانده شدهى وزارتاقتصاد بگويد؛»...هنگام تصويب 8 طرح بيع متقابل در شوراى اقتصاد كه يك سوم در آمدارزى كشور را به خود اختصاص مىدهد، توجيه اقتصادى ارائه شده توسط سازمان برنامه و بودجه تنها در دولت ارائه شده بود و اطلاعاتى موجود نبود كارشناسى بهترى انجام شود و فقط 15 دقيقه براى تصويب آن در كميسيون شوراى اقتصادى" زمان گذاشته بودند!؟
اين درحالى است كه " سيد محمد صحفى " مشاور وزير نفت خاتمى براين است كه؛ " اطلاعات كافى در اختيار مجلس، مركز پژوهش مجلس، شوراى اقتصاد و رئيس جمهورى " گذاشته شده بود، ولى هم زمان مىافزايد؛" در هيچ جاى دنيا اطلاعات طرحها و پروژهها را ارائه نمىدهند چون اگر همه اطلاعات ارائه شود قدرت چانه زنى ما كاهش مىيابد و با منافع كشور همخوانى "نمىيابد!؟
سپس در پى اين فروهشته گوييهاى كاسب كارانه و دلالى گرى براى "استعمار" و بر سر كار گماشگان خود فزودن؛" اگر جزييات قراردادها گفته شود، اطلاعات در اختيار ديگران قرار مىگيرد و غير خوديها استفاده" مىكنند!؟
پرسش و پاسخى كه، از لابلاى سخنان كار بدستان "استبداد اسلامى"، در مرتبههاى گوناگون" سياسى - اقتصادى" قرار گرفته، به دست مىآيد، بى ابهام، رسالتى است كه آنها به سود جهان "استعمار" برگردن گرفتهاند، بر پايه ى " سياست موازنه ى مثبت" و كار رفتار چشته و چشته خورتر شدن همهى تالانگران" بومى - بيگانه"، مرتبه هايى شوم آور و خيانت بارتراز آنچه خود را در قرارداد "وثوق الدوله" و يا "كنسرسيوم" مينماياند!
بى جهت نيست كه، دزدى دزدانى چون "شهردار" رابمانندانى چون" بهزاد نبوى، غرضى و..." مهم نمىخوانند و چشم پوشى شده مىشمرند و يا"رفسنجانى - خاتمى و..." در آزادى او تلاش داشتند و " خامنهاى " براى نگهداشت " استبداداسلامى " به خواست آنها تن ميدهد! تن در دادن "ولايت فقيه" از آن روى كه خود، همچون نام بردگان بالا و همه ى ديگرانى چون او، دستى آلوده دارند به دستبرد اموال مردم زير ستم، بنا بر سخنان درزكرده ى خودشان، كه در دوران بر سرير" قدرت" تكيه زده، نزديك به " سيصد ميليارد دلار " در آمد از " نفت و گاز " بوده كه " ملاخور" كردهاند.
ملاخورى هستى ى مردم، بنابر روشى، كه آشكارا و پنهان، از سخن و كاررفتاريهاى آنها بيرون زده مىشود، كه به پارهاى از آنها، چون سخنان"هاشمى رفسنجانى، محمد صحفى و..." اشاره شد، آنچه راكه به يقين خواننده مىداند، دست آلوده ى خامنهاى را كه در پيشاپيش اين باند تبهكار قرار گرفته است، و بزرگترين- "قدرت مالى " را كه در " بنياد مستضعفان" باشد، در دست دارد!
باند تبهكارى كه پايوران " استبداد اسلامى" باشند، و مىدرند و مىدوزند با كار ويژهى خود، كه هر يك بر گردن گرفته است، به اينگونه كه دريدن و دستور به آنرا" خامنهاى"، و دوختن را "خاتمى " دنبال مىكند، و هر دو " كاره" بودن را" رفسنجانى " دارد!
ديگر جاى گرفتگان اين شبكه ى گسترده، وظيفه"دارى انجام اين " دوكار" را دارند، بنا بر مرتبه و ويژهگى و در نهادى از نهادهاى " قدرت" كه جاى گرفتهاند، در " دفتر رهبرى ، دولت، مجلس، دادگاهها، شوراى نگهبان، شوراى مصلحت نظام، خبرگان، سپاه پاسداران، بسيج، ائمه جمعه و..." و يا...!؟
نگارنده برآن بود، كه فراگشايى « 29 اسفند و پاداش سنمار» را ادامه دهد، و به روشن سازى دو " اردوگاه" بپردازد كه همواره، در تاريخ مبارزات " ملت ايران"، در سه دوره ى نمايان شدهى "مشروطيت، دوران مصدق و قيام 22 بهمن"، روى در روى قرار گرفتهاند. به بيان اين درستى، بپردازم كه اگر دست آوردها به كژ راههى " استبدادى " كشيده شد، و استقلال و آزادى و دادگريهاى اجتماعى ميوه ى شيرين و تندرستى كه خواست" ملت ايران" بود، ببار نياورد و آزادگان ميهن دوست و مردم گرا، تير باران و دشنه آجين و..."،" پاداش" گرفتند، ولى اين همه ى آنچه رفت، نبوده و نيست و اين كار زار دنباله دارد!
كارزارى كه در آن، به يقين پيروزى نهايى با نيروهاى " ملى مردمى " خواهد بود. دارندهى گرايش هاى گوناگون، كه چشم به رهايى " ملت ايران" و ديگر ملتهاى زير ستم دوختهاند، از چنگال خون ريزان و تالانگران "بومى و بيگانه" ايكه، در اردوگاه روياروى آزادگان جهان قرار گرفتهاند! باشد، كه در گاه و زمانى ديگر، به كارزار اين دو اردوگاه و ديگر" بايستگى" هايى پرداخته شود، ولى با همه ى تلخى و اندوهباريهاى بر دل نشسته، زبان پر اميد درون خود را، به سروده ى زير مىسپارم:
درمن چه وعده هاست
يك روز بى گمان
اين ذره ذره گرمى خاموش وار ما
سرمى زند زجايى و خورشيد مىشود!؟
پروانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر