در نیمهی اوّل دههی پنجاه فضای ایران بالکل تغییر یافته بود. عناصر و نیروهای کمونیست و مبارز از طرف به میدان مبارزه پای گذاشته و رژیم پهلوی را بهعنوان بانی و مسبب هزاران بلایای اجتماعی مورد تعرض خویش قرار دادند. بعضاً سلاح به دست گرفتند و بهمیان مردم رفتند و تلاش نمودند تا شاه، این مزدور, وابسته به امپریالیسم را به زیر کشند.
آن دهه، دههی تلاش و دههی جوش و خروش فرزندان تودههای ستمدیده علیه ارگانهای سرکوبگر نظام شاهنشاهی بود. دههای بود که انقلابیون و مبارزین نقبی بر قدرت تاریخی تودهها زدند و ناقوس مرگ رژیم پهلوی را به صدا در آوردند. دشمنان کارگران و زحمتکشان هم در این میان آرام نه نشستند و کوشیدند تا با دستگیری و اذیت و آزار کمونیستها و مبارزین بر عمر ننگین خویش بیافزایند. به همین دلیل شاه جلاد زندانها را پُر از کمونیستها و مخالفین خود نمود و بر شدت اعدامها افزود. 29 بهمن ماه 1352 یکی از آن روزهایی بود که شکنجهگران و سرکوبگران نظام پهلوی بمنظور ایجاد رعب و وحشت هر چه بیشتر جامعه، سینهی دو تن از فرزندان خلق، خسرو گلسرخی و کرامتالله دانشیان را نشانه گرفتند. چرا که نظام کهن و ارتجاعی شاهنشاهی بر این عقیده بود که با دستگیریهای گسترده و با براه اندازی حمام خون میتواند بر قدرت پوشالی و بناحق خویش تداوم بخشد و جامعه را تا ابد در سکوت نگه دارد. بر این عقیده بود که با زور و سرکوب میتواند تا ابد ایران را به "جزیزۀ ثبات و آرامش" سرمایهداران وابسته تبدیل سازد. امّا بر خلاف تصورات واهی و همزمان با بپاخاستن کمونیستهای راستین در دههی پنجاه، فصل تازهای در مبارزات ضد امپریالیستی میهنمان گشوده شد و سیاست جنگ و گریز و پایداری عناصر و نیروهای انقلاب و آنهم در میادین متفاوت مبارزاتی، جایگزین سیاست عقبنشینی، تسلیم و کرنش گردید.
در بستر چنین اوضاعی نظام شاهنشاهی پی بُرده بود که جامعهی دلخواهی وی دارد مسیر دیگری را طی مینماید و دارد پایههای نظام منحوساش را با خطرات جدی مواجه میسازد. بر همین اساس ابزارهای متفاوتِ سرکوب را به خدمت گرفت تا ارادهی پولادین و روحیهی مقاومتجویانهی کمونیستها و انقلابیون را در درون زندانها در هم شکند؛ دریافته بود که نسلی از درون برخاسته است که متأثر از تحرکات عملی کمونیستهای صدیق راه مقاومت و پایداری را در مقابل جلادان و سرکوبگران برگزیده است؛ دریافته بود که ضریب مبارزات تودهای به میزانی بالا رفته است و بیش از این قادر به جلوگیری از رشد و نضج انقلابیون و کمونیستها چه در درون زندانها و چه در میادین متفاون اعتراضی نیست. خسرو گلسرخی و کرامتالله دانشیان از جمله مبارزین و شاعرانی بودند که در چنین شرایط مبارزاتی برخاستند و فارغ از هرگونه سیاست مماشات طلبانه یک لحظه از وفاداری به آرمان و منافعی تودههای محروم عقب نه نشستند و با دفاع قهرمانانهی خود، دادگاههای فرمایشی رژیم پهلوی را به دادگاه خلق تبدیل ساختند.
مزدوران سرمایه تلاش زیادی را بخرج داند تا ارادهی این دو رزمتده را در هم شکنند. به آنان پیشنهاد شد تا از شاه تقاضای عفو "ملوکانه" نمایند و تن به خفت و خواری دهند؛ امّا پاسخ, این دو فرزند خلق در برابر خواستههای مزدوران و نابخردان، "نه" بود؛ چرا که پی بُرده بودند نظام شاهنشاهی تنها به یُمن زور و سرکوب و با چپاول و اخاذی تودههای محروم استکه بر قدرت خویش تکیه زده و دارد بر حاکمیت بناحقاش تداوم میبخشد؛ چرا که بر این امر واقف گردیده بودند برسمیت شناختن حقوق اولیهی مردمی و پایبندی به دموکراسی از جانب این جانیان بشریت چیزی جز سرکوب کمونیستها، مخالفین و استثمار بیحد و حصر کارگران و زحمتکشان نیست؛ چرا که دریافته بودند مدارا و سازش با نظامهای ارتجاعیای همچون نظام شاهنشاهی، چیزی جز پشت پا زدن به آرمانهای تودههای ستمدیده و خلقهای در زنجیر نیست.
سی و شش سال استکه از جانباختن خسرو گلسرخی و کرامتالله دانشیان و سی و یک سالیست که از سرنگونی رژیم شاهنشاهی میگذرد. رژیمی که این دو رزمنده را به جرم آزادیخواهی و آزاد اندیشی به جوخهی اعدام سپرد؛ رژیمی که دشمن آزادی و به اسارت کشاندن هر چه بیشتر کارگران و زحمتکشان و فرزنداناش بود. رژیمی که در عمل و در دوران حاکمیتاش نشان داده استکه دشمن, هرگونه آزادی و برسمیت شناختن حقوق پایهای انسانهاست. رژیمی که نشان داده است پایبندی به دموکراسی با آرمانهایاش هیچگونه همخوانیای ندارد و با هرگونه صدای حقطلبی و آزاد اندیشی سر جنگ دارد. با این اوصاف از منظر کمونیستهای راستین و مدافعین منافعی مردمی، نظام شاهنشاهی و از این دست نظامها نمیتوانند مدافعی حقوق انسانی به حساب آیند؛ چرا که منفعتشان با برقراری جامعهای سرشار از ظلم و ستم و اجحاف به کارگران و زحمتکشان گره خورده است. واضح استکه نظام شاهنشاهی بههمان میزانی در میان کارگران و زحمتکشان بی اعتبار است که رژیم جمهوری اسلامی میباشد. واضح استکه این دو نظام و آنهم در دورههای متفاوت به آنچنان جنایاتی در حق تودههای ستمدیده مرتکب گردیدهاند، که قابل توضیح و توصیف نیست. مردم ایران فراموش نکرده و نخواهند کرد که چگونه ساواک این ارگان مخوف نظام شاهنشاهی در درون زندانها و در خانههای تیمی و در کوچه و خیابانها، سینهی کمونیستها، مبارزین و مخالفین را نشانه میگرفت و به تبع از آن بر این باوراند که دولتمردان رژیم جمهوری اسلامی چگونه دارند با چنگ و دندان به سرکوب اعتراضات مردمی میپردازند تا مبادا بر پایههای نظام امپریالیستی خدشهای وارد گردد.
بنابرابن جای دارد تا در سالگرد جانباختن خسرو گلسرخی و کرامتالله دانشیان بر این نکته تاکید گردد که افشاء و طرد مدافعین نظام شاهنشاهی از صفوف اعتراضات مردمی از زمره اولویتهاست. مضافاً اینکه صحیح نیست تا امروزه و بر خلاف سازشکاران و نظریه پردازان و معماران سرمایه و اینبار به بهانهی "یگانگی" و "همبستگی" با اعتراضات مردمی، از کارکردهای رژیم شاهنشاهی چشمپوشی نمود و به تطهیر اعمال آنان پرداخت. شکی در آن نیست که رژیم جمهوری اسلامی بههمان میزانی از منظر مدافعین منافعی کارگران و زحمتکشان، منفور و تعفن آور است که رژیم گذشته - شاهنشاهی - میباشد. رژیمی که جان گلسرخی و دانشیان و هزاران تن دیگر از کمونیستها و مبارزین را به جرم دفاع از دموکراسی و آزادیخواهی گرفت.
17 فوریه 2010
28 بهمن 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر