نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

شباهنگ راد: در یادمان خسرو گلسرخی و کرامت‏الله دانشیان



















در نیمه‏ی اوّل دهه‏ی پنجاه فضای ایران بالکل تغییر یافته بود. عناصر و نیروهای کمونیست و مبارز از طرف به میدان مبارزه پای گذاشته و رژیم پهلوی را به‏عنوان بانی و مسبب هزاران بلایای اجتماعی مورد تعرض خویش قرار دادند. بعضاً سلاح به دست گرفتند و به‏میان مردم رفتند و تلاش نمودند تا شاه، این مزدور, وابسته به امپریالیسم را به زیر کشند.

آن دهه، دهه‏ی تلاش و دهه‏ی جوش و خروش فرزندان توده‏های ستم‏دیده علیه ارگان‏های سرکوب‏گر نظام شاهنشاهی بود. دهه‏ای بود که انقلابیون و مبارزین نقبی بر قدرت تاریخی توده‏ها زدند و ناقوس مرگ رژیم پهلوی را به صدا در آوردند. دشمنان کارگران و زحمت‏کشان هم در این میان آرام نه نشستند و کوشیدند تا با دستگیری و اذیت و آزار کمونیست‏ها و مبارزین بر عمر ننگین خویش بی‏افزایند. به همین دلیل شاه جلاد زندان‏ها را پُر از کمونیست‏ها و مخالفین خود نمود و بر شدت اعدام‏ها افزود. 29 بهمن ماه 1352 یکی از آن روزهایی بود که شکنجه‏گران و سرکوب‏گران نظام پهلوی بمنظور ایجاد رعب و وحشت هر چه بیش‏تر جامعه، سینه‏ی دو تن از فرزندان خلق، خسرو گلسرخی و کرامت‏الله دانشیان را نشانه گرفتند. چرا که نظام کهن و ارتجاعی شاهنشاهی بر این عقیده بود که با دستگیری‏های گسترده و با براه اندازی حمام خون می‏تواند بر قدرت پوشالی و بناحق خویش تداوم بخشد و جامعه را تا ابد در سکوت نگه دارد. بر این عقیده بود که با زور و سرکوب می‏تواند تا ابد ایران را به "جزیزۀ ثبات و آرامش" سرمایه‏داران وابسته تبدیل سازد. امّا بر خلاف تصورات واهی و هم‏زمان با بپاخاستن کمونیست‏های راستین در دهه‏ی پنجاه، فصل تازه‏ای در مبارزات ضد امپریالیستی میهن‏مان گشوده شد و سیاست جنگ و گریز و پایداری عناصر و نیروهای انقلاب و آن‏هم در میادین متفاوت مبارزاتی، جایگزین سیاست عقب‏نشینی، تسلیم و کرنش گردید.

در بستر چنین اوضاعی نظام شاهنشاهی پی بُرده بود که جامعه‏ی دل‏خواه‏ی وی دارد مسیر دیگری را طی می‏نماید و دارد پایه‏های نظام منحوس‏اش را با خطرات جدی‏ مواجه می‏سازد. بر همین اساس ابزارهای متفاوتِ سرکوب را به خدمت گرفت تا اراده‏ی پولادین و روحیه‏ی مقاومت‏جویانه‏ی کمونیست‏ها و انقلابیون را در درون زندان‏ها در هم شکند؛ دریافته بود که نسلی از درون برخاسته است که متأثر از تحرکات عملی کمونیست‏های صدیق راه مقاومت و پایداری را در مقابل جلادان و سرکوب‏گران برگزیده است؛ دریافته بود که ضریب مبارزات توده‏ای به میزانی بالا رفته است و بیش از این قادر به جلوگیری از رشد و نضج انقلابیون و کمونیست‏ها چه در درون زندان‏ها و چه در میادین متفاون اعتراضی نیست. خسرو گلسرخی و کرامت‏الله دانشیان از جمله مبارزین و شاعرانی بودند که در چنین شرایط مبارزاتی برخاستند و فارغ از هرگونه سیاست مماشات طلبانه یک لحظه از وفاداری به آرمان و منافع‏ی توده‏های محروم عقب نه نشستند و با دفاع قهرمانانه‏ی خود، دادگاه‏های فرمایشی رژیم پهلوی را به دادگاه خلق تبدیل ساختند.

مزدوران سرمایه تلاش زیادی را بخرج داند تا اراده‏ی این دو رزمتده را در هم شکنند. به آنان پیشنهاد شد تا از شاه تقاضای عفو "ملوکانه" نمایند و تن به خفت و خواری دهند؛ امّا پاسخ, این دو فرزند خلق در برابر خواسته‏های مزدوران و نابخردان، "نه" بود؛ چرا که پی بُرده بودند نظام شاهنشاهی تنها به یُمن زور و سرکوب و با چپاول و اخاذی توده‏های محروم است‏که بر قدرت خویش تکیه زده و دارد بر حاکمیت بناحق‏اش تداوم می‏بخشد؛ چرا که بر این امر واقف گردیده بودند برسمیت شناختن حقوق اولیه‏ی مردمی و پای‏بندی به دموکراسی از جانب این جانیان بشریت چیزی جز سرکوب کمونیست‏ها، مخالفین و استثمار بی‏حد و حصر کارگران و زحمت‏کشان نیست؛ چرا که دریافته بودند مدارا و سازش با نظام‏های ارتجاعی‏ای هم‏چون نظام شاهنشاهی، چیزی جز پشت پا زدن به آرمان‏های توده‏های ستم‏دیده و خلق‏های در زنجیر نیست.

سی و شش سال است‏که از جانباختن خسرو گلسرخی و کرامت‏الله دانشیان و سی و یک سالی‏ست که از سرنگونی رژیم شاهنشاهی می‏گذرد. رژیمی که این دو رزمنده را به جرم آزادی‏خواهی و آزاد اندیشی به جوخه‏ی اعدام سپرد؛ رژیمی که دشمن آزادی و به اسارت کشاندن هر چه بیش‏تر کارگران و زحمت‏کشان و فرزندان‏اش بود. رژیمی که در عمل و در دوران حاکمیت‏اش نشان داده است‏که دشمن, هرگونه آزادی و برسمیت شناختن حقوق پایه‏ای انسان‏هاست. رژیمی که نشان داده است‏ پای‏بندی به دموکراسی با آرمان‏های‏اش هیچ‏گونه هم‏خوانی‏ای ندارد و با هرگونه صدای حق‏طلبی و آزاد اندیشی سر جنگ دارد. با این اوصاف از منظر کمونیست‏های راستین و مدافعین منافع‏ی مردمی، نظام‏ شاهنشاهی و از این دست نظام‏ها نمی‏توانند مدافع‏ی حقوق انسانی به حساب آیند؛ چرا که منفعت‏شان با برقراری جامعه‏ای سرشار از ظلم و ستم و اجحاف به کارگران و زحمت‏کشان گره خورده است. واضح است‏که نظام شاهنشاهی به‏همان میزانی در میان کارگران و زحمت‏کشان بی اعتبار است که رژیم جمهوری اسلامی می‏باشد. واضح است‏که این دو نظام و آن‏هم در دوره‏های متفاوت به آن‏چنان جنایاتی در حق توده‏های ستم‏دیده مرتکب گردیده‏اند، که قابل توضیح و توصیف نیست. مردم ایران فراموش نکرده‏ و نخواهند کرد که چگونه ساواک این ارگان مخوف نظام شاهنشاهی در درون زندان‏ها و در خانه‏های تیمی و در کوچه و خیابان‏ها، سینه‏ی کمونیست‏ها، مبارزین و مخالفین را نشانه می‏گرفت و به تبع از آن بر این باوراند که دولت‏مردان رژیم جمهوری اسلامی چگونه دارند با چنگ و دندان به سرکوب اعتراضات مردمی می‏پردازند تا مبادا بر پایه‏های نظام امپریالیستی خدشه‏ای وارد گردد.

بنابرابن جای دارد تا در سال‏گرد جانباختن خسرو گلسرخی و کرامت‏الله دانشیان بر این نکته تاکید گردد که افشاء و طرد مدافعین نظام شاهنشاهی از صفوف اعتراضات مردمی از زمره اولویت‏هاست. مضافاً این‏که صحیح نیست تا امروزه و بر خلاف سازشکاران و نظریه پردازان و معماران سرمایه و این‏بار به بهانه‏ی "یگانگی" و "همبستگی" با اعتراضات مردمی، از کارکردهای رژیم شاهنشاهی چشم‏پوشی نمود و به تطهیر اعمال آنان پرداخت. شکی در آن نیست که رژیم جمهوری اسلامی به‏همان میزانی از منظر مدافعین منافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان، منفور و تعفن آور است که رژیم گذشته - شاهنشاهی - می‏باشد. رژیمی که جان گلسرخی و دانشیان و هزاران تن دیگر از کمونیست‏ها و مبارزین را به جرم دفاع از دموکراسی و آزادی‏خواهی گرفت.

17 فوریه 2010

28 بهمن 1388

هیچ نظری موجود نیست: