• پس پرسش این است که آیا نمی توان با افشای سازشکاری، سازش جناح ها را به هم زد و مانع وحدت دوباره آن ها شد؟ آیا نمی توان با استفاده از شکاف بین جناح های حاکم، پشت سپر حفاظتی آن ها پناه گرفت، به پیش رفت و با طرح خواست ها و مطالبات ممکن در لحظهی مشخص و ارتقاء آن ها به تناسب موقعیت مبارزاتی، جنبش کنونی را به پیش برد و شعارهای آن را ارتقاء داد؟ ...
شک نیست که عالی جنابان سبزپوش می خواستند بر سیل عظیم حرکت مردم ایران دهنه بزنند و آن را در اختیار خود بگیرند تا سهم شیر، در قدرت سیاسی نصیب شان شود. اما با رشد مبارزات مردم، معلوم نیست آن ها تا کجا با این صف حرکت کنند و تا چه حد از در سازش با جناح حاکم برآیند. همواره در تمام دنیا دیده شده است که وقتی شرایط انقلابی رشد می کند و دولت های حاکم، سیاست سرکوب وسیع را در پیش می گیرند، این تنها توده های مردمند که در میدان باقی می مانند و همهی جناح های ریز و درشت درون حاکمیت از صحنه بیرون می روند تا یا مردم شکست بخورند و یا اگر توانستند مقاومت کنند، آن ها دوباره برگردند و باز سهم شیر را طلب کنند. اکنون جناح حاکم تهدیدش را کرده و می خواهد سیاست سرکوب وسیع را در پیش بیرد.
اکنون آزمون مقاومت و شکست در پیش روی مردم است و پرسش این جاست که مردم چه باید بکنند و چگونه مبارزات خود را بدون توهم به میو ه چینان انقلاب و بیرون از سیطره نابکارانه آن ها ادامه دهند؟
آیا می توان همچنان از شکاف درون حکومت استفاده کرد؟ آیا در پیش برد مبارزات، استفاده از اختلاف میان جناح های حکومتی همواره به معنی ِ داشتن توهم به آن ها است و یا امکان دارد مردم با تیزهوشی از این سپرهای حفاظتی استفاده کنند تا با کند کردن حرکت ماشین سرکوب، توان بیشتری بیابند و خود را به مرحله بالاتری بکشانند؟
آیا برای دامن زدن به شکاف بین حاکمان، باید به دستورعمل جناح های سازشکار گوش فراداد و خود را به دست سیاست این عالی جنابان سبز پوش سپرد؟
اگر سازشی بین جناح های درگیر حکومتی ایجاد شود و بخش معترض آن، در اتحاد با بخش حاکم کنار بکشد، چه باید کرد؟ مردم کدام ابزار سازمانی و تبلیغی و بسیج کننده را در اختیار دارند تا خود فراخوان به تجمع بدهند و تداوم مبارزاتی را ممکن سازند؟ آیا در عین بی سازمانی و نداشتن ابزار تبلیغ و ترویج، راه های دیگری برای پی گیری مبارزاتی وجود دارد؟
اکنون که خامنه شمشیرش را نشان می دهد، این پرسش ها بیش از گذشته برجسته شده است و مردم ناچارند برای مقابله با شرایط دشوارتر آماده شوند. تسلیم به این وضعیت دیگر ممکن نیست. زیرا هر نیروی انقلابی می داند که تنها راه بی اثر کردن تهدید مقابله با آن است.
یک گرایش سنتی انقلابی می گوید باید سازمان داشت تا هرگونه دگرگونی رادیکال ممکن باشد. این گرایش، شرایط ایجاد سازمان را مطابق فرمول های سنتی ارزیابی می کند و به صورت مشخص به این پرسش پاسخ نمی دهد که در شرایط خیزش عمومی، که همه چیز در جوش و تقلا است و از دست دادن زمان، برابر است با از دست دادن موقعیت خیزش و اعتلاء، چگونه می توان فراگردهای پیچیده ای را به کار گرفت که مختص دوران های رکود و سکوت است و به زمان دراز نیاز دارد؟ آیا می شود جنبش نقدا موجود را رها کرد و به دنبال یک سازماندهی انتزاعی رفت که روشن نیست کجا و چگونه می خواهد بیرون از حضور پذیرای مردم، خود را توده ای کند؟
یک گرایش آنارشیک نیز، با بی صبری در پی آن است که به هر نوع شورش و سردادن شعارهای بی موقع دامن بزند و بدون توجه به فراگردهای رشد مبارزاتی، مردم را به حرکتی فرابخواند که در لحظه مشخص قادر به انجام آن نباشند.
شک نیست که نمی توان بدون داشتن استراتژی و سیاست در میدان مبارزات اجتماعی پیروز شد. حرکت های نسنجیده ، چه بسا توان سرکوب حاکمیت را تقویت و هجوم آن را توجیح کند. قرار داشتن در دوران اعتلای انقلابی، الزاماً به معنای حتمی بودن پیروزی نیست. یعنی داشتن سازمان ضروری ست. اما آیا همواره و در همه شرایط سازمان و تشکل به یک شیوه ایجاد می شود؟
مردم سازمان ندارند. سال ها سرکوب، امکان ِ بست و پیوند سازمانی را از میان برده و هرحرکتی را برای ایجاد تشکل های توده ای با دشواری های بزرگی روبرو کرده است. اما آیا همیشه سازمان قبل از حرکت عمومی باید ایجاد شده باشد و فقط از طریق یک رسانه سراسری و یا یک سازمان و شخصیت با نفوذ، دادن فراخوان عمومی ممکن است؟ یا این که، در دوران های اعتلائی، امکان جوش خوردن اعتراضات پراکنده و محلی در سطح خیابان ها و میدان های مبارزه ممکن است و در واقع، آیا در این شرایط، سازمان مفهومی به جز پیوند و همدلی حرکت های محلی و پراکنده مردم در سراسر میدان عمل مبارزاتی، در خیابان ها و کارخانه ها و محلات دارد؟ و آیا حرکت مشترک، جز دریافت حس هم دلی در میان حرکت های پراکنده به وجود می آید؟
یک درک انتزاعی و کتابی از مسئله در پاسخ به شرایط مشخص، هم آنارشیک است و هم دچار دگم های کتابی. همین درک هم هست که حضور میلیونی مردم را در میدان مبارزه کنونی، امری ناگهانی و ناشی از وجود تضاد جناح های حکومتی و نه نتیجه فشار سال ها ستم بر مردم و پیوند بین توده های هم سرنوشت ارزیابی می کند.
پس پرسش این است که آیا نمی توان با افشای سازشکاری، سازش جناح ها را به هم زد و مانع وحدت دوباره آن ها شد؟ آیا نمی توان با استفاده از شکاف بین جناح های حاکم، پشت سپر حفاظتی آن ها پناه گرفت، به پیش رفت و با طرح خواست ها و مطالبات ممکن در لحظهی مشخص و ارتقاء آن ها به تناسب موقعیت مبارزاتی، جنبش کنونی را به پیش برد و شعارهای آن را ارتقاء داد؟ آیا سر دادن شعارهای مستقلی مانند؛ حق مسلم تشکل، جدائی دین از دولت، آزادی حجاب، آزادی مطبوعات، امنیت معیشتی و شغلی و برابری و غیره در این لحظه و حتی در دل تظاهراتی که با اعمال نفوذ می خواهد سر به راه و آرام به پیش برود، نمی تواند جوی به وجود آورد که حتی اگر مردم موفق به سرگونی کل رژیم نشدند، در فردای احتمالی روی کار آمدن سبزپوش ها، این عالی جنابان را در مخمصه قراردهند و به خواست و مطالبات خود جنبه غیرقابل انکار ببخشند؟ آیا شعار اعتصاب عمومی ممکن و کارساز نیست؟ آیا اعتصابات کارگری و عمومی نمی تواند کمر رژیم را بشکند؟
در نامه ای به نشریه بذر، از بخشی از دانشجویانی که در دل مبارزه به مسائل و چگونگی پیشبرد مبارزه می اندیشند، خواندم که آن ها به شکل واقعی تری به مسائل فکر می کنند. رشد جنبش برابری و آزادی خواه کنونی، گرایش چپ جامعه را از بندهای سنتی تا حد زیادی دور کرده و اندیشیدن به راه حل های انقلابی را در دل خود مبارزه به آزمون و خطا گذاشته است. منظورم این پرسش است، که توجه ما به شرایط کنونی و میزان رشد سطح آن، و استفادهی به جا از راه های مسالمت آمیز، آیا باید ما را از اندیشیدن به مرحله میلیتانت مسئله و رهاه حل های نهائی براندازی دور کند و آماده گی تدارکی برای آن پیش نگیریم؟
قیام، هرگز امری قابل پیش بینی نیست و نمی توان به دلخواه لحظهی وقوع آن را تعیین کرد؛ ولی قیام بدون تدارک و آمادگی پیروز نمی شود. درس های انقلاب بهمن، و اعتلای مبارزاتی کنونی، ما را از هرگونه خوش خیالی و بی توجهی به یک استراژی انقلابی و غیرانتزاعی باز می دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر