داستان یهودیان بنیقُریْظه غبارآلود است
Banu Qurayza
Banu Qurayza
در صفحه نمایش ویدیو هرگاه تبلیغات یوتیوب ظاهر میشود میتوان با کلیک روی علامت ضربدر، آنرا حذف کرد.
این بحث در مورد غزوه بنیقُریْظه است که سال پنجم هجری (۶۲۷ پس از میلاد) اتفاق افتاده و از گذشتههای دور تا همین الآن محل مناقشه است. پرداختن به این واقعه برای دفاع از دین و آیین خاصی نبوده و در تقابل با نقد خشونتگرایی و خرافههای مذهبی (که کاری است درست)، نیست. وقایعنمایی و جنبههای تاریخی موضوع مورد نظر من است.
...
از سال ۱۹۸۴ میلادی که مارتین نیمولر درگذشتهاست، زمان بسیار زیادی نمیگذرد اما شعر چند سطری او (وقتی مرا گرفتند، صدای احدی در نیآمد)، خیلی راحت دستکاری و جابجا میشود و حتی آنرا به «برتولد برشت» نسبت میدهند! این را گفتم تا نکتهای را در مورد غزوه بنیقُریْظه اشاره کنم.
(در پایان بحث بار دیگر به مارتین نیمولر برمیگردیم)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سه قبیله اصلی یهود در مدینه
حدود صد سال قبل از هجرت محمد از مکه به مدینه، بین قبایل مختلف مدینه درگیری درگرفته و به تدریج تمامی اهالی شهر وارد آن شده بودند. در این میان قبایل یهودی گهگاه در جبهههای مخالف هم میجنگیدند.
William Mongomery Watt in The Cambridge history of Islam, Volume 1, p. 39-40
...
یکی از دلائل دعوت محمد به مدینه رفع اختلافات میان گروههای درگیر بود. وقتی وی از مکه به مدینه هجرت نمود با تهیه میثاقی بین گروههای درگیر صلح ایجاد کرد. قرار بر این شد که هر قبیله و گروه راه و رسم خودش را داشته باشد، علیه همدیگر دست به تعرض نزنند و با قوای مهاجم بر ضد مسلمانان همکاری نکنند...
این میثاق حقوق و وظایف قبایل مدینه نسبت به یکدیگر را مشخص میکرد.
در آنزمان علاوه بر یهودیانی که در مناطق پیرامون شهر، مانند خیبر و فدک و...حضور داشتند، سه قبیله اصلی یهود، به نامهای «بنو قینقاع» (بنی قَینُقاع)، «بنو نضیر» (بنینضیر) و «بنوقُریْظه» (بنیقُریْظه) در داخل شهر مدینه زندگی میکردند.
...
بعد از بازگشت محمد از جنگ بدر، بنو قینقاع، پیمان خویش را نقض نمودند و به همین دلیل، از مدینه رانده شده و به شام رفتند...
بنو نضیر بعد از شکست مسلمانان در جنگ احد، با ابوسفیان روی هم ریختند و گفته شد سوء قصد به جان پیامبر هم در دستور کارشان بود که موفق نشدند. در واکنش به این پیمانشکنی، محمد متاطق مسکونی آنان را به محاصره خود درآورد اما از کشتنشان صرف نظر نموده و آنان را مانند گروه قبل از مدینه تبعید نمود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سرنوشت بنیقُریْظه با «جنگ احزاب» گره خورد
بنوقُریْظه (بنیقُریْظه)، یکی از قبایل یهودی ساکن در مدینه بودند که بر اساس معاهدهای چند جانبه (همان میثاقی که پیش تر اشاره نمودم)، در این شهر زندگی میکردند و سرشان در لاک خودشان بود، اما در جریان جنگ احزاب، متهم به پیمانشکنی شدند و گفته شد با امثال ابوسفیان که مدینه را در محاصره خود داشتند، عملاً در یک جبهه قرار گرفتند.
در سال پنجم هجرت، متعاقب جنگهای بدر و احُد، ابوسفیان به کمک قبایل تبعید شده بنی نضیر و بنی قینقاع، شهر مدینه را با هدف تخریب جامعه مسلمانان محاصره کرد.
Watt, W. Montgomery (1956). Muhammad at Medina. OxfordUniversity Press, p. 36, 37, 39
جنگ احزاب یا خندق از آن جا آغاز شد که اشرافیت مغلوب قریش به قصد مقابله با محمد و یارانش به طرف مدینه لشکرکشی کردند. به پیشنهاد سلمان فارسی که در صفوف محمد بود، گرداگرد مدینه خندق (کانالی) حفر شد و مهاجمین با رسیدن به این خندق، زمینگیر شدند و تصمیم گرفتند با تنها گروه باقیمانده از یهودیان در شهر مدینه یعنی بنیقُریْظه، دست به یکی شوند تا به کمک آنان نیروهای محمد را مشغول کرده، صحنه را به نفع خویش بچرخانند.
در طول دو هفتهای که مدینه تحت محاصره بود، لشکر احزاب با بنیقُریْظه که در جنوب مدینه ساکن بودند وارد مذاکره شدند و میثاق بستند و متاسفانه آنان برخلاف پیمانی که با محمد داشتند، جانب دشمنان او را گرفتند.
Watt, W. Montgomery,Muhammad: Prophet and Statesman, OxfordUniversity Press, p. 170-172
(از شرج جزئیات میگذرم)
...
ابوسفیان و متحدینش گرچه توانستند زیر پای بنیقُریْظه بنشینند و آنان را به همراهی وادارند اما به مقصود اصلی خود یعنی غلبه بر محمد و یارانش نرسیدند و به مکه عقبنشینی کردند.
اینجا و آنجا پیچید بنیقُریْظه و راهبرشان (کعب بن اسد) با وجود قرار و مدار با محمد، پیمان شکنی کرده و با مهاجمین زد و بند کردهاند. محمد از این موضوع آشفته شد اما نمیخواست این خبر را بدون تحقیق بپذیرد.
زبیر بن عوام، سعد بن عباده، اُسَید بن حُضیر (از انصار و از قبیله اوس) و سعد بن معاذ رئیس فبیله اوس (که از پیش، هم پیمان بنیقُریْظه بود) را، نزد سران بنیقُریْظه فرستاد تا با آنان دیدار و پرسوجو کنند ببینند داستان از چه قرار است. فرستادگان در بازگشت خبر را تأئید کردند. خبری که عاقبت خوشی نداشت. درگیری و جنگ در تقدیر بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
حکمیّت سعد بن معاذ
پس از پایان جنگ احزاب، مسلمانان به قلعههای یهودیان بنیقُریْظه حمله بردند. بنیقُریْظه به مدت ۲۵ روز (به نقل از ابن اسحاق) یا ۱۵ روز (به نقل از واقدی) با تیراندازی شدید مقاومت کردند ولی مسلمانان موفق به پیشروی شدند. سران بنیقُریْظه به این نتیجه رسیدند که باید با طرف مقابل مذاکره کنند. ابتدا نمایندهای فرستادند تا بگویند که حاضرند به همان شرایطی که بنی نضیر از مدینه رفتند از مدینه بروند.
گویا این شرط پذیرفته نشد. در حالیکه بنیقُریْظه چارهای جز کنارآمدن نمیدیدند امیدشان به وساطت و پادرمیانی قبیله اوس بود که در گذشته با آنان همپیمان بودند. خودشان پیشنهاد کردند که سعد بن معاذ (از سران آن قبیله) بین آنان حکمیت کند.
گفته میشود اوسیان (افراد قبیله اوس) از محمد خواستند که به خاطر آنان از بنیقُریْظه درگذرد و محمد نیز حکمیت سعد بن معاذ را پذیرفت و گره کار را به دست او افتاد. سعد در جنگ احزاب (خندق) زخمی شده بود و در بستر بیماری بود. رفتند او را آوردند. سعد هر دو طرف را وداشت تا موافقت نامهای را امضا کنند که بنا بر آن قول دهند پذیرای قضاوت او باشند و در داوری وی چون و چرا نکنند.
...
خلاصه حکمیت او این شد که بنیقُریْظه به دلیل پیمان شکنی تسلیم شوند و قلعههایشان را ترک گفته و بنا بر رسم جنگها در آن زمان تحت اسارت طرف پیروز (مسلمانان) در آیند.
بعلاوه وی رأی بر این داد که از مردان قبیله، جنگجویان بنیقُریْظه کشته شوند اما با زنان و فرزندان همانند اسیر رفتار شود. طبق قرار قبلی که سعد با دو طرف بسته بود، یهودیان و مسلمانان میبایست نتیجه حکمیت را بپذیرند و ایراد نگیرند. محمد و یارانش حکم سعد را پذیرفتند اما یهودیان از حکمیت سعد خشمگین شدند و دلیلش معلوم بود، اگرچه به اجماع مورخان سعد بن معاذ با رضایت بنیقُریْظه برای حکمیت برگزیده شده بود اما آنان از همپیمان خویش چنین حکمی را انتظار نداشتند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
روایت ابن اسحاق
شماری بر این عقیدهاند که پیامبر به این دلیل سعد بن معاذ را برای حکمیت برگزید که وی به بنیقُریْظه کینه داشت چون در جنگ با آنها زخمی شده بود! (گاه به تاریخ طبری استناد میکنند که یکی از افراد بنیقریظه به او زده بود و...)
واقعش سعد بن معاذ، نه در نبرد با بنیقُریْظه، بلکه در جنگ خندق زخم برداشته بود و از قضا او هم پیمان بنیقُریْظه بود و وقتی برای حکمیت برگزیده شد گمان میرفت گره کار را باز کند. چنانچه وی به بنیقُریْظه کینه داشت، آنان داوری وی را از ابتدا نمی پذیرفتند در حالیکه خودشان وی را برگزیدند و محمد هم پذیرفت. از سوی دیگر برخی به جای وقایع نمایی و نشان دادن این مسئله که داستان بنیقُریْظه غبارآلوده است، تصمیم سعد بن معاذ (و پیامبر) را در مورد بنیقُریْظه با آنچه در تورات آمده، تطبیق میدهند.
...
ابن اسحاق (محمد بن إسحاق بن یسار بن خیار) قدیمیترین منبعی است که با جزئیات به شرح ماجرای بنیقُریْظه پرداختهاست و تاریخنگاران بعدی (از جمله طبری) عموماً از او به عنوان منبع استفاده کردهاند.
مطابق روایت ابن اسحاق بنیقُریْظه با قریش و متحدانش در برجستهترین تلاش آنها جهت نابودی مسلمانان همراه شدند. زمانی که این تلاش شکست خورد، محمد، آنان را محاصره کرد. بنیقُریْظه نهایتاً تسلیم شدند و سعد بن معاذ، از سران قبیله اوس، حکم داد که مردان بالغ بنیقُریْظه کشته و زنان و کودکان به بردگی گرفته شوند.
متعاقب آن خندقهایی در بازار مدینه کنده شده و سر مردان بنیقُریْظه از تنشان جدا شد. بنا بر سنن ابوداود، یک زن هم به اتهام اینکه قبلاً مسلمانی را کشته بود، به قتل رسید. تخمین میزان کشتهها در منابع مختلف بین ۴۰۰ تا ۹۰۰ میباشد (ابن اسحاق آن را بین ۶۰۰ تا ۹۰۰ مینویسد)
ابن زنجویه در کتاب الاموال، تعداد کشتگان را چهل نفر ذکر می کند.
«چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی آنرا برای صلح ندا کن. و اگر ترا جواب صلح بدهد و دروازهها را برای تو بگشاید آنگاه تمامی قومی که در آن یافت شوند بتو جزیه دهند و ترا خدمت نمایند. و اگر با تو صلح نکرده با تو جنگ نمایند پس آنان را محاصره کن و چون یهُوَه خدایت آنرا بدست تو بسپارد جمیع ذکورانش را بدم شمشیر بکش. لیکن زنان و اطفال و بهائم و آنچه در شهر باشد یعنی تمامی غنیمتش را برای خود به تاراج ببر»
تورات، سفر تثنیه [Deuteronomy] דְּבָרִים فصل ۲۰ بند ۱۰ تا ۱۵
نص دیگری در این باب در تورات وجود دارد که به مراتب سخت و سنگین تر است، چون أمر به قتل تمام ساکنین داده، و کسی را از زنان و اطفال هم استثنا نکرده است.
تورات، سفر تثنیه [Deuteronomy] דְּבָרִים، باب ۱۳، بند ۱۵-۱۷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
اصل ماجرا دروغ و شایعه نیست
با توجه به اشاره سوره احزاب به واقعه بنیقُریْظه نمیتوان اصل ماجرا را دروغ و شایعه پنداشت.
صادقانه بگویم که با نمیدانمهای بسیاری روبرو هستم و آیه ۲۶ سوره احزاب (که به این غزوه اشاره کرده) ایجاد سئوال میکند.
اگر رهبران بنیقُریْظه پیمانشکنی کردند چرا باید تقاص آنرا تمامی مردان و زنان آن قوم بپردازند؟ آیا به دلیل پیمان شکنی سران قبیله میبایست غیر از آنها نیز، قتل عام شوند، زنان و دخترانشان به بردگی و اسارت کشیده شوند و دار و ندارشان به یغما برود؟ نمیخواهم اینگونه مسائل را با احکام تورات و سفر تثنیه و کتاب یوشع، تاق بزنم و بگویم این به آن، در.
باید این معما را باز کرد.
- بدون آشنایی با تغئیراتی که محمد و آئین جدیدش در تنظیم رابطه و مناسبات اعراب قبیله نشین پدید آورد،
- بدون اشراف به خُلق و خوی اعراب،
- به گفتمان غالب عصر جاهلی،
- به یهودیان عرب و عهد و پیمانهایی که مرسوم آن روزگار بود،
- بدون آگاهی از روال داستان سرایی اعراب که سعی میشده شنونده را مرعوب کنند یا ماجرا را بسیار مهم جلوه دهند،
- بدون اطلاع از ویژگیهای دو قبیله اوس و خزرج و رقابتهای پنهان و آشکارشان با همدیگر،
[بدون آشنایی با موارد فوق) نباید و نمیتوان در مورد ماجرای بنیقُریْظه تنها به وقایع نگاری امثال ابن اسحاق و واقدی... تکیه کرد.
واقدی گرچه ضمن داستان بنیقُریْظه حرفهای نامربوطی هم نوشته و ادعا میکند بعد از درگذشت سعد بن معاذ، جبرئیل در حالی که عمامهای از استبرق (حریر مانند دیبا) بر سر داشت حضور پیامبر آمد و چه و چه... ـ
اما او بیش از دیگران به موضوع بنیقُریْظه پرداخته و نکات ریز را نیز اشاره میکند.
در کتاب المغازی مینویسد:
بنیقُریْظه برای کندن خندق (در جنگ احزاب)، بسیاری وسایل همچون بیل و تیشه و....در اختیار مسلمانان گذاشتند.
روایت ابن اسحاق از غزوه بنیقُریْظه، که طبری هم از آن رونویسی کرده با آنچه واقدی نوشته یکی نیست و جویندهای را که در پی اصل داستان است، به فکر فرو میبَرد که نکند در تقابل و بگو مگوهای دو طایفه اوس و خزرج، خزرجیها، پشت بزرگنمایی واقعه رفته و به آن طول و تفصیل دادهاند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
رقابتهای آشکار و پنهان اوس و خزرج
قبیله خزرج هم پیمان یهودیان بنی قینقاع بودند و محمد به همین دلیل اسرای یهود را به آنان بخشید، قبیله اوس نیز، هم پیمان یهودیان بنیقُریْظه بودند. بعید به نظر میرسد که محمد در چنین موردی تبعیض قایل شود و یا دستوری دهد که به تبعیض بگراید.اما آنچنان که پیشتر گفتم بنا بر روایت غالب نه تنها با بنیقُریْظه برخورد مشابه بنی قینقاع نشد، تازه با داوری سعد بن معاذ، که از سران قبیله اوس و هم پیمان یهودیان بود، آنها (یهودیان) تار و مار شدند!
چه بسا این داستانسرایی زیر سر سران قبیله خزرج باشد که خودشان مورد لطف قرار گرفتند و سایه اوسیان (قبیله اوس) را هم با تیر میزدند.
برای خزرجیها همین فخر بس که مورد عنایت قرار گرفته و، پُل بخشش میشوند و به عکس برای قبیله اوس همین ننگ بس که با حکم رئیس قبیلهشان، به داس مبدل گشته و هم پیمانان خودشان را درو میکنند.
...
جدا از رقابتهای پنهان و آشکار اوس و خزرج با همدیگر، فراموش نکنیم که پیامبر (نه در بهشت برین یا کره مریخ) در محیط اعراب جنگ طلب بادیه نشین عصر جاهلی میزیست و در برابر تأثیرات عرف عربی روئینتن روئین تن نبود و نمیتوانست هم باشد. خودش میگفت: من هم مثل شما هستم. أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکمْ...
اگرچه در آن جامعه بدوی فخرفروش اشرافیت گرا، او اسوه و حامل ارزشهای تازه بود، اگرچه با چتر وحی و اتصال به نقطه خارج از خود، تافته جدا بافته مینمود اما، گردباد جاهلیت بر سر و روی آن عزیز نیز، (که بشری بود مثل ما)، مینشست و نشست. او نیز تا حد زیادی بخشی از زمان خودش بود و نمیتوانست خودش را از فضای عقایدی که در آن نفس میکشد جدا کند. گل بی عیب نبود.
...
عَبَسَ وَتَوَلَّى... روی ترش کرد و سر برگردانید چون آن نابینا نزدش آمد...
این چنین نیست که هرچه او گفته و عمل کرده، وحی مُنزل و عین حقیقت است و مو درزش نمیرود.
بِمَا رَحْمَه مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ... ای محمد، اگر بنا بر خود تو بود، خشن و سخت دل بودی و همه از تو دور مى شدند و تنهایت میگذاشتند...
...
به نظر من آنچه ابن اسحاق و، امثال طبری و ابن هشام (در سیره النبویه) و محمدبن عمر واقدی (در المغازی) و بلاذری (در فتوح البلدان) و یعقوبی (در تاریخ یعقوبی)... از کشت و کشتار بنیقُریْظه، روایت میکنند با دیگر برخوردهای محمد که مهربانی و بخشش را بر انتقام و کشتار مقدم میداشت همخوانی ندارد. وی زمانیکه قدرت نظامی و نفوذ کمتری داشت با دو قبیله یهودی بنی نظیر و بنی قینقاع مدارا کرد...
آزادی صدها اسیر بنی مصطلق، رهایی اسرای هوازانی در جنگ حنین، تنظیم رابطه نیکو با بنی قینقاع و بنی نضیر و... همه در تعارض آشکار با روش برخورد با بنی قریظه است.
قضیه مُثله شدن حمزه عموی محمد و خودداری وی از مقابله به مثل و حتی آزاد کردن سران مکه با علم و اطلاع از دشمنی و دسیسههای بعدی آنان بارها گزارش شده است.
بعلاوه، آنچه از کشت و کشتار در بنیقُریْظه روایت میشود با این رهنمود قرآنی هم که هیچکس بار گناه دیگری را بر نمیدارد (وَلاَ تَزِرُ وَازِرَه وِزْرَ أُخْرَی) همخوانی ندارد. یعنی در دستگاه خود محمد پذیرفتنی نیست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیتالله خمینی و واقعه بنیقُریْظه
اینکه آیتالله خمینی به داستان بنیقُریْظه اشاره نمود و در فتوای هولناک اسیرکُشی سال ۶۷ هم به آن گوشه چشمی داشت ابدا، ابدا ستم نهفته در روایت رسمی را (که بر سر زبانها افتاده) توجیه نمیکند.
دوست عزیزی که خودش میگفت محمد بن عبدالله، علی و امثال ابوذر و عمار یاسر برای بیشتر قتلعام شدگان اسوه وفا و افتادگی بودند و از قضا به همین دلیل رودرروی اصحاب تزویر ایستادگی پیشه کردند و سر بر دار نهادند، (آن دوست) بدون آشنایی دقیق با تاریخ اسلام و ایران، نطق آیتالله خمینی را به رُخ میکشید که گفتهاست (بر حسب نقل) ظرف یک روز ۷۰۰ نفر را از یهودیان بنیقُریْظه از دم تیغ گذراندند و...
به او گفتم مرجع ما در این زمینه میبایست شواهد تاریخی باشد، نه پندار و دغل مرتجعینی که به اعتماد مردم ستمدیده ایران ضربات هولناک زدند و اسیرکشی راه انداختند. قاتلین زندانیان سیاسی البته و صد البته به آن روایت جعلی از واقعه بنیقُریْظه نیاز دارند.
بگفته تاریخنگار یهودی «کیستر» Meir J. Kister فقهایی چون الشیبانی، الشافعی، ابوعبید، و الماوردی هم به واقعه بنیقُریْظه گوشه زدهاند.
...
اما بعید است بنیقُریْظه کشته شوند ولی محمد به قبایل یهودیای که پیش و پس از بنیقُریْظه برخورد میکند اجازه کوچ بدهد.
«ابوعبید القاسم بن سلام» سرشناسترین فقیه شامی، و از نخستین نویسندگان در باب فقه و سنن، در کتاب الاموال که اثری فقهی و نه تاریخی است – نوشته:
زمانی که عبدالله بن علی، حاکم شام، به گروهی از اهل کتاب سخت گرفت و با ضرب و زور دستور داد به محل دیگری کوچ کنند، ابوعمرو اوزاعی که معاصر ابن اسحاق بود زبان به اعتراض گشود که آشوب از سوی همه آن افراد نبودهاست تا همه مجازات شوند، و حکم الهی این نیست که گروه زیادی به خطای چند نفر مجازات شوند بلکه بالعکس است.
اگر از دید ابوعمرو اوزاعی، آنچه ابن اسحاق در مورد قلع و قمع بنیقُریْظه نوشته، واقعی بود، هرگز به حاکم شام اعتراض نداشت و به قول دکتر جعفر شهیدی به رفتار منتسب به رسول خدا در برابر بنیقُریْظه اقتدا میکرد.
وی در کتاب الاموال (ص ۲۴۷) نقل میکند که هنگامی که مسلمانان خیبر را فتح کردند، محمد خطاب به برخی گروهها یا خاندانها که در دشمنی مفرط با او شناخته شده بودند، گفت: «ای خاندان ابوحقیق، دشمنیتان را با خدا و رسولش میدانم اما این باعث نمیشود بیش از آنچه با برادرانتان رفتار کردم با شما هم رفتار کنم»
بله، بعید است تمام مردان بنیقُریْظه کشته شوند ولی محمد به یهودیان خیبر اجازه کوچ بدهد.
...
برداشت آلودهای که از آیات ۲۶ و ۲۷ سوره احزاب و نقض عهد سران قوم بنیقُریْظه، کشت و کشتار را توجیه کند ویژه خردستیزان جلاد است و ارزانی قاتلین زندانیان سیاسی باد.
اگر استناد به آیات قران شرط است، اسرای جنگی با توجه به آنچه در سوره محمد آیه ۴ اشاره شده، مستقیماً، یا در ازای دریافت فدیه باید آزاد شوند و واقعه بنیقُریْظه در تضاد با این حکم قرآنی است که محمد و یارانش به آن وفادار بودند.
...
فقط مرتجعین حاکم به رفتارهای منتسب به پیامبر دخیل نبستند. بعد از انقلاب در میهن ما در حالیکه یک رژیم قرون وسطایی بر سر کار بود و حمیت جاهلی (حمیته الجاهلیه) بیداد میکرد، مجاهدین در دفاع از «محصور نشدن در چارچوب احکام از پیش تعیین شده ی حقوق جزا» به داستانسرایی امثال ابن اسحاق در مورد یهودیان بنیقُریْظه متوسل شدند و در نشریه مجاهد شماره ۳ (صفحه ۷ پانزده مرداد ۵۸) به مشرکان مکه و جنگ احزاب و پیمان شکنی یهودیان بنیقُریْظه گریز زدند و نوشتند:
«پیغمبر...در یک یورش آنان را دستگیر و به طوری که مشهور است ۷۰۰ نفر از ایشان را در یک روز اعدام کرد...»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
چرا داستان به این مهیبی در نهج البلاغه اشاره نشده؟
آبشخور (شاخ و برگهای) داستان بنیقُریْظه که به قرنها پیش از اسلام برمی گردد، بررسی سابقه کسانی که برای ابن اسحاق ماجرای بنیقُریْظه را تعریف کردهاند، این موضوع که مالک بن انس از معاصرین ابن اسحاق، گزارشهای او را تائید نکرده، دجال و عوامفریبش میخواند و به منابع و روش وی ایراد جدی میگیرد، اینکه ابن حجر عسقلانی گزارش ابن اسحاق از بنیقُریْظه را قابل استاد نمیداند، (موارد فوق)، قابل تأمل هستند اما در این بحث باز نشده و همچنین روی نکات زیر مکث کافی نکردهام:
- چه ضرورتی داشته پیامبر قربانیان را به مرکز مدینه بیآورد و سر به نیست کند، خب همانجا کنار قلعه بنیقُریْظه از شرّشان راحت میشد.
- با وجود اینکه از پیش خندق (خندقهای جنگ احزاب) وجود داشته، چرا باید دوباره برای گردن زدن آنان خندق حفر کند؟
- چرا در هیچ یک از آثار جغرافیایی مدینه، به خندقهای حفر شده که ادعا میشود در آنها یهودیان به قتل رسیدهاند، اشاره نشده است؟
- آیا عملاً ممکن است علی بن ابیطالب یا زبیر در یک روز، ۷۰۰ یا ۹۰۰ نفر را گردن بزنند؟ مگر مرغ سر میبریدند؟
- چرا داستان به این مهیبی یک کلمه در نهج البلاغه اشاره نشده؟
- چرا هیچ فقیهی (البته جز آیتالله خمینی) از آن مبداء تشریع نساختهاست؟!
گفته میشود تمام افرادی که در دوره ده ساله وجود پیامبر اسلام در مدینه بین مسلمانان مدینه و دیگران کشته شد ۳۸۶ نفرند. ۲۰۳ نفر از قریش و دیگر قبایل عرب و یهود و ۱۸۳ از مسلمانان مدینه.
در جنگ بدر با آن شهرتش ۷۰ نفر از قریش کشته شدند و نامشان را هم میدانیم. در جنگ احُد حدود همین تعداد از مسلمانان کشته شدند. در جنگ حنین تنها چهار نفر کشته شدند.
قتل ۷۰۰ نفر یا بیشتر در جنگ بنیقُریْظه (آن هم در یک روز)، جفا به حقیقت و توهین به شعور مردم است. مهم نیست چه کسی گفته، ابن اسحاق یا ابن هشام یا...فرق نمیکند.
بگذریم که ۷۰۰ مرد (یا ۹۰۰ مرد) نشانه حدود ۳۰۰۰ نفر تا ۴۰۰۰ نفر (با خانواده و فرزندان) است و در زمان مورد بحث جمعیت کل مدینه و همه قبائل، خیلی زیاد نبودهاست.
به عکسیهای قدیمی مکه در قرن گذشته نگاه کنیم که اطراف مسجد را هم نشان میدهد اگر دقیق توجه کنیم مثل یک قریه میماند. حالا برویم ۱۴۰۰ سال پیش و باز هم پیشتر، سال پنجم هجری (سال واقعه بنیقُریْظه)، ۷۰۰ تا ۹۰۰ مرد قتل عام شدند؟ آنهم از یک قبیله؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
۷۰۰ یا ۹۰۰ نفر را همین جور در یک روز کشتند و تمام؟!
اگر فرض را بر این بگیریم که همه مردان بنی قریظه جنگجو بودند و تمامشان از دم تیغ علی یا زبیر گذشتند (و مثلاً تعداد آنها را ۷۰۰ نفر بگیریم) در این صورت باید تمام آنها از زن و مرد و کودک، دست کم ۳۰۰۰ نفر باشند. (بالاخره بیشترشان خانواده و فرزند داشتهاند)
آیا حرکت دادن ۳۰۰۰ نفر که با فرض فوق، ۷۰۰ نفرشان مرد جنگجو بودند، و بردن اسرا به دو خانه در همان حوالی (که در روایت رسمی مدام تکرار میشود) امکان پذیر است؟ حتی حرکت دادن بخشی از قبیله بنی قریظه (در آن شرایط) و جایدادن آنها در دو خانه کوچک (که طبری و دیگران گفتهاند) نه منطقی است و نه امکان پذیر. دو خانه هر چقدر هم دراندشت باشد نمیتواند آن جمعیت انبوه را جا دهد. حال بگذریم که کشتن ۷۰۰ نفر در وسط بازار مدینه و دفنشان هم زیر سئوال است.
...
همین الآن در فلسطین یا در عراق، با اینکه اسلحه گرم کار قاتلان را راحت کرده است، (اگر نخواهند از هوا هدفگیری کنند) کشتن ۷۰۰ نفر در یک روز و چال کردن آنها در وسط بازار شهر ! (و حل و فصل همه مسائل آن) کلی وقت میگیرد. حالا سال ۵ هجری را در نظر بگیریم و آن چالهها و خندق را که میبایست افراد را یکی یکی، زیبر یا علی بن ابیطالب گردن بزنند و ...!!
...
۷۰۰ یا ۹۰۰ نفر را همین جور در یک روز کشتند و تمام؟ به همین سادگی؟
آیا هیچکس نمیدانست کشتن آنهمه افراد در وسط بازار مدینه بیماری زا و باعث آزار است؟
۷۰۰ تا ۹۰۰ مرد قتل عام شدند؟ آنهم از یک قبیله؟! این رقم سازیها به شوخی میماند تا به واقعیت.
(البته ابن زنجویه در کتاب الاموال تعداد کشته شدگان بنیقُریْظه را چهل نفر مینویسد. در پانویس سند آن را آوردهام.)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
داستان «ماسادا» (מצדה) metzadá
در آیه ۲۶ سوره احزاب با اشاره به واقعه بنیقُریْظه، از کسانیکه کشته یا اسیر شدند، با این تعبیر یاد کردهاست:
فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً (گروهی را به قتل میرساندید و گروهی رااسیر میکردید)
...
توجه داشته باشیم که طبق نحو عربی میبایست فعل قبل از فاعل و مفعول بیاید که در تعبیر فوق رعایت نشدهاست.
باید گفته میشد تَقْتُلُونَ فَرِیقاً...
همین مسئله (یعنی تقدیم فریقا بر تقتلون) که خلاف معمول مینماید نشانگر این است که فریق(گروه) مقتولان (کسانیکه به قتل رسیدند) افراد مشهور و بخش ناچیزی از اسیرشدگان بودهاند.
(آشنایان به نحو عربی آنچه را گفتم به خوبی میدانند)
...
گویی به نوعی شبیهسازی از داستان מצדה «ماسادا» metzadá نیاز بودهاست. ماجرای ماسادا این است که در گذشتههای دور یهودیان علیه رومیان قیام میکنند و این منجر به تخریب معبد آنان در سال ۷۰ میلادی میشود. برخی از یهودیان به قلعهای در ماسادا پناه میگیرند. در سال ۷۳ میلادی رومیان آنها را محاصره کرده و نهایتاً اغلب آنها را از دم تیغ میگذرانند و از قضا تعدادشان در برخی منابع، ۷۰۰ تا ۹۰۰ نفر ذکر شده است!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
فاصله تاریخی راویان و واقعه بنیقُریْظه
گرچه پیامبر اسلام در مقابل مخالفان، تحمل زیادی نداشت و دستور قتل چند هجو کننده را هم صادر کردهاست، گرچه عدم تحملش در برابر کسانیکه ایمان میآوردند و بر میگشتند، انکار کردنی نیست و جمله «من بدل دینه فاقتلوه» (اگر کسی از مسلمانی خارج شد و رسم دیگری انتخاب کرد، او را بکشید)، از خود او است اما، اینها دلیل نمیشود به جای تأمل در اصل ماجرای بنیقُریْظه، به آن شاخ و برگ بدهیم.
...
توجه کنیم قدیمی ترین سندی که به حادثه بنیقُریْظه اشاره کرده، سیره ابن اسحاق است و میدانیم ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن یسار) صد و چهل سال (حدوداً) پس از واقعه از دنیا رفته و محمد بن جریر طبری هم که روایت ابن اسحاق را بی کم و کاست نقل کرده، ۱۵۰ سال پس از وی آمدهاست. فاصله تاریخی میان این راویان و واقعه بنیقُریْظه نکته بسیار با اهمیتی است.
به اسیرکُشی سال ۶۷ و به آمارهای من درآوردی و وقایع نگاری های غیرواقعی که این گروه و آن سازمان داده است توجه کنید، از آن واقعه حدود سی سال بیشتر نگذشتهاست. ابن اسحاق صد و سی چهل سال پس از غزوه بنیقُریْظه از دنیا رفته و طبری ۱۵۰ سال پس از وی آمدهاست. مجدداً یادآور میشوم که فاصله تاریخی میان این راویان و واقعه بنیقُریْظه نکته بسیار با اهمیتی است.
...
حالا به آغاز این نوشته برگردیم.
در حالیکه از مرگ مارتین نیمولر سالهای طولانی نمیگذرد و در روز روشن شعرش را کم و زیاد میکنند (و حتی به برتولد برشت نسبت میدهند)، چگونه میتوان بر تمام گزارشهای امثال ابن اسحاق و طبری (دهها سال پس از واقعه بنیقُریْظه)، صحه گذاشت؟
پانویس
ببوقُریْظه (بنیقُریْظه)
تعداد بسیاری از قبایل عربی، به نام پدرانشان نام گذاری میشدند و در این راستا، بنوقُریْظهنیز ممکن است به معنای فرزندان شخصی به نام «قُریْظه» باشد که این نام، خود برگرفته از نام درختی است که برگ هایی کوچک تر از برگ درخت سیب داشته و محصول آن، دانههایی همانند گردو بوده که به عنوان سنگ ترازو از آن استفاده میشد، شاید هم فردی به نام «قُریْظه» وجود نداشته، بلکه به دلیل کاربرد فراوان چنین درختی در این قبیله، آنان بدین نام مشهور شده باشند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ابن زنجویه و تعداد کشته شدگان بنیقُریْظه
أبو أحمد حمید بن مخلد مشهور به ابن زنجویه در کتاب الاموال که از منابع قدیمی است در روایت ۳۵۹، به تعداد کشته شدگان بنیقُریْظه را چهل نفر مینویسد.
رقم الحدیث: ۳۵۹
(حدیث مرفوع) ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَالِحٍ، حَدَّثَنِی اللَّیْثُ بْنُ سَعْدٍ، حَدَّثَنِی عُقَیْلٌ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، أَنّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ " غَدَا إِلَی بَنِیقُرَیْظَه، فَحَاصَرَهُمْ حَتَّی نَزَلُوا عَلَی حُکْمِ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ، فَقَضَی بِأَنْ یُقْتَلَ رِجَالُهُمْ، وَتُقْسَمَ ذَرَارِیُّهُمْ وَأَمْوَالُهُمْ، فَقُتِلَ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ أَرْبَعُونَ رَجُلا، إِلا عَمْرَو بْنَ سَعْدٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ : إِنَّهُ کَانَ یَأْمُرُ بِالْوَفَاءِ، وَیَنْهَی عَنِ الْغَدْرِ فَلِذَلِکَ نَجَا. وَدَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الزُّبَیْرَ إِلَی ثَابِتِ بْنِ قَیْسِ بْنِ شَمَّاسٍ، فَأَعْتَقَهُ، وَکَانَ الزُّبَیْرُ أَجَارَهُ یَوْمَ بُعَاثٍ، فَقَالَ لِلزُّبَیْرِ : أَجْزِیکَ بِیَوْمِ بُعَاثٍ...
منابع
- صلاح الدین عبد المنعم صالح بدر، الأحادیث الوارده فی یهود بنیقُریْظه فی الکتب السته وکتاب وسائل الشیعه :جمع وتخریج ودراسه
- عباس عقاد، عبقریات الإسلامبه،
- الرحیق المختوم، غزوه بنیقُریْظه
- هاشم معروف حسنی، سیره المصطفی،
- محمد أحمد باشمیل، غزوه بنیقُریْظه
- محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی
- تاریخ الطبری، محمد ابن جریر الطبری
- ولید عرفات، نقد و بررسی گزارش اعدام مردان بنیقُریْظه بعد از جنگ خندق، ترجمه مصطفی صادقی
- سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام
- بهرام مشیری، کشتار قوم بنیقُریْظه
- ابن هشام، السّیره النّبویّه
- ویکیپدیا، نقد روایات ابن اسحاق و واقدی از بنیقُریْظه، و یاداشتهای خودم در این مورد
- صدر الدین بلاغی، تاریخ پیامبر اسلام،
- اسلام در ایران، نوشته ایلیاپاولویچ پطروشفسکی، ترجمه کریم کشاورز
- طباطبایی، سید محمدحسین. «سرانجام یهودیان بنیقُریْظه و حکمیت سعد بن معاذ درباره آنها». تفسیر المیزان، جلد ۱۶
- محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام،
- صحیح بخاری کتاب المغازی باب ۲۸ مربوط به غزوه بنیقُریْظه
- تاریخ ابن اثیر
- جعفر مرتضی، الصحیح من سیرهالنبی الاعظم، ج ۱۲
- بازخوانغ غزوه بنیقُریْظه، محمدمهدی جوکار
- آهنچی، آذر. بنیقُریْظه. در دانشنامه جهان اسلام.
- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت
- علی دشتی، بیست و سه سال
- رسول جعفریان، سیره رسول خدا
- ایرج مصداقی، تا طلوع انگور (جلد ۴ کتاب نه زیستن نه مرگ) صفحه ۲۳۷
- طبقات الکبری (جلد دوم)
- نشریه مجاهد شماره ۳، پانزده مرداد ۵۸
- اسرائیل شاهاک، آیین یهود سابقه سه هزار ساله، ترجمه رضا آستانه پرست
- جعفر مرتضی، الصحیح من سیرهالنبی الاعظم، ج ۱۲
- هاینار کیپهارت، نمایشنامه قضیه بنیقُریْظه، ترجمه نجف دریابندری
- Harold Kasimow, Muhammad and the Jews
- Watt, W. Montgomery, Muhammad at Medina. OxfordUniversity
- Ahmad, Barakat: Muhammad and the Jews
- Ben-Yehuda, Nachman. The Masada Myth: Collective Memory and Mythmaking In Israel,
- Stillman, Norman, The Jews of Arab Lands
- M.J. Kister, “The Massacre of the Banu Qurayza: Studies in Arabic and Islam
آدرس ویدیو
سایت همنشین بهار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر