۱۳۹۳ مهر ۲۴, پنجشنبه
ستایش» 4 سال دارد. چشمش به دنیا باز نشده بود که پدر و مادرش چشمهایشان را به روی دنیا بسته بودند. «علی» بابای «ستایش» وقتی یکی دو سال بیشتر نداشت، از روی گهواره افتاد، از آن روز چشم هایش هر روز کم سوتر شد تا روزی که دیگر ندید. هنوز خنده های دوران کودکی از روی لبهایش پاک نشده. دیپلم را با «بریل» گرفته و مدرک اپراتوری تلفن دارد اما کار و زندگیاش... زندگی اش را از دست فروشی میگذراند و دکانش؛ قطارهای مترو است.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر