نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ دی ۲۵, چهارشنبه

کربلای چهار و پنج؛ ناکامی‌های جنگ با عراق در سال ۱۳۶۵

کربلای چهار و پنج؛ ناکامی‌های جنگ با عراق در سال ۱۳۶۵


جنگ ایران و عراق
شدت شکست در عملیات کربلای ۴ به حدی بود که اکبر هاشمی رفسنجانی در جلسه فرماندهان سپاه به آنها گفت نمی‌تواند خطبه های نمازجمعه تهران را بخواند چون نمی داند باید به مردم چه بگوید
دی ماه هر سال، یادآور دو عملیات پی در پی عملیات کربلای چهار و پنج در جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۵ است. با وجود برخی موفقیت های به دست آمده در جریان عملیات کربلای پنج، عملیات قبلی آن -کربلای چهار- احتمالا بزرگترین شکست نظامی ایران در جنگ با عراق به شمار می رود.
اخیرا محمداسماعیل کوثری از فرماندهان سپاه در زمان جنگ در مصاحبه ای نقل کرده که شدت شکست در عملیات کربلای ۴ به حدی بوده که اکبر هاشمی رفسنجانی در جلسه فرماندهان سپاه به آنها گفته نمی تواند خطبه های نمازجمعه تهران را بخواند چون نمی داند باید به مردم چه بگوید. وی افزوده که هاشمی رفسنجانی با انتقاد از آشفتگی فرماندهان گفته است که در همین جلسه "۲۵ نفر از فرماندهان سپاه آمدند و صحبت کردند و حرف ۲ نفرشان هم یک جور نبود". (فارس – ۱۷ دی ۱۳۹۲)
پیش از آن، قاسم سلیمانی فرمانده کنونی سپاه قدس، در پیامی به مراسم گرامیداشت شهدای عملیات کربلای۴ در کرمان گفته بود: "در کربلای چهار، جوی‌های خون کوچکی روان بود و من این جوی‌های خون را به چشم خودم دیدم و دیدم چگونه آن‌ها بدون ذره‌ای ابهام، ترس و تردید به اروند زدند، در حالی که دشمن در بالای خاکریز‌ها به آن‌ها نگاه می‌کرد و تک تک آن‌ها را با تیربارهای خود نشانه می‌رفت و آن‌ها ذره‌ای ترس به خودشان راه ندادند." (ایسنا - ۶ دی ۱۳۹۲)

"سال سرنوشت"

عملیات کربلای چهار، سوم دی ماه ۱۳۶۵ آغاز شد و کمتر از دو روز ادامه داشت. این عملیات با شکست کامل و کشتار هزاران نفر از نیروهای ایران به پایان رسید. به فاصله حدود دوهفته، عملیات کربلای پنج انجام شد که آن نیز با تلفاتی سنگین به اهداف تعیین شده‌اش از جمله تصرف بصره نرسید. عملیات کربلای پنج، چند هفته طول کشید و پس از آنکه مشخص شد امکان تسخیر بصره ممکن نیست، متوقف شد.
"عراق و آمریکا و کشورهای عربی و غربی، دست ایران را خوانده بودند و لذا در مواجهه با سیاستمداران ما می‌دانستند که قضیه چیست، هرچند امام‌خمینی می‌گفتند: ما جنگ را تا دفع فتنه ادامه می‌دهیم، اما آنها می‌دانستند این حرف امام و رزمنده‌هاست. آنچه آنها در عمل می‌دیدند 'جنگ جنگ تا یک عملیات' بود. یعنی دشمن می‌دانست جنگ جنگ تا پیروزی مطرح نیست، بلکه جنگ جنگ تا یک پیروزی هدف است"
محسن رضایی، به نقل از همشهری‌آنلاین- یکم خرداد ۱۳۸۷
بعد از عملیات والفجر هشت، در بهمن ۱۳۶۴، که موجب تصرف فاو شد، فرماندهان جنگ مایل بودند که عملیات کربلای چهار را بلافصله آغاز کند، اما کمبود نیرو و گستردگی اهداف کربلای چهار اجازه این کار را نمی‌داد. پیروزی نسبی عملیات این امید را به وجود آورده بود که می‌توان پیروزی‌های بزرگتری هم به دست آورد.
چندی پیش حسین علایی از فرماندهان سپاه در زمان جنگ از اینکه از فرصت والفجر هشت برای پایان جنگ استفاده نشد، انتقاد کرد‌. (خبرآنلاین-۲۰ بهمن ۱۳۸۹) پیروزی در فاو می‌توانست زمینه‌ای برای پایان جنگ باشد، اما گویا فرماندهان جنگ به‌دنبال چیز دیگری بودند. در محافل سیاسی، سال ۱۳۶۵ را سال "سرنوشت" جنگ نامگذاری کردند و قرار بود با یک عملیات بزرگ و تصرف بخشی استراتژیک از خاک عراق، زمینه پایان جنگ فراهم شود.

تردید آیت الله خمینی

طرح اشغال خاک عراق برای قرار گرفتن در موضع برتر و به دست آوردن موقعیت چانه‌زنی سیاسی، بعد از فتح خرمشهر برنامه‌ریزی شد. هاشمی رفسنجانی چند روز بعد از فتح خرمشهردر خاطرات خود با اشاره به موضع آیت‌الله خمینی که "توافقی برای ورود به خاک عراق" نداشت، می‌نویسد: "در جلسه عصر هم خدمت امام، فرماندهان نظامی با حضور ما با امام بحث کردند و کارشناسانه ثابت کردند که ادامه جنگ با منع ورود به خاک عراق سازگار نیست." (پس از بحران، ۶ خرداد ۱۳۶۱)
هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز۲۰ خرداد ۱۳۶۱ نیز از رایزنی با آیت‌الله خمینی و ادامه مخالفت او با ورود به خاک عراق نوشته است. گفته می‌شود در آن زمان آیت‌الله خمینی حتی موافق با ادامه جنگ هم نبود. (گفتگو با سید احمد خمینی- روزنامه جمهوری اسلامی - چهاردهم فروردین ۱۳۷۴)
"[والفجر هشت] عملیات خوبی بود و خوب هم انجام شد، ولی به همه اهدافش نرسیدیم. تا کارخانه نمک رفتیم که عراقی‌ها جلوی ما را گرفتند. بعضی‌ها آن موقع سوءظن داشتند و می‌گفتند: سپاه نخواست جنگ به مرحله‌ای برسد که تمام شود. من قبول نداشتم و هنوز هم قبول ندارم"
خاطرات ۱۳۶۳ اکبر هاشمی رفسنجانی
محسن رضایی که فرماندهی سپاه پاسداران در زمان جنگ را بر عهده داشت، بعدها در گفتگویی به این جلسه اشاره کرده و گفت: "استدلال‌های برخی دوستان سیاسی این بود که اگر ما وارد خاک عراق شویم، از حداقلی در مذاکره برای گرفتن حقوق خود دارا خواهیم بود، استدلال نظامی‌ها این بود که ماندن در لب مرز امنیت شهرهای مرزی ما را حفظ نمی‌کند… در نهایت امام وقتی همه نظرات را شنیدند، قبول کردند که وارد خاک عراق شویم." (ایسنا – سوم خرداد ۱۳۸۲)
هاشمی رفسنجانی بعدها در گفتگویی خبر داد: "بعد از عملیات خیبر من که مسئول جنگ بودم، سیاستی داشتم که هیچ وقت مورد تصویب امام قرار نگرفت، اما رد هم نشد. امام می‌دانستند من چنین سیاستی دارم. [...] این سیاست مبتنی بر تصرف مناطقی با ارزش در داخل عراق بود که بتوانیم با تکیه بر آن اولاً عراق را با استفاده از مکانیسم مبادله زمین از کشور خودمان بیرون کنیم، ثانیاً حقوق خودمان را بگیریم." رفسنجانی افزود: "برخی از پاسداران با من مخالف بودند و می‌گفتند، امام می‌گوید ‘جنگ جنگ تا پیروزی’ و شما می‌گویید ‘جنگ جنگ تا یک پیروزی’، من می‌گفتم، در هر حال از امام اطاعت خواهم کرد، اما نظر من این است، می‌گفتم اگر این کار را بکنید، جنگ تمام می‌شود. اما آنها قبول نداشتند." (همشهری- یکم مهر۱۳۸۲)
هاشمی رفسنجانی از اسفند ۱۳۶۲، مسئولیت جنگ را برعهده گرفت. او در خاطرات خود به جلسه‌ای با فرماندهان نظامی در این سال اشاره کرده ومی‌نویسد: "برای اولین بار، بحث مهمی را با آنها در میان گذاشتم که عکس‌العمل‌های متفاوتی داشت؛ بعضی پسندیدند و بعضی نپسندیدند. گفتم، نظر من و بعضی از مسئولان رده بالای نظام این است که اگر یک عملیات موفق در داخل خاک عراق انجام دهیم و منطقه‌ای از دشمن را تصرف نماییم که با آن بشود بعد از [پذیرش] آتش‌بس، بر عراق فشار آوریم و حق‌مان را بگیریم، باید با آتش‌بس موافقت شود... آنها که مخالف بودند، گفتند شعار ‘جنگ جنگ تا پیروزی’ یا ‘جنگ جنگ تا دفع فتنه از جهان’ تبدیل به ‘جنگ جنگ تا یک پیروزی’ شده و گفتند اظهار این نظر، ممکن است باعث دلسردی رزمندگان شود." (آرامش و چالش، ، یکم اسفند ۱۳۶۲)
"دو عامل اساسی وجود داشت که تصمیم مناسبی برای پایان دادن به جنگ گرفته نشد. یکی سپاه بود که طرح پایان دادن به جنگ از نظر سپاه چیزی شبیه کفر بود. مساله بعدی امام بود که لحظه‌ای اجازه نمی‌داد درباره ختم جنگ بحث کنیم. در مجلس هم عده‌ای بودند به نام'مجمع عقلا' و آقای روحانی [که برای پایان دادن به جنگ فعالیت می‌کردند]، امام آنها را سرجایشان نشاند"
هاشمی رفسنجانی، به نقل از کتاب روند پایان جنگ - مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ
محسن رضایی هم دراین‌باره گفته است: "عراق و آمریکا و کشورهای عربی و غربی، دست ایران را خوانده بودند و لذا در مواجهه با سیاستمداران ما می‌دانستند که قضیه چیست، هرچند امام‌خمینی می‌گفتند: ما جنگ را تا دفع فتنه ادامه می‌دهیم، اما آنها می‌دانستند این حرف امام و رزمنده‌هاست. آنچه آنها در عمل می‌دیدند 'جنگ جنگ تا یک عملیات' بود. یعنی دشمن می‌دانست جنگ جنگ تا پیروزی مطرح نیست، بلکه جنگ جنگ تا یک پیروزی هدف است." (همشهری‌آنلاین- یکم خرداد ۱۳۸۷)

"معاملات پشت جبهه"

به این ترتیب سیاست نظامی ایران، دستیابی به یک پیروزی چشم‌گیر و تصرف بخشی مهم از خاک عراق بود. پس از انتشار خاطرات سال ۱۳۶۵ هاشمی رفسنجانی، دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، زیر نظرعباس سلیمی نمین، نقدی منتشر کرد که در آن از سیاست "جنگ جنگ تا یک پیروزی" رفسنجانی انتقاد کرده و از او پرسیده بود: " آیا طرح بحث‌هایی در جمع فرماندهان در مورد تعیین سرنوشت جنگ در پای میز مذاکرات سیاسیون در این زمینه [شکست‌های نظامی سال ۶۵] تأثیرگذار نبوده است؟ آیا نمی‌توان تصور کرد توجه فرماندهان نظامی به این مساله که سیاسیون با حاصل تلاش آنها چه خواهند کرد، آنها را به وادی معادلات پشت جبهه سوق داده باشد؟" (مجله پانزده خرداد - پاییز ۱۳۸۸ - شماره ۲۱- ص۲۴۱) اما این "معادلات پشت جبهه"، اشاره به کدام مساله دارد؟
هاشمی رفسنجانی از مقطع عملیات بدر سیاست جنگ تا یک پیروزی را اجرا کرد. اما هیچ کدام از عملیات‌هایی که برای پایان جنگ طراحی می‌شد، به نتایج مورد نظر دست پیدا نمی‌کرد و با شکست مواجه می‌شد. او در خرداد سال ۱۳۹۰ طی گفتگویی با سایت آینده به بخشی از تاریخ جنگ پرداخته و درباره عملیات بدر می‌گوید: " نتوانستیم به اهداف آن عملیات برسیم. حتی مشکلاتی هم درست شد. چون جبهه سختی در جزیره مجنون برای ما باز شد که تدارکش آسان نبود. [...] ولی پیشرفت خوبی داشتیم و از جهاتی هم مهم بود. چون منابع نفتی در آنجا خیلی زیاد است. آن موقع مطرح کردیم که اینجا می‌تواند هنگام ختم جنگ بابت غرامت واگذار شود."
"گفته می‌شود که سپاه برای انجام عملیات کربلای چهار درخواست ۱۵۰۰ گردان داشت که برای تامین آن، جمع‌آوری حدود چهارصد و پنجاه هزار نیروی داوطلب ضروری بود. اما به دلیل عدم استقبال مردم، امکان بسیج این نیرو وجود نداشت و در نهایت عملیات با ۳۰۰ گردان انجام شد. حتی همین بسیج نیرو هم بزرگترین نیرویی است که در تمام دوران جنگ اتفاق افتاده است"
اطلس جنگ ایران و عراق- مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ
او سپس به ماجرای فاو و عملیات والفجر هشت اشاره می‌کند: "آن سیاست یعنی گرفتن جاهای مهمی از خاک عراق، تا پایان جنگ ادامه داشت. می‌خواستیم جایی را بگیریم تا قدرت ما در بحث‌های سیاسی برای پایان جنگ زیاد باشد. در یک مقطع به سراغ فاو رفتیم. هدف ما رسیدن به‌ ام‌القصر بود تا دست عراق را به کلی از دریا قطع کنیم." هاشمی رفسنجانی می افزاید: "گفتیم که اگر به اهداف این عملیات برسیم، می‌توانیم به طرف ختم جنگ برویم. به علاوه در آن صورت همسایه کویت می‌شویم و قدرت سیاسی ما بالا می‌رود." اما حتی والفجر هشت هم به اهداف کامل عملیات دست پیدا نکرد.
اکبر هاشمی رفسنجانی در اینجا به نکته مهمی اشاره می‌کند: "عملیات خوبی بود و خوب هم انجام شد، ولی به همه اهدافش نرسیدیم. تا کارخانه نمک رفتیم که عراقی‌ها جلوی ما را گرفتند. بعضی‌ها آن موقع سوءظن داشتند و می‌گفتند: سپاه نخواست جنگ به مرحله‌ای برسد که تمام شود. من قبول نداشتم و هنوز هم قبول ندارم. می‌خواستند، منتها مشکل بود. البته فرماندهان سپاه بعد‌ها اعلام کردند:‌ ام‌‌القصر جزو اهداف ما نبود. به هر حال آنجا هم نشد."
رفسنجانی توضیح نمی‌دهد که چه کسانی معتقد بودند "سپاه نخواست جنگ به مرحله‌ای برسد که تمام شود"، اما شاید "وادی معادلات پشت جبهه" که سلیمی نمین از آن سخن گفته بود، اشاره به همین ماجرا باشد.

"سوء ظن" به سپاه

در سال ۱۳۶۳ هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود نوشته بود: " حاج احمد آقا آمد. گفت آقای محسن رضایی فرمانده سپاه، مرتباً به امام نامه می‌نویسد که فشار و عجله در انجام عملیات نشود. سوء‌ظن دیگری برای بعضی پیش آمده که فرماندهان سپاه از طریق تأخیر در عملیات، در صدد کسب امتیازات بیشترند؛ من این سوءظن را قبول ندارم." (به سوی سرنوشت- ۲۷ مرداد ۱۳۶۳) رفسنجانی توضیح نمی‌دهد که فرماندهان سپاه احتمالا به دنبال چه امتیازاتی بودند.
والفجر هشت در بهمن ۱۳۶۴ انجام شد و در مجموعف به مدت ۷۵ روز ادامه یافت. پس از آن، عملیات کربلای چهار طراحی شد تا با تسخیر بصره، امکان چانه‌زنی در مذاکرات صلح بالا رود. شکست در کربلای چهار سنگین‌ترین شکست ایران در تمام دوران جنگ است. نباید فراموش کرد که ماجرای مک‌فارلین هم در همین سال اتفاق افتاد. او در خرداد سال ۱۳۶۵ به ایران سفر کرده بود و به نظر می‌رسید که ایران تلاش می کند موازنه سیاسی را به سود خود تغییر دهد. اما افشای ماجرا همه چیز را تغییر داد.
"حاج احمد آقا آمد. گفت آقای محسن رضایی فرمانده سپاه، مرتباً به امام نامه می‌نویسد که فشار و عجله در انجام عملیات نشود. سوء‌ظن دیگری برای بعضی پیش آمده که فرماندهان سپاه از طریق تأخیر در عملیات، در صدد کسب امتیازات بیشترند؛ من این سوءظن را قبول ندارم"
خاطرات ۱۳۶۳ اکبر هاشمی رفسنجانی
در حالی که اختلاف فرماندهان نظامی و اکبر هاشمی رفسنجانی برای ادامه جنگ یا تلاش برای پایان آن با یک پیروزی بزرگ ادامه داشت، عملیات کربلای چهار شکستی بزرگ برای آن سیاست تلقی شد. هاشمی‌رفسنجانی در جایی گفته است: "دو عامل اساسی وجود داشت که تصمیم مناسبی برای پایان دادن به جنگ گرفته نشد. یکی سپاه بود که طرح پایان دادن به جنگ از نظر سپاه چیزی شبیه کفر بود. مساله بعدی امام بود که لحظه‌ای اجازه نمی‌داد درباره ختم جنگ بحث کنیم. در مجلس هم عده‌ای بودند به نام ‘مجمع عقلا’ و آقای روحانی [که برای پایان دادن به جنگ فعالیت می‌کردند]، امام آنها را سرجایشان نشاند." (روند پایان جنگ- محمد درودیان- مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ - ص۲۸)
گفته می‌شود که سپاه برای انجام عملیات کربلای چهار درخواست ۱۵۰۰ گردان داشت که برای تامین آن، جمع‌آوری حدود چهارصد و پنجاه هزار نیروی داوطلب ضروری بود. اما به دلیل عدم استقبال مردم، امکان بسیج این نیرو وجود نداشت و در نهایت عملیات با ۳۰۰ گردان انجام شد. (اطلس جنگ ایران و عراق- مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ - حسن دری) حتی همین بسیج نیرو هم بزرگترین نیرویی است که در تمام دوران جنگ اتفاق افتاده است. تلاش برای اعزام نیم میلیون داوطلب برای یک عملیات جنگی، نشان از استراتژی شبه نظامی سپاه پاسداران در تکیه به "امواج انسانی" در جنگ با عراق داشت.
آیت‌الله طاهری‌ اصفهانی‌، امام جمعه سابق اصفهان درباره تجربه خودش از این جنگ گفته است: "عملیات‌ کربلای‌ چهار بود. [...] به‌ خط‌ مقدم‌ که‌ رسیدیم‌، دیدم‌ که‌ عراقی‌ها از منورهایی‌ استفاده‌ می‌کنند که‌ شب‌ را مانند روز روشن‌ می‌کند. به‌ خرازی‌ گفتم‌ خودت‌ را به‌ آقای‌هاشمی‌ برسان‌ و بگو که‌ عملیات‌ لو رفته‌ است‌. خرازی‌ رفت‌ و برگشت‌ و گفت‌ که‌ آقای‌هاشمی‌ گفته‌ که‌ من‌ مقلد امام‌ هستم‌ و باید عملیات‌ انجام‌ شود. من‌ پاسخ‌ دادم‌ که‌ امام‌ هم‌ اگر شرایط‌ را ببینند، اجازه‌ عملیات‌ نخواهند داد. اما به‌ هر حال‌ عملیات‌ انجام‌ شد. بچه‌های‌ ما چند دسته‌ بودند، گروهی‌ که‌ زیر آب‌ می‌رفتند و یک‌ لوله‌هایی‌ برای‌ نفس‌کشیدن‌ از بالای‌ سرشان‌ روی‌ آب‌ بیرون‌ می‌آمد و عده‌ای‌ هم‌ که‌ با قایق‌ می‌رفتند. عراقی‌ها این‌ لوله‌ها را می‌زدند و وقتی‌ بچه‌های‌ ما مجبور می‌شدند سرشان‌ را بالا بیاورند، آنان‌ را شهید می‌کردند. خلاصه‌ تعداد زیادی‌ از بچه‌های‌ ما را شهید کردند." (اعتماد ملی، ۹ خرداد ۱۳۸۵)
هاشمی رفسنجانی اما در خاطرات خود نوشته است: "ارتباط با قرارگاه مقدم نداشتیم. معلوم نبود که امشب حمله آغاز می‌شود یا خیر؟ آقای سنجقی را به منطقه فرستادیم. نزدیک ساعت ده خبر دادند که عملیات با نام کربلای چهار آغاز شده‌است؛ غافلگیر شدیم." (اوج دفاع- ۳ دی‌ ۱۳۶۵) مشخص نیست که عملیات بزرگ کربلای چهار پس از هماهنگی با هاشمی رفسنجانی - فرمانده جنگ - آغاز شده است یا نه؟ آیا فرماندهان سپاه حاضر به هماهنگی با اکبر هاشمی رفسنجانی نبودند؟
"بر اساس آمار رسمی بیش از یازده هزار نفر در کربلای پنج کشته یا مفقود‌الاثر شدند. به گفته رحیم صفوی در این عملیات 'هفت هزار و ۶۵۱ رزمنده ایرانی به شهادت رسیدند که ۴۰۰ نفر از آنها از فرماندهان بودند. همچنین ۵۳ هزار و ۲۹۹ نفر مجروح و ۳ هزار و ۵۲۲ نفر نیز مفقودالااثر شدند' "
ایرنا – ۲۴ دی ۱۳۸۹
عبدالله عراقی از فرماندهان جنگ درباره فاجعه این عملیات می‌گوید: " کربلای چهار غم‌بارترین و سخت‌ترین عملیات دفاع مقدس بود که رزمندگان اسلام در آن مظلومانه به خاک و خون می‌افتادند." او به‌یاد می‌آورد: "عملیات کربلای چهار به شدت در آن زمان گره خورده بود و مجبور بودیم نیروهای باقیمانده را که به ام‌الرصاص نفوذ کرده بودند از اروند دوباره عبور داده و بازگردانیم و این مهم با اولویت‌بندی رزمندگان صورت گرفت."(خبرگزاری فارس- ۵ دی ۱۳۹۱) با اولویت‌بندی رزمندگان، هزاران نیروی ایرانی در آن سوی اروند باقی ماندند و قتل عام شدند.
رفسنجانی بعدها در خاطرات خود نوشت: "آقای شمخانی اطلاعات لازم را در خصوص نتایج عملیات شکست خورده کربلای چهار داد. خیلی بدتر از آنچه تا به حال گفته‌بودند: نزدیک ۱۰۰۰ شهید و ۳۹۰۰ مفقودالاثر داشتیم که اکثر آنها را باید شهید حساب کرد و حدود ۱۱ هزار مجروح ." (اوج دفاع - ۲۵ اسفند ۱۳۶۵) عراق این درگیری را حصادالاکبر - دروی بزرگ - نامید. (مجله سیاست دفاعی - تابستان ۱۳۸۵ - شماره ۵۵- ص۱۴۴) چند روز بعد، عملیات همزمان ارتش برای تسخیر نفت‌شهر نیز با شکست مواجه شد. هاشمی رفسنجانی این عملیات را کربلای شش نامیده است. (اوج دفاع-۲۳ دی ۱۳۶۵)
با شکست سنگین کربلای چهار، فرماندهان جنگ تصمیم گرفتند که به فاصله دو هفته عملیات دیگری را با همان نیروها آغاز کنند. به گفته اکبر هاشمی رفسنجانی "آقایان [محسن]رضایی و [علی] شمخانی موافق و آقایان [غلامعلی] رشید و رحیم [صفوی] مخالف" بودند.(اوج دفاع- ۱۷ دی ۱۳۶۵)

از کربلای چهار به کربلای پنج

دو هفته بعد کربلای پنج آغاز شد که آن هم به اهداف خود نرسید و تلفات بسیار سنگینی داشت. حسین علایی از فرماندهان زمان جنگ، درباره عملیات کربلای چهار گفته است: " عملیات کربلای چهار که عظیم‌ترین بسیج نیرو برای آن در طول جنگ انجام شده بود، به موفقیت منجر نشد. بنابراین ما نتوانستیم شرایطی را فراهم کنیم که ارتش عراق دچار شکست فاحش بشود. [...] انجام عملیات کربلای چهار نشان داد که توان ما توان محدودی است. توان ما در همین حد است که یک عملیات بزرگی مثل فاو را انجام بدهیم." او همچنین با اشاره به تلفات گسترده نیروهای ایران در کربلای پنج می‌گوید: "عملیات کربلای پنج از نظر نظامی پیروزی است، اما هم ما و هم عراق از لحاظ قوا خیلی آسیب دیدیم."(خبرآنلاین- ۲۰ بهمن ۱۳۸۹)
"گاهی بعضی از فرماندهان [سپاه] در كارشان شبهه می‎كردند و می‎گفتند ما داریم زمینه كشته شدن بعضی از این جوان ها را فراهم می‎كنیم، امكانات به ما نمی‌دهند، به جای امكانات ما از نیروهای مخلص استفاده می‎كنیم، فرماندهی قوی نیست، برنامه‌ریزی‌ها قوی نیست، برنامه‌هایمان لو می‎رود،خیلی از برنامه‌هایی كه تنظیم شده بود لو رفت و بچه‌های مردم شهید شدند"
خاطرات آیت‌الله منتظری- اتحاد ناشران ایرانی در اروپا
بر اساس آمار رسمی بیش از یازده هزار نفر در کربلای پنج کشته یا مفقود‌الاثر شدند. به گفته رحیم صفوی در این عملیات "هفت هزار و ۶۵۱ رزمنده ایرانی به شهادت رسیدند که ۴۰۰ نفر از آنها از فرماندهان بودند. همچنین ۵۳ هزار و ۲۹۹ نفر مجروح و ۳ هزار و ۵۲۲ نفر نیز مفقودالااثر شدند." (ایرنا – ۲۴ دی ۱۳۸۹)
تکیه بر "امواج انسانی" در جنگ از سال ۱۳۶۳، موجب اعتراض‌هایی در درون سپاه شد. آیت‌الله منتظری در خاطرات خود می‌نویسد: "گاهی بعضی از فرماندهان در کارشان شبهه می‎کردند و می‎گفتند ما داریم زمینه کشته شدن بعضی از این جوان ها را فراهم می‎کنیم، امکانات به ما نمی‌دهند، به جای امکانات ما از نیروهای مخلص استفاده می‎کنیم، فرماندهی قوی نیست، برنامه‌ریزی‌ها قوی نیست، برنامه‌هایمان لو می‎رود،خیلی از برنامه‌هایی که تنظیم شده بود لو رفت و بچه‌های مردم شهید شدند." او می‌افزاید: " یک روز چهل نفر از اینها آمدند منزل ما و اشکالاتی داشتند که اشکالاتشان هم وارد بود، از امام هم وقت گرفته بودند که خدمت ایشان بروند اما مخالفان آنها این وقت را لغو کرده بودند، با این که از طرف امام به آنها قول داده شده بود ولی به آنها اجازه نمی‌دادند بروند حرفشان را بزنند، بعد اینها برگشتند رفتند به جبهه و خیلی از آنها شهید شدند، دل پرخونی داشتند از بی‌برنامگی‌ها، از خط بازی‌ها و مشکلات دیگری که وجود داشت." (خاطرات آیت‌الله حسینعلی منتظری- اتحاد ناشران ایرانی در اروپا- چاپ دوم – ص۳۱۷)
چند سال پیش محسن رضایی در یک سخنرانی خبر داد که در زمان جنگ و بعد از عملیات خیبر در میان فرماندهان سپاه، اختلافاتی وجود داشته است. او با اشاره به ماجرای پادگان ولی‌عصر گفته بود: "بعد از آن عملیات، ابهاماتی بین فرماندهان به‎وجود آمد، چون عملیات‌های بعد از فتح خرمشهر مثل رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر۱ و خیبر به نتایج مطلوبی نرسیده بود، لذا بین برخی از فرماندهان همچون شهید رستگار و شهید بهمنی ابهاماتی به‏وجود آمده بود که باید به همین سبک به جنگ ادامه دهیم یا سبک دیگری را انتخاب کنیم. بنابراین اعتراضاتی در سپاه تهران شکل گرفت که این اعتراضات عمدتا درباره نحوه ادامه عملیات‌ها بود." محسن رضایی از حضور اکبر گنجی در میان معترضان هم خبر داده و گفته بود: "گروهی دیگر امثال اکبر گنجی که از همان ابتدا هم امام را قبول نداشتند، سپاه را ترک کردند و به جبهه هم نیامدند. " (خبرگزاری فارس- ۱۲ اسفند ۱۳۸۹)
"عصر با دکتر روحانی، مدتی در محل سپاه قدم زدیم و درباره جنگ و مشکلات ادامه آن و نداشتن راهی برای ختم جنگ بحث کردیم. ایشان تقریباً معتقد است جنگ را باید از موضع قدرت خاتمه بدهیم و منتظر فتح سرنوشت‌ساز نمانیم، ولی چون برخلاف نظر امام است، صراحت ندارد"
خاطرات سال ۱۳۶۶ هاشمی رفسنجانی
گنجی بعدها در مقاله‌ای مفصل به محسن رضایی پاسخ داد و نوشت که عمده اختلافات او، رستگار و بهمنی با فرمانده سپاه چه بوده است. گنجی مهمترین دلایل اعتراض‌ خود و دوستانش را چنین شرح داده بود: "مدعای من- و جمع دیگری از همراهان- این بود که سپاه نباید در سیاست دخالت کند." و "دومین محل نزاع، موضوع جنگ بود. مدعای ما این بود که فرماندهی سپاه به آیت‌الله خمینی و مردم دروغ می‌گوید و دائماً پیروزی در جنگ را وعده می‌دهند. هر عملیاتی را آخرین عملیات و سرنگونی صدام قلمداد می‌کنند و هزاران تن را به کشتن می‌دهند." (رادیو زمانه- ۲۴ شهریور۱۳۹۲)
بر اساس آمار رسمی منتشر شده هزینه انسانی جنگ برای ایران، ۲۲۱ هزار و ۶۸۲ نفر کشته، ۵۵۴ هزار و ۸۵۸ جانباز و ۴۲ هزار و ۴۱ نفر اسیر بود. به گزارش خبرگزاری مهر "آمار جانبازان مطرح شده از سوی بنیاد شهید آمار واقعی نیست، چرا که بسیاری از قربانیان جنگ تحمیلی هیچ اقدامی برای ثبت نام خود در لیست جانبازی و قربانیان جنگ نکرده‌اند." (یکم مهر ۱۳۹۱) اواخر آذرماه گذشته نیز هماهنگ کننده امور حمایتی و جستجوی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ در ایران خبر داد: "از مجموع ۶۰ هزار نفر مفقودین نیروهای ایرانی و عراقی در جریان جنگ هشت ساله، حدود ۱۰ هزار نفر از آنها مربوط به ایران است." (ایرنا- ۲۴ آذر ۱۳۹۲)
صدها هزار کشته و زخمی در جنگ، نتیجه استراتژی شبه‌نظامی ایران در استفاده از "امواج انسانی" برای مقابله با ارتش عراق بود.
سعید حجاریان زمانی گفته بود: "من چند بار در شورای عالی امنیت ملی پیشنهاد دادم که بیاییم صادقانه جنگ را نقد کنیم. الان نمی‌خواهیم کسی را کیفر و پاداش دهیم، اما ببینیم کجاها ضعف داشتیم، کجاها استراتژی ما اشتباه بود، کجا می‌توانستیم قطعنامه را بپذیریم، کجا نمی‌بایست بپذیریم، ما همه‌اش جنگ را توصیف کردیم، در حالی که مهم، تبیین است." او تاکید داشت: "ما نقد جانانه نکردیم و تا نقد نکنیم مشکلات به قوت خود باقی است. اگر خدای نکرده دوباره درگیر جنگ جدیدی بشویم، دوباره همان استراتژی امواج انسانی دنبال خواهد شد؟" (روزنامه نوروز –ویژه جنگ- ۲ مهر ۱۳۸۰)

تاکید روحانی به خاتمه جنگ

"طرح اشغال خاک عراق برای قرار گرفتن در موضع برتر و به دست آوردن موقعیت چانه‌زنی سیاسی، بعد از فتح خرمشهر برنامه‌ریزی شد. هاشمی رفسنجانی چند روز بعد از فتح خرمشهردر خاطرات خود با اشاره به موضع آیت‌الله خمینی که 'توافقی برای ورود به خاک عراق' نداشت، می‌نویسد: در جلسه عصر هم خدمت امام، فرماندهان نظامی با حضور ما با امام بحث کردند و کارشناسانه ثابت کردند که ادامه جنگ با منع ورود به خاک عراق سازگار نیست"
هاشمی رفسنجانی در آخرین روز سال ۱۳۶۵ در خاطرات خود می‌نویسد: "سال ۶۵ هم تمام شد، اما امیدهایی که به ختم جنگ با یک پیروزی قاطع داشتیم، ناتمام ماند. [...] ناکامی در [عملیات] کربلای چهار مشکل آفرین شد و خوشبختانه با تصمیم خوب ادامه عملیات در قالب عملیات کربلای پنج، تا حدود زیادی ناکامی کربلای چهار را جبران کرد، لکن نتوانستیم به همه اهداف کربلای پنج برسیم که کنترل کامل بصره و کوتاه کردن دست صدامیان از دریا بود." (اوج دفاع-۲۹ اسفند ۱۳۶۵)
سال بعد و پس از آنکه مشخص شد امکان پیروزی بزرگ وجود ندارد، تلاش‌های سیاسی در درون حکومت برای پایان جنگ بیشتر شد. هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود می‌نویسد: "عصر با دکتر روحانی، مدتی در محل سپاه قدم زدیم و درباره جنگ و مشکلات ادامه آن و نداشتن راهی برای ختم جنگ بحث کردیم. ایشان تقریباً معتقد است جنگ را باید از موضع قدرت خاتمه بدهیم و منتظر فتح سرنوشت‌ساز نمانیم، ولی چون برخلاف نظر امام است، صراحت ندارد." (دفاع و سیاست،۲۱ فروردین ۱۳۶۶)
طولانی شدن جنگ، سیاست "جنگ تا یک پیروزی" را هم نافرجام کرده بود. بعد از عملیات والفجر۱۰ در منطقه حلبچه، عراق بصورتی گسترده به فاو حمله کرد و آن منطقه را پس گرفت. به این ترتیب موازنه قوا کاملا به سود دشمن برهم خورد و ارتش عراق پس از آن توانست تمام مناطق اشغال شده توسط ایران را بازپس گرفته و حتی بار دیگر وارد خاک ایران شود. چاره‌ای جز پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نمانده بود. (مجله مطالعات راهبردی بسیج - پاییز ۱۳۸۵ - شماره ۳۲- ص۱۴۰)
محسن رضایی دراینباره گفته است: "آن زمانی که امام قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته، ایران در اوج شکست‌های خودش بوده و در مردادماه که جنگ تمام می‌شود، ایران در اوج پیروزی‌های خودش بوده" (خبرآنلاین- ۲۶ تیر۱۳۸۹) فرماندهان نظامی سپاه پاسداران هنوز هم می‌کوشند که پایان جنگ را در "اوج پیروزی" تصویر کنند.

هیچ نظری موجود نیست: