مادر سهراب اعرابی از شهدای خرداد 88 در یادداشتی به مناسبت پنجمین سالگرد خاکسپاری فرزندش می نویسد: خونهایی که در سال 88 در خیابانها ریخته شد و با تاسف باید بگویم به مرور به دست فراموشی سپرده می شود یک اخطار و یک اولتیماتوم بود برای ما مردم عادی. اگر تا آن روز کسانی که کشته و یا زندانی می شدند، از افراد سیاسی بودند، اما بعد از اعتراضات مردمی در سال 88 مسوولین به این نتیجه رسیدند که باید اعتراضات مردم را در کوچه و خیابانها سرکوب کنند و مقابل شما جوانان آزادیخواه بایستند....
مادر سهراب اعرابی از شهدای خرداد ۸۸ در یادداشتی به مناسبت پنجمین سالگرد خاکسپاری فرزندش می نویسد: خونهایی که در سال ۸۸ در خیابانها ریخته شد و با تاسف باید بگویم به مرور به دست فراموشی سپرده می شود یک اخطار و یک اولتیماتوم بود برای ما مردم عادی. اگر تا آن روز کسانی که کشته و یا زندانی می شدند، از افراد سیاسی بودند، اما بعد از اعتراضات مردمی در سال ۸۸ مسوولین به این نتیجه رسیدند که باید اعتراضات مردم را در کوچه و خیابانها سرکوب کنند و مقابل شما جوانان آزادیخواه بایستند.
به گزارش کلمه، سهراب اعرابی در راهپیمایی دوشنبه ۲۵ خرداد ۸۸ از مادرش جدا شد و شب به خانه بازنگشت. پروین فهیمی هر روز صبح برای یافتن نشانهای از پسرش به دادگاه انقلاب میرفت و هر بعد از ظهر عکس سهراب را جلوی در زندان اوین می برد و این عکس سهراب بود که در میان همهی آزاد شدهها دست به دست می شد تا نشانی از او پیدا شود. سهراب هرگز به خانه بازنگشت اما عکس او حالا در خانه ها و خاطره های بسیاری از ایرانیان نقش بسته است.
مادر این شهید جنبش سبز که سال ۸۸ اعلام کرده بود در صورتی که زندانیان سیاسی آزاد شوند از شکایت خود خواهد گذشت امروز با تاکید بر سخنان خود و ایمان به راهی که فرزندش را در آن از دست داده، می گوید هنوز هم بر خواسته های خود پایبندم و هنوز مساله ی من آزادی و رفع حصر خانم زهرا رهنورد و آقایان مهندس موسوی و کروبی آزادی تمام زندانیان سیاسی است.
متن این یادداشت که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
سهراب
امروز پنجمین سالگرد خاکسپاری توست
پنج سال پیش وقتی تو را بعد از ۲۶ روز سرگردانی در آگاهی شاهپور شناسایی کردم و در بین کارمندان آنجا ضجه زدم و فریاد زدم و صدایم را به عرش الهی رساندم و خود را تنها و بی کس دیدم، با تمام وجودم به خدایم گفتم که آنها کاسه کاسه خون جوانان ما را می خورند و از او مدد خواستم. آنجا فریاد زدم که دوست دارید جوان خودتان پرپر شود! همین طور که جوانم را پرپر کردید! از آن روز وحشتناک پنج سال گذشته ولی برای ما خانواده ها پنجاه سال.
الان که این نامه را برایت می نویسم دوست ندارم به گذشته برگردم و آن لحظه ها را مرور کنم. چون توصیف آزاری که وجودم را از نبودنت فرا می گیرد قابل بیان نیست و هم اینکه دیگر کسی نیست که تلخی آن ساعات و لحظه ها را بتواند با من مرور کند و این من و تو هستیم که با هم باید به تنهایی به تماشایش بنشینیم.
دوست داشتم برایت سهرابم نوشته ای پر از احساس و عشق را بنویسم از تو برای خودم فرشته ای بسازم و از صفات خوبت بنویسم و بنویسم. اما دوست ندارم تو را از حد خودت بزرگتر سازم. هر چه بودی همان هستی، تو نیاز به بزرگ نمایی نداری. تو برایم آنقدر پر ارزش و پربها بودی که از دست دادنت زندگیم را دگرگون کرد و راهی دیگر را پیش رویم گشود.
سهرابم
یادم می آید روز بعد از انتخابات با تو تصمیم گرفتیم به سمت وزارت کشور برویم برادر بزرگترت به تو تذکر داد که آن سمت ها شلوغ و بگیر و ببند است. تو به او بی احترامی نکردی. ولی داخل آسانسور به من گفتی : “مامان من باید خودم برای آینده ام تصمیم بگیرم.” تو تصمیمت را گرفته بودی. من و برادر و هیچ کس دیگری نمی توانست در فکر تو تغییری ایجاد کند. تو برای رای خودت ارزش قائل بودی و به این باور رسیدی که حق زندگی و حق انتخاب داری. اما دریغ از ذره ای فهم و درک در مسوولین ما.
سهرابم
خونهایی که در سال ۸۸ در خیابانها ریخته شد و با تاسف باید بگویم به مرور به دست فراموشی سپرده می شود یک اخطار و یک اولتیماتوم بود برای ما مردم عادی. اگر تا آن روز کسانی که کشته و یا زندانی می شدند، از افراد سیاسی بودند، اما بعد از اعتراضات مردمی در سال ۸۸ مسوولین به این نتیجه رسیدند که باید اعتراضات مردم را در کوچه و خیابانها سرکوب کنند و مقابل شما جوانان آزادیخواه بایستند.
پسرم حتما به یاد داری که جوانان زیادی مانند تو در اعتراضات سال ۸۸ شهید شدند و یا جانبازانی مثل امید و وحید و بهزاد و علی و فرهاد و حسن که وضعیت زندگی شان به علت خشونت های تحمیل شده تغییر کرد. با تمام این خشونتها از طرف حاکمیت ولی مردم ما راه بدون خشونت و راه مدنی ای را که تو همیشه از آن صحبت می کردی یعنی گزینه انتخابات را در سال ۹۲ به حاکمیت یادآوری کردند.
سهراب پسرم
با پیام هایی که از تو دریافت می کردم اصل را بر بخشیدن و صبر و بردباری گذاشته و تصمیم گرفتم در مقابل خون تو آزادی زندانیان سیاسی و محصوران (خانم دکتر زهرا رهنورد- آقای مهندی میرحسین موسوی و آقای مهدی کروبی) را به حاکمیت و قوه قضاییه اعلام کنم. اما حالا پنج سال از کشته شدن تو و دیگر جوانان گذشته است. نه قاتلان شما را به ما معرفی کرده اند و نه زندانیان سیاسی آزاد شده اند و نه محصورین.
نمی دانم پسرم
این درد، این ظلم، این بیداد تا به کی ادامه خواهد داشت.
سهرابم
همانگونه که تو به من نوید روزهای خوب و سبز را می دهی و همیشه آب و روشنایی را همراه داری؛ من نیز با پیام هایت خوشبین و امیدوارم و به قول میر دربندمان: «امید بذرهویت ماست.»
پروین فهیمی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر