از خرسهای سمیرم تا خرس بابلسر؛ از بخت بد، شما هم در ایران به دنیا آمدهاید!
مشکل، از آن جایی شروع میشود که
انسان گمان میکند اشرف مخلوقات بوده و همه چیز در این دنیا برای وی آفریده
شده. انسان وقتی خود را صاحب چیزی بداند، هر گونه رفتاری با داراییهاش را
میتواند انجام دهد. روز به روز قلمرو و جمعیت خویش را گسترش داده و به
بهانه سود و مراقبت از قلمرو، حیوانها را به دو دسته مضر و مفید
تقسیمبندی کرده و حیوانهای مفید را اسیر کرده و حیوانهای مضر را میکشد.
نمونه این کشتنها را میتوانیم در کشتار حیوانهای مختلف و کاهش
جمعیتشان در قرنهای اخیر بیابیم که تا به امروز نیز ادامه داشته و حتی
این کشتارها در ملاعام و داخل شهرها نیز انجام میگیرد. سالهاست که به
بهانههای مختلف سگها در شهرهای مختلف ایران توسط شهرداریها با
غیرانسانیترین روشها کشته میشوند.
انسان برای خود این حق را محفوظ میداند که
برای گسترش زمینهای کشاورزی، جنگلها را نابود کند. برای بهرهبرداری و
سود بیشتر حیوانها را اسیر (رام) کرده و به کار گیرد. برای تضمین سلامتی،
روی همه حیوانهای شبیه به خود وحشتناکترین آزمایشهای پزشکی را انجام
داده و برای ارضای میل خونریزی خود، شکار کند. وقتی همه این احتیاجاتش
برطرف شد، تازه باید اوقات فراغتش نیز پر شود و برای آن چه چیزی ارزانتر،
جالبتر و هیجانانگیزتر از تماشای حیوانات در بند میتواند باشد. هم
ساعتهای بیکاری پر میشود و از طرفی، بر حس ضعیف بودنش در برابر
حیوانهای درنده که ریشه صدهزار ساله دارد، سرپوش میگذارد. انسان برای
صدهاهزار سال از حیوانهای قوی و درنده میترسید و امروز میتواند به راحتی
آنها را در بند کرده و چه چیزی هیجانانگیزتر از دیدن دشمنان در غُل و
زنجیر!
در ایران علاوه بر این که همه این گزارهها
را باید پذیرفت، به واسطه چند عامل دیگر وضع و حقوق حیوانها به مراتب
وحشتناکتر است. در ایران برخی مردم به خاطر باورهای مذهبیشان، برای
سگها چندان حقی را قائل نیستند. از طرفی، براساس برخی باورهای سنتی و
محلی، نبود قوانین یا اجرای درست قوانین، کمبود آموزش درباره اهمیت و حقوق
جانداران به خصوص حیوانها و همچنین مشکلات مالی، بسیاری از گونهها از
جمله کفتار، گرگ، خرس، روباه، گوزن و … قربانی میشوند. یکی از بدترین
عادتهایی که باعث افزایش این بدرفتاریها میشود، تشبیه کردن صفتهای بد و
پلید انسانی به یک حیوان است که ریشه در مذهب و باورهای سنتی و محلی دارد.
این در حالی است که هیچ یک از این صفتهای پلید، نمود عینی در حیوانها
نداشته و فقط در انسانها وجود دارد.
در ایران روزی نیست که شاهد اخباری مبنی بر
بدرفتاری یا کشتار وقیحانه حیوانها نباشیم؛ بدرفتاری و کشتار خرسهای
سمیرم، کشتار ماهانه پلنگ و یوزپلنگ، کشتار چندین قلاده روباه در اصفهان،
کشتهشدن پرندگان بر اثر سرما در باغ پرندگان شیراز و مورد آخر نگهداری
خرسی با بدترین شرایط در پارکوحش شهر بابلسر همگی نمونههایی از
بدرفتاریهای ایرانیها با حیوانهاست. جالب توجه این است که بخش بزرگی از
این بدرفتاریها توسط عوامل دولتی صورت میگیرد و در باقی موارد نیز به علت
عدم برخورد صحیح با قانونشکنها، کشتارها و سلاخیها ادامه مییابد.
در آخرین مورد از سلسله حیوانآزاریها که
البته آخرین و تنها مورد نیست، عکسی از خرسی در باغوحش شهر بابلسر در
فیسبوک دیدم که دل هر بیننده منصفی را به درد میآورد که چه طور موجود
زندهای در چنین شرایط بدی نگهداری شده و توسط زنجیری به طول چند متر بسته
شده است. با دیدن این نوع عکسها این پرسش به ذهنم خطور میکند که در
مکانهای دولتی یا وابسته به دولت چرا حیوانآزاری به این اندازه علنی
میتواند صورت بگیرد؟ وقتی در این نوع مکانها حقوق حیوانها نادیده گرفته
میشود چه طور میتوان انتظار داشت که وضعیت عمومی حیوانها در ایران بهتر
شده و برخی مردم عادی و شکارچیها، مهربانی بیشتری در رابطه با این
جانداران انجام دهند؟ بدرفتاری با حیوانها آن هم در چنین مراکزی نشان
میدهد که وضعیت آنها در ایران به چه اندازه بد بوده و دلیلی بر ادامهدار
بودن بدرفتاریها با این جانوران است. بیگمان وضع سایر باغوحشهای ایران
نیز بهتر از باغوحش بابلسر نبوده و کسانی که باغوحشهای شهرهای مختلف
را از نزدیک دیدهاند میتوانند شهادت دهند که اوضاع همه حیوانهای دربند
یکسان بوده و همگی در بدترین شرایط نگهداری میشوند.
در نهایت این که، امیدوارم جلوگیری از
قربانی کردن گوسفندی توسط خانم ابتکار فقط یک ژست در برابر دوربینها نبوده
و بنا بر وظیفه شغلی و انسانیشان در برابر بدرفتاریها با حیوانهای
مختلف در باغوحشهای ایران قاطعانهترین تصمیم قانونی را بگیرند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر