شکار و صید بی رویه - اعم از قانونی و غیر قانونی - زمین ، آسمان و آب های ایران را برای حیوانات بسیار ناامن کرده است به گونه ای که گوزن زرد ایرانی، خرس سیاه، پلنگ ایرانی، یوزپلنگ، گربه شنی، شاهین، عقاب شاهی، هوبره، کبک دری، شاه روباه، درنای سیبری، پلیکان پاخاکستری ، دلفین ، نهنگ ، کروکودیل ایران و ... در معرض خطر انقراض هستند. پیش از اینان ، گونه های دیگری مانند شیر ایرانی و ببر مازندران به دست شکارچیان به طور کامل از بین رفته اند و نسل شان منقرض شده است.
ببر مازندران - نسلی که منقرض شد!
اخیراً معاون سازمان حفاظت محیط زیست اعلام کرده است که دستکم 70 هزار تفنگ شکاری در دست مردم قرار دارد. وی البته گفته که آمار دقیقی وجود ندارد و برخی این رقم را حتی تا 2 میلیون قبضه سلاح نیز ذکر کرده اند که به نظر ،رقم اخیر مبالغه آمیز است.
بعضی اوقات شکارچیان برای راحتی حمل و نقل شکارها ، در همان محیط طبیعت حیوانات را سلاخی می کنند
در کشوری که گونه های جانوری آن ، بعضاً از چند ده و چند صد رأس و قلاده تجاوز نمی کند ، وجود دهها هزار تفنگ شکاری و به تبع آن ، میلیون ها گلوله ، هرگز نمی تواند وضعیت معقولی باشد. به عنوان مثال ، هم اکنون تنها حدود 500 قلاده پلنگ ایرانی باقی مانده است که روز به روز هم از تعداشان کم می شود.
در واقع ، حیات وحش اندک شمار ایران ، در لحظه به لحظه از 24 ساعت ، در تیر رس تفنگ های شکاری است تا چه زمانی اراده شکارچیان ، به شلیک تعلق گیرد ؛ شلیکی که می تواند آخرین موجود از یک گونه را برای همیشه به تاریخ ببرد همان طور که آخرین ببر مازندران در سال 1338 در جنگل گلستان توسط یک شکارچی محلی کشته شد و اکنون از این حیوان - که بدان شیر سرخ نیز می گفتند - تنها چند عکس و چند پوست بر جای مانده است و دیگر هیچ!
گفته می شود توافقاتی بین سازمان حفاظت محیط زیست و وزارت دفاع صورت گرفته است تا از این پس تفنگ شکاری در کشور تولید نشود. اگر چنین باشد می توان گفت یک گام به جلو رفته ایم اما این کافی نیست و باید چند اقدام دیگر نیز صورت بگیرد تا محیط زیست جانوری ایران مصون از خطر بماند و یا آسیب کمتری بدان وارد شود:
1 - فروش تفنگ شکاری جدید و صدور مجوز حمل سلاح شکاری به هر نحو ، ممنوع شود. دلیلی ندارد در کشوری که حیات وحش آن در معرض خطر است ، فروشگاه هایی برای فروختن سلاح شکاری وجود داشته باشند و افراد به راحتی تفنگ بخرند و مجوز بگیرند و به جان حیوانات بیفتند.
فراموش نکنیم که شکار در اقتصاد ایران ، جایگاهی ندارد و این گونه نیست که اگر شکار حذف شود، عده کثیری از مردم بیکار شوند و از نان خوردن بیفتند. برای موارد استثنایی (شامل برخی موارد و مناطق و اشخاص خاص) می توان به طور محدود مجوزهای خاص و تحت کنترل صادر کرد و چون محدود هستند می توان به راحتی نظارت کرد.
معنی ندارد که فردی که مثلاً پزشک ، تاجر ، مغازه دار ، روزنامه نگار ، مهندس و ... است ، تفنگ شکاری داشته باشد و بعد هم پروانه ای بگیرد و در کوه و دشت و جنگل راه بیفتد و حیوانات را بکُشد ؛ کشتن حیوانات "تفریح" نیست، توحش است و یک تکه کاغذ که روی آن "پروانه شکار" نوشته شده باشد چیزی از زشتی و قباحت اش کم نمی کند.
شکارچیان به گونه های نادر هم رحم نمی کنند
اینک نیز می توان طرح مشابهی را - البته با اختصاصات مرتبط با سلاح های شکاری - در خصوص تفنگ های شکاری اجرا کرد. البته از آنجا که دارندگان سلاح، برای تهیه آن به طور قانونی پول پرداخت کرده اند، باید حقوق مادی شان را پرداخت کرد.
روش هایی مانند عدم تزریق گلوله های شکاری به بازار برای بی استفاده کردن سلاح ها نیز می تواند مورد بررسی قرار گیرد.
البته همان طور که در بند نخست گذشت، برای موارد خاص باید تمهیدات کارشناسی اندیشید که این امر مستلزم بررسی های بیشتر است.
دو خرس که به طرز فجیعی کشته شده اند
این مجازات در خصوص گونه های در معرض انقراض ، حداکثر دو میلیون تومان است! جالب این که مجازات زندان برای شکارچیان غیرمجاز ، با قید "یا" آمده است و دادگاه می تواند به جای زندان ، حکم به همین مبالغ اندک بدهد که نوعاً هم همین می شود.
در علم جرم شناسی ، تناسب جرم و مجازات ، مورد توجه ویژه است و در آن ، گفته می شود که بسیاری از مجرمین ، قبل از انجام جرم درباره عاقبت کارشان ، "سبک - سنگین" می کنند. لذا اگر مجازات خفیف باشد ، به انجام جرم راغب تر می شوند.
4 - کشور وسیع ایران با این همه زیستگاه طبیعی حیات وحش و آن همه تفنگ شکاری ، محل مناسبی برای شکارچیان است و تعداد محیط بانان نیز به اندازه ای نیست که بتوانند همه این محیط پهناور را کنترل کنند. به کار گیری محیط بانان جدید و نیز ایجاد مکانیزم هایی برای درگیر کردن نظام مند افراد بومی برای حفاظت از محیط زیست و نیز تقویت حمایت های قانونی از محیط بانان ، اقداماتی است که می تواند به حفظ محیط زیست کمک شایانی کند.
5 -
کار مهمی که به شدت مغفول مانده ، فرهنگ سازی است. اگر هر کدام از ما، به
دوران عمرمان - هر چند سال که هست - رجوع کنیم ، رد پایی از فرهنگ سازی
سیستماتیک و منظم در خصوص حفظ محیط زیست نخواهیم دید و یا اگر باشد ، کم
رنگ ، گذرا و موردی بوده است ؛ نه در کتاب های درسی این موضوع دغدغه دانش
آموزان و دانشجویان می شود ، نه در صدا و سیما کار جدی در این خصوص انجام
می شود، نه سینما به این موضوع می پردازد و نه ما رسانه ها به وظیفه خود در
این باره عمل می کنیم.
جنایت علیه محیط زیست همچنان ادامه دارد...
فراموش نکنیم که برای عملی کردن این تمهیدات و هر تدبیر دیگر ، زمان با ما همراه نیست و هر چقدر در این باره دیر جنیده شود ، گونه های بیشتری از حیوانات منقرض می شوند و چیزی جز حسرت و نفرین آیندگان برای ما نخواهد ماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر