زنان زندگی برتولت برشت و نامهنگاری با همسر
علی امینی نجفی
پژوهشگر مسائل فرهنگی
برتولت برشت (نمایشنامه نویس) و همسرش هلنه وایگل (بازیگر معروف) بیش از ۳۰ سال رابطه زناشویی داشتند. مجموعه نامههایی که به تازگی در آلمان منتشر شده، نشان میدهد که رابطه آنها کمتر با عشق و وفاداری و بیشتر بر پایه توافق، نیاز دوسویه و همکاری هنری شکل گرفت.
برشت و وایگل زندگی ناآرامی داشتند. مهاجرت اجباری و مسافرتهای جداگانه آنها را بارها از هم دور کرد. در این جداییها نامههای بیشماری به هم نوشتند که بیشتر آنها از بین رفته است. انتشاراتی "زورکامپ" به تازگی کل مکاتبات باقیمانده از زوج نامدار را در کتابی ۴۰۰ صفحهای بیرون داده است.
مطالب مرتبط
موضوعات مرتبط
"یک زوج هنری"
برتولت برشت (۱۸۹۸ – ۱۹۵۶) و هلنه وایگل (۱۹۰۰ – ۱۹۷۱) در سپتامبر ۱۹۲۳ در برلین آشنا شدند. هلنه وایگل، در نخستین گامهای زندگی هنری، خانواده یهودی خود را در وین پشت سر گذاشته و در تئاتری در برلین کار گرفته بود. برشت نیز از محل اقامت خود در مونیخ به برلین رفته بود تا بر اجرای یکی از نخستین نمایشنامههای خود به نام "بانگ طبلها در دل شب" نظارت کند.
برشت که تنها ۲۶ سال داشت، به سرعت در راه شهرت و افتخار پیش میرفت. او با دومین همسر و دو کودک خود، در مونیخ زندگی میکرد، اما از زمان آشنایی با هلنه وایگل پیوسته به برلین میرفت و هر بار در خانه دلبر اقامت میکرد. پس از بارداری هلنه وایگل، رابطه عاشقانه آنها از پرده بیرون افتاد و زندگی خانوادگی برشت را به آشوب کشید.
برشت در نیمه سال ۱۹۲۴ برای زندگی با هلنه وایگل به برلین کوچ کرد. او پس از جدایی از همسر خود، در سال ۱۹۲۷ با هلنه وایگل ازدواج کرد که سومین همسر و بیگمان زن واقعی زندگی او به شمار میرود. اولین پسر آنها اشتفان در سال ۱۹۲۶ به دنیا آمده بود، در سال ۱۹۳۰ دخترشان باربارا به دنیا آمد.
ازدواج یکی از بزرگترین درامنویسان معاصر با یکی از تواناترین زنان بازیگر قرن بیستم میتوانست نویدبخش پیوندی فرخنده و استوار باشد، اما زندگی این "زوج هنری" به هیچوجه هماهنگ و آرام نبود و در طول بیش از ۳۰ سال با انواع تنشها و کشمکشها همراه بود.
شاعر در میان خیل زنان
روابط آشفته و پيچيده برشت با زنان، به ويژه با سه زن مهم زندگیاش، يعنی همسرش هلنه وايگل، همکارش اليزابت هاوپتمان، و منشیاش روت برلاو، موضوع دهها گزارش و مقاله بوده است. برخی از پژوهشگران به ویژه از دیدگاه "فمینیستی" به برشت خرده گرفتهاند که از دستیاران خود، که عاشق او بودند، بهرهبرداری میکرد.
گفته میشود که برشت با زیرکی و گاه با شگردهای نه چندان شرافتمندانه این دلدادگان را به خدمت میگرفت، تا هم به کارهای ادبی او سر و سامان دهند و هم بستری گرم و سفرهای چرب برايش فراهم کنند. در کنار این واقعیت، نباید ناگفته بماند که خود زنان با میل و رغبت به این "بهرهکشی" تن میدادند. برای نمونه الیزابت هاوپتمان، که برخی نقش او را در تألیف برخی از کارهای برشت، بیش از یک "دستیار" ساده میدانند، به هیچوجه قبول نداشت که از سوی برشت مورد سوءاستفاده قرار گرفته است.
هلنه وایگل نیز به شیوه خود، با وجود تمام رنج و عذابهایی که از برشت دید، از زندگی در کنار او احساس غرور میکرد.
با بررسی مکاتبات برشت و وایگل میتوان چنین برداشت کرد که رابطۀ آنها تنها در اولین سالهای آشنایی از عشق و اعتماد گرم بود. پس از آن بیشتر به خاطر الزامات زندگی مشترک، ضرورتهای زمانه و مصلحتهای روشنفکرانه بود که این زندگی دوام یافت.
نامههای تلگرافی
"برخی منتقدان طعنه میزنند که نویسنده بزرگ درست دم دهانه آتشفشان درگیر ماجراهای "زنانه" بود!"
از قلم برشت نمیتوان احساسات شورانگیز انتظار داشت. بیشتر نامهها بسیار کوتاه هستند و در حد چند جمله. حتی نخستین نامههای او به هلنه وایگل لحنی "سرد" و "روزمره" دارند، حداکثر با امضایی مهرآمیز در پایان: "با بوسههای گرم از ب"، یا عبارتی ظریفتر: "از دور پشت تو را خارش میدهم، ب".
هلنه وایگل، شاید تا پایان زندگی زناشویی، سراپا عشق و ایثار و وفاداری بود. اما این احساسات با بیمهریها و بیوفاییهای مداوم همسر به سرخوردگی و تلخکامی کشید، بی آن که به خشم و اعتراضی فعال منجر شود. نامههای او گاه لحنی خسته و بیتفاوت پیدا میکند، شاید به این علت که او در رویارویی با همسر در خود نیروی کافی نمیدید و برشت نیز از این "ضعف" آگاه بود.
زمانی که هلنه وایگل از کشف رابطه برشت با مارگرته اشتفین، هنرپیشهای جوان، سخت برآشفته بود، به شدت به برشت اعتراض کرد. برشت با لحنی پوزشخواهانه از او تقاضا کرد که "الم شنگه" به پا نکند و او را به دردسر نیندازد. از واکنش وایگل نامه و سندی در دست نیست، اما روشن است که او از برشت اطاعت کرد.
لازم به ذکر است که این کشمکش به ژانویه ۱۹۳۳ بر میگردد، یعنی تنها یک ماه پیش از آتشسوزی در مجلس رایشستاگ (فوریه ۱۹۳۳) و فرار برشت و هزاران روشنفکر چپگرا و یهودی دیگر از آلمان نازی. برخی منتقدان طعنه میزنند که نویسنده بزرگ درست دم دهانه آتشفشان درگیر ماجراهای "زنانه" بود!
تبعید و آوارگی
آخرین نامه برشت به همسرش
آخرین نامهای که در مجموعه آمده، به بخشنامهای اداری شبیه است. برشت سه سال قبل از مرگ، آخرین دستورهای اجرایی را برای کارگردانی "آخرین پرده" به هلنه وایگل، همسر و مدیر تئاتر، ابلاغ میکند:
«خواهش میکنم که هلی رسیدگی کند:
۱- از مرگ مطمئن شود،
۲- تابوت از آهن یا فولاد باشد،
۳- تابوت در معرض تماشا قرار نگیرد،
۴- اگر لازم بود که به تماشا گذاشته شود، در سالن تمرین باشد،
۵- نه بر سر تابوت و نه موقع دفن نطقی خوانده نشود، حداکثر میتوانید شعر "به آیندگان" را بخوانید،
۶- اگر قرار شد که عدهای سر تابوت پاس بدهند، فقط از هنرپیشههای تئاتر باشند،
۷- موسیقی در کار نباشد،
۸- محل قبر در باغ بوکوف باشد یا در گورستان نزدیک خانهام در "شاوسه اشتراسه" و روی قبر فقط نام "برشت" حک شود روی تخته سنگی ساده.
متشکرم هلی!
برشت، نوامبر ۱۹۵۳، برلین»
با به قدرت رسيدن رژيم نازی در آلمان (۱۹۳۳) برشت آلمان را ترک کرد و کشور به کشور از برابر پيشروی ارتش نازی گريخت. او سویس، دانمارک، سوئد و فنلاند را پشت سر گذاشت تا به اتحاد شوروی (سابق) رسید. سرانجام در سال ۱۹۴۱ از بندر ولادیوستوک عازم ایالات متحده شد.
برشت و خانوادهاش در تبعید روزهای سختی گذراندند. مرحلهای که گمان میرفت زیاد به درازا نکشد، نزدیک ۱۵ سال طول کشید. برشت که از محیط هنری خود دور افتاده بود، در نوشتن همچنان پرکار بود، اما برای انتشار و اجرای کارهای خود فرصت زیادی پیدا نمیکرد.
به ویژه در امریکا شرایط زندگی برای هلنه وایگل بسیار دشوار بود. او سالهای دراز از صحنه تئاتر دور افتاد و عملا به زنی خانهدار بدل شد. کدبانوی خانه برشت بود، به بچهها رسیدگی میکرد و در حد توان آسایش شاعر حساس و پرتوقع را فراهم میساخت.
برشت در سانتا مانیکا (در لس انجلس) در نزدیکی دوستان هنرمند آلمانی خانهای خرید، اما در تلاش برای اجرای کارهای خود بیشتر مواقع در نیویورک به سر میبرد. در این دوران با روت برلاو، "منشی" دانمارکی خود، زندگی میکرد، اما در نامههای خود به همسرش وانمود میکرد که تنهاست.
در نامهای طنزآمیز که از قدرشناسی نشان دارد، نوشته است: «دارم یاد میگیرم فنجان و لیوان بشویم، اتاق را جارو بکشم و تمیز کنم، آش و سوپ بپزم، یک خودآموزی کامل! موقع ظرف شستن قدر تو را بیشتر میدانم، تو که یک عمر این کار را، مثل خیلی از کارهای دیگر برایم انجام دادی.»
در بهار ۱۹۴۴ نامهای از هلنه وایگل منتشر شده، سرشار از نکوهش و دشنام. او خبر شده بود که روت برلاو از برشت بچهدار شده است. نامه لحن بسیار تندی دارد و برخی عقیده دارند که وایگل هرگز این نامه را برای برشت نفرستاد. شاید ملاحظات سیاسی یا اخلاقی او را از فرستادن نامه باز داشته است. بعدها هلنه وایگل به دختر خود باربارا گفته بود که وابستگی مالی به برشت او را در بسیاری مواقع به سازش و سکوت در زندگی زناشویی وا داشته است.
واپسین سالها
پس از پايان جنگ جهانی دوم و آغاز "جنگ سرد" فضای سياسی تازهای در آمريکا حاکم شد. داشتن افکار مترقی "جرم" به حساب آمد، نيروها و روشنفکران چپگرا "عوامل سرخ" خوانده شدند. دولتمردان دست راستی به سرکردگی سناتور جوزف مککارتی کارزار مخوفی عليه هنرمندان و نويسندگان مترقی به راه انداختند که فرم تازهای از "شکار جادوگران" خوانده شد.
برشت در ۳۰ اکتبر ۱۹۴۷ "برای ادای پارهای توضيحات" از جانب "کميته ويژه برای تحقيق در فعاليتهای ضدآمريکايی" به واشنگتن فرا خوانده شد. او چند روز بعد ايالات متحده را برای هميشه ترک کرد و به دنبال خود خانواده را نیز به اروپا فرا خواند. برشت پس از چند ماه اقامت در سويس، به سال ۱۹۴۸ به آلمان شرقی رفت.
برشت در برلين شرقی گروه تئاتری دلخواه خود را به نام "برلينر آنسامبل" پايه گذاشت که ظرف چند سال به شهرت و اعتباری شايان دست يافت. او سرانجام توانست کارهای نمايشی خود را آنگونه که خود در نظر داشت، مطابق سبک تئاتری "اپیک"، به روی صحنه ببرد. هلنه وایگل، تنها برجستهترین ستاره این تئاتر نبود، بلکه مدیریت آن را نیز به عهده داشت.
نامههایی که برشت در این آخرین مرحله زندگی خود به وایگل نوشته، بیشتر به نحوه اداره تئاتر و اجراهای نمایشی مربوط میشود. در این نامهها همچنان تهماندهای از تلخکامی و دلگیری محسوس است، اما هر دو به این واقعیت مهم نیز آگاهی دارند که دیگری هنرمندی بزرگ و انسانی برجسته است.
برشت در نامهای میگوید: «میدانی که برای تو بینهایت ارزش قائل هستم، هرچند که به ندرت و شاید هرگز به زبان نیاوردهام.» و هلنه وایگل کتابی را با این عبارت برای همسر خود میفرستد: "از قدیمیترین ستایشگر تو!"
برتولت برشت در ۱۴ اوت ۱۹۵۶ در برلين شرقی درگذشت و در گورستان نزديک خانهاش به خاک سپرده شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر