محمد ارکون (یکم فوریه 1928- پانزدهم سپتامبر 2010) دوست داشت خود را ناقد رادیکالِ سنت اسلامی، ایدئولوژی اسلامی و گفتارِ خاورشناختیِ سنتی تعریف کند.
او طرحی فکری را پیش نهاد که بیش از طرحهای دیگر در رویکرد به اسلام، انقلابی به نظر میرسد: تاریخمند دیدنِ همهی متنها و گفتارها، نهادنِ همهی رخدادها در سیاق تاریخی، واسازی دوگانهها و براندازی آنها. او میکوشید سنت، متنها و تاریخ اسلام را از چشم اندیشمندانِ رادیکال عصر خود بخواند: لوسین فور، فرنان برودل، ژاک لاکان، میشل فوکو، ژاک دریدا، پیر بوردیو، ژاک گودی، کورنولیوس کاستوریادیس و رُنه ژرار. از همین رو بود که آثار او برای خوانندگانِ عام مسلمان غریب میآمد.
طرح فکری ارکون را شاید بتوان در سه قلمرو بازشناخت:
انسانگرایی اسلامی
محمد ارکون، از رسالهی دکترای خود، در دانشگاهِ سوربن (پاریس 3) در سال 1968 دفاع کرد. عنوان رسالهی او «انسانگرایی عربی در سدهی نهم و دهم میلادی؛ مسکویهی فیلسوف و تاریخنگار» بود. انتشارات فلسفی ورن (Vrin) در پاریس، این کتاب را دو بار چاپ کرده است. او مسکویه را به اعتبار زبانی که در نوشتار به کار میبرد فیلسوف و تاریخنگاری عرب خوانده بود. از نظر او، در عصر زرین تمدن اسلامی مجالی کوتاه برای انسانگرایی، خردگرایی، اینجهانی اندیشیدن، جهانروایی و رواداری پدیدآمده بود؛ اما این مجال چونان شهابی تندگذر از آسمانِ تاریخ اسلام ناپدید شده بود. ارکون با پژوهش دربارهی روشِ عقلانی تاریخنگاری مسکویه و سپس خردگرایان و انسانگرایان دیگری چون ابوحیان توحیدی و ابوالعلاء معری میکوشید خاطرهای گمشده را در وجدان مسلمان امروزی بیدار کند. او سخت دوست داشت این اثرش به فارسی برگردانده شود، زیرا باور داشت بیشتر انسانگرایان و خردگرایان این عصر، تبار و تیرهای ایرانی داشتهاند.
سالها بعد، ارکون دوباره به این موضوع بازگشت؛ در کتابی که همان ناشر چاپ کرد: «انسانگرایی و اسلام؛ جدالها و پيشنهادها». او با یادآوری زمانی از دست رفته میکوشید شرح دهد چرا مبارزات ملتهای مسلمان برای رهایی از استعمار به شکلگیری حکومتهای خودکامه، تفسیرهای ایدئولوژيک و خشن از اسلام، رکود اقتصادی و اجتماعی، سرکوب فرهنگی و فکری، هویتی مثلهشده و کژتابیده و در پارهای موارد مانند الجزایر – سرزمین مادری ارکون – به جنگ داخلی انجامیده است. ارکون خود را بسیار به ابوحیان توحیدی نزدیک میدید و گاه با نقل سخنانی از او، سرّ دلبران را در حدیث دیگران میگفت.
تفسیر تاریخی قرآن
ارکون مطالعات و تحقیقات فیلولوژيک اسلامشناسان را بسیار ارج مینهاد، اما باور داشت که اسلام شناسی نباید در مرزهای زبانشناسی تاریخی بایستد.
بخش مهمی از پژوهشهای ارکون دربارهی متن قرآن است. او باور داشت آنچه مسلمانان امروز از متن قرآن میشناسند، نه مقدس است، نه وحیانی. او بدون آنکه در سرشت وحی پرسش کند، میانديشيد کلمات وحیشده همه شفاهی بودند و پیامبر خود هرگز قرآن را ننوشت. در نتیجه وحی مقدس، گفتاری شفاهی بود که به شکلی تکرارناپذیر برای یک بار در تاریخ روی داد. متن امروزی قرآن که مصحف عثمان خوانده میشود، متنی است حاصل گردآوری یادداشتهای کسان بسیار از گفتههای پیامبر اسلام. در شورای تدوین قرآن دربارهی سورهبندی و آیهبندی و ترتیب آیات و نیز ناسخ و منسوخ تصمیم گرفته شده است. شورای تدوین قرآن به دستور خلیفهی سوم مسلمانان عثمان بن عفان تشکیل شده است. بنابراین، تدوین متن نهایی و قطعی قرآن در شرایطی یکسره سیاسی صورت گرفته است. ارکون میانديشيد سرشت گفتار شفاهی با متن نوشتاری متفاوت است. قرآن در تبدیل از گفتار شفاهی (وحی) به متن نوشتاری (مصحف) دگرگونی معنایی یافته است. گفتار شفاهی، مقدس اما غیرقابل دسترس است. آنچه قابل دسترس است همین متن نوشتاری است که نامقدس است و میتوان با روش نقد تاریخی دربارهی ترجیح قرائتها و روایتها و تکوین آن بحث کرد و متن نهایی و بسته شده را از نو گشود.
بر این بنیاد، بر خلاف نصر حامد ابوزید، ارکون نخست به سراغ شرایط تکوین متن قرآن میرفت. پس از تعیین جایگاهِ معرفتشناختی قرآن، او بحث روششناسی تأویل قرآن را درمیانداخت. از نگاه او روششناسی تفسیری سنتی کاملاً باید کنار نهاده شود. او به انقلاب پارادایمی و جابهجایی نظام مسائل و منظومهی فکری باور داشت. روششناسی سنتی تفسیری در چشم او ایدئولوژيک میآمد. او سرشت ایدئولوژيک بودن تفسیر سنتی را از جمله در تفسیر طبری از آیات وصیت و ارث نشان داده بود (بنگرید به محمد ارکون، نقد عقل اسلامی، ترجمهی مهدی خلجی، تهران: نشر ایده، 1379). اما نقادی او از روششناسی سنتی به تفسیر محدود نمیشد و نظام فقهی و اجتهاد را نیز دربرمیگرفت.
نقد عقل اسلامی
ارکون نظام سنتی اجتهاد را در درون پارادایم جهانشناسی و معرفتشناسی سنتی و منسوخ میدید. از نظر او اجتهاد فقیهان بر درکی از عقل، اجماع، حدیث و قرآن استوار است که در رویکرد عقلانی مدرن به این چهار پدیده قابل دفاع نیست. او نشان میداد که عقل مورد استناد فقیهان عقلی شرعی است، در حالی که عقل مدرن فارغ از استناد به شرع است. اجماع نیز پدیدهای یکسره ایدئولوژيک است و در برابر نقادی تاریخی تاب نمیآورد. قرآن نیز متنی تاریخی است نه مقدس. حدیث هم باید با روش نقد تاریخی خوانده شود و بیشتر بازتاب عقاید و نیازهای ایدئولوژيک مردمان در دوران قدیم است تا آنچه یک مسلمان امروزه میتواند به شکلی عقلانی باور داشته باشد.
ارکون عقل اسلامی را آنچیزی تعریف میکرد که سنتِ گذشته با صفت اسلامی تولید کرده است. عقل اسلامی مقدس نیست و میتواند سراپا با عقل مدرن نقادی شود، همانطور که عقل مسیحی در دوران جدید موضوع بازسنجی عقلانی قرار گرفته است. برای نمونه، دوگانههایی مانند نجس/پاک، حلال/حرام، خوب/بد، واجب/حرام، مقدس/نامقدس و زنانه/ مردانه، واقعی نیستند، مصنوعی و خیالیناند. نظام فکری سنت بر پایهی این دوگانهها بنا شده است. این دوگانهها که در پلکانی ارزشی یکی را بالاتر و دیگری را فروتر مینشاند، باید از میان بروند و سرشتِ ناواقعی بودنِ آنها آشکار شود. در کتابهایی چون «اسلام؛ اصلاح یا براندازی؟» (لندن: انتشارات ساقی، 2006) محمد ارکون به تفصیل در نقد عقل حقوقی-فقهی، عقل تفسیری و عقل کلامی اسلامی نوشت. او پیوند میان امر مقدس، حقیقت و خشونت را با بهرهگیری از آرای رنه ژرار و دیگران در سیاق اسلامی توضیح داد. ارکون رابطه میان ادیان توحیدی، مشترکات و مفترقات آن را در پرتو دانشهای نوین، از جمله انسانشناسی تاریخی تبیین کرد.
ارکون در برابر اسلامشناسان سنتی غربی
ارکون در زمانهای پژوهش دربارهی اسلام را آغاز کرد که اسلامشناسی در دانشگاههای غربی بیشتر در انحصار رشتهی اسلامشناسی/خاورشناسی سنتی بود. ارکون مطالعات و تحقیقات فیلولوژيک اسلامشناسان را بسیار ارج مینهاد، اما باور داشت که اسلام شناسی نباید در مرزهای زبانشناسی تاریخی بایستد. او روش خاورشناسان را از این رو نقد میکرد که با اسلام و تاریخ آن برخوردی اروپامحورانه دارند و روشهایی را که در مطالعهی جوامع غربی و متون یهودی و مسیحی به کار میگیرند، در پژوهش اسلام کنار میگذارند؛ گویی اسلام، متون و جوامع اسلامی تافتهای جدابافتهاند. او میانديشيد روششناسی علوم انسانی، هرمنوتیک و زبانشناسی جدید همه باید در مطالعهی اسلام اجرا شوند. از این رو، نقد او از خاورشناسی کاملاً متفاوت از نقد ادوارد سعید از آن بود. ارکون نمیکوشید از اسلام هویتی متفاوت از ادیان دیگر بسازد. او خواهان مشارکت کردن مسلمانان در عقلانیتی جهانی بود؛ عقلانیتی که به پیروان ادیان گوناگون رخصت میدهد بر پایهی معیارهایی علمی با یکدیگر گفتوگو کنند و همدیگر را به شکلی تفاهمی بشناسند.
ارکون و ترجمههای فارسی
مهمترین آثار ارکون هنوز به زبان فارسی درنیامده است. مجموعهای سهجلدی (دو جلد قرآنشناسی و یک جلد روششناسی ارکون) به این قلم در دست تألیف است. ارکون تا روزهای آخر عمر خود بر تدوین این سه جلد نظارت مستقیم داشت، اما دریغ زنده نماند تا حاصل کار را بنگرد. او به جامعهی ایران به دلیل سابقهی آن در آفرینش انسانگرایی و خردگرایی تعلق خاطر داشت و دوست داشت مخاطبان ایرانی آرا و اندیشههای او را بشناسند. او یکجا نوشته است: «ملتهای ترک، عرب و ایرانی روزی در عرصهی تاریخ وارد خواهند شد و خواهند پذیرفت که تاریخ خود را بازنویسی کنند و در پرتو روشهای مدرن معرفتشناسی معاصر و خرد انتقادی، دین خود را تأویل نمایند. این روشها مقاومتناپذیر و برناگذشتی هستند... حرکت معکوس ملتهای مسلمان در این روزگار نباید ما را بفریبد. ورای این موج خشم و خروش و پرهیز از غرب، عطش عظیم آزادی و مشارکت سیاسی و ورود به میدان رقابت تاریخ نهفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر