سروده ای زیبا از زندانی سیاسی و تبعیدی در ایذه (خوزستان) احمدرضا احمدپور
جنون داعشی
خشکانده اند مرا زسبزه های با نشاط
جدا نموده اند مرا ز سبزهای با مرام
ز روح و جان گرفته اند نفس های بی شمار
خشکانده اند مرا ز ریشه ها ز چشمه های بس زلال
برون فکنده اند مرا ز خیمه ها ز مردمان با حیا
به زیرپا گذاشته اند مرام مردمان باصفا
به جای گرگ می درند بسی، ز بره های بی شمار...
جنون و خشم ناکسان
بریده اند زما، خیال راه عاشقان
جنون داعشی کند سیه
تمام چهره های باخدا
خدا خدا کنند ولی کنند ستم به آدمای با خدا و بی خدا
کنند ستم به نام دین و اولیاء
به برگه های بی شمارِ سرگذشت آدما
ستم کنند به هیکل ادیان و کردار های انبیاء
خشکانده اند، خشکانده اند مرا زسرزمین خوب ما
ولی دلم هنوز خوش است
چرا که می بینیم هنوز در آسمان
کبوتری پرواز کنان...
و یا که می رسد هنوز به گوش
صدای بلبلی مثالِ حسِ عاشقان.
احمدرضا احمدپور
ایذه/تبعیدگاه/ 29 مهر 1393
جدا نموده اند مرا ز سبزهای با مرام
ز روح و جان گرفته اند نفس های بی شمار
خشکانده اند مرا ز ریشه ها ز چشمه های بس زلال
برون فکنده اند مرا ز خیمه ها ز مردمان با حیا
به زیرپا گذاشته اند مرام مردمان باصفا
به جای گرگ می درند بسی، ز بره های بی شمار...
جنون و خشم ناکسان
بریده اند زما، خیال راه عاشقان
جنون داعشی کند سیه
تمام چهره های باخدا
خدا خدا کنند ولی کنند ستم به آدمای با خدا و بی خدا
کنند ستم به نام دین و اولیاء
به برگه های بی شمارِ سرگذشت آدما
ستم کنند به هیکل ادیان و کردار های انبیاء
خشکانده اند، خشکانده اند مرا زسرزمین خوب ما
ولی دلم هنوز خوش است
چرا که می بینیم هنوز در آسمان
کبوتری پرواز کنان...
و یا که می رسد هنوز به گوش
صدای بلبلی مثالِ حسِ عاشقان.
احمدرضا احمدپور
ایذه/تبعیدگاه/ 29 مهر 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر