11 سپتامبر سالگرد کودتای "سيا" عليه سالوادور آلنده!
عبدالله باوی
عبدالله باوی
11 سپتامبر 1973 ژنرال آگوستو پینوشه در چهار چوب برنامه امپریالیسم آمریکا علیه سالوادور آلنده رئيس جمهور شيلی دست به کودتا زد. به دنبال اين اقدام توطئه گرانه روشن شد که هنری کیسینجر وزیرخارجه وقت آمریکا که از مخالفین سرسخت حکومت سالوادور آلنده بود، دستور طراحی این کودتا را به سازمان سیا داده بود. چرا که آلنده با اقداماتش از جمله ملی کردن بسیاری از صنایع شيلی خشم آنها را سبب شده بود.
ژنرال آگوستو پینوشه فرمانده کل نیروهای مسلح شیلی بود که از مزدوران آمريکا در شيلی بود و از جناح راست اپوزیسیون مخالف آلنده حمایت کرده و نیز از سوی آنها پشتيبانی میشد. پينوشه با توطئه و نقشه سیا ، با توسل به کودتای نظامی، دولت منتخب سالوادر آلنده را سرنگون کرد. صبح روز ۱۱ سپتامبر واحدهای نیروی دریایی شیلی بندر "والپازرو" را اشغال کردند. سپس ارتشیان کودتاگر، به کاخ ریاست جمهوری لاموندا در سانتیاگو حمله کرده و کاخ را محاصره کردند، افراد وفادار به آلنده به همراه شخص او دست به مقاومت زدند. اما حوالی ظهر به دستور ژنرال پینوشه، هواپیماهای نیروی هوایی کاخ ریاست جمهوری را بمباران کرده و سرانجام سربازان موفق به ورود به داخل کاخ شدند. پس از اشغال کاخ ریاست جمهوری توسط نظامیان، نيروهای پينوشه آلنده را کشتند. سالوادور آلنده هنگام مرگ ۶۵سال داشت. عليرغم همه تبليغات امپرياليسم آمريکا جهت لاپوشانی اين جنايت، اين کودتا همواره به مثابه لکه ننگی بر پشيانی دولت آمريکا باقی مانده و باقی خواهد ماند.
نیروهای چپ در کشور شیلی نیز که مانند سایر کشورهای آمریکای جنوبی در دوران تضعیف امپریالیسم بعد از جنگ جهانی دوم بیشتر از قبل شروع به رشد کرده بودند و افکار مارکسیستی در شیلی پیروان زیادی پیدا کرده بود؛ و نیز شرایط خاص شیلی باعث شد تا سالوادور آلنده که بیش از چهل سال در صحنه سیاسی فعال بود در انتخابات ریاست جمهوری سال 1970 پیروز شود.
سالوادور آلنده (1908 - ۱۹۷۳) از بنیانگذاران حزب سوسیالیست شیلی بود. او از نوامبر ۱۹۷۰ تا سرنگونی و کشته شدنش در کودتای ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ رئیس جمهور شیلی بود. از او در تاريخ شيلی به عنوان اولین رئیس جمهوری که با رأی مردم به قدرت رسید نام میبرند. او پیش از رسیدن به ریاست جمهوری در انتخابات ۱۹۷۰ در مقامهای سناتور، نماینده و وزیر کابینه فعالیت کرده بود. آلنده سه بار در سالهای ۱۹۵۲ ، ۱۹۵۸ و ۱۹۶۴ کاندید ریاست جمهوری شده و شکست خورده بود تا این که در انتخابات سال ۱۹۷۰ برنده شده و از سوی مجلس به ریاست جمهوری برگزیده شد. سالوادور آلنده پس از رسیدن به ریاست جمهوری، برنامهٔ خود را که "راهی بسوی سوسیالیسم" نام گذاشته بود را پیاده کرده ودر همين چهارچوب بسیاری از صنایع را در کشور ملی اعلام نمود.
از آنجا که شیلی نیز مثل خيلی از کشورهای آمريکای لاتين زير سلطه امپرياليسم و در چنگال شرکتهای چند ملیتی قرار داشت و منابع طبیعی آن غارت و چپاول میشد، این "ملی کردن" در تضاد آشکار با سیاستهای امپریالیستی و منافع انحصارات امپرياليستی و از جمله آمريکائیها قرار گرفت و به همين دليل هم از همان ابتدای شروع برنامههای سالوادور آلنده، امپریالیسم آمریکا توطئه کودتا بر علیه او را طرح ریزی کرد تا در 11 سپتامبر 1973 آنرا به اجرا در آورد.
با توجه به اين واقعيت که آلنده در جريان يک انتخابات به قدرت رسيد در آن زمان اين امر این شبهه را برای اپورتونيستها بوجود آورده بود که " به شیوه مسالمت آمیز هم میشود بقدرت رسید" . آنها بدون توجه به نتيجه کار و بدون درکی از شرایط خاص و دوره تاریخی شیلی، این میشود را به همه کشورها و از جمله به ایران هم تعمیم میدادند. و بدین ترتیب بدون در نظر گرفتن ديکتاتوری عريان رژيم شاه با چنين الگوبرداریای بر طبل مبارزه مسالمت آميز میکوبيدند.همانطور که امروز و در زير سلطه خونين "ولی فقيه" جمهوری اسلامی تبليغ می کنند که ميشود با انتخابات و اصلاحات، گرگان حاکم را تغيير داد!
سالوادور آلنده انسان بزرگی بود که با پايداریاش در مقابل کودتاچيان مزدور امپرياليسم آمريکا تعهدش به آرمانهای خود و مردمش را ثابت نمود وهمبستگیاش با مردم را با مقاومت تا پای جان نشان داد. اما او درک درستی از امپرياليسم نداشت و امپریالیسم را همچون یک نیروی خارجی میديد و نه همچون پدیدهای که در تمام مناسبات جامعه دخیل است. و مهمتر از آن متوجه نبود که تا ارتش ضدخلقی، این ماشین سرکوب طبقه سرمایهداران دست نخورده باقی بماند امکان تحقق برنامههای مردمی و تثبیت آنها وجود ندارد. محدوديتهای فکری و طبقاتی آلنده به او اجازه نمیداد درک کند که بدون تکيه بر مردم مسلح و رهبری طبقه کارگر آنهم کارگرانی که نه صرفا از سياستهای وی پشتيبانی میکنند بلکه به عنوان طبقهای که تمام نهادهای قدرت را بدست دارد امکان غلبه بر توطئههای امپرياليستی وجود ندارد. به همين خاطر هم بود که در روزهای کودتا، ارتش ضدخلقی با توسل به کودتا قدرت را بدست آورده و فاجعهای از خود در تاریخ شیلی بجای گذاشت.
در دنباله اين مطلب توجه خواننده را به آخرين سخنرانی سالوادور آلنده جلب می کنم.
عبدالله باوی
سپتامبر 2014
سخنرانی سالوادور آلنده در ساعت 9:10 صبح روز 11 سپتامبر 1973
دوستان من!
بدون شک این آخرین فرصتی خواهد بود که من با شما سخن بگویم. نیروی هوایی برجهای رادیویی پورتالس و کورپوراسیون را بمباران کرده است.
کلمات من تلخ نیستند اما از زخم و ناامیدی سرشار هستند. این کلماتی هستند که آنهایی را که سوگند دروغ ادا کردهاند را اخلاقاً محکوم میکنند: این سربازان شیلی: این سرفرماندهان افتخاری همچون دریاسالار مرینو که سرخود فرماندهی نیروی دریایی را اشغال کرده است و آقای مندوزا، این ژنرال قسی القلب فرومایه، کسی که همین دیروز وفاداری خود را به دولت اعلام کرده بود، اکنون او نیز خود را به سمت ژنرال فرماندهی پلیس ویژه شیلی منصوب کرده است.
با وجود چنین حقایقی، تنها یک چیز میتوانم به کارگران بگویم: من تسلیم نخواهم شد!
در یک چنین لحظه دشوار تاریخی، بخاطر وفاداری به خلقم، زندگی خود را فدا میکنم و به آنها میگویم كه یقین دارم دانههایی كه به دست ما در وجدانهای شریف هزاران هزار شیلیایی كاشته شده است، هیچ گاه از میوه بارآوردن، باز نخواهد ماند.
نظامیها نیرومند هستند، آنها قادرند مردم را به اسارت خود درآورند، اما روند تكامل اجتماع را نه با جنایت مانع میتوان شد، نه با زور. تاریخ در كنار ما است و مردم هستند كه آن را میسازند.
کارگران میهن من!
میخواهم از شما بهخاطر وفاداری و صداقتی که همواره نسبت به من نشان دادهاید سپاسگزاری کنم. سپاسگزاری به خاطر ایمان و اعتماد به مردی که تنها مُفسّر آرزوهایِ بزرگ عدالت بود و کلماتش احترام به قانون اساسی بوده و به این تعهّد پیوسته وفادار ماند. در این لحظات نهایی آخرین چیزی که میتوانم به شما بگویم این است که امیدوارم از این رویدادها بیاموزید: سرمایهٔ خارجی و امپریالیزم همراه با ارتجاع داخلی فضای مناسبی برای نیروهای مسلح فراهم آورده است تا به سُنتهای مرسوم (1) خود پشت کنند؛ سُنتهایی که ژنرال اشنایدر(2) آموزش داده بود و فرمانده آرایا بار دیگر آنها را تصریح و تأکید کرده بود. آنان هر دو قربانیان همان شرایط هستند، قربانیان همان افرادی که اکنون پشت سرشان در انتظار ایستادهاند تا قدرت خود را دوباره از طریق مداخلاتِ بیگانه، برای ادامهٔ دفاع از امتیازات و منافع عظیمشان به دست آورند.
بیش از همه روی سخنم با زن صبور سرزمینمان است، با زن دهقان كه به ما ایمان داشت، با زن كارگر كه بیش از حد انتظار كار می كرد، به مادر كه از توجه عمیق ما به فرزنداناش آگاه بود. روی سخنم با صنعتگران آزاد است که چون وطنپرستان رفتار کردند؛ به آنها که تا چند روز پیش مبارزه را علیه شورشی که به وسیلهٔ اصناف حرفهای اداره میشد ادامه دادند. این قشر از اصناف به وجود آمد تا از امتیازاتی که سیستم سرمایهداری به شمار کوچکی از افراد محدود میشد، دفاع کند.
من با جوانان سخن می گویم، با آن ها كه سرود خواندند، با آنها كه روح مبارزه جوی خود را به ما نثار كردند. من با انسان شیلیایی سخن می گویم؛ با كارگر، با دهقان، با روشن فكر، با آنان كه شكنجه و آزار خواهند دید، چرا كه فاشیسم زمان درازی در میهن ما زیست کرده است؛: در اعمال تروریستی، انفجار پلها و قطع خطوطِ آهن و خرابکاری در لولههای نفت و گاز. نظر بهسکوتِ کسانی که موظف بهاجرای... (این بخش از گفتههای آلنده، بعلت غرّش انفجارها شنیده نمیشد.) - تاریخ دربارهٔ آنان داوری خواهد کرد.
بدون شک رادیو ماخایانس (Magallanes) محکوم به سکوت خواهد شد و طنینِ آرام صدای من به گوش شما نخواهد رسید: این اهمیتی ندارد. امّا شما شنیدن صدای مرا دنبال خواهید کرد؛ من همیشه در کنار شما خواهم بود؛ دست کم در خاطرهٔ شما انسانی موقر و شایسته را که به همبستگی کارگران وفادار بود برجای خواهم نهاد.
مردم باید از خود دفاع کنند اما نباید قربانی شوند. مردم نباید به خود اجازه دهند که درهم شکسته شوند یا از میان برداشته شوند، مردم نباید به خود اجازه دهند که تحقیر شوند.
کارگران هموطن من!
من به شیلی و سرنوشت آن ایمان دارم. نسلهای دیگری خواهند آمد و بر این خیانت که در همه جا حضور دارد غلبه خواهند کرد. شما باید این را بدانید که خیلی زودتر از آن، خیابانهای پهناور گشوده خواهند شد تا در آنها انسانهای آزاد برای ساختن یک جامعهٔ بهتر رژه روند.
زنده باد شیلی!
زنده باد خلق!
زنده باد کارگران!
اینها آخرین کلمات من هستند و من مطمئنم که بییقین فدا شدن من بیهوده نخواهد بود. من حتم دارم که این، دست کم درسی اخلاقی خواهد بود که خیانت، بُزدلی و جنایت را محکوم خواهد کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
١ـ مقصود از سنتهای مرسوم، عدم مداخله ارتش در سیاست است.
١ـ مقصود از سنتهای مرسوم، عدم مداخله ارتش در سیاست است.
٢ـ ژنرال اشنایدر (René Schneider Chereau) فرمانده ارتش شیلی که در ۱۹۷۰ به دست عوامل ارتجاع به قتل رسید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر