فاشیسم و اسلام سیاسی
حامد عبدالصمد در سال ۱۹۷۲ متولد شد. پدر او امام
جماعت مسجد سنیها در حومه قاهره بود. او در قاهره به تحصیل زبان انگلیسی،
فرانسه و ژاپنی پرداخت و در سال ۱۹۹۵ در شهر آوگسبورگ، در جنوب آلمان
تحصیلاتش را در رشته علوم سیاسی ادامه داد.
عبدالصمد تا سال ۲۰۰۹ در دانشگاه مونیخ تدریس میکرد. او در ژوئیه ۲۰۱۳
به قاهره رفت و درباره رویکردهای فاشیستی «اخوانالمسلمین» سخنرانی کرد. پس
از این سخنرانی یکی از رهبران گروه جماعت اسلامی و سلفیها او را کافر
خواند و به مرگ تهدید کرد.
اکنون کتاب تازهای از او به زبان آلمانی و با عنوان «فاشیسم اسلامی» در آلمان منتشر شده است. از این کتاب با حضور نویسندهاش، دوشنبه، ۱۳ فروردین (۲ آوریل) در مونیخ رونمایی میشود. به این مناسبت روزنامه «تاتس» با حامد عبدالصمد گفتوگویی انجام داده است. ترجمه آن را میخوانید:
در «فاشیسم اسلامی» که به تازگی منتشر کردهاید، این نظریه را میآورید که فاشیسم در صدر اسلام ریشه دارد. اما آیا چنین نیست که فقط گروههای تندرو اسلامی رویکردهای فاشیستی دارند؟
مسلمانان احساس میکنند از برگزیدگاناند و به همین دلیل هم نسبت به دیگران احساس برتری دارند. این حس از کجا میآید؟ در قرآن چنین نوشته شده. اینکه مسلمانان بر خود میدانند که دینشان را گسترش دهند و با دگراندیشان بجنگند، ابداع اسلامگرایان نیست. یک حکم قرآنی است. همچنین جهاد از صدر اسلام وجود داشته. تصور رهبری کاریزماتیک و همچنین تصویری که از خدا در اسلام وجود دارد و اینکه با او نمیتوان معامله کرد و نمیتوان به چالشاش کشید، اینها همه در آیات قرآن آمده. این تصور کودکانه که جهان تشکیل شده از مؤمنان و کافران، این هم از ابداعات اسلامگرایان نیست، بلکه از صدر اسلام وجود داشته. به همین جهت ادعا میکنم که فاشیسم اسلامی را اخوانالمسلمین ابداع نکرده، بلکه سرآغاز آن را باید در صدر اسلام جست.
آیا به این دلیل، به نظر شما همه مسلمانان فاشیستاند؟
نه. طبعاً مسلمانان معتقدی وجود دارند که به آموزههای صلحجویانه مذهبشان عمل میکنند. من برای اسلام دو سویه قائلم: یک سویه عرفانی و اجتماعی و یک سویه قضایی و سیاسی. به نظر من سویه قضایی و سیاسی اسلام رویکردهای فاشیستی دارد و جز این هم نمیتواند طور دیگری عمل کند. زیرا وقتی یک اسلامگرا به عرصه سیاست وارد میشود، هدفی دارد و هدف او جز این نیست که به حاکمیت اسلام در جامعه تحقق بخشد و تلاش کند احکام شریعت را در جامعه اجرا کند. هدف بعدی او تسلط بر جهان است. این برنامه سیاسی یک اسلامگراست. اگر اسلام را از سیاست جدا کنیم، آنگاه رویکرد فاشیستی را از آن سلب کردهایم. اما اگر اسلام با اهداف سیاسی درآمیزد، سویههای فاشیستیاش را هم به وضوح میتوان تشخیص داد.
به نظر شما چه میتوان کرد؟
با رویکردی نقادانه باید تاریخ اسلام را بررسید. اما برای اینکار باید ابتدا قدرت سیاسی اسلام را از آن سلب کرد. در جهان اسلام هنوز چنین اتفاقی نیفتاده. سکولاریسم در نهایت به نفع همگان است.
عنوانی که برای کتابتان برگزیدهاید، عنوان سخنرانیای بود که سال گذشته در قاهره انجام دادید. بنیادگرایان مصری پس از این سخنرانی فتوای قتل شما را صادر کردند. نظرتان درباره این فتوا چیست؟
این دشمنیها فقط درستی نظریه مرا نشان میدهد. فاشیستها چه میکنند؟ آنها تلاش میکنند دگراندیشان را از سر راه بردارند و به قتل برسانند. اما، با اینحال عنوان این کتاب به این معنا نیست که میخواستم از آنها انتقام بگیرم. میخواستم نشان بدهم که چگونه به این نظر رسیدم. تلاش میکنم به لحاظ تاریخی، سیاسی و اجتماعی به ژرفا راه پیدا کنم و ببینم چه اتفاقی افتاد که کار ما به اینجا کشید و راهکارهایی بیابم برای برونرفت از بحران اسلامگرایی؛ هم در جهان اسلام و هم در غرب.
گمان میکنید اسلام گرایان مصری به استدلال شما توجه نشان دهند؟
طبعاً امیدوارم که مردم با نظریهای که در این کتاب در میان آوردهام، آشنا شوند و به آن بیندیشند؛ بدون نفرت و احساسات دیگر، بلکه با خرد. جالب است که در سخنرانی قاهره این اتفاق افتاد. پیش از این روشنفکران کتابها و مقالاتم را میخواندند. اما این روزها اسلامگرایان، نظریه فاشیسم اسلامی را آنقدر مطرح کردهاند که بسیاری از جوانان هم نظرشان به این کتاب جلب شده است. تاوانش این است که مرا همچنان به قتل تهدید میکنند.
آیا وضع بعد از برکناری مرسی بهتر نشده؟
نه. بر عکس، وضع بدتر هم شده. اخوانالمسلین خشمگین است. با اینحال، گاهی پیش میآید که از بین اسلامگرایان کسی به من مراجعه میکند و میگوید میخواهم بفهمم که تو دقیقاً چه میگویی. معلوم است که کتاب اثرگذار بوده و کنجکاوی برخی را برانگیخته. من خودم هم روزی از طرفداران اخوانالمسلمین بودم. اما شروع کردم به بررسی انتقادی کتابهایی که آنها انتشار میدهند. چنین بود که نظرم به تدریج تغییر کرد و تحولی در من ایجاد شد. به گمانم هیچ کلامی از بین نمیرود، حتی آنچه که در نظر اول عامپسند یا تبلیغی به نظر برسد. تحریک و تشویش اذهان هم اثرات خودش را به جای میگذارد و همیشه این اثرات مخرب نیست.
گفته بودید که آخرین نبرد بنیادگرایان اسلامی ممکن است مدت زیادی ادامه پیدا کند. آیا هنوز هم بر این نظرید؟
اسلامگرایان کارهای ابلهانه زیادی انجام میدهند و بسیاری از دستاوردهای مدنی را نابود میکنند. بعد نوبت میرسد به اعتدالگرایان. آنها ادعا میکنند که عیب از اسلام نیست. عیب از ماست که اسلام را بد اجرا کردهایم. پس تجربه تازهای آغاز میشود و باز یک تجربه دیگر از پی تجربههای ناکام قبلی و چنین است که این دور باطل ادامه پیدا میکند، بدون آنکه از تاریخ درس عبرت گرفته شود. یکی از دلایل شکلگیری این دور باطل این است که آموزههای مذهبی غیر قابل تغییرند. در این میان طبعاً اسلامگرایان از شکست حکومتهای سکولار در پدید آوردن جامعه مدنی، و شکوفایی اقتصادی و ایجاد اشتغال برای جوانان سود میبرند. اسلامگرایان میدان پیدا میکنند و میگویند: به خدا ایمان بیاوریم که هم دنیا را خواهیم داشت و هم آخرت را. این یک تصور کودکانه است، اما میبینید که در عمل موفق است.
پس به نظر شما نمیتوان با اسلام کنار آمد. تنها راه از بین بردن آن است؟
نه. مطلقاً. باید اسلام را از سیاست جدا کرد. انسانها به مذهب نیاز دارند. در مصر، زندگی اجتماعی بدون اسلام امکانپذیر نیست. مذهب به تذهیب اخلاق کمک میکند. بدون اسلام، در مصر ما با مشکلات اجتماعی بسیار جدی مواجه خواهیم شد. اما اگر اسلام در سیاست دخالت کند، رمق جامعه را میگیرد و بسیاری از بنیانهای مدنی را نابود میکند. اگر علاقه داریم به آینده اسلام، باید آن را از سیاست جدا کنیم.
جدایی مذهب از سیاست، برای مثال در مصر چگونه امکانپذیر است؟
به نظر من ابتدا باید برای جوانان اشتغال ایجاد کرد. اقتصاد بسیار اهمیت دارد. انسان اگر از نظر اقتصادی مستقل باشد، میتواند با استقلال هم بیندیشد. سپس میبایست به آموزش همگانی توجه کرد. این کار اما زمانبر است. باید کاستیهایی را که در طی قرنها به وجود آمدهاند، به تدریج برطرف کرد. همزمان میبایست با گفتوگوی انتقادی، در محیطی امن و کاملاً صادقانه به اسلام پرداخت. او که به اسلام مؤمن است، آزاد است که به آموزههای دینیاش عمل کند. اما او که به اسلام اعتقاد ندارد، باید آزادانه بتواند زندگیاش را بکند. در اروپا این اتفاق افتاد. برای همین لازم نیست چرخ را از نو اختراع کنیم.
منبع: «تاتس»
اکنون کتاب تازهای از او به زبان آلمانی و با عنوان «فاشیسم اسلامی» در آلمان منتشر شده است. از این کتاب با حضور نویسندهاش، دوشنبه، ۱۳ فروردین (۲ آوریل) در مونیخ رونمایی میشود. به این مناسبت روزنامه «تاتس» با حامد عبدالصمد گفتوگویی انجام داده است. ترجمه آن را میخوانید:
در «فاشیسم اسلامی» که به تازگی منتشر کردهاید، این نظریه را میآورید که فاشیسم در صدر اسلام ریشه دارد. اما آیا چنین نیست که فقط گروههای تندرو اسلامی رویکردهای فاشیستی دارند؟
مسلمانان احساس میکنند از برگزیدگاناند و به همین دلیل هم نسبت به دیگران احساس برتری دارند. این حس از کجا میآید؟ در قرآن چنین نوشته شده. اینکه مسلمانان بر خود میدانند که دینشان را گسترش دهند و با دگراندیشان بجنگند، ابداع اسلامگرایان نیست. یک حکم قرآنی است. همچنین جهاد از صدر اسلام وجود داشته. تصور رهبری کاریزماتیک و همچنین تصویری که از خدا در اسلام وجود دارد و اینکه با او نمیتوان معامله کرد و نمیتوان به چالشاش کشید، اینها همه در آیات قرآن آمده. این تصور کودکانه که جهان تشکیل شده از مؤمنان و کافران، این هم از ابداعات اسلامگرایان نیست، بلکه از صدر اسلام وجود داشته. به همین جهت ادعا میکنم که فاشیسم اسلامی را اخوانالمسلمین ابداع نکرده، بلکه سرآغاز آن را باید در صدر اسلام جست.
آیا به این دلیل، به نظر شما همه مسلمانان فاشیستاند؟
نه. طبعاً مسلمانان معتقدی وجود دارند که به آموزههای صلحجویانه مذهبشان عمل میکنند. من برای اسلام دو سویه قائلم: یک سویه عرفانی و اجتماعی و یک سویه قضایی و سیاسی. به نظر من سویه قضایی و سیاسی اسلام رویکردهای فاشیستی دارد و جز این هم نمیتواند طور دیگری عمل کند. زیرا وقتی یک اسلامگرا به عرصه سیاست وارد میشود، هدفی دارد و هدف او جز این نیست که به حاکمیت اسلام در جامعه تحقق بخشد و تلاش کند احکام شریعت را در جامعه اجرا کند. هدف بعدی او تسلط بر جهان است. این برنامه سیاسی یک اسلامگراست. اگر اسلام را از سیاست جدا کنیم، آنگاه رویکرد فاشیستی را از آن سلب کردهایم. اما اگر اسلام با اهداف سیاسی درآمیزد، سویههای فاشیستیاش را هم به وضوح میتوان تشخیص داد.
به نظر شما چه میتوان کرد؟
با رویکردی نقادانه باید تاریخ اسلام را بررسید. اما برای اینکار باید ابتدا قدرت سیاسی اسلام را از آن سلب کرد. در جهان اسلام هنوز چنین اتفاقی نیفتاده. سکولاریسم در نهایت به نفع همگان است.
عنوانی که برای کتابتان برگزیدهاید، عنوان سخنرانیای بود که سال گذشته در قاهره انجام دادید. بنیادگرایان مصری پس از این سخنرانی فتوای قتل شما را صادر کردند. نظرتان درباره این فتوا چیست؟
این دشمنیها فقط درستی نظریه مرا نشان میدهد. فاشیستها چه میکنند؟ آنها تلاش میکنند دگراندیشان را از سر راه بردارند و به قتل برسانند. اما، با اینحال عنوان این کتاب به این معنا نیست که میخواستم از آنها انتقام بگیرم. میخواستم نشان بدهم که چگونه به این نظر رسیدم. تلاش میکنم به لحاظ تاریخی، سیاسی و اجتماعی به ژرفا راه پیدا کنم و ببینم چه اتفاقی افتاد که کار ما به اینجا کشید و راهکارهایی بیابم برای برونرفت از بحران اسلامگرایی؛ هم در جهان اسلام و هم در غرب.
گمان میکنید اسلام گرایان مصری به استدلال شما توجه نشان دهند؟
طبعاً امیدوارم که مردم با نظریهای که در این کتاب در میان آوردهام، آشنا شوند و به آن بیندیشند؛ بدون نفرت و احساسات دیگر، بلکه با خرد. جالب است که در سخنرانی قاهره این اتفاق افتاد. پیش از این روشنفکران کتابها و مقالاتم را میخواندند. اما این روزها اسلامگرایان، نظریه فاشیسم اسلامی را آنقدر مطرح کردهاند که بسیاری از جوانان هم نظرشان به این کتاب جلب شده است. تاوانش این است که مرا همچنان به قتل تهدید میکنند.
آیا وضع بعد از برکناری مرسی بهتر نشده؟
نه. بر عکس، وضع بدتر هم شده. اخوانالمسلین خشمگین است. با اینحال، گاهی پیش میآید که از بین اسلامگرایان کسی به من مراجعه میکند و میگوید میخواهم بفهمم که تو دقیقاً چه میگویی. معلوم است که کتاب اثرگذار بوده و کنجکاوی برخی را برانگیخته. من خودم هم روزی از طرفداران اخوانالمسلمین بودم. اما شروع کردم به بررسی انتقادی کتابهایی که آنها انتشار میدهند. چنین بود که نظرم به تدریج تغییر کرد و تحولی در من ایجاد شد. به گمانم هیچ کلامی از بین نمیرود، حتی آنچه که در نظر اول عامپسند یا تبلیغی به نظر برسد. تحریک و تشویش اذهان هم اثرات خودش را به جای میگذارد و همیشه این اثرات مخرب نیست.
گفته بودید که آخرین نبرد بنیادگرایان اسلامی ممکن است مدت زیادی ادامه پیدا کند. آیا هنوز هم بر این نظرید؟
اسلامگرایان کارهای ابلهانه زیادی انجام میدهند و بسیاری از دستاوردهای مدنی را نابود میکنند. بعد نوبت میرسد به اعتدالگرایان. آنها ادعا میکنند که عیب از اسلام نیست. عیب از ماست که اسلام را بد اجرا کردهایم. پس تجربه تازهای آغاز میشود و باز یک تجربه دیگر از پی تجربههای ناکام قبلی و چنین است که این دور باطل ادامه پیدا میکند، بدون آنکه از تاریخ درس عبرت گرفته شود. یکی از دلایل شکلگیری این دور باطل این است که آموزههای مذهبی غیر قابل تغییرند. در این میان طبعاً اسلامگرایان از شکست حکومتهای سکولار در پدید آوردن جامعه مدنی، و شکوفایی اقتصادی و ایجاد اشتغال برای جوانان سود میبرند. اسلامگرایان میدان پیدا میکنند و میگویند: به خدا ایمان بیاوریم که هم دنیا را خواهیم داشت و هم آخرت را. این یک تصور کودکانه است، اما میبینید که در عمل موفق است.
پس به نظر شما نمیتوان با اسلام کنار آمد. تنها راه از بین بردن آن است؟
نه. مطلقاً. باید اسلام را از سیاست جدا کرد. انسانها به مذهب نیاز دارند. در مصر، زندگی اجتماعی بدون اسلام امکانپذیر نیست. مذهب به تذهیب اخلاق کمک میکند. بدون اسلام، در مصر ما با مشکلات اجتماعی بسیار جدی مواجه خواهیم شد. اما اگر اسلام در سیاست دخالت کند، رمق جامعه را میگیرد و بسیاری از بنیانهای مدنی را نابود میکند. اگر علاقه داریم به آینده اسلام، باید آن را از سیاست جدا کنیم.
جدایی مذهب از سیاست، برای مثال در مصر چگونه امکانپذیر است؟
به نظر من ابتدا باید برای جوانان اشتغال ایجاد کرد. اقتصاد بسیار اهمیت دارد. انسان اگر از نظر اقتصادی مستقل باشد، میتواند با استقلال هم بیندیشد. سپس میبایست به آموزش همگانی توجه کرد. این کار اما زمانبر است. باید کاستیهایی را که در طی قرنها به وجود آمدهاند، به تدریج برطرف کرد. همزمان میبایست با گفتوگوی انتقادی، در محیطی امن و کاملاً صادقانه به اسلام پرداخت. او که به اسلام مؤمن است، آزاد است که به آموزههای دینیاش عمل کند. اما او که به اسلام اعتقاد ندارد، باید آزادانه بتواند زندگیاش را بکند. در اروپا این اتفاق افتاد. برای همین لازم نیست چرخ را از نو اختراع کنیم.
منبع: «تاتس»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر