بازخوانی پنج نوشته به مناسبت سرکوب مجدد درویشان ایران توسط ارتجاع حاکم
اسماعیل وفا یغمایی |
قرائت عارفانه از اسلام
در باره انواع و اقسام قرائتها از اسلام عزیزاسلام عارفانه بمناسبت ماه سپتامبر المبارک رمضان
عرض کنم خدمت شما که: بعد از اسلام فقاهتی و حکومتی که هردو نوعشان دستشان در دست هم بوده و اگر چه نه همیشه در اکثر اوقات یار غار و رفیق شفیق هم و سوار بر گرده و گردن توده های مردم، یکی به طور مادی و دیگری به طور مادی و معنوی! بوده اند، میرسیم به قرائتی دیگر از اسلام، که می شود آن را قرائتی عارفانه از اسلام نام داد. قرائت عارفانه به نظر من از قابل تامل ترین و پیچیده ترین و نیزباز هم به به نظر من در نهایت کار و در آینده ماندگارترین قرائتها از اسلام است؛ که اگر چه بخصوص در دوران معاصر کتابهای زیادی در باره آن نوشته شده وتحقیقات فراوانی توسط اهل فکر در داخل ایران و خارج ایران در باره آن انجام گرفته است هنوز جای تحقیق و تامل فراوان بخصوص تاملی شجاعانه تر از تحقیقات معمول دارد. اگر تاریخ ایران را و تاریخ ادبیات را مطالعه بکنیم متوجه می شویم که اگر چه وسعت قرائت عارفانه از اسلام، به وسعت اسلام فقاهتی و معمول نیست، ولی طول عمر اسلام عارفانه مساوی طول عمر اسلام فقاهتی است و این دو قرائت در کنار هم و لی نه موافق، با هم راه پیموده اند و منزلها و مرحله های فراوان را طی نموده اند. بازهم طبق معمول باید تاکید کنم بحث و فحص در مورد قرائت عارفانه از اسلام در حوصله این یاداشتکها نیست و فرصتی طولانی را می خواهد تا ابعاد و زوایای این نوع قرائت در روشنی قرار گیرد ولی برای اینکه اهل علاقه بتوانند روی برخی نکات تامل کرده و دنباله کار را خودشان بگیرند و ادامه دهند به برخی از مختصات اشاره می کنم و نیزتاکید می کنم برای شناخت درست از قرائت عارفانه، مثلا گذراندن مقداری واحد دانشگاهی! و تورق تعدادی کتاب و جزوه! و بحث و فحصهای معمول ! و گذاشتن ریش پرفسوری و عینک ته استکانی و کشیدن پیپ و چپق! و گره درشت و نیمه درشت بر ابرو انداختن ومدارک دکترا فوق دکترا را بر دیوار آیختن مفید است ولی کافی نیست. باید فراوان خواند و سالها با شعر و ادب عارفانه و تاریخ ایران و خاور میانه دمساز بود، باید بر اداب و اخلاق وسوگ و سرور و خلقیات جاری در جامعه تامل کرد، معماری و موسیقی و آواز مردمان را شناخت، باید اهل دل و اهل درد و شور و شیدائی بود و خلاصه پس از عبورها به حیطه ادراکی قابل احساس رسیدتا قرائت عارفانه از اسلام و عرفان خود را نشان بدهد و اما برخی از مختصات: اولین مختصه قرائت عارفانه از اسلام همانظور که اشاره شد کهنسال بودن این قرائت از اسلام و هم سن و سال بودن ان با اسلام پیر و سالخورده فقاهتی و طبعا حکومتی است. وارد دنیای تصوف و عرفان که بشویم خواهیم دید حتی قبل از نواب اربعه دوازدهمین امام شیعیان، و قبل از انکه علما و فقها بتوانند بساطشان را پهن کنند، سر و کله و نغمه و نوای اولین عارفان و صوفیان پیدا شده و صدای آواز و هو حقشان در فضا پیچیده است. برخی از محققان بخصوص محققان مومن و مسلمان که از اول نتیجه تحقیقاتشان برای خودشان روشن است ، وتمام چشمی یا گوشه چشمی به اسلام فقاهتی دارند، خرقه صوفیان را به امانت گرفته شده از سلمان پارسی و امثالهم و علی ابن ابیطالب و پیغمبر اسلام و صحابه او می رسانند و خلاصه عرفان و صوفیگری را به طور کامل در سایه پر جلال و جبروت اسلام قرار می دهند. که شاید خداوند از گناهشان در گذرد و مولا شفاعتشان را بکند. عرض کنم خدمت دوستان که این ممکن است از برخی زوایا درست باشد ولی کاملا درست نیست و دقیق نیست و نیز منصفانه نیست و این راه و رسم تحقیق نیست. بعد از این اشاره خواهم کرد که بخش قابل توجه قرائت عارفانه از اسلام در مقابله با اسلام فقاهتی و نیز باآ بشخور فرهنگ قبل از اسلام خود را نشان داد تا تنفسگاهی قابل قبولتر و قابل تحملتر برای کسی که می خواست هم دین داشته باشد و هم یک کمی آزاد باشد!! فر اهم آورد بنابراین درست نیست عرفان را با اینکه اکثر عرفا دوستدار رسول اسلام و علی ابن ابطالب و صحابه و سلممن و امثالهم بوده اند به طور کامل به زیر عبا بکشیم که این واقعی نیست و بعد اشاره می کنم. قرائت عارفانه خود شاخه های متعددی دارد که هریک فرصتی را می طلبد اما دو قرائت عام یکی عرفان سختگیر تر و خشک تر و دیگری قرائتی باز تر و روشن تر در مقابل ما قرار دارد که پژوهشگر ارجمند دکتر علی معصومی در پزوهشی با نام عرفان اسلامی و عرفان ایرانی به توضیح در باره این دو پرداخته است.در این میان عرفان مورد نظر من، عرفان ایرانی است که با بزرگانی چون بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی و حلاج اغاز می شود و در عمومیت خود با کاروانی از اهل فکر و ذوق و شعورهمراهی می شود و از قله هائی چون عطار و سنائی و حافظ و سعدی و عین القضات و سهروردی و بسیاری دیگر می گذرد وبا فرهنگ و جامعه ایران می آمیزد و و تا قرن نهم فروزان و سوزان و زنده و بیدار می ماند و بعد از آن به نوعی دیگر راه می پوید تا به روزگار ما میرسد. دومین مختصه این است که قرائت عارفانه از اسلام بخصوص آنچه عرفان ایرانی نامیده می شود به طور قوی حامل ژنهای فرهنگی و فکری ایران قبل از اسلام است. اگر توجه داشته باشیم که مملکت و ملتی که بیش از هزار و پانصد سال از تثبیت هویت و فرهنگش می گذشت! و یکی از پنج مرکز کهن تمدن جهانی بود ! و برای خودش حیثیت و آبرو و غروری داشت ، پس از سقوط دولت وفرار پادشاهش مقاومت خواهد کرد و در برابر مهاجمان خواهد ایستاد، بهتر می توانیم حقیقت را ببینیم. بدون تعارف و چه مسلمان باشیم و چه نامسلمان این را باید در گوشمان فرو کنیم که: پانزده قرن فرهنگ و تمدن یک امپراطوری و یک ملت متشکل از اقوام مختلف، برگ چغندر نیست وعلوفه و یونجه نیست که شترهای مهاجمان بتوانند پس از سقوط سلطنت آنرا بخورند و با فراغت به نشخوار اسلامی آن آز ان نوع اسلامی که به ضرب شمشیر آورده بودند بپردازند. گیرم که ارتش شکست خورد وشاه فلنگ را بست، و در اول کار هم عده ای خوشخیال مثل بنده فکر کردند سلطنت رفت و جمهوری اسلامی آمد ! و خلیفه نازنین با شتر خودش نه از پاریس بلکه از مکه تشریف فرما شدند! گیرم که فکر کردند که نقل و نبات و حلوا پخش می کنند و جمهوری مبارک اسلامی به سر همه گل خواهد زد!!، و از شدت ظلم دربار وقت و ساواک یزدگرد مرحوم! به دامی افتادند که نه سر داشت و نه ته! ولی با فرهنگ میترا و زرتشت و مانی و مزدک، فرهنگی که خود استفاده برده و ساخته شده از فرهنگهای در هم جوشیده گوناگون ملل و اقوام مختلف است چه باید کرد؟. باقرنها تلاش فکری و فرهنگی چه باید کرد؟. باید تاکید کرد که ملت ایران و تمدن ایران در شاهانش خلاصه نشده بود که با فرار شاه فرهنگ هم فراری شود.در طول تاریخ ایران بارها اتفاق افتاده که شاهان فرار کرده اند و لی مردم و فرهنگشان ایستاد اند! فرهنگ می ماند و می جنگد . بدجوری هم میچنگد و برای اشغالگران دردسر ایجاد می کند. همان فرهنگ و تمدنی که به سلطه اسکندر و سلوکیان پس از صد و چند سال پایان داد، در دومین گسست تاریخ ایران نه در مقابل سپاهیان آزدی بخش اسلام ! که برخی اینطور فکر می کردند یا می کنند، بلکه در مقابل مهاجمان ایستاد. حکایت دویست سیصد سال اول تاریخ ایران پس از اسلام از سقوط یزدگرد تا دوران آل بویه و زیار و صفاریان، با بیش از صد شورش و انقلاب حکایت ملتی است که تسلیم نمیشود.امام راحل بجای آنهمه فقه و اصول! اگرمقداری به طور واقعی تاریخ و فرهنگ ایران را می فهمید، در حمله مجدد سپاهیان آزادی بخش( این بارمتاسفانه از درون ایران و از درون باورهای بی پایه ونفسهای ما!!) صابون به شکم مبارکش نمی مالید که بخواهد سر ملت ایران را در خمره ارتجاع مذهبی فرو ببرد. ایشان اگر می دانست در تضاد با فرهنگ این ملت،( اگر چه مسلمانند و میشود به بهانه اسلام از انها سواری گرفت، ولی به دلیل ساده ای که در اکثر خانه ها کتاب حافظ همسایه قرآن است و در زورخانه ها ورزش سنتی مذهبی باستانی به مدد شاهنامه فردوسی همسایه دیوار به دیوار اسلام است و رستم دستان و علی ابن ابیطالب هر دو با هم در گود زورخانه حضور دارند،)و حضرت امام و آن اسلام عزیزش دچار مشکل خواهد شد چنانکه شد و چنانکه مشکل ادامه دارد شاید مقداری شعور به خرج می داد. از امام راحل بگذرم و بروم سر صحبت خودمان! عرض کنم پس از سه قرن تقریبا جنگ و شورش و بعد از سه قرن که اساسا ایران از نظر جغرافیائی در درون شکم بسیار گنده خلافت اسلامی آنموقع( و بعد از پایان خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علی ابن ابیطالب) در درون شکم خلافت اموی و عباسی نفس میکشید و اسمش محو شده و جغرافیایش بلع شده و تاریخش نفی شده و فرهنگش به آتش کشیده شده و زباتنش ممنوع شده و هزار بلای دیگر بر سرش آمده بود ایران بر پای ایستاد و از درون فرهنگش سر بر آورد . عرض کنم خدمت رفقا که اینها نه حرفهای مفت است و نه شعارهای ناسیونالیست شوونیستی کسانی که برتری مثلا فارس بر ترک یا ترک بر فارس اعتقاد دارند که هر دو دسته از مرحله پرت اند. در طول این سه قرن تمام اقوامی که قرنها در درون جغرافیائی بنام ایران نفس میکشیدند و گذشته و فرهنگ مشترکی داشتند جنگیدند. بعدها بعد از سه قرن جنگ و کشاکش اگر چه ایران نرمک نرمک دین اسلام خاص خودش را گاهی با میل و رغبت و گاهی به ضرب روغن بادام قورت داد، به همت روشنفکران و متفکران خودش بخش بسیار با اهمیتی از روح و فرهنگ گذشته خودش را حمل و در درون رگ و پی اسلام عزیز تزریق نموده و به مدد همین ذخائر حمل شده ما شاهد عرفان ایرانی و قرائت اسلام عارفانه میشویم. ماجرای اینکه چطور این فرهنگ گذشته ایران وارد اسلام شد و چه قیمتهائی چون قتل دانشمند بزرگواری چون ابن مقفع و سهروردی و حلاج و عین القضاه و خیلی های دیگر از شهدای راه فرهنگ و فضیلت پرداخته شد تا نهالش قد کشید و شد به اندازه قد و قامت مولوی و حافظ بماند برای تحقیقات و تلاشهای خود دوستان که من به عنوان یک ایرانی کنجگاو و فضول رفتم به دنبالش و دانستم و شما هم می توانید بروید و بدانید که در این زمینه منلبع فراوانست و در دسترس.خب عجالتا اگر دلتان خواست روی این مقولات غور و کور بفرمائید تا باز بنده خدمت برسم که صحبت در باره اسلام عارفانه باقی است.. بیست و چهارم سپتامبر المبارک ماه رمضان
ادامه قرائت عارفانه از اسلام اسماعیل وفا یغمائی
دنباله اسلام عارفانه و مختصات آن
عرض کنم خدمت شما که: به کهنسال بودن اسلام عارفانه، و این که
این نوع قرائت از اسلام عزیز به طور قوی حامل ژنهای فرهنگی و فلسفی دنیای
قبل از اسلام، و گسترده تر از آن حامل بسیاری ژنهای فرهنگی هند و چین و
بعضی سرزمینهای دیگر است اشاراتی شد ، حال با اجازه رفقا بپردازم به برخی
مختصات دیگر این نوع قرائت از اسلام.
اسلام عارفانه اسلامی است که از همان آغاز گاه پنهان و گاه آشکار در مقابل اسلام فقاهتی و رسمی و درباری ایستاد و برای آن به قول معروف تره هم خرد نکرد.نمی خواهم خدمت دوستان عزیزم عرض کنم که قضیه مطلق است، و مثلا تمام عرفا و صوفیان هریک خودشان چه گوارای دوران و ولادیمیر ایلیچ زمان بودند و مثلا علیه اسلام سنتی و فقاهتی و درباری جنگ مسلحانه و بقول امام راحل تفنگ اندازی می کردند!نخیر! چنین نبود واین عبد خاطی ، تاریخنویس فلان دستگاه حزبی نیستم که بخواهم به اذن رهبر چنانکه در تاریخ حزب کمونیست شوروی شاهد آن هستیم، تمام محسنات را پشت ویترین بگذارم و بر سر عابران شیره انقلابی یا دموکراتیک یا ملی بمالم و قسمتهای ناجورحقیقت را زیر پیشخوان قرار دهم که کسی نبیند،وبه قسمتهای خوب بپردازم و مثلا اشاره کنم که حزب و رهبر بزرگوار مملکت را به اعلی علیین از اسفل السافلین برد، ولی ننویسم که در زمان تزار ملعون اعدامها سالی صد عدد هم نبود ولی در زمان استالین و سالهای سی و هشت و سی و نه به اذن رهبر کبیرمادام العمر مطلق العنان که قدرت مطلق او را در چنگالهای خود اسیر کرده بود اعدامها سر به جهنم میزد و هر ماه تعداد کشتگان امر رهبری گاه به ده هزار نفر هم می رسید،واین جناب رهبر که به جای خدا نشسته بود ولی تمام ضعفهای بشری را داشت و در زیر زرق و برق قدرت مطلق ماستمالی کرده بود بلائی بر سر روشنفکران معترض آورد که پرونده قتلهای زنجیره ای پهلوی آن لنگ می اندازد...بگذرم که ماجرا بسا دردناک است و خودتان می توانید بروید و بخوانید که چه فجایعی رخ داده وبپردازم به اسلام عارفانه!. عرض کنم که در طول تاریخ ایران ما انواع و اقسام عارف داشته ایم، و همه ابوسعید ابی الخیر و عطار و مولوی و ابوالحسن خرقانی و حلاج و سنائی و جامی نبوده اند. عارفان دیگر و با منشهای دیگر هم بوده اند مثلاعارف منفعل، صوفی شورشی، صوفیانی که ادعای دولت راه انداختن داشته اند، عارفانی که دنیا را داخل آدم نمیدانسته اند! عارفان کلک و حقه بازی که مرتکب منکرات می شدند! عارفانی که برد اندیشه و فکرشان تعجب را بر می انگیزد ،عارفانی که ازدواج نمی کردند و عارفانی که در سن هشتاد سالگی عروس سیزده چهارده ساله را به حجله می بردند و برای این که به مادر عروس نشان بدهند پیر نیستند صبحگاه زن نوجوان را خسته و نیمه جان خدمت مادرش بفرستند، عارفانی که چنانکه از اشعارشان بر می آید به روی زیبا حتی در پسران نظر داشته اند و خلاصه انواع و اقسام عارفان و صوفیان مختلف الفکر و المرام، ولی در مجموع اگر چه نه تمام، اما اکثر اینها با اسلام رسمی و فقاهتی میانه خوشی نداشته اند و بجز معدودی، که هم از توبره می خورده اند و هم از آخور! کسی از این جماعت، ملا و آخوند را پیروی نمی کرده اند. عارفان حتی در روزگار زندگانی امامان شیعه از امامان شیعه هم پیروی نمی کرده اند و اکثریت این جماعت تا قرن نهم، حتی مولوی و عطار و سنائی وخواجه عبدالله و ابوسعید و خرقانی و قریب به نود و چند در صد عارفان و صوفیان ایرانی و غیر ایرانی ، در پایه سنی مذهب بوده و کاری با تشیع نداشته اند و خودشان رهبر و مراد خاص خودشان را داشته اند که از آنها پیروی می کرده اند. به شما قول می دهم اکثر چیزهائی هم که در کتابهای ملایان به صوفیان در پیروی از امامان و تشیع آنها نسبت می دهند از پایه و اساس دروغ است و شما اطمینان داشته باشید تاریخ تشیعی که ملایان نه تنها نویسنده بلکه مخترع آن هستند و متاسفانه و بناچاراین اسناد مورد استفاده خیلی ها هم هست از پایه دروغ است و ارزشی بیشتر از روضه خوانی های آنها ندارد. پدید آمدن عرفان ایرانی در یکی از زوایای اصلی سیاسی و اجتماعی اش،بدون هیچ تعارفی! حاصل زور چپان کردن اسلام به ملتی بود که هزار و ششصد هفتصد سال بود داشت خرش را بر راههای تاریخ جهان می راند وخودش برای خودش چه از لحاظ دولت و چه از لحاظ ملت کسی بود.این ملت اما یکمرتبه دید که جماعتی سوار بر شتر و اسب به قولی سپاهیان آزادیبخش اسلام! از آنسوی مرزهایش آمده اند و همه چیزش را عوض کرده اند و متاسفانه کاری نتوانست بکند ودر گامهای اول شکست خورد وموقعی سر و کله عرفان پیدا شد که کار از کار گذشته بود وما ملت ایران، پس از زاد و مرگ دو سه نسل، استخوانهای پدران زرتشتیمان که به قتل رسیده بودند خاک شده، و مادران و خواهرانمان دو سه نسل و هر بار چندین شکم در حرم خلیفه برای ما برادران و خواهران عرب تبار زائیده بودند، و بجای زبان قدیم پهلوی و پارسی، زبان عربی آمده بود و ما بهم که می رسیدیم بجای گفتن: روز خوش! و شنیدن: شاد زی! که ایرانی ها به هم می گفتند در کوچه ها به هم که می رسیدیم از ته حلق می گفتیم: السلام علیکم و رحمت الله و برکاته و صبحکم الله بالخیر و العافیه! و موقع خداحافظی می گفتیم مع السلامه و فی امان الله و الله خیر حافظ و هو ارحم الراحمین ! خلاصه کار از کار گذشته بود. در آن روزگار مثل دوره ما صوفی و عارف نمی توانست اومانیست یا سوسیالیست یا کمونیست بشود، و با این کارش به اسلام زورکی دهن کجی بنماید ، تمام افراد هم نمی توانستند مثل ابن مقفع و یا زکریای رازی پنهان و آشکار مزدک ومانی و زرتشت را دنبال کنند. ارتداد و بیدینی خنثی و بی بو و خاصیت هم مساله ای را حل نمی کرد، زرتشتیگری هم به دلیل نداشتن پشتوانه جغرافیائی، و مملکتی که به آن پناهنده شود ضربه خردئ کننده ای خورده بود، البته عده ای به هند گریختند ولی بعدها هند هم تسخیر شد و پشتوانه از بین رفت! بنابراین عارف ایرانی که در حقیقت نمایندگی روشنفکر آزاد اندیش زخمی ایرانی را خواهی نخواهی بر عهده داشت، در دامان همین دینی که پدرش برایش به میراث گذاشته بود سعی کرد راهی و پناهی و تکیه گاهی بجوید، و فارغ از اسلام فقاهتی دریچه ای به روی آزاد اندیشی باز کند و همین کار را هم با ساختن و پرداختن عرفان و قرائت عارفانه از اسلام کرد.بنابراین خیالتان راحت راحت باشد که عارف و صوفی ایرانی علیرغم مسلمان بودن، در خیلی از اوقات اندیشه اش از خودش یا فرد دیگری که مرادش بود شروع می شد و کاری به کار امامان شیعه و سنی نداشت و آن بالا بالاها سلامی با پیامبر و درودی با خدا داشت و حتی بودند کسانی چون شمس تبریزی که می گفتند: ما محمد رسول خدا را برادر خود دانیم و فلان ملای محله را ببین که دیروز از فلان مادرش به در آمده و ما را به پیروی از خود می خواند!!.عارف و صوفی ایرانی نه تن به مذهب رسمی آن روزگار داد و نه به سوی تشیع که در اقلیت قرار داشت گریخت که احتمالا می دانست ساخت و بافت تشیعی که سرسخت تر از تفکر اهل سنت و فقیهانش ولایت را مقوله ای ارثی و خونی میداند و مساله اصلی اش در غصب خلافت و گرفتن قدرت سیاسی از خلیفه و دادنش به امام است، مجالی به آزاد اندیشی او نخواهد داد. قرائت عارفانه از اسلام به دلایل اشاره شده همیشه مورد نفرت اسلام رسمی بود و ملایان چه شیعه و چه سنی هر وقت زورشان میرسید در آزار و اذیت و کشتن عارفان و صوفیان کوتاهی نمی کردند که ماجرا از همان قرن سوم هجری که فتوای ارتداد منصور حلاج توسط یکی از نواب امام زمان صادر شد تا دوران کشتن عین القضا ت همدانی و قتل سهروردی و سرمد کاشانی و تا همین ایام که در ایران دراویش مورد نفرت آخوندها هستند و خانقاههایشان را خراب می کنند و خودشان را به زندان می اندازند. ادامه دارد. نکته مهم دیگر در مورد اسلام عارفانه این است که این نوع قرائت که در طول قرنها اکثریت شاعران و نویسندگان و بزرگان فرهنگی بدرد بخور ما در دامان آن پرورده شدند اگر چه با اسلام آمیخته است ولی موفق شده است نوعی تنفسگاه وسیع ایجاد کند و نوعی فرهنگ خاص ایجاد کند که در پروردن نسلهای متوالی نقشی موثر داشته است.انسان دوستی وگذشت و مسامحه و محبت به دیگران و حتی حیوانات، احترام به طبیعت و تمام مردمان را بندگان مورد احترام خدا دانستن، بیزاری از ریا کاری و زهد و سالوس،احترام به زیبائی و عشق، نه تنها عشق عارفانه بلکه عشق زمینی و خیلی چیزهای مثبت دیگر از مختصات اسلام عارفانه است. موسیقی و رقص خرد شده و نابود شده در زیر گامهای اسلام توسط اینان محترم داشته شد و از نو احیا گشت، اینان بودند که خود هم نواختند و هم رقصیدند و روح موسیقائی و رقصان و شاد فرهنگ ایران کهن را بر شانه های خود حمل نمودند. اینان بودند که مجال آزاد اندیشی را در زیر گامهای اسلامی که سنی آن خلیفه را نماینده قدرت خدا و شیعی ان امامان را مرکز ثقل میدانست ودر سیاست از ولایت فقیه تفکیک ناپذیر بود فراهم آوردند و با برافراختن پرچم وحدت وجود اعلام کردند همه ما در درون و با خدا زندگی می کنیم و هرم قدرت وحشتناک دستگاه اسلام رسمی و فقهی شیعه و سنی را تبدیل به کره و دایره بی نهایتی کردند که انسان و خدا از هم تفکیک ناپذیرند و این بزرگترین خدمت فلسفی و فکری عارفان به انسان ایرانی مسلمان بود که هنوز هم کار آئی دارد. بی خدائی و کفر کور و ارتدادی که صرفا نفی کند و چیزی را اثبات نکند خسته کننده است.عارفان راهی گشودند که انسان از زیر سلطه ولایت و فقیه گریخته بتواند شخصا راهی به جائی بجوید و فارغ از فقیه و شیخ و خلیفه وامام و رائد و راشد و رهبر با جهان معنوی و وجودی که می توان اسمش را خدا گذاشت ارتباطی داشته باشد و اعلام کند خدا و معنویت و دین ارث پدر کسی نیست که سقف وسیع اسمان خدا را تا سقف مسجد و منزل خودش پائین بیاورد و با جباریتی فلسفی و فقهی و آمیخته با حماقت بگوید، بدون من در جهل و ضلالت و گمراهی خواهید بود و بدون من شما را از دم در بهشت روانه دوزخ خواهند کرد بدون من نفس کشیدنتان حرام است بدون من هیچید و پوچ که منم آنکه نماینده امام است و امام نماینده پیامبر و پیامبر نماینده خدا که منم جانشین خدا بر رروی خاک!! و مردمان را با انواع احادیث بترسانند که کسی که بمیرد و امام خود را نشناخته باشد کافر از دنیا خواهد رفت و لابد به جهنم خواهد افتاد! و حارسان و ماموران خود را امر کند دست این را ببریند و پای آن را وسنگسار کنند و بر دار کشند. عارفان با یک رستاخیز عظیم فکری موفق شدند انسان اسیر شده در دگمها و ترسها و به زنجیر کشیده شده را آزاد کنند و این به واقع کم چیزی نیست. بایست در این چنبره هولناک اسیر شده باشیم و درد اسارت فکر و اندیشه را احساس کرده باشیم تا بتوانیم بفهمییم معنای این رستاخیز فکری چیست و این شورش چه زنجیرهائی را که هنوز در آغاز قرن بیست و یکم بر دست و پای اندیشه ها پیچیده شده اند از هم گسسته است. حرف در این باره بسیار است و من به مشتی از خروار اشاره کردم ، امیدوارم همین اندازه برای شما حقیقت را روشن کرده باشد و می توان گفت مردم ایران در طول قرنها و نسلهای متوالی همیشه در معرض تشعشعات فرهنگ عارفانه بوده و از آن تاثیر پذیرفته اند و انسان ایرانی در نقطه ای از وجود فرهنگی اش با حافظ و مولانا و عطار در امیخته واین در آمیختگی نوعی تعادل به جامعه بزرگ ایران بخشیده است که کتاب مقدس اسلام قران همسایه دیوان غزلهای حافظ شده است! و به نظر من وجود همین تعادل در عمق فرهنگ ایران است که حاکمانی را که بخواهند زین طلا کاری شده یا بهتر آنکه پالان مجلل و مورد شستشو قرار گرفته شده و عطر و گلاب زده مذهب را را بر پشت جامعه قرار بدهند و حکومت کنند دچار مشکل می کند. خب تا یاداشتک بعدی عجالتا روی نکات مهم همین یاداشتک تامل و تدبر بفرمائید تا در باره قرائت عارفانه با ز هم چیزهائی بنویسم. دهم اکتبر دو هزار و هفت میلادی
اسماعیل وفا یغمائی
آخرین اشارات به اسلام عارفانه و مختصات آن
عرض کنم خدمت شما که: ماه سپتامبر المبارک و رمضان هر دو به
پایان رسید و سخن فقیر در باره اسلام تمام نشد که نشد! پس تا وقت باقی است و
خودمان به پایان نرسیده ایم وبقول ملاها ملک الموت و به قول عارفان حضرت
بویحیا یعنی پدر زندگی و حیات جاویدان به سراغمان نیامده و شمع زندگی را
فوت نکرده است و باعث خوشحالی کسانی که از دانستن حقایق وحشت دارند نشده
است به لطف خدا و به کوری چشم برخی از ابلهانی که فکر می کنند به خدائی هم
معتقدند! بحث را دنبال کنیم.
عرض کنم در باره قرائت عارفانه از اسلام چیزهائی گفتم و بسا نکات باقی ماند که خودتان در صورت علاقه دنبال خواهید کرد اما اشاره بکنم که پیروان قرائت عارفانه از اسلام با اینکه ظاهرا دنبال قدرت و حکومت نبودند و درویش جماعت و عارف و صوفی، ظاهرا در دنیای خودشان و در خلوت خودشان سیر و سلوک می کردند، در تاریخ ایران یک دو سه باری سر و کله شان در چار چوب و وادی حکومت و حکومت کردن پیدا شده است که خداو پیغمبری کار را خراب کرده و بر خلاف نظر خوشبینان پدر ملت را در آورده اند. بار اولش می شود گفت در دوران مغولها بود و جنبش سربداران و بار دومش در دوران صفویان.این دو جنبش که قبل از این اشاراتی به آنها شده و بیشتر از این اشارات را می توانید در نوشته های من در باره تاریخ ایران در همین سایت و در قسمت کرونولوژی تاریخ ایران دنبال کنید و من به طور جداگانه هم آنها را در سایت و وبلاگ خواهم گذاشت تا راحت تر به آنها دسترسی پیدا کنید، در حقیقت نمایانکر دو دوره ای است که پیروان قرائت صوفیانه و عارفانه از اسلام توانستند به قدرت سیاسی و حکومتی هم دست پیدا کنند. جنبش سربداران اگر چه به طور خالص جنبشی عارفان و صوفیان نبود ولی با توجه به رهبر معنوی آنانشیخ احمد جوری و شیخ خلیفه و اعتقادات پیروان این جنبش، و اینکه شمار زیادی از فتیان و جوانمردان و عیارانی که در ارتباط با خانقاهها بودند آبشخور فکری صوفیانه و عارفانه داشتند، در قرن هشتم هجری و پانزدهم میلادی خودش را نشان داد، و چند صباحی درخشید وخاموش شد. در رابطه و تحت تاثیر این جنبش جنبش مرعشیان مازندران شکل گرفت که چندان نمیشود آن را در زمره جنبشهای عارفان و صوفیان قرار داد و بیشتر با اسلام فقیهانه و شیخانه خویش و قوم است. در دوران تیموریان ما با جنبشهای درویشان و صوفیان معروف به حروفی و نقطوی و پسیخانیان روبرو هستیم که رد پاهائی از خود در تاریخ ایران گذاشتند و به طور معمول در زیر تیغ و برنطع جلادان دولتهای وقت کار شان به پایان رسد و هیچکدام نتوانستند دولت و حکومتی تشکیل بدهند، و نیز جنبش مشعشعیان در حول و حوش همین دوران وجود داشت که راهی به جائی نبرد،اما جنبش صوفیانه دیگری که باعث شد یکی از بزرگترین سلسله ها در ایران پیدا شده و سالیان دراز قدرت را در دست بگیرد جنبشی بود که در ادامه کار و روزگار، صوفیان پیرو شیخ صفی الدین اردبیلی آنرا پدید آوردند و سنگ بنای سلسله صفوی را پس از دوران مغول و تیمور گذاشتند. در این رابطه بد نیست چیزهائی بدانیم. شيخ صفي الدين اردبيلي كه در سالهاي 560 تا735 هجري ،1252 -1334ميلادي زندگي ميكرد صوفي شافعي مذهب بسيار مقتدري بود كه دخترصوفي معروف و مقتدرشيخ تاج الدين ابراهيم ، معروف به زاهد گيلاني را به همسري گرفت و پس از مرگ شيخ زاهد جانشين او شد . داستان شيعه بودن شيخ صفي و سلسله نسب صفويان تا امام هفتم شيعيان افسانه ايست كه بعدها توسط آخوندها اختراع شد ودور مينمايد كه در شهر اردبيل كه اكثريت مردم ي آن در عهد شيخ صفي شافعي مذهب بودند به يك صوفي شيعه روي بیاورند و باعث بالا گرفتن كار او بشوند . اقتدارشيخ صفي آنچنان بود كه در هر ماه هزاران نفر به زيارت او ميامدند و فضاي اجتماعي و روحي مردم پس از تهاجم مغولان و اشاعه روحيه درويشي و صوفيگري ، هر چه بيشتر بر اقتدار شيخ صفي افزود . به نظر ميرسد حكايت تشييع صفويان در زمان شيخ جنيد ،جد شاه اسماعيل شروع شده است و جنيد شافعي مذهب به تشييع روي آورده است . دوران جنيد مصادف با مرگ شاهرخ فرزند امير تيمور وتجزيه ممالك تيموريان و جدال قره قويونلوها و آق قويونلوها با يكديگر بود و شيخ جنيد تلاش كرد از اين موقعيت استفاده كرده و با كمك مريدان خود قدرت را به دست گيرد . تبديل لقب شيخ به سلطان!! در دوران شيخ جنيد صفوي شروع شد و او خود را سلطان جنید ناميد . او ارتشي ده هزار نفره از مريدان خود ترتيب داد و به نام غزا و جهاد با كفار، طي نه سال رياست خود بر صوفيان به لشكر كشيهاي متعدد پرداخت و سرانجام درجنگ كشته شد . در دوران جانشين و فرزند او شيخ حيدر، مسلح كردن صوفيان شدت بيشتري گرفت . كلاه دوازده ترك مخصوص قزلباشان از دوران او باب شد و اردبيل به مركز اسلحه سازي براي ارتش شيخ حيدر تبديل گرديد . سلطان حيدر روزگار خود را تا پايان در پي كسب قدرت سياسي ولشكر كشي به بهانه جهاد با كفار وخونريزيهاي فراوان گذرانيد . او در ميان صوفيان و قزلباشان مقامي شبه خدائي داشت . پيروان طريقت شيخ حيدر، آشكارا شيخ حيدر را خدا ميدانستند و فرزندش اسماعيل را «ابن الله» صدا ميزدند . شاه اسماعيل پس از ماجراها و كشاكشهاي فراوان با كمك صوفيان و طوايف تركِ جنگاور و نیرومند شاملو ، استاجلو، ذوالقدر، تكلو ، افشارو قاجار ارتشي تشكيل داد و پس از شكست دادن شروانشاه و تركمانان آق قويونلو به تبريز وارد شد و بر تخت سلطنت نشست ،او بنام خود سكه زد ومذهب شيعه را به عنوان مذهب رسمي اعلام كرد. بر تخت نشستن شاه اسماعيل و بنياد گذاري سلسله صفوي از زواياي مختلف قابل تاكيد و سرآغاز يك دگرگوني سياسي و مذهبي بسياربسیار قابل تامل در ايران است كه تاثير سياسي ، اجتماعي وفلسفي آن با قدرت فراوان در زمينه ها و زاويه هاي مختلف تا روزگار ما كشيده شده.الباقی ماجرای سلسله صفوی را می توانید خودتان دنبال کنید و من هم آن را به صورت رساله ای مجزا از تاریخ ایران در سایت می گذارم ولی بدون تعارف خدمت دوستان عرض کنم که: صوفیان صفوی از همان دوران بعد از شیخ صفی دیگر در پی ترک دنیا و عالم درویشی خودشان نبودند و در پی کسب قدرت سیاسی بودند که آن را به دست هم آوردند و اسلام صوفیانه شیخ صفی با ظهور شاه اسماعیل آمیزه ای از اقتدار فقیهان قدرتمند و سلطنتی جبار گردید که سالیان دراز حکومت کرد و تاثیرات مثبت و منفی فراوانی بر جای نهاد که می شود در باره آنها بحث و فحص و تدبر و تامل کرد .خشومنت و درندگی در سلطنت نمودن صفویان و اقتدار اسلام شیعی فقیهانه در دوران صفوی نظیری در دیگر دورانها ندارد و می شود به روشنی و بدون تعارف عرض کرد که اسلام عزیز حتی از نوع عارفانه اش هم اگر بتواند بر تخت سلطنت بنشیند و قدرت سیاسی را در دست بگیرد درویشی و صوفیگری یادش خواهد رفت و به چسزی جز قدرت دریده و وقیح توجیه شده توسط مذهب و مقدسات نخواهد اندیشید و این مساله بارها در تاریخ ایران تجربه شده و دیگر تجربه بس است!و باید چه مسلمان باشیم و چه نامسلمان به طور جدی به جدائی دین از دولت فکر کنیم و اگر می خواهیم و علاقه فراوان به کتب آسمانی وقرائت آنها و کد آوردن و رفرانس دادن به مومنین و مومنات داریم ، بخاطر خدا هم شده یا خانقاهی و معبد و مسجدی بسازیم و یا در خانه در زمره امورات شخصی تا می توانیم از کتب مقدسه بهره مند شویم که دیگر تجربه بس است، پدرمان در آمد و به قول معروف جای فقهمان درد می کند. این نکته ای منفی از سیمای اسلام عارفانه بر تخت حکومت بودو حالا که تعارف نداریم و از محاسن قرائت عارفانه از اسلام عزیز حرف زدیم و او را در موارد حقیقی ستایش کردیم و ستایش می کنیم باید خدمت دوستان عزیزم عرض کنم که بخش اعظم تاریخ قرائت عارفانه از اسلام با حکومت کردن و زور گفتن سر و کاری ندارد و نباید هم داشته باشد! اما یک انتقاد را هم که در حیطه تجربه شخصی من قرار دارد باید بگویم و آن هم این است که قرائت عارفانه از اسلام اگر چه در زمینه فرهنگی و اخلاقی و انسانسازی و اومانیسم و خیلی چیزهای دیگر خدمات زیادی انجام داده است اما در موارد قابل توجهی باعث شده که اهل دل به رمانتیزم و پندار گرائی های عجیب و غریب دچار شوند و از صراط مستقیم یک تفکر واقعگرایانه و راسیونالیستی و عقل گرا و تجربه گرا که بتواند کار این دنیای مادی و سر سخت را سر و سامانی بدهد دوری جسته اند. این در حیطه تلاش و تحقیق و تجربه سی ساله این عبد مذنب قرار دارد و من با اینکه بسیار بسیار عرفان و اهل عرفان را دوست دارم و از این سرچشمه بهره های معنوی فراوان برده ام اما این انتقاد را حتی بر بزرگانی که قله های رفیع تفکر عرفانی ما را نمایندگی می کنند کسانی چون مولانا و حافظ و سنائی و عطار وارد می دانم و اگر مجالی باشد به این مقوله نیز روزگاری خواهم پرداخت. قرائت عارفانه از اسللام کنجینه عظیم و با ارزشی در طول قرنها در زمینه های مختلف مذهبی و فرهنگی و فلسفی و ادبی فراهم آورده است که خوشبختانه در دسترس است و با مطالعه و تامل در آنها می توانیم بهتر به این نوع قرائت آشنا شویم. خب عجالتا با دراویش و اهل عرفان و اهل قرائت عارفانه خداحافظی بکنیم تا برسیم به قرائت بعدی یعنی قرائتی نزدیک به عقل و منطق از اسلام.
دوازده اکتبر 2007 میلادی
در باره علل جنگ آخوند و عارف و ملا و صوفیکهن ترین اسناد و روایات
عرض کنم خدمت شما که : بنده می خواستم بحث در مورد قرائت
عارفانه از اسلام را پایان بدهم که ده دوازده تا ایمیل از خوانندگان به
دستم رسید که در آنها سئوالاتشان را در باره اسلام عارفانه طرح کره و در
این رابطه خواستار علل جنگ میان ملا و عارف و صوفی و شیخ شده بودند که این
جنگ کی بود؟ کجا شروع شده؟ اسنادش چیست؟ و چرا باید بین دو گروه مسلمان که
هردو تا خدا و پیامبر و امامان واحدی را معتقدند و هر دو سنخ مخلص مولا علی
هستند جنگ و دعوا باشد و امثال این سئوالات، که لاجرم مناسب دیدم مقداری
در این زمینه توضیحات واضحات عرض کنم! و بعد بروم بر سر سایر قرائتها از
اسلام عزیز، اما همین جا بگویم که پاسخ به این سئوا لات و کنکاشهای بیشتر،
که لاجرم در حیطه تاریخ و تحقیق ،بعضی چیزها را بی رودرواسی به چالش میکشد،
باعث دلخوری برخی از دوستان مومن و مومنه نشود که در مقوله تاریخ حجابی
نباید در کار باشد و باید انواع و اقسام تعارفات شخصی و گروهی و عاطفی و
حتی انقلابی را کنار گذاشت، تا بتوانیم حقایق را ببینیم، که حقیقت تا از
کوره چالش و بحث و فحص نگذرد دهشاهی ارزش تاریخی ندارد، و نیز نباید فراموش
کنیم که حقیقت با ذات باریتعالی و معنویت در تضاد نیست و اگر چنین تضادی
وجود داشت خودش قابل تامل است و باید ببینیم چه کلکی در کارست که حقیقت و
خدا با هم مشکل پیدا می کنند!! .و اما در یک کلام و به زبان ساده علل اصلی
جنگ بین آخوند و عارف و ملا و صوفی دو سه چیز ساده!! و پیش پا افتاده بیشتر
نیست.
اول این که صوفیان و عارفان از همان صدر اسلام اکثریتشان زیر بار امامت ورهبری و ولایتی که بود و بعدها هم ملاها شدند سردمدارش! نرفتند و خودشان ولی و مراد خودشان را داشتند! و بعضی ها هم خودشان امام خودشان بودند و حرف کسی را گوش نمی کردند که این جرم عقیدتی و سیاسی بسیاربسیار بزرگی است که یک عارف یک لاقبائی پیدا بشود و در مقابل آنهمه ملای گردن کلفت و شکم گنده و مقتدر، هو حق کنان خر خودش را براند و مقوله رهبری ایدئولوژیک ومکتبی ملاهارا خدشه دار کند. دوم این که ملا از روز اول تا حالا تقسیم قدرت را در رهبری جامعه و سوار شدن بر گردن اندیشه خلق الله و تقسیم هژمونی امامت و ولایت را که ارث پدری اوست وحقی است که گویا خدا به او واگذار کرده نمی پذیرد، و رضا نمی دهد که عارف و صوفی و درویش بیاید و دم دستگاهی داشته باشد و مریدانی را که قاعدتا باید بعد از دوازده امام شیعه پیرو ملا باشند و به مسجد بروند، جذب خانقاهها کند بخصوص که وجود خانقاهها بغل مسجد ها باعث می شد که هر مومنی که از اسلام رسمی دلخور می شود و تاب ولایت آخوند را نمی آورد و دیگر اسلام سنتی و فقیهانه را نمی کشد بدون اینکه لامذهب شود یا به الحاد و ارتداد روی بیاورد و برود در قرن اول و دوم هجری کمونیست و اگزیستانسیالیست و ملی گرا و مجاهد و چریک فدائی خلق بشود!! برود خانقاه و آنجا نفسی به آزادی بکشد و با خدای خودش درد دل کند. سوم این که ملای مفتخور پدر سوخته تقسیم ثروت را نمی پسندد و بشدت خشمگین می شود از اینکه مردم بروند و بجای خمس و ذکاتی که به جیب ملا میرود چیزکی هم بنام عشریه به دراویش بپردازند و یا نقل و قندی هم در کشکول او بگذارند و موجب تضعیف خزانه و بنیه اسلام بشوند، و نکته آخر جدال آزاد فکری نسبی درویشانه و عارفانه، با انتگریسم و فاندمانتالیسم خشک و منجمد و بنیادگرای آخوندیدرسوخته شیعه در عرصه جدال عارف و آخوند است که در سراسر تاریخ و فرهنگ ایران ادامه دارد و اکثریت شاعران و نویسندگان وفیلسوفان آزاد اندیش ما یا مشرب عارفانه داشته یا به آن متمایل بوده اند. می بینید جنگ آخوند و عارف از همان دوران قبل ازامام باقر و صادق و امام رضا و نواب اربعه امام زمان تا همین امروز و همین ساعت ادامه دارد و ادامه خواهد داشت و می بینید این جنگ در محتوا هم یک جنگ عقیدتی است، هم یک جنگ سیاسی است، هم یک جنگ اقتصادی و مالی است، وهم یک جنگ فرهنگی! این جنگ بنا بر روایات و احادیث و نوشته ها و مندرجات کتب معتبر مورد قبول اکثریت بدنه شیعه، و گله های عظیم انسانی که ملاها شبانی آن را به عهده داشته اند و هنوز هم دست بردار نیستند ،از همان دوران پیغمبر اسلام و امامان شیعه شروع شده است . ممکن است شما معتقد باشید یا بنده تحلیل کنم که تمام این اسناد دست ساز آخوندهاست و دروغ است ، بنده بخاطر حفظ احترام دوستان قبول می کنم! ولی وقتی به دنبال سند می گردیم فقط نفی و این که اینها دروغ است و ارتجاعی است کافی نیست و خوبست مقداری مدرک وسند از منابع شیعیان انقلابی و مترقی در دسترس من و شما باشد که بتوانیم بدانیم در طول تاریخ چه خبر بوده است ! .متاسفانه واقعیت این است که مدرک و سندی جز اینها در دسترس نیست و ملاها در طول دوازده قرن گذشته نویسندگان تقریبا منحصر به فرد مدارک و اسناد شیعه بوده اند وحتی مسلمانان انقلابی بجز قرآن کتاب دیگری که در طول قرنها دست نوشته ملا نباشد و یا رد پای ملا بر آن پیدا نباشد ندارند، بنابراین با نفی این اسناد ، می توانیم فقط به تحلیل و تفسیر و باورهای خود دلخوش باشیم و بگوئیم اینها را قبول نداریم که البته این حق ماست ولی فقیر عجالتا به سند و مدرک احتیاج دارم و بر این روال حالا بد نیست به نمونه ها بپردازم. یک خروارکتاب و رساله علیه عرفان و صوفیان و عارفان بدون تعارف بیش از یک خروار کتاب علیه عارفان و صوفیان نوشته اند و ماجرا هنوز هم ادامه دارد، خوبست اگر فرصت دارید بعضی از آنها را ورقی بزنید تا بدانید چه خبر است.از جمله کتابها اینها را می توانید مطالعه کنید. برخی کتب معروف از نامدارترین عالمان شیعه بر علیه صوفیان و عارفان :رساله رد علی الصوفیه والغالیه:نوشته حسین بن سعید بن شاذان از اصحاب امام رضا / رساله ردی بر حسن بصری:فضل بن شاذان /کتاب الرد علی الغلاه:ابواسحاق کاتب از اصحاب امام عسگری /رساله الرد علی اصحاب منصورحلاج نوشته ملای بزرگ و نامدار شیعه شیخ مفید/ رساله مجامیع فی الرد الصوفیه وغیره نوشته عالم بزرگ شیعه شهید اول/ رساله حدیقه الشیعهنوشه عالم نامدار شیعه مقدس اردبیلی/ رساله فی الرد الصوفیه اثر عالم نامدار شیعهعلی بن محمد بن الشهید الثانی/کسر الاصنام الجاهلیه نوشته فیلسوف و فقیه نامدارملا صدرا/ رساله الرد علی الصوفیه نوشته محمد بن علی الکراجکی/ رساله عین الحیاه:محمد باقر مجلسی/ رساله الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه نوشته عالم بزرگ شیعه شیخ حر عاملی/ رساله نفحات الملکوتیه فی الرد علی الصوفیه نوشته شیخ یوسف بحرانی/ رساله خیراتیه فی الابطال الصوفیه نوشته آقا محمد علی بن وحید بهبهانی/ رساله تحفه الاخیار نوشته مولی محمد طاهر قمی. اینها شمار اندکی از یک خروار کتاب و رساله ای هستند که توسط بزرگان شیعه علیه عرفان و صوفیان از قرنها قبل نوشته شده است.اکثر این علما از ستونهائی هستند که اگر از زیر اسلام شیعی معمول بیرونشان بکشیم سقف فرود خواهد آمد!! و مومنین و مومنات را گیج و منگ بر جای خواهد نهاد.حال از این کتابها برویم به سراغ شیوه برخوردی که وجود داشته یا ملایان ادعا داشته اند که وجود داشته و اسنادش را ارائه کرده اند و به سادگی قابل دسترس است. نظر پیامبر اسلام در باره صوفیان با اینکه سر و کله صوفیان مدتی پس از پیامبر اسلام پیدا شد و در دوران او اگر عارفی هم بود درجمع اصحاب او ناپیدا بود اما احادیثی در کتب مختلف و جود دارد که دال بر موضعگیری پیامبر بر علیه صوفیان است و بر اساس این اسناد گویا پیامبر هم از اینکه در دوران او یا بعد از او کسانی بنام اسلام ساز دیگری بزنند ناراضی بوده است.بر اساس این اسناد از جمله پيامبراز پديد آمدن اين گروه خبر داده و گفته است:«لا تقوم الساعةُ علي اُ متي حتي يقوم قومُُ من اُ متي اسمهم الصوفية ليسوا مني و اِنهم يَحلَقُونَ للذكر و يرفعون أَ صواتَهُم يَظُنُونَ آنَهُم علي طريقَتي بل هُم آضَلُّ مِنَ الكُفار وَ هُم ا هلُ النار لَهُم شَهيقُ الحِمارِ»(سفينة البحار ج2 ص58)« روز قيامت بر امتم بر پا نشود تا آنكه قومي از امت من به نام «صوفيه» برخيزند آنها از من نيستند و بهره اي از دين ندارند و آنها براي ذكر دور هم حلقه مي زنند و صداهاي خود را بلند ميكنند به گمان اين كه بر طريقت و راه من هستند نه ، بلكه آنان از كافران نيز گمراه ترو اهل اتشند و صدائي دارند مانند عرعر اَلاغ»از اين روايت معلوام ميشود كه صوفيگري در زمان پيامبر (ص)نبوده و آن حضرت به عنوان خبر از غيبت پيشگوئئ كرده است كه بعدها چنين فرقه اي در ميان امت پيامبر(ص) پيدا خواهند شد و اين معجزه دلايل صحت آن حديث مي باشد و ديگر اينكه در اين روايت تصريح شده است كه آنان بر طريقت پيامبر نيستند از كفار نيز گمراه ترند.پيامبر اسلام همچنین در روايتي از لعن ملائكه بر اين گروه خبر داده است ، آنجا كه در اثناي سفارشهاي خود به« ابوذر»فرمود:«با اباذر يَكون في آخر الزمان قوم ُُيلبسون الصُوفَ في صيفهم وشتائهم يرون الفضل لهم بذالك علي غيرهم اولئك يلعَنُهُم ملائكةُ السماء والأرض»(وسائل الشيعه ج 3 ص362)«اي اباذر در آخر الزمان قومي پيدا ميشوند كه در تابستان و زمستان لباس پشمينه مي پوشند واين عمل را براي خود فضيلت و نشانه زهد و پارسائئ ميدانند ، آنان را فرشتگان آسمان و زمين لعن ميكنند »
نظر امام صادق در مورد صوفیان
در باره نفی و ذم اهل طریقت از جمله روايت كرده انداز امام حسن عسكري که روایت نمود از امام صادق از حال «ابو هاشم كوفي»صوفي-بنيانگذار تصوف در اسلام – سئوال كردند، و امام صادق گفت: جدافاسد العقيده است او همان كسي است كه از روي بدعت مذهبي اختراع كرد كه به آن تصوف گفته مي شود و آن را فرار گاه عقيده خبيث خود ساخت»از اين روايت معلوم ميشود عقيده تصوف «ابو هاشم كوفي»(م255هجري)انكار دين و آئين بود . وچون جرأت اظهار آن را نداشت، لذا به نام تصوف گفت به حق واصل شده راتكليفي نيست و آنرا گريزگاهي براي خود و اكثر بي دينان قرار داد».به سند صحيح از «احمد ابن محمد بز نطي» روايت كرده اند كه مردي به امام صادق نقل كرد در اين زمان قومي پيدا شده اند كه به آنها صوفي مي گويند در باره انها چه مي فرماييد ؟.امام ششم در پاسخ گفت«انهم أعدؤُ نا فمن مال إليهم فهو منهم و يُحشَرُ معهم و سيكونُ أ قوام يّدعونَ حُبّنا و يميلون إ ليهم ويتشبهون بهم و يلقبون أنفسهم بلقبِهِم ويُأوّ لون أ قوالهم ألا فمن مالَ إ ليهم فليس منا و إنا منه برآءُ و من أ نكرهم و ردّ عليهم كان كمن جاهد الكفار بين يدي رسول الله(ص) »(حديقة الشيعه ص3 562) .«آنها (صوفيان) دشمنان ما هستند ، پس هر كس به آنها ميل كند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد و به زودي كساني پيدا ميشوند كه ادعاي محبت مارا ميكنند و به ايشان نيز تمايل نشان ميدهند خود را به ايشان تشبيه نموده و لقب آنان را بر خود ميگذارند و گفتارشان را تأ وبل ميكنند .بدانكه هر كس به ايشان تمايل نشان دهد ار ما نيست و مااز او بيزاريم و هر كس آنان را رد كند مانند كسي است كه در حضور پيامبر اكرم(ص) با كفار جهاد كرده است» نظر امام باقر در مورد صوفیان و عارفان و دو عارف نامدار «كليني» عالم نامدار به سند معتبر از « سدير صيرفي» روايت كرده كه :من روزي از مسجد بيرون ميآمدم و امام داخل مسجد مي شد ،دست مرا گرفت رو به كعبه كرد و فرمود: اي سدير!مردم مأمور شدند از جانب خداوند كه بيايند و اين خانه را طواف كنند وبه نزد ما آيند وولايت خود را بر ما عرضه نمايند».سپس فرمود:«لا سديرفاُريك الصّادّين عن دين الله . ثم نظر إلي أ بي حنبفة و سفيان الثورئ فئ ذلك الزمان و هم حلَق في المسجد فقال:هؤلاءِالصّادّون عن دين الله بلا هدي من الله ولا كتاب مبين . إنّ َهؤلاء الأ خابث لو جلسوا في بيوتهم فجال الناس فلم يجدوا أ حداً يُخبرهم عن الله تبارك و تعالي و عن رسوله _ص)حتي يأ تونا فنخبرهم عن الله تبارك و تعالي عن رسوله». اي سدير ! مي خواهي كساني را كه مردم را از دين خدا جلوگيري مي كنند به تو نشان دهم؟آنگاه به ابو حنيفه و سفيان كه در مسجد حلقه زده بودند ،نگريست و فرمود :اينها هستند كه بدون هدايت از جانب خدا و سندي آشكار ،از دين خدا جلوگيري مي كنند اگر اين پليدان در خانه هاي خود بنشينند و مردم را گمراه نكنند ،مردم به سوي ما مي آيند وما ايشان را از جانب خدا و رسول خبر مي دهيم ».در اين روايت از «سفيان ثوري » (م161هجري) كه از سران صوفيه محسوب مي شده ، به شدت انتقاد شده است.و ضمناً امام باقر در اين حديث به خطر آن دونفر كه سمبل دو جريان و حركت آن زمان بودند وبه گفته ملایان دستگاه خلافت آنها را در مقابل خاندان رسالت تراشيده بود، اشاره كرده است. نظر و موضعگیری امام رضا در مورد صوفیان و اما در باره نظر و موضعگیری امام رضا ،به سند صحيح از «بز نطي»و« اسماعيل بن بزيع» از امام رضا روايت كرده اند كه گفته است:«من ذُكِرَ عِندَهُ الصوفية و لَم يَنكر هُم بِلِسانِهِ وَ قَلبِهِ فليسَ منا و مَن أنكَرَ هُم فكَأنَما جاهَدَ الكُفار بينَ يدي رسول الله(ص)»(سفينةالبحار ج2 ص57)«هر كس نزد او از صوفيه سخن به ميان آيد و به زبان و دل انكارايشان نكند ، از ما نيست و هر كس صوفيه را انكار نمايد گويا اين كه در راه خدا در حضور رسول خدا(ص)با كفار جهاد كرده است» همچنین روايت كرده اند كه جمعي از صوفيان وارد محضر امام رضا شدند و به عنوان اعتراض گفتند :مأمون فكركرد ورأي اوچنين شد كه امامت وولايت را به تو بدهد ولي امامت حق كسي است كه غذاي سفت بخورد و لباس زبر بپوشد و سوار خر شود وبه عيادت مريض برود وتو اين كارها را نمي كني.امام رضا به آنها فر مود:« إنَّ يوسف كان نبيّا ًيلبس أ قبية الديباج المزورة بالذهب ويجلس علي متكآتِ آلِ فرعون ويحكم، إنّما يراد من الإمام قسطةو عدله إذا قال صدق وإذا حكم عدل وإذا وعد أنجز ثم قرء : (قُل مَن حَرّمَ زِينَةَ اللهِ الّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ)«يوسف پيامبر بود وقباهاي ديباي مطلا مي پوشيد وبر مسند آل فرعون تكيه ميزد و حكم مي راند واي بر شما همانا از امام عدالت و دادگري متوقع است كه چون سخن بگويد ، راست بگويد وچون حكم كند به عدالت باشد و چون وعده دهد ، به وعده خود وفا كند . سپس ان حضرت آيه زير را قرائت فرمود:« بگو چه كسي زينتهاي خدا را كه براي بندگان آفريده حرام كرده است واز صرف روزي حلال و پاكيزه منع نموده است ». نوشته اند در موارد مختلف صوفيان وريا كاران به روش زندگي سايرامامان نيز اعتراض كرده اند وپاسخهاي متعددي شنيده اند . به سند معتبر از « حسين بن سعيد» روايت شده است كه گفت سألت أبا الحسن (ع) عن الصوفية و قال:«لا يقول أحد بالتصوف الا لخُدعة أو ضلالة أو حماقة و أما مَن سمي نفسه صوفيا للتقية فلا إثم عليه و علامته أن يكتفي بالتسمية فلا يقول بشيئ من عقائد هم الباطلة» از حضرت رضا (ع) سوال كردم از حال صوفيه؟ فرمود « كسي قائل به تصوف نمي شود مگر از روي خدعه و مكر يا جهالت يا حماقت و ليكن اگر كسي از روي تقيه خود را صوفي بنامد ، تااز شر انها در امان بماند بر او گناهي نيست به شرط انكه بر چيزي از عقائد باطلشان قائل نشود. نظر و موضعگیری سفت و سخت امام علی النقی در مورد عارفان و صوفیان «در مورد نظر امام علی النقی ،شيخ مفيد عالم نامدار شیعه به سند صحيح از امام علي النقي روايت كرده است كه «محمد ابن حسين بن ابي الخطاب»در خدمت امام علي النقي در مسجد النبي بودم كه در آن حال جمعي از اصحاب ان حضرت شرفياب حضور آن حضرت شدند و درميان ايشان « ابو هاشم جعفري » نيز بود كه او مردي بسيار بليغ و با كمال بود ودر نزد آن حضرت مقام و منزلت عظيمي داشت و چون اصحاب در كنارش قرار گرفتند ،بنا گاه جمعي از صوفيه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذكر گرديدند ،حضرت فرمود:« لا تلتفتوا إلي هؤلاء الخّداعين فإنَّهم خلفاء الشياطين و مخربوا قواعد الدين يتزهّدون لراحةالأجسامِ و يتهجّدون لتصييد الأنعام يتجوّ عون عُمُراًحتی .به اين حيله گران اعتنا نكنيد زيرا جانشينان شياطين و خراب كننده قواعد دين مي باشند . زهد ايشان براي راحتي بدنهايشان و تهّجد و شب زنده داريشان براي صيد كردن عوام است. عمري را در گرسنگي به سر برند تا عوام و ناداني را مانند خرها پالان كنند و زين بر پشت آنها گذارند ».لا يهللون إ لا لغرور الناس ولا يُقَلّلُون الغذاء إلا لملأ العساس واختلاف الدَ فناس يتكلمون الناس بإملائهم في الحبّ و يطر حو نهم بإ ذ لالهم في الجُبّ أورادهم الرقص و التصديقة وأذكار هم الترنّم والتغنية فلا يتبعهم إلّا السفاءولا يعتقدهم إلا الحُمقاء فمن ذهب إلي زيارة أحد ٍ منهم حيّاً أو ميّتاً فكأ نّما ذهب إلي زيارةالشيطانِ و عبدةِ الأو ثان ومن أعان أحداً منهم فكانما أعان يزيد و معاوية وأباسفيان».« ذكر نمي گويند مگر براي فريب مردم و خوراك خود را كم نمي كنند مگر براي پر كردن قدح و ربودن دل احمقان ، با مردم دم از دوستي خدا زنند تا ايشان را به چاه اندازند ،اوراد ايشان رقص و كفزدن و غنا و آوازه خواني است و كسي به سوي انها ميل نكند و تابع ايشان نگردد مگر آنكه از جمله سفيهان و احمقان باشد هر كس به زيارت يكي از آنان در حال حيات و يا بعد از مرگ برود ،مانند آن است كه به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد و هر كس ياري ايشان كند ،گويا يزيد ومعاويه و ابو سفيان را ياري كرده است.»در همان موقع يكي از اصحاب آن حضرت عرض كرد :«و إن كان معترفاًبحقوقكم؟»اگر چه آن كس به حقوق شما اقرار داشته باشد ؟! حضرت نگاه تندي به او كرد و فرمود:« دَع ذا عنكَ مَنِ اعْتَرَف بحقوقنا لم يذهب في عقوقنا أما تدري انهم أخسّ طوائف الصوفية والصوفية كلهم من مخالفينا و طريقتهم مُغايرة لطريقتنا وإن هم إلاّ نصاري و مجوس هذه لامّة اُولئك الذين يجهدون في إطفاءنور الله والله يُتمُّ نوره و لو كره الكافرون».«اين سخن را ترك كن ،مگر نمي داني هر كس حق ما را بشنتاسد ،مخالفت امر ما نمي كند ،آيا نمي داني ايشان پست ترين طوائف صوفيه ميباشند و اين صوفيان كلشان مخالف ما هستندو طريقه آنها باطل و برخلاف طريقه ماست و اين گروه نصاري و مجوس اين امت هستند و آنان سعي در خاموش كردن نور خدا (محو اسلام) ميكنند و خداوند نور خود را تمام ميكند اگد چه كافران خوش ندارند».از اين روايت صحيح كه متن و ترجمه آن نوشته شد چند نكته قابل توجه است. نکات قابل توجه در این موضعگیری الف- مضمون ان انكار و مذمت تمام صوفيه است و تصريح به آنكه آنها عموما ً مخالف طريقه اهل بيت ميباشند و اگر چه دم از علي و اولاد او بزنند و ادعاي تشييع نمايند آنان ازسايرفِرَقِ صوفيه پست تر و نزد شيطان محبوبتر ند زيرا آنان باعث گمراهي شيعيان ميشوند .ب- غضب امام علی النقی نسبت به آن مرد كه گفت : «ولو معترف به حقوق شما باشد»در جواب گفت:آن كس كه معترف به حقوق ما مي باشد با ما مخالفت نمي كند.يعني آنان در ادعاي خودروغگو هستند و اعتراف به حقوق اهل بيت با تصوف و صوفيگري سازگار نمي باشد. ج- آنجا كه گفت صوفيه هم پيمان شيطان هستند و زيارت ايشان زيارت شيطان است معلوم ميشود ايشان روابط تنگاتنگ و سر وسري با شيطان دارند و گمراه كردن بندگان خدا و غيب گوئي و مكاشفات و ادعائي ايشان هم به كمك شيطان است شيطان در نظر مريدان مجسم مي شود و مرشد مي گويد حق تجلي كرده و چون به حق واصل شده اي امام به زيارت شما امده مريد بيچاره از شوق به وجد مي آمد و گريه شوق به سر مي دهدد- فرمود: هر كه ياري ايشان كند ، ياري يزيد و معاويه و ابو سفبان كرده با آنها محشور خواهد شد. پس كساني كه نسبت به ايشان خوش بين بوده . كلمات كفر آميز و آلوده به خرافات آنان را تأويل ويا حمل به معاني صحيح ميكنند ، به گناه بزرگي مرتكب شده اند چون ياري ايشان نموده اند ود رواقع بدتر از يزيد و پدران وي هستند زيرا او بدنهاي اهل حق را پايمال كرد و ايشان افكار و عقائد آنان را نابود كردند!ح- از آنها تعبير به نصاري و مجوس شده است ، شايد به خاطر اينكه تأثير و اديان قديم ايراني در تصوف بيشتر بوده است بنابر اين،صوفيها اگر چه خود را مسلمان مي نمايند ولي در ميان مسلما نان بسان نصاري ومجوس مي باشند.و- اوآنان را به بت پرستان تشبيه نمود، شايد برا ي آن است كه انان صورت مرشد و قطب خود را در حال عبادت مانند بت مورد توجه قرار مي دهند. در هر حال نمونه ها در این زمینه کم نیست که توسط فقیهان و عالمان شیعه در طول تاریخ ثبت شده است و از جمله عالم بزرگ شیعه«شيخ حر عاملي »(متوفي هزار و صد و چهار ه-ق) صاحب كتاب« وسائل الشيعة» كتابي به نام«الاثني عشريه»در انكار و نكوهش آنان نقل كرده است وي مي نويسد:«جميع الشيعه أنكروهم» (أي الصوفية) و نقلوا عن أ حاديث كثيرة في مذمتهم و صنف علماءالشيعةكتبا كثيرةفي ردهم وكفرهم منها كتاب الشيخ المفيد في الرد علي أصحاب الحلاج و ذكر فيه أن الصوفية في الاصل فرقتان حلوليةو اتحادية»(الاثني عشريه ص53) «تمام شيعيان . فرقه هاي صوفيه را انكار نموده اند و از امامان خويش احاديث بسياري در نكوهش آنان نقل كرده اند و علماي شيعه كتابهاي بسياري در رد اين فرقه و اثبات كفر آنان تأليف نموده اند كه از آن جمله كتاب شيخ مفيد در رد براصحاب حلاج است كه در آن آمده است :صوفيه در اصل دو فرقه :حلوليه و اتحاديه مي باشند». خوب دوستان یاداشتک فقیر این دفعه خیلی دراز شد و تمامش می کنم میبینید این جنگ دامنه اش تا اعماق تاریخ کشیده شده است و نومنه های عجیب و غریبی در دست است ، فارغ از هر چیز اگر این همه مقداری ما را به تامل وادارد و روی علل و نتایج فکر کنیم احتمالا چیزگی خواهیم فهمید و رازهائی مکشوف خواهد شد. در یاداشتک بعدی می پردازم به مواضع علمای معاصر شیعه در این جنگ و بعد میروم بر سر قرائت عقلانی از اسلام و باقی قضایا. زنده باشید. پانزدهم اکتبر دو هزار هفت میلادی مواضع رسمی ملایان ریز و درشت قدیمی و جدید علیه صوفیگری و عرفان عرض کنم خدمت شما که که در یاداشتک قبلی مقداری نظرات کهنی را که آخوندهای بی دین! و نامسلمان از قول امامان شیعه و حتی پیامبر اسلام علیه عارفان و صوفیان به کار می گیرند خواندید.حالا این نظرها چقدر صحت دارد و امام محمد باقر و امام جعفر صادق و سایرین چنین چیزهائی در مورد عارف و صوفی گفته اند یا نگفته اند، و این حرفها جعلی است یا واقعیت دارد خودش مسئله ای است که کند و کاو در باره آن کار حضرت فیل است.مثلا باید توجه داشته باشیم که اگرآدمهای خوشبین مسلمانی باشیم و به معصومیت امامان شیعه معتقد باشیم و فرض کنیم اینها دروغ است،باید توجه داشته باشیم که کسانی که این دروغها را گفته اند هر کدامشان یکی دو کیلو ریش و پشم داشته و چندین کیلو عمامه! و اکثر آنها از ازکان شریعت معمولند! و اسناد و مدارکی که این حضرات بر جا نهاده اند همان اسناد و مدارکی است که بناچار و متاسفانه از قرن دوم تا نهم و بخصوص از قرن نهم تا همین الان خلق الله در زندگی مادی و معنوی خود، معنوی به معنی مردمانه خود از آنها استفاده کرده اند و امورات مذهبی شان را از امورات مادی و دنیوی گرفته تا امورات معنوی و اخروی،واز مسجد گرفته تا مضجع یعنی رختخواب! و از سماع گرفته تا جماع را به مدد همین اسناد راس و ریس کرده و هنوز هم می کنند.نکته دیگر این است که می شود فکر کرد که شاید ملاها نمک و فلفل قضیه را زیاد کرده باشند ولی خدا و پیغمبری هم اگر محاسبه بکنیم، در عرضه جنگ مکتبی و روحیه هژمونی طلبی شیعه، که خود را صاحب یک حق برباد رفته تاریخی و ایدئولوژیک می داند و حتی در قرن بیست و یکم هم سفت و سخت به دنبال این حق می گردد تا آن را به صاحبش برگرداند!،میشود فکر کرد که حتی برای امامان هم وجود یک مشت صوفی و عارفی که طریق دیگری در کنار طریق شریعت ایجاد کرده ودر حقیقت یک انشعاب یا چند انشعاب بوجود آورده اند و اسمش را گذاشته اند طریقت، و زیر بار هژمونیت! نمی رفته اند احتمالا خوشایند نبوده است، بخصوص که مساله هژمونیت در شیعه مو لای درزش نمیرود و شوخی بردار نیست،بخصوص که شیعه صاحب ادعا، در طول تاریخ چه ارتجاعی و چه معتدل و چه انقلابی اش، اولین و آخرین حرفش در عرصه مکتب و ایدئولوژی و لاجرم سیاست، سیاستی کاملا ایدئولوژیزه شده،و اگر هم ایدئولوژیزه نباشد مطمئنا خواهد شد، باز پس گرفتن حق رهبری امامان شیعه و دادن این حق به کسی است که باید این حق را به او داد و در همین جاست که مقوله ولایت و ولایت فقیه بناچار ریشه های خود را چه بخواهیم و چه نخواهیم سفت می کنند، مگر اینکه خودمان را از این ورطه و بهتر است بگویم منجلاب سیاه و گندیده ومتاسفانه هنوز مقدس فکری بیرون بکشیم و سئوال کنیم کدام حق پدر من! اگر فلان کس حق دیگری را به قول تو در قرن هشتم هجری خورده است!! گناه من ایرانی چیست که باید تاوان آن ر قرنها بعدا بپردازم؟گناه من چیست، مگر این که معتقدم هیچ حقی مشروع نیست و حرف مفت و چرند است مگر حقی که یک ملت با شعوری روشن ورای آزاد و آگاهی به منافعش و بخاطر رتق و فتق امور دنیوی مملکتی اش به نمایندگانش اعطا کند و رهبری جامعه را به دست او بسپارد! باید برای این حق جنگید ورنج کشید و مرد و نه هیچ حق دیگر که امروزه اگر علی ابن ابیطالب و امام جعفر صادق هم زنده بودند و ناسیونالیته ایرانی داشتند می بایست با رای آزاد مردم نماینده مجلس و یا رئیس جمهور مملکت شوند و نه هیچ حق آسمانی و مکتبی دیگر، که بجز این حق تمام حقوق دیگر سر از ولایت فقیه در می آورد و بس. مقوله تصوف می تواند برای امامان برحق شیعه هم چندان خوشایند نباشد. بخصوص که اکثر این عرفا از اهل سنت باشند وجنگ فکری درمحتوای جنبه شدید تری به خود بگیرد.و یکطرف ، اصحاب علی ابن ابیطالب کرم الله وجه، و در سوی دیگر پیروان عمر ابن خطاب رضی الله عنه صف بکشند.در هر حال و با اینکه من در طول بررسی های خود رفتار امامان شیعه را بخصوص از چهارم تا یازدهم که هیچوقت زمام حاکمیت را در دست نداشتند وانسانهای صلح دوست ومردمگرا و اهل مطالعه و آرامش طلبی بوده اند،و در زیر سیطره خلفای اموی و عباسی زندگی کردند، رفتاری آزاد منشانه یافتم و در نوشته های خود بویژه کند و کاو در تاریخ مقدس شیعه از این رفتارها یاد کرده ام اما این پرونده را بسته نمی دانم و اعتقاد دارم باید به نگاه عاطفی و احساساتی به تاریخ اسلام و بخصوص تاریخ تشیع که قسمت اعظمش را ملاها اختراع کرده اند، و نگاهی که تقریبا همه گرفتار آن هستند پایان داد و این بهانه را که توده ها چنین فکر می کنند و چنان فکر نمی کنند به کناری گذاشت، که بقال و نانوای محله حتما آدمهای خوبی هستند ولی در مقولات مهم فکری قرار نیست بنده و شما پیرو آنها باشیم وفلان مجاهد مسلمانی که سی سالست دارد مبارزه می کند مثلادنبال برداشتهای کوچه و بازاری بیفتد و ماجرای خضر نبی ورویت علی ابن ابیطالب در تنگناها و امثال این باورهای معصومانه و بیخطر عوام الناس را وارد دنیای خطیر فلسفه و سیاست بکند و ونیز برای انکه احساسات توده ها خدشه دار نشود بدون دلیل وسند و مدرک دلمان را به برداشتهای عاطفی صرف از امام و پیغمبر خوش کنیم. نخیر دوستان در هر صورت باید درب مبارک این دیگ را برداشت و دید چه چیزی در آن در حال پختن است ، واقعیات فلسفی و مذهبی یا خرافات و مزخرفاتی که قرنهاست دارند به خورد ما می دهند،یا به واقع بدتان نیاید استفراغات قرون و اعصار مشتی ملای مرتجع که از بس جوشیده خشکیده است واستفراغات واقعی خشکیده محتویات این دیگ تاریخی است و نه هیچ چیز دیگر! وبدینگونه به لطف حق و بدون وحشت از دست دادن دین و ایمان! باید رفت به دنبال یک کنکاش و تلاش جدی و علمی تا دوباره بقول معروف لاک پشت را رنگ آمیزی ننموده و به عنوان فولکس واگن تحویل من و شما ندهند و تازه دست آخرپشت چشم نازک نموده و یک چیزی هم طلبکار بشوند،اما در هر حال چه این قضایا راست باشد و چه ناراست باید توجه داشته باشید این احادیث و نظراتی که ملایان از قول امامان نقل کرده اند در جنگ شریعت و طریقت کار کردی واقعی داشته است و هنوز هم دارد.این نظرات پایه های این جنگ مذهبی را سفت و سخت کرده و ملایان گذشته و حال دیروز در قتل حلاج و سهروردی و عین القضاه و مشتاقعلیشاه کار خودشان را کردند و امروز پیروانشان را به ضرب همین احادیث به سوی خانقاهها روانه می کنند تا درویشان گروههای مختلف را مور ضرب و شتم قرار بدهند، خوب بگذریم و ببینیم گذشته از احادیث و نقل قولهائی که از امامان شیعه در این زمینه آورده شد خود ملایان چه گفته اند.در اینجا تعدادی از نظرات و فتواهای ملایان اسم و رسم دار را می خوانید نظرات شماری ازآیه الله های کلفت ریش وچهار ستاره قدیمی و از ارکان شیعه علیه صوفیان و درویشان ملا احمد نراقى فقیه نامدار: كلام تندى در مذمت صوفيه آمده كه به برخى فقط اشاره مىشود: صوفيه گاهى با كلامى از توحيد و يا شعرى از عشق خود را به زمين مىاندازند با اين حال ايشان را از حقيقت توحيد و محبت خدا مطلقا اطلاعى نيست و چنان پندارند كه با اين حركات تارك دنيا و درويش مىشوند. علامه محمّدباقر مجلسى: در رساله اعتقادات خود مطالب زيادى در ذمّ تصوف آورده. مثلا گفته: از جمله بدعتهاى صوفيه ذكر جلى است كه آوازه خوانى و زمزمه كنند به اشعارو مانند... صدا كنند و خدا را با دم گرفتن و كف زدن و هٍٍو حق گفتن عبادت كنند و گمان مىكنند عبادتى مانند اين دو بدعت نيست.وما كان صلواتهم الا مكاء و تصديه» و در آخر مىنويسد پدرم نيز صريحا از ايشان بيزارى مىجست و در عقائد باطله ايشان را تكفير مىنمود و من بهتر آگاهم به طريقه پدرم. آیه الله و فقیه نامدارعلامه خوئى: در شرح نهجالبلاغه و بسيارى از علماء ديگر ذكر كردهاند كه عادت صوفيه آن است كه براى ترويج مرام فاسد خود بسيارى از علماء شيعه را داخل خود حساب كنند. ایه الله چهار ستاره شيخ صدوق: محمد بن على بن بابويه در كتاب اعتقادات خود راجع به صوفيه در پايان مىگويد: «و ادعاى علم كيميا كنند و حال آنكه نمىدانند مگر حيله و گول زدن مسلمين. خدايا ما را از ايشان قرار نده». آیه الله شيخ مفيد از ارکان تشیع: در شرح عقائد صدوق گفته: حزب صوفيان صاحب قول اباحه و قول به حلول مىباشند. آیه الله خواجه نصيرالدين طوسى وزیر و فقیه نامدار: در قواعد العقائد درباره اعتقاد به حلول صوفيان بحث و نقد نموده است. آیه الله چهار ستاره شهيد ثانى: در رساله علم درايه در پايان مىنويسد: صوفيه براى جذب قلوب مردم به مواعظ خود احاديث دروغ جعل مىكنند. و در كتاب منيه المريدش مىفرمايد: مراد از اين حديث پيغمبر كه فرموده «اذا مررتم فى رياض الجنة فارتعوا قالوا يا رسول اللّه و ما رياض الجنّة قال حلق الذكر قال هى مجالس الحلال و الحرام» مجالس علم است نه آنچه صوفى از خود بدعت كردهاند. ایه الله نامدار نعمتاللّه جزايرى: در انوار نعمانيه بعد از آنكه عقائد ناصحيح صوفيه را به تفصيل ذكر نموده مىفرمايد: اما براى چه اين مذهب اختراع شد: خلفاء بنىاميه و بنىعباس ميل داشتند مردانى را به نام زهد و عبادت و غيبگوئى بتراشند تا بتوانند با ائمه معصومين معارضه كنند و علم و زهد و كمالات اهل بيت را در نظر مردم كوچك كنند، نيافتند كسى را كه اقدام به اين كار كند مگر همين فرقه. آنكه اين مسلك آسان است ولى راه دانش مشگل است زيرا هر عوامى مىتواند 40 روزى گوشه تاريكى چله بنشيند و بسا شياطين جن خود را به او نشان بدهند پس بيرون بيايد و رئيس بشود بدون آنكه 50 سال درس بخواند. آنكه مىتواند با اين مذهب خود را به مال و مقام برساند و همه چيز را براى خود مباح بداند نظرات شماری از آیه الله های ریش کلفت و نامدار معاصر در مورد صوفیان و صوفیگری آیت الله !علی خامنهاي: شركت كردن در مجالس صوفيه و انجام اعمال و گفتن اذكار آنان و حضور در خانقاه آنها جايز نيست و كساني كه اوامر و نواهي قرآن كريم را قبول داشته و به امامت ائمه معتقدند چه بهتر است كه اسم جداگانه را كه لازم نيست بلكه مضر است كنار گذاشته و در جماعت عظيم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلك باشد. . سئوال از خامنه ای در مورد صوفیان و جواب او: پس از سلام و عرض ارادت خواهشمند است حكم اللّه را دربارهى مسأله زير مرقوم فرمائيد: شركت در مجالس و محافل صوفيه و انجام اعمال و گفتن اذكار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورتى دارد؟ جواب خامنه ای: بسمه تعالى. جايز نيست و كسانى كه اوامر و نواهى قرآن كريم را قبول داشته باشند، و به اطاعت ائمه(ع) معتقدند، چه بهتر كه اسم جداگانه و آداب و رفتار جداگانه را كه لازم نيست بلكه مضراست كنار گذاشته در جماعت عظيم ملّت بزرگ مسلمان خود متسمك باشند. (سيد على خامنهاى) آيتالله العظمای مرحوم! گلپايگاني: مجالست با فرقههاي ضاله حرام است و شركت در مجالس آنها حرام است توضيح اينكه مجالست در مجالس آنها ولو و در تحت عناوين اسلامي مثل قرائت قرآن و ختم انعام و غيره باشد حرام است و هر چيزي كه تقويت آنها به حساب آيد حرام است از ایه الله گلپایگانی سوال می شود که:چند ماهى است كه ضمن تكاليف دين شبهاى جمعه براى دعا و انابه به درگاه خدا در خانقاه شركت مىكنم چون مشاهده كردهام به جز قرائت قرآن و دعا و ثناء و يك ذكرى هم براى مولا چيز ديگرى در آنجا انجام نمىدهند حالا رفتن من در آنجا ثواب دارد يا نه؟. جواب: واضح است كه معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر براى اين باشد كه گمان كنيد آنجا خصوصيت و شرافتى بر ساير امكنه دارد، بدعت و حرام است، و علاوه اين تشكيلات موجب تفرقه مسلمين و اختلاف و ضعف آنها مىباشد و ذكرهائى كه در آنجا خوانده مىشود اگر مدرك و سند معتبرى نداشته باشد، خواندنش به قصد ورد جايز نيست و اگر عبارت آن هم با عقائد حقّه موافق نباشد خواندنش مطلقا حرام است. شما در وظايف خود به رسالههاى عمليه و در اذكار و ادعيه به كتب دعا مانند مفاتيح الجنان رجوع كنيد. سؤال 570 درصفحه 182 مجمع المسائل ج 1: آيت اللّه سيد محمّدرضا گلپايگانى صوفيه با فرقهها و انشعابات بسيارى كه دارند اگرچه در انحراف در يك سطح نيستند و بسا كه برخى از آنان از ربقهى اسلام شمرده نشوند در مجموع منحرفند و عقايد خاصهاى كه دارند غير اسلامى است. بنابراين مشاركت در بناها و مراكز تبليغى آنها و شركت در محافل آنها خلاف شرع و حرام است. آيتالله العظمي! مكارم شيرازي: تمامي فرقههاي صوفيه داراي انحرافاتي هستند و شركت در فعاليتهاي آنان و كمك به اهدافشان جايز نيست. تمام فرقههاي صوفيه داراي انحرافاتي هستند و خوشبختانه بعد از انقلاب اسلامي بسياري از مراكز آنان تعطيل شد. مسئولين محترم هم نبايد اجازه تاسيس يا تعمير خانقاه تحت هر اسم و عنواني به آنها بدهند. حضرت آيت الله العظمي! سيستاني: اجتناب از حضور در مجامع آنان و دور كردن مردم از آنها لازم است حضرت آيتالعظمي! فاضل لنكراني :حضرت ایه الله العظمی در باب عشریه ای که به درویشان می دهند اظهار لحیه می فرمایند که:ظاهرا مقصود از عشريه همان خراج و مقاسمهاى است كه بر زمينهاى مفتوح العنوةً بسته مىشود و اين داراى ريشه اسلامى است و در عين حال كفايت از خمس نمىكند. هرگونه عملى كه موجب تقويت و رواج آنها باشد جايز نيست. (دفتر آيت اللّه فاضل؛ بخش استفتائات) . سؤال از محضر آيت اللّه فاضل لنكرانى: در بعضى از نقاط خانقاهى وجود دارد كه عدهاى در آن جمع و مدح حضرت على را به قول خودشان مىكنند وظيفه چيست؟. جواب: معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر براى اين باشد كه گمان كنند آنجا خصوصيت و شرافتى بر ساير امكنه دارد، صحيح نيست. بلكه اگر به عنوان و اعتقاد اين بروند كه آنجا شرعا پايگاه ذكر و مدح و منقبت است، حرام مىباشد و ذكرهايى كه در آنجا به هر اسم و عقيدهاى خوانده شود، اگر مدرك معتبر نداشته باشد و به قصد ورد بخوانند، جايز نيست. و چه بسا رفتن به خانقاه ترويج باطل باشد مضافاً بر اينكه يكى از طرق پراكندگى و اختلاف افكنى بين مسلمانها همين تشكيلات بىاساس است. كه بنامهاى مختلف بوجود آوردهاند لذا بر عموم مسلمانان است براى امور عبادى، مذهبى، اعياد، مواليد ائمه عليهم السّلام در مساجد اجتماع كنند كه «انّما يعمّر مساجد اللّه من آمن باللّه». ج - سؤال: حضور در خانقاه و اقتدا به نماز جماعت و پيروى از دستور قطب و در اصطلاح ايشان تشرف و بيعت و قبول ولايت خاصهى علويه و احكام مربوط به آن چگونه است؟. جواب: مسائل فوق همگى انحراف از راه حق و ائمه عليهم السّلام مىباشد و شركت در آنها جايز نيست. اين دو سؤال و جواب شمارههاى 8 و 2197 در صفحه 628 جامع المسائل آيت اللّه فاضل لنكرانى موجود است مراجعه فرمائيد. حضرت آيتالله العظمي! بهجت: هر عنواني كه سبب تشكيل حزب و گروهي شود كه مولد فرقهاي از 72 فرقه شود باطل است و تاسيس و ترويج آن جايزنیست .تاسيس و ترويج اماكن و مجالس فرقههاي صوفيه كاملا جايز نيست و نهي از منكروجلوگيري آنها با احراز شرايط امر به معروف وبرهمگان واجب است. - حضرت آيتآلله العظمي نوري همداني: شركت در مجالس ذكرو دعاي فرقههاي صوفيه و كمك مادي و معنوي در ساخت و عمران اماكن آنها همچون خانقاه و حسينه و نامهاليي از اين قبيل كه ويژه عبادت اين فرقه ساخته ميشود جايز نيست. آيتالله العظمي سيد شهاب الدين مرعشي نجفي: در صفحه 183 از تعليقات جلد اول احقاق الحق مينويسد: «به نظر من مصيبت صوفيه بر اسلام از بزرگترين مصيبتها است كه اركان و بنيان اسلام را منهدم مىكند و ظاهر شد بر من بعد از فحص زياد و گردش در كلمات آنها و تامل در مطالبشان و نشست با رؤساى فرقهشان اينكه از رهبانان نصارا تاثير پذيرفتهاند سپس به بعضى از شيعيان نيز سرايت كرده و كار به جائى رسيد كه سنگ روى سنگ باقى نگذاشتند همه نصوص قرآن و روايت را تأويل كردهاند و با احكام فطرى عقلى مخالفت كردند و بر وردهائى كه بوى كفر مىداد مداومت كرده و آن را ذكر خفى قلبى ناميدند و بعضى از آنها ادعا كردند كه ما با خدا حالاتى داريم كه او ما مىشود و ما او مىشويم خلاصه اينكه شيوخ تصوف و بناى خانقاهها در قرن چهارم بود و لباس مخصوص اسلامى پوشيدند و آن را علم و شاخهاى براى فرقه خود قرار دادند و توسعه دادند تصوف را تأويلات و كشفهاى خيالى و اوهام و كتب متعددي نيز تأليف كردند و مردم را اغفال كردند و انشاء اللّه خداوند ما و شما را از اين گروه دور بدارد. چگونه در صدق دعاوى و گفتار بزرگان عرفا به شك و شبهه نيافتيم با اينكه فقها هم حامى و حافظ دين بودهاند و جز أخذ معالم و تعاليم دين و نشر آنها همى نداشتهاند نوعاً در هر زمان با توحيد آنها مخالفت ورزيدهاند. علامه آیه الله!سيد محمد حسين طباطبايي : اين گروه صوفيه طريقت را در مقابل شريعت قرار دادهاند در حالي كه طريقت هرگز نميتواند در مقابل شريعت قرار گيرد. نظر آيت الله! شاهرودى: سئوال .در باره فرقه صوفيه نعمت الهي گنابادي تو ضيح بفرمايد رفتن به مجالس انها جايز است . جواب:بسمه تعالى از انها اجتناب نماييد و در محافل ايشان حاضر نشويد و الاظهر نجاست انان است . بخش استفتائات دفتر حضرت آيت الله العظمى شاهرودى .شماره استفتاء: 5673 حضرت! آیه الله تبریزی: از این جناب سئوال می شود(سوال 571 صفحه 182 مجمع المسائل جلد اول): رفتن به خانقاه دراويش جهت استماع مرثيه و سوگوارى ائمّه عليهم السّلام و اقامه فاتحه مردانه و زنانه با وجود مساجد و شركت نمودن در اجتماع آنان به عنوان اعياد و غيره و منبر رفتن در آنجا جهت ختم فواتح و كمك به ساختمان خانقاه جايز است يا نه؟. جواب: امور مذكوره ترويج باطل است و جايز نيست. اعاذنا اللّه من فتن آخر الزمان. هر مسلمانى كه برخلاف آنچه علماى شيعه در رسالههاى عمليه فرمودند عمل كند باطل است و ترويج و اعانت و شركت در مجالسى كه برخلاف آنچه علماى شيعه فرمودند تشكيل شود مشروعيت ندارد. آيت اللّه مظاهرى :در رابطه با صوفیه ،كار آنها جايز نيست، چنانكه شركت در مجالس آنها هم حرام است. آيت اللّه حسين نورى همدانى: تصوف با تمام انشعابات خود يكى از مذاهب باطله و مشاركت در ايجاد بناها و مراكز تبليغى و محافل آنها حرام است. گروهى كه به عنوان صوفيه در حال فعاليت است مورد تأييد نيست و از نظر عقايد آراء ناصحيحى دارند كه مردم متدين بايد توجه به تبليغات آنان داشته باشند و با اين گروه همكارى ننمايند و مشاركت در ايجاد مراكز تبليغى آنان و شركت در محافل آنها شرعا جايز نيست
سئؤال از مراجع گردن کلفت شیعه دربارهى عشريهى صوفيه
سؤال: آيا عشريه ريشه اسلامى دارد و اگر كسى پرداخت جاى خمس را گرفته و مكفّى از خمس مىباشد يا نه؟.
آيت اللّه! لطفاللّه صافى: گرفتن و پرداختن عشريه به جاى خمس
اصل شرعى ندارد و كفايت از اداى خمس نمىكند و علاوه عمل به چنين
برنامهاى حرام و بدعت است.فتوای آیه الله صافی. بسم اللّه الرّحمن
الرّحيم. شركت و حضور در آن محافل ترويج حرام و باطل است. و اللّه العالم
.آيت اللّه! ناصر مكارم شيرازى: عشريه دراويش ريشه اسلامى ندارد و جايز
نيست و كمك به اهل بدعت است. آيت اللّه جواد تبريزى: عشريه مشروع نيست و
كفايت از خمس نمىكند. آيت اللّه محمّدتقى بهجت: چيزى به نام عشريه در شرع
غير از زكات در مواردى و نصف خمس كه مساوى عشر است نداريم و در هر صورت اگر
غير از سهم امام و سهم سادات باشدكفايت از خمس نمىكند. آيت اللّه سيد
موسى شبيرى زنجانى: عشريه در غير باب زكات ريشه اسلامى ندارد، كفايت
نمىكند. آیت اللّه سيد محمد على علوى گرگانى: عشريه از امور حكم حكومتى
است و كفايت از خمس نميكند لذا شرايط آن را هم ندارد. آيت اللّه يوسف
صانعى: عشريه بدعت است و حرام و گيرندگان او بايد به جامعه معرفى شوند تا
مردم فريب آنان را نخورند خوب با این مثالها معلوم میشود که به دلایلی که
قبلا یاد شد و بخصوص برتری طلبی و هزمونی طلبی مطلق آخوندهای شیعه چه آشی
برای عارفان و صوفیان و دراویش پخته شده است وچرا ده دوازده قرن است که جنگ
طریقت و شریعت ادامه دارد.درباره امام راحل نیازی به حکم و فتوای او نیست
که تمام ملایانی که صاحب نام و ریش و پشم اند و متاسفانه سی سال است زمام
ایران را در دست دارند همه پروردگان مکتب جهل و ارتجاع او هستند و در حقیقت
نمایندگی خمینی را بر عهده دارند اما شاید بدک نباشد که به دیوان غزلیات
امام راحل مراجعه کنیم که او بارها و بارها در اشعارش صوفیان را مورد حمله
قرار داره است و تکلیقفشان را روشن کرده است منجمله در این غزلها.
**** در محفل دوست نيست جز دود و دمى در حلقه صوفيـــان نه «لا» نه «نعمى گر شادى و غم مــيطلبى بيرون شو اينجا نتوان يافت نه شادى نه غمى ***** اين با هُشـــــــــــان و علم فروشان و صوفيان مــــــــــــىنشنوند آنچه كه ورد زبان ماست ***** تا چنــــد در حجابيد، اى صوفيان محجوب! ما پرده خـــــــــودى را در نيستى دريديم **** نه محقق خبــــــرى داشت نه عارف اثرى بعد از اين دست من و دامن پيرى خاموش عالم و حوزه خود، صوفى و خلوتگه خويش ما و كـــــــــوى بت حيرتزده خانه بدوش گوش از عــــــــربده صوفى و درويش ببند تا به جــانت رسد از كوى دل، آواز سروش **** آنكه دل خــــــــــواهد، درون كعبه و بتخانه نيست آنچـــــه جان جويد، به دست صـــوفى بيگانه نيست گفته هـــــاى فيلسوف و صوفى و درويش و شيخ در خـــــــور وصف جمــــــــــــــال دلبـــر فرزانه نيست ****** با صوفـــى و درويش و قلندر به ستيزيم با مــــــى زدگان، گمشدگان، باديه گرديم خوب اینهم چند بیتی در مذمت صوفی و عارف و درویش از دیوان امام راحل که خود این دیوان اگر واقعا سروده خمینی باشد بحث و فحصی جداگانه می طلبد و اینکه می توان مقدارکی با مدد این شعرها خمینی را بیشتر شناخت.با این دو یاداشت اخیر امیدوارم به سئوالات دوستان پاسخ داشده باشم و در یاداشتک بعدی امیدوارم بتوانیم برویم سراغ قرائت عقلانی و منطقی از اسلام.پس تا بعد
شانزدم اکتبر دو هزار و هفت میلادی
|
|
۱۳۹۲ اسفند ۸, پنجشنبه
بازخوانی پنج نوشته به مناسبت سرکوب مجدد درویشان ایران توسط ارتجاع حاکم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر