نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ مرداد ۵, شنبه

افشاگری سفیر سابق فرانسه در مورد روحانی

افشاگری سفیر سابق فرانسه در مورد روحانی

روزنامه نیویورک تایمز به نقل از سفیر سابق فرانسه در ایران، فاش کرده که ایران برنامه ای برای رسیدن به سلاح هسته ای داشته که در سال 2003 متوقف شده است. این دیپلمات سابق فرانسوی می گوید روحانی کسی بوده که این برنامه را متوقف کرده است.
به گزارش خبرنامه گویا، نیو یورک تایمز در مطلبی که با عنوان "روحانی و بمب ایرانی" که توسط فرانسوا نیکولو سفیر سابق فرانسه در ایران (بین سالهای 2001 تا 2005) نوشته شده، جزئیاتی درباره برنامه ایران برای ساخت بمب هسته ای منتشر کرده است. این برنامه در سال 2003 متوقف شد و این دیپلمات فرانسوی معتقد است عامل آن روحانی بوده است.
این برنامه که توسط سپاه پاسداران اجرا می شده است، در سال 2007 توسط آژانس های امنیتی آمریکا شناسایی شد و در گزارش نوامبر 2011 آژانس بین المللی انرژی اتمی تایید شد.
در این گزارش آمده: "برنامه AMAD (برنامه مخفی تولید سلاح هسته ای) در سال 2003 ناگهان و به دلیل دستوری از سوی مقامات عالی رتبه ایران متوقف شد."
این دیپلمات می گوید: "بر اساس مذاکراتی که آن زمان به عنوان سفیر فرانسه با مقامات بلند مرتبه ایرانی داشتم، قویا معتقدم که عامل اصلی توقف این برنامه حسن روحانی بوده است. قطعا ایرانیان نمی توانند هیچ گاه تایید کنند که چنین برنامه ای وجد داشته است و من نیز نمی توانم نام شخصی که با من صحبت کرد را بیاورم اما دو گفتگو از آن دوران به خوبی در ذهن من مانده است."
اولین گفتگو به زمانی برمیگردد که روحانی به تازگی مذاکره کننده هسته ای ایران شده بود و پس از دیدار با مقامات فرانسوی، آلمانی و بریتانیایی به توافق در مورد توقف غنی سازی رسیده بود.
یک مقام بلند مرتبه ایرانی به من اعتماد کرد و بیان کرد که پس از این توافق روحانی وتیمش شروع به جمع آوری اطلاعات درباره گذشته برنامه هسته ای ایران و فعالیت هایی که انجام شده بود، کردند. آنها از همه ادارات و بخش ها، از غیر دولتی گرفته تا نظامی در این باره پرس و جو کردند. به اعتقاد او دشواری کار وی این بود که کشف وقایع در کشوری مانند ایران که همه چیز محرمانه است، بسیار سخت بود.
چند هفته بعد مقام دیگری که به روحانی نزدیک بود به من گفت: "تیم روحانی شرایط بسیار سختی دارد. بسیاری از دستورات او سرپیچی می کنند ولی در نهایت او موفق خواهد شد." منظور او سختی متعقاد کردن محققین برای توقف آنی برنامه ای بود که سال ها پیگیری اش کرده بودند.
من به او گفتم گه در اروپا نیز، وقتی یک کشور مجبور می شود مفاد قرارداد سلاح های شیمیایی را اجرا کند سختی های مشابه ای وجود دارد. به محققین، زمان و بودجه کافی داده می شود تا تمامی اطلاعاتی را که جمع آوری کرده اند را بایگانی کنند تا بتوانند در آینده از دست آورد هایشان دفاع کنند. کمی بعد طرف گفتگو به من اطلاع داد: "پیامت را منتقل کردم. موفق شدیم."
معتقد بودم که آنها در مورد ساخت سلاح هسته ای صحبت می کردند. در نوامبر 2011 پس از انتشار گزارش آژانس، نظر من تایید شد چرا که طبق این گزارش: "کارکنان این برنامه در محل آن باقی مانده اند تا تمامی دستاورد هایشان در پیشبرد آن را ثبت و مستند کنند."
بدون شک متوقف کردن برنامه ای که به دست سپاه پاسداران اجرا می شد، نیاز به موافقت رهبر داشت. دو دلیل عمده برای چنین عملی وجود داشت:
اول اینکه در پایان سال 2003 دشمن ایران در منطقه یعنی صدام حسین از بین رفته بود و ثابت شده بود که برنامه مخفی صدام برای دستیابی به سلاح هسته ای پس از شکست در جنگ با آمریکا در سال 1991 متوقف شده بود. این برنامه هسته ای عراق بود که باعث شده بود ایرانی ها نیز در دهه 80 در دوره "دفاع مقدس" به فکر دستیابی به این سلاح بیفتند. پس انگیزه اصلی ایران از بین رفته بود.
دوم اینکه پس از توافق ایران با سه کشور اروپایی در این سال، روحانی پروتکل الحاقی آژانس را نیز امضاء کرده بود که شامل حق بازرسی بدون اطلاع بازرسان آژانس نیز می شد. ریسک کشف برنامه های ایران برای دستیابی به بمب توسط آژانس بسیار بالا رفته بود.

روحانی نمی تواند با اشاره به نقشش در توقف این برنامه اعتباری کسب کند چرا که چنین برنامه هایی طبق روایت رسمی ایران هیچگاه وجود نداشته اند. اما با کاری که به باور من او در سال 2003 کرد می توان امیدوار بود که روحانی به عنوان رئیس جمهور ایران می تواند راه حل دیپلماتیکی برای بحران هسته ای بیابد.

۱۳۹۲ مرداد ۴, جمعه

شرط فراموش شدهء اتحاد
اسماعيل نوری‌علا
دو هفته ای مانده به تشکيل «نخستين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران» در آخر هفتهء آينده، که من نيز در تهيهء مقدمات برگزاری آن شراکت داشته ام، خبر آمد که، چند روزی پس از «کنگره»، تشکلی نيز با نام «اتحاد برای پيشبرد سکولار دموکراسی در ايران» کنگرهء ساليانهء خود را در شهر شيکاگو برگزار می کند. تشابه کلمات موجود در نام اين دو «کنگره» دوست تازه يافته ای که در برزيل زندگی می کند و اغلب در سايت «ايرون دات کام» می نويسد، يعنی آقای ديويد اعتباری را، که خود از اعضاء مؤسس کنگرهء ما و از مشتاقان دلسوز راه متحد ساختن نيروهای سکولار دموکرات محسوب می شود، بر آن داشت تا نامه ای که خطاب به برگزار کنندگان دو کنگره نوشته و بکوشد تا نشان دهد که بين اهداف و باورهای آنان تفاوتی وجود ندارد و اين دوگانگی صوری است و بايد از آن دست بردارند(1).
بنياد استدلالی آقای اعتباری بر مفروضاتی گذاشته شده که می توان از آن با نام «طرح هرم مثلث» ياد کرد؛ طرحی که ايشان مدت ها است پيرامون آن نوشته اند و من خود برخی از نوشته هاشان را در سايت سکولاريسم نو منتشر کرده ام(2).
ايشان در نامهء فوق الذکر نظريهء خود را چنين خلاصه کرده اند:
«...هر چند گاه عده‌ای و گروهی از اپوزیسیون با بیانیه ای، منشوری، اساسنامه ای و پیمانی، در جایی از دنیا بدور هم جمع میشوند وپس ازچند روز و ساعتی‌ با بیانیه و منشور و اساسنامه و پیمانی نوتر جریان را به پایان می رسانند. همگان هم، چه جمهوری خواه و مشروطه خواه و چپ و مجاهد و اصلاح و انحلال طلب و سبز و سرخ و غیره، در ابتدا به این توهّم هستند که مردم پس از خواندن مواد ایشان به آنان گروه گروه می‌پیوندند. اگر چه بسیاری از سر علاقهِ به رهایی وطن از شر رژیم حاکم، وقت و انرژی خود را صرف میکنند، لیک این همنشینی‌ها تاکنون تاثیر کلی‌ در روند جریانات داخل و حتی خارج از ایران نداشته و تدوین کنندگان و سازمان دهندگان نتوانسته اند عده‌ زیادی را بر حول خود جمع کنند... تالاری مجازی، مثلث شکل و بزرگ را در نظر بگیرید که در ضلع افقی آن‌ نوشته شده حقوق بشر، در دو ضلع دیگر آن سکولاریسم و دموکراسی‌. در اطراف این تالار می‌توان اتاق‌های شیشه ای مختلفی‌ داشت که افکار و گروه‌های مختلف... در آن در حال تبادل نظر میباشند .... چند گاهی ست که این اتاق مثلث شکل را در ذهن خود به هرمی‌ تبدیل کرده ام. هرمی‌ سه بعدی متشکل از چهار سطح مثلثی مساوی: در سطح پایینی که شفاف مانند شیشه است نوشته شده: تمامیّت ارضی ایران. در مثلث دوم آن‌ که به رنگ سرخ است نوشته شده :سکولاریسم. در سطح سوم آن‌ که به رنگ سبز است نوشته است: دموکراسی‌. و در سطح چهارم آن،‌ که به رنگ سپید است، نوشته شده: رعایت اعلامیه جهانی‌ حقوق بشر... ایران فردا جای همگان است حتی آنان که با عقاید ما هماهنگی‌ ندارند..، نباید شرایط محدود پذیر بسیاری که در عاقبت به پخش بودن و عدم اتحاد می‌انجامد تکیه کرد. گفتمان‌های دیگر را باید به آیندهء دموکراتیک ایران و تصمیم اکثریت ملت محول کرد».
اما من در اين فرضيهء مبتنی بر مثلثی که به هرم تبديل شده يک خط مهم و تعيين کننده را مفقود می يابم و آن خط ارتفاعی است که از نوک هرم به مرکز قاعده اش عمود می شود و می توان آن را همچون ديرک چادری مجسم کرد که کل مجموعهء اضلاع و سطوح را به گرد خود آورده و وزن آنها، و رابطهء آنها با هم، را «تعريف» می کند. از نظر من، بی توجهی به اين «خط ارتفاع» است که اين توهم را برای دوست مان ايجاد می کند که «همگان» (اعم از جمهوری خواه و مشروطه خواه و چپ و مجاهد و اصلاح طلب و انحلال طلب و سبز و سرخ و غیره) می توانند در اطراف هرمی که ايشان طرح کرده است دور هم نشسته و دست به اتحاد عمل زنند.
من در مطلب اين هفته می خواهم نشان دهم که اگرچه آنچه آقای اعتباری بيان می کند نشان از علاقهء مفرط ايشان به وطن مشترک مان داشته و خبر از کوشش ذهنی شان برای يافتن راه حلی در راستای برون رفت از بن بستی می دهد که در حال حاضر اپوزيسيون حکومت اسلامی به آن دچار شده است اما، تا آن «خط ارتفاع» و آن «ديرک چادر اپوزيسيون» مشخص نشود حاصلی عملی از اجرای پيشنهادات ايشان به دست نخواهد آمد.
من علت اشتباه برداشت آقای اعتباری را در اينکه دو کنگره را با هم يکی می گيرند (چرا که هر دو خواهان استقرار سکولار در دموکراسی در ايران اند) در اين می بينم که توجه به «مانع استقرار سکولار دموکراسی»، که همان «حکومت اسلامی» باشد، در نظريهء ايشان مفقود است، در حاليکه «نخستين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران» (واشنگتن) اقدام برای منحل ساختن حکومت اسلامی را شرط اصلی پيدايش اپوزیسيون متحدی می داند که مآلاً، در قامت آلترناتيو اصلی حکومت اسلامی، به مدد خواست و اقدام مردم به جان آمدهء ايران، جانشين اين حکومت تبعيض آفرين و سرکوبگر می شود داند و اين امر مورد تأييد دوستان آن کنگرهء ديگر نيست (شیکاگو) (2). در واقع، آن ديرک خيمه که می گويم همين «انحلال طلبی» است که در برابر «اصلاح طلبی» (به معنی کوشش برای سلمانی بردن و بزک کردن حکومت فعلی) می نشيند و اصلاح طلبان را جزو نيروهای سکولار دموکرات به حساب نمی آورد. در نتيجه، اين آرزو که «همگان» (اعم از جمهوری خواه و مشروطه خواه و چپ و مجاهد و اصلاح طلب و انحلال طلب و سبز و سرخ و غیره) در اطراف هرم ايشان بنشينند آرزوی محالی است.
در واقع، از ديد من، در تصور آقای اعتباری از «همگان» نيز مشکلی اساسی وجود دارد. اين واقعيتی بديهی است که جمهوری خواهان و مشروطه خواهان و چپ ها و مجاهدين و اصلاح طلبان و انحلال طلبان و سبزها و سرخ ها همه بخشی از «ملت» ايران محسوب می شوند و نمی توان حقوق هيچ يک از آنان را ضايع کرد اما هنگامی که از مبارزه برای برانداختن حکومت اسلامی سخن می گوئيم و در پی متحد ساختن نيروهای مخالف آن هستيم خواستاری اتحاد «همگان» امری فاقد منطق عملی و نشانهء آرزوئی در خود شکننده است، چرا که حضور حکومت اسلامی اين «همگان» را بسته به نظرشان در مورد بود و نبود آن حکومت به دستجات مختلفی تقسيم می کند که گاه کاملاً در تضاد با هم قرار می گيرند.
اگر در ايران بوديم، و اگر حکومتی سکولار و دموکرات بر وطن مان حاکم بود مسلماً آرزوی آقای اعتباری آرزوئی شريف، انسانی، ملت مدار و حقوق بشری بود. اما در حال حاضر ما در آن شرايط قرار نداريم و بدون فروپاشی حکومت اسلامی در همهء اشکال خود نيز رسيدن به آن وضعيت آرزوئی را به امری محال تبديل می کند.
بدين لحاظ است که معتقدم شرط مبارزه برای استقرار سکولار دموکراسی در ايران با شرط خواستاری انحلال کامل حکومت اسلامی و لغو قانون اساسی آن دو روی يک سکه محسوب می شوند و هر کجا که اين دو شرط تنگاتنگ با يکديگر بيان نشوند ادعای سکولار و دموکرات بودن فقط يک ادعای فريبنده است و راه بجائی نخواهد برد.
اصلاح طلبی، بنا بر معنای ظاهری و باطنی خود، نيازمند وجود و بقای آن چيزی است که می خواهد اصلاح اش کند. اصلاح طلبی روی ديگر «محافظه کاری» (به معنای «حفظ وضع موجود» است) و به محض اينکه «موضوع اصلاح» منتفی شود خود اصلاح طلبی هم منتفی می شود. بقای يکی به بقای ديگری بستگی دارد. لذا نمی توان هم انحلال طلب بود و هم اصلاح طلب، چرا که هنوز کسی نشان نداده است که اعمال روش های اصلاح طلبانه به از ميان برافتادن حکومت اسلامی منتهی خواهد شد. در واقع و در عمل نيز ديده ايم که هر کجا کل رژيم اسلامی به خطر افتاده است اصلاح طلبان (از خاتمی و هاشمی گرفته تا روحانی) قدم پيش نهاده اند که حکومت را از خطر دور سازند و به آن جان تازه ای ببخشند.
هرمی که آقای اعتباری خواستار تصور و تحقق آن هستند در واقع هرم سکولار دموکراسی است و نه هرم اپوزيسيون رزمنده عليه حکومت اسلامی و تنها در داخل ايران و پس از فروپاشی حکومت اسلامی ساخته خواهد شد. در خارج کشور همهء نيروهای جمهوری خواه و مشروطه خواه و چپ و مجاهد و سبز و سرخ و غیره، به ناگزير به دو گروه اصلاح طلب و انحلال طلب تقسيم می شوند و امکانی برای متحد ساختن آنان وجود ندارد چرا که هر يک عليه آرزوها و منافع ديگری عمل می کند و بدين لحاظ آنها را بايد بصورت دو نيروی مانعي الجمع تلقی کرد.
«نخستين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران» (واشنگتن) مجمعی برای رايزنی و هم انديشی در ميان انحلال طلبان محسوب می شود و، در نتيجه، نشانهء سايهء دستی از اصلاح طلبان در حول و حوش آن يافت نمی شود. «اتحاد برای گسترش سکولار دموکراسی»، اما از نخستين قدم، دو موضوع را از دستور کار خود خارج کرده است: انحلال طلبی و آلترناتيوسازی را. و من، بعنوان کسی که خود را بصورت «سکولار دموکرات انحلال طلب» معرفی می کنم اعتقاد دارم در سکولار دموکرات بودن دوستانی که زير پرچم «اتحاد برای گسترش سکولار دموکراسی در ايران» گرد هم آمده و می آيند نيز بايد شک کرد. يک سکولار نمی تواند با حکومت مذهبی مماشات داشته و در فکر تقويت اصلاح طلبان حکومتی آن باشد. يک دموکرات نيز نمی تواند تصور کند که با وجود قانون اساسی متکی بر شريعت فرقهء اثنی عشريه می توان حتی به ادعاهای اصلاح طلبان حکومتی رسيد. از ين لحاظ چگونه می توان اصلاح طلبی را به رسميت شناخت و در جستجوی رسيدن به دموکراسی در ظل قانون اساسی مورد علاقهء اصلاح طلبان بود و، در همان حال، خود را سکولار دموکرات دانست و در راه گسترش آن در ايران دست به اتحاد زد؟
در واقع می توان از خود دوستان اين «اتحاد» پرسيد که چرا آنان از پيوستن به سکولار دموکرات های انحلال طلب پرهيز می کنند اما، در همان حال، با «اتحاد جمهويخواهان ايران» که همواره بصورت آپانديسيت اصلاح طلبی حکومتی در ايران عمل می کنند به توافق و اتحاد عمل می رسند 3)
از نظر من در سپهر سياسی اپوزيسيون (چه در داخل و چه در خارج کشور) مهم ترين عوامل تميز دادن نيروها از هم و تأييد سکولار دموکرات بودن يا نبودن آنها اعتقادشان به ضرورت انحلال حکومت اسلامی است و، برای انجام اين هدف، دست زدن به آفرينش يک آلترناتيو سکولار دموکرات در همين خارج کشور می باشد. هر بهانه ای در عدول از اين دو اصل نشانهء وجود ريگی در کفش اعضاء اپوزيسيون است. و يکی از درشت ترين اين ريگ ها مطرح ساختن اين نظريه است که اگر راه اصلاح طلبی را در پيش نگيريم ناچاريم به انقلاب فکر کنيم و تاريخ نشان داده است که انقلاب ها خونين و مخرب و استبداد آفرين اند.
صرف نظر از اينکه چنين استدلالی ما را يک سره در اردوگاه اصلاح طلبی برای حفظ حکومت اسلامی می نشاند، از اين واقعيت نيز با خبرمان می سازد که تصور امروز ما از انقلاب با تصور صد سال پيش تصور اساسی کرده و همين تفاوت مجموعهء مفروضات علوم سياسی را دستخوش تغيير ساخته است. انقلاب اکنون با روشی که برای پيروزی آن در نظر گرفته می شود فرق دارد و به معنای لغو قانون اساسی قبلی و نوشتن و به تصويب رساندن قانون اساسی جديدی برای يک کشور است. آن همه ژست« ژ. سه» به دست گرفتن و سربند سرخ يا سبز بستن و دو انگشت را به علامت پيروزی در هوا بلند کردن، اگر به لغو قوانين اساسی ايدئولژيک و استقرار قوانين سکولار مبتنی بر اعلامیه حقوق بشر نيانجامد دارای هيچگونه ارزشی برای هواخواهان آزادی و دموکراسی نيست.
از نظر يک سکولار دموکرات [که صفات و شناسه هايش در «پيمان نامهء عصر نو»(4) تعريف شده است] نمی توان با همزيستی با، و کوشش برای، اصلاح يک رژيم ايدئولوژيک مذهبی، به اهداف خود که همانا استقرار سکولار دموکراسی در جامعه است رسيد. هنگامی که رژيم ايدئولوژيک فروپاشيد و حکومت سکولار دموکرات مستقر شد و قانون اساسی سکولار دموکرات تنظيم روابط اقشار مختلف اجتماعی را بر عهده گرفت آنگاه می توان باور داشت که جامعهء مورد نظر ما به اين گفتهء پر مغز شاعر کهن رسيده است که: «بهشت آن جاست کآزرای نباشد / کسی را با کسی کاری نباشد». يعنی تنها در يک حکومت سکولار دموکرات جانشين حکومت ايدئولوژيک شده است که «همگان» (اعم از جمهوری خواه و مشروطه خواه و اصلاح طلب و چپ و مجاهد و سبز و سرخ و غیره) می توانند در کنار هم به آرامش زندگی کنند.
و توجه داشته باشيم که من، از عبارت آقای اعتباری که هم اکنون باز گفته شد، به عمد عبارت «انحلال طلب» را حذف کرده ام؛ چرا که در يک حکومت سکولار دموکرات (ضد استبداد و ضد استقرار ايدئولوژی و مذهب رسمی) انحلال طلبی معنائی جز ماجراجوئی ضد حقوق بشری نخواهد داشت؛ حال آنکه اصلاح طلبی نام روند انسانی، معقول، منطقی و دموکراتيک به روز سازی و تکميل پايان ناپذير قوانين و مقررات سکولار دموکرات حاکم بر جامعه خواهد بود.
من يکی، فقط تا زمانی که حکومت کشورم ايدئولوژيک و مذهبی باشد انحلال طلبم و انحلال طلبی را شامل همه گونه اقدام تدافعی در مبارزه با چنان حکومتی می دانم. اما اگر عمرم کفاف دهد و شاهد استقرار حکومتی سکولار دموکرات بر کشورم باشم، جايگاه من مسلماً در اردوگاه اصلاح طلبان خواهد بود؛ چرا که در زير سقف آسمان سکولار دموکراسی هر روشنفکر يک منتقد اصلاح طلب و يک نگهبان حقوق بشر است.
***
2. آيا خواندن اين پاراگراف از فراخوان کنگرهء شيکاگوی اين دوستان حيرت انگيز نيست؟: «شرکت بخشی از مردم در انتخابات ریاست جمهوری 92 و انتخاب دورترین فرد به ولی فقیه و جشن پیروزی روز بعد از انتخابات، که برآمد ملی شعارهای جنبش سبز را با خود داشت، نمایانگر نهادینه شدن انتخابات در چهارچوب بسیار تنگ خودی های درون نظام که همیشه با حذف بخشی از نیروهای درون نظام از طریق نظارت ضد دمکراتیک استصوابی همراه بوده است می باشد. مردم کماکان از سنگر جمهوریت در مقابل نهاد ولایت در حد امکان پاسداری می کنند تا جایی حتی در بستر تنگتر شدن حلقه خودیهای درون نظام نامزدی که سیاست های معقول تری را که با     سیاست های کلان نظام در تقابل است بر می گزینند. http://iranma.us/hello-to-hamyesh-page

۱۳۹۲ مرداد ۳, پنجشنبه

محمود خادمی: حسن روحانی ؛ جرقه در اردوگاه رو به موت اصلاح طلبان « بخش چهارم »




اصلاح طلبان ؛ هم رفسنجانی خوب است و هم روحانی بد نیست

در بخش سوم مقاله در باره اجبار به تغییر در سیاستها برای ولی فقیه توضیح داده شد و نوشتم که حسن روحانی مناسب ترین و در عین حال کم خطر ترین مهره برای تغییر مورد نظر رهبری بود و توضیح دادم که چرا حسن روحانی محصول این اجبار تغییرِ سیاستها و توافقات پشت پرده ولی فقیه ؛ رفسنجانی و اصلاح طلبان  است  ؛ چرا محصول بن بست و درماندگی رژیم در مقابله با بحرانهای اقتصادی و سیاسی گریبانگیر رژیم است و همچنین چرا محصول اجبار مردم در انتخاب میان " بد " و " بدتر " بوده است . همچنین در مورد قدرت گیری هاشمی رفسنجانی و جنگ قدرت جدید میان باند ولی فقیه و باند رفسنجانی ؛ روحانی و نتایج آن و تأثیر این جنگ در آینده ایران نوشتم و  ...... اکنون ادامه مقاله

ب ــ اصلاح طلبان و حسن روحانی :
" اصلاح طلبان ؛ هم رفسنجانی خوب است و هم روحانی بد نیست " :
همانطور که در بخش دوم مقاله هم ؛ در مورد ویژگیها و دیدگاههای اصلاح طلبان نوشته ام ؛ و توضیح داده ام که ؛ اصلاح طلبان بی پرنسیب ترین و بی مرز ترین نیروی سیاسیِ اسما" مخالف رژیم در دوران معاصر است ــ اگر بتوان به آنان نیروی سیاسی مخالف اطلاق کرد ــ  . علاوه بر آن باید گفت  :
1 ) اصلاح طلبان نه نیروی سیاسی مستقلی با مطالبات و برنامه مشخص ؛ هستند و نه دارای مرزهای سیاسی مشخص با رژیم میباشند ؛ بلکه نیروئی مکملِ رژیم میباشند که همواره و در لحظه های ضروری ؛ تابع منافع رژیم و بر اساس حفظ چهار چوبهای نظام حاکم ؛ تصمیم میگیرند . برای مثال در این انتخابات ؛ محمد خاتمی لیدر و رهبر اصلاح طلبان ؛ بدون رضایت و اجازه ولی فقیه برای ریاست جمهوری کاندید نمیشود ؛ چرا که میترسد رژیم او را رد صلاحیت کند و رد صلاحیت او باعث شود مردم و مخالفین دست به اعتراضات گسترده بزنند و منافع رژیم به خطر بیافتد .
2 ) اصلاح طلبان که می ترسیدند با کاندیدای خود ــ محمد خاتمی ــ پا بعرصه انتخابات بگذارند ؛ بعد از رد صلاحیت رفسنجانی ــ کاندیدای حداکثری آنان ــ توسط شورای نگهبان ؛ بیکار ننشسته و تمام عیار به حمایت از حسن روحانی پرداختند ؛ کاندیدائی که نه تنها با آنها هیچ وجه اشتراکی ندارد  بلکه بر خلاف آنان ؛ به گشایش سیاسی و فضای باز در عرصه جامعه اعتقادی ندارد .
حسن روحانی همانطور که در قلع و قم دانشجویان در تیر ماه 78 ــ در جریان قیام دانشجویان ــ نشان داد ؛  میانه خوبی با گشایش سیاسی و فعالیتهای آزادیخواهانه دانشجوئی ندارد . خلاصه اینکه چون خط قرمز اصلاح طلبان حفظ این نظام دینی میباشد . همانطور که به کرات دیده شده است ؛ در چهار چوبِ اصلاحات مورد نظر آقایان ؛ هر نوع عقب نشینی بسمت ولی فقیه و کوتاه آمدن و مماشات با او  ؛ مجاز و موجه است  .
3 ) از آنجا که توسل به شخصیتها و افراد وابسته بهمین نظام برای این جریان ــ اصلاح طلبی ــ یک پرنسیب است ؛ براحتی همه خواسته ها و شروطی را که خود ــ ماهها قبل از شروع انتخاب ــ  بعنوان پیش شرطِ شرکت در انتخابات تعیین کرده بودند را ؛ زیر پا گذاشته و بدون اجابت حتی یکی از آن شروط ؛ در انتخاباتی شرکت کردند که نسبت به انتخابات ریاست جمهوری 76 ــ که محمد خاتمی بعنوان رئیس جمهور برگزیده شد ــ یک عقب گرد اساسی میباشد .
در انتخابات ریاست جمهوری 76 ؛ مردم ــ و بخصوص جوانان و دانشجویان که گول وعده های اصلاحی را خورده بودند ــ و اصلاح طلبان با انتخاب محمد خاتمی ؛ بطور واقعی به ولی فقیه " نه " گفتند در حالیکه در این انتخابات ؛ با تشویق و تبلیغات اصلاح طلبان ؛ مردم به نماینده آشکار و پنهان ولی فقیه ؛ کسی که در 34 سال حاکمیت این رژیم همواره با ارگانهای امنیتی و نظامی همکاری داشته است ــ  حسن روحانی ــ رأی دادند .
نقشی که محمد خاتمی در سخنرانی خود در شهر یزد بآن اذعان نمود : اکثریت مردم قصد تحریم انتخابات را داشتند که با تشویق و حضور اصلاح طلبان نظر آنها تغییر یافت . 
اگر چه اصلاح طلبان با پشت کردن به جنبش اعتراضی مردم و مخالفینِ شرکت در انتخابات و با نزدیکی به هاشمی رفسنجانی و بعد شیخ حسن روحانی توانسته اند تا حدودی راه خود برای نزدیکی به ولی فقیه و قدرت را هموار نمایند . اما این کرنش در برابر ولی فقیهِ جنایت پیشه و این بی مرزی سیاسی ؛ با ریزش اعتمادها و توهمات نسبت به روحانی ــ که با حمایت آشکار آنها بقدرت رسیده است ــ ؛ در آینده نزدیک ؛  آثار زیانبار خود را قبل از همه بصورت فاصله گیری مردم از اصلاح طلبان و بروز شکاف و اختلاف در میان آنها نشان خواهد داد . بعلاوه  ؛ پیامدهای زیانبار این رویکرد ؛ وسیع و گسترده است که به پاره از آنها اشاره می شود .
یکم ــ پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری که با همکاری و مشارکت گسترده اصلاح طلبان در داخل و خارج میسر شد ؛ توپ تغییر و اصلاح امور را به زمین اصلاح طلبان پرتاب کرده است . بر خلاف گذشته که مردم ؛ خامنه ای را مسئول اصلی نا کار آمدیها و شکست ها میدانستند . از این ببعد مردم مسبب اصلی را کسانی خواهند دانست که روحانی را کاندید کرده اند ؛ باو رأی داده اند و رئیس جمهورش کرده اند .
یعنی ولی فقیه به سایه میرود و موقتا" از تیر رس خشم و تنفر مردم در امان خواهد بود . بنابراین اصلاح طلبان در آینده ای که چندان هم دور نخواهد بود ــ و بعد از فروریختن دیواره توهمی که آنان در رابطه با حسن روحانی بنا کرده اند ــ باید پاسخگوی روی کار آوردن حسن  روحانی باشند . ولو اینکه از همان اول خاتمی گفته باشد : نمیتوان از رئیس جمهور انتظار داشت که مقابل نظام بایستد . و یا زندانیان و دیگر کنشگرانِ سیاسیِ اصلاح طلب ــ دار و دسته زندانیانِ اصلاح طلب به رهبری تاج زاده ــ ؛ از مردم در خواست کرده باشند که در طرح بعضی خواسته ها و از جمله آزادی زندانیان سیاسی شتاب نکنند و به رئیس جمهور جدید وقت بیشتری بدهند ؛ چیزی از نارضایتی مردم از اصلاح طلبان کاسته نخواهد شد .
دوم ــ اصلاح طلبان با قالب کردن یک شیخ امنیتی ــ حسن روحانی ــ بعنوان اصلاح طلب و معتدل ؛ علاوه بر اینکه عملا"  هویت اصلاح طلبی خود را نفی و انکار نمودند ؛ بار دیگر به این توهم دامن زدند که گویا بدون نیاز به دگرگونی و تغییر بنیادی در ساختار نظام و با تغییراتی جزئی و یا با تغییر بعضی چهره ها ــ حتی شخصی مانند حسن روحانی ــ هم میتوان باوضاع سر و سامان داد . بهمین خاطر است که ؛ بعد از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ؛ اصلاح طلبان از نیروها انقلابی و سرنگونی طلبان ؛ طلبکار شده و مدعی اند ؛ که دیدید سرانجام راهکار اصلاح طلبی در ایران پیروز شد .
محمد خاتمی با استقبال از پیروزی حسن روحانی ؛ بعد از انتخابات گفت : ....... آنچه در وجدان جامعه بود ؛ اینکه وضع موجود قابل قبول نیست و باید عوض شود . راهکار ها هم راهکارهای مدنی و اصلاح طلبانه است و نه بر اندازانه .
سوم ــ تزلزل در اردوگاه سرنگونی طلبان :
با انتخاب حسن روحانی متأسفانه در میان طیفی از نیروهای سرنگونی طلب ــ در درجه اول بخاطر  بی مایگی و بریدگی این نیروها و بعد بدلیل توهماتی که بوسیله اصلاح طلبان پراکنده میشود ــ که از قدیمتر هم به اصلاح طلبان دلبستگی و وابستگی داشته اند ــ مانند دوران رئیس جمهور شدن خاتمی در سال 76 ــ ؛ بتدریج زمزمه گشایش فضای سیاسی در ایران قوت گرفته است و عده ای از آنان سناریوی " خاتمی بازی " ده سال پیش را به جریان انداخته اند . اگر چه تجربه خاتمی را که بسیار بیشتر از روحانی اصلاح طلب است پیش رو دارند و بآنها ثابت شده است که جز با عبور از سد استبداد دینی و سرنگونی نظام آخوندی مردم ایران به فضای باز سیاسی نمی رسند .
چهارم ــ مشروعیت بخشی به نظام :
حمایت و تبلیغات اصلاح طلبان در داخل و خارج کشور و همچنین بخش کوچکی از اپوزیسیونِ خارج کشوری ؛ از انتخابات رژیم و پشتیبانی و استقبال از پیروزی حسن روحانی که کاندید خاتمی و رفسنجانی هم بود ؛ موقتا" و در کوتاه مدت زمینه های مشروعیت بخشی به نظام و نگاه مثبت جهان غرب نسبت به رژیم را ؛ بدنبال داشته است . همچنین به رژیم منفور آخوندی کمک کرده است که تا حدودی بتواند به لحاظ روانی طرفداران جنبش اعتراضی مردم ــ معروف به جنبش سبز ــ را علیرغم تمام تلخی ها و مرارتهائی که دیده اند ؛ به آرامشی کاذب برساند و ضمن ارضاء نسبی ؛ انگیزه های اعتراضی و مخالفت با رژیم آنها را به تحلیل برد .
حمیدرضا مقدم فر معاون فرهنگی سپاه : فرآیند قانونگرائی در این انتخابات به نحوی طی شد که زخم های چهار سال ــ دوران قیام اعتراضی به نتایج انتخابات در سال 88 ــ پیش را هم درمان کرد .
پنجم ــ تدارک اعلامِ پایان جنبش سبز :
با اعلام پیروزی حسن روحانی ؛ اصلاح طلبان مردم را به خیابانها کشاندند و برای مشروعیت بخشی به پیروزی حسن روحانی در این انتخابات ؛ ضمن شادی و اظهار رضایت از نتیجه این انتخابات ؛ با بازتاب وارونه ای از واقعیتِ این انتخابات و با اتلاق " بهار آزادی " به انتخاباتی دست چین شده ؛ آن را یک پیروزی بزرگ برای مردم معرفی کردند .
اصلاح طلبان با سر دادن شعارهای " بنفش ایم بنفش ایم              همان جنبش سبزیم " و یا شعار " سهرابیم ؛ ندائیم               ما همه یک صدائیم " و ..... و با این همانی کردن این نمایش انتخاباتی با اعتراضات بعد از انتخابات ریاست جمهوری در خرداد 88 و پیوند دادن دروغین نتیجه این انتخابات  با جنبش غرور آفرین مردم معروف به جنبش سبز و با القای کاذب اینکه ؛ مردم و مخالفین رژیم با پیروزی حسن روحانی ؛ رأی خود را پس گرفته اند ؛ در تدارک زمینه چینی برای  پایان دادن به جنبش اعتراضی مردم بودند و هستند .

ج ــ باند ولی فقیه و حسن روحانی :
در شرایطی که انتظار یک تحول جدی و تغییری بزرگ در ایران حتمی بنظر می رسید و در حالیکه بسیاری از آگاهان و تحلیلگران سیاسیِ اوضاع ایران برگزاری یک انتخابات پر درد و سر را برای رژیم ؛ پیش بینی میکردند . و حتی  بسیاری از مقامات و سر دمدارانِ خود رژیم ؛ وقوع خطرات و حوادث خطر آفرین در جریان انتخابات را حتمی میدانستند و بسیاری از آنان ؛ و از جمله احمد خاتمی عضو هیئت رئیسه " مجلس خبرگان " قافیه را باخته و امیدواری چندانی به ادامه حکومت نداشتند . و در آستانه انتخابات گفته بود : نظام جمهوری اسلامی با وجود تمام مشکلات در آستانه سقوط نیست و ..... . متأسفانه هیچ اتفاق ویژه ای صورت نگرفت و انتخابات آنگونه که رژیم آرزو میکرد در آرامش و استقبال نسبی مردم بپایان رسید .  
باید بی کم و کاست اقرار نمود که ؛ رژیم چالشی بزرگ و یک خطر جدی که میتوانست او را با خطر سقوط و سرنگونی مواجه سازد را ؛ با آرامش کامل و با خاطری آسوده  پشت سر گذاشته است  . بنابراین میتوان گفت این انتخابات ؛ انتخاباتی بود که ولی فقیه آرزو میکرد. علی لاریجانی رئیس مجلس رژیم هم بعد از پایان انتخابات گفته بود : این انتخاباتی بود که رهبر میخواست .
اصلا" یهمین خاطر در این انتخابات ؛ هم هنگام برگزاری آن و هم موقع شادی و شادمانی مردم در خیابانها ــ پس از پایان انتخابات ــ از حمله و هجوم اوباشِ لباس شخصی و نیروی نظامی و دستگیری و ضرب و جرح مردم ؛ خبری نبود . یعنی ولی فقیه بر خلاف انتخابات گذشته که دستور سرکوب و قلع و قمعِ معترضین جنبش سبز را صادر کرد . این بار خود سوار بر جنبش " بنفش " شد و اعتراضات و مخالفت ها را به رضایت و شادی بدل کرد .
یعنی اگر چه در این نمایشِ مسخرهِ انتخاباتی ؛ ولی فقیه و حکومتگران بیش از هر زمانی بی اعتباری و نفرت مردم از خود و باند مسلط را ــ با رأی مردم به حسن روحانی ــ به عیان دیدند و ضعف و آسیب پذیری این رژیم ضد تاریخی برایشان آشکار گردید . و اگر چه این نمایش قلابی نشان داد که قدرت حاکم بر کشور و در رأس آن ولی فقیه از هیچ مشروعیتِ دمکراتیک و پشتیبانیِ مردمی برخوردار نیست . و اگر چه لشگر شکست خورده اصولگرایان ؛ ولی فقیه و دار و دسته اش در خشم و تنفر مردم تار و مار شدند و بشدت روحیه خود را از دست دادند . و اگر چه بازندگان تحقیر شده اصولگرا ــ شخصیت ها و مقامات ــ یکی بعد از دیگری برای ابراز تبریک و تهنیت به منتخبِ پیروزِ جناحِ مخالف از همدیگر سبقت گرفتند .
با تمام اینها و حتی بیشتر از اینها ؛ باز هم ولی فقیه بسیار خوشحال است که ؛ این انتخابات ــ که بقول او همواره یک چالش امنیتی برای رژیم بوده است ــ نه تنها هستی و نیستی اش را بر باد نداده بلکه بی خطری جدی و بدون هر گونه تلفاتی  به خیر و خوشی پشت سر گذاشته شده است و آنها هنوز در قدرت هستند . همچنین خوشحال است که  ؛ رئیس جمهور جدید نسبت به ولی فقیه ی که اجازه داده است اسم او از صندوق های رأی بیرون بیاید ؛ قدر دادن و سپاسگزار است .
بنابراین علیرغم تبدیل شدن صحنه انتخابات ریاست جمهوری به نمایش منفوریت و بیزاری مردم ایران از ولی فقیه و دیگر جنایتکاران حاکم بر کشور و علیرغم پیروزی های دیگری که نصیب مردم شده و در ادامه مقاله توضیح خواهم داد . تا اینجا ولی فقیه و دیگر سردمداران پلید این رژیم موقتا" از این چالش ..... جان سالم بدر برده اند . و در واقع برنده اصلی کوتاه مدت این انتخابات ولی فقیه بوده است . بی جهت نیست که با پایان این انتخابات ولی فقیهِ رژیم نفس راحتی کشیده و آن را " باطل السحر بافته ها و گزافه های " دشمنان نامید
بهر حال پیروزی شیخ حسن روحانی در این انتخابات در واقع پیروزی مقطعی ولی فقیه این نظام بود و مردم و جوانان کشور هم متأسفانه این پیروزی را جشن گرفتند .اما چرا ولی فقیه برنده مقطعی این انتخابات بوده است :
1 ) خامنه ای که هر انتخاباتی را یک چالش امنیتی برای نظام میدانست ؛ پیروز است زیرا در حالیکه بهائی نپرداخته است ؛ از این چالش پر خطر به سلامتی جسته و خلاصی یافته است . و این در حالی بوده است که انتخابات رژیم در سخت ترین شرایط در حالی بر گزار شده است  که ؛ رژیم از حداقلهای ثبات سیاسی و اقتصادی و همچنین مشروعیت سیاسیِ لازمِ داخلی و بین المللی برای ادامه حکومت ؛ برخوردار نبوده است  .
2 ) با ورود رفسنجانی و خاتمی در حمایت از روحانی تنور انتخابات گرم شده و شور و شوق شرکت در انتخابات در میان مردم بالا گرفت و در صد بیشتری از مردم برای رأی به روحانی ــ کاندیدای " بد " ــ بپای صندوق های رأی رفتند و تا حدودی " حماسه سیاسی " مورد نظر ولی فقیه محقق شد . ضمن آنکه نارضایتی و اعتراضات مردم هم مهار و کنترل گردید . و این آن چیزی بود که ولی فقیه سخت بدان نیازمند بود . وی با نشان دادن صفهای نسبتا" طولانی رأی ؛ توانست تا حدودی ؛ مشروعیت و آبروی ریخته شده در جریان قیام 88 را بازسازی نماید . و همچنین در مقابل جهانیان هم ؛ ادعا کند که نظامِ دینیِ تحت امرش از پشتیبانی و حمایت مردمی برخوردار است .
3 ) مهمتر اینکه ؛ خامنه ای در حالی این پیروزیها را کسب میکرد که کاندید مورد نظر خود ــ کاندیدی که برای چرخش و ریل عوض کردن بدان نیاز داشت ــ را نیز با دست و نام دیگران از صندوق های رأی بیرون کشید . روحانی کاندید مطلوب ولی فقیه بود برای مواجه با بحرانهای گریبانگیر کشور . در واقع روحانی پاسخ ولی فقیه بود برای کاستن از فشارِ مشکلات اقتصادی و سیاسی ؛ همچنین همگامی با جامعه جهانی و تنش زدائی منطقه ای و بین المللی رابطه با غرب و  مهمتر ؛ واسطه و محلل برای حل اختلافات ما بین ولی فقیه با رفسنجانی و اصلاح طلبان
باهنر نایب رئیس مجلس : روحانی آدمی نیست که از سیاستهای کلی نظام تخطی و عدول کند و نباید در این زمینه نگران بود . چرا که او کسی نیست که بدنبال این بحث ها و مسایل باشد .
اکنون که بازی انتخابات در ایران بپایان رسیده است ؛ خامنه ای تلاش خواهد کرد دولتی ظاهرا" فرا جناحی ( از جناحهای مختلف درونی نظام ) را روی کار بیاورد . که باند خودش ــ اصولگرایان ــ دست بالا را داشته باشند و این دولت ؛ هژمونی او را  اِعمال نماید . یعنی دولتی ظاهرا" دوگانه ( اصولگرا ــ اصلاح طلب ) اما تک صدائی و زیر سلطه ولی فقیه .
بروجردی رئیس کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس ضمن اشاره به مجلس بعنوان یکی از ابزار ولی فقیه برای کنترل دولت گفت : ولی فقیه با اختیارات شان اجازه نخواهند داد سازش بر سیاستهای کشور حاکم شود .
اما روی دیگر این سکهِ پیروزیِ ولی فقیه ؛ شکست و بن بستهائی است که وی در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی با آن مواجه است . یعنی ولی فقیه در پیروزی هایش نیز باد میکارد و توفان درو می کند ؛ طوفان خشم مردم . در ادامه مقاله بآن خواهم پرداخت .......... ادامه دارد

24.07.2013      


گزارشی از مراسم سیزدهمین سالگرد درگذشت شاعر بزرگ ایرانی «احمد شاملو»+ عکس


shamloo1سیزدهمین سالگرد درگذشت شاعر بزرگ ایرانی «احمد شاملو» امروز چهارشنبه2مرداد 92 ساعت4 تا 6 در امامزاده طاهر کرج برگزار شد. نمی‌دانم این چندمین سنگی‌ست که روی مزار شاملو می‌گذارند. تا به حال چند بار آن را شکسته‌اند…دسته‌گل زیبایی از طرف کانون نویسنده‌گان تقدیم شاملو شد. طبق معمول فریبرز رئیس‌دانا سخنان کوبنده‌ای ایراد کرد و چند زن و مرد از شعرهای شاملو خواندند و مردم همراهی کردند.
تا اینکه حدود ساعت6 نیروی انتظامی مردم را راهی خانه‌هایشان کردند. البته مثل سال‌های پیش هیچگونه تهدید یا هُلی در کار نبود. حتی می‌گفتند هر چقدر دلتان می‌خواهد با مزار عکس بگیرید و فاتحه بخوانید، اما زود خلوت کنید. آیدا طبق معمول این سالهای اخیر صبح به تنهایی سرمزار آمده بود و رفته بود. عده‌ای بعد از مراسم رفتند خانه‌ی آیدا.
من جمعیت را چیزی بین 200 تا 300 نفر تخمین می‌زنم و درست است که هوا بی نهایت گرم بود اما باز هم انتظار داشتم از میان جمعیت75 میلیونی حداقل هزار نفر بیایند.
برگرفته از فیسبوک
**********************
shamloo-karikatorhaidariفریبرز رئیس دانا بر مزار احمد شاملو:
عمر کانون نویسندگان از عمر جمهوری اسلامی بیشتر است
————–
مراسم سالگرد احمد شاملو در امامزاده طاهر. مردمی که گرمای ظهر تابستان را به جان خریدند و آمدند تا با شاعر آزادی شان عهدی دوباره ببندند. مزاری نه در خور بزرگ ترین شاعر نوپرداز کشوری مهد تمدن و مزدورانی که «محترمانه» مردم گرمازده را بدرقه کردند. امروز اما اثری از شاعران و نویسندگان مهرنامه نشین نبود که یاد شاملو برای آنان نه در میان مردم که در ورق های گلاسه‌ی نشریات وزین نولیبرالی وجاهت دارد. نه از جواد مجابی شیک پوشِ یادنامه نویس برای بامداد اثری بود و نه از دولت آبادی معتدل و نه از سپانلویی که هویت کنونی این دو در تخریب چهره ‌ی مستقل ترین نهاد نویسندگان و شاعران این همه سال است. امروز نیز تنها او (فریبرز) بود که بی هیچ واهمه دلیرانه ایستاد و از هویتی دفاع کرد که ریشه دارتر از نظم موجود است.
*********************
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می جویند
و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی است نازنین.
************************
In memory of Ahmad Shamloushamloo-nayestani
به ياد شاملو – اثري از مانا نيستاني
• سلاخی می‌گریست
به قناری کوچکی دل‌باخته بود.
• آه اگر آزادی سرودی می خواند کوچک همچون گلوگاه پرنده ای هیچ کجا دیواری فرو ریخته بر جای نمی ماند!
• آنک قصابانند بر گذر گاه ها مستقر
با کنده و ساطوری خون آلود
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان… – کباب قناری ، بر هیزم سوسن و یاس….
• هزار قناری ِ خاموش در گلوی من
عشق را ای کاش زبان سخن بود
• اکنون که سراچه یِ اعجاز پسِ پَشت می گذارم
به جز آهِ حسرتی با من نیست:
تبری غرقه یِ خون
بر سکویِ باورِ بی یقین و
باریکه یِ خونی که از بلندایِ یقین جاری ست.

• ﺗﻤﺎﻣﯽِ ﺍﻟﻔﺎﻅِ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻭ
ﺁﻥ ﻧﮕﻔﺘﯿﻢ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺁﯾﺪ
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﺳﺨﻦ
ﯾﮏ ﺳﺨﻦ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ:
ــ ﺁﺯﺍﺩﯼ!
ﻣﺎ ﻧﮕﻔﺘﯿﻢ
ﺗﻮ ﺗﺼﻮﯾﺮﺵ ﮐﻦ!
• هرگز از مرگ نهراسیده‌ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود.
هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد…
ﺍﺣﻤﺪ ﺷﺎﻣﻠﻮ
shamloo14
shamloo3
shamloo1

پلیس: برادرا نخندید،برید خونه تون! زودتر! مردم: بابا اومدیم سر مزار شاعر کشورمون.
پلیس: برادرا نخندید،برید خونه تون! زودتر! مردم: بابا اومدیم سر مزار شاعر کشورمون.

shamloo5
shamloo6
shamloo7
shamloo15
shamloo8
فریبرز رئیس‌دانا می‌گوید: عمر کانون نویسندگان از عمر جمهوری اسلامی بیشتر است...
فریبرز رئیس‌دانا می‌گوید: عمر کانون نویسندگان از عمر جمهوری اسلامی بیشتر است…

shamloo2
shamloo13
shamloo16 ***********************
shamloo10نام کوچک ات را دوست نداشتی، اما آن چیزی را برگزیدی که چون قامت ات، هماره استوار باشد؛
و شهرت ات را «بامـــــــــداد»، چونان طلوع ات در عرصه شعر.
بامدادی که آن را هرگز غروبی نخواهد بود،
اگر چه این روزها سرزمین ات در غروب تلخی چمباتمه زده ست اما پتک شعرهایت نمی گذارند که به خواب عمیق ظلمت عادت کنیم و دم به دم آن را آشفته می سازد و باور داریم که روزی دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد…
ای مردِ سفید پوستِ سیاه پوستِ سرخ پوست! ای آفریقاییِ آمریکاییِ ژاپنیِ ایرانی! ای مرد کردِ بلوچِ لرِ آذریِ پارس! ای بامدادِ ایران! ای برادرِ هرکس که خنجری در آستین ندارد!
سالروز جاودانه گی ات خجسته باد …
از میترا درویشیان (برگرفته از فیسبوک)
*********************************
shamloo11چرک نویس های هومن شریفی‏
با احترام به هزار نوبل خاک گرفته
و ادبیات دنیای حوالی مان
ترجیح میدهم سرم را روی کتاب های شاملو بگذارم
تا زیر سرم / بلند شود برای هر چه آزادی بغض گرفته در قلمش
پریای قصه ی من / ویلچر تو را
به هزار قله ی خورشید منش ترجیح می دهند
کاش ده ساله های مملکتمان یادشان نرود
شازده کوچولو به حرمت تو به ایران پا گذاشت
بغض هایم بماند برای سنگ قبری
که خیرگی به آن
مرا به حرمت خم می کند
زبان از درک تو گشودن آنقدر از بلوغ من خارج است
که با سکوت ، سنگ قبرت را آرام میکنم ………………………….
شاملو آنقدر بزرگ بود
که برای کودکان 5 ساله ی مملکتش احساس رسالت
میکرد و تن به نوشتن کودکانه ترین ترانه ها میداد
مبادا جوانه ای / بهانه ای برای رُستن نداشته باشد
نوار ِ خروس زری … پیرهن پری را به خاطــــــــــــر دارید ؟؟؟؟
*****************************************
shamloo12با یادی و خوابی از دیداری با شاملو شاعر آزادی در یکی از شبهای خواب و بیداری ام
(در آخرین سفرم یه ایران در امامزاده طاهر به دیدارش رفتم!)
آزادی
درب نیستی باز می شد
قابی کهنه
بایادی از خاری درچشمان
از برکه ها ی خونین می گفت
تصور ناپیدای زندگانی
مسیحای وجدان را به صلیب کشیده بود
تحول روح شیطانی
در ذات آدمی
خدای انسانی را از یادها برده بود
نغمه آواز پروانه سکوت بود
خشکیده بود بهار
تشنه زنبور گلبرگها از کندوی تعفن می گفت
گردابی بود هستی
سگ جان مانده شهوت له له می زد
گمگشته بود آزادی
بی او تنها
درب نیستی باز می شد….
احمد لنگرودی هوستون تگزاس
برگرفته از فیسبوک
*****************************************
از محمد آقازاده (فیسبوک)
شاملو دو مرداد سال ۷۹ را ترک کرد و در حقیقت زندگی شاعرش را از کف داد ، من آن روز در ایران هفت صفحه یی در مورد او در آوردیم ، نوشته یی که در پی می خوانید ، در یادنامه شاملو با عنوان بامداد همیشه به چاپ آمد است ، نگاه امروز بعد از گذشت بیش از یک دهه تغییر کرده است ، می خواهم با گذاشتن آن گذر زمان را در خود کشف کنم ، شاید روزی بنویسم امروز شاملو را چطور می بینم :
شاملو شاعری گمنام است . بسیار از او سخن گفته می شود ، ولی این گفتن ها به سرانجامی نمی رسد . تقدیر آدمهای بزرگ آنست که هیچگاه کلام آخر در موردشان گفته نمی شود و معنای پنهان آثارشان مدام به تاخیر می افتد، رخداد مرگ . این فرصت را به ما می دهد که جسور باشیم و در مورد مردی قلم بزنیم که هم جنس زمانه خود بود ، زمانه یی که از او یک عاصی ساخت.
نمی خواستم نام چنگیز را بدانم
نمی خواستم نام نادر را بدانم
نام شاهان را
محمد خواجه و تیمور لنگ
نام خفت دهنده گان را نمی خواستم و
. خفت چشندگان را
کی خواستم نام ترا بدانم
و تنها
نامی را که می خواستم
ندانستم
کدام نام را می جست ؟ برای بازگشایی این راز باید تمامیت تاریخ را باز از نو بخوانیم ، این باز خوانی به ما نشان می دهد هیچگاه نگذاشته اند آنگونه که می خواهیم زندگی کنیم ، عشق بورزیم و خلوتی برای خود انتخاب کنیم . ؛ چنگیز؛ به همراه آدمکهایی به سراغمان آمد که معنای انسان را نمی دانستند حتی اشک کودکی را بر نمی تابیدند،هر شعر شاملو حادثه یی در زبان است ولی این حادثه رنگ زمانه دارد ، وقتی می سراید ؛سلاخی زار می گریست /به قناری کوچکی /دل باخته بود ؛ ، وی منطق زمان را ویران می کند ، از واقعیت آشنازدایی می کند و آنرا برای ما بیگانه می سازد تا دریابیم در کدام جهان زندگی می کنیم ، وقتی سلاخان می گریند، رازی برای همه آشکار می شود ، عشق هم اگر مطلق شود > آدمیان تبدیل به جانی می شونر.آنجا که می خواهین از زندگی بهشت بسازیم اما ناگهان خود را در جهنم باز می یابیم. همه می توانیم به قناری کوچکی دل بسپاریم و چون آن سلاخ ، ، باز دشنه از کف به زمین نگذاریم ، همه سرنوشت آدمی را می توان در چند واژه خلاصه کرد
شاملو تصاویری از زیبایی ها ارائه می دهد که دهشت را در تمامیتش در ما بیدار می کند ، با جانی آسوده می گوید: درخت /جهل معصیبت بار نیاکان است /و نسیم/ وسوسه یی ست نابه کار/ مهتاب پائیزی / کفری ست که جهان را می آلاید » در میان این دهشت شاعر سوگمندانه به دنبال هم سخنی است که چیزی بشنود و دریچه ای بسوی نور بگشاید: ؛ چیزی بگو / بیش از آن که در اشک غرقه شوم /چیزی بگو؛ انسان بدون آن دیگری وجود ندارد ، اگر نگاه دیگران را که به تماشای ما می نشینند حذف کنیم در خلایی مطلق رها می شویم ، در شعر معاصر هیچ کس چون شاملو این راز را به تمامی مکشوف نکرده است : به مهر /مرا/ بیگاه/ در خواب دیدی/ و با تو بیدار شدم ؛ شعرهای عاشقانه اش اگر چه مخاطبی ملموس وپیدا دارد ولی تمامیت رویای ما را نیز به تمامی آشکار می کند:، همه به دنبال آنی هستیم که به تمامی فهممان کند هر کلاممان را همان گونه که می خواهیم درک و با ما همزبانی بکند ، اما این گمشده هرگز بدست نمی آید ، به این دلیل عشق مدام نا تمام می ماند ، :؛ غافلان همسازند، /تنهاتوفان /کودکان ناهمگون می زاید/ همساز/ سایه سانانند/محتاط /در مرزهای /آفتاب/ در هیات زنندگان/ مرده گانند؛ مرده گانند ، حتی عشقی که شاملو از آن سخن می گوید عادتی ازلی را مکشوف نمی کند ، مدام تغییر می کند ، چون معشوق یک انسان است ، مهر می ورزد ، رنج را تجمل و تاب می آورد ، به این دلیل وقتی با او سخن می گوید چقدر این گفت و گو آشناست :ای صبور !/ای پرستار! /ای مومن/ پیروزی تو میوه حقیقت توست: شاملو به سرعت در ذهن ما با شعرهایش حضور می یابد و هر مواجهه با اشعارش روشنایی می بخشد، شاید بگویند چون این آفتاب بسیار روشنگر است راه بر تاویل بسته می شود ، ولی اگر به خود بنگریم ، هر بار که به باز خوانی این اشعار می پردازیم ، خود را تغییر یافته باز می یابیم ، این امر نشان می دهد تاویل مدام از آن ممکن است ، تاویلی که بی وقفه خود را پنهان می کند
؛نه در خیال که رویاروی می بینم/ سالیانی بار آور را که آغاز خواهم کرد؛ شاملو با مرگش دو باره آغاز شد ، باز او را کشف کردیم ، این شاعر آنی نبود که می شناختیمش ، دریغ باید خورد ، نسل های بعد او را فراگیرتر از ما خواهند شناخت و آنگاه خواهند گفت :هم روزگارانش این مرد را باز نشناختند ، همان احساسی که از هم روزگاران حافظ ، سعدی و …داریم ، ای دریغ زمان می گذرد بدون ما
********************************
shamloo-akharinaxاحمد شاملو – آخرین روزها، آخرین روزها…
آخرین عکس احمد شاملو، 20 روز قبل از مرگ / حزن انگیزترین تجربه یک عکاس
فخرالدین فخرالدینی : این عکس در 75 سالگی احمد شاملو و 20 روز پیش از مرگ او گرفته شده است
(( تیر 1379 بود که در تماسی تلفنی، آیدا (همسر شاملو) از من خواست تا به فردیس کرج بروم و عکس پرتره این شاعر نامی را بگیرم…
با این که می‌دانستم شاملو بعد از جراحی و قطع پایش و اوج گیری بیماری دیابت، مدتی است درمنزل بستری است و شرایط جسمانی و روحی خوبی ندارد، اما وقتی به خانه او وارد شدم، انتظار نداشتم او را در آن حالت و شرایط نامناسب ببینم…
به غیر از من و آیدا، محمود دولت آبادی و محمد علی سپانلو نیز در اتاق بودند. آن دو با به حرف گرفتن شاملو سعی داشتند تا او را متوجه خود سازند. بر اثر تلاش آنان بود که بالاخره این شاعر بزرگ معاصر کمی سرش را بالا آورد و نگاهی کوتاه، خسته و بیمار به اطرافش انداخت. این همان لحظه کوتاه بود که من نیاز داشتم و به سرعت آن را روی فیلم حساس عکاسی ثبت کردم.
همیشه گفته‌ام که عکس‌هایم به نوعی بازتاب دهنده شخصیت درونی آدم‌ها هستند؛ ادعایی که در مورد این عکس به هیچ وجه ندارم. این حزن انگیز‌ترین پرتره چاپ شده در کتاب من است.
احمد شاملو 20 روز پس از گرفته شدن این عکس،ساعت 21 شامگاه یکشنبه، 2 مرداد 1379 در خانه خود درگذشت و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد….. روحشان شاد باد….

محمود استادمحمد صدای جاودانه ی خر شهر قصه از پیش ما رفت

پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲ ه‍.ش.



 
 
محمود استاد محمد، کارگردان و نمایشنامه نویس پیشکسوت، صبح پنجشنبه (۳مردادماه) بر اثر عوارض ناشی از بیماری سرطان در بیمارستان جم دار فانی را وداع گفت.
این هنرمند پس از دوسال دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان درحالی چشم از جهان فرو بست که طی ماه های اخیر به دلیل مشکلات ناشی از ترخیص دارو در گمرک با مشکلات زیادی مواجه شد و یک ماه پایانی امر نتوانست به موقع از آنچه پزشکان تجویز کرده بودند بهره مند شود.
این هنرمند فقید چندی قبل با حضور در مجوعه تئاترشهر از عشق خود به حضور در سالن های نمایش گفت و برای تمام هنرمندان این عرصه آروزی موفقیت کرد، و این درحالی بود استاد محمد در دوران سلامتی همواره ابراز امیدواری کرده بود روزگاری بتواند نمایشنامه “آسید کاظم” را روی صحنه ببرد که متاسفانه ممکن نشد.
استادمحمد ساعات پایانی روز چهارشنبه ۲ مردادماه در بخش I.C.U بیمارستان جم بستری شد و صبح امروز پنجشنبه ۳ مردادماه به دیار باقی شتافت.



 محمود دولت آبادی و محموداستادمحمد
عکس از: عاطفه پاکبازنیا

میلیون‌ها ایرانی، صدای محمود استاد محمد را از نمایش شهرقصه به یاد دارند… تک‌ گویی او در نقش خر خراط، یکی از به یادماندنی‌ترین مونولوگ‌های تاریخ ایران است


آره . . . داشتیم چی می‌گفتیم. . ؟ بنویس:
ما رو دیوونه و رسوا کردی. . . حالیته؟
ما رو آوارۀ صحرا کردی. . . حالیته؟
آخه مام واسه خودمون معقول آدمی بودیم
دستِ‌کم هر چی که بود آدم بی‌غمی بودیم. . . حالیته؟
سر و سامون داشتیم
کس و کاری داشتیم.
ای دیگه . . . یادش بخیر!
ننه‌مون جوراب‌مونو وصله می‌زد.
ما رو نفرین می‌کرد.
بابامون، خدا بیامرز
سرمون داد می‌کشید
به‌هممون فحش می‌داد
با کمربند زمونِ اجباریش پامونو محکم می‌بست
ترکه‌های آلبالو رو کفِ پامون می‌شکست. . . حالیته؟
یادِ اون‌روزا بخیر!
چون بازم هر چی که بود،
سر و سامونی بود. . . حالیته؟
ننه‌ای بود که نفرین بکنه
بعد نصفه‌شب پاشه لحاف رو آدم بکشه
که مبادا پسرش خدا نکرده بچّاد،
که مبادا نور چشمش سینه پهلو بکنه. . . حالیته؟
بابایی بود که گاه و بی‌گاه
سرمون داد بزنه،
باهامون دعوا کنه،
پامونو فلک کنه،
بعد صبح زود پاشه ما رو تو خواب بغل کنه
اشگ‌های شب قبلو که روی صورتمون ماسیده بود،
کم‌کمک با دستای زبر خودش پاک بکنه. . . حالیته؟
میدونی؟
بابامون چن سالِ پیش
عمرشو داد به شوما
ـ هر چی خاکِ اونه عمر تو باشه ـ
مَردِ زحمتکشی بود. . .
خدا رحمتش کنه.
ننه هم کور و زمین‌گیر شده،
ای دیگه. . . پیر شده.
بیچاره. . . غصۀ ما پیرش کرد،
غم رسوایی ما کور و زمین‌گیرش کرد. . . حالیته؟
اما راسش چی بگم؟
تقصیر ما که نبود،
هرچی بود، زیر سر چشم تو بود.
یه کاره تو راه ما سبز شدی
ما رو عاشق کردی
ما رو مجنون کردی
ما رو داغوون کردی. . . حالیته؟
آخه آدم چی بگه، قربونتم
حالا از ما که گذشت
بعد از این اگه شبی، نصفه‌شبی،
به کسونی مثِ ما قلندر و مست و خراب
تو کوچه برخوردی
اون چشا رو هم بذار
یا اقلا دیگه این ریختی بهش نیگا نکن.
آخه من قربونِ هیکلت برم
اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه
پس باهاس تموم دنیا تا حالا سوخته باشه!
 عکس از: عاطفه پاکبازنیا
 

خره خراطی می کرد: آقایون بفرمایین، خانما بفرمایین ؛ او هم رفت ، یادش گرامی باد


محمود استاد محمد،که در نمایش شهر قصه (1347) خر خراطی را بازی کرد دیروز در سن 63 سالگی و در اثر بیماری سرطان در تهران درگذشت ، یاد و خاطره این هنرمند ، بازیگر و نمایشنامه نویس با سابقه تئاتر ، همیشه در قلب ما زنده است ، یادش گرامی و روحش شاد باد 
محسن هاشمی: قانون‌ گریزی 50 هزار میلیاردی دولت

هر چند پورزرندی معاون مالی اداری از بدهی 800میلیاردتومانی احمدی‌نژاد به شهرداری تهران خبر داده بود، اما محسن هاشمی به «شرق» می‌گوید: «این مبلغ بسیار بیش از این است و ضمن اینکه نباید گفت بدهی، بلکه تکالیف قانونی عمل نشده است.» بدهی، تکلیف قانونی عمل نشده یا هر چیز دیگری که نامش را بگذاریم.
دو میلیارد دلار و 20 هزار میلیارد تومان اعتبار پرداخت‌ نشده حمل‌ونقل عمومی شهرها به خصوص مترو کلانشهرها یکی از میراث‌های دولت احمدی‌نژاد برای دولت روحانی است؛ میراثی که با عدم اجرای قانون استفاده از تسهیلات حساب ذخیره ارزی برای حمل‌ونقل عمومی شهرها و مترو کلانشهرها پای احمدی‌نژاد را هم به دادگاه باز کرده و یکی از مواد شکایت نمایندگان مجلس و کمیسیون اصل 90 از دولت احمدی‌نژاد به قوه‌قضاییه است.
حالا احمدی‌نژاد باید برای عمل‌نکردن به این تکالیف قانونی و پرداخت‌نکردن دومیلیارددلارو20هزارمیلیاردتومان سهم قانونی توسعه حمل‌ونقل عمومی و مدیریت مصرف سوخت از سال 87 تا 91 جواب پس دهد. هرچند جواب احمدی‌نژاد هر چه باشد دردی از حمل‌ونقل عمومی، مترو و متروسواران دوا نمی‌کند.
در ادامه مدیرعامل سابق مترو درباره تکالیف قانونی عمل‌نشده می‌خوانید: معاون مالی - اداری شهرداری تهران مجموع بدهی‌های دولت به شهرداری تهران را 800میلیاردتومان عنوان کرده است. این بدهی‌ها مربوط به کدام بخش‌هاست و آیا شما در جریان جزییات آن هستید؟ نام اینها بدهی نیست و مبلغ آن بسیار بیشتر از اینهاست. اینها عنوانش بودجه‌ها و تکالیف قانونی است که دولت از اجرای آن سر باز زده است.
علت این موضوع آیا نداشتن پول بوده یا علت دیگری داشته است؟
علت این موضوع به نظر من این بوده که دولت اعتبارات را در جایی هزینه می‌کرد که اولویت نداشته است تا آنجا که پرونده این موضوع به قوه‌قضاییه هم رفته و یکی از دلایل شکایت نمایندگان از دولت بوده است. در حال حاضر یکی از افتخارات دولت در بحث سوخت گازکشی است در حالی که گازکشی و این شیوه مصرف سوخت در کشورهای پیشرفته به دلیل مخاطراتش منسوخ شده است و گاز را در نیروگاهی در خارج از شهر به برق تبدیل می‌کنند و حتی هم‌اکنون پخت‌وپز هم در این کشورها از طریق برق انجام می‌شود.
بحث دیگر بحث قانون‌گریزی دولت دهم است چراکه وقتی یک قانون تصویب می‌شود حاصل چندین سال کار کارشناسی است و قوانینی که به‌منظور حمایت از حمل‌ونقل عمومی تصویب شدند در دولت خاتمی کار کارشناسی آنها شروع شده بود و در دوره دولت احمدی‌نژاد در مجلس به سرانجام رسیدند و تخصیص آنها به‌صورت صددرصدی در نظر گرفته شده بود دولت موظف شده بود سیاست‌های حمل‌ونقل را به‌گونه‌ای مدیریت کند که ابتدای سال 91، 75درصد سفرهای درون‌شهری توسط ناوگان حمل‌ونقل عمومی مدیریت شوند اما این موضوع محقق نشد. حال آنکه همگان می‌دانند ترافیک و آلودگی هوا یکی از مسایل اساسی کشور است.
اگر ارقام مصوب قوانین مجلس و تکالیف دولت تخصیص می‌یافت، آیا 200کیلومتر مترو تهران تاکنون مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفت؟
بله، اگر اینها پرداخت می‌شد، نه‌تنها مترو تهران بلکه مترو مصوب دیگر کلانشهرها همچون تبریز، شیراز، اهواز، اصفهان و... هم به بهره‌برداری می‌رسید ضمن اینکه مصرف سوخت هم کاهش پیدا می‌کرد چراکه اگر ما آلترناتیوهای جایگزین خودرو شخصی را در اختیار مردم قرار دهیم، می‌توانیم قیمت سوخت را افزایش دهیم حال آنکه به جای گسترش مترو و راه‌آهن در سال‌های گذشته ما اعتبارات را به سمت اتوبان‌سازی سوق دادیم و این موضوع نتیجه‌ای جز افزایش مصرف سوخت، آلودگی هوا و ترافیک ندارد.
منبع:شرق
رهایش یا حق تعیین سرنوشت
ایران و بغرنج حق تعیین سرنوشت
منوچهرصالحی
بافت ژنتیک و زبانی مردم ایران
بررسی‌های ژنتیک مردم ایران آشکار ساخته‌ است که «فارس‌ها، آذری‌ها، گیلک‌ها، کردها و سیستانی‌ها» دارای شباهت‌های ژنتیکی تقریبأ هم‌گونند و در عوض دیگر اقوام ایران، یعنی «عرب‌ها، بلوچ‌ها و ترکمن‌ها» و آن بخش از ایرانیان که افریقایی‌تبارند، با دیگر اقوام ایران «شباهت‌های ژنتیک کم‌تری» دارند.[1] هم‌چنین پژوهش‌های مازیار اشرفیان بناب نشان داد مردمی که در نجد ایران می‌زیند، دارای ریشه ژنتیک مشابه‌اند. بنا بر پژوهش‌های این دانشمند ایرانی، این باور که اقوام آریایی از مناطق شمال آسیا به ایران، هند و اروپا کوچ کرده‌اند، با نتایج بررسی‌های ژنتیک هم‌خوانی ندارد و بلکه بافت ژنتیک ایرانیان نشان می‌دهد که پیشینیان این اقوام باید از ده هزار سال پیش در نجد ایران ساکن بوده باشند.[2]
بر اساس این پژوهش‌ها به دو ویژگی شگفت‌انگیز برمی‌خوریم. یکی آن که بلوچ‌ها از نقطه‌نظر ژنتیک با فارس‌ها و دیگر اقوام پارسی‌تبار ایران دارای اختلاف‌های کوچکی هستند، اما به‌زبانی سخن می‌گویند که یکی از شاخه‌های زبان ایرانی است و در عوض آذری‌ها که دارای ژنتیک مشابه‌ای با اقوام پارسی‌تبارند، به ترکی آذری سخن می‌گویند که زبانی انیرانی است. پس می‌توان به این نتیجه رسید که پیشینیان بلوچ‌ها با اقوامی انیرانی درهم آمی‌ختند، وضعیتی که سبب دگرگونی ژنتیک این قوم شد، بی آن‌که از این آمیزش زبان بلوچ‌ها دگرگون شود. در عوض پیشینیان آذری‌ها با اقوام ترکی که بخش‌هایی از ایران را اشغال کردند و در آن ساکن شدند، درهم آمی‌ختند، اما این آمیزش سبب دگرگونی ژنتیک آذری‌ها نشد، لیکن سبب شد زبان آذری آن‌ها که یکی از شاخه‌های زبان ایرانی بود، به‌تدریج به زبان ترکی آذری بدل گردد. 
بنا بر بررسی‌های زبان‌شناسان گویا ۷۵ و به روایتی دیگر ۶۰ زبان به خانواده زبان ایرانی تعلق داشتند که ۱۶ زبان طی سده‌های گذشته به تدریج متروک شده‌اند و از بین رفته‌اند که عبارتند از زبان‌های اوستایی، مادی باستان، هخامنشی باستان، پارتی باستان، پهلوی ساسانی، باختری، خوارزمی، گورگانی، سکایی، سرمتی، آلانی، سغدی، سکای ختنی، تومشوغی و ونجی.[3] هم‌چنین بنا بر بررسی پژوهش‌گران، در حال حاضر مردم ایران به چند زبان که به‌خانواده زبان‌های ایرانی تعلق دارند و هم‌چنین چند زبان دیگر که از ریشه ایرانی نیستند، سخن می‌گویند.
تا کنون بنا بر انگیزه‌های سیاسی در سرشماری‌های دوران پادشاهی پهلوی و جمهوری اسلامی درباره هویت زبانی افراد پژوهشی انجام نگرفت و به‌همین دلیل نیز بسیار دشوار است بتوان درباره بافت قومی مردم ایران سخنی گفت. با این حال «سازمان ثبت احوال کشور» در مرداد ۱۳۷۰ برای نخستین بار یکی از پژوهش‌های تطبیقی در این زمینه را انجام داد. در این پروژه تقریبأ ۵۰ هزار مادرانی که برای ثبت زایش فرزندان خود به این سازمان مراجعه کردند، در رابطه با زبان مادری کودکان تازه زاده شده خود مورد پرسش قرار گرفتند. بر اساس آن پژوهش بافت زبان‌ مادری آن کودکان چنین برآورد شد: ۴۶/۲ ٪ فارسی‌، ۲۰/۶ ٪ ترکی آذری، ۱۰ ٪ کردی، ۸/۹ ٪ لری، ۷/۲ ٪ گیلکی و مازندرانی، ۳/۵ ٪ عربی، ۲/۷ ٪ بلوچی، ۰/۶ ٪ ترکمنی، ۰/۱ ٪ ارمنی و ۲ ٪ به زبان‌های دیگر به ویژه پشتو که زبان مادری اکثریت مهاجرین پناهنده افغانی است. این پروژه در سال ۱۳۷۳ نیز یک بار دیگر تکرار شد که بر مبنای آن دوباره نتایج کم و بیش هم‌گونی به دست آمد.[4]
هم‌چنین مهرداد ایزدی دانشمندی از تبار کردان که در بیوگرافی خود درباره زادگاه خویش و هم‌چنین ملیت پدر خود سکوت کرده، در بررسی‌های خود به این نتیجه رسیده است که در سال ۲۰۰۴ میلادی ۶۳/۳ ٪ از جمعیت ایران فارس‌‌تبار، ۱۳ ٪  ترک آذری، ۷ ٪ کرد، ۳/۶ ٪ گیلک، ۳ ٪ مازندرانی، ۲/۵ ٪ بلوچ، ۱/۸ ٪ عرب، ۱/۴ ٪ ترکمن، ۱/۴ ٪ قشقایی و ۳ ٪ نیز دارای زبان‌های دیگری بوده‌اند.[5]
در کنار این پژوهش‌ها در ایران، از سوی سازمان‌های جهانی و هم‌چنین سازمان‌های جاسوسی کشورهایی که در پی تجزیه ایرانند، نیز آمارهایی درباره ترکیب زبان مادری جمعیت ایران انتشار یافته‌اند که در این‍جا تازه‌ترین آمار سازمان جاسوسی «سیا» را مبنای بررسی خود قرار می‌دهیم. بنا بر این آمار جمعیت ایران در ماه ژوییه ۲۰۱۳ برابر با ۷۹۸۵۳۹۰۰ تن تخمین زده و زبان مادری این جمعیت از سوی کارشناسان این سازمان چنین ارزیابی شده است:
-        زبان فارسی دری: بنا بر اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی که آخرین بار در ۶ مرداد ۱۳۶۸ به رای مردم نهاده شد، زبان فارسی دری زبان رسمی دولت ایران است. البته حوزه زبان فارسی بسیار فراتر از مرزهای ایران است و گویا بین ۱۱۰ تا ۱۵۰ میلیون تن که در ایران و کشورهای همسایه می‌زیند، می‌‍‍توانند به این زبان سخن ‌گویند.[6] بنا بر بررسی‌های دیگری زبان فارسی دری زبان مادری ۴۰ میلیون ایرانی است، یعنی زبان مادری نیمی از جمعیت ۸۰ میلیونی ایران است. البته سازمان «سیا» که درباره همه ملت‌های جهان آمار و سند جمع‌آوری می‌کند، در تازه‌ترین پژوهش‌های خود مدعی است که زبان فارسی دری زبان مادری ۵۳ ٪ از مردم ایران است. در آن‌صورت از تقریبأ ۸۰ میلیون جمعیت ایران، ۴۲/۴ میلیون تن دارای زبان مادری فارسی دری خواهند بود.[7]
-        گیلکی: این زبان که دستور زبانش با زبان فارسی توفیرهایی دارد، دارای گویش‌های مختلف است و زبان مادری ۲/۶ میلیون تن (۳/۲۵ ٪) از ایرانیانی است که بیش‌ترشان در استان گیلان می‌زیند.
-        مازندرانی: این زبان نیز دارای گویش‌های مختلف می‌باشد و زبان مادری ۳ میلیون تن (۳/۷۵ ٪) است که بیش‌ترشان در استان‌های مازندران و گرگان زندگی می‌کنند.
-        سمنانی: زبان مادری نزدیک به ۵۰ هزار تن است که در استان سمنان می‌زیند.
-        تالشی: زبان مادری نزدیک به ۱ میلیون تن است که بخش بزرگ آن بیرون از ایران و فقط بخش کوچکی از این جمعیت در استان گیلان زندگی می‌کند.
-        آذری ایرانی: زبان مادری نزدیک به ۲۲۰ هزار تن است که بخش کوچکی از این جمعیت در استان‌های گیلان و آذربایجان ایران و اکثریت آن در جمهوری آذربایجان می‌زید.
-        کردی: این زبان دارای شاخه‌های مختلف است و زبان مادری ۲۰ تا ۳۰ میلیون تن در ایران، ترکیه، عراق و سوریه است. بنا بر پژوهش‌های «سیا» کردی زبان مادری ۸ میلیون ایرانی، یعنی ۱۰ درصد از مردم ایران است.
-        لری: بنا بر تازه‌ترین آمار «سیا» لری زبان مادری ۴/۸ میلیون تن (۶ ٪) از مردم ایران است.  
-        بلوچی: زبان مادری تقریبا ۹ میلیون تن در پاکستان و ایران است. تعداد بلوچ‌های ایران ۱/۴ میلیون تن تخمین زده شده است که با ادعای سازمان «سیا» هم‌خوانی دارد، زیرا این سازمان مدعی است که تقریبأ ۲ درصد از مردم ایران بلوچ‌تبارند.
به این ترتیب بنا بر آمار «سیا» زبان مادری ۷۸ ٪ از مردم ایران از ریشه زبان‌های ایرانی است و در عوض زبان مادری ۲۲ ٪ از ایرانیان دارای ریشه انیرانی است که عبارتند از:
-        زبان ترکی آذری: بنا بر آمار «سیا» زبان مادری ۱۳/۸ میلیون تن (۱۶ ٪) از ایرانیان ترکی آذری است که بیش‌ترشان در استان‌های آذربایجان، زنجان و خراسان و مناطق بختیاری می‌زیند.
-        ترکمنی: هم‌چنین باز به ادعای «سیا» زبان ۱/۶ میلیون تن (۲ ٪) از ایرانیان ترکمنی است که بیش‌ترشان در استان خراسان می‌زیند.
-        عربی: بنا بر آمار «سیا» عربی زبان مادری ۱/۶ میلون تن (۲ ٪) از  مردم ایران است که به‌طور عمده در استان‌های ساحلی خلیج فارس می‌زیند.
-        هم‌چنین بنا بر پژوهش‌های «سیا» ۱/۶ میلیون ایرانی نیز دارای زبان‌های مادری دیگری هستند، هم‌چون ارمنی‌ها، آشوری‌ها، یهودان و پشتو که زبان‌ مادری بخش بزرگی از افغانی‍‌های پناهنده به ایران است.
البته در رابطه با ترکیب زبان مادری جمعیت ایران بررسی‌های دیگری نیز وجود دارند. برای نمونه «بنا بر تخمین دیگری از کنگره آمریکا ۶۵ درصد از ساکنان ایران به زبان فارسی، ۱۶ درصد به زبان ترکی آذری، ۷ درصد به زبان کردی، ۶ درصد به زبان لری، ۲ درصد به زبان عربی، ۲ درصد به زبان بلوچی، ۱ درصد به زبان ترکمنی، ۱ درصد به زبان قشقایی و سایر زبان‌های ترکی و کم‌تر از ۱ درصد نیز به زبان‌های ارمنی، آشوری، گرجی و سایر زبان‌های غیر فارسی و غیر ترکی سخن می‌گویند.»[8]
اما گسترده‌ترین پژوهش درباره بافت زبانی مردم ایران از سوی مؤسسه مردم‌شناسی جهانی[9] انجام گرفته است که در این‌جا به بررسی آن می‌پردازیم. البته روشن نیست که این نهاد جهانی بر پایه چه پژوهش‌هایی توانسته است به آمارهایی که عرضه کرده است، دست یابد . با این حال باید پذیرفت که یک چنین نهادی آمارهایی را بر پایه حدس و گمان عرضه نمی‌کند و به‌همین دلیل آمارهای این مؤسسه را باید «معتبر» دانست. در تازه‌ترین اسناد این نهاد جهانی جمعیت ایران در سال ۱۹۹۳ میلادی برابر با ۷۰۴۹۶۰۰۰ اعلان شده است. بنا براین پژوهش که در سال‌های بعد به‌تدریج تکمیل شده، زبان مادری مردم در ایران چنین بوده است:
  1. آشتیانی: از ریشه زبان‌های ایرانی است و ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری نزدیک به ۲۱۱۰۰ تن در استان مرکزی در نواحی آشتیان و تفرش بود.
  2. آشوری یا آسوری: زبانی انیرانی است و ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری نزدیک به ۱۵۰۰۰ تن در ایران در نواحی ارومیه و تهران بود.
  3. آلویری- ویداری: این زبان نیز از شاخه زبان‌های ایرانی است و ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری برخی از مردم در نزدیکی ساوه در استان مرکزی بود.
  4. آیماغی: از ریشه زبان‌های ایرانی است و ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری نزدیک به ۱۷۰ هزار تن از مردم مازندران بود.
  5. ارمنی: از زبان‌های هند و ژرمنی است و ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری  نزدیک به ۱۷۱ هزار تن در نواحی خوی، شاپور، اهر، تهران، اصفهان و شیراز بود.
  6. بختیاری: زبانی از ریشه ایرانی است که دارای گویش‌های مختلف است و در سال ۲۰۰۱ میلادی زبان مادری نزدیک به یک میلیون تن در مناطق چهارمحال و بختیاری، شرق استان خوزستان و شرق استان لرستان و غرب استان اصفهان و هم‌چنین در نواحی مسجد سلیمان و شهر کرد بود.
  7. براهویی: این زبان از خانواده زبان بلوچی است ودر سال ۲۰۰۷ میلادی زبان مادری نزدیک به ۲۰ هزار تن در سیستان مرکزی، بلوچستان و زاهدان بود.
  8. بشکردی: از خانواده زبان بلوچی است و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری نزدیک به ۳۰۰۰ تن در شرق هرمزگان، جنوب کرمان و هم‌چنین جنوب غربی سیستان بود.
  9. بلوچی جنوبی: این زبان از ریشه زبان‌های ایرانی است و ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری نزدیک به ۴۰۰۰۰۰ تن در استان بلوچستان و سیستان جنوبی و در غرب استان هرمزگان و در بخشی از استان فارس بود.
10. بلوچی غربی: این زبان نیز یکی از شاخه‌های زبان ایرانی است و در سال ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری نزدیک به ۴۵۱۰۰۰ تن از مردمی بود که در شمال استان سیستان و بلوچستان می‌زیستند. نیمی از این جمعیت از عشایر بلوچ بوده‌اند.
11. پشتو جنوبی: از خانواده زبان‌های ایرانی است و در سال ۱۹۹۳ زبان مادری ۱۱۳ هزار تن از پناهندگان افغانی بود که در ایران می‌زیستند.
  1. تاتی: زبانی ایرانی است و در ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری ۸ هزار تن در غرب و شمال غربی ایران بوده است.
  2. تاکستانی: در سال ۱۹۹۳ زبان مادری ۲۲۰ هزار تن در استان‌های زنجان، قزوین، مرکزی و منطقه خلخال بوده است. این زبان از ریشه زبان‌های ایرانی است.
  3. تالشی: از خانواده زبان‌های ایرانی است و در سال ۱۹۹۳ زبان مادری ۱۱۲ هزار تن در استان گیلان در نواحی ماسوله، ماسال و کپورچال در آذربایجان بوده است.
  4. ترکمنی: زبانی از ریشه زبان ترکی است و در سال ۱۹۹۷ میلادی زبان مادری ۲ میلیون تن در استان مازندران و مناطق مرزی ترکمنستان بوده است.
16. ترکی آذری: زبانی انیرانی و دارای گویش‌های مختلف است و در سال ۲۰۱۰ میلادی زبان مادری روی‌هم ۱۵۵۰۰۰۰۰ میلیون تن از کسانی بود که در استان‌های آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل، زنجان، استان مرکزی و منطقه تهران می‌زیستند.
17. ترکی خراسانی: از ریشه زبان‌های ترکی است و در سال ۱۹۹۷ میلادی زبان مادری ۴۰۰ هزار تن از مردمی بود که در شمال شرقی و شمال استان خراسان و هم‌چنین در شمال غربی مشهد، در نواحی قوچان، سلطان‌آباد و سبزوار می‌زیستند.
18. جدگلی: یکی از شاخه‌های زبان دری افغانی است و در سال ۲۰۱۲ میلادی زبان مادری حدود ۱۰ هزار تن از پناهندگان افغانی ساکن ایران بود.
19. خلج ترکی: زبانی است از ریشه ترکی و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری نزدیک به ۴۲۱۰۰ تن در منطقه اراک بود.
20. خلج فارسی: از زبان‌های ایرانی است و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری ۴۲۱۰۰ تن در غرب و شمال غربی ایران بود.
21. خونساری: زبانی از خانواده زبان‌های ایرانی است و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری نزدیک به ۲۱۰۰۰ تن در استان اصفهان در حوالی شهرهای کاشان و اصفهان بود.
22. خویینی: این زبان به خانواده زبان‌های ایران تعلق دارد و در ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری برخی از مردم استان زنجان در نواحی خویین بود.
23. دزفولی: زبان‌های دزفولی و شوشتری که از خانواده زبان‌های ایرانی هستند، به مثابه زبان مادری در شمال استان خوزستان گسترش دارند.
24. دمری یا لری بویراحمدی: از شاخه زبان‌های ایرانی است و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری نزدیک به ۱۳۴۰۰۰۰ تن در استان فارس در مناطق کهگیلویه و بویر احمد بود.
  1. رازاجردی: زبانی از خانواده زبان‌های ایرانی است و زبان مادری مردمی در غرب، شمال غربی و تالش است. آماری از جمعیتی که به این زبان سخن می‌گوید در دست‌ نیست.
  2. رودباری: زبانی ایرانی است که زبان مادری مردمی در کناره سپید رود است. آماری از جمعیتی که به این زبان سخن می‌گوید در دست‌ نیست.
  3. سرخه‌ای: زبانی ایرانی است و در سال ۲۰۰۶ زبان مادری ده هزار تن در استان سمنان در ناحیه سرخه بوده است.
  4. سلجوقی: شاخه‌ای از ترکی آذری است که تعداد اندکی از مردم ایران بدان سخن می‌گویند. به‌علت اندک و پراکنده بودن این افراد آماری از تعداد جمعیتی که به این زبان سخن می‌گوید، در دست نیست.
  5. سمنانی: از خانواده زبان‌های ایرانی است و در سال ۲۰۰۷ میلادی زبان مادری ۶۰۰۰۰ تن در استان سمنان بوده است.
  6. سنایا: از خانواده زبان‌های سامی- افریقایی است و در سال ۱۹۹۷ زبان مادری ۶۰ تن در تهران و قزوین بوده است.
  7. سنگساری: زبانی ایرانی است و در سال ۲۰۰۶ زبان مادری ۳۶۰۰۰ تن در استان سمنان بوده است.
  8. سُی: از زبان‌های ایرانی است و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری ۷۰۳۰ تن در غرب، شمال غربی و ایالات مرکزی ایران بوده است.
  9. سیوندی: زبانی از خانواده زبان‌های ایرانی است و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری ۷۰۳۰ تن در استان فارس در منطقه سیوند بوده است.
  10. شاهرودی: زبانی ایرانی است و در استان‌ آذربایجان شرقی، در منطقه خلخال و شاهرود برخی به این زبان سخن می‌گویند، اما پژوهشی آماری هنوز انجام نگرفته است.
  11. شاه‌میرزادی: زبانی ایرانی است و در استان سمنان برخی به این زبان سخن می‌گویند، اما آماری از تعداد جمعیتی که به این زبان سخن می‌گوید، در دست نیست.
  12. طارُمی: زبانی ایرانی است و برخی از مردم استان زنجان بدان سخن می‌گویند. هنوز کار پژوهشی درباره تعداد این افراد انجام نگرفته است.
37. عربی با گویش بین‌النهرینی: زبانی انیرانی است و در سال ۱۹۹۳ زبان مادری نزدیک به ۱/۲ میلیون تن در مناطق جنوب غربی کوه‌های زاگروس در استان خوزستان بود.
38. عربی با گویش خلیجی: این زبان نیز انیرانی است و در ۱۹۹۳ زبان مادری نزدیک به ۲۰۰ هزار تن از عشایر خمسه در شرق استان فارس بود.
39. فارسی یا فارسی نو: دارای گویش‌های بسیار متفاوتی است و بنا بر بررسی‌های مؤسسه مردم‌شناسی جهانی بخشی از مردمی که در کشورهای آذربایجان، آلمان، اتریش، ازبکستان، اسپانیا، استرالیا، اسراییل، افغانستان، امارات متحده عربی، ایالات متحده آمریکا، ایران، بریتانیا، بحرین، تاجیکستان، ترکیه، ترکمنستان، دانمارک، سوئد، سوریه، عراق، عربستان سعودی، عمان، فرانسه، قطر، کانادا، هلند، هندوستان و یونان می‌زیند، به این زبان سخن می‌گویند. زبان فارسی در سال ۲۰۱۱ زبان مادری ۴۵ میلیون تن در ایران بوده است.  
40. فارسی جنوب غربی: در سال ۲۰۱۲ میلادی زبان مادری کمی بیش از صد هزار تن در مناطق مرکزی استان فارس بود.
41. فارسی دری: زبان زرتشتیانی است که در ایران و هند می‌زیند. این زبان در سال ۱۹۹۹ میلادی زبان مادری ۳۵۰ هزار تن از ایرانیانی که در غرب و شمال غربی مناطق مرکزی ایران می‌زیند، بود و همین آمار نشان می‌دهد که بخش تعیین کننده این مردم پیرو اسلام هستند، زیرا تعداد زرتشتیان ایران کمی بیش‌تر از ۲۵ هزار تن است.
42. فارسی شمال غربی: در سال ۲۰۰۶ میلادی زبان مادری ۷۵۰۰ تن از مردم فارس  بوده است. 
43. قزاقی: از ریشه زبان ترکی است و در سال ۱۹۸۲ زبان مادری نزدیک به ۳ هزار تن در استان مازندران در نواحی گرگان بود.
44. قشقایی: نیز از ریشه زبان ترکی است و در سال ۱۹۹۷ میلادی زبان مادری نزدیک به ۱/۵ میلیون تن در استان فارس در نواحی بویر احمد، کهگیلویه، شیراز، گجساران و فیروزآباد بود.
45. کارینگانی: زبانی ایرانی است و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری ۱۷۶۰۰ تن در استان آذربایجان شرقی، در منطقه حسنلو بود.
46. کباتی: زبانی است از تیره زبان‌های ایرانی و در ۱۹۹۳ زبان مادری نزدیک به ۱۰ هزار تن در رودبار گیلان بود.
47. کردی جنوبی: از ریشه زبان ایرانی است و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری حدود ۳ میلیون تن از مردم مناطق غرب کرمانشاه و ایلام بوده است. بخشی از مردم شمال عراق نیز به این زبان سخن می‌گویند.
48. کردی شمالی: نیز از ریشه زبان ایرانی است و در سال ۱۹۸۸ میلادی زبان مادری نزدیک به ۳/۵ میلیون تن در نواحی ارومیه، کلاردشت و استان‌های مازندران و خراسان بود. این زبان دارای چند گویش است.
49. کردی مرکزی: در سال ۱۹۹۳ به‌طور عمده زبان مادری ۳/۲۵ میلیون تن در استان کردستان و استان آذربایجان غربی بود. این زبان دارای چندین گویش‌ است. حدود ۱۰ ٪  از این جمعیت عشایر کردتبار بودند.
50. کژالی: زبانی از شاخه زبان‌های ایرانی است و ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری برخی از مردمی بود که در منطقه کژال در استان آذربایجان شرقی می‌زیند.
51. کورش رستم: زبانی از خانواده زبان‌های ایرانی است و در سال ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری برخی از مردم استان آذربایجان شرقی در منطقه کورش رستم بوده است.
52. کورشی: نیز یکی از زبان‌های ایرانی است و ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری بین ۴۰ تا ۵۰ خانواده در استان فارس بوده است.
53. کومزری: زبانی از خانواده زبان‌های ایرانی است و در سال ۲۰۱۱ زبان مادری ۶۰۰ تن در استان هرمزگان بوده است.
54. گبری یا دری زرتشتیان ایران: زبانی ایرانی است و در سال ۱۹۹۹ میلادی زبان مادری نزدیک به ۸۰۰۰ تن از زرتشتیان در یزد و کرمان بوده است.
55. گذرخانی: از زبان‌های ایرانی است و ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری برخی از مردمی بوده است که در منطقه قزوین می‌زیند.
56. گرجی: زبانی انیرانی است و ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری نزدیک به ۶۰ هزار تن در استان اصفهان در مناطق فریدون‌شهر، نجف‌آباد، شاهین‌شهر و یزدان‌شهر بوده است.
57. گزی: به خانواده زبان‌های ایرانی تعلق دارد و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری ۷۰۳۰ تن در منطقه مرکزی فلات ایران بوده است.
58. گیلکی: به خانواده زبان‌های ایرانی تعلق دارد و در سال ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری ۳۲۷۰۰۰۰ تن در استان گیلان بوده است. گیلکی دارای گویش‌های مختلفی است.
  1. لاری: به خانواده زبان‌های ایرانی تعلق دارد و در سال ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری نزدیک به صد هزار تن در مناطق جنوبی استان فارس بود. هم‌چنین به‌خاطر مهاجرت ایرانیان به امارات عربی نزدیک به ۸۰ هزار تن نیز در آن سرزمین به زبان لاری سخن می‌گویند.
60. لاسگردی: از شاخه زبان‌های ایرانی است و در سال ۲۰۰۶ میلادی زبان مادری نزدیک به هزار تن از مردم استان سمنان بود.
61. لاکی: از خانواده زبان‌های ایرانی است و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری نزدیک به یک میلیون تن در استان ایلام و غرب استان لرستان بود. این زبان دارای گویش‌های مختلف است.
62. لری جنوبی: در سال ۱۹۹۹ میلادی زبان مادری نزدیک به ۸۷۵ هزار تن که در استان‌ کهگیلویه و بویراحمد می‌زیند، بود. این زبان دارای گویش‌های متفاوتی است.
63. لری شمالی: به خانواده زبان‌های ایرانی تعلق دارد و دارای گویش‌های مختلفی است و در سال ۲۰۰۱ میلادی زبان مادری نزدیک به ۱/۵ میلیون تن از مردمی بود که در غرب، مرکز و جنوب استان لرستان، در شمال خوزستان و جنوب استان همدان و هم‌چنین در استان مرکزی می‌زیستند.
64. مازندرانی: به خانواده زبان‌های ایران تعلق دارد و در سال ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری ۳۲۷۰۰۰۰ تن در مناطق ساحلی دریای خزر و جنوب استان مازندران بوده است. این زبان دارای گویش‌های مختلفی است.
65. مراغه‌ای: از ریشه زبان‌های ایرانی و دارای گویش‌های مختلف است و در سال ۱۹۹۳ زبان مادری برخی از مردم در ناحیه رودبار و الموت بوده است.
66. مندایی: زبانی از ریشه زبان‌های سامی است و در سال ۲۰۰۱ میلادی زبان مادری ۵۰۰ تن از ایرانیان در استان خوزستان در منطقه هویزه بوده است.
67. نایینی: زبانی ایرانی است و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری ۷۰۳۰ تن در استان اصفهان در منطقه نایین و انارک بوده است. مردمی که به این زبان سخن می‌گویند، پیرو دین زرتشت‌اند.
68. نطنزی: زبانی ایرانی است و در سال ۲۰۰۰ زبان مادری ۷۰۳۰ تن در استان اصفهان در منطقه نطنز و کاشان بوده است.
69. وافسی: از زبان‌های ایرانی است و در سال ۲۰۰۳ میلادی زبان مادری ۱۸۰۰۰ تن در استان مرکزی و در نواحی اراک و وافس بوده است. 
70. هرزنی: به خانواده زبان‌های ایرانی تعلق دارد و در سال ۲۰۰۰ میلادی زبان مادری ۲۸۰۰۰ تن از مردمی که در استان آذربایجان شرقی می‌زیستند، بود.
71. هزارگی: یکی از زبان‌های ایرانی و زبان مردم هزاره در افغانستان است و در سال ۱۹۹۳ میلادی زبان مادری   نزدیک به ۲۸۳ هزار تن در ایران بود که بیش‌ترشان از پناهندگان افغانی بوده‌اند.
72. هورامی: یکی از شاخه‌های زبان کردی است که در سال ۲۰۰۷ میلادی زبان مادری نزدیک به ۲۰۰ هزار تن در شرق سنندج و شمال کرمانشاه بود. روشن است که این زبان هم‌چون تمامی شاخه‌های زبان کردی به خانواده زبان‌های ایرانی تعلق دارد.
73. یهودی ایرانی: زبانی است از خانواده زبان‌های ایرانی که یهودان ایران به آن سخن می‌گویند.
به‌این ترتیب می‌بینیم در ایران کنونی مردم به ۷۳ زبان سخن می‌گویند که بخشی از آن‌ها به خانواده زبان‌های انیرانی تعلق دارند، یعنی یک درصد زبان‌های کنونی جهان را می‌توان در ایران یافت. بنابراین، هرگاه قرار باشد هر قومی که در سپهر ایران می‌زید، بنا بر زبان مادری خود دولت مستقل خویش را تشکیل دهد، در آن‌صورت ایران را باید به ۷۳ تکه تقسیم کرد که ممکن نیست، زیرا جمعیت بسیاری از این اقوام بسیار اندک و در مواردی حتی کم‌تر از هزار تن است.
از میان سازمان‌های سیاسی وابسته به‌آن دسته از اقوام ایرانی که هوادار تجزیه ایران با هدف تشکیل دولت مستقل خویشند، تنها پیروان پان ترکیسم می‌کوشند تعداد ترک‌زبانان ایران را بسیار بیش‌تر از آماری که عرضه کردیم، بنمایانند. برای نمونه بنا به ادعای آژانس خبری دوغان ترکیه گویا علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه ایران که به ترکیه سفر کرده بود، در آن کشور مدعی شد «بیش از ۴۰ % مردمان ایران به زبان ترکی صحبت می کنند.»[10] البته این گفته صالحی در رسانه‌های خبری ایران بازتابی نیافت و بنابراین هنوز به‌طور رسمی از سوی دولت ایران محتوای این ادعا تأیید نشده است. با این حال این گروه تجزیه‌طلب با آن که مدعی است آمار درستی درباره جمعیت اقوام و ملیت‌هایی که در ایران می‌زیند، وجود ندارد، اینک این سخن علی اکبر صالحی را به علم عثمان بدل ساخته و مدعی شده است که ۴۰ میلیون از جمعیت ۸۰ میلیونی ایران را ترکان تشکیل می‌دهند. این گروه با تکیه بر چنین آمارهای من درآوردی می‌کوشد خواست تجزیه مناطق ترک‌زبان ایران را توجیه کند، زیرا گویا با به‌قدرت رسیدن رژیم پهلوی و تبدیل زبان فارسی به زبان رسمی!! نه فقط به خلق‌های ترک‌تبار ایران که گویا نیمی از جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند، بلکه هم‌چنین به دیگر اقوام ایران هم‌چون کردها، بلوچ‌ا و عرب‌های ایران «ظلم» شده است، زیرا پس از آن که اقلیت فارس‌زبان که در هیبت سلسله پهلوی توانست قدرت سیاسی را به چنگ آورد، زبان خود را به زبان آموزش و پرورش و اداری بدل ساخت. به‌همین دلیل نیز پان ترکیسم‌های ایرانی که حتی در میان هم‌میهنان ترک آذری نیرویی بسیار کوچک‌اند، هر کسی را که مخالف تجزیه ایران باشد «شوونیست فارس» می‌نامند، بدون آن که از شوونیسم تعریفی منطبق با داده‌های تاریخی عرضه کنند.
با این حال گیریم که خبر آژانس دوغان ترکیه درست و وزیر امور خارجه ایران چنین سخنی را در ترکیه گفته بوده باشد. او مدعی شد که در ایران ۴۰ میلیون تن به زبان ترکی سخن میگویند. اما آیا چون هر کسی در ایران ترکی سخن بگوید، باید اجبارأ به ملیت ترک ایران تعلق داشته باشد؟ برای نمونه تقریبآ ۹۵ تا ۹۸ درصد مردمی که در ایران می‌زیند، می‌توانند به زبان فارسی سخن بگویند. آیا بنا بر این واقعیت می‌توان مدعی شد که جمعیت فارس‌زبان ایران ۹۵ و یا ۹۸ درصد است؟ هم‌چنین چندین میلیون تن که در ایران دارای تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی هستند، می‌توانند به زبان انگلیسی سخن بگویند، اما آیا می‌توان این افراد را «انگلیسی» پنداشت؟ روشن است که چنین نیست. ترک ایرانی کسانی هستند که زبان مادری‌شان ترکی آذری و یا ترکی ترکمنی باشد. اگر این را اصل قرار دهیم، بنا بر آماری که از نهادهای ایرانی و جهانی عرضه کردیم، می‌بینیم که تعداد ترک‌های آذری و ترکمن ایران به ۲۰ میلیون تن نیز نمی‌رسد. اما کسانی که در پی تحریک افکار عمومی و دامن زدن به دشمنی و کینه میان ایرانیان‌اند، مجبورند واقعییت‌ها را برای مقاصد سیاسی خود تحریف کنند.
ادامه دارد
ژوئیه ۲۰۱۳
msalehi@t-online.de
www.manouchehr-salehi.de
پانوشت‌ها:


  [3]شوربختانه نتوانستم نام زبان شانزدهم را بیابم که از خانواده زبان‌های ایرانی بود و از بین رفته است.
[4] http://fa.wikipedia.org/wiki/جمعیت‌شناسی ایران
[5] http://de.wikipedia.org/wiki/Iran#Sprachen  
[6] Schmitt, Rüdiger: “Die iranischen Sprachen in Geschichte und Gegenwart”, Reichert, Wiesbaden 2000,
[8] http://fa.wikipedia.org/wiki/جمعیت‌شناسی ایران
[9] http://www.ethnologue.com/country/ir/languages/***EDITION*** 
[10] http://www.heyderbaba.com/haber.php?id=390