درمورد زدو بندهای آمریکا و سران رژیم جمهوری اسلامی ایران در مقطع قیام بهمن ماه۱۳۵۷
بخشی از خاطرات ویلیام سولیوان سفیر سابق آمریکا در ایران
قسمت دوم
مطالب زیر تلخیصی است از کتاب «ماموریت در ایران» نوشته ویلیام سولیوان سفیر سابق آمریکا در ایران. بدیهی است که چاپ این نوشته تنها به قصد بهتر نشان دادن ماهیت ارتجاعی سردمداران رژیم جمهوری اسلامی و زدوبندهای آنها با امپریالیسم آمریکا در زمانی که قیام توده ها کل موجودیت سیستم سرمایه داری را به خطر انداخته بود، می باشد. وگرنه هم ماهیت ضدخلقی سولیوان این مهره دوراندیش امپریالیسم و هم ماهیت ارتجاعی سردمداران رژیم جمهوری اسلامی برای همگان روشن است. همچنین پر واضح است که سولیوان برای دفاع از منافع امپریالیسم و توجیه سیاست های ارتجاعی خود بسیاری از مسایل را دگرگونه جلوه داده است. بنا بر این ما مطالبی را از کتاب او برگزیده ایم که حتی الامکان خالی از اینگونه تحریفات باشد. چرا که سولیوان در این بخش ها حیثیت مرتجعینی چون کارتر و برژنسکی را نیز به گروگان گذاشته است و در رد سیاست آنها به دفاع از راه حل های خود پرداخته است.
۲۳ـ با توجه به توصیه های من مبنی بر اینکه منافع آمریکا در حفظ ارتش است، این موضوع (خروج افسران عالیرتبه از ایران بدون هیچگونه ممانعت) امیدوار کننده به نظر می رسید. معذالک هنوز مطمئن نبودم که نظریات نهضت آزادی همان نظریات آیت الله خمینی و همکارانش در پاریس باشد. من نگران این بودم که مبادا وقتی که آیت الله به ایران برگشت با استفاده از نفوذش علیه قراردادهای ما با نهضت آزادی جهت حفظ ارتش (و متوقف کردن انقلاب ـ مترجم) مردم را به خیابان ها بریزد (بعدا معلوم شد که این نگرانی بی مورد بوده است زیرا آیت الله کاملا با فتوای خود انقلاب توده ای ها را در نیمه راه متوقف کرد ـ مترجم)
۲۴ـ به همین دلیل توصیه کردم که دولت آمریکا مأمور عالیرتبه ای را جهت مذاکره مستقیم با خمینی به پاریس بفرستد. خودم را به خاطر رابطه نزدیک با شاه و اینکه ترک ایران در آن موقعیت عاقلانه نبود، از این مأموریت مستثنی کردم. در مورد این پیشنهاد تلفنی با سایروس ونس وزیر خارجه و معاون او دیوید نیوسام صحبت کردم. بعدا اطلاع یافتم که این پیشنهاد مورد قبول واقع شده است. از من خواستند که مفاد مورد مذاکره با خمینی را پیشنهاد کنم. به دنبال درخواست، تلگرافی را مخابره کرده و در آن همان مواردی را که در تهران با اپوزیسیون صحبت کرده بودیم مطرح کردم. متذکر شدم که نگرانی عمده ما در مورد یکپارچگی ایران است، زیرا این امر برای نیروهای مسلح که بتوانند حتی الامکان قدرتمند و کارآ باقی بمانند واجد اهمیت است. من پیشنهاد کردم که اولا به خمینی اطلاع داده شود که ما آماده ایم همچنان به کمک های نظامی و فروش تسلیحات ادامه دهیم و ثانیا هر گونه برخوردی بین نیروهای اسلامی و ارتش به نفع شوروی و عوامل داخلی آن تمام خواهد شد.
...
۲۶ـ شخصی که برای این کار در نظر گرفته شده بود تئودور. ال. الیوت، بازرس کل سرویس خارجی بود. او بعد از چهار سال سفیر کبیری در افغانستان، اخیرا به آمریکا برگشته بود. الیوت قبلا به عنوان مشاور اقتصادی در تهران خدمت کرده و فارسی را روان حرف می زد... و.... او برای این مأموریت عالی بود و از اینکه قادر خواهد بود با آیت الله وارد مذاکرات مثبت بشود احساس راحتی می کردم.
۲۷ـ بعد از اینکه مقدمات آماده شد، به من دستور دادند که شاه را در جریان امر قرار دهم. در حالی که در مورد اینکه شاه در این مورد حق وتو دارد هیچ اشاره ای نشده بود. این فرصت به او داده می شد که اگر مخالفتی دارد ابراز کند. وقتی شاه را دیدم جریان اقدامات انجام شده را با او در میان نهادم. با جدیت و بدون علاقه گوش می داد. در هر حال هیچ مخالفتی ابراز نکرد و فقط خواست که در جریان نتیجه مآموریت الیوت قرار گیرد. این اطلاعات را به واشنگتن مخابره کردم. به من اطلاع دادند که الیوت در ششم ژانویه عازم پاریس خواهد شد.
۲۸ـ بعد از ماهها بی توجهی در مورد مذاکراتمان با واشنگتن که جوابی به تلگراف مهم نهم نوامبرم داده نشده بود، این سرعت عمل و این گرایش جدید امیدوارکننده بود. می دانستم که سایروس ونس بیشتر اوقات ماههای نوامبر و دسامبر را درگیر مسافرت های مربوط به کمپ دیوید بوده و تماسش با مسایل ایران قطع شده است، از این رو این توجه جدید به مسایل ایران را ناشی از بازگشت او به واشنگتن می دانستم. بعضی از اعضاء سفارت که محرم این تبادل نظرها بودند اعتقاد داشتند که این واقع بینی جدید نتیجه کنفرانس گوادولوپ بود که اخیرا به کار خود پایان داده است. در این کنفرانس رئیس جمهورهای فرانسه و آمریکا و نخست وزیر ژاپن و صدراعظم آلمان غربی شرکت داشتند. یکی از کارمندان سفارت معتقد بود که این رهبران پرزیدنت کارتر را متقاعد کرده بودند که شاه رفتنی است و بهتر است ترتیباتی داده شود که منافع حیاتی جهان غرب در این منطقه حفظ بشود. کارتر و برژینسکی بعد از اتمام کنفرانس برای ماهیگیری در کارائیب باقی ماندند. به نظر من چنین می آمد که جزئیات برنامه ایران را به سایروس ونس واگذار کرده بود.
۲۹ـ هیچ امری نمی توانست بیش از خبر لغو مأموریت الیوت من را متعجب و متأسف کند. حوالی صبح بود که نگهبان از خواب بیدارم کرد و تلگرافی به دستم داد. مأموریت الیوت لغو شده بود. بایستی به شاه اطلاع می دادم که ما دیگر قصد نداریم با خمینی مذاکره کنیم. هیچ توضیحی در مورد لغو این مأموریت داده نشده بود. به من گفته شد که رئیس جمهور این تصمیم را گرفته و ضمنا از من هم نظری نخواسته بودند.
۳۰ـ ... پیام تند و کوتاهی مبنی بر اینکه رئیس جمهور مرتکب خطای بزرگی شده است و لغو مأموریت الیوت خطای غیرقابل جبرانی است به سایروس ونس فرستادم و تشویق کردم که این تصمیم رد شده و مأموریت الیوت از سر گرفته شود. سپس به رختخواب برگشتم ولی اصلا خوابم نبرد.
۳۱ـ صبح جواب پیامم را دریافت داشتم. در این پاسخ گفته می شد که نه تنها رئیس جمهور، بلکه معاون او، وزیران خارجه و دفاع و خزانه داری، رئیس سیا و مشاور امنیت ملی همه با هم با لغو مأموریت الیوت موافقت کرده اند. سپس به من دستور داده شده بود که مطابق دستورات قبلی عمل کنم. بر این اساس به کاخ شاه تلفن کرده و تقاضای ملاقات کردم. تقاضایم فوری پذیرفته شد و عازم کاخ شدم.
۳۲ـ آنطور که من می شنیدم، حکومت آمریکا در مقابل وضعیت ایران هیچگونه سیاستی نداشت. به اعتقاد من سقوط شاه اجتناب ناپذیر بود و اگر بین نیروهای اسلامی و قوای مسلح سازش هایی صورت نمی گرفت وقوع یک انفجار (انقلاب راستین توده ای ـ مترجم) حتمی بود. تا این مرحله در مورد تخلیه آمریکایی ها من خیلی ملایم حرکت کرده بودم و امیدوار بودم که با انتقال آرام حکومت (از شاه به روحانیت ـ مترجم) وجود آمریکایی ها در ایران قابل تحمل بوده و بدون تلفات باشد. اکنون تمام برنامه ها را نقش برآب می دیدم. هنوز تقریبا ده هزار آمریکایی در ایران بودند و اگر قرار بود که ما این عده را از هرج و مرج انقلاب برحذر داریم بیش از چند روزی برای تخلیه فرصت نداشتیم ... و...
۳۳ـ کاملا اطمینان نداشتم که عکس العمل شاه در مقابل لغو مأموریت الیوت چه خواهد بود. در آن صبح، او بیش از حد معمول عصبانی و ترشرو بود. به نظر می رسید که اصلا نخوابیده و حوادث محاصره اش کرده بودند....
۳۴ـ وقتی جریان را با او در میان نهادم، تحریک شد و پرسید چرا مأموریت الیوت لغو شد؟ جواب دادم هیچ اطلاعی ندارم. سپس سؤال کرد که بدون تماس با اپوزیسیون چگونه می توان آنها را تحت نفوذ قرار داد؟ وسپس اضافه کرد حالا می خواهید چکار کنید؟ هیچ جوابی نداشتم.
۳۵ـ مطالعه اتوبیوگرافی شاه نشان می دهد که شاه تا این موقع فکر می کرده است که آمریکا قصد دارد کشور و شاید به نحوی سلسله او را حفظ کند. بر این اساس او آماده بود که به خاطر هدف بزرگتر (حفظ سلطنت و منافع امپریالیسم آمریکا و شرکاء ـ مترجم) شخصا گذشت هایی بکند. اکنون ناگهان بر او مسلم شد که آمریکا هیچ طرحی نداشته و اقدامات آمریکا ناشی از منطق نیست. آن روز هم برای شاه و هم برای من روز بدی بود.
۳۶ـ از کاخ به سفارت برگشته و شرح ملاقاتم با شاه را به واشنگتن مخابره کردم. سپس مأمورانی را که مسئول حفاظت و تخلیه آمریکایی های مقیم ایران بودند، احضار کردم. بیشتر اوقات آن روز صرف تهیه تدارکات و برنامه ریزی جهت تخلیه آمریکایی ها شد...
فصل ۲۲ ـ مأموریت ژنرال هویزر
۱ـ بلافاصله به دنبال این حوادث، از طریق واشنگتن مطلع شدم که شلزینگر، وزیر نیرو، ممکن است از ایران دیدار کند. دیدار او ظاهرا برای بحث پیرامون مسئله نفت بود. از این خبر متعجب شدم به خاطر اینکه ایران در موقعیتی نبود که راجع به این مسایل بحث و گفتگو کند. ولی به هر حال از اینکه شلزینگر را خواهم دید خوشحال شدم چون او دوست قدیمی من بود و نظریات او برایم قابل احترام بود. حس کردم که یک دید واقعی از آنچه را که ما با آن روبرو بودیم به واشنگتن خواهد برد. بعدها مطلع شدم که او به ایران نخواهد آمد و جریان را فراموش کردم.
۲ـ شب دوم ژانویه، ژنرال هیگ تلفنی به من اطلاع داد که طبق اطلاعاتی که از واشنگتن دریافت کرده، قرار است معاون او، داچ هویزر، به منظور آرام کردن نیروهای مسلح به ایران بیاید. مطابق برداشت هیگ، گزارشات ما در مورد ناآرامی در نیروهای مسلح به خاطر عزیمت شاه، واشنگتن را بر آن داشته که از هویزر بخواهد به تهران بیاید تا قدرت را از شاه به بختیار انتقال دهد.
۳ـ هیگ به من گفت که او شدیدا مخالف چنین مأموریتی است. سپس ادامه داد که واشنگتن را از نظر خود مطلع خواهد کرد و از من نیز خواست که عین همین عمل را انجام دهم. وی در ضمن متذکر شد در صورتی که واشنگتن با نظر او موافقت نکند استعفا خواهد داد.
۴ـ به هیگ گفتم از جریان فرستادن هویزر به ایران من کاملا بی اطلاع هستم، منتهی من نیز مانند واشنگتن نگران ناآرامی درون نیروهای مسلح می باشم. من مطمئن نبودم که هویزر با آمدن به ایران بتواند کاری از پیش ببرد، ولی احساس می کردم که او از اعتماد کلیه افسران عالیرتبه ارتش برخوردار است و خیلی بهتر از یک افسر دو ستاره رئیس (MAAG) می تواند از موضع آنها در جریان کنونی اطلاع یابد. در نتیجه من به اندازه هیگ مخالف این جریان نبودم. فکر کردم بهتر است قبل از اینکه با این جریان مخالفت نمایم منتظر اطلاع رسمی در مورد ماهیت این مأموریت باشم. از هیگ خواستم من را در جریان اوضاع بگذارد و او نیز موافقت کرد. روز بعد او از طریق تلفن به من اطلاع داد که آمدن هویزر به ایران تصویب شده و از او خواسته شده که به ایران بیاید. وی همچنین متذکر شد که تا یک ساعت دیگر قصد دارد استعفای خود را از فرماندهی ناتو اعلام نماید.
۵ـ دیروقت همان روز به وسیله معاون وزیر خارجه (نیوسام) از مأموریت هویزر به ایران مطلع شدم. او به من گفت که وزیر امور خارجه عقیده دارد که مخالفت من تنها کار او را مشکل تر خواهد کرد... به نیوسام گفتم که گرچه برای من روشن نیست که هویزر چه اهدافی در سر دارد ولی برای او به عنوان یک شخص احترام زیاد قایل بوده و هیچگونه مخالفتی با سفرش به تهران ابراز نخواهم کرد. گفتم که این سفر کاملا مهم بوده و هویزر بایستی بطور مخفی وارد شود. او با این نظر موافقت کرد و گفت که این نکات را به واشنگتن متذکر خواهد شد.
۶ـ روز بعد هویزر با لباس شخصی و با هواپیمای باری ۷۴۷ که برای مأموریت نظامی محموله حمل می کرد وارد تهران شد. او به حالت گیجی به اقامتگاه ما آمد. مسئله اصلی که ذهن او را مشغول می داشت استعفای هیگ بود. او بطور خصوصی به من گفت که صرفا مأموریت تهران موجب استعفای هیگ نشده، بلکه عواملی چند از قبل جمع شده بودند که منجر به استعفای او شد. یکی از این عوامل، بی ثباتی سیاست کارتر در مورد سیاست های ناتو بود که هیگ نمی توانست تحمل کند.
۷ـ هویزر دستوراتی را که به او داده بودند به من نشان داد و گفت در طول سفرش چندین بار آنها را مرور می کرده است. مطابق این دستورات، او بایستی با افسران ارشد ارتش ملاقات کرده به آنان اطمینان بدهد که حمایت لجستیکی آمریکا ادامه خواهد یافت و همچنین از آنان بخواهد که یکپارچگی نیروهای مسلح را در شرایط حاد بعد از خروج شاه و انتقال قدرت به بختیار حفظ کنند.
...
۹ـ قرار بر این شد که هویزر اوقاتش را با افسران ایرانی و رئیس (MAAG) و افسران و کارمندان خود صرف کند و من اوقاتم را در سفارتخانه، قصر شاه و دیگر نقاط شهر که قرار داشتم بگذرانم و شب برای شام دور هم جمع شده و مبادله اطلاعات نمائیم. بعد از شام هم می باید با دو تلفن امن با واشنگتن تماس گرفته، نتیجه کارمان را گزارش دهیم. من بایستی با نیوسام و یا ساندرز معاون وزارت خارجه و هویزر با دیوید جونز (JOINT CHIEF OF STAFF) یا هارولد براون، وزیر دفاع تماس می گرفتیم. بعد از این تماس های تلفنی مجددا باید دور هم جمع شده، دستورات دریافتی را مقایسه کرده و ببینیم که واشنگتن واقعا چه برنامه ای دارد. گاهی اوقات چنین احساس می کردیم که با دو شهر کاملا جداگانه صحبت کرده ایم.
۱۰ـ ضمنا تهران شاهد تغییرات سیاسی سریعی بود. بالاخره شاه مطابق قانون اساسی ترتیبات انتقال قدرت به بختیار را داد. مناظرات قلابی نمایندگان و سناتورها ادامه داشت، شورای سلطنت انتخاب شده بود و همه چیز برای انتقال قدرت آماده بود.
۱۱ـ در این ایام پیامی از واشنگتن دریافت کردم مبنی بر اینکه به شاه بگویم که هم به نفع او و هم به نفع ایران است که مملکت را ترک کند. انتقال چنین پیامی توسط یک سفیر به رئیس یک کشور کار ساده ای نیست. اما در چند ماه گذشته به خاطر تحول شرایط، روابط من با شاه طوری شده بود که این امری غیرعادی نبود. پیام را تا آنجا که مقدورم بود بطور بسیار ملایم و ساده به شاه گفتم. او در حالی که گوش می داد دستش را به حالت استغاثه به سویم دراز کرد و گفت «بله، ولی به کجا بروم؟»
۱۲ـ من در این مورد هیچ دستوری نداشتم. از این رو در جواب این سؤال گفتم هیچ راهنمایی نمی توانم بکنم ولی «اقامتگاهتان در سوئیس چطور است؟» شاه بلافاصله این پیشنهاد را رد کرد و گفت که امنیت سوئیس خوب نیست. سپس ادامه داد که «ما یک خانه هم در انگلستان داریم، اما هوای آنجا خیلی بد است» بعد در حالی که با چشم های پرانتظار به من نگاه می کرد در سکوت فرو رفت.
۱۳ـ گفتم «مایلید که دنبال دعوتی برایتان به آمریکا باشم؟»
۱۴ـ با شنیدن این پیشنهاد مانند پسربچه ای به جلو خم شد و گفت: «خواهش می کنم این کار را بکنید.»
۱۵ـ وقتی این گفت و شنود را به واشنگتن مخابره کرده و پرسیدم که آیا امکان چنین دعوتی هست با علاقمندی پاسخ دادند که شاه می تواند بطور موقت در املاک سفیر قبلی والتر انن برگ در نزدیکی پالم اسپرینگ کالیفرنیا اقامت کند. من مطمئن بودم در آنجا از نظر امنیتی مشکلی پیش نخواهد آمد و وسایل نقلیه از طریق هلی کوپتر نظامی تهیه خواهد شد. به من اجازه داده شد که از طرف رئیس جمهور از شاه دعوت کنم. من می بایستی از برنامه سفر شاه و همچنین تعداد همراهانش مطلع می شدم.
۱۶ـ در این مدت خمینی و همراهانش در پاریس عزیمت شاه را پیش بینی می کردند. این زمان، تاکتیک آنها حول عزیمت او به نقطه ای در خارج از کشور دور می زد. برای اینکه این امر برای همه قابل قبول باشد، خمینی بیانیه ای از پاریس صادر کرد مبنی بر اینکه رهبران انقلاب هیچگونه عملی علیه کشوری که به شاه پناه بدهد، انجام نخواهند داد. در نتیجه، در این مقطع هیچگونه خطری منافع آمریکا را در صورت دادن پناهندگی سیاسی به شاه تحریک نمی کرد، بلکه بر عکس به نظر می رسید به خاطر تسهیل عزیمت بی سروصدای شاه از ایران نفعی نیز نصیبمان می شد.
۱۷ـ روز بعد خواستار ملاقات با شاه شدم و تقاضا کردم که در این ملاقات هویزر نیز به من همراه باشد. با هر دو تقاضا موافقت شد و ۱۲ ژانویه ملاقاتی طولانی با شاه داشتیم. شاه در خاطرات خود بطور خلاصه به این مطلب اشاره کرده می نویسد که تنها نگرانی ما مربوط به خروج وی از کشور بود.
۱۸ـ در واقع او از اینکه دعوتنامه ما را دریافت کرده بود احساس راحتی می کرد و مشتاق عزیمت بود. ما تنها خواهان امنیت و ثبات در ارتش بودیم و می خواستیم که قدرت به آرامی از او به عنوان فرمانده کل قوا به بختیار منتقل شود. گرچه او بطور غیررسمی به این مسئله برخورد کرده بود، ولی فکرش بطور آشفته متوجه چیز دیگری بود. به نظر وی این موضوع ارزش توجه بیشتری نداشت. بار دیگر، هویزر باید به تنهایی با کل جریان دست و پنجه نرم می کرد.
۱۹ـ در مورد برنامه سفرش صحبت کردیم. وی پیشنهاد کرد که هنگام ورود به آمریکا می خواهد از طریق پایگاه نیروی هوایی اندروز سفر نماید. زیرا تمایل داشت با مقامات عالیرتبه آمریکا در سر راهش به کالیفرنیا ملاقات کند. از صحبت هایی که من با واشنگتن و هویزر داشتم، مشخص بود که این برنامه عملی نبود زیرا تظاهرات وسیعی علیه شاه در آمریکا برپا می شد. بنا بر این به وی گفتم که این برنامه عملی نیست. او پذیرفت و پیشنهاد کرد که هویزر در مورد جزئیات برنامه سفر، تاریخ عزیمت و همچنین تعداد همراهان وی با ژنرال ربیعی، فرمانده نیروی هوایی، صحبت کند.
۲۰ـ عصر همان روز، من آخرین سعی خود را کردم که واشنگتن را متقاعد نمایم تا نهایت کوشش خود را برای ایجاد سازش بین نیروهای مذهبی و ارتش در ایران بکار برد. به این منظور تلگرافی به واشنگتن فرستادم مبنی بر اینکه منافع ملی ما ایجاب می کند که به منظور خنثی کردن حزب توده، بین ارتش و نیروهای مذهبی سازش ایجاد کنیم. در حقیقت این درخواست من از خود کارتر بود. در این پیام ضمنا به امکان ملاقات او با شاه اشاره کردم و متذکر شدم این ملاقات در رابطه آینده ما با حکومت جدید در ایران بی نهایت اثر خواهد گذاشت. من همچنین یادآور شدم که اگر این دیدار این تصور را در ایران بوجود آورد که ما هنوز به حمایت خود از شاه ادامه می دهیم و خواستار این هستیم که او روزی به قدرت برگردد، باید منتظر عواقب وخیمی باشیم.
برای مطالعه قسمت اول
بخشی از خاطرات ویلیام سولیوان سفیر سابق آمریکا در ایران
قسمت دوم
مطالب زیر تلخیصی است از کتاب «ماموریت در ایران» نوشته ویلیام سولیوان سفیر سابق آمریکا در ایران. بدیهی است که چاپ این نوشته تنها به قصد بهتر نشان دادن ماهیت ارتجاعی سردمداران رژیم جمهوری اسلامی و زدوبندهای آنها با امپریالیسم آمریکا در زمانی که قیام توده ها کل موجودیت سیستم سرمایه داری را به خطر انداخته بود، می باشد. وگرنه هم ماهیت ضدخلقی سولیوان این مهره دوراندیش امپریالیسم و هم ماهیت ارتجاعی سردمداران رژیم جمهوری اسلامی برای همگان روشن است. همچنین پر واضح است که سولیوان برای دفاع از منافع امپریالیسم و توجیه سیاست های ارتجاعی خود بسیاری از مسایل را دگرگونه جلوه داده است. بنا بر این ما مطالبی را از کتاب او برگزیده ایم که حتی الامکان خالی از اینگونه تحریفات باشد. چرا که سولیوان در این بخش ها حیثیت مرتجعینی چون کارتر و برژنسکی را نیز به گروگان گذاشته است و در رد سیاست آنها به دفاع از راه حل های خود پرداخته است.
۲۳ـ با توجه به توصیه های من مبنی بر اینکه منافع آمریکا در حفظ ارتش است، این موضوع (خروج افسران عالیرتبه از ایران بدون هیچگونه ممانعت) امیدوار کننده به نظر می رسید. معذالک هنوز مطمئن نبودم که نظریات نهضت آزادی همان نظریات آیت الله خمینی و همکارانش در پاریس باشد. من نگران این بودم که مبادا وقتی که آیت الله به ایران برگشت با استفاده از نفوذش علیه قراردادهای ما با نهضت آزادی جهت حفظ ارتش (و متوقف کردن انقلاب ـ مترجم) مردم را به خیابان ها بریزد (بعدا معلوم شد که این نگرانی بی مورد بوده است زیرا آیت الله کاملا با فتوای خود انقلاب توده ای ها را در نیمه راه متوقف کرد ـ مترجم)
۲۴ـ به همین دلیل توصیه کردم که دولت آمریکا مأمور عالیرتبه ای را جهت مذاکره مستقیم با خمینی به پاریس بفرستد. خودم را به خاطر رابطه نزدیک با شاه و اینکه ترک ایران در آن موقعیت عاقلانه نبود، از این مأموریت مستثنی کردم. در مورد این پیشنهاد تلفنی با سایروس ونس وزیر خارجه و معاون او دیوید نیوسام صحبت کردم. بعدا اطلاع یافتم که این پیشنهاد مورد قبول واقع شده است. از من خواستند که مفاد مورد مذاکره با خمینی را پیشنهاد کنم. به دنبال درخواست، تلگرافی را مخابره کرده و در آن همان مواردی را که در تهران با اپوزیسیون صحبت کرده بودیم مطرح کردم. متذکر شدم که نگرانی عمده ما در مورد یکپارچگی ایران است، زیرا این امر برای نیروهای مسلح که بتوانند حتی الامکان قدرتمند و کارآ باقی بمانند واجد اهمیت است. من پیشنهاد کردم که اولا به خمینی اطلاع داده شود که ما آماده ایم همچنان به کمک های نظامی و فروش تسلیحات ادامه دهیم و ثانیا هر گونه برخوردی بین نیروهای اسلامی و ارتش به نفع شوروی و عوامل داخلی آن تمام خواهد شد.
...
۲۶ـ شخصی که برای این کار در نظر گرفته شده بود تئودور. ال. الیوت، بازرس کل سرویس خارجی بود. او بعد از چهار سال سفیر کبیری در افغانستان، اخیرا به آمریکا برگشته بود. الیوت قبلا به عنوان مشاور اقتصادی در تهران خدمت کرده و فارسی را روان حرف می زد... و.... او برای این مأموریت عالی بود و از اینکه قادر خواهد بود با آیت الله وارد مذاکرات مثبت بشود احساس راحتی می کردم.
۲۷ـ بعد از اینکه مقدمات آماده شد، به من دستور دادند که شاه را در جریان امر قرار دهم. در حالی که در مورد اینکه شاه در این مورد حق وتو دارد هیچ اشاره ای نشده بود. این فرصت به او داده می شد که اگر مخالفتی دارد ابراز کند. وقتی شاه را دیدم جریان اقدامات انجام شده را با او در میان نهادم. با جدیت و بدون علاقه گوش می داد. در هر حال هیچ مخالفتی ابراز نکرد و فقط خواست که در جریان نتیجه مآموریت الیوت قرار گیرد. این اطلاعات را به واشنگتن مخابره کردم. به من اطلاع دادند که الیوت در ششم ژانویه عازم پاریس خواهد شد.
۲۸ـ بعد از ماهها بی توجهی در مورد مذاکراتمان با واشنگتن که جوابی به تلگراف مهم نهم نوامبرم داده نشده بود، این سرعت عمل و این گرایش جدید امیدوارکننده بود. می دانستم که سایروس ونس بیشتر اوقات ماههای نوامبر و دسامبر را درگیر مسافرت های مربوط به کمپ دیوید بوده و تماسش با مسایل ایران قطع شده است، از این رو این توجه جدید به مسایل ایران را ناشی از بازگشت او به واشنگتن می دانستم. بعضی از اعضاء سفارت که محرم این تبادل نظرها بودند اعتقاد داشتند که این واقع بینی جدید نتیجه کنفرانس گوادولوپ بود که اخیرا به کار خود پایان داده است. در این کنفرانس رئیس جمهورهای فرانسه و آمریکا و نخست وزیر ژاپن و صدراعظم آلمان غربی شرکت داشتند. یکی از کارمندان سفارت معتقد بود که این رهبران پرزیدنت کارتر را متقاعد کرده بودند که شاه رفتنی است و بهتر است ترتیباتی داده شود که منافع حیاتی جهان غرب در این منطقه حفظ بشود. کارتر و برژینسکی بعد از اتمام کنفرانس برای ماهیگیری در کارائیب باقی ماندند. به نظر من چنین می آمد که جزئیات برنامه ایران را به سایروس ونس واگذار کرده بود.
۲۹ـ هیچ امری نمی توانست بیش از خبر لغو مأموریت الیوت من را متعجب و متأسف کند. حوالی صبح بود که نگهبان از خواب بیدارم کرد و تلگرافی به دستم داد. مأموریت الیوت لغو شده بود. بایستی به شاه اطلاع می دادم که ما دیگر قصد نداریم با خمینی مذاکره کنیم. هیچ توضیحی در مورد لغو این مأموریت داده نشده بود. به من گفته شد که رئیس جمهور این تصمیم را گرفته و ضمنا از من هم نظری نخواسته بودند.
۳۰ـ ... پیام تند و کوتاهی مبنی بر اینکه رئیس جمهور مرتکب خطای بزرگی شده است و لغو مأموریت الیوت خطای غیرقابل جبرانی است به سایروس ونس فرستادم و تشویق کردم که این تصمیم رد شده و مأموریت الیوت از سر گرفته شود. سپس به رختخواب برگشتم ولی اصلا خوابم نبرد.
۳۱ـ صبح جواب پیامم را دریافت داشتم. در این پاسخ گفته می شد که نه تنها رئیس جمهور، بلکه معاون او، وزیران خارجه و دفاع و خزانه داری، رئیس سیا و مشاور امنیت ملی همه با هم با لغو مأموریت الیوت موافقت کرده اند. سپس به من دستور داده شده بود که مطابق دستورات قبلی عمل کنم. بر این اساس به کاخ شاه تلفن کرده و تقاضای ملاقات کردم. تقاضایم فوری پذیرفته شد و عازم کاخ شدم.
۳۲ـ آنطور که من می شنیدم، حکومت آمریکا در مقابل وضعیت ایران هیچگونه سیاستی نداشت. به اعتقاد من سقوط شاه اجتناب ناپذیر بود و اگر بین نیروهای اسلامی و قوای مسلح سازش هایی صورت نمی گرفت وقوع یک انفجار (انقلاب راستین توده ای ـ مترجم) حتمی بود. تا این مرحله در مورد تخلیه آمریکایی ها من خیلی ملایم حرکت کرده بودم و امیدوار بودم که با انتقال آرام حکومت (از شاه به روحانیت ـ مترجم) وجود آمریکایی ها در ایران قابل تحمل بوده و بدون تلفات باشد. اکنون تمام برنامه ها را نقش برآب می دیدم. هنوز تقریبا ده هزار آمریکایی در ایران بودند و اگر قرار بود که ما این عده را از هرج و مرج انقلاب برحذر داریم بیش از چند روزی برای تخلیه فرصت نداشتیم ... و...
۳۳ـ کاملا اطمینان نداشتم که عکس العمل شاه در مقابل لغو مأموریت الیوت چه خواهد بود. در آن صبح، او بیش از حد معمول عصبانی و ترشرو بود. به نظر می رسید که اصلا نخوابیده و حوادث محاصره اش کرده بودند....
۳۴ـ وقتی جریان را با او در میان نهادم، تحریک شد و پرسید چرا مأموریت الیوت لغو شد؟ جواب دادم هیچ اطلاعی ندارم. سپس سؤال کرد که بدون تماس با اپوزیسیون چگونه می توان آنها را تحت نفوذ قرار داد؟ وسپس اضافه کرد حالا می خواهید چکار کنید؟ هیچ جوابی نداشتم.
۳۵ـ مطالعه اتوبیوگرافی شاه نشان می دهد که شاه تا این موقع فکر می کرده است که آمریکا قصد دارد کشور و شاید به نحوی سلسله او را حفظ کند. بر این اساس او آماده بود که به خاطر هدف بزرگتر (حفظ سلطنت و منافع امپریالیسم آمریکا و شرکاء ـ مترجم) شخصا گذشت هایی بکند. اکنون ناگهان بر او مسلم شد که آمریکا هیچ طرحی نداشته و اقدامات آمریکا ناشی از منطق نیست. آن روز هم برای شاه و هم برای من روز بدی بود.
۳۶ـ از کاخ به سفارت برگشته و شرح ملاقاتم با شاه را به واشنگتن مخابره کردم. سپس مأمورانی را که مسئول حفاظت و تخلیه آمریکایی های مقیم ایران بودند، احضار کردم. بیشتر اوقات آن روز صرف تهیه تدارکات و برنامه ریزی جهت تخلیه آمریکایی ها شد...
فصل ۲۲ ـ مأموریت ژنرال هویزر
۱ـ بلافاصله به دنبال این حوادث، از طریق واشنگتن مطلع شدم که شلزینگر، وزیر نیرو، ممکن است از ایران دیدار کند. دیدار او ظاهرا برای بحث پیرامون مسئله نفت بود. از این خبر متعجب شدم به خاطر اینکه ایران در موقعیتی نبود که راجع به این مسایل بحث و گفتگو کند. ولی به هر حال از اینکه شلزینگر را خواهم دید خوشحال شدم چون او دوست قدیمی من بود و نظریات او برایم قابل احترام بود. حس کردم که یک دید واقعی از آنچه را که ما با آن روبرو بودیم به واشنگتن خواهد برد. بعدها مطلع شدم که او به ایران نخواهد آمد و جریان را فراموش کردم.
۲ـ شب دوم ژانویه، ژنرال هیگ تلفنی به من اطلاع داد که طبق اطلاعاتی که از واشنگتن دریافت کرده، قرار است معاون او، داچ هویزر، به منظور آرام کردن نیروهای مسلح به ایران بیاید. مطابق برداشت هیگ، گزارشات ما در مورد ناآرامی در نیروهای مسلح به خاطر عزیمت شاه، واشنگتن را بر آن داشته که از هویزر بخواهد به تهران بیاید تا قدرت را از شاه به بختیار انتقال دهد.
۳ـ هیگ به من گفت که او شدیدا مخالف چنین مأموریتی است. سپس ادامه داد که واشنگتن را از نظر خود مطلع خواهد کرد و از من نیز خواست که عین همین عمل را انجام دهم. وی در ضمن متذکر شد در صورتی که واشنگتن با نظر او موافقت نکند استعفا خواهد داد.
۴ـ به هیگ گفتم از جریان فرستادن هویزر به ایران من کاملا بی اطلاع هستم، منتهی من نیز مانند واشنگتن نگران ناآرامی درون نیروهای مسلح می باشم. من مطمئن نبودم که هویزر با آمدن به ایران بتواند کاری از پیش ببرد، ولی احساس می کردم که او از اعتماد کلیه افسران عالیرتبه ارتش برخوردار است و خیلی بهتر از یک افسر دو ستاره رئیس (MAAG) می تواند از موضع آنها در جریان کنونی اطلاع یابد. در نتیجه من به اندازه هیگ مخالف این جریان نبودم. فکر کردم بهتر است قبل از اینکه با این جریان مخالفت نمایم منتظر اطلاع رسمی در مورد ماهیت این مأموریت باشم. از هیگ خواستم من را در جریان اوضاع بگذارد و او نیز موافقت کرد. روز بعد او از طریق تلفن به من اطلاع داد که آمدن هویزر به ایران تصویب شده و از او خواسته شده که به ایران بیاید. وی همچنین متذکر شد که تا یک ساعت دیگر قصد دارد استعفای خود را از فرماندهی ناتو اعلام نماید.
۵ـ دیروقت همان روز به وسیله معاون وزیر خارجه (نیوسام) از مأموریت هویزر به ایران مطلع شدم. او به من گفت که وزیر امور خارجه عقیده دارد که مخالفت من تنها کار او را مشکل تر خواهد کرد... به نیوسام گفتم که گرچه برای من روشن نیست که هویزر چه اهدافی در سر دارد ولی برای او به عنوان یک شخص احترام زیاد قایل بوده و هیچگونه مخالفتی با سفرش به تهران ابراز نخواهم کرد. گفتم که این سفر کاملا مهم بوده و هویزر بایستی بطور مخفی وارد شود. او با این نظر موافقت کرد و گفت که این نکات را به واشنگتن متذکر خواهد شد.
۶ـ روز بعد هویزر با لباس شخصی و با هواپیمای باری ۷۴۷ که برای مأموریت نظامی محموله حمل می کرد وارد تهران شد. او به حالت گیجی به اقامتگاه ما آمد. مسئله اصلی که ذهن او را مشغول می داشت استعفای هیگ بود. او بطور خصوصی به من گفت که صرفا مأموریت تهران موجب استعفای هیگ نشده، بلکه عواملی چند از قبل جمع شده بودند که منجر به استعفای او شد. یکی از این عوامل، بی ثباتی سیاست کارتر در مورد سیاست های ناتو بود که هیگ نمی توانست تحمل کند.
۷ـ هویزر دستوراتی را که به او داده بودند به من نشان داد و گفت در طول سفرش چندین بار آنها را مرور می کرده است. مطابق این دستورات، او بایستی با افسران ارشد ارتش ملاقات کرده به آنان اطمینان بدهد که حمایت لجستیکی آمریکا ادامه خواهد یافت و همچنین از آنان بخواهد که یکپارچگی نیروهای مسلح را در شرایط حاد بعد از خروج شاه و انتقال قدرت به بختیار حفظ کنند.
...
۹ـ قرار بر این شد که هویزر اوقاتش را با افسران ایرانی و رئیس (MAAG) و افسران و کارمندان خود صرف کند و من اوقاتم را در سفارتخانه، قصر شاه و دیگر نقاط شهر که قرار داشتم بگذرانم و شب برای شام دور هم جمع شده و مبادله اطلاعات نمائیم. بعد از شام هم می باید با دو تلفن امن با واشنگتن تماس گرفته، نتیجه کارمان را گزارش دهیم. من بایستی با نیوسام و یا ساندرز معاون وزارت خارجه و هویزر با دیوید جونز (JOINT CHIEF OF STAFF) یا هارولد براون، وزیر دفاع تماس می گرفتیم. بعد از این تماس های تلفنی مجددا باید دور هم جمع شده، دستورات دریافتی را مقایسه کرده و ببینیم که واشنگتن واقعا چه برنامه ای دارد. گاهی اوقات چنین احساس می کردیم که با دو شهر کاملا جداگانه صحبت کرده ایم.
۱۰ـ ضمنا تهران شاهد تغییرات سیاسی سریعی بود. بالاخره شاه مطابق قانون اساسی ترتیبات انتقال قدرت به بختیار را داد. مناظرات قلابی نمایندگان و سناتورها ادامه داشت، شورای سلطنت انتخاب شده بود و همه چیز برای انتقال قدرت آماده بود.
۱۱ـ در این ایام پیامی از واشنگتن دریافت کردم مبنی بر اینکه به شاه بگویم که هم به نفع او و هم به نفع ایران است که مملکت را ترک کند. انتقال چنین پیامی توسط یک سفیر به رئیس یک کشور کار ساده ای نیست. اما در چند ماه گذشته به خاطر تحول شرایط، روابط من با شاه طوری شده بود که این امری غیرعادی نبود. پیام را تا آنجا که مقدورم بود بطور بسیار ملایم و ساده به شاه گفتم. او در حالی که گوش می داد دستش را به حالت استغاثه به سویم دراز کرد و گفت «بله، ولی به کجا بروم؟»
۱۲ـ من در این مورد هیچ دستوری نداشتم. از این رو در جواب این سؤال گفتم هیچ راهنمایی نمی توانم بکنم ولی «اقامتگاهتان در سوئیس چطور است؟» شاه بلافاصله این پیشنهاد را رد کرد و گفت که امنیت سوئیس خوب نیست. سپس ادامه داد که «ما یک خانه هم در انگلستان داریم، اما هوای آنجا خیلی بد است» بعد در حالی که با چشم های پرانتظار به من نگاه می کرد در سکوت فرو رفت.
۱۳ـ گفتم «مایلید که دنبال دعوتی برایتان به آمریکا باشم؟»
۱۴ـ با شنیدن این پیشنهاد مانند پسربچه ای به جلو خم شد و گفت: «خواهش می کنم این کار را بکنید.»
۱۵ـ وقتی این گفت و شنود را به واشنگتن مخابره کرده و پرسیدم که آیا امکان چنین دعوتی هست با علاقمندی پاسخ دادند که شاه می تواند بطور موقت در املاک سفیر قبلی والتر انن برگ در نزدیکی پالم اسپرینگ کالیفرنیا اقامت کند. من مطمئن بودم در آنجا از نظر امنیتی مشکلی پیش نخواهد آمد و وسایل نقلیه از طریق هلی کوپتر نظامی تهیه خواهد شد. به من اجازه داده شد که از طرف رئیس جمهور از شاه دعوت کنم. من می بایستی از برنامه سفر شاه و همچنین تعداد همراهانش مطلع می شدم.
۱۶ـ در این مدت خمینی و همراهانش در پاریس عزیمت شاه را پیش بینی می کردند. این زمان، تاکتیک آنها حول عزیمت او به نقطه ای در خارج از کشور دور می زد. برای اینکه این امر برای همه قابل قبول باشد، خمینی بیانیه ای از پاریس صادر کرد مبنی بر اینکه رهبران انقلاب هیچگونه عملی علیه کشوری که به شاه پناه بدهد، انجام نخواهند داد. در نتیجه، در این مقطع هیچگونه خطری منافع آمریکا را در صورت دادن پناهندگی سیاسی به شاه تحریک نمی کرد، بلکه بر عکس به نظر می رسید به خاطر تسهیل عزیمت بی سروصدای شاه از ایران نفعی نیز نصیبمان می شد.
۱۷ـ روز بعد خواستار ملاقات با شاه شدم و تقاضا کردم که در این ملاقات هویزر نیز به من همراه باشد. با هر دو تقاضا موافقت شد و ۱۲ ژانویه ملاقاتی طولانی با شاه داشتیم. شاه در خاطرات خود بطور خلاصه به این مطلب اشاره کرده می نویسد که تنها نگرانی ما مربوط به خروج وی از کشور بود.
۱۸ـ در واقع او از اینکه دعوتنامه ما را دریافت کرده بود احساس راحتی می کرد و مشتاق عزیمت بود. ما تنها خواهان امنیت و ثبات در ارتش بودیم و می خواستیم که قدرت به آرامی از او به عنوان فرمانده کل قوا به بختیار منتقل شود. گرچه او بطور غیررسمی به این مسئله برخورد کرده بود، ولی فکرش بطور آشفته متوجه چیز دیگری بود. به نظر وی این موضوع ارزش توجه بیشتری نداشت. بار دیگر، هویزر باید به تنهایی با کل جریان دست و پنجه نرم می کرد.
۱۹ـ در مورد برنامه سفرش صحبت کردیم. وی پیشنهاد کرد که هنگام ورود به آمریکا می خواهد از طریق پایگاه نیروی هوایی اندروز سفر نماید. زیرا تمایل داشت با مقامات عالیرتبه آمریکا در سر راهش به کالیفرنیا ملاقات کند. از صحبت هایی که من با واشنگتن و هویزر داشتم، مشخص بود که این برنامه عملی نبود زیرا تظاهرات وسیعی علیه شاه در آمریکا برپا می شد. بنا بر این به وی گفتم که این برنامه عملی نیست. او پذیرفت و پیشنهاد کرد که هویزر در مورد جزئیات برنامه سفر، تاریخ عزیمت و همچنین تعداد همراهان وی با ژنرال ربیعی، فرمانده نیروی هوایی، صحبت کند.
۲۰ـ عصر همان روز، من آخرین سعی خود را کردم که واشنگتن را متقاعد نمایم تا نهایت کوشش خود را برای ایجاد سازش بین نیروهای مذهبی و ارتش در ایران بکار برد. به این منظور تلگرافی به واشنگتن فرستادم مبنی بر اینکه منافع ملی ما ایجاب می کند که به منظور خنثی کردن حزب توده، بین ارتش و نیروهای مذهبی سازش ایجاد کنیم. در حقیقت این درخواست من از خود کارتر بود. در این پیام ضمنا به امکان ملاقات او با شاه اشاره کردم و متذکر شدم این ملاقات در رابطه آینده ما با حکومت جدید در ایران بی نهایت اثر خواهد گذاشت. من همچنین یادآور شدم که اگر این دیدار این تصور را در ایران بوجود آورد که ما هنوز به حمایت خود از شاه ادامه می دهیم و خواستار این هستیم که او روزی به قدرت برگردد، باید منتظر عواقب وخیمی باشیم.
برای مطالعه قسمت اول
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر