نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ خرداد ۱۰, چهارشنبه

روشنفکرآذربایجان( ترک ) کیست؟

روشنفکرآذربایجان( ترک ) کیست؟


آقای مهران بهاری مینویسد:
"نویسندگان ترک که هنوزهم داوطلبانه آثارشان را تنها به فارسی مینویسند، آگاهانه یا ناآگاهانه ، تحت تاثیر دیدگاههای سیاسی  پان ایرانیستی قرار دارند و این بدان معناست  که خودشان را از تاثیر پان ایرانیسم رها نساخته اند".

براساس حکمی که جناب مهران بهاری صادر میکند، مضمون و محتوی نوشته های نویسندگان اهمیت ندارد.  آنچه که اهمیت دارد زبان نوشته است.   یعنی اگر نویسنده ای هرچقدر هم علیه اصول حقوق بشر بنویسد و یا افکار راسیستی  را تبلیغ کند و یا سیاستهای دولت دینی و جمهوری اسلامی را درون حرکت ملی پیش ببرد، آن نویسنده روشنفکر ترک است!
صدها روشنفکر آذریایجانی که از  اصول حقوق بشر، عدالت اجتماعی و از منافع خلق آذربایجان دفاع میکنند و ده ها شاعر و رمان نویس و نویسندگان مقالات علمی و سیاسی که دردشان درد آذربایجان است و آثارشان عمدتا به مسائل ملی و اجتماعی آذربایجان اختصاص یافته، چون  آثارشان را به فارسی  نوشته اند ترکهای فارس شده و پان ایرانیست به حساب می آیند.  
من فکر میکنم جناب بهاری معنا و مفهوم پان ایرانیسم را نفهمیده اند و یا اینکه نمی خواهند بفهمند!  پان و پان ایرانیسم درادبیات سیاسی معنای مشخصی دارد.

زبان فارسی را هم ترکها (صحبت از میلیونها ترک است  که ترکی را نمی توانند بخوانند و بنویسند) میتوانند بخوانند و بنویسند هم ملتهای غیر ترک زبان.  افکار و دیدگاهای جنبش ملی و روشنفکری آذربایجان در رابطه با حل مسئله ملی درایران را نه تنها ملل تحت ستم، بلکه فارسها نیز باید  بخوانند و رویش تامل کنند.

جناب مهران  بهاری یک گام دیگر پیش  گذاشته می نویسد:
"من یک گام دیگر پیش میگذارم و ادعا دارم که یکی از سرنخ های جدی در شناختن پان ایرانیسم پنهان درمیان ترکها، به موازات آنهایی که داوطلبانه و تنها به فارسی مینویسند آنهایی نیز می باشند که داوطلبانه ترکی نمی نویسند".
در واقع اگر یک آذربایجانی ترکی هم بنویسد هنوز معلوم نیست او پان ایرانیست است یا نه، جناب بهاری باید اورا معاینه کند ببیند که او پان ایرانیست است یا نه، آخر سرنخ شناختن پان ایرانیسم  در دست اوست!!

به راستی مهران بهاری در باره خود اش چه فکر میکند؟ خودش را چگونه  ارزش گذاری میکند؟ این ادعاهای جناب بهاری در جنبش ملی آذربایجان  ولی فقیه بازی  تهوع آوری بیش نیست.

آیا واقعا اکثریت نویسندگان آذربایجانی داوطلبانه فارسی مینویسند؟  آیا این حقیقت دارد؟  در ایران دوران محمد رضاشاه ( من اینجا به گذشته های خیلی دور نمیروم و تاکیدم بیشتر به بعد از شکست حکومت ملی در آذربایجان است) و یا در جمهوری اسلامی آزادی زبان ترکی وجود داشته است؟
البته در دوران جمهوری اسلامی تعدادی مجله ترکی، لغت نامه، کتاب گرامر ترکی و شعر و داستان منتشر شده است. آیا به نظر جناب بهاری اینها برای خلق آثار فکری و هنری ... به زبان ترکی کافی است؟  فرض کنیم نویسندگان ما ترکی نوشتند، این نوشته ها را چه کسانی خواهند خواند.  نویسنده مینویسد که نوشته هایش خوانده شود و تاثیر بگذارد، نوشته اگر خوانده نشود به چه درد میخورد؟

حتیدکتر جواد هیئت در مقدمه  کتاب مقایسه اللغتین ( ویژه نامه مجله وارلیق ) تاکید می کند:  « درکشورما که مهد شعر و ادب پارسی است، علیرغم وجود میلیونها ترک، تعداد کسانی که سواد ترکی دارند بسیار اندک اند.
البته این مسئله تازگی ندارد. سالها و شاید قرنهاست که زبان فارسی مورد علاقه و طبع آزمائی همه ایرانیان بوده و مردم این مرز و بوم، فارس و ترک، کرد وعرب حتی ترکمن و بلوچ به زبان فارسی تحصیل و تدریس کرده واحساسات و افکار خود را به این زبان باز گو کرده اند».
آقای حسن راشدی در مقدمه  « ترکان و بررسی تاریخ، زبان وهویت آنها درایران» مینویسد:  «نخست خواستم کتاب را به زبان مادری یعنی به زبان ترکی آذربایجانی بنویسم، لاکن بخاطر اینکه در مدارس زبانمان بطور رسمی تدریس نمیشود و حتی علیرغم گذشت 27 سال بعد از انقلاب اسلامی، اجرا نشدن ماده 15 قانون اساسی، یعنی به سبب  اینکه  در مدارس زبان های غیر فارس تدریس نمیشود و زبان مادری مان  را تعداد اندکی میتوانند بخوانند و با در نظر گرفتن تحصیل خوانندگان به زبان فارسی و عادت به نوشتن و خواندن به این زبان، فعلا کتاب را به فارسی نوشتم.»

 بنظرم  نویسندگان ترک زمانی میتوانند خلاقیت های روشنفکری خود را نشان دهند که آذربایجانی ها حکومت ملی خود را داشته باشند (خود بتوانند سرنوشت  خود را رقم زنند) و در ایران زبان ترکی مانند زبان فارسی زبان رسمی شده  و ازحمایت دولت برخوردار گردد و مردم بتوانند به زبان مادری خود تحصیل کنند.  هم اکنون زبان ما  ممنوع است و تعداد  نویسندگانی که بتوانند به زبان مادری خود بنویسند بسیار کم است.

درمملکتی که زبان مادری انسانها ممنوع است و حتی مطالبه حق برخورداری از زبان مادری جرم شناخته می شود و مجازات دارد، و  نزدیک به صد سال است که رژیمهای پهلوی و جمهوری اسلامی زبان ترکی را سرکوب کرده اند و بجایش به زور زبان فارسی رابه ترکها تحمیل کرده اند،   نویسنده ترک چگونه می تواند بوجود آید؟ (استثنا ها را کنار بگذاریم ).  طبیعی است که یک تعداد انسانها  خودشان زحمت کشیده اند و این زبان را یاد گرفته اند. البته این خود بسیار با ارزش است، به این انسانها باید ارج  گذاشت.  لاکن برای آموزش زبان امکانات لازم است و این وظیفه دولت است.  زبان ترکی آذربایجانی باید از مهد کودک گرفته تا مدارس و دانشگاهها در آذربایجان زبان اجباری گردد.  یکی از اهداف اصلی جنبش ملی- دموکراتیک  آذربایجان آزادی زبان آذربایجانی و رسمیت  یافتن آن است.  دراینجا باید به این مسئله نیز اشاره کنم که همه این امکان را ندارند که  به  جمهوری آذربایجان و یا ترکیه بروند و زبان ترکی یاد بگیرند.

 در این رابطه جمهوری اسلامی صاحب امکانات وسیعی است.  رژیم آدمهای خودش را برای  آموزش زبان  ترکی به کشورهای ترک زبان میفرستد و آموزش  «افراد دستچین شده » را سازمان میدهد و یا آذربایجانی های جنوبی را که در جمهوری آذربایجان و یا ترکیه زندگی میکنند و زبان ترکی را  خوب میدانند، بخدمت سیاست های خود می گیرد.

آقای بهاری مینویسد:
"وضعیت امروزما شبیه عربهای الجزایر تحت حاکمیت  فرانسه در اوایل سده اخیر است که برای رهایی ازاستعمار زبانی  مبارزه میکردند".

آقای بهاری به فاکت های غلط استناد  کرده  و واقعیت ها را جعل میکند!  اولا الجزایری ها تنها بخاطر نوشتن به زبان عربی مبارزه نمیکردند، بلکه برای آزادی وطن شان از استعمار فرانسه مبارزه میکردند.  دوما  فرانس فانون چهره شناخته شده  و مبارز برجسته علیه استعمار فرانسه  آثارش را به  زبان فرانسه - زبان استعمارگر- نوشته است.  سوما  زبان فرانسه پس از استقلال الجزایر سالهای طولانی در نقش زبان رسمی مورد استفاده بود و اکنون هم در کنار زبان عربی نقش مهمی دارد.
آلبر ممی، امه سزر و فرانس فانون  که علیه استعمار فرانسه مبارزه میکردند، آثارشان را به زبان استعمارگران یعنی به زبان  فرانسه نوشته اند!  آیا به این روشنفکران آفریقایی میشود پان فرانسه گفت؟   مبارزه این روشنفکران در وهله نخست آزادسازی وطن شان از استعمار فرانسه بود.  اگر وطن مستعمره باشد آیا از آزادی زبان می توان  سخن گفت؟ وطن باید آزاد باشد تا زبان مادری نیز آزاد گردد.  اگر زبان آزاد باشد نویسندگان و روشنفکران می توانند آثار خلاق خود را در سطوح بالا عرضه کنند.

آقای مهران بهاری  مینویسد:
«وضعیت ما حتی بیش از الجزایری ها به یهودیهایی که در دنیا پخش شده بودند و در قرن نوزده  حول زبان عبری  روند ملت شوندگی  را میگذراندند، بسیار شبیه است».

باید اضافه کنم که وضعیت ما به هیچ عنوان  شبیه یهودی های قرن نوزده نیست.( شاید آقای بهاری باعلم کردن شیعه ترکی میخواهد  برای آذربایجانی ها دین جدیدی سرهمبندی کند تا ما را به یهودی ها شبیه گرداند) این واقعیت روشنی است که در یهودیت دین (کلیمی) و ائتنیسیته (قومیت) تفکیک ناپذیراست.  زبان عبری  پس از تشکیل دولت اسرائیل زبان رسمی یهودیها و دولت اسرائیل شد.  بخشی بزرگی از یهودیها  قبل از تشکیل دولت اسرائیل به زبان "یودیش" (زبان امپراتوری خزرها که بعدها  به اروپای شرقی و منطقه بالکان پراکنده شدند) حرف میزدند. زبان عبری زبان مهجوری میان یهودیان که در دنیا  پراکنده شده بودند، بود.
عبری (آنهم عبری قدیم) را تنها خادمان دین یهود بکار میبردند.  "تئودرهرتسل"، پدر صهیونیسم، کتاب «دولت یهودیها» (دولت یهودی) را به زبان آلمانی نوشته  که درسال 1896 در شهر لایپزیک - آلمان منتشر شده است.  قابل ذکر است که  تئودرهرتسل هیچکدام از زبان های عبری  و یودیش را  نمی دانست.
 زبان عبری  پس از تشکیل دولت اسرائیل زبان رسمی یهودی ها شد.  زبان عبری از یهودی ها ملت نساخت، بلکه  این دولت اسرائیل بود که زمینه رشد و گسترش و مدرن شدن زبان عبری را فراهم ساخت.

آقای مهران بهاری مدعی است:
«امروزسلاح مهم  برای ملت شوندگی  ترک ایران و نابودی و حذف استعمار فارس نوشتن  به زبان ترکی است».

من هم معتقدم نوشتن به زبان ترکی آذربایجانی اهمیت دارد.  فکر نمی کنم از روشنفکران آذربایجان کسی پیدا شود که اهمیت ترکی نویسی را انکار کند.  زبان ترکی آذربایجانی هویت ماست!  لاکن  عمده کردن ترکی نویسی و استنتاج ملت شوندگی از آن و  محدود کردن جنبش ملی - دموکراتیک آذربایجان  به ترکی نویسی، نفهمیدن مسئله ملی  است و از این رو سیاست  نادرستی است.  به اعتقاد من آذربایجانی ها یک ملت اند، ولی ملت بدون دولت.  این ملت برای بدست گرفتن سرنوشت خود بایستی به شعور ملی بالا دست پیدا کند.  توده مردم برای دست یابی به شعور ملی باید با حقوق خودش آشنا شود و قادر به تشخیص این مهم  باشد که، آنکه حقوق ملی اش را انکار میکند و مدافعان حقوق ملی اش را سرکوب میکند، رژیم جمهوری اسلامی است .

ما در وضعیت فعلی برای بالا بردن شعور ملی هموطنانمان بیشتراز کدام زبان باید استفاده کنیم.  کدام زبان را ترک آذربایجانی در ایران بهتر می خواند و می نویسد؟   طبیعی است زبان فارسی را.  در ایران نزدیک به سی میلیون ترک زندگی می کند. چند درصد اینها بدون زحمت میتوانند ترکی بخوانند و بنویسند؟  تیراژ کتابهای ترکی نشان میدهد که تعداد ترکی خوانان بسیار اندک است.  اگر گفته دکتر هیئت که «تعداد کسانی که سواد ترکی دارند بسیار اندک اند» و یا اشاره حسن راشدی که «زبان مادری مان  را تعداد اندکی میتوانند بخوانند» را در نظر بگیریم؛ به کدام زبان روشنفکر آذربایجانی می تواند حرف حساب اش را به گوش ترک آذربایجانی برساند؟

در شرایط فعلی اگر ترکی نوشتن اصل قرار گرفته و عمده تلقی شود، آگاهانه یا نا آگاهانه مسئله ملی را در آذربایجان به انحراف کشانده و تشکیل دولت ملی آذربایجانی ها را به تعویق می اندازد.

حجم بزرگی از نوشته های آقای مهران  به زبان فارسی است. جناب مهران اگر در قول خود که ( ترکی نوشتن و  آفریدن، زنده نگاه داشتن ملت ترک و نابودی و حذف استعمار فارس است)  صادق و جدی است ،چرا نوشته هایش را  فقط به ترکی نمینویسد؟
آقای بهاری چون حدس میزد که ممکن است همچو سئوالی پیش بیاید، پیش دستی کرده میگوید اجبارا جهت تبلیغ، فارسی مینویسد، داوطلبانه فارسی نمینویسد!
البته باید به آقای بهاری یادآوری کرد:  جناب!  شما که معتقد هستید:  ترکی نوشتن آفریدن  و زنده نگاه داشتن ملت ترک  و نابودی و حذف استعمار فارس است؛  چه نیازی به تبلیغ به زبان فارسی دارید؟


 آقای بهاری مینویسد:
« در این اواخر خلق کرد و بویژه در میان روشنفکران کردهای عراق و ترکیه صداهای اعتراض علیه آنهایی که آثار ادبی، علمی و روشنفکری خود را بغیر از کردی به ترکی، فارسی وعربی مینویسند بلند شده است».

البته بعید نیست سه - چهار نفری مثل  آقای مهران  بهاری  در میان ملت کرد نیز پیدا شوند!

کرد عراقی با کرد ترکیه از خیلی جهات بویژه  دربکار گیری زبان کردی و تولید آثار ادبی، علمی و ادبیات سیاسی از زمین تا آسمان فرق دارند.   در عراق در دوره هایی زبان کردی از آزادی برخوردار بوده است.   تاثیرزبان کردی  عراق در تمام کردستان غیر قابل انکار است.  البته کردهای عراق به زبان عربی نیز آثار ادبی و سیاسی تولید کرده اند.
ولی ادبیات سیاسی کردهای ترکیه عمدتا به ترکی است. 
ادبیات سیاسی روشنفکران کرد و نیز پ.ک.ک عمدتا به زبان ترکی است و حتی عبدالله اوجالان نوشته هایش را به ترکی نوشته است و بعدها به زبانهای دیگر ترجمه شده است.   آیا ترکی نوشتن کردهای ترکیه جنبش رهایی بخش کرد را تضعیف کرده است؟  من نشنیده ام کسی از کردهای ترکیه پیدا بشود که پ.ک.ک وعبدالله اوجالان را به خاطر ترکی نوشتن پان ترکیست بنامد!
ادبیات سیاسی حزب دموکرات کردستان و کومله و دیگر سازمانهای سیاسی کرد ایرانی عمدتا به فارسی است.   تا آنجا که میدانم، هیچ کردی، روشنفکر کرد را بخاطر اینکه نوشته هایش به زبان فارسی است برچسب پان ایرانیست نزده است.
اگر این حکم آقای بهاری را که هر روشنفکر آذربایجانی که فارسی بنویسد پان ایرانیست است جدی بگیریم آن وقت با این منطق روشنفکران کرد ترکیه که به ترکی مینویسند ، پان ترکیست و روشنفکران کرد ایران که به فارسی مینویسند، پان ایرانیست هستند!!
زبان فارسی نقدا در ایران نقش زبان ارتباطی را بازی میکند. ما با این زبان نه تنها با فارسها  بلکه با بقیه ملل غیر فارس زبان که بمانند ما تحت ستم ملی هستند، میتوانیم دیالوگ داشته باشیم.  استفاده نکردن از زبان فارسی و بایکوت کردن آن،  عملا بمعنای  کر و کور نگاه داشتن ما آذربایجانی ها  و ترکهای ایران است. 

ما باید از هر زبانی که بتواند به رشد بیشتر شعور ملی و سیاسی شدن مردم آذربایجان کمک کند، استفاده کنیم.  اگر روشنفکران ما که قادر بوده اند به زبان مادری ما ن آثار ادبی، هنری و علمی تولید کنند؛ همانگونه که تا کنون  در شرایط خیلی سخت تر به این وظیفه خود عمل کرده اند چه بهتر، ولی نباید فراموش کرد که وظیفه اساسی روشنفکران و سازمان های سیاسی آذربایجانی بیدار کردن و آگاه کردن مردم آذربایجان و بسیج و سازماندهی آنها برای بدست گرفتن سرنوشت ملی خودشان است.
نظرات آقای مهران بهاری که بطور کوتاهی بدان اشاره کردم تنها در خدمت منفعل کردن فعالین ملی آذربایجان و قطع رابطه  آنها با ملیت هائی است که دردشان درد مشترک ماست.   
                      -------------------------------------------------------------------
آذربایجان (تورک ) آیدینی کیمدیر؟
محمد آزادگر

مئهران بی  باهارلی «هر آزه‌ربايجانلي آيدين، آزه‌ربايجان آيديني دئيیلدی باشلیغی آلتیندا بیر یازی نشر ائدیب کی دئمک اولار اونون «ايران توركونون میلت لشمه» مانیفستی دیر.   قیساجادا اولموش اولسا بویازی یه توخونماق ایستردیم.

مئهران بی باهارلی یازیر:
« تورك قله‌م صاحيبله‌رينين هله ده اٶز انتئلئكتوئل ياراديجيليق و اثه‌رله‌ريني كٶنوللو اولاراق و تكجه فارسجا يازيب ياراتماسي، اونلارين -بيله‌ره‌ك يا دا بيلمه‌يه‌ره‌ك- پان ايرانيست سيياسي گٶروشله‌ره باغليليقلاري، اٶزله‌ريني پان ايرانيسم ائتگيسينده‌ن قورتاراماديقلاري آنلامينا گلير.»

مئهران بی ین وئردیگی حؤکم اساسیندا آذربایجانین قلم صاحیب لرینین یازدیغی سؤزون مضمونو یوخ بلکه یازدیغی دیل اؤنم داشیییر.  یعنی اگر بیر یازیچی نه قدر ده اینسان حقلرینه قارشی چیخا و یا راسیستی دوشونجه نی تبلیغ ائده و یاخود دینی دؤولتین و ایسلام جمهوری سینین سیاستلرین میللی حرکتین ایچینده یوروتسه بئله، او یازیچی تورک آیدینیدیر!

مئهران بی ین نظرینده یوزلرآذربایجان ضییالیسی کی اینسان حقلریندن، اجتماعی عدالتدن و آذربایجان خلقینین منافعینن مودافیعه ائدیرلر و اونلار شاعیر، رومان یازان و یا علمی و سیاسی مقاله یازانلار کی دردلری آذربایجان خلقینین دردیدیر و اثرلری اساسدا آذربایجانا ایختیصاص وئریلیب، چون فارس دیلینده اثرلرین یارادیب لار؛« فارسلاشميش توركله‌ر» و« پان ايرانيست» دیرلر!

منه بئله گلیر مئهران بی یا پان ایرانیستین آنلامین باشا دوشمور، یاخود ایسته میر باشا دوشسون!  پان نین و پان ایرانیستین سیاسی ادبیاتدا کونکرت آنلامی وار.
فارسجا یازیلاری، هم تورکلر( سؤز میلیونلار تورکدن گئدیر) اوخویورهم ده ایراندا یاشایان باشقا خلق لر. میللی مسئله نی ایراندا چؤزمگه  و میللی ظولمو آرادان قالدیرماغا  آذربایجان میللی حرکتین و آذربایجان آیدینی نین  باخیشلارین و فیکیرلرین نه تکجه میللی ظولمه معروض قالمیش میللت لر بلکه فارسلاردا ائشیتمه لیدیرلر.

مئهران بی داها بیر آددیم ایره لی آتیر:
«من بير آدديم ايله‌ري آتيب، كٶنوللو و تكجه فارسجا ياراتما و بونا قوشوت (موازي) اولاراق كٶنوللو توركجه ياراتمامانين، توركله‌ر آراسيندا گيزلي پان ايرانيستله‌ري تانيما و آييرت ائتمه‌نين ان كسين و ان ساغلام ايپ اوجلاريندان بيري اولدوغونو ساولاييرام (ايدديعا ائديره‌م)».

 یعنی مئهران بی یه گؤره بیر آذربایجانلی تورکجه ده یازسا هله معلوم دئییل کی او پان ایرانیست دیر یا یوخ؛  مئهران بی اونو موعایینه ائتملی دیر گؤرسون او کؤنوللو تورکجه یازیب یا یوخ؛ چون تورکلرین آراسیندا گیزلی پان ایرانیست لرین تانینماسی نین و آیییرد ائتمه سینین ایپ اوجی اونون الینده دیر!!
دوغرودان مئهران باهارلی اؤزو حققینده نه دوشونور، اؤزونو نئجه دگرلندیریر! مئهران بی ین بو ایددیعالاری آذربایجان میللی حرکتینده ولی فقیه بازلیقدان بئش چومچه ده یوخاری دیر!
 مئهران بی ین  بو ایددیعا سی  گؤستریر کی بو بی نه قدر آذربایجانین میللی مسئله سینه مسئولیت سیز یاناشیر.

دوغرودان آذربایجانلی یازیچیلاری نین چوغونلوغی کؤنوللو فارسجا یازیرلار؟  گرچکدن بئله دیر می؟  ایراندا شاه دؤنمینده (من بورادا چوخ کئچمیشه گئتمک ایسته میرم . نظریم میللی حؤکومتین یئنیلمه سیندن بویانا دیر) و یاخود ایران ایسلام جمهوریسی دؤنمینده دیل آزادلیغی وار اولوب مو کی آذربایجانلی یازیچیلار اؤز آنا دیللرینده یازسینلار؟

البته ایسلام جمهورییتی  دؤنه مینده بیر پارا آذربایجان تورکجه سینده درگی، سؤزلوگ و قرامر، شعر و... نشر اولونوب. مئهران بی ین فیکرینجه بونلار تورکجه اثر یاراتماغا کیفایت ائدرمی؟  فرض ائلییه ک یازیچیلاریمیز تورکجه یازدیلار، بو یازیلاری کیم اوخویاجاق؟  یازیچی یازیر کی یازیلاری اوخونسون و اوخوجودا  تاثیر بوراخسین.  یازی اوخونمازسا نه یه لازیمدیر؟
حتا دوکتور جواد هیئت، "مقایسه اللغتین کیتابینین" (وارلیق درگی سینین اؤزل سایی)  مقدمه سینده تورکلرین تورکی سوادلارینین اولدوقجا آز اولدوغونا تاکید ائدیر. او بو حقده یازیر:  « در کشور ما که مهد شعر و ادب پارسی است، علیرغم وجود میلیونها ترک، تعداد کسانی که سواد ترکی دارند بسیار اندک اند.
البته این مسئله تازگی ندارد. سالها و شاید قرنهاست که زبان فارسی مورد علاقه و طبع آزمائی همه ایرانیان بوده و مردم این مرز و بوم، فارس و ترک، کرد و عرب حتی ترکمن و بلوچ به زبان فارسی تحصیل و تدریس کرده و احساسات و افکار خود را به این زبان بازگو کرده اند».
حسن  بی راشدی، « ترکان و بررسی تاریخ، زبان وهویت آنها در ایران» نین مقدمه سینده یازیر: ایلک اؤنجه کیتابی دوغما دیلیمیزده یعنی آذربایجان تورکجه سینده یازماق ایسته دیم ، لاکن دیلیمیزین مکتب لرده رسمی شکیلده درس وئریلمه مه سی و حتی ایسلامی انقلابین غلبه سیندن 27 ایله یاخین کئچمه سینه رغما، آنا یاسانین (اساس قانونون) 15-
جی ماده سی نین ایجرا اولماماسی، یعنی فارس اولمایان دیللرین مکتب لرده تدریس اولماماسی سببیندن، دوغما دیلیمیزده آز عده نین اوخوما ایمکانینی و اوخوجولاریمیزین فارس دیلینده تحصیل آلدیغیینی و بو دیلده یازیب- اوخوماغا عادت ائتدیکلرینی گؤز اؤنونه آلاراق هله لیک کیتابی فارس دیلینده یازدیم».

« تورك قله‌م صاحيبله‌ري اٶز انتئلئكتوئل ياراديجيليق » لارینی  اوزامان یارادابیلر کی آذربایجانلی لارین  میللی حکومتی اولسون (اؤز مقدراتلارین اؤزلری تعیین ائده بیلسینلر).  ایراندا آذربایجان تورکجه سی  فارس دیلی کیمی رسمی دیل اولسون و دؤولتین حمایه سینده اولسون و خلق اؤز دیلینده تحصیل آلابیلسین.  ایندی بیلدیگیمیز کیمی بیزیم دیلیمیز یاساق دیر و اؤز آنادیلینده یازیچیلاریمیز اولدوقجا آز و نادیر دیر.

بیرمملکتده کی اینسانین اؤز دیلی قداغان دیر و اؤز آنا دیلینین حققینده بئله دانيشماغين موجازاتی وار و یوز ایله یاخیندیر کی پهلوی رژیمی و ایسلام جمهوری رژیمی آذربایجان تورک دیلینی تاپدالایب  - ازیب و تورک دیلینین یئرینه زور ايله فارس دیلین آذربایجانلیلارین بوغازینا سوخوب، نئجه بو دیلین  یازیچیلاری (استثنا لاری کنارا بوراخاق) وجودا گله بیلر؟

طبيعى دیر کی بیر سیرا اینسانلا ر اؤزلری زحمت چکیب و اؤز یانیندا بو دیلی اؤيرنيبلر. بو اؤزو چوخ دگرلی دیر.  بو اینسانلارا سایقیمیز اولمالیدیر. لاکن دیلی اؤيرنمگه امکانات لازیمدیر.  بو ايش دؤولتين وظيفه سيدير.. تورک دیلی  آذربایجان دا اوشاق باغچاسیندان توتموش مدرسه لرده وعالی مکتبلرده ایجباری دیل اولمالیدیر. آذربایجان ميللی حرکتین ین اساس هدفلریندن بیری ده آذربایجان تورکجه سینین رسمی و دؤلت دیلی اولماسی دیر!  بونودا بورادا قئید ائتمه لیم کی،  هامینین ایمکانی یوخدور گئدیب باکیدا و یا تورکیه ده تورک دیلین اؤيره نسين.

البته ایسلام جمهوریسی بؤيوک ایمکاناتا مالیک دیر.او اؤز آداملارینی تورک ديللى اؤلکه لره گؤندریر و بو « گؤندريلميش آداملارين» تورک دیلینى موکمل اؤيرنمه لرينه ایمکانلار یارادیر! و يا خود بیر پارا باکیدا و یا تورکیه ده  ياشاييب، آذربايجان  و تورکیه تورکجه سينى  ياخشى بیلن گونئیلی نی، اؤز قوللوقچوسو کيمى ساتين آلا بيلیر!

مئهران بی یازیر:
«بيزيم بوگون ايچيميزده بولوندوغوموز قوشوللار، الجه‌زاييرده (الجزائرده) ييرمينجي يوز ايلده فيرانسيز حاكيمييه‌تي آلتيندا ايكه‌ن عره‌بجه يازيب و ياراداراق سٶمورگه ياشاميندان قورتولما ساواشيمي (موباريزه‌سي) وئره‌ن عره‌ب خالقي و آيدينلارينين قوشوللارينا بنزه‌يير.»

مئهران  بی یانلیش فاکت لارا دایانیر و واقعیت لری جعل ائدیر!   بیرینجی، الجزایرلی لر تکجه «عرب دیلینده  یازیب – یارادماق» اوچون موبارزه ائتمیردیلر، بلکه وطن لری الجزایری فرانسا ایستعماریندان قورتارماق اوچون موباریزه ائدیردیلر.  ایکینجی، الجزایرین «سٶمورگه ياشاميندان قورتولما ساواشيمي (موباريزه‌سي) » نین دونیا مقیاسیندا تانیمیش موباریزی و گؤرکملی تمثیل چی سی "فرانس فانون" اثرلرین فرانسیز دیلینده یازیردی.  اوچونجو،  الجزایر ایستقلال الده ائدندن سونرادا اوزون ایللر فرانسا دیلی هله رسمی دیل کیمی الجزایر ده  قولانیلیردی و ایندی ده فرانسا دیلی ایکینجی دیل حئساب اولونور.

فرانسا استعمارینا قارشی موباریزه آپاران  "آلبر ممی"، "امه سزر" و "فرانس فانون" اثرلرین ایستعمارچی نین دیلینده یعنی، فرانسیز دیلینده یازیبلار! بو آفریقا آیدینلارینا فرانسا پانی دئمک اولارمی؟  بو آیدین لارین موبارزه سی بیرینجی نوبه ده وطن لرین فرانسا ایستعماریندان قورتارماق ایدی.  وطن مستعمره ایسه، اورادا دیل آزادلیغیندان سؤز گئده بیلر می؟  آنا وطن آزاد اولمالیدیر کی آنا دیل آزاد اولسون.  دیل آزاد اولورسا اوندا « قله‌م صاحيبله‌ري اٶز انتئلئكتوئل ياراديجيليق» لارینی، چوخ یوکسه ک سوییه ده یارادا بیلرلر.

مئهران بی یازیر:
«بيزيم دوروم حتتا اونلاردان  (الجزایرلردن ) داها چوخ، دونيا اوزه‌ رينه سپه‌له‌نميش جوووت (يهودي) خالقينين اون دوققوزونجو يوز ايلده عيبريجه اطرافيندا ميلله‌تله‌شمه‌سينه بنزه‌رليك گٶسته‌رير.»

بیزیم دوروموموزهئچ جوره یهودیلرین اون دوققوزونجو يوز ايللرینه اوخشارلیغی یوخدور.(بلکه ده مئهران بئی تورک شیعه سین علم ائتمکله ایستیرآذربایجانلیلارا بیر دین قوراشدیرسین تا بیزی یهودیلره بنزتسین!)

بونو هامی یاخشی بیلیر کی یهودی لرده دین (کلیمی) ایله ائتنیسیته (قومیت) بیرلشیب.  عیبری دیلی اسرائیل دؤولتی تشکیل تاپاندان سونرا یهودی لرین و اسرائیل دؤولتینین رسمی دیلی اولور.  یهودیلرین بیر بؤیوک قیسمی "یئدیش" دیلینی (دوغو آوروپایا و بالکانا سپه له نمیش خزر یهودی لرینین دیلی ) قولانیردیلار.  اسرائیل دؤولتینین تشکیلیندن اؤنجه ، عمومییتله یهودی لر یاشادیقلاری اؤلکه نین دیلین قولانیردیلار. عیبری دیلی  دونیایا سپه لنمیش یهودی لرین ایچینده مهجور دیل ایدی . اسرائیل دؤولتی تشکیل تاپمادان اؤنجه یهودی لرین نه مشترک دیللری وارایدی و نه وطن لری و نه مشترک گئچمیشلری اولموشدور. ( آذربایجانلیلارین  مشترک دیل لری، کونکرت وطن لری و مشترک گئچمیشلری وار و...)

عیبری دیلی آنجاق دین خادیملری نین ایشلتدیگی دیل ایدی.  تئودرهرتسل- ین (صهیونیسمین آتاسی) «یهودی لرین دؤولتی» (یهودی دؤولتی) کیتابینی 1896 نجی ایلده لایپزیک ده آلمان دیلینده یایینلاندی.  بونودا بورادا قئید ائتمه لییم کی هرتسل نه عیبری و نه یئدیش دیللرینی بیلمزایدی.  .
اسرائیل دولتی تشکیل تاپاندان سونرا  عیبری دیلی یهودیلرین رسمی  دیلی اولدی.  عیبری دیلی یهود میللتینی یاراتمادی، ترسینه،  اسرائیل (یهود) دولتی عیبری دیلینین تکامولونه، گلیشمه سینه و یهودی لر آراسیندا یاییلماسینا زمین یاراتدی.

مئهران بی یازیر:
«بوگون ايران توركونون ده ميلله‌تله‌شمه؛ و فارس سٶمورگه‌چيلييي، يوخ ائديلمه‌ و سيليمله‌نمه‌يه (حذف ائديلمه‌يه) قارشي صاحيب اولدوغو ان اٶنه‌ملي سيلاح، توركجه يازيب ياراتماسيدير».

منجه ده آذربایجان تورکجه سینده یازیب یاراتماغین اهمیتی وار، و اهمیتینی ده دانان یوخدور.  او دیل بیزیم کیملیگیمیز، هویتیمیزدیر.  آنجاق اونو اساس پرنسیپ گؤتورمک و تورکجه یازمانی «ميلله‌تله‌شمه» آنلامیندا گتیرمک و آذربایجان میللی آزادلیق حرکتینی تورکجه یازماغا باغلاماق، میللی مسئله نی ترس باشا دوشمک دیر و یانلیش سیاست دیر.  منجه آذربایجانلیلار بیر میللت دیرلر، دولت سیز میللت.  بومیللت اؤز مقدراتی نی الینه آلماق اوچون  یوکسه ک میللی شعورا مالیک اولمالیدیر.  کوتله ملی شعورا مالک اولماق اوچون اؤز حقوقی ایله تانیش اولمالی دیر و بیلمه لی دیر کی اونون ملی حقوقونو دانان و تاپدالایان  ایران ایسلام جمهوری سی دیر!  

ایراندا یاشایان آذربایجان تورکی هانسی دیلی یاخشی اوخویوب، یازا بیلیر و باشا دوشور؟  طبیعی دیر فارس دیلین.  ایراندا اوتوز میلیونا یاخین تورک وار.  بونون یوزده نئچه سی تورک دیلین زور چکمه دن اوخویابیلیر.  آذربایجان تورکجه سینده یایینلانان کیتابلارین تیراژی گوستریر کی تورک دیلینده اوخویانلارین سایی چوخ آزدیر. دوکتور هئیت دئمیشکن:  «تعداد کسانی که سواد ترکی دارند بسیار اندک اند» و حسن بی راشدی نین دیلی ایله دئسه ک «دوغما دیلیمیزده آز عده نین اوخوما ایمکانینی »  نظرده توتساق ؛ هانسی دیلده آذربایجان آیدینی سؤزونو و دردینی  آذربایجان تورکونون قولاغینا چاتدیرا بیلر؟
ایندیکی شرایط ده، تکجه تورک دیلینده یازماق پرنسیپ اولورسا - بیله رک و یا بیلمیه رک -  میللی مسئله نی آذربایجاندا انحرافا چکه ر و دوامیندا آذربایجانلیلارین ملی دولتی نین قورولماسینی دالی سالار.

مئهران بی ین یازیلارینین بؤیوک حجمی فارس دیلینده دیر! مئهران بی اگر اؤز سؤزونه صادیقدیرسه : «تورکجه یازیب یاراتما تورک میللتینی یاراتما و یاشاتمادیر» و «فارس سٶمورگه‌چيلييي يوخ و حذف ائتمکدیر»، نه اوچون یازیلارینی تکجه تورک دیلینده یازمیر؟  نه دن اؤز اینانجینا جیدی یاناشمیر!  قالدی کی اونون تورکی یازیلاری آذربایجان تورکجه سی یوخ، تورکیه تورکجه سی دیر!

مئهران بی چون احتمال وئریردی کی بئله بیر سورغو قاباغا گلسین ، اؤنجه دن جاوابین حاضیرلایب:  کؤنوللو فارسجا یازمامیشام، مجبورن فارسجا تبلیغ ائتمیشم! البته مئهران بی یه خاطیرلاتماق گرکیرکی، بی:  سن کی اینانیرسان «تورکجه یازیب یاراتما تورک میللتینی یاراتما و یاشاتمادیر» و «فارس سٶمورگه‌چيلييي يوخ و حذف ائتمکدیر» او زامان  مجبورن فارسجا تبلیغ ائتمگه  ده ضرورت یوخدور!

مئهران بی یازیر:
« سون دٶنه‌مله‌رده كورد خالقي و اٶزه‌لليكله عراق و توركييه‌لي كورد آيدينلاري آراسيندا بديعي، بيليمسه‌ل و انتئلئكتوئل يازيلاريني كوردجه‌نين ديشيندا توركجه، فارسجا و عره‌بجه يازيب يارادان كوردله‌ره قارشي قيناما (ائعتيراض) و پيروتئست سسله‌ري يوكسه‌لمه‌كده‌دير».

 اولا بیلسین کوردلرین ایچینده ده مئهران بی کیمی - بئش اوچ نفر-  تاپیلسین! الله خیرائله سین!

 عراق کوردی ایله تورکیه ده یاشایان کوردون چوخ جهتدن اؤزللیکله، کورد دیلینی ایشلتمکده و او دیلده ادبی، علمی و سیاسی ادبیات یاراتماقدا یئردن گؤیه دک فرقی وار.  عراقدا مختلیف دؤنملرده کورد دیلی آزاد اولوب. ادبی، بدیعی و.. اثرلر یارادیلیب. عراق کوردجه سی نین  تاثیری بوتون کوردوستاندا دانیلمازدیر.. البته عراق کوردلری عرب دیلینده ده سیاسی  و بدیعی ادبیات یارادیبلار.

تورکیه کوردلرینه گلدیکده ؛ اونلارین  ادبی ،علمی و سیاسی ادبیاتی اساسا تورک دیلینده اولوب. عراق کوردلرینین دورومونو تورکیه کوردلری ایله یان یانا قویماق اولماز!

تورکیه ده کورد آیدینلارینین و ائله جه ده پ. کا.کا – نین سیاسی ادبیاتی عمومیتله تورکجه دیر، عبداله اوجالان اثرلرین تورک دیلینده یازیب و سونرا باشقا دیللره ترجمه اولونوب.  تورکجه یازماق، کورد میللتینین قورتولوش حرکتینی  تورکیه ده ضعیف لندیریب می؟  من  ائشیتمه میشم تورکیه کوردلریندن کیمسه تاپیلا پ.ک.ک و عبداله اوجالانی و یا باشقا بیر کوردی تورک دیلینده یازدیقلاری اوچون  پان تورکیست  آدلاندیرا!

کوردستان دمکرات حیزبی و کومله نین  و باشقا کوردستان سیاسی تشکیلاتلارین سیاسی ادبیاتی  عمومییتله فارس دیلینده دیر.. من بیله نی  ایراندا هئچ بیر کورد، کورد آیدینینی فارس دیلینده یازدیغی اوچون  پان ایرانیست آدلاندیرماییب.
اگر مئهران بی ین بو حؤکمونو  کی هر آذربایجان آیدینی کی فارس دیلینده یازیر پان ایرانیست دیر جیدی توتساق اوندا بو منطیق ایله تورکیه کوردلری کی تورکجه یازیرلار باشدا عبداله اوجالان اولماقلا پان تورکیست دیرلر!! و ایران کوردلری ده پان ایرانیست دیرلر!!

فارس دیلی هر حالدا  ایراندا عملا ایرتیباطی دیل رولو اویناییر.  بیز بو دیل ایله نه تکجه فارسلارلا بلکه فارس اولمایان میللت لرله ده  کی بیز آذربایجانلی لار کیمی میللی ظولمه معروض دیرلار دیالوگ قورا بیلیریک.  فارس دیلینده ایندیلیک  یازیب اوخوماماق عملده بیز آذربایجانلیلاری و ایراندا یاشایان تورکلری کور و دیلسیز ساخلاماق دئمک دیر.
هر هانسی بیر دیل کی بیزیم خالقین ملی شعورونون گوجلنمه سینده و سیاسی لشمه سینده یاردیمجی اولسا قوللانمالییق. البته اؤز آنادیلیمیزده یازیچیلالاریمیز یازا بیلیرلرسه حتمن یازمالیدیرلار، نئجه کی بوگونه د ک چوخ چتین شرایطلرده ده  یازیب و یارادیب لار.
آنجاق اونوتمامالییق کی آذربایجان آیدینی نین و ائله جه ده سیاسی تشکیلاتلارینین اساس وظیفه سی خلقینی، میللتینی آییلدیب و اونلاری میللی حقلرینین الده ائتمه سینه و اؤزموقدراتلارینی اؤز اللرینه آلماغا سفریر ائتمکدیر.  مئهران بی باهارلی نین یوخاریدا توخوندوغوم فیکیرلری آذربایجان میللی فعاللارینی سیاسی فعالیتده منفعل قیلماقدا و اونون ایراندا یاشایان خلق لرله ایرتیباط باغلارینی قوپارماغا خیدمت ائله مکد ن باشقا بیر معناسی یوخدور.


                    

قاتل جوان 19 ساله نماینده مجلس شده است

10.03.1391بازتاب: هشدار به منتخبان ملت درباره تصویب اعتبارنامه یک قاتل در مجلس نهم +سند
فرد مذکور که سال 1369 در یک دعوای روستایی بر سر آب، به اتفاق سه برادر خود به منزل یک روستایی دیگر هجوم آورده و در درگیری به وجود آمده، جوانی 19 ساله را با ضربات بیل به قتل می رساند، اکنون به عنوان منتخب به مجلس راه یافته است.
در حالی که تنها یک روز از مهلت اعتراض به اعتبارنامه های منتخبان مجلس نهم باقی مانده، حضور فردی که به مشارکت در قتل عمد متهم است، در میان منتخبان، می تواند باعث وهن مجلس گردد.
ghaatel
به گزارش خبرنگار «بازتاب»، فرد مذکور که سال 1369 در یک دعوای روستایی بر سر آب، به اتفاق سه برادر خود به منزل یک روستایی دیگر هجوم آورده و در درگیری به وجود آمده، جوانی 19 ساله را با ضربات بیل به قتل می رساند، اکنون به عنوان منتخب به مجلس راه یافته است
در جریان این دعوا، یکی از برادران نماینده فعلی توسط خانواده مقتول به ضرب گلوله کشته می شود و دادگاه محلی برای بالا نگرفتن دعوا و قتلهای دیگر، با رضایت دادن دو طرف، پرونده را مختومه و متهمان دو طرف را آزاد می کند.
یکی از ساکنین این روستا در گفتگو با خبرنگار «بازتاب» اظهار کرد، جوان مقتول فرزند شهید بوده و هزاران نفر از اهالی این روستا و روستاهای مجاور از جریان قتل وی مطلع شده و در تشییع و تدفین وی حضور پیدا کرده اند.
مشخص نیست چگونه صلاحیت این فرد برای نمایندگی مجلس تایید شده است و ممکن است مختومه شدن پرونده دلیل آن بوده، اما در عین حال تصویب اعتبار نامه وی می تواند ضربه بزرگی به حیثیت مجلس نهم باشد.
در زیر، متن حکم دادگاه درباره این رخداد دیده می شود.

۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

ليست اعداميان سياسی بعد از سال 1360
در رابطه با ليست اعداميان سياسی سال 1360 به بعد ، تذکر اين نکات ضروريست : 1 ـ ليست در برگيرنده تمامی اعداميان سياسی نيست . در واقع اين ليست تنها طبق منابعی که اين کميته بدانها دسترسی داشته تهيه شده است . لذا از کليه احزاب ، گروههای سياسی ، نهادهای حقوق بشری و افراد مطلع دعوت ميشود که ما را در تکميل و تصحيح اين ليست ياری نمايند . 2 ـ ليست موجود تنها مربوط به آن دسته از افراد سياسی است که توسط رژيم جمهوری اسلامی در مقطع زمانی سال شصت تا شصت و شش در زندانها اعدام شده اند . 3 ـ منبع مورد استفاده عبارت است از : « اسامی و مشخصات بخشی از شهدای انقلاب نوين ايران » ازانشارات سازمان مجاهدين خلق ايران ، 15 شهريور 1364 و قسمت دوم 15 شهريور 1366
فاطمه مصباح ، 13 ساله فرشته ازلی نصرين ايزدی واحد عليرضا شکوهی حسين نواب صفوی
شکرالله پاکنژاد محمد رضا سعادتی حسين متقی سعيد سلطانپور خالد باباحاجيان

اسامی جانباختگان کشتار سال ١٣۶٧ در زندان های جمهوری اسلامی

۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

آذر درخشان تا آخرین دم روی صحنه بود

آذر درخشان تا آخرین دم روی صحنه بود


از طرف اندیشه و پیکار: تراب حق شناس

دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۱ - ۲۸ مه ۲۰۱۲









چه نام مستعار شایسته ای داشت. مبالغه آمیز نبود. هم آذر بود از آن نوع (به گفتهء حافظ) "که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست" و هم در محیط تیره و سراپا ستم و تبعیض کنونی، درخشان بود. زبان او گویای مبارزهء وسیع ترین قشر ستمدیدهء ایران و جهان یعنی زنان بود. اهل فکر بود، تک ساحتی نبود، در قالب ویژه و محدودی نمی خواست اسیر باشد. مسأله زنان را جدا از مردان و کل جامعه و تاریخ طبقاتی آن تلقی نمی کرد. به ریشه ها دست می برد، رادیکال بود.



در یک سال گذشته که بارها شانس عیادت از او را داشتم، هر بار، با روحیه ای شکیبا، امیدوار و رزمنده روبرو می شدم و از او می آموختم. بیماری را که به آخرین مراحلش رسیده بود به مسخره می گرفت. به خاطر درمان زخمی که در روده پدید آمده بود شیمی درمانی را متوقف کرده بودند و سرطان جلو می رفت. با تبسم می گفت: "حالا ببین تا کجاها تشریف می بره"! در عین درد، چهره اش به هیچ رو ترحم آمیز نبود. نادر بود چنین روحیه ای. همان که ما دلبستگان به کمونیسم سخت بدان نیاز داریم. در برخوردها، هم زبان انتقاد داشت و هم زبان تفاهم و تشویق. مطالعات و اطلاعاتش پیرامون جنبش زنان در ایران و جهان گسترده بود و می توانم بگویم ژرف. این جنبش را صرفا در فعالیت سیاسی و مبارزه با مرد سالاری و احکام دینی نمی دید، بلکه آثار ادبی و هنری زنان (شعر، رمان، فیلم و نقاشی) را نیز بُعدی از این جنبش می دانست و حتی می توانست آن ها را به نقد و سنجش بگذارد. در طرح آرا و نظراتش جسور و صادق بود. از هیچ وسیله ای برای دانستن، ارتباط برقرار کردن غافل نبود. وقتی در صحبت با نکته ای جالب رو به رو می شد گل از گلش می شکفت و گویی درد جانکاه را فراموش می کرد. جمعی و تشکیلاتی کار می کرد.



سوم مارس امسال به کتاب "زنان سال صفر" (گزیدهء مقالات و سخنرانی ها و مصاحبه های او) جایزهء پوران بازرگان اهدا گردید و از نویسنده و مبارزهء پیگیرش تقدیر شد. او که با همتی ستودنی و با همکاری دوستانهء اکیپ پزشکی از بیمارستان به مراسم آمده بود در آخرین حضور عمومی خویش چنین گفت:







این ضایعه را با اندوه فراوان به رفقایش در حزب کمونیست ایران (م. ل. م.)، در سازمان زنان 8 مارس ـ ایرانی افغانی، به خانواده، نزدیکان و دوستانش، به جنبش زنان ایران، به رهروان خستگی ناپذیر راه کمونیسم تسلیت می گوییم. دیروز 26 مه 2012 در سالگرد کمون پاریس، در پرلاشز، جایش را خالی کردیم. مبارزهء طبقاتی کارگران و زحمتکشان و ستمدیدگان، مبارزهء رهایی بخش زنان آتش ها به پا خواهد کرد، آذرها خواهد آفرید همه درخشان.



هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / در سینه های مردم عارف مزار ما ست.

از طرف اندیشه و پیکار: تراب حق شناس

27 مه 2012

Azar Derakhshan .Pouran Bazargan Foundation

محرومیت از مرخصی پزشکی جان حسین رونقی ملکی را به مخاطره انداخته است

محرومیت از مرخصی پزشکی جان حسین رونقی ملکی را به مخاطره انداخته است


حسین رونقی ملکی در حال طی ۱۵ سال زندان در وضعیت بحرانی به سر می برد

پدراین زندانی سیاسی می گوید ماهها شکنجه باعث از بین رفتن کلیۀ وی شده است

شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۱ - ۲۶ مه ۲۰۱۲









(جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۱)– کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران امروز با انتشار بیانیه ای گفت قوه قضاییه ایران باید فورا مراقبت های پزشکی لازم را برای زندانی عقیدتی حسین رونقی ملکی فراهم و از وقوع یک تراژدی انسانی دیگر جلوگیری کند. قوۀ قضاییه همچنین باید به سیاست خودداری کردن سیستماتیک در فراهم آوردن مراقبت های پزشکی برای زندانیان عقیدتی که در مواردی منجر به صدمات فیزیکی دائمی می شود خاتمه دهد.



حسین رونقی ملکی در تاریخ ۳۰ اردیبهشت دست به اعتصاب غذا زد تا اعتراض خود را نسبت به عدم موافقت با مرخصی پزشکی خود اعلام کند. وی از ازکارافتادگی کلیه رنج می برد و درطول مدت بازداشت هیچگاه از مرخصی پزشکی برخوردار نبوده است. احمد رونقی ملکی، پدر حسین رونقی ملکی، به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: “او برای پنجمین بار قرار است تحت عمل جراحی قرار بگیرد و تمام پزشکان و حتی پزشکی قانونی دستور داده است که پس از عمل جراحی حسین باید مورد مراقبت ویژه پزشکی در منزل قرار بگیرد. اما آنها می خواهند حسین پس از عمل جراحی دوباره به زندان برگردد. زندانی که هیچ امکانات پزشکی، غذای مناسب و پزشک متخصص کلیه ندارد.”



هادی قائمی سخنگوی کمپین گفت: “استفاده کردن از مراقبت های پزشکی به عنوان اهرمی که بخواهند زندانیان را توسط آن به زانو درآورند عملی خجالت آور و غیرانسانی است که نیروهای اطلاعاتی کرارا از آن استفاده می کنند. سلامت زندانیان تحت هیچ شرایطی نباید به مخاطره بیافتد.”



کمپین شهادت افراد متعددی را جمع آوری کرده است که از محرومیت های هدایت شدۀ مراقبت پزشکی برای زندانیان سیاسی خبر می دهد. در برخی از موارد وقتی که به زندانیان اجازه برخورداری از معالجات داده می شود آنها همچنان در بیمارستان با دستنبد وپابند بوده اند، حتی زمانی که خواسته شده از آنها عکس (اشعه ایکس) گرفته شود آنها مجبور بوده اند که دستبند و پابند خود را حفظ کنند که از نظر فنی در چنین شرایطی امکان انجام آزمایشات به صورت مقتضی عملا غیرممکن بوده است.



احمد رونقی ملکی به کمپین گفت: “پسر من ماه ها توسط بازجویان مورد شکنجه قرار گرفت تا کلیه اش از دست رفت.” وی افزود: “من از بازجویان پسرم، مسولان سپاه پاسداران و قاضی پیرعباسی که حکم پسرم را صادر کرد شاکی هستم.”



مادر حسین رونقی ملکی در فروردین سال جاری به کمپین گفت: “می خواهند حسین اتهاماتش را بپذیرد و اعتراف نامه بنویسد بعد به او مرخصی بدهند. چندین بار به ما گفتند که سپاه پاسداران راضی نیست که او بیرون بیاید تا اینکه اعتراف کند.”



محمدعلی دادخواه، وکیل حسین رونقی ملکی، در بهمن ماه سال گذشته به کمپین گفت: “مسئولانی که زندانی در اختیارشان است اگر نسبت به حفظ سلامتی او اقدامی نکنند و در این باره بی تفاوت باشند طبق قانون مسئولیت کیفری و قانون مجازات اسلامی ایران تحت تعقیب قرار می گیرند و باید پاسخگو باشند.”



کمپین مواردی را مستند کرده است که در آن برخی زندانیان پس از اینکه اجازۀ دریافت درمان پزشکی را اخذ می کنند و تاریخ عمل جراحی آنان تعیین می شود، درست قبل از تاریخ عمل جراحی شان به دلایل غیر موجهی از بیمارستان به زندان منتقل می شوند و بدین ترتیب از دریافت عمل جراحی مورد نیاز محروم میشوند.



احمد رونقی به کمپین گفت: ” من پسرم را سالم به زندان بردم و زیر شکنجه کلیه اش به این روز افتاد. جان فرزند من الان در خطر است . من خواستارم که به او فورا دستور مرخصی پس از عمل جراحی بدهند در غیر اینصورت پسرمن در زندان می ماند و اگر کوچکترین مشکلی برایش پیش بیاید مسولان سپاه، بازجویان و تمام مسولانی که از قدرتشان استفاده نکردند به دنیا جوابگو خواهند بود.”



کمپین ایجاد صدمۀ دائمی و ناتوانی جسمی برای برخی از زندانیان عقیدتی از طریق مشکلات پزشکی را روندی ادامه دار و به عنوان بخشی از یک روند برنامه ریزی شده و سیستماتیک در قوه قضاییه و نزد مسوولان زندان ها و همچنین نیروهای امنیتی می بیند.



هادی قائمی گفت: “مداوای رونقی به طرزشگفت انگیزی یادآور وضعیت مرحوم هدی صابر است و من عمیقا امیدوارم که حسین رونقی چنین پایان غم انگیزی نداشته باشد.”



مرگ در زندان ها در جمهوری اسلامی سابقه ای طولانی دارد. از آخرین موارد ان می تواند به مرگ هدی صابر فعال برجسته سیاسی یاد کرد که در ژوئن ۲۰۱۱ به خاطر حمله قبلی جان خود را در زندان از دست داد. آقای صابر علیرغم درخواستش و اعلام وضعیت نامطلوبش از اینکه به بیمارستان منتقل شود توسط مسوولان مورد قبول قرارنگرفت . پرسنل بیمارستان گفته اند که اگر او زودتر به بیمارستان آورده شده بود از مرگش جلوگیری می شد.



همچنین، فقط چند روز پیش در تاریخ اول خردادماه، یک زندانی به نام منصور رادپور در زندان رجایی شهر به دلیل خونریزی مغزی جان سپرد. رادپور از فشارخون بالا وافسردگی شدید رنج می برد و به درمان پزشکی نیازمند بود، اما به وی توجهی نشد. او یک محکومیت سه ساله را در سال ۱۳۸۷ به اتمام رسانده بود، اما به جای آزاد کردن وی، مقامات وی را به اتهام امضاء کردن یک اعلامیه از داخل زندان به پنج سال زندان دیگر نیز محکوم کردند.



مقررات سازمان ملل متحد درخصوص حداقل استاندارد برای رفتار با زندانیان، که توسط شورای اقتصادی و تامین اجتماعی سازمان ملل متحد در سال ۱۳۳۴ تصویب شد، تصریح می کند که زندانیانی که به درمان تخصصی پزشکی احتیاج دارند باید در صورت نیاز به موسسات پزشکی منتقل شوند.



حسین رونقی ملکی در سال ۱۳۸۸ به اتهامات “عضویت در گروه اینترنتی ایران پروکسی،” “تبلیغ علیه نظام،” “توهین به رهبری،” و “توهین به رییس جمهور” به ۱۵ سال زندان محکوم شد. کلیه های وی در زندان از کار افتاده اند.



در حالیکه پزشکان رونقی را مکررا مورد معاینه قرار داده اند، وزارت اطلاعات مکررا از دادن مرخصی پزشکی به وی سرباز زده است. پس از هر عمل جراحی، وزارت اطلاعات از دسترسی وی به مراقبت های پس از عمل جلوگیری کرده است، و به جای آن وی را فورا به زندان منتقل برگردانده اند. در نتیجه، چون او قادر به بهبودی پس از عمل های جراحی نبوده است، شرایط وی رو به وخامت داشته است.



پدر رونقی به کمپین گفت: ” حسین گفته است که بهتر است من در زندان بمانم و بمیرم تا اینکه عمل کنم و با وضعیت آن به زندان برگردم. حسین چاره ای جز اعتصاب نداشته است.”



کمپین نگرانی عمیق خود را از رفتارهای مقامات امنیتی و اطلاعاتی ایران که کرارا مراقبت های پزشکی لازم را از زندانیان عقیدتی دریغ می کنند ابراز می کند. رفتاری که در برخی موارد منجر به پیچیدگی وضعیت پزشکی و حتی مرگ زندانیان عقیدتی می شود.





مهستی شاهرخی: آذر دیگر نمی خندد

مهستی شاهرخی: آذر دیگر نمی خندد


صبح یکشنبه خبر را در سایت گزارشگران دیدم، و عکسی از روزهای بهروزی آذر. پس آذر دیگر نفس نمی کشد، پس دیگر آذر نمی خندد، پس دیگر آذر نمی خنداند، پس دیگر آذر نیست، پس رفته است برای همیشه. آذر را نمی شد باور کرد که رفتنی است. آذر را، از روزی که شناختمش سرطان داشت و گه گاه با عقربی لمیده در بدن، عقربی که مدام نیش اش می زد و جابجا می شد، با این همه بود و می ایستاد و می خندید و می خنداند و حالا دیگر نیست. امروز صبح دیدم، رزا احساس و نظر و برخورد و نگاهش را در مورد آذر نوشته که خوب کاری کرده است و جدا از مسایل حزبی باید به آذر نگریست، از انسانی که بود و حالا دیگر نفس هم نمی کشد، رزا روشن از آذر درخشان، زنی که وجود عقربی در تن، خنده را از لبانش گرفت و از نزدیک می شناختیمش نوشته است.
نکته مهم آذر، نرمی رفتار و سلیس بودن زبانش بود که خیلی ساده و راحت ارتباط برقرار می کرد و شاید این خصلت آذر از آنجا برمی خاست که با زنان و خانواده های روستایی یا کارگر و فقیر در تماس بود و دنیای ساده و لی شیله پیله آنها را می شناخت و یا شاید این روانی و سادگی را از کوهپایه های لرستان و از راه ترکیه تا آلمان و سرانجام به پاریس کشانده بود و با خود حفظ کرده بود.
آذر در زمینه موضعگیری خود در برابر رژیم روشن و درخشان بود، او نتوانسته بود مرگ برادر جوانش را ببخشد و مانند برخی از مهره های پر هیاهوی جنبش به ظاهر زنان، به یکی از مزدور دولتهای بیگانه در جهت سرکوب مبارزات زنان و ستم دیدگان و زحمتکشان تبدیل شود. روشنی آذر در همین جا بود که خیلی درخشان و با طنزی غریب، مسایل را می شکافت و راز نگفته را با کمترین کلمات و نکته سنجی بسیار برملا می کرد. مقالاتش در سایت هشت مارس گویای طنز غریب آذر در افشای حربه ها و حقه های رژیم جنایتکار هزارچهره است. جای طنز و نکته بینی اش خالی می ماند. دیگر کیست که بیاید و از «هووهای مهاجرانی» و یا «خود را کشتاندن زهراها» بنویسد؟ جایش آذر درخشان خالی می ماند.
شناخت من از آذر محدود است، اما می دانم که اگر آذر می توانست مستقل باشد و مستقل عمل کند، یعنی این سر سپردگی رایج حزبی را نداشت، برای همه ما، منظورم از ما، امثال من یا رزا است، زنانی نچسبیده به پستان مادر-حزب، زنانی نچسبیده به پستان منافع مادی و یا شخصی، زنانی در آرزوی رهایی ستمدیدگان و زنان از هر گونه قید و ستم و استثمار، حضور آذر می توانست غنیمتی روشنگرانه و مفید باشد. در هر حال فقدان آذر، برای همگی ما. چه آنان که با او ارتباط حزبی داشتند و چه آنان که آذر را، آنگونه که بود می شناختند و رنج او را ارج می نهادند، ضایعه ایست عظیم.
نکته دردناک این است که آذر از لحاظ روحی فعال و محکم و استوار بود اما جسمش توان نداشت تا از زهر آن عقرب مرگ آفرین خلاصی یابد. آن سرطان وحشتناک در درون پیکر آذر، مانند آن رژیم مرگبار بود. هر دو با هم زهر به کام آذر ریختند و خنده را از لبانش گرفتند. فیلم اولین راهپیمایی کارزار را نگاه می کردم و مصاحبه آذر را، چگونه می شود حدس زد که در آن لحظه، عقربی دارد از درون به او نیش می زد و با این همه او به راه پیمایی آمده است و با این همه هنوز ایستاده است!
فقدان آذر را به همگی تسلیت می گویم. یادش گرامی و راهش پایدار.

عباس هاشمی: درباره آخرین برنامه‌ی "پرگار" در پایان ماه آوریل امسال

عباس هاشمی: درباره آخرین برنامه‌ی "پرگار" در پایان ماه آوریل امسال



مقاله زیر برای نشریه آرش 1۱۰۷ تهیه شده است. 
 از سلسله برنامه‌های تلویزیون بی.بی.سی. فارسى که هر دوشنبه درباره‌ى موضوعی خاص توسط آقای "داریوش کریمی" اجرا می‌شود ـ به مسٔله‌‌اى اختصاص داده شده که از جهات مختلفی قابل تامل است: هم موضوع برنامه، هم ترکیب شرکت‌کنندگان و هم کیفیت برنامه! با بررسی این سه محور، اهداف این برنامه نیز تامل‌انگيز می‌شود. 

موضوع برنامه "گروه‌های مسلح" نام گرفته و مجری برنامه با این جملات برنامه را آغاز می‌کند: «گروه‌های مسلحی که در چند سال بعد از انقلاب در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند، یادآور یک مبارزه‌ی قهرمانانه هستند یا خطائی نا‌بخشودنی؟...»
اما از این برنامه کسی نمی‌فهمد آن "گروه‌های مسلح" که هستند، از چه زمان سلاح بدست گرفته‌اند و چرا مسلح‌اند، چه عملیاتی انجام داده‌اند، چه می‌خواستند و از چه هویت سیاسی ـ اجتماعی برخوردار بودند. و اين كه دشمن آن‌ها، جمهوری اسلامی چگونه پدیده‌ای است و از چه هویت و عملکردی برخوردار! ؟ لاجرم بايد پرسيد اساسا منازعه برسر چه‌ها بوده؟
مگر نه اینکه انقلابی اتفاق افتاده بوده است؟! مگر اسلامیان با شعار "بحث بعد از مرگ شاه" دهان سایرین را نمی‌بستند؟ شاه که رفت، بنابراین "بحث"هائی را که حضرات ـ با چماق حزب‌الله‌شان ـ به "بعد از مرگ شاه" احاله داده بودند، می‌بایست آغاز می‌شد؟!.
چرا جای بحث و مناظره را چماق گرفت و "گروه‌های چماقدار" ميدان‌دار شدند؟! و "روسری یا تو سری"، نخستین ارمغان آیت‌الله‌ها برای زنان ایران شد؟! فراموش نشده که اینان هر صدای مخالفی را به دست اوباشان مزدورخود خاموش می‌کردند... پس طبيعى بود كه تضادها تشديد شود و بر سرانقلاب و مطالبات آن درگیرى ايجاد گردد: چه در کردستان، چه در گنبد و چه در كارخانه‌ها، دانشگاه‌ها و ... بدون بحث اما سرکوب آغاز شد. در واكنش به اين سركوب است كه جنبش‌هاى اجتماعى براى تداوم انقلاب در مقابل ارتجاعی که به نام انقلاب سوار بر جنبش مردم شده بود، دست به مقاومت می‌زنند. در آن میانه "گروه‌های مسلح" و غیر مسلح، بسته به رویکردشان در کنار جمهوری اسلامی و یا در کنار خواست آزادی و مطالبات انقلاب مقاومت می‌کردند. از این رو برنامه‌ی "پرگار" می‌توانست روشن کند که تفاوت و دلایل وجود و حضور "گروه‌های مسلح" چه بود و پیوندشان با مطالبات انقلاب چیست؟ آنگاه ضعف و قوت‌هایشان را به بررسی بنشیند...
لذا ضرورى بود كه "گروه‌های مسلح" مورد به مورد بررسی شوند. چرا که ما با چندین دسته از"گروه‌های مسلح "مواجه‌ایم که هر کدام عملکرد و هویت‌شان با دیگری فرق داشت: "فرقان" با "مجاهدین خلق" متفاوت است، "مجاهدین خلق" با "چریک‌های فدائی خلق". دست به اسلحه بردن "خلق کُرد" و "خلق ترکمن" نيز از مقوله‌ای دیگر! و شایسته این بود، که نمايندگانى از آنان در آن برنامه‌ى پرگار حضور می‌داشتند! با این توضیحات به اشکال متدیک‌ی که در سوال اولیه‌ى برنامه مطرح شده است پی‌ می‌بریم: "گروه‌های مسلح‌ی که در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند مبارزه‌ای قهرمانانه کرده‌اند یا خطائی نابخشودنی؟" چه مبارزه‌ی مسلحانه درست و چه غلط بوده باشد، الزاما پاسخ نه یکی از این دواکسترم (افراط) است و نه درست و غلطی تاکتیک‌ها حقانیت و عدم حقانیت مقاومت را توضیح می‌دهد. چرا که مبارزه‌ی مسلحانه، مى‌تواند مقاومتِ مشروع باشد، اما اجراکنندگان چنان بد عمل کرده باشند و یا اصلا عملی نکرده باشند که از جهاتی کارشان "خطائی نابخشودنی" به حساب آید و برعکس می‌تواند مبارزه‌ی مسلحانه‌ای غلط باشد، اما "ایستادن آن‌ها در مقابل جمهوری اسلامی مبارزه‌ا‌ی قهرمانانه"!
وقتی سوال یا موضوعی، خارج از متن مطرح شود (یعنی بریده از مجموعه‌ی شرایط خود) امکان بررسی و نقد مسئله اگر نگوئیم ناممکن، لااقل بسی دشوار می‌شود و به سوال "تقدم مرغ یا تخم‌مرغ" شبیه می‌شود که توجه طرفین مباحثه از "تحول تدریجی انواع در پیدایش"، دور می‌شود.
تراژدی اینجاست که"گروه‌های مسلح"، هم "قهرمانانه ایستادند" و هم در مواردی دچار "خطاهای نابخشودنی" شدند و این پارادوکس را "پرگار" روشن نکرد. آن برنامه اگر درست سازماندهی شده بود و به سوی كشف واقعيت پیش می‌رفت، در گام نخست فرخ نگهدار، "دراز" می‌شد: نه بعنوان کسی که از "مبارزه‌ی مسالمت‌آمیز" در برابر "گروه‌های مسلح" دفاع کرده، بلکه بخاطر همکاری ها و دفاع گستاخانه اش از جمهوری اسلامی که همه‌ی مخالفان رژیم را، چه مسلح و چه غیر مسلح، همصدا و هماهنگ با جمهوری اسلامی، "ضدانقلابی، خرابکار و آمریکایی" لقب می‌داد...! اما درآنجا چه کسی"خط" را پیش ببرد؟! و "پرگار" بیش از هرچیز آنچه در برنامه‌ی خود القا کرد همان منطق بلاهت‌باری‌ست که هم اکثریت را حامل حقیقت و هم آن را محق و مجاز به سرکوب اقلیت، و یا اقلیت را مجبور به تسلیم در مقابل اکثریت می‌داند! منطق سرکوب فقط برای ایجاد ترس و وحشت نیست.در یک اضطراب و بگیر و ببند مداوم, جامعه نباید این بلاهت را بفهمد: که سرکوبگر، حتی اکثریت هم نیست، اما سایر اقلیت‌ها را به نام اکثریت و منافع جمع سرکوب می‌کند.
ازه آن هم در خلال یک انقلاب که مظهر بروز تفاوت‌هاست و گوش‌ها به یکباره برای شنیدن صدای اقلیت‌های متفاوتی که همواره سرکوب شده‌، حساسیت نشان می‌دهد و در یک سمفونی عظيم، می‌رود که امکان فهم عمومى و همدردی همگانی را فراهم سازد!) اما این بلاهت جانمایه‌ی هستی سیاسی و هویت خط امامی نگهدارها و همه‌ی پوپولیست‌ها را تشکیل می‌دهد. در حالی که تاریخ نشان داده است که همواره یک اقلیت آگاه و مصمم، مشعل‌دار و پیشگام تحولات اجتماعی بوده است. دریغا که برغم وجود عناصر و زمينه‌ى لازم، به علتِ نقشی که چنین سفلگانی در لباس رهبران و اپوزیسیون بازی کرده و می‌کنند، در حال حاضراین پیشگام، پراکنده، بی‌اعتماد، و بعضا اشتباه‌کار و به حاشیه رفته‌است.

ترکیب شرکت‌کنندگان: ترکیب نیروهای شرکت‌ کننده در آن برنامه شگفت‌انگیز است. عنوان برنامه، "گروه‌های مسلح" است اما اصلی‌ترین جریان آن "گروه‌ها" که "مجاهدین خلق" باشند در برنامه حضور ندارند!؟ و بدتر از آن، حضور عنصری‌ست که در همکاری با جمهوری اسلامی کمر یکی از همین"گروه‌های مسلح" یعنی بزرگ‌ترین سازمان انقلابی چپ را شکسته و بسيارى از اعضای آن را به کشتن داده و حالا خودش "مدعی‌العموم" شده و علیه همان سازمانی که خود سه دهه رهبر اصلی بخش عمده‌اش بوده و "نان" آن را خورده، "حکم بطلان" صادر می‌کند! یکی هم نیست آنجا تا "یقه‌اش را بگیرد"...و به او بگوید: البته این حق طبیعی توست که بالاخره جمله‌پردازی‌های انقلابی گونه‌ی خود را که متاثر از سازمانی انقلابی با اهداف بزرگ انسانی و اجتماعی بوده است، کنار بگذاری و به جایش آرزوی "جاه و مقام" در سر بپرورانی. اما ممنون از "رهبری‌های خردمندانه"ات که یک سازمان بزرگ, با صدها هزار عضو و هوادار را در همکاری با بهشتی‌ها و لاجوردی‌ها به تلاشی کشاندی، پس از این ولی به "معلم اخلاق"، آن هم این مدلی‌اش، احتیاجی نیست. خدا روزی تو را جای دیگری حواله کند "برادر". تو واقعا تصادفی طرفدار آخوندها و "خط امام"ی نشدی، اصلا ترا چه به چریک و فدائی، حیف تو نیست؟!!
آقای حسن بهزاد دیگر شرکت‌کننده‌ی برنامه، برغم دفاع شرافتی و اخلاقی‌ای ـ در حد توان خود ـ که از سازمان‌اش به عمل آورد، به پایه‌ى پوسیده استدلال‌های نگهدار و عملکرد‌های ریاکارانه‌ی او اشاره ی لازم را نکرد.خانم سمیه اغنیا هم با سوال‌های‌شان نشان دادند که عنایتی به شرایط خود‌ ویژه‌ آن زمان (که انقلابی اتفاق افتاده است. که این "گروه‌های مسلح" نقش مهمی در سرنگونی رژیم گذشته داشته‌اند. که برای آزادی و عدالت جنگیده‌اند، که نتیجه‌اش اما "امام" بوده با توسری‌ها و جهنم‌اش...و...) ندارند.
در میان شرکت‌کنندگان اما مداخله‌ی هوشمندانه‌ی آقای کیانوش بوستانی با طرح سوالی بجا و کلیدی، (مبنی بر عطف توجه به شرایط انقلابی و حقوق برابر مشارکت‌کنندگان در انقلاب و نیز حق دفاع مشروع آنان در مقابل گروهی انحصارطلب که تنها یگ گرایش در اپوزیسیون بوده است و ...) می‌رفت که مسئله را به جای اصلی بکشاند، و یکبار دیگر شاهد "حمله‌ی قلبی آقای نگهدار در مناظره‌ی تلویزیونی" باشیم. اما در قدم‌های بعدی بر اثر اندکی بی‌دقتی، مورد هجوم نیشخندها قرار می‌گیرد و بحث را منحرف می‌کنند؛ در حالی که مثال ایشان مثال بی‌پایه‌ای نبود و جاى بحث داشت.

کیفیت برنامه:
کسانی که برنامه‌های "پرگار" را نگاه می‌کنند، دیده‌اند که معمولا برنامه‌ها با تدارک قبلی اجرا می‌شود. اما در این برنامه تدارکی به چشم نمی‌خورد و مثلا معلوم نیست چرا آقای کریمی هیچ سوال روشنگرانه‌ای پیرامون بی‌مسئولیتی‌های نگهدار، (یعنی اعمال و مواضع گذشته و بلبل زبانی‌های امروزش در تخالف با آن) نمی‌پرسد؟! آقای کریمی که نشان داده است برای هر برنامه حداقلی مطالعه و جستجو انجام می‌دهد، قاعدتا به اسناد مربوط به مسئله‌ی جنگ گنبد – که یکی از مهم‌ترین اتهامات به چریک‌های فدائی خلق است، سری زده و لابد دیده است که "عباس هاشمی" (نویسنده این مطلب) به عنوان نماینده‌ی چریک‌های فدائی خلق در ترکمن صحرا، طی گزارشی مختصر در نشریه‌ی "آرش"، نوشته است:«...در حالی که ما را در ستاد گنبد محاصره کرده بودند و زیر آتش آن‌ها بودیم، به ستاد تهران تلفن زدم که رفقا را درجریان بگذارم ...فرخ نگهدار گفت شما هم به آتش‌شان پاسخ بدهید...» فرخ نگهدار که تاکنون نسبت به این گفته سکوت مطلق اختیار کرده است، چرا از سوی مجری برنامه مورد سوال واقع نمی‌شود؟! در اینجا آیا لازم نبود تاملی بر آن واقعه‌ی بس مهم و تاریخی بشود و مردم ببینند جنگ‌افروز که بوده و ما چه کردیم و پرده از چهره‌ی مزور این ریاکار و هم جمهوری اسلامی مطبوع‌اش برداشته شود؟!فقط برای خوانندگان به یک نمونه ی مشخص اشاره میکنم که روشن شود چرا میگویم پارادوکس و چرامورد به مورد ودر متن باید مسایل را بررسی کرد. مثلا در همین جنگ گنبد:آقای نگهدار که لابد"از شکم مادر" تا کنون مخالف "خشونت" بوده است ,معلوم نیست چرا در مقابل حمله ی جمهوری اسلامی به ستاد سازمان در گنبد طرفدار واکنش قهر آمیز میشود؟! و مثلا منی که بیشتر ازسوی همین اکثریتی ها "چپ رو" و لابد "خشونت طلب "معرفی شده ام, وقتی دیدم دشمن محل و زمان درگیری را تعیین کرده است ,از درگیری پرهیز کردم و همین نکته را که آموزه ای از جیاب بود با مردم و رفقای ترکمن یکروز قبل از شروع جنگ در میان گذاشتم و درگیری را در آن شرایط نادرست خواندم .گرچه رژیم جنگ را تحمیل کرد ,خلق ترکمن اما مقاومت جانانه ای کرد و آنان را مجبور به عقب نشینی نمود ...و تو خود بخوان حکایت از این مجمل .
به هر رو این همه ضعف و اهمال در این برنامه تامل برانگیز است. درحالی که اگر حقیقتا هدف روشنگری باشد، می‌بایست از اشخاص ذیصلاح و پژوهشگران مستقل و تاريخ‌نگاران اين مرحله از تاريخ ما دعوت کرد (و نه الزاما مجاهد یا فدائی، چرا که "گروه‌های مسلح" جزیی کوچک از نهادهائی بوده‌اند که "در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند" و به بهانه‌های واهی سرکوب شدند) تا مسئله به درستی و همه جانبه کاویده شود. اما بجاست از برنامه‌ریزان پرسیده شود: بنابر اهمیت و الویت مسئله‌ى مورد مناقشه و با این همه امکانات وسیع و زنده‌ای که با حضور اصلاح‌طلبان سابقا حزب‌اللهی و اطلاعاتی و مطلع در لندن و آمریکا و در بیشتر محافل اصلاح‌طلبی خارج از کشور موجود است،"پرگار" موضوع چگونگی پیدایش و نقش"باندهای سیاه"و اوباش متشکل را که به قتل مبارزین و سرکوب انقلاب پرداختند و بدنه‌ى اصلی"بسیج" و "لباس شخصی‌ها" را ساختند و هنوز در کارند، مقدم ندانسته و یا به طور همزمان از آقایان دعوت به عمل نیاورده تا مسئله به طور همه جانبه و در یک "پانوراما"ی وسیع بررسی شود؟! من امیدوارم مسئولین "پرگار" به این ضرورت پاسخ مثبت بدهند و چنانچه "بسیج" و "لباس شخصی‌ها" جزئی از ارثیهی اصلاح‌طلبان نباشد که می‌بایست حفظ شود، برنامه‌ای همه جانبه و با حضور پژوهشگران مستقل برای "پرگار" تدارک ببینند.
اشاره‌ای به هراس افکنی‌های "نگهدار" از "دفاع مشروع" و یا "خشونت" به تعبیر او:
آقای نگهدار در ادامه‌ی سخنان "پراگماتیستی" همیشگی خود، در این برنامه "کاتولیک‌تر از پاپ" شده و با هراس و وحشت در حالی که تفنگ و فشنگ و ماشه را قاطی کرده، به مدد دست و پا، هر نوع دفاعی را نامشروع و "خشونت"آمیز می‌داند! انگار خیال کرده بخاطر خوش خدمتی‌هایش قرار است "خشونت" دامن او را هم بگیرد؟
در دنیا انقلابی سراغ نداریم، بدون "گروه‌های مسلح"و بدون "مقاومت" و یا " دفاع مشروع"!
ضمنا به نظر می‌رسد فرخ نگهدار یکبار دیگر بدون مطالعه، خودش را (اینجا و آنجا) به جریانی می‌چسباند که میثاق‌های آن را نمی‌شناسد؟! چرا که ایشان گاهی هم از حقوق بشر صحبت می‌کند. 

اما گوئی نمی‌داند که مسئله‌ی دفاع مشروع و "حق قیام" را حتی "اعلاميه‌ى جهانى حقوق بشر" هم به رسمیت می‌شناسد ! آقای نگهدار باید بداند: این البته به معنی آن نیست که تنظیم‌کنندگان مفاد"اعلامیه جهانی حقوق بشر" کمتر از ایشان نگران منافع حکومت‌ها و "خشونت" هستند. تفاوت در این است که آن‌ها از یک شعور عمومی و منطق ی برخوردارند که نمی‌گذارد حرفی مفت بزنند یا چیزی را تصویب کنند که با یک حساب ساده بشود به ریش‌شان خندید. آن‌ها می‌دانند این امر اجباری‌ست و از ذات منازعه‌ی طبقاتی بر می‌خیزد و منافع حکومت‌گران حد و حصر نمی‌شناسد. 
اما نگهدار "سنگ را بسته و سگ را رها کرده" و از"خشونت" وا مصیبتا دارد!جالب‌تر اما این است که اگر جمله پردازی‌های موسمی او را کنار بگذاریم، می‌بینیم عملا همه‌ی زندگیِ سیاسی‌اش در سه دهه‌ی گذشته به دفاع ‌ازخشونت‌گراترین نیروى سیاسی تاريخ معاصر ما خلاصه می‌شود! نیروئی که با تسلیح اوباش، انقلابیون را قلع و قمع کرده و از اراذل باند سیاهی، "بسیج"و "لباس شخصی" ساخته و به جان مردم انداخته است! (و شاید سوای منافع مادی، به همین خاطر هم باشد که علاقه‌ای به سرنگونی آن ندارد؟! بالاخره این هم نوعی سرمایه‌گذاری ست!).
برای بنگاه بی.بی.سی. اما مسئله نه انقلاب 57 است، و نه "گروه‌های مسلح" آن زمان! چرا که انقلاب 57 کارش به پایان رسیده است و اتفاقا به کمک امثال همین نگهدارها، جنبش دموکراتیک و "گروه‌های مسلح" و غیر مسلح‌اش متلاشی شدند. حالا اما می‌خواهند شکست مادی و مقطعی چپ انقلابی را (که چیزی جز مطالبات کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان، مليت‌هاى ايرانى ... یعنی آزادی و عدالت در سر نداشته و ندارد) شکستی معنوی و اصولی جلوه دهند! پس مسئله‌ی اصلی نه دیروز، که امروز و فردای ایران است!
اما "بی.بی.سی." به عنوان یکی از مهم‌ترین سخن‌پراکنان "اصلاح‌طلبی اسلامی" در ایران، هم چنانکه در قیام 57 با "پروژه‌ی اسلامی" از"آیت‌الله خمینی" پشتیبانی تام و تمام کرد، امروز نیز در غیاب یک جریان توانمند انقلابی و به هنگامه‌ای که امکان توفان‌های مهیب بسیار است، تبلیغ آرامش و پرهیز از "خشونت" نموده، می‌کوشد سقف توقعات و مطالبات مردم را به سطح چانه‌زنی‌های اصلاح‌طلبان اسلامی فرو بکاهد و با نادیده گرفتن سی سال حکومت مذهبی و لاجرم انزجاری عمومی از آن، امکان نظری و روانی آن را فراهم سازد تا باز هم جریانی اسلامی را از دل همین حکومت بر اریکه‌ی قدرت بنشاند. چرا که اینان نیز بسان سلف خود در ضدیت با تحولات اجتماعی و انقلاب و انقلابیون از یک قماش‌اند. به همین جهت ریشه‌کن‌سازی هرنوع فکر انقلابی و یا فکر سپردن قدرت بدست خود مردم را از وظایف عاجل خود می‌داند. در یک پروژه‌ی وسیع که مدتی‌ست آغاز گشته‌، اصلاح‌طلبان حکومتی و چپ‌های نادم و روشنفکران دستگاهی و عناصر فرصت‌طلب دیگر، زیر چتر حمایتی غربی‌ها (اروپا و امریکا) در حال دوره دیدن، اخذ مدارک عالی تحصیلی برای اشغال پُست‌های دولتی، و البته سبک و سنگین شدن و هم چنین شناسائی عناصر ناباب و ضد "انقلاب" هستند تا چنانچه مذاکرات با رژیم به نتیجه‌ی دلخواه نرسید و یا شعله قیامی در گرفت، این"گروه همخوان" آماده باشد که به هنگام، بر آن نازل شود و یکبار دیگر همچون آوار و بختکی چون خمینی، آن را خفه سازند. و "تامل‌انگیز"ی اینجاست: آيا این برنامه‌ی"پرگار"، با ترکیب و تدارکی که برگذار شد،"شانس" از پیش خریده شده‌ای نیست برای بنگاه خبر پراكنى بی.بی.سی. که با "درس‌های اخلاقی"، " چفت و بست"ی بر پروژه‌ی "دموکراسی برای ایران" بسازد و آن را به ملت به جان آمده ایران ارزانی دارد، تا ملت "کتف بسته" بماند و هیچ ضرری نرساند و خطری نداشته باشد، و غرب هم با چهار تا "آدم"ی که قبلا توجیه شده‌اند، بهتر و راحت‌تر کنار بیاید و "خشونت" و خون‌ریزی هم انشالله در کار نباشد؟! چنين مباد.
عباس هاشمی
پاریس -
۱۱ ماه مه ۲۰۱۲