- يونس پارسا بناب
Younes Parsa Benab
1 � تا آغاز نيمه دوم قرن بيستم ، محققين اقتصاد سياسی در کشورهای سرمايه داری بر آن بودند که پديده توسعه نيافتگی رابطه ارگانيک تاريخی با پديده توسعه يافتگی ندارد . بر اين اساس طرفداران اين نظرگاه معتقد بودند که کشورهای توسعه نيافته برای اينکه توسعه يابند بايد از سياست های کشورهای توسعه يافته پيروی کرده و درهای خود را به سوی امواج " بازار آزاد " سرمايه داری و تقسيم کار در سطح جهانی باز کنند . در دهه های پنجاه و شصت قرن بيستم ، بخشی از مارکسيست ها با ارائه بعد جهانی حرکت سرمايه گفتمان مسلط عدم رابطه بين توسعه يافتگی و توسعه نيافتگی را به چالش طلبيده و با تکيه بر تئوری رشد ناموزون جهانی پديده پولاريزاسيون ( شکاف براندازی و قطب بندی سازی ) سرمايه در سطح جهانی را بطور جامعی شرح دادند . اين نظرگاه با تکيه بر تحليل عواقب پولاريزاسيون نشان می دهد که چگونه سرمايه در حرکت لاينقطع جهانی خود جهان ما را به دو بخش توسعه يافته ( کشورهای مرکز ) و توسعه نيافته ( کشورهای پيرامونی ) تقسيم می کند . در اين چهارچوب تحليلی ، تاريخی توسعه پيرامونی ( توسعه نيافتگی ) هميشه تاريخ بی پايان " تعديل " به تقاضا و نيازهای سرمايه حاکم بوده است . در مسير اين تاريخ کشورهای مرکز خود را دائما " دوباره سازی " کرده و کشورهای پيرامونی خود را دائما با اين دوباره سازی ها مطابقت داده اند . اين چهارچوب بر آن است که کشورهای پيرامونی می توانند خود را از طريق " گسست " ( " انقطاع " ) از محور سرمايه نجات دهند : يعنی مضمون و استراتژی های روابط خارجی کشورهای دربند بايد در خدمت منطق توسعه داخلی ( ملی ) آن کشورها قرار گيرند . در غير اين صورت ، پروسه جهانی شدن سرمايه تشديد پيدا کرده و نتيجتا بُعد و وسعت پولاريزاسيون ( پيرامونی سازی ) گسترش خواهد يافت .
2 � جهانی شدن سرمايه ( گلوبوليزاسيون ) که شکاف براندازی و قطب سازی از تبعات فوری آن است ، توسعه نيافتگی کشورهای پيرامونی و توسعه يافتگی کشورهای مرکز را لازم و ملزوم هم ساخته و آن دو را به دو روی يک سکه تبديل می سازد . نظام حاکم جهانی ، بر پايه قانون ارزش حاکم بر بازار ، تجارت کالا و حرکت سرمايه را انتگره می سازد ولی نيروی کار و زحمت را اجازه شرکت در اين انتگراسيون نمی دهد . حتی فراسوی حاکميت و تماميت قانون ارزش ها ، بررسی اوضاع جهان بخوبی نشان می دهد که دسترسی نابرابر به منابع طبيعی ، تجمع در صد انحصارات مالی بويژه در امور تکنولوژيکی طب و بهداشت و آموزش و پرورش در دست فراملی های مرکز ، تمرکز مکانيسم های قدرقدرتی های نظامی در دست راس نظام و بالاخره تفوق سبک زندگی مصرف گرائی بطور نمايان و آشکار پروسه پولاريزاسيون را در ابعاد گوناگون در سی سال گذشته شدت بخشيده است .
3 � پروسه پولاريزاسيون ثروت و قدرت در تاريخ پانصد ساله سرمايه داری از سه مرحله تاريخی عبور کرده است . در قرون هفدهم و هيجدهم به شکرانه استعمار قاره آمريکا و بخش های ديگر جهان ، کشورهای اروپای آتلانتيک ( اسپانيا ، پرتقال ، انگلستان ، هلند ، فرانسه و.... ) به توسعه سرمايه داری مرکانتاليستی خود شدت بخشيده و برای اولين بار يک موقعيت متفوق جدی در مقابل تمدن های مشرق زمين به دست آوردند . اين تفوق که عمدتا در حيطه های نظامی و دريانوردی بود به قدرت های اروپای آتلانتيک فرصت داد که با تهاجم و حمله های نظامی به کشورهای " مشرق زمين " باعث گردند که آن کشورها بتوانند به رشد مرحله مرکانتاليستی خود ادامه دهند . در قرن نوزدهم ، انقلاب صنعتی و سپس رشد انحصارات مالی سرمايه داری در اروپای آتلانتيک و آمريکای شمالی به پروسه پولاريزاسيون در سطح جهانی شدت بخشيده و جهان را به دو بخش " صنعتی " و " غير صنعتی " تقسيم کرد . شايان توجه است که در قرن بيستم بويژه در دوره های " جنگ سرد " ( 1991 � 1947 ) کشورهای متعددی در آسيا ، آفريقا و آمريکای لاتين يا صنعتی گشتند و يا در راه صنعتی شدن قدم های موثری برداشتند . ولی صنعتی شدن اکثريت عظيمی از کشورهای پيرامونی نه تنها به عمر پروسه پولاريزاسيون خاتمه نداد ، بلکه ابعاد شکاف اندازی و قطب سازی را بين مرکزها و پيرامونی ها وسيع تر و عميق تر ساخت .
4 � در مرحله کنونی ( از آغاز بحران ساختاری اوايل دهه 1970 به اين سو ) ، انديشه تسلط بر جهان به وسيله مرکزهای نظام جهانی سرمايه ( که مسلح به " پنج انحصار بزرگ " هستند ) به گسترش پولاريزاسيون بيش از هر زمانی در تاريخ سرمايه داری ، شدت بخشيده است . بدون ترديد ، صنعتی شدن يک بخش از جهان پيرامونی ( جهان سوم ) و " جهان چهارمی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟" ساختن بخش ديگری از جهان پيرامونی ، يکی از ويژگی های مهم اين مرحله از تاريخ رشد پولاريزاسيون در جهان است .
5 � تا اوايل دهه 1970 در بخشی از کشورهای دربند پيرامونی تلاش هائی در جهت گسست از نظام جهانی در جهت توسعه يافتگی بوقوع پيوستند که مجموعا به نام پروژه های " عهد باندونگ : 1975 � 1955 " معروف گشتند . اين پروژه ها که می خواستند بعد از استعمارزدائی کشورهای بويژه سه قاره خود را از تبعات و پی آمدهای جهانی شدن سرمايه بويژه پولاريزاسيون نجات دهند ، دارای جنبه ها و ويژه گی هائی بودند که در اينجا به اهم آنها اشاره می شود :
يک ، تلاش در جهت رشد نيروهای توليدی و رهائی از اقتصاد تک محصولی و گسترش تکثر توليد ( از طريق صنعتی سازی ) .
دو ، تلاش در جهت تضمين و تامين نقش رهبری دولت در کنترل پروسه توليد و صنعتی سازی ( دولت گرائی )
سه ، اعتقاد به اين انديشه که الگوهای تکنيکی عمدتا خنثی ، عينی و بی نظر بوده و به سادگی می توانند باز توليد گردند .
چهار ، اعتقاد به اين انديشه که اين پروسه ( گسست از مرکزها و رهائی از اقتصاد تک محصولی و گسترش اقتصاد چند محصولی و صنعتی سازی ) ضرورتا احتياجی به مشارکت و ابتکار توده های مردمی در آغاز نداشته و فقط به حمايت فراگير توده ها از سياست های دولتی محتاج است .
پنج ، اعتقاد به اين انديشه که اين پروسه در مسير تکاملی خود ضرورتا با منطق حرکت سرمايه بويژه در زمينه تقسيم نيروهای کار در سطح بين المللی در تضاد نخواهد افتاد . بررسی تاريخ روابط کشورهای مرکز و کشورهای پيرامونی در عصر باندونگ دقيقا محدوديت ها ، شکنند گی ها و آسيب پذيری های آرمان استقرار دولت � ملت های تحت رهبری بورژوازی ملی را عيان می سازد . زيرا به محض اينکه نظام جهانی بعد از گذار از يک دوره " بحران بی اعتباری " دهه های 1960 و 1970 خود را بازسازی کرد ، دوباره دست به تهاجم در کشورهای جهان سوم زده و دولت های مستقل و رهائی بخش ملی عهد باندونگ را ( زير فشار پروسه فلاکت بار سياست های " فراملی سازی " ) بتدريج و يکی بعد از ديگری به دولت های کمپرادور به نظام جهانی تبديل ساخته و آنها را به محور نظام متصل ساخت .
شش ، برای درک بهتر از خصلت پولاريزاسيون بويژه در عصر تشديد پروسه جهانی شدن ، بايد به انگاشت و اصل رشد نابرابر و يا ناموزون در جوهر و ذات نظام سرمايه توجه کرد . آنچه که سرمايه داری را از تمام جوامع پيشاسرمايه داری مشخص و جدا می سازد صرفا و فقط تفاوت کمی و درجه رشد نيروهای توليدی نيست . تفاوت های کيفی ديگری نيز وجود دارند که بررسی آنها حائز اهميت است . در اينجا به طور اجمالی به تعدادی از اين تفاوتهای کيفی اشاره می کنم :
الف � در سرمايه داری ارزش اضافی از طريق مکانيسم اقتصادی قانون ارزش کسب می گردد در حالی که در جوامع پيشاسرمايه داری محصول اضافی از طريق شکل های گوناگون خراج که از سوی محمل های غير اقتصادی اعمال می گردد ، اخذ می گردد . ب � در سرمايه داری ، منشاء و منبع قدرت چيزی به غير از سرمايه نيست ولی در جوامع پيشاسرمايه داری قدرت عامل ثروت است . خود قدرت در جوامع پيشاسرمايه داری می تواند از منابعی چون ميتولوژی ، ايدئولوژی بويژه دين و مذهب و يا نظامی گری اخذ گشته و دارنده و صاحبان اين منابع را ثروتمند سازد . ج � نابرابری و پروسه شکاف براندازی و قطب بندی سازی در جوامع پيشاسرمايه داری وجود داشته است ولی در عصر سرمايه داری است که پديده نابرابر و پروسه پولاريزاسيون نه تنها بطور سيستماتيک تعميق يافته و گسترده تر می گردد بلکه بر اساس منطق حرکت سرمايه جهانی گشته و جهان را به دو بخش لازم و ملزوم و مکمل هم تقسيم می کند .
7 � اما پولاريزاسيون که ارثيه شوم و بلاواسطه جهانی شدن است ، چگونگی و ويژگی های گذار بشريت زحمتکش از سرمايه داری به يک نظام برتر منجمله سوسياليسم را به چالش می طلبد . اين پولاريزاسيون امکان دارد که شرايطی ببار آورد که بخش قابل توجهی از کارگران و ديگر زحمتکشان و طبقه متوسط کشورهای مسلط مرکز بويژه در اوضاع کنونی که نظام جهانی سرمايه با بحران روبرو است ، هر آن و سربزنگاه به عنوان " ارتش ذخيره کار " در خدمت جنگ های طولانی ساخت آمريکا در سراسر جهان بويژه در منطقه استراتژيکی خاورميانه � اقيانوس هند ، قرار گيرند . از سوی ديگر ، پولاريزاسيون کشورهای گوناگون پيرامونی را به " مناطق طوفانی " قيام های طبيعی ، خود بخودی و طولانی عليه کشورهای نظام جهانی تبديل می سازد . بطور يقين ، قيام ها و شورش ها ضرورتا به معنی انقلاب نيستند ، ولی امکان تبديل بخشی از آنها به انقلاب وجود دارد . تنها چالشگران ضد نظام سرمايه هستند که می توانند با تعبيه و اتخاذ يک استراتژی جهانی برای گذار به فراسوی سرمايه رابطه مبارزات در کشورهای مرکز عليه نظام سرمايه را با مبارزات خلق های کشورهای پيرامونی تعريف و سپس هم بسته سازند .
8 � روشنفکران پست مدرنيست و ايدئولوگ های نظام جهانی رشد تاريخی گلوبوليزاسيون ( جهانی شدن سرمايه ) و پی آمد منبعث از آن يعنی پولاريزاسيون را منکر گشته و طبيعتا تقسيم جهان به دو بخش " مرکز " و " پيرامونی " را که لازم و ملزوم و مکمل هم هستند ، رد می کنند . اين روشنفکران که بعضی مارکسيست ها آنها را تحت نام " فرهنگ گرا " و بعضی ديگر اروپا محور ( اروپا مرکز بين ) مورد نقد قرار می دهند ، بر اين باورند که " فرهنگ های متفاوت " ( عمدتا اروپائی و شرقی ) دارای ويژگی های غير متغير فراتاريخی هستند که رشد و توسعه آن جوامع را تعيين می کنند . اين " غير متغير " ها مستقل از قوانين عمومی حاکم بر چگونگی تحول تاريخی جوامع بشری هستند . در صورتی که به قول سميرامين اين متغيرها ميتولوژی هائی هستند که بطور مصنوعی تعبيه گشته اند که از يک سو به پويائی مشخص تاريخ تحول اروپا ( توسعه نيافتگی مرکز ) مشروعيت دهند و از سوی ديگر امر توسعه نيافتگی کشوری پيرامونی در بند را مورد توجيه قرار دهند . بر اساس اين فرضيه ، توسعه نيافتگی کشوری پيرامونی رابطه با توسعه يافتگی مرکز نداشته و به اصطلاح در بن بست قرار گرفتن آنها ارتباطی با تاريخ رشد توسعه نيافتگی و دو روی سکه بودن و لازم و ملزوم بودن توسعه يافتگی مرکزها و توسعه نيافتگی پيرامونی ندارد و عمدتا ناشی از فرهنگ های مشخص آنها است .
9 � در آخرين دهه های قرن نوزدهم و در دو دهه اول قرن بيستم خيلی از مارکسيست ها چندان اعتقادی به امر پولاريزاسيون جهان به دو بخش مرکز و پيرامون منبعث از پروسه گسترش سرمايه داری در سطح جهان نداشته و بر آن بودند که نظام سرمايه به شکرانه انقلاب صنعتی در اندک زمانی سرمايه داری را در مناطق مختلف جهان رواج خواهد داد . در ارتباط با اين نظرگاه بود که در آن روزگاران خيلی از اين مارکسيست ها تصور می کردند که انقلابات در جهان عمدتا انقلابات کارگری و عموما نيز در کشورهای اروپای آتلانتيک و آمريکای شمالی به وقوع خواهند پيوست . ولی واقعيات عينی و وقايع زمينی در اوضاع بين المللی ضرورتا در جهتی که اکثر رهبران انترناسيونال دوم کف بينی می کردند به پيش نرفت . حرکت ها و قيام های متعدد در سرتاسر قرن بيستم برخلاف پيش بينی رهبران انترناسيونال دوم نه در مرکزهای پيرامونی به وقوع پيوستند . به کلامی ديگر ، تمام انقلابات عصر ما ( در روسيه ، يوگسلاوی ، چين ، کوبا ، ويتنام و... ) که بدون ترديد با چشم انداز استقرار سوسياليسم بوقوع پيوسته است ، منبعث از رشد نابرابر گسترش سرمايه داری جهانی بوده اند که جهان ما را به دو بخش مرکز و پيرامونی تقسيم کرد . به جرات می توان اذعان کرد که پولاريزاسيون جهانی يک نيروی تاريخی در شکل گيری و رشد انقلابات مردمان کشورهای پيرامونی است . اين انقلابات نه تنها ضد نظام سرمايه داری جهانی که با حرکت و گسترش خود زندگی را برای مردمان اين کشورهای غير قابل تحمل ساخته بود ، بوقوع پيوستند ، بلکه توسط احزاب کمونيست و کمونيست هائی رهبری گشتند که برخلاف رهبران انترناسيونال دوم به پروسه پولاريزاسيون منبعث از گلوبوليزاسيون سرمايه نيز اهميت می دادند . با اين همه نبايد تصور کرد که اين انقلابات ضد سرمايه داری ( ضد امپرياليستی ) همگی بطور کامل و خالص سوسياليستی بودند . بخاطر شرايطی که بر آنها تحميل می شد آن انقلاب ها طبيعت و سير پيچيده ای داشتند . رژيم های منبعث از اين انقلابات که نگارنده آن ها را نظام های فراسرمايه داری ( پُست � کاپيتاليسم ) و گاها دولت های " در حال گذار " به سوسياليسم محسوب می دارد دارای تضادهای جديد و مشخصی بودند که وجود آن ها در متون کلاسيک مارکسيست های پيش از جنگ جهانی اول بيان نگشته بود . محتوی و ماهيت واقعی اين نظام های نوين عبارت بود از " ساختار ملی و مردمی " که در آن نيروها و پروژه های سرمايه داری و سوسياليستی در کنار هم در حال تلاقی و ادغام بودند . مديريت پروسه اين تضاد ( تلاقی و ادغام ) عينی و واقعی که قرار بود از طريق دموکراسی سياسی و " اقتصاد مرکب " حل گردد ، به دست دستگاه دولت گرائی افتاد که به تدريج وجود آن تضاد را نفی کرده و خود را در خدمت منافع طبقات فرا دست و مرفه نوظهور قرار داد .
10 � امروز نظام جهانی که بر سرتاسر جهان گسترش يافته و با اعمال قوانين حاکم بر " بازار آزاد " نئوليبرالی به پروسه تاريخی پولاريزاسيون خود بيش از پيش دامن زده است ، بازهم با سه چالش بزرگ البته در چهارچوب مشخص متفاوت روبرو است . اولين چالش خواسته های دموکراتيک توده های مردم است که می خواهند دموکراسی جاری را به ماورای دموکراسی سياسی سوق دهند . آيا جنبش های اجتماعی ، سياسی کنونی موفق خواهند گشت که در کشورهای جهان يک مضمون مترقی به بُعد و محتوی دموکراسی جاری تعبيه ساخته و آنرا به سوی مديريت و اداره اجتماعی � اقتصادی رهنمود گردند ؟ چالش دوم مسئله بازار است : آيا جوامع انسانی به سادگی قانون حاکم بر بازار را پذيرا خواهند شد و يا اينکه مديريت آن را به مقررات عمومی غير بوروکراتيک اجتماعی خواهند سپرد ؟ چالش سوم مسئله جهانی شدن است : آيا بشريت منطق حاکم بر گسترش سرمايه و طبيعتا امر پيرامونی سازی نظام سرمايه را پذيرا خواهند گشت و يا اينکه به مبارزات خود عليه خصوصی سازی ، پيرامونی سازی و بازار سازی در سطوح ملی و محلی و منطقه ای و جهانی ادامه خواهد داد ؟ به نظر نگارنده در مسير اين تلاقی ها است که هم چالشگران ضد نظام و هم قربانيان ضد نظام در تلاش خود جهت کسب دموکراسی پيگير ( فراسوی دموکراسی سياسی ) ، رهائی از تبعات قوانين حاکم بر " بازار آزاد " نئوليبرالی و رهائی از پروسه جهانی شدن سرمايه به چشم اندازهای سوسياليستی وقوف خواهند يافت .
Younes Parsa Benab
3 آذر 1388
Younes Parsa Benab
1 � تا آغاز نيمه دوم قرن بيستم ، محققين اقتصاد سياسی در کشورهای سرمايه داری بر آن بودند که پديده توسعه نيافتگی رابطه ارگانيک تاريخی با پديده توسعه يافتگی ندارد . بر اين اساس طرفداران اين نظرگاه معتقد بودند که کشورهای توسعه نيافته برای اينکه توسعه يابند بايد از سياست های کشورهای توسعه يافته پيروی کرده و درهای خود را به سوی امواج " بازار آزاد " سرمايه داری و تقسيم کار در سطح جهانی باز کنند . در دهه های پنجاه و شصت قرن بيستم ، بخشی از مارکسيست ها با ارائه بعد جهانی حرکت سرمايه گفتمان مسلط عدم رابطه بين توسعه يافتگی و توسعه نيافتگی را به چالش طلبيده و با تکيه بر تئوری رشد ناموزون جهانی پديده پولاريزاسيون ( شکاف براندازی و قطب بندی سازی ) سرمايه در سطح جهانی را بطور جامعی شرح دادند . اين نظرگاه با تکيه بر تحليل عواقب پولاريزاسيون نشان می دهد که چگونه سرمايه در حرکت لاينقطع جهانی خود جهان ما را به دو بخش توسعه يافته ( کشورهای مرکز ) و توسعه نيافته ( کشورهای پيرامونی ) تقسيم می کند . در اين چهارچوب تحليلی ، تاريخی توسعه پيرامونی ( توسعه نيافتگی ) هميشه تاريخ بی پايان " تعديل " به تقاضا و نيازهای سرمايه حاکم بوده است . در مسير اين تاريخ کشورهای مرکز خود را دائما " دوباره سازی " کرده و کشورهای پيرامونی خود را دائما با اين دوباره سازی ها مطابقت داده اند . اين چهارچوب بر آن است که کشورهای پيرامونی می توانند خود را از طريق " گسست " ( " انقطاع " ) از محور سرمايه نجات دهند : يعنی مضمون و استراتژی های روابط خارجی کشورهای دربند بايد در خدمت منطق توسعه داخلی ( ملی ) آن کشورها قرار گيرند . در غير اين صورت ، پروسه جهانی شدن سرمايه تشديد پيدا کرده و نتيجتا بُعد و وسعت پولاريزاسيون ( پيرامونی سازی ) گسترش خواهد يافت .
2 � جهانی شدن سرمايه ( گلوبوليزاسيون ) که شکاف براندازی و قطب سازی از تبعات فوری آن است ، توسعه نيافتگی کشورهای پيرامونی و توسعه يافتگی کشورهای مرکز را لازم و ملزوم هم ساخته و آن دو را به دو روی يک سکه تبديل می سازد . نظام حاکم جهانی ، بر پايه قانون ارزش حاکم بر بازار ، تجارت کالا و حرکت سرمايه را انتگره می سازد ولی نيروی کار و زحمت را اجازه شرکت در اين انتگراسيون نمی دهد . حتی فراسوی حاکميت و تماميت قانون ارزش ها ، بررسی اوضاع جهان بخوبی نشان می دهد که دسترسی نابرابر به منابع طبيعی ، تجمع در صد انحصارات مالی بويژه در امور تکنولوژيکی طب و بهداشت و آموزش و پرورش در دست فراملی های مرکز ، تمرکز مکانيسم های قدرقدرتی های نظامی در دست راس نظام و بالاخره تفوق سبک زندگی مصرف گرائی بطور نمايان و آشکار پروسه پولاريزاسيون را در ابعاد گوناگون در سی سال گذشته شدت بخشيده است .
3 � پروسه پولاريزاسيون ثروت و قدرت در تاريخ پانصد ساله سرمايه داری از سه مرحله تاريخی عبور کرده است . در قرون هفدهم و هيجدهم به شکرانه استعمار قاره آمريکا و بخش های ديگر جهان ، کشورهای اروپای آتلانتيک ( اسپانيا ، پرتقال ، انگلستان ، هلند ، فرانسه و.... ) به توسعه سرمايه داری مرکانتاليستی خود شدت بخشيده و برای اولين بار يک موقعيت متفوق جدی در مقابل تمدن های مشرق زمين به دست آوردند . اين تفوق که عمدتا در حيطه های نظامی و دريانوردی بود به قدرت های اروپای آتلانتيک فرصت داد که با تهاجم و حمله های نظامی به کشورهای " مشرق زمين " باعث گردند که آن کشورها بتوانند به رشد مرحله مرکانتاليستی خود ادامه دهند . در قرن نوزدهم ، انقلاب صنعتی و سپس رشد انحصارات مالی سرمايه داری در اروپای آتلانتيک و آمريکای شمالی به پروسه پولاريزاسيون در سطح جهانی شدت بخشيده و جهان را به دو بخش " صنعتی " و " غير صنعتی " تقسيم کرد . شايان توجه است که در قرن بيستم بويژه در دوره های " جنگ سرد " ( 1991 � 1947 ) کشورهای متعددی در آسيا ، آفريقا و آمريکای لاتين يا صنعتی گشتند و يا در راه صنعتی شدن قدم های موثری برداشتند . ولی صنعتی شدن اکثريت عظيمی از کشورهای پيرامونی نه تنها به عمر پروسه پولاريزاسيون خاتمه نداد ، بلکه ابعاد شکاف اندازی و قطب سازی را بين مرکزها و پيرامونی ها وسيع تر و عميق تر ساخت .
4 � در مرحله کنونی ( از آغاز بحران ساختاری اوايل دهه 1970 به اين سو ) ، انديشه تسلط بر جهان به وسيله مرکزهای نظام جهانی سرمايه ( که مسلح به " پنج انحصار بزرگ " هستند ) به گسترش پولاريزاسيون بيش از هر زمانی در تاريخ سرمايه داری ، شدت بخشيده است . بدون ترديد ، صنعتی شدن يک بخش از جهان پيرامونی ( جهان سوم ) و " جهان چهارمی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟" ساختن بخش ديگری از جهان پيرامونی ، يکی از ويژگی های مهم اين مرحله از تاريخ رشد پولاريزاسيون در جهان است .
5 � تا اوايل دهه 1970 در بخشی از کشورهای دربند پيرامونی تلاش هائی در جهت گسست از نظام جهانی در جهت توسعه يافتگی بوقوع پيوستند که مجموعا به نام پروژه های " عهد باندونگ : 1975 � 1955 " معروف گشتند . اين پروژه ها که می خواستند بعد از استعمارزدائی کشورهای بويژه سه قاره خود را از تبعات و پی آمدهای جهانی شدن سرمايه بويژه پولاريزاسيون نجات دهند ، دارای جنبه ها و ويژه گی هائی بودند که در اينجا به اهم آنها اشاره می شود :
يک ، تلاش در جهت رشد نيروهای توليدی و رهائی از اقتصاد تک محصولی و گسترش تکثر توليد ( از طريق صنعتی سازی ) .
دو ، تلاش در جهت تضمين و تامين نقش رهبری دولت در کنترل پروسه توليد و صنعتی سازی ( دولت گرائی )
سه ، اعتقاد به اين انديشه که الگوهای تکنيکی عمدتا خنثی ، عينی و بی نظر بوده و به سادگی می توانند باز توليد گردند .
چهار ، اعتقاد به اين انديشه که اين پروسه ( گسست از مرکزها و رهائی از اقتصاد تک محصولی و گسترش اقتصاد چند محصولی و صنعتی سازی ) ضرورتا احتياجی به مشارکت و ابتکار توده های مردمی در آغاز نداشته و فقط به حمايت فراگير توده ها از سياست های دولتی محتاج است .
پنج ، اعتقاد به اين انديشه که اين پروسه در مسير تکاملی خود ضرورتا با منطق حرکت سرمايه بويژه در زمينه تقسيم نيروهای کار در سطح بين المللی در تضاد نخواهد افتاد . بررسی تاريخ روابط کشورهای مرکز و کشورهای پيرامونی در عصر باندونگ دقيقا محدوديت ها ، شکنند گی ها و آسيب پذيری های آرمان استقرار دولت � ملت های تحت رهبری بورژوازی ملی را عيان می سازد . زيرا به محض اينکه نظام جهانی بعد از گذار از يک دوره " بحران بی اعتباری " دهه های 1960 و 1970 خود را بازسازی کرد ، دوباره دست به تهاجم در کشورهای جهان سوم زده و دولت های مستقل و رهائی بخش ملی عهد باندونگ را ( زير فشار پروسه فلاکت بار سياست های " فراملی سازی " ) بتدريج و يکی بعد از ديگری به دولت های کمپرادور به نظام جهانی تبديل ساخته و آنها را به محور نظام متصل ساخت .
شش ، برای درک بهتر از خصلت پولاريزاسيون بويژه در عصر تشديد پروسه جهانی شدن ، بايد به انگاشت و اصل رشد نابرابر و يا ناموزون در جوهر و ذات نظام سرمايه توجه کرد . آنچه که سرمايه داری را از تمام جوامع پيشاسرمايه داری مشخص و جدا می سازد صرفا و فقط تفاوت کمی و درجه رشد نيروهای توليدی نيست . تفاوت های کيفی ديگری نيز وجود دارند که بررسی آنها حائز اهميت است . در اينجا به طور اجمالی به تعدادی از اين تفاوتهای کيفی اشاره می کنم :
الف � در سرمايه داری ارزش اضافی از طريق مکانيسم اقتصادی قانون ارزش کسب می گردد در حالی که در جوامع پيشاسرمايه داری محصول اضافی از طريق شکل های گوناگون خراج که از سوی محمل های غير اقتصادی اعمال می گردد ، اخذ می گردد . ب � در سرمايه داری ، منشاء و منبع قدرت چيزی به غير از سرمايه نيست ولی در جوامع پيشاسرمايه داری قدرت عامل ثروت است . خود قدرت در جوامع پيشاسرمايه داری می تواند از منابعی چون ميتولوژی ، ايدئولوژی بويژه دين و مذهب و يا نظامی گری اخذ گشته و دارنده و صاحبان اين منابع را ثروتمند سازد . ج � نابرابری و پروسه شکاف براندازی و قطب بندی سازی در جوامع پيشاسرمايه داری وجود داشته است ولی در عصر سرمايه داری است که پديده نابرابر و پروسه پولاريزاسيون نه تنها بطور سيستماتيک تعميق يافته و گسترده تر می گردد بلکه بر اساس منطق حرکت سرمايه جهانی گشته و جهان را به دو بخش لازم و ملزوم و مکمل هم تقسيم می کند .
7 � اما پولاريزاسيون که ارثيه شوم و بلاواسطه جهانی شدن است ، چگونگی و ويژگی های گذار بشريت زحمتکش از سرمايه داری به يک نظام برتر منجمله سوسياليسم را به چالش می طلبد . اين پولاريزاسيون امکان دارد که شرايطی ببار آورد که بخش قابل توجهی از کارگران و ديگر زحمتکشان و طبقه متوسط کشورهای مسلط مرکز بويژه در اوضاع کنونی که نظام جهانی سرمايه با بحران روبرو است ، هر آن و سربزنگاه به عنوان " ارتش ذخيره کار " در خدمت جنگ های طولانی ساخت آمريکا در سراسر جهان بويژه در منطقه استراتژيکی خاورميانه � اقيانوس هند ، قرار گيرند . از سوی ديگر ، پولاريزاسيون کشورهای گوناگون پيرامونی را به " مناطق طوفانی " قيام های طبيعی ، خود بخودی و طولانی عليه کشورهای نظام جهانی تبديل می سازد . بطور يقين ، قيام ها و شورش ها ضرورتا به معنی انقلاب نيستند ، ولی امکان تبديل بخشی از آنها به انقلاب وجود دارد . تنها چالشگران ضد نظام سرمايه هستند که می توانند با تعبيه و اتخاذ يک استراتژی جهانی برای گذار به فراسوی سرمايه رابطه مبارزات در کشورهای مرکز عليه نظام سرمايه را با مبارزات خلق های کشورهای پيرامونی تعريف و سپس هم بسته سازند .
8 � روشنفکران پست مدرنيست و ايدئولوگ های نظام جهانی رشد تاريخی گلوبوليزاسيون ( جهانی شدن سرمايه ) و پی آمد منبعث از آن يعنی پولاريزاسيون را منکر گشته و طبيعتا تقسيم جهان به دو بخش " مرکز " و " پيرامونی " را که لازم و ملزوم و مکمل هم هستند ، رد می کنند . اين روشنفکران که بعضی مارکسيست ها آنها را تحت نام " فرهنگ گرا " و بعضی ديگر اروپا محور ( اروپا مرکز بين ) مورد نقد قرار می دهند ، بر اين باورند که " فرهنگ های متفاوت " ( عمدتا اروپائی و شرقی ) دارای ويژگی های غير متغير فراتاريخی هستند که رشد و توسعه آن جوامع را تعيين می کنند . اين " غير متغير " ها مستقل از قوانين عمومی حاکم بر چگونگی تحول تاريخی جوامع بشری هستند . در صورتی که به قول سميرامين اين متغيرها ميتولوژی هائی هستند که بطور مصنوعی تعبيه گشته اند که از يک سو به پويائی مشخص تاريخ تحول اروپا ( توسعه نيافتگی مرکز ) مشروعيت دهند و از سوی ديگر امر توسعه نيافتگی کشوری پيرامونی در بند را مورد توجيه قرار دهند . بر اساس اين فرضيه ، توسعه نيافتگی کشوری پيرامونی رابطه با توسعه يافتگی مرکز نداشته و به اصطلاح در بن بست قرار گرفتن آنها ارتباطی با تاريخ رشد توسعه نيافتگی و دو روی سکه بودن و لازم و ملزوم بودن توسعه يافتگی مرکزها و توسعه نيافتگی پيرامونی ندارد و عمدتا ناشی از فرهنگ های مشخص آنها است .
9 � در آخرين دهه های قرن نوزدهم و در دو دهه اول قرن بيستم خيلی از مارکسيست ها چندان اعتقادی به امر پولاريزاسيون جهان به دو بخش مرکز و پيرامون منبعث از پروسه گسترش سرمايه داری در سطح جهان نداشته و بر آن بودند که نظام سرمايه به شکرانه انقلاب صنعتی در اندک زمانی سرمايه داری را در مناطق مختلف جهان رواج خواهد داد . در ارتباط با اين نظرگاه بود که در آن روزگاران خيلی از اين مارکسيست ها تصور می کردند که انقلابات در جهان عمدتا انقلابات کارگری و عموما نيز در کشورهای اروپای آتلانتيک و آمريکای شمالی به وقوع خواهند پيوست . ولی واقعيات عينی و وقايع زمينی در اوضاع بين المللی ضرورتا در جهتی که اکثر رهبران انترناسيونال دوم کف بينی می کردند به پيش نرفت . حرکت ها و قيام های متعدد در سرتاسر قرن بيستم برخلاف پيش بينی رهبران انترناسيونال دوم نه در مرکزهای پيرامونی به وقوع پيوستند . به کلامی ديگر ، تمام انقلابات عصر ما ( در روسيه ، يوگسلاوی ، چين ، کوبا ، ويتنام و... ) که بدون ترديد با چشم انداز استقرار سوسياليسم بوقوع پيوسته است ، منبعث از رشد نابرابر گسترش سرمايه داری جهانی بوده اند که جهان ما را به دو بخش مرکز و پيرامونی تقسيم کرد . به جرات می توان اذعان کرد که پولاريزاسيون جهانی يک نيروی تاريخی در شکل گيری و رشد انقلابات مردمان کشورهای پيرامونی است . اين انقلابات نه تنها ضد نظام سرمايه داری جهانی که با حرکت و گسترش خود زندگی را برای مردمان اين کشورهای غير قابل تحمل ساخته بود ، بوقوع پيوستند ، بلکه توسط احزاب کمونيست و کمونيست هائی رهبری گشتند که برخلاف رهبران انترناسيونال دوم به پروسه پولاريزاسيون منبعث از گلوبوليزاسيون سرمايه نيز اهميت می دادند . با اين همه نبايد تصور کرد که اين انقلابات ضد سرمايه داری ( ضد امپرياليستی ) همگی بطور کامل و خالص سوسياليستی بودند . بخاطر شرايطی که بر آنها تحميل می شد آن انقلاب ها طبيعت و سير پيچيده ای داشتند . رژيم های منبعث از اين انقلابات که نگارنده آن ها را نظام های فراسرمايه داری ( پُست � کاپيتاليسم ) و گاها دولت های " در حال گذار " به سوسياليسم محسوب می دارد دارای تضادهای جديد و مشخصی بودند که وجود آن ها در متون کلاسيک مارکسيست های پيش از جنگ جهانی اول بيان نگشته بود . محتوی و ماهيت واقعی اين نظام های نوين عبارت بود از " ساختار ملی و مردمی " که در آن نيروها و پروژه های سرمايه داری و سوسياليستی در کنار هم در حال تلاقی و ادغام بودند . مديريت پروسه اين تضاد ( تلاقی و ادغام ) عينی و واقعی که قرار بود از طريق دموکراسی سياسی و " اقتصاد مرکب " حل گردد ، به دست دستگاه دولت گرائی افتاد که به تدريج وجود آن تضاد را نفی کرده و خود را در خدمت منافع طبقات فرا دست و مرفه نوظهور قرار داد .
10 � امروز نظام جهانی که بر سرتاسر جهان گسترش يافته و با اعمال قوانين حاکم بر " بازار آزاد " نئوليبرالی به پروسه تاريخی پولاريزاسيون خود بيش از پيش دامن زده است ، بازهم با سه چالش بزرگ البته در چهارچوب مشخص متفاوت روبرو است . اولين چالش خواسته های دموکراتيک توده های مردم است که می خواهند دموکراسی جاری را به ماورای دموکراسی سياسی سوق دهند . آيا جنبش های اجتماعی ، سياسی کنونی موفق خواهند گشت که در کشورهای جهان يک مضمون مترقی به بُعد و محتوی دموکراسی جاری تعبيه ساخته و آنرا به سوی مديريت و اداره اجتماعی � اقتصادی رهنمود گردند ؟ چالش دوم مسئله بازار است : آيا جوامع انسانی به سادگی قانون حاکم بر بازار را پذيرا خواهند شد و يا اينکه مديريت آن را به مقررات عمومی غير بوروکراتيک اجتماعی خواهند سپرد ؟ چالش سوم مسئله جهانی شدن است : آيا بشريت منطق حاکم بر گسترش سرمايه و طبيعتا امر پيرامونی سازی نظام سرمايه را پذيرا خواهند گشت و يا اينکه به مبارزات خود عليه خصوصی سازی ، پيرامونی سازی و بازار سازی در سطوح ملی و محلی و منطقه ای و جهانی ادامه خواهد داد ؟ به نظر نگارنده در مسير اين تلاقی ها است که هم چالشگران ضد نظام و هم قربانيان ضد نظام در تلاش خود جهت کسب دموکراسی پيگير ( فراسوی دموکراسی سياسی ) ، رهائی از تبعات قوانين حاکم بر " بازار آزاد " نئوليبرالی و رهائی از پروسه جهانی شدن سرمايه به چشم اندازهای سوسياليستی وقوف خواهند يافت .
Younes Parsa Benab
3 آذر 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر