خش چهاردهم نقدی بر کتاب" در دامگه حادثه" /پرویز انصاری، |
بخش چهاردهم نقدی بر کتاب" در دامگه حادثه" پرویز انصاری، نویسنده این مقاله. متولد 1319 شمسی است. او علاوه بر تحصیلات نظامی، دارای لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس حقوق جزا از دانشگاه تهران است و در دوران قبل از انقلاب ابتدا در مناصب مختلف قضائی ارتش، خدمت کرده است. وی در مهر ماه سال 1356 به عنوان وابسته ویژه نظامی مستقل (بدون وابستگی به سفارت ایران) به پاکستان اعزام می شود .او در آبان ماه 1357 به تهران احضار و به پیشنهاد ارتشبد ازهاری، ازارتش به نخست وزیری مامور و با موافقت پادشاه ،تحقیقات از دولتمردان رژیم گذشته راعهده داروماموریت اودردولت شاپوربختیار نیزادامه مبیابد.انتخاب او درآنروزهایِ آشفته ، به سابقه خدمتی وی درسالهای قبل از انقلاب ، پیوندداشت که مسئولیت رسیدگی به پرونده های فسادمالی واداری وتحقیق از فرماندهان کل ژاندارمری ، نیروی دریائی ، لجستیکی نیروی زمینی ، لشگرزرهی قزوین ، و...راعهده داربوده و . تکرار وتداوم واگذاری این نوع ماموریتها وارزیابی مثبتِ کاهش فساددرنیروهای مسلح ، وتجربه اندوزی او درشناخت تنوع حیله های مُفسدین، بود ه است. پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here ~~~~~~~~~~~~ بخش چهاردهم نقدی بر کتاب "در دامگاه حادثه" انکارشکنجه پزویزثابتی ، مقام رونده "راه میانبر" که بامفهوم "آبرو" بیگانه است ، وجودشکنجه درکمیته واوین رامُنکر ،وبرای کتک خوردن بازجویان وگماشتگان خوددل می سوزاند ومی گوید:"یکی ازشیوه های مقاومت آنها برای ندادن پاسخ ویاتاخیر دردادن پاسخ این بودکه "زندانی بامامورین گلاویز وبه زدوخورد بپردازد"واحتمالاً مجروح شودومامورین نتوانند به بازجوئی ازاوادامه دهند. (306) اوباداشتن 20سال سابقه ددمنشی ، نابخردانه ازکلماتی استفاده میکند که درفرهنگ علم بازجوئی معانی خاص خودرادارد مثلاً می گوید:" برخی ازاین افرادقبل ازاینکه دستگیر شوندبوسیله خودگروهها مورد شکنجه قرارمی گرفتند تابرای مقاومت آماده شوند" .(306). قطعاً مفهوم "مقاومت " ازنظر"مقام امنیتی " :دردزایمان ،خُماری ، گرسنگی ، تشنگی و...نیست ، بلکه سوختگی باسیگارووسایل دیگر است زیرا می گوید :"اعضای تیمهای مخفی ومسّلح موظف بودند ، اصول وقواعدبسیارسخت وسنگینی رارعایت کنند.کسانیکه به این مقررات توجه نمی کردند ، نظیر بازگشت به خانه درساعت مقرر ویاتأخیر درانجام ملاقاتها وماموریتها ، مواجه باشکنجه های بدنی می شدندکه مُتداولترین آنها سوزاندن دست و پا یا قسمت دیگری ازبدن باسیگار ویاوسایل دیگربود". ( 308و307و306). عرفان قانعی فرد بااستناد به اسنادومدارک ساواک وشهادت هزاران قربانی شکنجه ها ، می پرسد:چرامردم ازپرویزثابتی یک چهره مخوف وجانی وآدمخوار ساخته اند؟ و"مقام ایران بربادده، " پاسخ میدهد:"شما انتظارداشتید تروریست ها وکمونیست ها ودشمنان امنیت مملکت ازبنده تعریف وتمجیدکنند .اینهابیشتر بمن حمله می کنند برای اینکه من ازهمه 4 نفرروسای ساواک مشهورتر وآن 4 نفرهم اعدام ودرقیدحیات نیستند!" اما ثابتی خودمیداند که شهرت او دراعمال و اقدامات سخيف و غيرانساني بود ، واعتیادش به خونریزی ، همانند معتادی بود که وقتی در حلقه معتادين ديگراسیرمی شوند ، دیگر پدر, مادر, خواهر و برادر برایشان مفهومي ندارد ، اوهم چنین بود. ( 300). اودرصفحه ً(308) میگوید:"ارتشبدنصیری ، رئیس ساواک هروقت درباره مقاومت اعضای گروههای تروریستی درجریان بازجوئی ، بحث میشد میگفت : بهترین روش برای واداشتن زندانیان به اعتراف اینست که به آنها چلوکباب مفصل بهمراه دوغ داده شود ، آنگاه نگذارند بخوابند، مطمئنا مجبوربه حرف زدن خواهندشد. ً(308) رئیس ومرئوس درپستوهای دفاترشان "جوک" می ساختند ، ولی درپستوهای اوین وکمیته مشترک وشعباتشان درشهرستانها، سخیف ترین اعَمال را برروح وجسم قربانیان خود اعِمال می کردند. "راه میانبر" رونده ایران بربادده ،بناچاردرمقابلِ آماروارقامی که ازطرف منتقدان وتحلیلگران رژیم دراختیارعرفان قانعی فرد گذارده شده ، به اعدام 312 نفرو 3700 نفرزندانی سیاسی مُهر تائیدمی گذارد.(308و314) ، وازاینکه مدال قهرمانی آدمکشی را به "مهدورالدم " کُنان جمهوری اسلامی واگذارکرده ناخرسنداست.(312) افسروقیحی را به اتهام فعالیت درامرقاچاق تریاک محاکمه می کردند ،باآنکه اوبا کیسه ای به وزن 5 کیلوگرم تریاک دستگیرشده بود ، همه چیزراانکار ومیگفت : "من نمیدام تریاک چیست ؟"، اما"بوی تریاک رامیفهمم!".ثابتی هم اعدام وشکنجه را نمیداند چیست ! اما به برپائی" جشن خون" درکمیته واوین عادت و ،"بوی خون " رادرخیابانها می فهمید. محصول "مرصعکاری وقطعه قطعه سازی " عرفان قانعی فر، ازیاوه سرائیهای " نخبه برترِامنیتی" ،که در670صفحه شکل داده شده ، اگردر6700 صفحه هم گردآوری می شد ، ارزش همسنگی با یک قطعه از سرامیک حقیقتِ را نداشت ،زیرا جوان محّقق متولدسال1355، خودمعنی "جستجوگر حقیقت" را ، نمی دانست .اما اوبیگناه است ، وتنها بامعصومیت کتابِ کتابخانه ها سروکارداشته وازرذالتهای فکری وعینی پرویزثابتی ناآگاه است. کما اینکه وقتی ثابتی درصفحه (319) می گوید :" ما نظامی هارابازداشت می کردیم " نمی بپرسد " جناب آقای پرویزثابتی مدیرکل حقوقدان افسارگسیخته "، توجیه شما درموردقانون مربوط به تشکیل ساواک که صراحتاً می گوید: بموجب قوانین جزائی ارتش هر گاه متهم نظامی یا کارمندنیروهای مسلح شاهنشاهی باشد ، ساواک حق فضولی نداشت ،وشما باوقاحت می گوئید : " ما نظامی هارابازداشت میکردیم " ، چیست؟. مقام امنیتی درصفحه(393)کتاب دردامگه حادثه می گوید:"اواخردی ماه1355 روزی نصیری بمن گفت :" دردفتر نصیرعصار معاون سیاسی وزارت امورخارجه ،کمیسیونی برای دعوت صلیب سرخ بین المللی برای بازرسی زندانها تشکیل میشود .خودشما یانماینده ای ازشما درآن شرکت کند".من معاون خودم را به کمیسیون فرستادم وبه اوآموزش دادم که درکمیسیون بگوید :" دعوت ازیک سازمان بین المللی برای بازرسی زندانها ،برخلاف حاکمیت ملی است.صلیب سرخ بین المللی بجائی میرود که زندانیان خارجی وجنگی وجوددارند.اگرقراراست بازرسی اززندانها صورت گیرد باید ازطرف دادرسی ارتش یابازرسی شاهنشاهی انجام شود،نه یک سازمان خارجی".ولی پس ازحدودیکماه ،نصیری گفت: اعلیحضرت فرموده اند بازرسان صلیب سرخ بین المللی خواهندآمد، باآنها همکاری کنید!. ( برخلاف پُرمدعائی مدیرکل حقوق خوان ،وظیفه کمیته بین المللی صلیب سرخ ، بازرسی ورسیدگی ویاری رسانی به قربانیان خشونتهای داخلی هم هست ودرتعریف وظایف این سازمان هم به صراحت آمده است که:"کمیته بین المللی صلیب سرخ (International Committee of the Red Cross (ICRC) سازمانی است بی طرف، بی غرض و مستقل که وظیفه منحصراً بشردوستانه آن عبارت است از حفاظت از زندگی و کرامت قربانیان جنگ و نیز خشونت داخلی، و یاری رسانی به آن ها. کمیته بین المللی صلیب سرخ در سال 1936 تأسیس شد مقر آن شهر ژنو سوئیس است".) چرا ثابتی ازآمدن نمایندگان صلیب سرخ بین المللی برای بازرسی زندانها ناخورسند وپیامد حضور آنان درایران چه بود؟ابتداشرح ماجرا را ازگفتار خوداومی خوانیم: "قبل ازآمدن صلیب سرخ ،برداشت من این بودکه آنها می آیند ومأموریت خودرا انجام وکشوررا ترک خواهندکرد.ولی وقتی که آنها آمدندواولین ملاقات رابامن کردند، گفتند : "روش کارما اینست که یک دور کامل بازرسی راانجام وتوصیه هائی بدولت ارائه ویک یادوسال میمانیم که نظارت کنیم به توصیه هاعمل میشود.". (393) "قبل ازاینکه آنها به ایران واردشوند ،ما حدود 3700 نفرزندانی ضدامنیتی داشتیم ،حدود 700 نفرآنها کسانی بودند که بزندانهای کوتاه مدت یکسال ودوسال محکوم ومدت زندان خودرا گذرانده ، ولی چون درزندان به فعالیت ادامه داده یامدارک جدیدی ازآنها بدست آمده بود ویابقول مقامات جمهوری اسلامی (شدیداً درموضع خودباقیمانده بودند) ودرصورت خروج اززندان مسلماً به گروههای مسلح می پیوستند لذا باقراربازداشت جدیددرزندان مانده بودند"(393). (نتیجه پرداخت پاداش غیرقانونی به پرسنل دادرسی ارتش باعنوان دروغین"مرحمتی پادشاه" ، نتتیجه اش همین تجدیدقرارهای بازداشت بود) "چون توجیه بازداشت این 700نفرکه مدت زندان خودرا طی کرده بودند برای بازرسان صلیب سرخ آسان نبود قبل ازشروع کارصلیب سرخ همگی آنها آزادشدند". (393) اما علم دردوشنبه 23/1/55 میگوید:" . . . عرض کردم محکومین به حبس از طرف دادگاههای نظامی وقتی حبس آنها به سر می رسد آزاد نمی شوند. جای تعجب است و صحیح نیست. فرمودند، آخر امتحان کرده ایم صدی نود خرابکاران از میان همین ها برخاسته اند.یک پل پشت سر ما سالم نیست. و بهمن نادري پور معروف به تهراني که دراعترافات تلویزیونی میگوید :" من بلند گوي افشاگري جنايات ساواك هستم " ،دردست نوشته هایش واقعیت دیگری ازحضور صلیب سرخی ها را منعکس ومیگوید:" باحضور صلیب سرخی ها ، ساواک روش جدیدی را در پیش گرفت.علی رغم حضور صلیب سرخی ها، شکنجه و کشتار مبارزین در زیرزمین اوین، مخفی گاهها و خانه های امن ساواک، همچنان ادامه داشت وکادرهای مخفی را اگر دستگیر می شدند، پس از شکنجه با سیانور و سایر وسایل که احتمالاً مجهز به صدا خفه کن باشد از بین می بردند." .نادری پورخودمعترف است که:" سه عدد قرص سیانور را او و سعید میرفخرایی به (سعید کرد قراچورلو، محمود وحیدی و محمدرضا کلانتری) ، خورانده است " . "کمیسیون عفویا کمیسیون مرگ" ثابتی درمورد تیرباران وپَرپَرزدن 9 جوان تحصیلکرده نخبه مملکت ، یکجا میگوید پس ازاینکه متهمی محکوم قطعی می شد ،بکلی ازحوزه عمل بازجویان امنیت داخلی ،خارج می شدوغالباً اززندان اوین بزندانهای دیگرمنتقل میگردید.9نفر موردبحث محکومیت قطعی داشتند ودیگر امنیت داخلی مسئولیتی درباره آنهانداشت(256) اما نمی گوید اگر :"متهمی محکوم قطعی ، و ازحوزه عمل امنیت داخلی ،خارج بود" ، هدف من ازتشکیل "کمیسون عفو" صفحه( 295) چه بود؟.همچنین روشن نمی کند که باوجود مخالفت ارتشبد نصیری، چرااوباحیله وطی کردن راه غیرقانونی اصراربرتشکیل آن داشته وحتی نیّت پلیدخودرا ازحاضرین دردفترارتشبدعظیمی وزیرجنگ پنهان نموده است؟ اگراونیات پلیدی نداشت ،مجرای قانونی" کمسیون عفو و تخفيف مجازات محكومين دیوان عالی کشور" بسته نبود . امامن درجریان افسران بروجرد فهمیدم که هدف کمیسیون ،" مرگ بودونه عفو" .واصراراو برتشکیل آن ، فقط وفقط فراهم کردن کاغذی بی اعتباربرای فرودآوردن رگبارمسلسل بربدن 9 نفردرتپه های اوین و سربه نیست کردن سروان مجید فرودنیا (بدون ذکرموقعیت نظامی او) ودیگران درناکجا آبادها بود، تابتواند درگزارش شرفعرضی ونشریات توجیه کند که آنها درحال فرار مورداصابت تیر قرارگرفته اند. علم درجمعه 12/2/54 می نویسد:"عرض کردم بی جهت این وجهه عالی در بین مردم و دنیا با ندانم کاریها لکه دار می شود. فرمودند، چاره نبود همه خرابکار بودند و فرار می کردند، آن بدتر بود. دردانشکده های سازمانهای اطلاعاتی وپلیسی مَبحثی تدریس میشود بنام :"مشاهده وتوصیف "که درآن بشاگردان می آموزند که : چگونه اشیاء ،گیاهان، انسانها وهرنوع وسیله ومصنوعی را ببینند، وچگونه آنرا بیان یا بنویسند. درموضوع انسان شناسی ، به علائم مشخصه فرد توجه می شود:ازقبیل (نوع رنگ مو سفیدی،سیاهی ،حنائی،بوری ، کچلی ،تاسی ، وخال وسالک صورت ، زاغی وقهوه ای وسیاهی چشم ،بلندی وکوتاهی قد، لنگی درراه رفتن، نوع صداو... گروههای مبارز چریکی هم همین آموخته ها را داشتند و یکی ازراههای نفوذ آنهادرتشکیلات زندانهای ساواک این بود که ، عامدانه افرادِخودرا درمعرض دستگیری مامورین ساواک قرارمی دادند تابتوانند مشخصات بازجویان راشناسائی کنند .آنها درطول اقامت درزندانها ،عادات وبرنامه های متداول روزانه کارکنان ساواک را درنظر میگرفتند. روش جابجائی زندانی رابخوبی نظاره می کردند، ازخشونت زندانبانان ونوع خودروهای زندانی بَر، وتجهیزات آن، روش مرسوم دستبند زدن واتصال زندانی به صندلیهای مخصوص، آگاه بودند.بنابراین احمق نبودند درشرایطی که درتیررأس مراقبین قراردارند، حرکتی نابجا ، انجام وباجان خودشان ریسک نمایند.بعلاوه مکانیزم دستبندها طوری ساخته میشود که با هرحرکت زندانی ،حلقه آنها تنگ تروفشار وارده برمچ ها افزونی می گیرد. امکان بریدن دستبند ها جز با قیچی های آهن بُر آنهم باقدرت بدنی فوق العاده میّسرنیست.فرارزندانیها درهیچ جای دنیا جزباجلب همکاری مامورین زندانها عملی نخواهدبود.(همانطورکه فرارتقی شهرام ومحمدرضا سعادتی وحسین عزتی ،بدون همکاری ستوان احمدیان اززندان ساری عملی نبود) ثابتی از تجلیل و ستایش دیگرانی ازجنس خودش ، لذت میبرد ، اما اشارات کسانی را که شکنجه وددمنشی های اورانشانه می گرفتند برنمی تابید. وچون هنری جزچاشنی کردن لجن به گفتارش ندارد،تامی تواند درکتابش ، آتشفشانی ازکلماتی خشن و ستیزه گر را در زدن بهتان و افترا بکار می گیرد . (دکتر مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ و دانشآموخته دانشگاه لندن، یکی ازاعضای حاضردرنشست نقدکتاب درتهران می گوید:"از دید ثابتی همه مخالفان یا مزدورند یا مریض و عیاش و نادان و ... که جای نقد دارد".) http://www.asriran.com/fa/news نمونه های زیر شواهدی براین مدعاست : او بی پروا درصفحه365 کتاب می گوید :" من علیه عالیخانی گزارشهای متعددی به هویدامی دادم " ، چرا؟ ، چون درصفحه (309) می خوانیم: " روزی والاحضرت اشرف مرابکاخ خوداحضار کرد وجلسه ای درحضوروی تشکیل شدکه درآن عالیخانی مسئول کمیته حقوق بشروایرج امینی ،مشاور والاحضرت حضورداشتند. والاحضرت شروع به صحبت کرد وگفت :"سازمانهای مختلف حقوق بشر، نامه هائی برای مقامات ایرانی می فرستند که بایدبه آنها جواب داده شود.من ،شماودکترعالیخانی راخواسته ام که ترتیبی داده شوداین نامه هارا عالیخانی نزدشمابفرستدوشما درمورد افرادمختلف که درنامه ها ازآنها نام برده شده ، جواب تهیه کنید وبه عالیخانی بدهیدتابه آنها پاسخ دهد".من گفتم :بسیارخوب". دکترعالیخانی خواست خودشیرینی کندوگفت :" والاحضرت نبایدتااین اندازه باآقایان سخت گیری کنید.آنها گاهی ناچارند کارهائی انجام دهند که نتوانند به آن پاسخ دهند".من گفتم :"ما کاری نمی کنیم که نتوانیم به آن پاسخ بدهیم ، کارهائی راکه شمااشاره میکنید ،مربوط بزمان ریاست تیموربختیار درساواک است که شماهم درساواک خدمت می کردید".من فردای آنروزگزارشی درباره جلسه حضوروالاحضرت اشرف راتهیه وبه نصیری دادم که به عرض برساند. شاه پس ازخواندن گزارش گفته بود :"این دراز احمق هنوزآدم نشده است .درزمان تصدی وزارت اقتصاد جلوی تاسیس کارخانه های سیمان رامی گرفت ومی گفت ما این اندازه به تولید سیمان نیازنداریم واکنون مارا گرفتار کمبودسیمان کرده است"(309) درصفحه 580 کتاب ثابتی می خوانیم : "من می خواستم شّرشیخ الاسلام زاده کنده شود، ".وبازدرصفحات 612 و613 و614 و 620 کتاب تاتوانسته کینه ورزی خودرادرباره شجاع الدین شیخ الاسلام زاده وزیر بهداری دردولتهای هویدا ، جمشید آموزگار،توجیه کرده است. او" کینه شتری " خودرااز دکترشیخ الاسلام زاده را توجیه نمی کند ، اما من درپادگان جمشیدیه ، بخشنامه وزارت بهداری را خطاب به پزشکان قانونی سرتاسرکشور که دکترشیخ الاسلام زاده آنها را ازصدور جوازدفن با عناوین :" سکته قلبی " ویا " مسمومیت غذائی " ، "خودکشی"، "نارسایی کلیوی"، و... افراد فوت شده دراثرشکنجه را منع کرده بود، دیده ام ضمیمه پرونده اوکرده ام. او درصفحه (251) بازرسی سرتیپ شاکرسرپرست هیئت اعزامی دفترویژه فردوست از کمیته مشترک را که بدستورپادشاه برای بازرسی ازناهنجاریهای کمیته انجام گرفت ،مُحیلانه به موضوع حمیداشرف مرتبط، وشاکرافسر دفترویژه را را به تمسخرمی گیرد ، زیرا سرتیپ شاکر پس از ازبازدید ومصاحبه (پنهانی ) با پرسنل کمیته مشترک ،در گزارش تحلیلی خودآورده بود: " درمواقعی که ساواک با مقاومت سرسختانه روبرو ، وبازجویان درزیرشکنجه های وحشیانه قادربه تخلیه اطلاعات آنها نیستند ، فردموردنظر را باچشمان بسته ،درنقطه ای خلوت ازشهر، رها وسپس باتعقیب وی، درنقطه دیگری اورا ازپا درمی اورند، ومدعی می شوند فرد مورد نظر ،دردرگیریهای خیابانی کشته شده است". درراستای این فرضیه ، درصفحه ) (269کتاب "دردامگه حادثه " می خوانیم :" رضائیها برادردیگری داشتند بنام ابوالقاسم که زندانی بودوپدرش آمده بود به کمیته وگفته بود : (این پسر من راآزاد نکنید که مبادا کشته شود). پرویزثابتی جسم جوان خانواد ای رابرای لحظه ای به رگبار می بست اما روح خانواده ها برای همه عمرشان گلوله باران بود. ( خانواده رضائیها مشهورترین خانواده مجاهدین بودند که سه فرزند پسرآنها درجریان دستگیریها وبازجوئی ودرگیریهای مسلحانه کشته شده بودند) پرویزثابتی ، سرلشگرناصرفربد راتحقیر ودرحالیکه خودمعترفست بااو "آشنائی ندارد" ولی گواهی می دهد ، "او فردلایقی نیست، وشلوارش راهم نمی تواند بالا بکشد"(580) ، زیرا اودربازرسی ازشهربانی وبررسی گزارش رئیس تربیت بدنی پلیس که به رئیس شهربانی ودفترویژه فردوست نوشته بود:" وضع به گونه ای است که لحظه ای ناله و فریاد زنان و مردانی که شکنجه می شوند، در ساختمان محل کارم قطع نمی شود"، اظهارات سرهنگ شهربانی بهروزسرشاررا که فغانش رااز فغان شکنجه شدگان کمیته مشترک برروی کاغذآورده بود تأئید کرده بود. (ساختمان تربیت بدنی شهربانی دیواربدیوارکمیته مشترک بود) ثابتی هیچگاه اطلاعات واقعی از عملکردهای ننگینش را به مردم ایران نخواهدگفت مثلاًدرصفحه267 هنگامیکه درموردفرار تقی شهرام وسعادتی صحبت میکند ، نامی ازهمشهری خودش ستوان شهربانی امیر حسین احمدیان چاشمی (چاشم ازتوابع سنگسرست) ،که چندین سلاح کمری را به سرقت برد وبرحسب اتفاق!! ، یکی ازآنها درترورمستشارامریکائی بکاررفت نمی برد ، چون می داند "راهها به رُم" امریکا ختم می شود.اما قانعی فرد تعمداً روی موضوع مستشاران نظامی خارجی تأکید و می پرسد:" "سازمان(خارجی) CIA به ساواک نگفت درداخل ایران چه خبراست؟(287)، وثابتی پاسخ میدهد:"خوب داستان رامی دانستند! وقتی وحیدافراخته راگرفتیم ، هرروز ازما گزارش می گرفتند".اما اونمی گوید باتمام اصرار نمایندگان اعزامی ازامریکا ،هیچگاه اداره سوم ،حاضرنشد افراخته را رودرروی نمایندگان امریکا ظاهرنماید!. زیرااوبیم داشت که افراخته درنزدامریکائیان، خودثابتی را مسبب ترورها معرفی کند. اما ویراستار نویس که به تمامی اسناد بجامانده ساواک وهم به اسنادمستشاری سابق وهم به مدارک سفارت سابق آمریکا واداره دوم ستادارتش وبازرسی نظامی ودفترویژه دسترسی ، وحقیقت را می داند درپاسخ ثابتی علامت تعجب ( ! ) می گذارد وچون قانعی فردهم می داند ثابتی دروغ می گوید ، برای اثبات نادرستی حرفهای "مقام امنیتی" ،تعمداً زیرنویس صفحه (269) رارقم می زند تا به او نشان دهدکه حقیقت چیزدیگری است: " قتل سرهنگ هاوکینز از عواملی است که سبب میشود پرویز ثابتی حتی تا به امروز درباره ماجرای تقی شهرام یکی (ازاعضای سازمان مجاهدین) واقعیت را نگوید. اثبات این امر، یا اعتراف ثابتی در این زمینه، میتواند او را در محاکم آمریکا مورد پیگرد قضایی قرار دهد زیرا در عملیاتی که او طراحی و هدایت کرده، و با سلاحی که تقی شهرام به کمک ثابتی به دست آورده، قتل سرهنگ هاوکینز انجام گرفته است. (269) پرویزثابتی به امید رسیدن به پایان"را ه میان بُرِ" عبث خود ، هرروز رسوایی تازه ای راتجربه می کرد وبا تزئین دروغین صورت وسیرت ، در کتمان حقیقت ، حقانیتی بیبروبرگرد برای خود ، و ذهنیتی بیمهابا خطا ووارونه برای مقامات مافوق خویش وپادشاه فراهم می ساخت. لقمان حکیم، سیاه چرده بود، کسی او را به بندگی گرفت و مدتی خدمت می فرمود و از وی آثار علم و حکمت مشاهده می نمود.روزی خواجه برسم امتحان، وی را گفت:گوسفندی بکُش و بهترین اعضای او را بنزد من آر. لقمان گوسفندی بکُشت و دل و زبانش پیش خواجه آورد.خواجه روزی دیگر گفت: گوسفندی بکش و بدترین اعضایش را بیاور.لقمان گوسفندی بکُشت و دل و زبانش را آورد.خواجه گفت این چگونه است؟گفت: هیچ چیز به از دل و زبان نیست اگر پاک باشد، و هیچ چیز بدتر از آن نیست اگر نا پاک باشد. پرویزانصاری –افسرسابق ارتش شاهنشاهی ansari_parviz16@yahoo. |
۱۳۹۱ مهر ۲۹, شنبه
خش چهاردهم نقدی بر کتاب" در دامگه حادثه" /پرویز انصاری،
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر