یک ضرب المثل قدیمی هست که میگوید ترس برادر مرگ است اما به نظر من ترس برابر مرگ است.
رهبری مجاهدین هیچگاه
خواهان خروج افراد از عراق نیست و فقط به شرطی حاضر به قبول این کار است که
بتواند تشکیلاتش را به شکلی حفظ کند.
میگویند دروغ گو کم حافظه
است. روزی مژگان پارسایی گفت اگر آمریکایی ها هر یک مجاهدین را به گوشه ای
از دنیا پرتاب کند هر کس برای خودش یک سازمان مجاهدین تشکیل میدهد. این حرف
از تجزیه و تحلیهای آن موقع سازمان در می آمد اما حالا چه شده که جمع
دویست نفره را هم نمی تواند تحمل کند و حتما باید طبق لیستی باشد که به
تایید سازمان برسد، چرا؟
بازهم سازمان مثل همیشه در رابطه با شعور انسان اشتباه میکند. هیچ گاه از اشتباهاتش درس نمیگیرد .
فضای بعد از آمدن نیروهای
امریکایی را فراموش کرده که چطور چماق خروجی و زندان ابوغریب و تحویل به
رژیم از بین رفت و چه ها که رو نیامد.
افراد به واقعیات خودشان
نزدیک شدند. ما سریع پریدیم بیرون ولی کسانی که لنگ زدند با قدرت مخرب
بیشتری تخمیر شدند و باز با قدرت مخرب تری بیدار شدند. سازمان مجاهدین به
خوبی می داند کسی که از محیط اشرف و لیبریتی خارج شد و با دنیای آزاد ولو
نیم بند تماس برقرار کرد دیگر قابل کنترل نیست. دیگر نمی شود مغزش را توی
فرغون عملیات جاری و غسل هفتگی ریخت. در نتیجه دیگر نمی شود از او سوء
استفاده کرد. اما در اینجا بازهم اشتباه میکنند. اینها میخواهند با مخلوط
کردن لیستی از چماق داران ایدیولوژیک با تعدادی از افراد ساده، صادق و
فداکار باز هم آنها را در نوعی کنترل داشته باشند و استفاده کنند. ولی
هیهات که وقتی آنها پایشان به محیط آزاد و تلویزیون آزاد برسد می شوند دشمن
خونی مجاهدین.
دلیل این دشمن شدن هم تنها مناسبات قبل از سال دوهزار و سه نیست بلکه بدتر از همه، دروغها و ریا کاریهای بعد از دوهزارو سه است.
قطعا مسئولین سازمان فیلم
های کسانی که از سازمان خارج شده اند ولی هنوز حتی به ایران باز نگشته اند
را دیده اند. آنها حرفهای خیلی ها را میزنند که هنوز در لیبریتی هستند. حرف
خاصی نیست، حرف این است که من انسان بودم و شما به شعور من توهین کردید.
نفر باید حق انتخاب داشته باشد در غیر اینصورت تجاوز به شعور آدم حساب
میشود. آدمهایی که صداقتشان و دارو ندارشان را در راه مسعود رجوی گذاشتند.
تمام امیال طبیعی آنها از جنسی و روحی سرکوب شد و به انحراف کشیده شد.
در ایدئولوژی مهر تابان
جایی برای یک وال پیپر یا عکسهای روی صفحه موبایل نیست، باور کنید . در ده
گیگا بایت سایت داخلی اشرف که اکثراً هم برنامههای کامپیوتر بود و بعد از
سال دوهزار و سه و صدقه سری ورود آمریکاییها، نقاشی یک زن با لباس ورزشی
در برنامه ورد هم بود.
من این نقاشی را تا جایی که
امکانش بود بزرگ میکردم و نگاه میکردم. یکی از فرماندهان دید و آن را از
داخل کامپیوتر پاک کردند. ای وای بر سازمان رهایی بخشی که رزمنده اش اسیر
یک نقاشی میشود و ای صدا وای بیشتر بر فرماندهانش که بجای حل مسئله به شیوه
طبیعیش پاک کردن صورت مسئله را راه حل میدانستند. و اینها مدعیان آزاد
سازی خاک میهن بودند و آزاد کردن انرژیهای بیکران خلق قهرمان.
خدایی من هنوز جواب سوالم را
نگرفته ام. از خیلی مسئولین پرسیدم. سوال این بود که انقلاب ایدئولوژیک
برادر و خواهر بوسیله یک ازدواج خودنمایی کرد؛ ازدواجی که در آن حلقه رد و
بدل شد و دست هم را گرفتند ولی به ما فقیر فقرای در حصار که رسید چرا به
شکل طلاق باید خودنمایی میکرد؟ اگر کسی جوابی برای این دارد گره گشای
مشکلات فکری من است. من را هم برای لحظه ای جزیی از خلق قهرمان حساب کنید و
پاسخی بدهید. به قول ورق بازها میگویند روی همه چیز حساب کرده اید ولی
بدون آس.
آس کسانی هستند که بعدها دهان باز می کنند و یا بعدها جدا میشوند.
سه سال پیش برای تظاهرات یا
گردهمایی مجاهدین به پاریس رفتم. یک نامه نوشتم میخواستم حضوری به مریم
رجوی بدهم. تا نزدیکش رفتم ولی یکی از محافظینش نگذاشت نزدیکتر شوم و گفتم
خواهر تو را به خدا این نامه را به خواهر مریم بدهید. در نامه نوشته بودم
من در این تجمع شرکت کردم که ثابت کنم اینطور نبود که هر کسی میخواست از
شما جدا شود میگفتید مزدور رژیم است و او را برای سوزاندن تحویل ایران می
دادید. خواهشمندم با من تماس تلفنی بگیرید تا باهم صحبت کنیم اینهم شماره
تلفنم. ولی هیچگاه تماسی گرفته نشد.
مهدی ابریشمچی که فحشها ی
بیکرانش هنوز همسایهی روانم است را هم دیدم. زل زدم در چشمش، گفتم من را
میشناسی؟ با لبخند ملیحی جواب داد بلی. ولی یک از میلیون ادعایش وجود و
شعور نداشت بگوید فلانی ببخشید. ما ها مسخ شدگان در سیستم اینها بودیم نمی
دانم او مسخ شده در سیستم چه کسی بود که اینقدر لا تغییر است.
تمام این مدت شاهد لجن مال کردن
خانمها خواهران اقبال و غیره بودم ولی سکوت کردم و خواستم همه چیز بدون
دخالت من باشد که بهتر است. ولی برای ما این برخورد ها طبیعی است. با
خانواده ما هم همین کارها را کرده اند. بالاخره یک روز کاسه صبر اعضای
لیبرتی سر می رود و تعدادی از راه های نا متعارف خارج میشوند و سر از رژیم
در می اورند. این خواسته سازمان است. باور کنید.
|
|
۱۳۹۲ بهمن ۱۳, یکشنبه
خاطراتی از اشرف (۴) مجاهدین از اشتباهاتشان درس نمیگیرند فریاد آزادی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر