نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آذر ۲۰, چهارشنبه

معنی فرمان استالین در مورد 21 آذرچیست؟


Joseph Stalin
– ترجمه فارسی سند «فوق العاده محرمانه» «فرمان دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی به دبیر اول حزب کمونیست جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان میر جعفر باقروف در باره «اقدام به تشکیل یک حرکت تجزیه طلبانه در آذربایجان جنوبی» و دیگر استان های شمالی ایران (6 ژوئیه 1945) برای اولین بار  در همین سایت «چشم انداز» منتشر شد. این سند البته بیش از 45 سال «فوق العاده محرمانه» و سَری باقی ماند تا بالاخره نظام شوروی واژگون شد و در ضمن سَری بودن آن سند هم دچار «مرور زمان»گشت. پروفسور جمیل حسنلی از باکو بود که برای اولین بار نسخه این و چند سند دیگر را از آرشیو حزب کمونیست اتحاد شوروی بدست آورد و از آنها در کتاب معروف خود«فراز و فرود فرقة دموكرات آذربايجان» استفاده کرد. در ضمن آقای حسنلی که برای مدتی در«مرکز ویلسون» در واشنگتن به تحقیقات خود ادامه میداد سه نسخه مربوط به تاریخ فرقه دمکرات آذربایجان ایران را به «پروژه تاریخ بین المللی جنگ سرد» وابسته به «مرکز ویلسون» در واشنگتن داد تا برای بررسی های تاریخی مورد استفاده قرار گیرد. مرکز ویلسون این سند ها را به انگلیسی ترجمه کرد و در اختیار عامه قرار داد. بنده هم بعد از تماس با «پروژه تاریخی بین المللی جنگ سرد» نسخه اين سند را دريافت کردم، به فارسی برگرداندم و در «چشم انداز» منتشرنمودم.
بنظر من این سند برای همه ما ایرانیان و بخصوص آذربایجانی ها از نظر فهم و درک موضوع 21 آذر اهمیت فوق العاده ای دارد. چرا؟ برای اینکه بر خلاف آنچه که یکی از دوستان نوشته بود این یک موضوع بی اهمیت تاریخی نیست که تمام شده و رویش برف باریده باشد. هنوز که هنوز است تصورگروهی از ما آذربایجانی ها آنست که حکومت پیشه وری «اگر چه از خارج حمایت میشد ولی بهر حال ملی بود» و «کار های مثبتی کرد» اما «رژیم شووینیستی و استبدادی شاه آنرا سرکوب نمود.» بنظر من این نگرش با واقعیات جور نمی آید، موضوع را از زمینه، تاریخ و پس منظرش جدا میکند و باصطلاح «درخت را میبیند اما جنگل را نمی بیند» و بالاخره اين باور را اساس قرار ميدهد كه تكيه بر يك تجزيه طلبى كه برنامه ريزى و رهبرى اجرايش با يك قدرت خارجى، آنهم یک دولت اشغالگرباشد هیچ عیبی ندارد و ميتواند بعنوان يك حركت و حكومت «ملى» مورد تائيد و حمايت قرار گيرد.
خاطرات و تاریخ های نوشته آدم های بیطرف و غیر ذینفع را که بخوانید می بینید در سال های 1315- 1325اوضاع ایران و دنیا بد و نا آرام بود. بهر حال جنگ بود. در ایران قحطی نبود اما کمبود مواد غذائی بود. زورگوئی و استثمار و اینها هم البته بود (کی نبود؟ در کدام کشور نبود؟) اعتراض و غیره هم بود. در ایران خدا زده، ضعیف و ناتوان که از یک طرف تحت سلطه یک رژیم ضد دمکراتیک و از طرف دیگر تحت نفوذ و دست اندازی از یک طرف شوروی از طرف دیگر انگلیس بود و آلمان نازی هم به آن اضافه شده بود هر نوع تحریک و توطئه هم بود. روسها هم آمده بودند آذربایجان و گیلان را گرفته بودند. حساب کنید که در این چنین شرایطی مسکو تصمیم میگیرد در شمال ایران بماند و این استان های ایران را به اتحاد شوروی الحاق کند و یا حد اقل جزو اقمار خود کند.
این سند اولین بار است که بطور مشخص و مستند نشان میدهد که معمار و طراح اصلی همه داستان فرقه و 21 آذر مسکو و شخص استالین بود. مجری اصلی اش هم باقروف و ارتش سرخ و کشفیات شوروی. حالا شما فکر کنید آن دسته از آذربایجانی های ایران که آن برنامه های استالین و باقروف را انجام میدادند صرفنظر از خوبی و یا بدی نیتشان در چه وضعی بودند و چه نقشی باز میکردند شايد نیت شخص پیشه وری خوب بود اما حساب غلام یحیی و امثالهم فرق میکرد. اما نیت خوب يك شخص كه نقش مهمى ندارد در يك چنين توطئه و تجاوز کلان خارجی چه نقشی بازی میکند مگر؟ تقسیم اراضی و زبان مادری و شعر ترکی و مطبوعات و راه اندازی رادیو و غیره مگر بد بود؟ اینها اقدامات خوب و مردم پسندی بودند که رژیم پهلوی به فکرش نیافتاده بود. مگر تاسیس رادیو تبریز و بیمارستان شوروی بد بود؟ بد نبود، خوب بود. اما نباید فراموش کرد که اینها را به تنهائی نباید دید. اینها مهره های راهی بود که از بیرون طرح ریزی شده بود و نهایتش الحاق آذربایجان به شوروی و یا در آمدن آذربایجان به صورت یک زائده باکو و مسکو بود و نه بخاطر «مبارزه مردم زحمتکش» ما در راه عدالت اجتماعی و حقوق ملی. مگر استالین و حزب کمونیست به ملت هائی که در اتحاد شوروی بودند مانند آذربایجانی ها، تاتار ها، تاجیک ها و یا قزاق ها و حتی خود روس ها عدالت و حقوق ملی داده بود؟
یعنی اولا نباید طوری که قبلا هم عرض کردم درخت را دید و جنگل را ندید اگرچه تجربه شوروی نشان میدهد که همان «درخت» هم در این مورد چیزی جز شعار و تبلیغات نبود و هدف همه این تبلیغات همین هدفی بود که در این سند می بینیم. تا حالا هر کس میگفت بابا، اینها نافشان به شوروی بسته است و دستور از آنجا میگیرند و به منافع بیگانگان خدمت میکنند میگفتند اینها تبلیغات شووینیستی و ضد کمونیستی است و غیره. حالا که بعد از سقوط شوروی بعضی از اسناد سابق از جمله این سند آزاد شده می بینیم که وضع از آنچه که تصور میکردیم و حدس میزدیم هم افتضاح تر بوده. اینها قدم به قدم کار هائی را كه بايد انجام میشد و تبلیغات و غیره را طرح ریزی کرده بودند و دستورش را هم داده بودند که کی کدام کار را چه مقدار و تا کی انجام بدهد. با این سند دیگر نمیتوان این را انکار کرد. حالا ممکن است عقیده کسی این باشد که «اصلا مهم نیست. از ناف به بیگانه، آن هم رژیمی مانند استالین و باقروف وابسته باشد و باعث تجزیه مملکت شود هم مهم نیست.، مهم اينست كه به هدف خود مختارى و زبان مادرى برسيم. » اگر کسی میخواهد این نظر را بدهد، خوب بدهد. طوری که آنروز کسی نوشته بود در اين دنيا بعضى ها هم هستند كه بخاطر یک «دعوای خانوادگی» بجای آن که این دعوا را در داخل خانواده حل کنند آنرا به بیرون میکشانند و با همسایه همدست شده خانه خودشان را ویران میکنند. بعضى ها میتوانند این کار را بکنند. اما بنده تصور نمیکنم این طرز فکر با طرز فکر و عمل و سنت و تاریخ ما و بخصوص ما آذربایجانی ها سازگار باشد.
فرمان استالین در مورد 21 آذربه آن معناست که در تاریخ و جامعه همه چیز منطبق با شعار ها و خواب و خیال های ناشی از جوانی و کوری عقیدتی آدمی نیست. دوران بعد از جنگ اول، اشغال ایران و فعالیت حزب توده و فرقه دمکرات را بخاطر بیاورید. آن همه نطق و جلسه و میتینگ و دادوفریاد و موافقت و مخالفت و شعار و صحبت حق و عدالت و غیره را بیاد بیاورید… آن همه عکس و فیلم و گزارش و خبر و تحلیل را هم به آن علاوه کنید. حداقل در مورد جریان فرقه دمکرات آذربایجان همه اش صحنه سازی مسکو و حکومت دست نشانده اش در باکو بود. عرض کردم. اسم آدم هائی که در طرف خود ما دنبال این جریان سینه زدند را شما بگذارید. حرفها و کوشش های ایرانیانی که نیت خوب داشتند چیزی جدا و فرعی بود که بستر حوادث را تغییر نمیداد. تعیین کننده و مجری حوادث آذربایجان و فرقه دمکرات در خود ایران و آذربایجان نبود – در مسکو و باکو بود. ماجرای 21 آذر هرچه بود چیزی بود که متعلق به ما نبود. نقشه ای بود که برای ما و بر ضد ما چیده شده بود. فاجعه ای بود که ما نخواستیم – برای ما خواستند.
اصلا نظر من و شما هم زیاد مهم نیست. واقعیت لخت و عریانی که از این سند مشهود میشود چیست؟ بنظر من اینکه: (١) كل اين جريان و شعار ها و هاى و هوى و باصطلاح دعواى آذربايجان و زبان و غيره در مسكو و باكو طرح ريزى شده بود و براى منافع شوروى و حزب كمونيست بود نه منافع ما(٢) مجريان محلى اين فرمان ، چه شخصا خوب بوده باشند و چه بد، مجرى برنامه مسكو بودند در حاليكه شايد خيلى ها نميدانستند و بعضى ها ميدانستند (٣) در اين راه هم طراحان خارجى و هم مجريان داخلى از مشكلات و فساد و مظالم عقب ماندگى داخلى استفاده كرده براى ملت بيچاره ما نقش منجى بين المللى را بازى ميكردند.
كسى با اين نتيجه گيرى مخالف است؟
یكى از دوستان از باكو زنگ زده بود. ميگفت آنجا از همان دوره استالين به مير جعفر (باقروف) بخاطر قتل ها و کشتار و سرکوب هایش که در تمام آذربایجان کرده بود «مير غضب» ميگفتند. گفتم نگو كه مير غضب باكو و مير غضب بزرگتر مسكو زندگى ما را هم برای مدت ها تباه كردند كه هيچ، بخاطر آنها امروز وقتى از حق زبان مادرى صحبت بكنى هم فارس ها و هم اكثر خود ما ترك ها مظنون ميشوند كه نكند این هم باز از «آن نغمه ها» ست؟
—————————————

هیچ نظری موجود نیست: